LOGIN
خبر
shirazi.ir
برپايي مجلس سوگواري در يازدهمين روز محرم الحرام
کد 1548
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 30 دی 1386 - 11 محرّم الحرام 1429
امروز يکشنبه 30 دي ماه 1386 وهمزمان با يازدهمين روز محرم، مؤمنان سوگوار ودلسوخته اباعبدالله الحسين عليه السلام در عزاي سيد مظلومان گريستند.

در مجلسي که بدين مناسبت در دفتر آيت الله العظمي شيرازي دام ظله برگزار شد مردم ارادتمند وعزادارِ اهل بيت به ياد مصائب حضرت سيدالشهدا وياران مظلوم ودلاورشان، اشک ماتم ريختند.

در اين مراسم همچنين شماري از طلاب وفضلاي حوزه علميه قم وميهماناني از کشور عراق حضور داشتند وبا مصائب خاندان آل الله همنوا شدند.

خطباي محترم، حجج اسلام ومسلمين ذاکري، فتاحي، صادقي وجابري در اين مراسم معنوي به توسل به اهل بيت عليهم السلام وذکر مصيبت خامس آل عبا وستم هايي که در کربلا بر ايشان وياران وخاندانشان رفته است سخن گفتند وهر يک به بيان گوشه اي از اين مصائب جانگداز وآسمان فرسا پرداختند.

در زير به پاره اي از محورهاي بيانات سخنرانان محترم اشاره مي شود.

1. علت ضرب بوق ودُهل در کربلا تشجيع سربازان سپاه وبه اصطلاح گرم کردن خون آنان براي نبرد واجراي بهتر فرمان ها بود. سربازي که معتقد به بي گناهي طرف مقابل باشد از نظر روحي آمادگي کامل ندارد وچنان که بايد به اجراي فرمان ها نمي پردازد. در کربلا بارها سربازان عمر سعد با ديدن منظره هاي مظلوميت خاندان سيدالشهدا به گريه افتادند وعمر سعد در چنين مواردي به سرعت به تدارک مي پرداخت. هرگاه احساس مي کرد سخنان امام واصحاب ممکن است باعث شورش ونافرماني کوفيان شود با صداي تکبير وسر وصدا و... مانع اثرگذاري اين سخنان بر سپاه مي شد. مقتل نويسان آورده اند که حضرت سکينه خاتون نازدانه سيدالشهدا بر بالين پدر آمده بود وچنان مي گريست که دوست ودشمن را به گريه وا داشت. به همين دليل است که عده اي از اعراب جمع شدند واو را از کنار پيکر غرقه به خون پدر جدا کردند.(1) اين کار به احتمال زياد فقط براي جلوگيري از شورش سپاهياني بوده است که تاب ديدن چنين منظره جانگذاري را نداشتند.

2. عمر سعد کشتگان خود را در همان روز دهم يا يازدهم به خاک سپرد ولي معروف است که پيکر پاک ياران امام حسين سه روز روي زمين ماند وآفتاب بر آن مي تابيد. همچنين معروف است که طايفه بني اسد براي تدفين پيکر پاک شهيدان کربلا آمدند. روشن است براي شناسايي اجساد هر مرده را از طريق سر يا لباسش مي نگرند ولي فدائيان امام حسين نه سر در پيکر داشتند ونه لباس بر تن. در اين حال ياوري غيبـي که گويا وجود مبارک سيدالساجدين عليه السلام است به کمک آنان آمد وپيکر پاک شهيدان کربلا را با احترام تدفين نمود. آن حضرت وقتي مي خواست پيکر امام حسين را به خاک بسپارد از بني اسد خواست بوريايي بياورند؛ چرا که اين پيکر پاک چنان پاره پاره بود که نمي شد آن را برداشت... آورده اند که امام سجاد عليه السلام بر مرقد مطهر پدر بزرگوارشان چنين نوشتند: «هذا قبر الحسين المظلوم الذي قتل عطشانا؛ اين قبر حسين مظلوم است که با لب تشنه کشته شد».

3. يکي از سفارش هاي حضرت سيدالشهدا عليه السلام به عقيله بني هاشم حضرت زينب کبري عليها السلام اين بود که مبادا شيطان حلم تو را از ميان ببرد. آن حضرت به بهترين نحو به اين سفارش برادر عمل نمود وعلي رغم مصائبِ مرد افکن فراواني که هر کدام از فرط شدت کوه را آب مي کند، هيچ گاه مهار حلم از کف نداد. آن حضرت با وجود مشکلات، سختي هاي بسيار، ستم ها ونيز شدت ضعف جسمي نماز شب خود را در آن ايام ترک نکرد ونافله ها را به صورت نشسته ادا نمود. ولي در روز دوازدهم محرم وقتي وارد کوفه شد وخطبه خواند وهمه مردم بر مصيبت آل الله مي گريستند، ام کلثوم سر از محمل بيرون آورد وگفت: اي اهل کوفه، ساکت شويد! مردان شما ما را مي کشند وزنان شما بر ما مي گريند، پس خدا در روزِ داوري، ميان ما وشما حاکم باشد.

در همين حال که او با مردم سخن مي گفت ضجه بزرگي بلند شد وسرهاي شهيدان را آوردند، که در جلوي آنها سر حسين عليه السلام بود که همچون قرص ماه، درخشان وچون گل، سرخ وسفيد بود؛ محاسنش چون کهرباي سياه، به رنگ مشکي بود وخضاب آن رفته رفته از سمت ريشه ي مو بي رنگ گرديده بود، چهره اش چون قرص کاملِ ماه، گرد بود وباد آن را به چپ وراست متمايل مي نمود.

زينب ناگاه سر برگرداند ووقتي سرِ برادرش را ديد، سر مبارک خويش را به چوبه جلوي محمل کوبيد، به گونه اي که خون از زير مقنعه آن والا مخدره جاري گرديد. آنگاه با دستمالي که در دست داشت، به سوي آن سر اشاره کرد واين اشعار را خواند:

يا هِلالاً لَمّا استَتَمَّ کمــالاً

غالَهُ خَسفُه فِأئدي غُروباً

ما تَوهّمتُ يا شقيق فـؤادي

کان هذا مُقدَّراً مَکتـوباً

يا أخي فاطمَ الصغيرة کلِّمهـا

فقد کادَ قلبُهـا أن يَذوبا؛

اي هلالي که تا چون بدر کامل گرديد، سايه خسوفي وي را فرا گرفت و به غروب گراييد؛ اي پاره قلبم، هرگز خيال نمي کردم که دست تقدير چنين سرنوشتي را براي من رقم زده باشد که سر تو را در برابر خود بر نيزه ببينم؛ اي برادر، با فاطمه کوچکت سخني بگو که نزديک است دلش از غصه آب شود»(2)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اللهوف علي قتلي الطفوف، ص130 (المسلک الثاني في وصف...).

2. بحارالانوار، ج45، ص114و115 (باب39ـ الوقائع المتأخرة عن...).

  • نظری برای این خبر درج نشده است.