LOGIN
خبر
shirazi.ir
"سلسله جلسات علمی ـ فکری حجت الاسلام والمسلمین سید حسین شیرازی"
«نظم و چیره شدن بر غیر ممکن ها» (جلسه سوم)
کد 7838
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 07 بهمن 1397 - 20 جمادى الأولى 1440
 
«گاندی مثال و نمونه انضباط و اضطراب»
 
در روز پنج شنبه 3 جمادی الأولی 1440ق (1397/10/20) جلسه سوم از سلسله جلسات علمی ـ فکری حجت الاسلام والمسلمین سید حسین شیرازی با موضوع: «نظم و چیره شدن بر غیر ممکن ها» با حضور علما، فضلا و اساتید حوزه و دانشگاه برگزار شد.
 
در این جلسه حجت الاسلام والمسلمین شیرازی به مباحثی در زمینه «گاندی مثال و نمونه انضباط و اضطراب» پرداختند که سرفصل این مباحث از قرار زیر است:
 
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وعترته الطیبین الطاهرین ولعنة الله علی أعدائهم إلی یوم الدین 

ـ خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَینْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِی عَزِیزٌ؛ و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد صومعه ‌ها و کلیساها و کنیسه ‌ها و مساجدی که نام خدا در آن ها بسیار برده می ‌شود، سخت ویران می ‌شد و قطعاً خدا به کسی که [دین] او را یاری می ‌کند یاری می‌ دهد چراکه خدا سخت نیرومند شکست‌ ناپذیر است» (الحج/40). ـ هر دانشی به روش و روشمندی بشری نیاز دارد و آن نمونه هایی است که می توان از طریق آن تمام قواعد و مبانی همان علم را از آن استنباط کرد و زندگی گاندی (به ویژه بیوگرافی خودنوشته او) مثال و نمونه کمیاب و درستی است که روز به روز برای جامعه بشری کارآمدتر است. او آن بزرگ و سترگی است که امپراتوری بریتانیا را به زانو زدن در برابر خود واداشت، بلکه آن را چنان به عقب راند که به مراحل آغازینش برگرداند.

ـ سخن درباره این موضوع تحت پنج عنوان می آید:

1. منشأ ضعیف و محیط زیست کم عمق و سطحی او؛

2. ایمان قوی و اعتماد منحصر به فرد او به خدای متعال؛

3. انضباط همه جانبه و بی مانند او در جنبه های روحی و رفتاری؛

4. آشفتگی همه جانبه او در عرصه عقل و منطق و اندیشه؛

5. تمام موارد فوق در نوشته اش تحت عنوان «داستان تجربه های من با راستی» آمده است.

ـ عنوان نخست: گاندی (در صفحه 12 این کتاب) از چگونگی مورد بی اعتنایی قرار گرفتن و رانده شدن خود می نویسد. خاندان گاندی تره بار فروش بودند. او آورده است: پدرم تندمزاج بود و چهار زن پیاپی به همسری گرفت. او سرگرم کامیابی و لذت جویی های جسمی و مادی بود، بدین معنا که چهارمین همسر خود را در سنین بالای چهل سالگی گرفت (همان، صفحه13). پدرم به اندوختن ثروت کلان اهمیت نمی داد، لذا میراثی ناچیز و اندک برای ما برجای گذاشت و سواد چندانی نداشت و هرگز چیزی نیاموخت (همان، صفحه14). تیزهوش نبودم و حافظه ام نیز چیزی را در خود نمی اندوخت (همان، صفحه15). بسیار شرمگین و محجوب بودم و از ارتباط و تماس با هرکس پرهیز و دوری می کردم. من جوانی ابله بودم که دانش کوشید بدون کش و قوس این بلاهت و کودنی را به من نشان داده و آن را اثبات کند (همان، صفحه9).

من می دانم که تمایلات و شهوات وشرور در درونم خانه کرده است.

ـ عنوان دوم: (همان، صفحه8) روز به روز ایمانم به خدا فزون تر و والاتر می شد و او را حقیقی و جز او را غیر حقیقی می دانستم. ابزار و راهکارِ جستجوی حقیقت همان اندازه که آسان است به همان اندازه برای فرد سرکش سخت و حتی ناممکن است، ولی دستیابی به آن برای کودک پاک و بی گناه کاملاً امکان پذیر و شدنی است. جویای حقیقت [خدا] باید فروتن باشد و در مرتبه پایین تر از خاک قرار گیرد. فرد عالم خاک را زیر پای خود لگد می کند، اما جویای حقیقت باید آن چنان نفس خود را بشکند و خوار کند که خاک بی مقدار او را لگدکوب سازد و در آن هنگام خواهد بود که مقدر می شود که به حقیقت نگاهی گذرا کند.

ـ نگاه های گذرای من تنها یک سراب است. بگذار صدها تن همانند من جان می دهند، ولی حقیقت برتر و بالاتر است.

نمونه های زیادی وجود دارد که از عمق ایمان و شدت ثبات و توکل گاندی بر خدای متعال حکایت می کند که از آن ها در لابلای عنوان چهارم یاد خواهد شد.

عنوان سوم: (همان، صفحه199) در دوره حضورم در بمبئی به دیدار برادر همسرم که در بمبئی زندگی می کرد که بیمار و بستری و بیماری اش وخیم بود رفتم. او وضع مالی خوبی نداشت و خواهرم (همسر او) توانایی پرستاری از او را نداشت. به او پیشنهاد دادم که وی را به شهر «راجلوت» (شهر زندگی گاندی) ببرم و او پذیرفت. بیماری اش بیش از انتظار طولانی شد، لذا پسرعمویم را به اتاق خود بردم و شبانه روز در کنار او بودم و ناچار پاسی از شب بیدار می ماندم. علاقه به پرستاری در من بالا گرفت و به عشق تبدیل شد و در نتیجه عشق به پرستاری مرا از کارم بازداشت. چنین خدمتی هیچ معنایی ندارد، مگر این که انسان از آن لذت ببرد، اما اگر ریاکارانه یا تحت تأثیر ترس از افکار عمومی باشد در برابر انسان مانع به وجود آورده، روح او را لگدمال می کند. ارائه خدمتی که با رضایت و میل و رغبت نباشد، ناتوان تر از آن است که به خادم و مخدوم سودی برساند، ولی تمام لذت ها و دستاوردها در برابر خدمت توأم با میل و رضایت و رغبت رنگ می بازد. گفتنی است که گاندی صبح زود از بستر خواب و آسایش خود بر می خواست و با شوق، شعف و عشق ظرف هایی که اعضای کنگره برای قضای حاجتِ شبانه از آن استفاده می کردند و در راهرو و کنار درب اتاق ها نهاده شده بود، جمع آوری کرده، فضولات آن را تخلیه می کرد و با آب جوی آن را می شست و به جای اولیه خود بر می گرداند.

من برآنم که این رفتار گاندی نشان می دهد او از اعمال سخت و رنج آور به هیچ وجه خسته و ملول نمی شد.

(همان، صفحه437) زندگی من بر تصمیمات نظام مند استوار است.

نیز بر آنم، کسی که اندکی از زندگی گاندی را بخواند در نظام رفتاری و سلوکی او در تمام ابعاد و بی نظیر بودن آن هرگز تردیدی نمی کند.

عنوان چهارم: بلاهت و کودنی و آشفتگی و اضطراب بی حدّ و مرز گاندی است. او در بیوگرافی خود در صفحه196 آورده است: کسی را سراغ ندارم و نمی شناسم مانند من به قانون اساسی انگلستان وفادار باشد. این بدان معنا نیست که بدی حکومت بریتانیا را نمی شناختم، بلکه بر این اعتقاد بودم که دولت انگلیس را به طور کلی برای رعایا مفید می دانستم و بدین ترتیب در رقابت، مسابقه و پیشرفت، وفاداری ملت انگلیس را به تاج و تخت آن کشور توجیه می کردم... و هرگاه فرصتی برای اعلام وفاداری نسبت به این موضوع پیش می آمده شادمانه در آن شرکت می کردم... اعلام این وفاداری از نظر من وظیفه و تکلیفی بود که بدون چشمداشت پاداش و قدردانی باید ایفا می شد.

در صفحه 242 همان کتاب نوشته است: در جنگ «بوئر» جنگی که در سال های 1880 ـ 1881 میلادی میان بوئری ها (آفریقایی های هندی تبار) و انگلستان درگرفت، وفاداری به حکومت انگلستان مرا واداشت که در آن جنگ در کنار انگلستان قرار بگیرم. در آن هنگامه جنگ وظیفه خود می دانستم به دفاع از امپراتوری بریتانیا برخیزم و به همین دلیل شمار فراوانی از دوستان خود را بسیج کرده، با تلاش فراوان توانستم حاکمان را وادار کنم که خدمت هندی ها را به عنوان امدادگر در جنگ ضد هندی بپذیرند.

در همان کتاب صفحه 279 ـ 280 آورده است: فرزندم «مانیلا» در ده سالگی به بیماری تیفویید سخت همراه ذات الریه گرفتار شد. با مراجعه به طبیب پاسخ شنیدم که طبابت و دارو چندان کارساز نیست، ولی تخم مرغ و مرغ آب پز ممکن است فایده داشته باشد.

گفتم: ما همگی گیاهخوار هستیم و تحت هیچ شرایطی نمی توانم (مجاز نیستم) تخم مرغ یا مرغ برای او تهیه کنم.

پزشک گفت: زندگی پسر تو در خطر است و تا این اندازه نسبت به فرزندت سنگدل نباش.

گاندی در این جای مطلب می گوید که یکدندگی و لجاجت مانع من شد این غذاها را که طبیب به عنوان دارو معرفی کرد به فرزندم بدهم. او می نویسد: با خود تکرار می کردم خدایا، در این موقعیت سخت، پای شرافتم در میان است و اعتقاد و اعتماد داشتم که خدا شرافت مرا حفظ می کند.

(همان، صفحه 337 ـ 338) گاندی روزنامه «اندیشه هندی» را در افریقای جنوبی منتشر می کرد. روزی جمله ای را پیدا کرد که مورد توجه او قرار گرفت. آن جمله عبارت بود از: «زندگی کشاورزی که حرفه او با دست اوست، شایسته است با آن دست زندگی کند».

او با خواندن این جمله تصمیمی جنون آمیز گرفت، به این معنا که چاپخانه را کلاً به یک منطقه روستایی دوردست و به یک مزرعه منتقل کند تا اعضای چاپخانه با زحمت و زور بازوی خود کار کرده، از گیاهان مزرعه سدِّ جوع کنند. او در عین اینکه این اندیشه را «سخیف و احمقانه» می خواند، آن را به مرحله عمل درآورد.

در نتیجه عملی شدن این تصمیم طرح شکست خورد و روزنامه تعطیل شد روند و مسیر روزنامه شرایط سختی پیدا کرد، چراکه مزرعه یادشده آکنده از مار و افعی بود و البته بیشتر کارکنان دست از کار کشیده و چاپخانه را ترک کردند.

در صفحه 361ـ368 داستانی طولانی آورده و در آن ماجرای همسرش «کاستوربای» را که سه بار بر اثر بیماری خطرناکی دچار خونریزی شدید شده بود نقل کرده و نوشته است: بر اثر خونریزی شدید همسرم، طبیب دستور داد که آبگوشت تهیه شده از گوشت گاو بخورد.

گاندی با سنگدلی از این کار خودداری کرد و پزشک را از نزد خود راند. طبیب دوم و سوم و چهارم را طلب کرد و همگی بر ضرورت خوردن آبگوشت گاو برای همسر گاندی تأکید داشتند تا از خطر مرگ جان سالم به در برد. طبیبان به ابیاتی از «مانوسمرتی» کتاب مقدس هندویان استناد کردند، مبنی بر اینکه خوردن گوشت برای بیماران عادی جایز است و مانعی ندارد، چه برسد به فردی که در آستانه مرگ قرار داشته باشد. اما گاندی در اینکه این مورد مصداق کتاب مقدس است تردید و تشکیک کرد و از دادن آبگوشت به همسرش دریغ کرد و گفت: با پرهیز از این کار بی شک به ریسک بزرگ و بسیار خطرناکی دست می زنم، اما به خدا توکل می کنم و امر خود را به او واگذار می نمایم.

ـ در صفحه 391 ـ 394 آمده است که در جنگ جهانی، گاندی و دیگر هندی ها به حمایت و دفاع از بریتانیا وارد جنگ شدند. او تصریح می کند که در هنگام شرکت ما در جنگ به حمایت از بریتانیا نمی دانستیم که انگلستان بر حق است یا باطل. ما به غیر اخلاقی بودن جنگ جهانی پی برده بودیم. من در آن جنگ رئیس گردان دفاع از بریتانیا بودم.

گاندی در اینجا عملی غیر منطقی و در نهایت سخیف بودن و عجیب به کار می برد که حضور خود را در آن جنگ توجیه کند و این در حالی است که ضد خشونت و خشونت گریز بود.

ـ در صفحه 89 کتاب «مهاتما گاندی قصه مبارزه با اشغالگران» آمده است: «گاندی نوه برادرش «مانو» را که دختری نوزده ساله بود نزد خود فرا خواند و چون وارد شد برهنه مادرزاد در کنار او ایستاد تا عفت و پاکدامنی او را بیازماید.

ـ در همین صفحه آمده است: گاندی چنان که باید نسبت به ترس هندوها از مسلمانان حساس نبود، لذا در این زمینه بسیار حساس تفریط کرد و پس از پیروزی میلیون ها انسان قتل عام شدند و هرج و مرج و بی نظمی سراسر هندوستان را فراگرفت که در نهایت هندوستان به سه کشور: هند و پاکستان و بنگلادش تقسیم شد و هرج و مرج شورشیان چونان سیلی بنیان کن همه کشور را فرا گرفت و هر چیزی را بر سر راه خود ویران می کرد؛ به حدی که زمانی که شخص گاندی می خواست سیل انسانی بی فایده به وجود آمده را بگیرد خود هدف ترور قرار گرفت و کشته شد.