LOGIN
خبر
shirazi.ir
ميرزاي شيرازي واحياي سامرا
کد 1625
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 25 اردیبهشت 1387 - 8 جمادى الأولى 1429

در ميان عتبات عاليات واماکن مقدس اسلامي، شهر مقدس سامرا مظلوميت ويژه اي دارد. ديگر اماکن مذهبي نظير کربلاي معلا، نجف اشرف ومشهد مقدس از ديرباز تاکنون از سوي مقامات دولتي ورسمي، ونيز از سوي توده مردم، به نحو يکسان مورد رسيدگي وعنايت ويژه اي قرار داشته است. نخستين کسي که اهميت ورود به سامرا را ـ که تا اواخر سلطه عثماني ها تحت اسارت وستم قرار داشت وبرگزاري آيين هاي مذهبي در آن ممنوع بود ـ احساس کرد، مجدد اول ميرزا سيد محمد حسن شيرازي (1230ـ 1312ق) بوده است. اين شخص از علماي بزرگ اماميه ومراجع عظام تقليد واستادان بنام فقه واصول به شمار مي رود وزعامت مذهب جعفري در روزگار وي به ايشان منحصر شد. دوره اي که ميرزاي شيرازي در شهر مقدس سامرا مي زيست در حقيقت روزگار طلايي اين شهر به شمار مي رود.

ميرزاي شيرازي از ابتداي مهاجرت به سامرا تلاش هاي فراواني براي ايجاد يک نهاد ديني وعلمي بزرگ در اين شهر مبذول داشت. نقش والاي او در ايجاد نهضت علمي و مکتب ديني خود، اثر چشمگيري در باز گرداندنِ جايگاه علمي وفرهنگي سامرا داشت وبسياري از علما وطلاب را که از نقاط گوناگون در درس هاي او حضور مي يافتند جذب کرد.

شمار فراواني از اجلّه علما وافاضل فقها ومحققاني که به درجه اجتهاد دست يافتند در مکتب ايشان پروش يافتند. از برجسته ترين اين علماي اعلام مي توان به ميرزا محمد تقي شيرازي حائري ـ که از علما ومجتهدان بزرگ است ـ ونيز سيد محمد فشارکي اصفهاني وشيخ آقا بزرگ تهراني وديگران اشاره نمود.

شهر مقدس سامرا در دوره ميرزاي شيرازي که انديشه تشيع را به آن انتقال داد به شکوفايي خود رسيد. محمد حسين مظفري در صفحه 103 کتاب تاريخ شيعه مي نويسد: وقتي رهبر اهل دين در آن روزگار يعني سيد ميرزا حسن شيرازي در سامرا سکونت گزيد تشيع بار ديگر در اين شهر جان گرفت وبسياري از اهل علم وکسبه به آن شهر مهاجرت کردند. اين ظهور ناگهاني تشيع، خشم عثماني ها را که تلاش داشتند فعاليت هاي ميرزا را محدود کنند برانگيخت. دکتر علي الوردي در صفحه 93 از جلد سوم کتاب لمحات اجتماعيه عن تاريخ العراق مي نويسد: انتقال ميرزاي شيرازي به سامرا ودر پي آن افزايش چشمگير حضور شيعيان در اين شهر موجب نگراني عثماني ها از بابت انتقال انديشه تشيع به اين شهر گرديد واين خشم ونگراني به خصوص پس از اعلام فتواي ميرزا درباره تحريم تنباکو طي نهضت تنباکو در ايران (1891 ـ 1892) افزايش يافت. اين مسئله برخي از مسؤلان دولت عثماني را در عراق واداشت که به شکلي پيوسته استانبول را به مقابله با انتشار تشيع در عراق فرا خوانند والبته واکنش استانبول در اين خصوص عبارت بود از تأسيس دو مدرسه در سامرا که اداره آنها به يکي از شيوخ متصوفه واگذار شد.

ولي با اين حال مکتب ميرزاي شيرازي به فعاليت خود هم چنان ادامه داد وسامرا در روزگار مجدد شيرازي وپس از آن هيچ گاه از جويندگان دانش که از شهرهاي گوناگون به سامرا مي آمدند خالي نشد. پس از ميرزاي شيرازي نيز شاگردان ايشان حوزه علميه استاد را حفظ کردند وآن را پويا وپرنشاط وپيوسته نگاه داشتند. اين همان چيزي بود که ميرزا نسبت به آن اصرار داشت وآنان براي وفاداري نسبت به استادشان چنين کردند. پس از ميرزا، شاگرد برجسته او ميرزا محمد تقي شيرازي بيش از يک دهه ونيم وظيفه درس وبحث را ادامه داد و اين مسؤليت را بر عهده گرفت وآموزگار شاگردان ميرزا شد. اين وضعيت تا سال 1917 که سامرا توسط بريتانيا اشغال شد وميرزا محمد تقي شيرازي به کربلا رفت همچنان ادامه يافت.



نهضت تنباکو

يکي از اتفاقات روزگار ميرزاي شيرازي مسئله نهضت تنباکو بود که آوازه آن در همه جا پيچيد ودرباره آن سخنان بسياري گفته شد. دکتر حسين علي محفوظ در اين باره مفصل سخن گفته ويک نسخه خطي فارسي درباره اين موضوع را که نزد ميرزا محمد تهراني در سامرا موجود بود، ترجمه وبه صورت کامل در موسوعة العتبات المقدسة (بخش سامرا وباب مفاخر بزرگان در تاريخ سامرا، صفحه 145) درج نموده است.

ما در اين جا به نوبه خود آن مقدار که وافي به غرض ماست مي آوريم. اين کتاب در ابتدا درباره چيرگي دولت هاي بيگانه برکشور ايران وغارت ثروت هاي آن سخن مي گويد تا اين که به ديدار ناصرالدين شاه از لندن در سال 1306 مي رسد که ابتداي ماجرا است.

ناصرالدين شاه در اين سفر با استقبال فراوان غربي ها مواجه شد ولي از نيت هاي پليد آنان آگاه نبود.

غربي ها در اين سفر از شاه مي خواهند که امتياز توتون وتنباکو را به مدت پنجاه سال در انحصار آنان قرار دهد. سپس يازده شرط مطرح مي کنند که خلاصه آن اين است که بدون توجه به سود وزيان، سالانه پانزده هزار ليره به خزانه سلطان بفرستند واين مبلغ به تمامي در مدت پنج ماه ارسال گردد وکشاورزان حق خريد وفروش يا انتقال محصول خود را بدون اجازه صاحب امتياز ندارند وصاحب امتياز بايد کل محصول تنباکو را خريداري کند وفروشنده حق امتناع ندارد. هم چنين مقرر شد صاحب امتياز حق دارد به منظور ايجاد انبار دخانيات زمين خريداري کند وبايد طي يک سال پس از انعقاد قرارداد به اين شرط ها عمل شود.

شاه با اين قرارداد موافقت کرد وسند اين امتياز در دو نسخه تنظيم گرديد وناصرالدين شاه آن را مهر وامضا کرد ودر پي آن هيئتي به اسم کمپاني به تهران آمد وفعاليت هاي خود را آغاز کرد. در پي انتشار اين خبر در ايران غوغايي به پا شد ومردم درباره نادرستي اين معامله شعار سر دادند واز جمله گفتند: فقط عوائد دخانيات اصفهان به تنهايي بيست هزار ليره در سال است وبرشاه خرده گرفتند. وقتي کار هيئت ياد شده تمام شد، قصد رفتن به شيراز کردند ولي اهالي شيراز اجتماع کردند و مانع ورود هيئت ياد شده به شهر شدند. ولي حکومت دخالت نمود وبعد از تبعيد پنهاني سيد علي اکبر شيرازي، بزرگ ترين عالم شيراز، به زور اعضاي هيئت را وارد شهر نمود.

در پي اين اقدام اوضاع شهر متشنج وبازارها تعطيل شد وسيد علي اکبر شيرازي به همراه گروهي از علما راهي سامرا شد واز ميرزاي شيرازي کمک خواست. مردم آذربايجان هم به همين نحو عمل کردند وشکايت هاي فراواني صورت گرفت.

يکي از کساني که درباره اين موضوع براي ميرزاي شيرازي نامه فرستاد سيد جمال الدين افغاني بود که به مخالفت باشاه برخاسته ونسبت به اعطاي امتياز تنباکو از سوي شاه به انگلستان به شدت اعتراض کرده بود. شاه نيز او را از ايران بيرون راند ووقتي سيد جمال الدين به بصره رسيد نامه اي طولاني ورسا خطاب به ميرزاي شيرازي نوشت وطي آن از ميرزا استدعاي فريادرسي وياري کرد. خبر نگارش اين نامه در آن زمان در همه جا پيچيد ونسخه اي از آن به نجف رسيد. در اين نامه پس از بسم الله چنين آمده بود:

حقيقت را مي گويم، اين نامه خطاب به روح شريعت محمدي است در هر جا باشد وهر مکان قرار گيرد و درخواست عاجزانه امت اسلام است که به پيشگاه علما و نفوس پاکي که زمام امور امت را به دست گرفته اند عرضه مي شود دوست دارم اين نامه را بر همه دانشمندان عرضه کنم هر چند عنوان آن خاص است.

پيشواي دين! پرتو درخشان انوار ائمه! پايتخت ديانت! زبان گوياي شريعت! جناب حاجي ميرزا محمد حسن شيرازي (خدا قلمرو اسلام را به وسيله او محفوظ بدارد و نقشه شوم کفار پست را به واسطه وجود او به هم زند). خدا نيابت امام زمان را به تو اختصاص داده و از ميان طائفه شيعه تو را برگزيده و زمام ملت را از طريق رياست ديني به دستت نهاده و حفظ حقوق ملت را به تو واگذارده و بر طرف ساختنِ شک و شبهه را از دل هاي مردم جزء وظايف تو قرار داده است.

وي در ادامه مي نويسد: فرمان شما در ميان همه نافذ است وهيچ کس ياراي مقابله با آن را ندارد وشما اگر بخواهيد مي توانيد احاد ملت را بر سر يک کلمه گرد هم آوريد؛ کلمه اي که از کيان حق خطاب به جان اهل حق صادر مي شود تا مايه هراس دشمنان خدا ودشمنان امت گردد.

سپس از ميرزا کمک مي خواهد و او را به دخالت کردن در اين مسئله فرا مي خواند ومي گويد: شما روح خفته در يکايک ملت هستيد. بدون شما هيچ يک از امت بر نمي خيزد وجز به ياري شما وحدت کلمه نخواهند يافت. اگر به حق قيام کنيد همه بر خواهند خواست وپيروزي از آن آنان خواهد بود.

سپس درباره رفتار ناشايست شاه واهانت او به علما وپشتيباني او از کفار ونيز رفتار ناشايست «غلامان حلقه به گوش وحقير» شاه سخن مي گويد که پيکر بيمار او را از حرم حضرت عبدالعظيم تا دارالحکومه روي برف ها کشيدند وبه همراه عده اي از سربازان، به خانقين، واز آن جا به بغداد منتقل کردند. او هم چنين مي افزايد: شاه از قبل به والي نامه نوشته واز او خواسته بود مرا از بصره دور کند؛ چون مي دانست اگر مرا به حال خود رها کند نزد شما مي آيم».

او شکايت نامه خود را اين گونه به پايان مي رساند: «وقتي ديدم دستم از آن جناب کوتاه است از نوشتن شکوائيه خودداري کردم. اما هنگامي که مجتهد قدوه حاج سيد علي اکبر پا به بصره نهاد واز من تقاضا کرد نامه اي خطاب به آن بزرگ مرد ديني بنويسم وطي آن همه اين غائله ها وحوادث را شرح دهم بي درنگ چنين کردم ومي دانستم خداي متعال به دست شما [فرج و] کار جديدي حاصل خواهد فرمود والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته».

بدين ترتيب از سوي علما واشراف وتجار نامه ها وشکوائيه هاي متعددي به ميرزاي شيرازي ارسال شد. در نتيجه ميرزا نامه اي به ناصرالدين شاه نوشت ودر آن همه چيزهاي لازم را به نيکي شرح وتوضيح داد. اما شاه در جواب نوشت که روا نيست شاه از حرفي که زده است برگردد وبا توجه به ضعفي که دارد توان رويارويي با آنان را ندارد وبه کنسولِ حامل نامه سفارش کرد تمام تلاش خود را براي راضي کردن ميرزاي شيرازي به کار برد. ولي ميرزا اين عذر وبهانه هاي واهي را نمي پذيرفت ودر پاسخ او نامه اي متضمن دلايل محکم نوشت ونادرستي اين معالمه فاسد را ثابت مي کرد ودر پايان مرقوم فرمود: اگر دولت از جواب دادن ناتوان باشد ما عاجز نيستيم واگر نمي تواند پاسخ دشمن را بدهد وحقوق مردم را مطالبه نمايد بگذاريد ما اين کار را انجام دهيم.

اما وقتي شاه اقدامي نکرد وتشنجات افزايش يافت ومردم از اين معامله فاسد به فريادخواهي پرداختند، ميرزاي شيرازي فتواي خود را که بازتاب آن در تمام جهان اسلام به گوش رسيد صادر کرد. در اين فتوا پس از بسم الله آمده بود: «از امروز استعمال توتون وتنباکو به هر شکل که باشد حرام است وکسي که آن را استعمال کند مانند کسي است که با امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به جنگ برخاسته است». اين فتوا پژواک گسترده ونفوذ عجيبي در ميان مردم يافت ودر پي صدور آن مردم قليان ها را شکستند وچوب هاي آن را به سمت صاحبان امتياز پرت کردند وحکومت ايران در برابر اين فتوا که کمر صاحبان امتياز را خرد کرد دچار اضطراب شد. مردم همگي به شکل عجيب وبي سابقه اي از تدخين تنباکو خودداري کردند واين اعتصاب فقط به مسلمانان اختصاص نداشت بلکه يهودي ها وزردشتي ها وپيروان ديگر اديان هم با مسلمانان همراهي کردند ومي گفتند: اين فتوا حکم محترمي است که بايد به آن گردن نهاد وتخلف از آن جايز نيست.

سپس حکومت تلاش کرد بر علما فشار آورد تا فتوايي در مجاز بودن توتون وتنباکو صادر کنند ولي اين کوشش ها بي ثمر ماند. وقتي وزير ناصرالدين شاه از حاج ميرزا محمد حسن آشتياني، بزرگ ترين عالم تهران، خواست بر ضد فتواي ميرزا فتوايي صادر کند، مرحوم آشتياني گفت: مولايمان ميرزاي بزرگ، سيد الشريعه وپيشواي شيعه وپناه امت ونايب ائمه است. حکم ايشان مطاع وفرمانشان لازم الاتباع است وما بندگان او هستيم ودر هر چه فرمان دهد مطيع ايشان مي باشيم؛ چون کسي که از فرمان ايشان سر بتابد مانند مشرک است.

از اين رو وزير ياد شده ونيز حکومت از اين کار نااميد، ومجبور شدند امتياز را ملغي کنند. در نتيجه صاحبان امتياز از ايران بيرون رفتند وبا دست خالي به اروپا باز گشتند. مردم از اين پيروزي بسيار شاد شدند واين خبر به کشورهاي ديگر هم رسيد ودر جرايد نيز انتشار يافت. در پي اين ماجرا مرحوم ميرزاي شيرازي که دست به تجديد دولت وملت زد، به آيت الله مجدد شهره گرديد.



وفات

مرحوم ميرزاي شيرازي پس از صرف عمر خود در راه علم وجهاد وخدمت به اسلام ومسلمانان، به سال 1312ق (1895م) چشم از جهان فرو بست.

شاگرد وي شيخ آقا بزرگ تهراني «محمد حسن منزوي رازي» درباره ايشان به پژوهشي پرداخته که نام آن هدية الرازي است. شرح احوال ايشان هم چنين در شمار فراواني از کتاب هاي سير وتراجم آمده است؛ از جمله:

1. احسن الوديعه.

2. آثار حج.