LOGIN
خبر
shirazi.ir
"سلسله جلسات علمی ـ فکری حجت الاسلام والمسلمین سید حسین شیرازی"
«نظم و چیره شدن بر غیر ممکن ها» (جلسه سیزدهم)
کد 8770
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 18 تیر 1398 - 5 ذوالقعدة الحرام 1440
 
گرایش به «همگونی و همرنگی اجتماعی»
 
در روز پنج شنبه 23 شوال المکرم 1440ق (1398/4/6) جلسه سیزدهم از سلسله جلسات علمی ـ فکری حجت الاسلام والمسلمین سید حسین شیرازی با موضوع: «نظم و چیره شدن بر غیر ممکن ها» با حضور علما، فضلا و اساتید حوزه و دانشگاه برگزار شد.
 
در این جلسه حجت الاسلام والمسلمین شیرازی به مباحثی در زمینه «گرایش به "همگونی و همرنگی اجتماعی"» پرداختند که سرفصل این مباحث از قرار زیر است:
 
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وعترته الطیبین الطاهرین ولعنة الله علی أعدائهم إلی یوم الدین 
 
ـ خدای متعال می فرماید: «وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یخْرُصُونَ؛ و اگر از بیشتر کسانی که در [این سر]زمین هستند پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه می کنند آنان جز از گمان [خود] پیروی نمی کنند و جز به حدس و تخمین نمی ‌پردازند» (الأنعام/116).

ـ همچنین فرموده است: «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ؛ مردم امتی یگانه بودند پس خدا پیامبران را نویدآور و بیم‌ دهنده برانگیخت» (البقرة/213).

ـ نیز از زبان پیامبرش می فرماید: «وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ؛ و من از کسانی نیستم که چیزی از خود بسازم و به خدا نسبت دهم» (ص/86).

ـ در آیه دیگر فرموده است: «وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیهِمْ؛ و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است بر می دارد» (الأعراف/157).

ـ رسول خدا صلی الله علیه وآله به ابوذر فرمودند: «یا اباذر، لا یفقه الرجل کل الفقه حتی یری الناس کلهم امثال الأباعر ثم یرجع الی نفسه فیکون احقر حاقر لها؛ ای ابوذر، انسان به حقیقت فقه (دانش) نخواهد رسید، مگر آنکه تمام مردم را در پیشگاه خدای متعال چون اشتران ببیند، آن گاه به خویش بازگشته و خود را بی مقدارترین و ناچیزترین آنان بداند».

ـ در نهج البلاغه آمده است: «مقارمة الناس فی اخلاقهم اُمنٌ من غوائلهم؛ موافقت با مردم در خلق و خوی شان سبب ایمنی است از آسیب شان».

درباره امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و پرهیزگاران در ده ها روایت این گونه ذکر و توصیف شده است که فرموده اند: «لا تأخذه فی الله لومة لائم؛ در راه خدا به ملامت هیچ ملامتگری توجه ندارد».

قرآن کریم با پیروی از اکثریت ضدیت و آن را به شدت نکوهش کرده است، آنجا که می فرماید: «أَکْثَرُهُمْ لَا یؤْمِنُونَ؛ بیشترین شان ایمان نمی آورند»، «وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ؛ بیشترین شان فاسقانند»، «أَکْثَرُهُمْ لَا یعْقِلُونَ؛ بیشترین شان خرد نمی ورزند»، «أَکْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ؛ بیشترین شان نمی دانند»، «أَکْثَرَهُمْ یجْهَلُونَ؛ بیشترین شان جهل می ورزند»، «أَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ؛ بیشترین شان کافرانند» و «أَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ؛ بیشترین شان دروغ گویانند».

ـ این مبحث در پنج موضوع و عرصه نگاشته می شود:

1) تعریف 2) خاستگاه و انگیزه ها 3) کانون فاجعه 4) سفارش هایی در چارچوب احتیاط و پرهیز و برحذر بودن 5) چاره اندیشی و تلاش برای جبران.

عرصه اول: تعریف

1)انرژی بزرگ و گسترده ای را با کورکردن[باطنی] اختیاری و فریب و گمراه کردن و انحراف خویش از اعتقادات و باورها و اصول و ارزش های نهادینه شده هزینه می کنیم تا همگونی و همرنگی اجتماعی (همرنگ جماعت شدن) را تحقق بخشیم.

2) این گرایش و تمایل بر تمایلاتی چون مال پرستی، قدرت جویی، عافیت طلبی و حب شهوات برتری دارد؛

3) این تمایل و گرایش، فعالیتِ گزینشی مغزی، بسیاری از اطلاعات و اعتقادات و باورهای انباشته شده در مغز را بایکوت و الغاء و خود را بر فرد و اندیشه اش تحمیل می کند. در نهایت مغز را از ارائه اطلاعات و اعتقادهایی که از منظر دیگران مرغوب و پسندیده نیست باز می دارد و اعتقادات، اصول و ارزش ها بر: 1) برنامه ریزی ما 2) تحلیل های ما 3) احکام و فرمان های ما 4) اثرپذیری ما 5) رفتار ما 6) تصمیم گیری های ما 7) انگیزه های ما 8) نقد و حکم کردن ما 9) ستودن و ارج نهادن ما 10) نتیجه گیری های ما اثر دارد.

4) از برجسته ترین مظاهر و نمود این گرایش ها زمانی است که انسان در برابر دوربینِ تصویربرداری می ایستد تا درباره موضوعی سخن بگوید، لزوماً سعی می کند که توانایی های خود را به گونه دیگر و غیر واقعی جلوه دهد تا احساسات ملت را جلب خود کند.

عرصه دوم: خاستگاه و انگیزه ها

1) پیش از اینکه به اصول و اعتقادات خود توجه کنیم به هراس ها و نگرانی های خود توجه داریم خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی؛ اما آنکه [حق خدا را] داد و پروا داشت * و [پاداش] نیکوتر را تصدیق کرد * بزودی راه آسانی پیش پای او خواهیم گذاشت» (لیل/5-7).

2) توان و انرژی فوق العاده ای که در این جنبه وجود دارد به مراتب بر انرژی و توان معتقدات و پایبندی ما به اصول و ارزش ها و تعهدمان نسبت به حقایق و ایمان مان به خدای سبحان و اهل بیت علیهم السلام برتری دارد.

3) بیشتر ترس و هراس از این است که مبادا دیگران شناخت و نگاهی نامطلوب و ناپسند از ما داشته باشند.

4) ما در حدّ بالا و به طور مبالغه آمیزی می کوشیم خود را پاک و پیراسته جلوه دهیم و این رفتارِ افراطی به هزینه اعتقادات ، اصول و ارزش های ما صورت می گیرد.

5) از اینکه دیگران به ضعف و ناتوانی ما پی ببرند و ما را به این صفت بشناسند سخت هراسان بوده و در تحمل این وضعیت به شدت ناتوانیم.

6) ما موجوداتی اجتماعی هستیم که همزیستی بر ما فرمانروایی می کند که اساس و بن پایه آن رعایت احساس دیگران است. با توجه به اینکه رعایت احساسات دیگران بزرگترین موضوعی است که به ما تفویض شده است، باید به اندازه نیاز و بایسته آن را به کار بندیم.

7) اهمیت هوش هیجانی (ای کیو) را نمی توان انکار کرد، ولی با مبالغه همراه است.

8) خودشیفتگی عامل بسیار بزرگی است.

9) احادیثی مانند: «مقاربة الناس فی اخلاقهم امن من غوائلهم؛ هم‌خو بودن با مردم از آسیب رساندن آنها در امان دارد.» برای بیان علت ها آمده است، نه برای تکلیف و در مقابل آن «رضا الناس غایة لا تدرک؛ جلب رضایت مردم هدفی دست نایافتنی است» وجود دارد که با احادیثی مثل حدیث بالا در تعارض است.

10) برجسته ترین منشأ در این مقوله سرشت انحطاط نهادینه شده در انسان است.

11) روحیه واگیردار انفعالی است. مطالعات و تحقیقات صورت گرفته نشان می دهد و تأکید دارد که مردم به تقلید از دیگران تمایل و گرایش دارند که این روحیه در افراد اندکی آگاهانه و بیشتر ناآگاهانه است که در پیروی از زبان اندام ها از دیگران و حرکت وجنات و چهره و نحوه سخن گفتن و آهنگ صدا و چگونگی حرکاتِ آنان خودنمایی می کند.

12) در برآورد زیان های دوری کردن از پیروی دیگران مبالغه می کنیم و آن را سونامی و توفانی ویرانگر و هستی بر باد ده می پنداریم.

13) دست خالی بودنِ منفعلانه و خلأ روانی است؛ بدین معنا که دیگران به ما احساس شادمانی و خوشبختی می دهند و زمانی احساس تیره روزی و بینوایی را در وجود ما می آفرینند. در واقع گاهی به ما احساس شادی و سرخوشی می دهند و در یک لحظه نومیدی و شکست در ما به وجود می آورند، یعنی شادی و خنده و گریه و اندوه ما را زیر سلطه و فرمان و اراده خود می گیرند.

14) در نیازمان به اثرگذاری بر دیگران و برانگیختن حسّ رضامندی آنان بسیار مبالغه می کنیم و چون قضیه به شهرت و روابط بر می گردد سخت می کوشیم؛ چراکه بدون آن نمی توانیم زندگی کنیم.

15) هویت ما بیشترین سلطه را بر ما دارد و به گونه ای سخت و باورنکردنی ما را به سوی تمام ابعاد زندگی مانند اندیشیدن، عکس العمل ها و انواع رفتارها پیش می برد. هویت دو روی یک سکه است که زمانی یک روی آن روی دیگر را تخریب می کند و گاهی تحت تأثیر آن قرار می گیرد.

دو روی سکه عبارت است از:

1) اثرگذاری و برداشت دیگران از ما؛

2) اثرپذیری ما از ذات و خویشتن ما.

این کنش از آن جهت است که هویت زیان نبیند و آن را از در معرض خطر قرارگرفتن از سوی دیگران: چون گونه های ظلم، عدم رعایتِ حد و حدود و تعدی مصون دارد.

عرصه سوم: کانون فاجعه

1) بیشترین دروغ ها، دروغ پردازی ها، بدسرشتی و نیرنگ بازی ها و فریبکاری و انحراف ما و تظاهر و تصنعی عمل کردن ما با هدف همگون سازی و همرنگ جماعت شدن و تلاش برای دوری جستن و پرهیز از اثرگذاری انحرافات و ناهنجاری در باورها و احساسات و رفتار است.

2) بیشترین جنبه های شرم آور در این تمایل و گرایش این است که چشم اندازها و همت ها و روح پیش قدم شدن و تمسک به باورها و اعتقادات و اصول و ارزش هاست که آن را از بین می برد.

روشن باشد که جامعه گونه های خاصی از زندگی را در تمام ابعاد آن بر انسان تحمیل می کند و سطح محدودی از توانمندی ها و موهبت ها و پیشگام شدن را به انسان می دهد تا بتواند از انسانی که امیرمؤمنان علیه السلام در توصیف او فرموده است: «فیک انطوی العالمُ الاکبرُ؛ و جهان بزرگ تر در وجودت جای گرفته است» به موجودی ناتوان و در خود فرورفته و بزدل و یک دنده و کودن بدل شود.

3) گرایش به همرنگی با جماعت بیشترین و بزرگ ترین عامل هدر دادن و تباه کردن توان، سال های عمر، اعصاب، دارایی، اندیشیدن و برنامه ریزی و کوشش و سرگرم شدن همیشگی به چیزی که مورد اهتمام و توجه است و اینکه انسان از افتادن به عسر و حرج با مردم در امان بماند، است.

4) انسان را از به کار بستن سرشت و فطرت سالم خود که همان فطرت خدای سبحان است باز می دارد، چنان که حضرتش می فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا؛ همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است» (روم/30)؛ لذا با گذشت زمان، تمام آن را از دست داده و زیانکار خواهیم بود.

5) برجسته ترین و مهم ترین علل و عوامل بیماری های بدنی و روانیِ علاج ناپذیر است، مانند: انواع سرطان ها و بیماری ها و التهاب مفاصل، تحلیل رفتن عضله ها و دیگر بیماری هایی که سبب سرکوب انفعالات درونی و سرکوب تمایلات، جهت گیری ها، انگیزه و ترس از آزاد کردن انفعالات درونی می شود.

6) سازگاری و خو گرفتن با این گرایش بسیار ساده و با آرامش صورت می گیرد و این علی رغم اطلاع از اهمیت نادیده گرفتن و تغافل بلکه ضرورت دشمنی با آن است.

7) تن دادن به ریاکاری و تصنع و ظاهر سازی تمام وقت و دوری جستن از راستی و نیت صاف و شفافیت مطلق است.

8) این گرایش به طور روشمند و دینامیکی و در نهایتِ انضباط بدون اینکه کمترین اضطراب و سرگشتگی به فرد دست بدهد عمل می کند.

9) این باور و ذهنیت و برداشت، روحیه ای را در فرد پدید می آورد که سعادت و خوشبختی با طبیعت همرنگ جماعت شدن همراه است؛ لذا شاعر سروده است که: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. در حالی این حقیقت خلاف است و باید گفته شود: «اگر بخواهی از نیرنگ بازی و فریب و دروغ و مکر دور باشی باید عموم مردم را رسوا کنی».

10) همرنگ جماعت شدن یعنی زندگی کردن با هدف جلب ترحم دیگران و زیر سایه مهربانی های اتفاقی و ترحمی که تحت اشراف سنت ها و عادت های پست است.

11) سستی و تنبلی فکری و روانی و رفتاری، همپیمان و همراه فعالیت این گرایش است.

12) درون گرایی است که افراط در پرهیز از این گرایش می باشد و نظریه ای چینی است که به گوشه نشینی کامل و مواجهه با زندگی و از تعامل با جامعه با هدف زندگی توأم با مسالمت را در یکسر بازی دارند. این نگرش بدترین جنبه در نوع خود بوده و یکسر باطل است.

13) این گرایش به شدت و به صورت بهت آوری نیرنگ بازی و فریبکاری است و بدون آگاهیِ انسان، باورها و اعتقادات دشمنانه و بدون تمایل فرد را در او رخنه می دهد و بسیاری از وابستگی ها و طرفداری های درونی و سلسله ترس ها و هراس های ناشی از نگرانی رانده شدن و مطرود شدن اجتماعی را در او به وجود می آورد. این مقوله هماره و به دلایل زیر بر اعتقادات چیره می شود:

یک: هماره جایگاه اساسی در خود ناخودآگاه را اشغال می کند، در حالی که پایبندی به اعتقادات در خانه خودآگاه جای می گیرد؛

دو: این گرایش بر فطرت استوار است، در حالی که اعتقادات بر معرفت استوار بوده و دینامیسم «همرنگ جماعت شدن» دقیق تر و شدیدتر است، این گرایش کاملاً به وسیله پاره ای از طرفداری های داخلی و ترس حمایت می شود؛

سه: این گرایش به طول کامل با شماری از طرفداری داخلی از جمله ترس ها همدست و همداستان است؛

چهار: به دلیل شدت قرین بودن و در هم آمیختگی با تصورات برای رسیدن بر مرکز تصمیم گیری شتاب می گیرد، در حالی که غیر آن، مجرد خبرگی است که برای انباشت و متراکم شدن آن نیازمند وقت است تا عضله ها به حرکت درآیند.

پنج: از حمایت فرهنگ های اجتماعیِ جاریِ خارجی بهره می برد.

14) تنبلی و سستیِ معرفتی، بلکه رویگردانی، دوری و احساس بی نیازی از معرفت و شناخت است.

15) دیگر فاجعه این گرایش ، مثبت گرایی و مثبت نگری مطلق در قبال ارزش های اجتماعی و خوش بینی بی حد و مرز نسبت به آن و ایجاد طبیعت خوش بینی کورکورانه و مزاج گمراه کننده، سرخوشی وهمی می باشد.

16) این گرایش ما را به مسیری سمت و سو می دهد که بدترین طبیعت ها و پست ترین غرایز و خطرناک ترین انفعال ها و عکس العمل انباشت شده در نفس مان به ظهور بپیوندد.

17) ما را از فعال کردن و ایفای نقش حقیقی و رسالت اساسی باورهایمان باز می داد؛ لذا با نقش هایی تحمیلی زندگی می کنیم که شرایط اجتماعی، ما را به آن وا می دارند.

عرصه چهارم: سفارش هایی در چارچوب احتیاط و پرهیز و برحذر بودن

1) قانون جذب عقیم و ناکارآمد در اولیه هاست، نه در اولویت ها. از این رو اصلاحات، توسعه، تغییر و جز آن تماماً مفاهیم سرکشی است، ولی سرکشی آن به بُعد اولیه بر می گردد، اما اولویت ها مرتبه ای است جداً با قانون جذب و تلاش برای تغییر هماهنگ است.

2) انسان تنها موجودی است که وصف الهی «فاعل مختار» را یدک می کشد. از این رو و بر اساس اختیارات مطلق، نباید از گرایش مفلوک «همرنگ جماعت شدن» زیان ببیند.

3) رهایی و آزاد شدن از گرایش «همرنگ جماعت شدن» نیرو و توانمندی های سترگی را که خدای متعال در او به ودیعت نهاده است آزاد می کند.

4) انسان یگانه و سرآمد آفرینش است؛ از این رو خدای سبحان فرموده است: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ؛ به زودی نشانه‌ های خود را در افق ها[ی گوناگون] و در دل هایشان بدیشان خواهیم نمود» (فصلت/53).

همین یگانگی برتر است از هر چیزی که جامعه بر انسان تحمیل می کند.

5) تقدیر ما از دستاوردها و موفقیت های بزرگ و محقق شدنی آکنده و سرشار است، مشروط بر اینکه از ظاهر سازی و تصنع و توجه به اهمیت دادن دیگران باز ایستیم.

6) احساس و درک کردن احساسات دیگران برای بهره گیری از توانمندی هایی است، نه اینکه از توانمندی بی نهایت ذاتی خویش صرف نظر کنیم.

7) در بهترین فرض، ما در برابر انفعالات خود راه درست پیموده و نیکو عمل کرده ایم؛ لذا قدرت خرد و عقلی ما این شایستگی را دارد که به عنوان آتش نشان، تندی و تیزی تمام عکس العمل های تحمیلی اجتماعی را خنثی و بی اثر کند، ولی این مقوله به اندکی هشیاری و بیداری نیاز دارد و می تواند در میدان و عرصه ناخودآگاه از اثرگذاری «همرنگ جماعت شدن» بکاهد.

عرصه پنجم: چاره اندیشی و تلاش برای جبران.

1) تریاک اعظم (نوشدارو و پادزهر) این گرایش نفرین شده عبارت از:

ـ مبالغه مثبت در افتخار به خویش است، نه نوعِ منفیِ آن که تکبر و خود را در مواجهه با دیگران برتر شمردن می باشد، بلکه مقصود از این مقوله مرجَّح دانستن خود در اثرپذیری آنان از ما و چگونگی داوری کردن و تحقیرشدن ما از سوی آنان و بی مقدار شمرده شدن سیاست های ما به واسطه آنان است.

افتخار خویش و به خود بالیدن با کوچک ترین و کمترین غفلت بدل می شود به:

1. خودبینی 2. سنگدلی، انعطاف ناپذیری، تکبر، غرور و خودستایی 3. تعدی و زیرپا گذاشتن حقوق و پس از آن رشته باریک و ظریفی میان خودبینی و خودستایی به وجود می آید که باید از اختلاط آن دو با یکدیگر جلوگیری کرد.

2) تغییر راه و روش در اندیشه به تغییر در احساس لذت و درد می انجامد. خدای سبحان می فرماید: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ؛ تا بر آنچه از دست‌ شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است‌ شادمانی نکنید» (حدید/23).

لذا به جهت اینکه اثر مطلوب و عالی از خود بر دیگران داشته باشیم نباید شادمانی کنیم؛ زیرا این شادمانی به اعتقادات و ارزش ها و اصول زیان می رساند. اگر بر اطرافیان اثر نامطلوب بگذاریم نباید اندوهگین شویم؛ چراکه از قدرت مقاومت ما و مبارزه و قهر و سرسختی اجتماعی می کاهد و در نهایت ما را به سمت و سوی تطابق [با حقیقت] پیش می برد.

3) مبالغه در تاکید بر اثبات خویش، دیگران را به اعتراف و احترام به: 1. احساسات مان 2. نیازهای مان 3. حقوق مان 4. ارزش ها و اصول مان 5. اعتقادات مان وا می دارد.

همچنین آنان را وا می دارد که از سوء استفاده از ما و به بازی گرفتن اعتقاداتمان باز ایستند و از طبیعت و سرشتِ فرصت طلبانه خود نسبت به ما دست بردارند.
 

  • نظری برای این خبر درج نشده است.