LOGIN
خبر
shirazi.ir
کربلا به روايت دل
کد 246
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 04 اسفند 1382 - 2 محرّم الحرام 1425
آفتاب محرّم که مي دمد، کربلاي دل را در پرتو خود مي سوزاند؛ صندوقچه‌ي اعصار باز مي گردد و لباس‌هاي مشکي خاطره‌ي زمان را از تشويش بيرون مي آورد.
سرخي بيرق ايستادگي، از گلدسته‌ي دست‌ها بالا ميرود و در باد به حرکت در مي آيد.
عطر شهادت، شميم کوچه را مينوازد و چشم‌ها در انتظار طراوت اشک به تماشا مي نشيند.
سکوت در تاريکي، از صداي برخورد دست‌ها بر سينه‌ها مي شکند. خواب از چشم‌هاي خسته مي گريزد و حسينيه‌ي سينه‌ها سياه پوش مي شود.
آري! محرّم شده و انتظار لباس‌هاي سياه، شال‌هاي عزا، بيرق‌هاي سرخ و فريادهاي سبز به سر آمده است.
سلام بر محرّم و پرچم عزايش، سلام بر کربلا و تشنگي اقامت گزيدگانش، سلام بر عاشورايياني که آمده‌اند تا تاريخ را از سبوي جوانمردي خويش سيراب سازند.
صداي زنگ کاروان به گوش کوير عطش مي رسد. کاروان بر پهنه‌ي دشت بلا ميايستد و بار اقامت ميافکند. اين مادر صحراست که آغوش به سوي آنها باز کرده؛ «عشق» است که در اين صحرا زمين‌ گير شده است.
آري! اين جا کربلاست که دل در طپش بانگ «الرحيل» کاروان به وجد در مي آيد و آماده مي شود تا در حسينيه‌ي شوق به سينه‌زني برخيزد.
اي کاروان عاشورا! آهسته گام بردار و بگذار جان‌هايي که در سر، هوس کربلايت را ميپروانند، پا در رکاب ياد و خاطرات نهند و خود را به تو برسانند که عمري است در هواي وصل، سوخته‌اند و به خاکستر غريبـي نشسته‌اند.
با رهروان کوي محبّت تو، همنوا ميشويم، قطره‌هاي هستي مان را از صدف چشم بيرون مي ريزيم و به اميد روزي که ضريح مقدّست را در آغوش گيريم، ناله زنيم: السّلام عليک يا مولانا يا أبا عبدالله الحسين عليه السلام!

  • نظری برای این خبر درج نشده است.