LOGIN
خبر
shirazi.ir
هجوم به خانه وحي
کد 2516
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 16 بهمن 1389 - 1 ربيع الأول 1432
حوادث پس از «سقيفه» از تلخ ترين و دردناک ترين حوادث تاريخ اسلام و زندگاني اميرمؤمنان عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام مي باشد.

واقع گوئي و بيان واقعيات تلخ آن دوران باعث دلگيري و رنجش گروهي است که نسبت به رهبران آن حوادث تعصب خاص ورزيده، و تا جايي که امکان دارد، مي خواهند گردي بر دامن آنها ننشيند. از طرف ديگر پوشاندن حقايق و وارونه جلوه دادن حوادث، خيانت بزرگي به تاريخ و نسل هاي آينده بشري و جامعه مسلمين است که هرگز يک انسان منصف و با وجدان و دردمند به خود اجازه چنين خيانت و پا گذاشتن روي حقيقت را نمي دهد. بزرگ ترين حادثه تاريخي پس از غصب خلافت موضوع هجوم و يورش به خانه وحي، و منزل حضرت صديقه شهيده فاطمه زهرا عليها السلام است که براي بيرون آوردن متحصنان و معترضان به غصب خلافت انجام گرفت.
 
هجوم به خانه وحي
از دستورات ارزنده و حياتي اسلام اين است که هيچ مسلماني حق ندارد بدون اجازه و رضايت صاحب خانه، به منزل کسي وارد شود و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذيرفتن مهمان عذرخواهي کرد، وظيفه دارد از همانجا بدون رنجش برگردد.(1)

و البته برخي از خانه ها از مقام و منزلت خاصي برخوردارند؛ همچون خانه هايي که در آن خدا مورد پرستش قرار مي گيرد «في بيوت اذن الله ان ترفع ويذکر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والآصال»(2) در خانه هايي که خداي متعال اجازه داده است که ديوارهاي آن را بالا برند؛ و نام خدا در آنها برده شود و صبح و شام در آنها تسبيح او مي گويند.

در اين ميان خانه خاتم الانبياء محمد مصطفي صلي الله عليه وآله از احترام ويژه اي برخوردار است؛ لذا قرآن کريم دستور مخصوصي در اين باره مي دهد، آنجا که مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبي الا ان يؤذن لکم؛(3) اي کساني که ايمان آورده ايد! به خانه هاي پيامبر وارد نشويد، مگر زماني که به شما اذن [ورود] داده شود».

بدون هيچ شکي خانه حضرت عصمت الله الکبري فاطمه زهرا عليها السلام از آن خانه هاي رفيع و محترمي است که در درون آن صديق و صديقه امت يعني زهرا و علي عليهما السلام و فرزندان آن دو خدا را به بهترين وجه عبادت و تقديس نموده اند.

اکنون بايد ديد که ماموران دستگاه خلافت احترام خانه زهرا عليها السلام را تا چه حد رعايت کردند؟ آنچه از منابع «فريقين» استفاده مي شود اين است که دستگاه خلافت نه تنها حرمت خانه زهرا و علي عليهما السلام را نگه نداشتند، بلکه بدترين جسارتها را بر آن روا داشتند.

الف. منابع اهل تسنن

برخي از تاريخ نويسان اهل تسنن حادثه يورش به خانه وحي را نيمه روشن و برخي تا حدي روشن بيان نموده اند که به نمونه هايي اشاره مي شود:

1. طبري: او که نسبت به خلفا تعصب خاصي دارد، به اين مقدار اعتراف مي کند: «اتي عمر بن خطاب منزل علي فقال: لاحر قن عليکم او لتخرجن الي البيعة؛(4) عمر بن خطاب در برابر خانه علي قرار گرفت و گفت: براستي [خانه را] بر روي شما به آتش مي کشم و يا اينکه شما براي بيعت [با ابابکر] خانه را ترک گوييد».

2. ابن قتيبه دينوري: اين نويسنده گامي فراتر رفته، مي گويد: خليفه نه تنها تهديد کرد، بلکه دستور داد که در اطراف خانه هيزم جمع کنند و افزود: «به خدايي که جان عمر در دست اوست! يا بايد خانه را ترک کنيد و يا اينکه خانه را آتش زده و مي سوزانم». وقتي به او گفته شد که دختر گرامي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله، فاطمه در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد» (5).

3. ابن عبد ربه اندلسي: او که متوفاي 495 مي باشد، مي گويد: خليفه به عمر ماموريت داد که متحصنان را از خانه بيرون کشد و اگر مقاومت کردند با آنان نبرد نمايد، از اينرو عمر آتشي آورد که خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار علي ان يضرم عليهم الدار»، در اين موقع با فاطمه عليها السلام روبرو گرديد، آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمده اي خانه ما را به آتش بکشي؟ وي گفت: آري، مگر اينکه بسان ديگران با خليفه بيعت نماييد.(6)

شبيه اين اعترافات را ابو الوليد محب الدين محمد حنفي، قاضي حنفي ها در حلب متوفاي سال 815 دارد.(7) احمد بن يحيي بلاذري متوفاي 279(8)، ابوبکر احمد بن عبدالعزيز جوهري، صاحب کتاب «فدک» و «سقيفه»(9) و ابي خيزرانه در کتاب غرر(10) و شاه ولي الله دهلوي(11) در «ازالة الخفاء» و واقدي(12) و بلاذري و ابن ابي الحديد(13) نيز چنين مطالبي دارند. و همچنين ابن واضح يعقوبي(14)، اسماعيل بن محمد ابوالفدا، عمر رضا کحاله در کتاب «اعلام النساء»، عبدالفتاح عبدالمقصود(15) و ابراهيم بن عبدالله يمني در کتاب «الاکتفاء» و... اين امور را ذکر کرده اند.

4. گروه ديگري از تاريخ نويسان اهل تسنن به آخرين مرحله از جسارت به خانه زهرا عليها السلام نيز اعتراف نموده اند، و صريحا گفته اند که عمر خانه علي عليه السلام و زهرا عليها السلام را آتش زد. از جمله:

1. ابي الحسن، علي بن الحسين بن علي المسعودي الهذلي، صاحب «مروج الذهب» متوفاي 346 هـ مي گويد: «... فوجهوا الي منزله فهجموا عليه واحرقوا بابه...؛(16) پس [عمر و همراهان] به سوي خانه علي عليه السلام روي کردند، پس بر او هجوم بردند و خانه او را آتش زدند.» 2. محمد بن عبدالکريم بن احمد شافعي، معروف به شهرستاني (579 - 548)، از ابراهيم بن سيار بن هاني، معروف به نظام، متوفاي سال 231 ـ که از اعاظم شيوخ معتزله و استاد جاحظ بوده است ـ نقل کرده است که گفت: «... وکان عمر يصبح احرقوها بمن فيها وما کان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام؛(17) و عمر بود که فرمان داد خانه را با کساني که در آن قرار دارند بسوزانند، در حالي که در خانه جز علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام کسي نبود».

عبدالقاهر اسفر ائيني متوفاي 429 هـ نسبت فوق را به نظام تاييد نموده است.(18)

3. در زمان ملکشاه سلجوقي، وزيرش با يکي از علماي سادات شيعه مناظره مي کرد، در ضمن سخنانش گفت: «وجمع عمر الحطب علي باب فاطمة واحرق الباب بالنار...؛ عمر در خانه فاطمه هيزم جمع کرد و در خانه را به آتش کشيد».

شاه به وزيرش رو کرد و گفت: آيا آنچه اين شيعه علوي مي گويد درست است؟ وزير گفت: «نعم اني رايت في التواريخ ما يذکره العلوي؛(19) بله آنچه اين [شيعه] علوي مي گويد را در تاريخ ديده ام».

و جالب اينجا است که خود ابابکر نيز به اين امر اعتراف نموده است؛ زيرا در آخرين روزهاي عمر خود از چند عمل اظهار پشيماني نمود، از جمله گفت: «وددت اني لم اکشف بيت فاطمة وترکته وان اغلق علي الحرب...؛(20) دوست داشتم که خانه فاطمه را نمي گشودم و آن را رها مي کردم، گر چه ناچار به جنگ مي شدم [و کار به جنگ مي کشيد».

ب. منابع شيعه

هنگامي که به روايات و کتابهاي دانشمندان شيعه مراجعه مي کنيم، جريان را روشن تر و گوياتر مي يابيم، که به نمونه هايي اشاره مي شود:

1. سليم بن قيس و عياشي و... نقل کرده اند: طبق فرمان عمر، قنفذ با جماعتي به در خانه علي عليه السلام رفتند تا او را براي بيعت با ابابکر دعوت کنند، حضرت علي عليه السلام در را باز نکرد، سرانجام عمر با جمعي بر در سراي زهرا عليها السلام آمدند، عمر فرياد برآورد که: يا علي! از خانه بيرون آمده، با خليفه رسول خدا! بيعت کن وگرنه آتش بدين سراي مي زنم. فاطمه برخواست و فرمود: اي عمر! اين چه دشمني است که با ما داري؟ او جواب داد: در را باز کنيد والا در خانه را به آتش مي کشم! فاطمه زهرا عليها السلام فرمودند: اي عمر! از خدا نمي ترسي؟... «ثم دعا عمر بالنار فاضرمها في الباب فاحرق الباب؛ آنگاه عمر فرمان داد تا آتش بياورند، پس آن را در ميان درب افکند و درب [خانه] را به آتش کشيد»(21).

2. امام صادق عليه السلام فرمودند: «والله ما بايع علي حتي راي الدخان قد دخل بيته؛(22) به خدا سوگند! علي عليه السلام بيعت نکرد مگر زماني که ديد دود وارد خانه اش شده است».

3. مفضل روايت مفصلي از امام صادق عليه السلام درباره علائم ظهور و کارهاي حضرت حجت عليه السلام بعد از ظهور نقل نموده است،(24) در بخشي از آن مي خوانيم: حضرت آن روز را به ياد مي آورد و مي گويد: «وجمعهم الجزل والحطب علي الباب لاحراق بيت اميرالمؤمنين وفاطمة... واضرامهم النار علي الباب؛(25) و جمع نمودنشان هيزم تروخشک بر در خانه، براي سوزاندن خانه علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام، آتش زدن آنها درب [خانه علي عليه السلام] را».

پيامبر اکرم در يکي از سخنان خويش که از حوادث آينده خبر مي داد، فرمود: «واما ابنتي فاطمة فانها سيدة نساء العالمين... واني لما رايتها ذکرت ما يصنع بها بعدي کاني وقد دخل الذل بيتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقها ومنعت ارثها و کسر جنبها واسقطت جنينها وهي تنادي يا محمداه فلاتجاب وتستغيث فلاتغاث؛(26) و اما دخترم فاطمه، سيده زنان جهانيان [از ابتدا تا انتهاي آفرينش] است... و من آن گاه که فاطمه ام را مي بينم به ياد آنچه که با او رفتار مي شود [از ستمها و اهانتها] مي افتم. گويا مي بينم که خواري به خانه او راه يافته، و حرمتش هتک، و حقش غصب شده است، و [از] ارثش جلوگيري بعمل آمده، و پهلويش شکسته و فرزندش سقط شده و او ناله مي زند يا محمدا! پس جواب داده نمي شود و کمک مي خواهد، سپس کمک نمي شود».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) سوره نور، آيات 27 - 28.
2) سوره نور، آيه 36.
3) سوره احزاب، آيه 53.
4) تاريخ طبري (چاپ از دايرة ا لمعارف)، ج 3، ص 202؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 2، ص 56.
5) شرح نهج البلاغه، (همان)، ج 1، ص 134؛ الامامة والسياسة، ج 2، ص 12؛ اعلام النساء، ج 3، ص 1205.
6) عقدالفريد، ج 4، ص 260؛ تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 156؛ اعلام النساء، ج 3، ص 1207.
7) شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 19 و ج 1، ص 134؛ رياحين الشريعه، ج 1، ص 285.
8) انساب الاشراف، ج 1، ص 586؛ تلخيص الشافي، ج 3، ص 76.
9) شرح نهج البلاغه (همان)، ج 6، ص 48 و 47.
10) نهج الحق و کشف الصدق، ص 271.
11) رياحين الشريعه، ج 1، ص 289؛ اثبات الوصيه، مسعودي، ص 123.
12) نهج الحق و کشف الصدق، علامه، ص 271؛ تلخيص شافي، سيد مرتضي، ج 7، ص 76.
13) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 48.
14) تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 126.
15) الغدير، ج 3، ص 103 - 104.
16) مسعودي، اثبات الوصيه، چاپ بيروت، ص 154؛ الوافي بالوفيات، ج 5، ص 347.
17) ملل و نحل، شهرستاني، ج 1، ص 57 (چاپ ايران) و در چاپ غير ايران، ص 72 و ر. ک: ج 2، ص 59.
18) الفرق بين الفرق، عبدالقاهر اسفر ائيني، ص 107.
19) مؤتمر علماء البغداد، ص 64 - 63.
20) لسان الميزان، ج 4، ص 189؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 236؛ الامامة والسياسة، ج 1، ص 13؛ مروج الذهب، ج 1، ص 414 (چاپ قديم) ؛ عقد الفريد، ج 3، ص 68؛ الاموال، حافظ ابوالقاسم بن سلام، ص 193؛ نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 6، ص 51.
21) تفسير العياشي، ج 2، ص 66 - 68؛ کتاب سليم بن قيس، ص 249 - 253؛ رياحين الشريعه، ج 1، ص 260 و 270.
22) بحار، ج 28، ص 390؛ تلخيص شافي، ج 3، ص 76.
23) ميرجهاني، نوائب الدهور، ص 192.
24) بحارالانوار، ج 53، ص 1 - 19.
25) همان، ص 18.
26) همان، ج 43، ص 172 - 173، ح 13؛ ابراهيم الجويني، فرائد السمطين، ج 2، ص 36.

  • نظری برای این خبر درج نشده است.