LOGIN
خبر
shirazi.ir
28 شعبان المعظم، سالروز ارتحال حضرت آیت الله العظمی سید میرزا مهدی شیرازی قدس سره
کد 10321
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 02 اردیبهشت 1399 - 27 شعبان المعظّم 1441
 
مرحوم آیت الله العظمی حاج سید میرزا مهدی حسینی شیرازی قدس سره از زعما و مراجع بزرگ جهان تشیع عصر خویش بود.

ایشان در سال 1304 هـ. ق، در شهر کربلای معلی چشم به جهان گشودند. در کودکی پدر بزرگوارشان مرحوم سید میرزا حبیب اللّه شیرازی دار فانی را وداع گفت و از این رو تحت سرپرستی مادر و برادر بزرگشان سید عبداللّه قرار گرفتند. ادبیات و مراحل اوّلیه علوم دینی را در حوزه علمیه کربلای معلی گذراندند و سپس برای مدتی طولانی به سامرا و کاظمین عزیمت نموده و پس از اندکی توقف در کربلا به نجف اشرف هجرت کردند و نزدیک به بیست سال در آنجا اقامت گزیدند و پس از آن به کربلا بازگشتند و تا آخر عمر در آنجا ماندند.

ایشان نزد علما و مراجع بزرگواری همانند: شیخ محمد تقی شیرازی، میرزا علی آقا شیرازی، حاج آقا رضا همدانی صاحب «مصباح الفقیه»، سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی صاحب «عروة الوثقی»، آخوند خراسانی صاحب «کفایة الاصول» و... تلمذ نمودند و همچنین به همراه عده ای از علمای بزرگ آن زمان از جمله سید محمد هادی میلانی، حاج شیخ محمدرضا اصفهانی، سید زین العابدین کاشانی، شیخ کاظم شیرازی و... در بحث های علمی مرجع بزرگوار آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی نیز شرکت می نمودند.
 
مرجعیت

در سال‌های 1365و1366 هـ. ق، پس از ارتحال آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی مرجعیت ایشان ظهور پیدا کرد و پس از اندک زمانی مرجعیتشان رو به گسترش نهاد و از آیت الله العظمی حاج سید میرزا مهدی حسینی شیرازی به عنوان مرجع عام پس از آیت الله العظمی سیدحسین بروجردی یاد می شد.

امّا تقدیر این گونه رقم خورد که ایشان در 28 شعبان سال 1380 هـ ق، و حدود یک ماه و نیم قبل از وفات آیت الله العظمی بروجردی دار فانی را وداع گفتند.

فعالیت‌های سیاسی

آن مرجع بزرگ در نهضت‌های اجتماعی و سیاسی زیر فعالانه شرکت داشتند:

ـ انقلاب معروف 1920 در عراق؛

ـ نهضت آیت الله العظمی قمی رحمه الله که برای بازگرداندن امور دینی به جای قانونی اش به ایران مسافرت کردند؛

ـ صدور فتوا بر ضد کمونیست ها که در آن سال‌ها می خواستند شعله جنگ را در عراق بیفروزند؛

ـ روشن نمودن اولین شعله‌های مبارزه علیه کفر و ضلالت با برگزاری جشن جهانی سالیانه به مناسبت میلاد حضرت صدیق اکبر و فاروق اعظم امیرمومنان علی علیه السلام در کربلای معلی که پس از آن شهرهای نجف، حله، بغداد، سامرا و سایر شهرها در این کار از ایشان پیروی کردند.

تألیفات

ـ شرحی ناتمام بر عروة الوثقی

ـ رساله‌هایی در علم اصول

ـ رساله‌ای در تجوید

ـ رساله ای در فقه الامام الرضا علیه السلام

ـ کشکول (در علوم مختلف)

ـ الدعوات المجربات

ـ هدایة المستعین (در اقسام نمازهای مستحب)

ـ رساله ای در جفر

ـ اجوبة المسائل الاستدلالیه

ـ ذخیرة العباد

ـ ذخیرة الصلحاء

ـ الوجیزة

ـ تعلیقه ای بر عروة الوثقی

ـ تعلیقه‌ای بر وسیلة النجاة تالیف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

ـ بدایة الاحکام

خاطراتی از پدر

به نقل از حضرت آیت الله العظمی سید صادق شیرازی دام ظله

از جمله عادات پسندیده مرحوم والد تقید ایشان به سحرخیزی بود. به یاد ندارم که حتی برای یک شب این خصلت از ایشان ترک شده باشد. زیرا از نخستین سال‌های عمر مادرشان به ایشان درس تقوا آموخته بودند. ایشان درباره مادرشان می‌گفتند: به سحرخیزی عادت داشتند. وقتی که برای نماز شب برمی خاستند در آخرین لحظات که می‌خواستند نمازشان را شروع کنند، مرا که کودکی خردسال و بیش از سه تا پنج سال نداشتم بیدار می‌کردند و مقداری نخودچی به من می‌دادند و می‌گفتند: بنشین این نخودچی و کشمش‌ها را دانه دانه بخور و به من نگاه کن. هر گاه یکی از آن‌ها را خوردید، دومی را بخورید. مبادا همه را به یک باره بخورید.

این برای آن بود که از یک طرف ایشان را تمرین دهند در آن ساعت بیدار بمانند و از طرف دیگر به این کار مجبورشان نکرده باشند. از این رو مقداری نخودچی برایشان فراهم می‌کردند تا بیداری ایشان از همان سنین کودکی با رغبت و شوق باشد و با این خصلت پرورش یابند.

همیشه پیش از اذان صبح از بستر برمی خاستند. حتی به یاد ندارم در سال‌های آخر عمرشان که گاهی به سختی بیمار می‌شدند و درد و رنج تا نزدیکی صبح مانع خوابشان می‌شد و از درد رنج می‌کشیدند و خواب به چشمانشان نمی‌آمد، کم و بیش یک ساعت مانده به اذان صبح از شدت فشارِ خستگی و ضعف کمی چُرت می‌زدند، ولی با این حال اندکی پیش از اذان صبح بیدار می‌شدند. گویی ساعت‌ها خوابیده‌اند. چرا که ایشان به بیداری در آن ساعت عادت کرده بودند و هنگام بیماری هم در آن ساعت نمی‌خوابیدند. به راستی که برکات شب زنده داری در گفتار و کردار و زندگیشان نمایان بود.

تشرف مرحوم آیت الله العظمی سید میرزا مهدی شیرازی به محضر مبارک امام زمان ارواحنا فداه

یکی از عالمان سالخورده قم که با مرحوم والد از سنین جوانی آشنایی داشتند، می‌گفتند مرحوم والدمان عصر هر جمعه بی اعتنا به سرما و گرما در تابستان و زمستان به پشت بام می‌رفتند و با گریه و زاری به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف متوسل می‌شدند.

مرحوم والد سه بار- طبق آنچه عیان شده و خبر آن به ما رسیده- به ملاقات امام عصر ارواحنا فداه مشرف شده بودند. یک بار در سرداب مقدس، بار دوم در نجف اشرف در مقبره حضرت هود و حضرت صالح و بار سوم در پلکان سرداب مقدس وقتی که مرحوم والد از پله‌ها پایین می‌رفتند و آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از پله‌ها بالا می‌آمدند. تفصیل ماجرا به ما نرسیده ولی همین اندازه باخبر شدیم که مرحوم والد در سرداب مقدّس موفق به دیدار آقا امام زمان ارواحنافداه شده بودند. خودشان هم چیزی از این ملاقات برای ما تعریف نکردند.

آن عالم سالخورده و بزرگوار داستان تشرف مرحوم والد در سرداب مقدس را این گونه نقل می کردند: آن مرحوم [میرزا مهدی شیرازی] در دوران اقامت در سامرا شب‌های جمعه به زیارت سرداب مقدس مشرّف می شدند. در آن جا تا صبح بیتوته می‌کردند و به عبادت و دعا و تلاوت قرآن می‌پرداختند. صبح جمعه هم پس از خواندن دعای ندبه به خانه برمی‌گشتند. از آن جا که در آن ساعات شب غالباً سرداب مقدس زائری نداشت، آن مرحوم به من می‌گفتند: وقتی که به زیارت سرداب مقدس مشرف می شدم جهت اینکه مطمئن بودم احدی برای زیارت به آن جا نمی‌آید، در را از داخل به روی خود می‌بستم تا با خیال راحت و توجه کامل دعا بخوانم و به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف متوسل شوم. در یک صبح جمعه در حالی که در را به روی خود بسته بودم و دعای ندبه می‌خواندم به این فقره رسیدم «و عرجت بروحه الی سمائک» و او را عروج دادی به آسمانت، ناگهان سید جلیلی را دیدم که کنار من نشسته به من اشاره می‌کند و به جای «و عرجت بروحه الی سمائک» می‌گوید: «وعرجت به الی سمائک». آن فقره را همان گونه که آن سید جلیل القدر به من فرمود دوباره قرائت کردم و به خواندن دعا ادامه دادم، در حالی که از حقیقتی که با آن رو به رو شده بودم و اشاره آن سید جلیل القدر به تبدیل این فقره از دعا و شخصیت او کاملاً غافل بودم. اندکی گذشت و من به خواندن دعا ادامه دادم، ناگهان به خود آمدم و از خود پرسیدم: خدایا، این سید جلیل القدر که بود؟ از کجا وارد سرداب شد؟ آیا من در را طوری نبسته بودم که احدی نمی‌توانست وارد شود؟ مگر من مطمئن نبودم که احدی در سرداب نیست؟

این افکار بر هم می‌پیچید و در جانم شرر می‌انداخت و حقیقت امر را به من می‌نمود. تمام اعضا و جوارحم به شدت می‌لرزید؛ قلبم با اضطراب و شدّت می‌تپید. وقتی که به خود آمدم و توانستم صورتم را به طرف جایی که آن سید جلیل القدر نشسته بودند برگردانم، احدی را ندیدم. هر چه به دنبالش گشتم احدی را در سرداب مقدس ندیدم. یقین کردم که او شخصی جز مولایم حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نبوده است.

مبارزه با کمونیسم در عراق

در دهه پنجاه میلادی پای کمونیست ها در عراق باز و در نتیجه میلیون ها کتابِ مروج کمونیسم به عراق سرازیر شد؛ کتاب هایی مانند: «أین الله؛ خدا کجاست؟» و «أنا ابن الخطیئة؛ من فرزند و زائیده گناهم» و جز آن از کتاب های کفر آمیز و الحادی که تماماً به صورت رایگان در عراق توزیع می شد. گفتنی است که تیراژ کتاب های ضد دینی و کفر آمیز و به یک سخن کتاب های ضاله ای که در آن زمان و با انگیزه منحرف کردن ملت مسلمان عراق در این کشور توزیع شد، بیش از جمعیت عراق بود. در پی این رخداد مرحوم والد از تمام طلاب علوم دینی خواست تا هر شب در حسینیه ها و مساجد محل خود حضور یابند، هرچند زمانی کوتاه ـ مثلاً ـ پانزده دقیقه مسائل اعتقادی اسلامی را برای جوانان بازگویند و تبیین کنند و آنان را به این سمت و سو حرکت دهند و ایشان تأکید داشتند که در آن برهه از پرداختن به مسائل شرعی بپرهیزند. این اقدام تا اندازه قابل توجهی تأثیر داشت و کارساز شد.

کمونیست ها به این قبیل مسائل و رفتارها واکنش هایی نشان دادند، از جمله این که با زدن تهمت ها و اَنگ می گفتند که عالمان دینی از آمریکا پول می گیرند، از این رو با ما دشمنی می ورزند. پر واضح است که هر کسی چنین اتهاماتی را نمی پذیرفت اما برخی جوانان به دلیل ضعف در اعتقادات و اطلاعات دینی فریب این حرف ها را می خوردند.

چند وقتی کمونیست ها بر عراق حاکم بودند و بسیاری را شکنجه دادند و خیلی ها را هم کشتند. سرانجام هنگامی که از عراق بیرون رفتند فهرستی از نام کسانی بر ملا شد که قصد آن داشتند آن ها را با «سَحل» شکنجه دهند. نام پانزده نفر از شخصیت های مشهور آن زمان در آن فهرست بود که از جمله مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حکیم و مرحوم پدرم، آقا میرزا مهدی شیرازی رحمهما الله در میان آنان بود.

جرم این دو تن آن بود که در مجلات آن روزگار به نقل از ایشان نوشته شده بود که «الشیوعیة کفر» یعنی کمونیسم کفر و الحاد است. بنده خود این مطلب را در مطبوعات آن زمان خواندم.

پیرمردهای عراقی شاید هنوز به خاطر داشته باشند که در یکی از شهرهای عراق ـ که مرا از ذکر نام آن معذور کنید ـ چندین نفر را به «سحل» شکنجه دادند و عاقبت آن ها را پس از کشتن به چنگک های قصابی آویختند و گوشت تن هایشان را تکه تکه کردند. همه ی این جنایت ها برای تسلط بر مردم و استیلای فکری و مذهبی رخ داد.

ارتحال

مرحوم آیت الله العظمی سید میرزا مهدی حسینی شیرازی قدس سره پس از چهارده سال رهبری و زعامتِ امت و دستاوردهای فراوان در عرصه دینی، مذهبی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، پرورشی و جز آن در روز 28 شعبان المعظم سال 1380ق در کربلای معلی جان به جان آفرین تسلیم کرد و فوت او کربلای معلی و دیگر حوزه های علمیه و جهان اسلامی را در غم و اندوه فرو برد.
 
خبر ارتحال ایشان سراسر عراق را سخت مصیبت زده کرد و علمای اعلام و دیگر اقشار جامعه از سراسر عراق به ویژه از نجف اشرف روانه کربلا شدند. شماری از مراجع تقلید که مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محسن طباطبائی حکیم قدس سره پیشاپیش آنان در حرکت بود در مراسم تشییع باشکوه او شرکت کردند و بنا به وصیتِ خاص آن مرحوم فرزند ارشد ایشان یعنی مرجع راحل آیت الله العظمی سید محمد حسینی شیرازی قدس سره بر پیکر ایشان نمازگزارد و بنا بر همان وصیت پیکر پاک او در ضلع شرقی صحن مقدس امام حسین علیه السلام دفن شد.
 

  • نظری برای این خبر درج نشده است.