در روز سه شنبه 28 صفر الأحزان 1443 (1400/7/13) و به مناسبت شهادت جانسوز پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله، مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی سید صادق حسینی شیرازی دام ظله، در جمع هیئت های عزاداری از شهرهای مختلف ایران و طلاب گرامی سخنانی راهگشا بیان فرمودند.
مشروح بیانات معظم له به شرح زیر می باشد:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
شهادت جانگداز اشرف کائنات، برترين انبياء و اشرف مخلوقات خدای متعال از اولين تا آخرين، حضرت محمد بن عبدالله صلی الله عليه وآله و شهادت حضرت امام رضا عليه السلام را، که هردو در اين واپسين ايام ماه صفر الأحزان روی داد، به ساحت مقدس و مقام رفيع و منيع ولايت کبری و ولايت عظمای الهی، حضرت بقية الله الأعظم مهدی موعود عجّل الله تعالی فرجه الشريف تعزيت میگوييم. ناگفته نماند که قول أصح در شهادت حضرت امام حسن مجتبی عليه السلام هفتم صفر است.
اميدوارم خدای عزوجل در تعجيل ظهور حضرت بقية الله عجل الله تعالی فرجه الشريف، عنايت ويژه و آن را در زمانهای که ما در آن هستيم محقق بفرمايد. در روايت آمده است که امر ظهور حضرت يک شبه نهايی میشود. «يصلحه في ليلة» به اين معنی که در يک شب بنا میشود که فردای آن، حضرت عجّل الله تعالی فرجه الشريف ظهور کند.
جهانی که در آن به سر میبريم، به انواع ظلم ها و جنايتها آلوده است. هرچند دنيا از قديم کماکان از جرم و تعدّی بشر خالی نبوده است، اما زمانه ما بيش از هر زمان ديگری آغشته به ظلم و بدی شده است. ظلم حکومتها، ظلمهای خانوادگی، ظلم ارحام نسبت به يکديگر و خيلی موارد ديگر. اميدوارم که هرچه زودتر ظهور حضرت عجل الله تعالی فرجه الشريف تحقق يابد و به همه اين ظلمها خاتمه دهند.
خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها
چندی پس از شهادت پيامبر خدا صلی الله عليه وآله، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها به مسجد پدرشان تشريف آوردند و آن خطبه غرّای خود را ايراد فرمودند. در آن مجلس علی الظاهر از غيرمسلمانان [از يهود و نصاری و غيرذلک] کسی حضور نداشت. همگی حاضران از مسلمانانی بودند که دعوت رسول خدا صلی الله عليه وآله را پذيرفته بودند، خواه اين پذيرش از صميم قلب و مبتنی بر ايمان صادقانه آن ها بوده يا اينکه ظاهری بوده و مصالح و منافع دنيايی را دنبال میکردند.
اين دسته دوم منافقان بودند که شمار آن ها در آن زمان به شهادت تاريخ اندک نبوده است. با اين حال حضرت خطابه خود را با تعبير «يا أيّها النّاس» آغاز نمودند، و در آن خطبه نه فقط مسلمانان حاضر در آن جمع، بلکه همه مسلمانان تاريخ و بل فراتر از آن، همه انسانها را در همه ادوار تاريخ فراخواندند. حقايقی که حضرت در آن خطبه ارزشمند بيان فرمودند اهمّ احتياجات معنوی و دينی و خیر دنيا و اخرای بشر را در خود گنجانيده بود. با اين توصيف، اگر کسی چه امروز و چه در گذشته در آن تشکيک کند و ايراد بگيرد، يا جاهل است و يا متجاهل (تظاهر به نادانی میکند) و به تعبير ديگر، يا قاصر است و يا مقصّر. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبه خود علاوه بر اشاره به بسياری از حقايق دين، مرز دقيق اسلام و ايمان را مشخص نمودند و حجت را بر همگان تمام ساختند.
بستن راه تشکيک
حضرت زهرا سلام الله علیها به مسجد تشريف بردند و خطبه خود را بيان فرمودند. در اين ميان ما نيز وظيفهای در خصوص خطبه ايشان و معارف مطرح شده در آن داريم.
وظيفه ما رسانيدن آن خطبه به مردم دنياست که در آغاز آن با «يا أيّها النّاس» مورد خطاب حضرت هستند. در هيچ زمانی همانند امروز وسايل و امکانات اين مهم فراهم نبوده است. حضرت سيدالشهدا عليه السلام برای چه در روز عاشورا به همراه خويشان و يارانش به شهادت رسيدند و در پس آن، دختران پيامبر صلی الله علیه وآله و نواميس خدای عزّوجل به آن وضع فجيع به اسارت رفتند؟! که چه پيامی را به مردم برسانند؟ عاشورا بی شک پيام و هدفی به دنبال داشته است و حضرت سيدالشهدا عليه السلام و اهل بيت و انصار او علیهم السلام در راه رسانيدن آن پيام به گوش جهانيان، آن همه رنج و محنت را به دوش کشيدند و خون پاک خود را در اين راه فدا کردند. آن همه رنج های فراوان که اهل بيت ايشان در راه اسارت ديدند و آن همه داستانهای غريبی که در اين مسير نقل شده است، مثل داستان آن راهب، تا حضورشان در مجلس يزيد و افشاگری او، همه و همه هدف بلند و مهمی را دنبال میکند.
آيا ما در برابر اين همه مجاهدت و ايثار وظيفهای نداريم؟! بی گمان چنين نيست. رسانيدن پيام آن ها به مردم دنيا، به ويژه با امکانات گستردهای که امروزه در دست داريم، وظيفه ما در اين راستا است. اين کار بسته به يک چيز است و آن نيز همت بلند است. از تلاشهايی که در اين زمينه درخور انجام است،آی ترجمه خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها به زبان های زنده دنياست. این خطبه چندان بلند نيست و ترجمه آن، با وسايل جديدی که امروزه در اختيار است، کار دشواری به نظر نمیآيد؛ چراکه امروزه غالب مردم دنيا به ماهواره و اينترنت دسترسی دارند.
درخور توجه است که حضرت زهرا سلام الله عليها خطبه خود را اين گونه آغاز فرمودند: «يا أيّها الناس، اعلموا أنّي فاطمة وأبي محمّد؛ ای مردم، بدانيد که من فاطمهام، و پدرم حضرت محمد صلی الله عليه وآله». آیا ديگر حاضران در آن مجلس حضرت را نمیشناختند؟ آيا مگر نه آنکه حضرت با خبر سابق به مسجد آمدند و حاضران همگی از وجود ایشان آگاه بودند و با اصل و نسب شريف او نيز آشنا بودند؟ پس ضرورتی در کار بود که به معرفی خویش بپردازند؟ اهل مطالعه و صاحبان اطلاع، به خوبی با دليل اين رفتار حضرت آگاهاند.
اهل باطل از گذشته تاکنون همواره يکی از دو شيوه را برای پيش بردن مقاصد و توجيه کارهای نادرست خود در پيش گرفته و میگيرند، يا به دروغ متوسل میشوند و يا مغالطه میکنند. راه سومی هم در اختيار ندارند. از اين رو، حضرت برای اينکه راه دروغ و مغالطه را به روی آن ها ببندد، در آغاز خطبه خود نسب خويش را به حاضران يادآور میشود، مبادا که بعدها کسی ادعا کند که حاضران در مجلس که در آن روزها شاهد آن تعدیهای هولناک به خاندان وحی و رسالت شدند، به حقيقت آگاهی نداشتند و متوجه مقام و جايگاه حضرت زهرا سلام الله عليها و شوهر گرامیاش اميرمؤمنان صلوات الله عليه نشده بودند.
حضرت در همان آغاز و پيش از آنکه خطبه خود را شروع کنند آهی از ته دل کشيدند. آه حضرت چنان سوزان بود که در روايت آمده است: «أَجْهَشَ لَهَا اَلْقَوْمُ بِالْبُكَاءِ؛ صدای هقهق گريه مردم برای او بلند شد».
«أَجْهَشَ» جای مطالعه دارد. گريهها انواع گوناگونی دارند. گاهی کسی بر اثر مصيبت عظيمی که بر او وارد شده است، يا خبر ناگواری که به گوشش رسيده است، بی اختيار شروع به گريه کردن میکند و آنقدر گريه او شدت میگيرد و احساساتش متأثر میشود که در حين گريه به حالتی همچون سکسکه میافتد و هقهق کنان گريهاش قطع و وصل میشود. اين حالت که حاصل تأثر شديد فرد است، در زبان عربی با فعل «اجهش» توصيف میشود.
همه اين صحبتها، خاصه آنکه خود را در آغاز خطبهاش برای حاضران معرفی کرد، در راستای صيانت پيامش از دروغ و مغالطه اهل باطل بود که مبادا بعدها منکر حضرت سلام الله عليها و دعوای بر حقش شوند.
در گام نخست و در نخستين جملات حضرت سلام الله عليها اين درس بزرگ دستگير ما میشود که در هر آن، از دروغپردازیها و مغالطهگریهای دشمنان ايمن نباشيم. اهل باطل در طی هزاران سال بر اين شيوه عمل کردهاند. در تاريخ هزار و چند صد ساله اسلام نمونههای دروغپردازیها و سياهکاریهای دشمنان آنقدر زياد است که جمعآوری همه آن ها سر از کتابی پربرگ در میآورد و تعداد جلدهای آن بسيار خواهد شد. اگر جوانان عزيز در اين زمينه همت کنند و دنبال گردآوری دروغهای اهل باطل و دعواهای کذب آن ها شوند، خدا میداند که شمار مجلدات اين کتاب از صد جلد افزونتر خواهد شد.
اربعين حسينی در ميانه قرن پيشين
اربعين حسينی امسال را نيز ازسر گذرانيديم، اما چه اربعينی؟! اوضاع زائران اربعين در ايران و در عراق و حتی کشورهای اسلامی ديگر و حتی کشورهای غيراسلامی به چه نحو بود و با چه دشواریها و مشقتهايی توانستند خود را به اين زيارت برسانند؟ اينها همه جای تأمل دارد و حرف در آن بسيار است. اما آنچه به اختصار میتوان گفت مسأله ای است که نه فقط درباره اوضاع ناخوشايند برخی زائران حضرت سيدالشهدا عليه السلام در اربعين امسال صادق است، بلکه در هزاران جای ديگر و اوضاع ديگر نيز قابل انطباق است، و آن کلام خدای متعال در قرآن کريم است که فرمود: «فَرِيقٌ فِي اَلْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي اَلسَّعِيرِ؛[1] دستهای در بهشت هستند و دستهای در جهنم».
قريب به هزار و چهارصد سال زيارت حضرت سيدالشهدا عليه السلام همواره با ترسيم مکرر تصوير فوق همراه بوده است. عدهای در اين زيارتها بهشتی شدهاند و عدهای ديگر جهنم را سرای خود برگزيدهاند. بارها در فرمايشهای ائمه معصومين عليهم السلام در خصوص گروه دوم و در رابطه با زيارت حضرت سيدالشهدا عليه السلام آمده است: «فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ؛ جايگاه خود را در آتش جهنم بر میگزينند».
«يَتَبَوَّأْ» يعنی «يحجز مکانه». در اينجا يعنی جا و سرای زندگانی خود را در آن جهان جهنم سوزان اختيار میکند.
در اينجا برای روشنتر شدن موضوع جا دارد قصهای را بیان کنم که بنده و کسانی که هم سن من هستند و در عراق میزيستند عموماً به خاطر داریم. برخی از پيرمردهای ایرانی هم چه بسا که اين داستان به گوش آن ها رسيده باشد. قصه به زمان فروپاشی حکومت پادشاهی ملکيين عراق و ابتدای تأسيس حکومت جمهوری در این کشور باز میگردد. قضيه مربوط به حدود صدسال پيش و پيمان بغداد (حلف بغداد) است که ميان آمريکا و انگليس و چند کشور مهم خاورميانه همچون ايران و عراق بسته شد. در اين پيمان کشورهای غربی مذکور در پی نفوذ کمونيسم در کشورهای خاورميانه مثل ايران و عراق بودند. در اين پيمان، مواردی را اطراف مختلف آن متعهد می شدند و در عوض از حمايت آمريکا و انگليس و ديگر کشورهای طرف قرارداد برخوردار میگردیدند. طولی نينجاميد که اين پيمان به ويژه در ميان دو کشور ايران و عراق بی فرجام ماند و طرفين از تعهد به آن روی برگرداندند. آن دوره مصادف شده بود با براندازی حکومت پادشاهی و انقلاب عراق که دست آخر انقلابيون، عراق را به ریاست فيصل قاسم به صورت جمهوری اداره کردند و به پيمان بغداد پايبند ماندند. در جريان اختلافهای ميان دو کشور، عراق به ملت خود به جز عده معدودی ويزای سفر به ايران نمیداد. ايران هم در مقابل گذرنامه برای زيارت عتبات را برای مردم خود صادر نمیکرد.
اين وضع ناخوشايند در آن برهه برای زائران عتبات مقدسه مشکلات زيادی به وجود آورده بود. با اين حال زيارت عتبات به ويژه زيارت اربعين هرگز تعطيل نشد. در همان برهه پرآشوب و روابط متشنّج ميان دو کشور ايران و عراق خيل عظيمی از مردم ايران به زيارت عتبات مشرف شدند. بنده در آن سالها ساکن کربلا بودم و شاهد بودم که جمعيتی در حدود صد هزار نفر در آن سال از مردم ايران به زيارت کربلا مشرف شدند. اين عده همگی با واسطه ها و آشناها موفق به اخذ ويزا و گذرنامه شده بودند. حال يا با مسئولان در حکومت ايران آشنا بودند و يا افرادی در داخل دولت عراق جواز اين سفر را برای آن ها فراهم آورده بودند.
اما در کل با عنوان قاچاق از مرزها عبور میکردند و اين کار جرم به حساب میآمد. هنگامی که مأموران عراقی هم برخی از آنها را میگرفتند، آن ها را به محکمه قضايی خود میبردند. در آنجا نيز جريمهای که محکمه صادر میکرد از دو حکم خارج نبود. يا آن ها را به صد و پنجاه فلس الی پنجاه دينار جريمه میکرد که گفتنی است که صد و پنجاه فلس در آن زمان، ارزش پانزده سيخ کباب را داشت. هر سيخ کباب ده فلس بود. پنج دينار هم معادل پنج هزار فلس بود. مجازات دوم حبس از مدت سه روز الی پانزده روز بود، که دست آخر هم زائر را به وطن خود باز پس میفرستادند.
بنده خود از نزديک شاهد خيلی از اين محاکمهها بودم. استانداری کربلا در آن زمان سرايه نام داشت و بنده از نزديک آن بازداشتگاهها را ديدم. کلا دو اتاق بود که اندازه هريک از آن ها از دوازده متر تجاوز نمیکرد. وقتی که من به آنجا رفتم در يکی از آن اتاقها شخصی را حبس کرده بودند، آن هم به جرمی غير از زيارت قاچاق. درِ اتاق ديگر هم باز بود و از نی و چيزهای ديگر انباشته شده بود.
حاکم آن وقت کربلا و قاضی آنجا از شيعيان نبود، اما به حضرت امام حسين عليه السلام علاقه داشت. در آن برهه هم علیرغم ممنوعيت آمدوشد ميان دو کشور ايران و عراق، حدود صدهزار زائر وارد کربلای معلی شده بود.
شرطه، که همان پلیس عراق باشد و همینطور نیروهای امنيتی متوجه حضور قاچاق و غيرقانونی آن زائران میشدند، اما چشمپوشی میکردند و جز در مواردی معدود کسی متعرض زائران نمیشد. گاهی يکی از افراد شرطه يا نیروهای امنيتی که بدجنس و بیوجدان بود، ده، بيست نفر از زائران را دستگير میکرد و آن ها را برای محاکمه و بازداشت به همان سرايه، اصطلاحاً استانداری آن وقت کربلا میبرد. حاکم که شيعه نبود، اما ارادت و علاقه به امام حسين عليه السلام داشت، پليس يا مأموری که آن زائران ایرانی را برای محاکمه به نزد او آورده بود، دعوا می کرد و به او میگفت: مگر بيکار بودی که اينها را آوردی؟ با اين حال حاکم بنا به مسئوليت قانونیاش ملزم به محاکمه آن ها بود. به همين خاطر آن ها را حبس نمیکرد و با قيد پرداخت جريمه اندکی آن ها را آزاد میکرد. جريمه را هم غالباً از جيب خودش میپرداخت و پليس يا مأمور امنيتی را هم که آن زائران را دستگير کرده بود مفصل مؤاخذه میکرد تا ديگربار مرتکب آن کار نشود. در سامرا و بغداد احتمال آنکه زائران را جريمه کنند بيشتر بود. با اين حال از جمعيت صد هزار نفری زائران شايد نهايتاً ده، بيست نفری در گوشه و کنار گرفتار اين محاکمهها و جريمهها میشدند و از بقيه گذشت میکردند.
مريدهای امام حسين عليه السلام فقط شيعيانش نيستند، بلکه حاکم و شرطه و مسئولان آن زمان در عراق اکثراً از مريدان و علاقهمندان حضرت سيدالشهدا عليه السلام بودند. با آنکه قانون به آن ها دستور داده بود که با زائران برخورد کنند و مانع ورود آن ها به عتبات مقدسه شوند، اما آن ها، جز عده قليلی که بیوجدان بودند، گذشت میکردند و متعرض زوّار حضرت نمیشدند.
چرا جوازهای شما آری، ولی جوازهای ما نه
مرحوم شيخ محمد حسین کاشف الغطاء رضوان الله تعالی عليه يکی از مراجع بانفوذ و مشهور نجف اشرف بود. در آن زمان ده مرجع تقليد در نجف بودند که بنده خدمت همگی آن ها بودم و مکرراً از محضر درس برخی از آن ها نيز بهره برده بودم. يکی از اين مراجع مرحوم شيخ محمد حسين کاشف الغطاء بود که درخشندگی و امتياز ويژهای داشت. در قصه زيارت سالهای مقارن با حلف بغداد و مخالفتهای پيش آمده ميان ايران و عراق و ممنوعيت ورود و خروج زائران، ايشان نامههايی را که گاهی اندازه آن ها از پهنای کف دست تجاوز نمیکرد برای مسئولان عراق مینوشت و با تعبير «إلی من يهمّه الأمر»، يعنی به هرکه دستاندرکار اين امر است، مخاطبش را فرا میخواند. در ادامه نام زائر ايرانی را میپرسيد و عنوان میکرد که «فلان جاء لزيارة العتبات المقدسة، يرجی تسهيل امره»، يعنی فلانی (حامل نامه) برای زيارت عتبات مقدسه تشريف آورده است، تقاضا میشود در کار او تسهيل شود.
پيداست که اين نامه برای مسئول خاصی نيست. عنوان «الی من يهمّه الأمر» هر مسئولی که به نحوی دستاندرکار زائران است را دربرمیگيرد خواه يک مأمور پليس ساده باشد يا مسئول عالی رتبه کشوری.
مرحوم کاشف الغطاء در پايان زير نامهاش را امضا میکرد و شمارهاش را هم در آنجا درج میکرد و به حامل نامه که زائری ايرانی بود با تأکيد میگفت اگر مأمور يا کارمندی متعرض شما شد، اين نامه را به او نشان دهيد. اگر احياناً توجه نکرد نام او را بپرسيد و با اين شماره تماس بگيريد و به بنده اطلاع دهيد.
چند روزی از نوشتن نامهها گذشته بود که تلفنهايی به مرحوم کاشف الغطاء شد و در آن ها شکايتهايی از برخی کارمندان و مأموران حکومت عراق شد. به چند نفری در بعقوبه اهانت شده بود و برخی از مسئولان عراقی به برگههايی که از مرحوم کاشف الغطاء گرفته بودند، محلی نگذاشته بودند. در بغداد چند نامه از این نامه ها را پاره کرده بودند و با وضع اهانتآميزی زائران را حبس و جريمه کرده بودند و همين گونه مواردی هم از سامرا به مرحوم کاشف الغطاء تلفن شد که راه را بر زائران بستهاند و به برگه دست نوشت مرحوم هم توجهی نکردند.
مرحوم کاشف الغطاء در صحن اميرمؤمنان علیه السلام مقابل در ساعت، نماز جماعت میخواندند. هنگام تشرف به کربلای معلی نيز در صحن در قبله امام حسين عليه السلام نماز میخواندند. بنده از نزديک بارها ايشان را زيارت کردم. نخست وزير عراق، نوری سعيد بود که شخصی پرنفوذ نه تنها در عراق آن روز، بلکه میگفتند در همه خاورميانه مطرح بود. نوری سعيد هم از طرفداران حلف بغداد بود. همانگونه که گفته شد در جريان امور سياسی آن سال ها روابط ايران و عراق کدر شده بود و هر دو کشور به هموطنان خود اجازه مسافرت به کشور همسايه را نمیدادند.
مرحوم کاشف الغطاء پس از رسيدن تعدادی تلفن و شکايت از کارمندانی که با زائران همکاری نمیکردند با نوری سعيد تماس گرفت. نقل کردهاند که در اين مکالمه بی آنکه سلام و کلمات احترامآميزی به نوری سعيد بگويد با همان لهجه عاميانه عراقی گفت: «ليش جوازاتکم تمشي، جوازاتنا لا تمشي؟!». جواز معادل عربی گذرنامه است. ايشان برگههايی را که با دست خود مینوشت نام جواز نهاده بود و با لحنی آميخته به عتاب و دلخوری به نوری سعيد گفت: چگونه است که جوازهای شما معتبر است ولی به جوازهايی که ما میدهيم ترتيب اثر داده نمیشود؟!
نوری سعيد که متوجه دلخوری مرحوم کاشف الغطاء شده بود گفت: شيخنا شنهو؟ (شيخ چه شده). کاشف الغطاء گفت: ميان حکومت شما با دولت ايران هرازگاهی مشکلی پيش میآيد و در اين ميان مردم هر دو کشور بیاطلاع و بیطرفاند، چه هنگامی که با هم در صلح و سازش هستيد و چه در مواردی که با هم اختلاف پيدا میکنيد. مردم بيچاره چه گناهی کردهاند که مانع زيارت آن ها میشويد و گذرنامه و ويزا به آن ها نمیدهيد؟! من به آن ها گذرنامه دادهام، ولی کارمندان شما به آن اعتنايی نکردهاند! اين چه منطقی است؟!
نوری سعيد که متوجه جايگاه و اهميت والای مرحوم کاشف الغطاء بود از ايشان نام آن کارمندان را میپرسد. ايشان نيز نام و محل خدمت هريک را به او اطلاع میدهد. مثلا فلانی در بعقوبه، شخص دیگری در سامرا و یکی دیگر در بغداد و فلان کارمند هم در خانقين. نوری سعيد عنوان و نام آن ها را ثبت میکند و از مرحوم کاشف الغطاء عذر میخواهد که شيخنا ان شاء الله تکرار نمیشود. کاشف الغطاء هم با گفتن «ببينيم» مکالمهاش را خاتمه میدهد.
در پی اين مکالمه نوری سعيد فوراً با وزير داخلی عراق که در آن زمان خليل کنّه نام داشت تماس می گیرد. خليل کنّه که خود از دشمنان اهل بيت عليهم السلام بود، در جريان انقلاب عراق و پس از روی کار آمدن حکومت جمهوری در سال 1958 به همراه جمعی ديگر دستگير شد. در آن تلفن نوری سعيد به خليل کنّه دو مطلب را گوشزد کرد. اول اينکه نام کارمندانی که مرحوم کاشف الغطاء از آن ها شکايت کرده بود را به او داد و گفت که همگی آن ها را از محل کار خود به شهر ديگری تبعيد کند تا مبادا کاشف الغطاء پيگيری کند و آن ها را دوباره در همان جا بيابد. مطلب ديگر اينکه به همه شهرها و مناطقی که در راه زائران ايرانی به عراق هستند، از روستاها و شهرها و قصباتی که در مسير آنان است اعلام کن با عبور زائرانی که ويزای عراقی يا گذرنامه ايرانی ندارند، ولی نامهای از کاشف الغطاء در دست دارند ممانعت نکنند.
زمستان میگذرد و سياهی به زغال میماند
اربعين امسال، زائران حضرت امام حسين عليه السلام با مشکلی مشابه آن دوران مواجه شدند. خيل عظيم زائران به سوی کربلای معلی شتافته بودند، اما گذرنامه يا ويزا به آن ها نداده بودند. اين چه دليل موجهی میتواند داشته باشد، حال آنکه امام حسين عليه السلام متعلق به منطقه خاص و يا حتی منحصر به مذهب خاصی نيست؟ امام حسين عليه السلام مالِ دنياست. از همه جای دنيا مردمانی با مليتها و آيينهای مختلف ارادتمند و دوستدار ايشان هستند. به اين مناسبت مرحوم کاشف الغطاء در کتابش از يکی از کشيشهای مسيحی نقل کرده است که به ايشان گفته بود که شيعيان بلد نيستند چگونه از حضرت امام حسين عليه السلام استفاده کنند. اگر امام حسين عليه السلام متعلق به مسيحيان بود، میديديد که در هر شهر و روستا و بر هر کوی و برزنی بيرقی را به ياد او برپا میکردند و نام و مذهب او را در همه جای دنیا تبليغ میکردند.
آری، سخنی راست و سنجيده است؛ چراکه هيچ کسی در دنيا همپايه حضرت امام حسين عليه السلام نيست، حتی چهار معصومی که حضرت سيدالشهدا عليه السلام در فضل آن ها در روز عاشورا چنين فرمودهاند: «جدّي خير منّي وأبي خير مني واُمّي خير منّي وأخي الحسن خير منّي؛[2] جدّ من [رسول خدا صلی الله علیه وآله] از من بهتر بود و مادرم از من بهتر بود و پدرم از من بهتر بود و برادرم حسن بهتر از من بود». هيچ کدام از اين بزرگواران، با وجود فضل آن ها که حضرت امام حسين عليه السلام بدان معترف است، به این اندازه جهانی نيستند. هيچ کدام اربعينی همچون حضرت سيدالشهدا عليه السلام ندارند. کدام يک از آن ها از روزگار خلفای بنی اميه و بنی العباس و بنی عثمان تا به امروز، اين همه با زائرانشان بدرفتاری شده است؟
در اين ميان ملت عراق شايسته قدردانیهای بسيارند. همان گونه که اغلب در زيارت اربعين از نزديک شاهد بوديد، بسياری از آنان با وضع معيشتی نه چندان خوشايند و حتی برخی که آه در بساط ندارند با تمام توان و امکان مالی در پذيرايی و خدمت به زائران حضرت اباعبدالله الحسین عليه السلام میکوشند.
امام حسين عليه السلام در کل تاريخ خدا منحصر به فرد است. البته اين کلمه مجاز است. تاريخ برای خدای عزوجل معنی ندارد. وجود باری تعالی تاريخمند نيست و فراتر از مفهوم تاريخ است. همان سان که در دعا میخوانيم: «تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ؛[3] تو از سرائر من آگاهی و من از سرّ تو آگاه نیستم» حال آنکه خدای متعال نفس ندارد و اين تعابير بر سبيل کنايه و برای تقريب به ذهن است.
کسی همچون امام حسين عليه السلام در دنيا پيدا نمیشود که همه مذاهب و اديان، او را قبول داشته باشند. کيست غير از امام حسين عليه السلام که خدای عزوجل برای او روضه خوانده باشد، يا اينکه به جبرئيل گفته باشد برای آدم عليه السلام روضه او را بخواند و همینطور برای حضرت موسی عليه السلام. داستانهایی که درباره حضرت امام حسين عليه السلام از زمان خلقت آدم عليه السلام تاکنون نقل شده است از هزاران میگذرد.
زمستان میگذرد و سياهی به زغال میماند. زائران امام حسين عليه السلام را بايد کمک کرد. وای به حال آنان که میتوانند کمک کنند و نمیکنند، بماند آن ها که زائران حضرت را اذيت میکنند. گناه آنان که قصه ديگری است.
اين روايت را بنده بارها ديدهام که پيامبر اکرم صلی الله عليه وآله هنگامی که حضرت امام حسين عليه السلام ـ به ظاهرـ هفت سال از عمر مبارکشان گذشته بود، نگاهی به ايشان میاندازد و بی اختيار گريهاش میگيرد. حضرت صلی الله عليه وآله قاعدتاً قصههای عاشورا را در نظر داشته بودند. سپس سرشان را بالا گرفتند و چند نفرين کردند. اولين نفرين اين بود: «اَللَّهُمَّ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ؛[4] تنها بگذار کسانی را که او را تنها میگذارند».
خذلان حضرت سيدالشهدا عليه السلام همان گونه که میدانيد شامل خذلان زائران ايشان نيز میشود. نه اينکه آن ها را اذيت کنند. آنکه حسابش جداست. مقصود از خذلان ترک نصرت است. کسانی که میتوانند به زائران حضرت علیه السلام کمک کنند، اما از اين کار خودداری میکنند، حضرت را خذلان کردهاند و در مقابل به نفرين رسول خدا صلی الله عليه وآله که همان خذلان الهی است گرفتار میشوند. اين کمک کردن اَشکال مختلفی میتواند داشته باشد. گاهی کسی با پول خود به زائران کمک میکند. گاهی هم خودش پولی در اختيار ندارد، اما میتواند قرض بگيرد. هرکدام از اينها در حدّ خود ترک نصرت حضرت عليه السلام کردهاند و مرتکب خذلان شدهاند و نفرين پيامبر صلی الله عليه وآله گريبانگير آن ها میشود: «اَللَّهُمَّ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».
برگهايی از جنايتهای عثمانيان به زائران حسينی
دسته ديگر که به مراتب بدتر از خاذلان حضرت سيدالشهدا عليه السلام هستند آناناند که همانند هارون و مأمون که در رفتار خود دو رو بودند، و بعدیها مثل متوکل و معتصم و ديگر خلفای جائر بنی عباس، زائران حضرت را علناً اذيت می کردند. اين موضوع قرنها ادامه داشت. تا حتی در دورههای متأخر عثمانیها که دارالخلافه آن ها استانبول بود هم بارها با زائران حضرت دشمنانه برخورد میکردند و مانع به زيارت رفتن آن ها میشدند.
مرحوم سيد نصرالله حائری ـ که سادات نصرالهی کربلا به ايشان منسوب هستند ـ از علمای صاحب نام و فضل بود که حدود دويست و شصت، هفتاد سال قبل میزيست. بسياری از علمای مشهور شاگردان ايشان و يا شاگرد شاگردان او بودند. از اين دسته سيد بحرالعلوم را بايد نام برد که مرحوم سيد نصرالله حائری استاد استاد ايشان بوده است. از ايشان کتابهای شعری هم در رثای حضرت امام حسين عليه السلام در دست است. اشعار زيبای او همچنان بر لبان واعظان عرب زمزمه میشود. اين سيد بزرگوار را برای همين مسائل به ترکيه بردند و اعدام کردند.
يکی ديگر از علمای کربلا نيز حدود صد و پنجاه سال پيش به خاطر زيارت امام حسين عليه السلام به دست عثمانیها دستگير شد و او را کت بسته به سوی بغداد بردند تا از آنجا او را روانه استانبول کنند که در آن زمان دارالخلافه حکومت اسلامی بود. جرم او هم تبليغ برای زيارت حضرت امام حسين عليه السلام بود، الحمدلله عدهای از گوشه و کنار به بغداد آمدند و وساطت کردند و توانستند از دست مأموران حکومت عثمانی نجاتش دهند.
قصه امام حسين عليه السلام همواره در تاريخ موضوع نزاع و کشمکش بوده است. عدهای بر سر همين داستان اهل بهشت شدند و عدهای اهل جهنم و پيروان خط امام حسين عليه السلام اهل بهشتاند، و کسانی که در خط دشمنان ايشان صف بستهاند ولو در حد کمک نکردن به زائران باشد، جهنمی هستند؛ چراکه پيامبر خدا صلی الله عليه وآله که اشرف اولين و آخرين مخلوقات خداست کسی را که دست از ياری فرزندش امام حسين عليه السلام بکشد، نفرين کرده است. قطعاً خدای متعال نفرين پيامبر صلی الله عليه وآله را محقق میکند، پس وای به حال کسانی که میتوانند حضرت را ياری کنند ولی نمیکنند.
در روايتهايی درباره کسانی که زائران حضرت سيدالشهدا عليه السلام را اذيت میکنند، در کتابهايی چون کامل الزيارات يا بحارالأنوار، آمده است که از جمله تعذيبهايی که در جهنم خدای متعال برای آن ها در نظر گرفته است، تعذيب با مغلات است. مغلات در لغت ماهیتابه را گويند که در آن گوشت و بادمجان و کدو و مانند آن را سرخ میکنند. خدای متعال هر ظالمی را به شيوهای مجازات میکند و جزايی که برای ظالمان به زوّار امام حسين عليه السلام در نظر گرفته است، تعذيب با مغلات است.
از آن سو در روايت آمده است آنانی که به آن ها ظلم شده است را در آخرت به لبه جهنم میآورند تا دشمنان خود را ببينند که چگونه در آتش دوزخ عذاب میکشند. زائران حضرت امام حسين عليه السلام هم که به آن ها ظلم شده است به کنار آتش دوزخ آورده میشوند و میبينند که چگونه دشمنان آن ها در مغلات بالا و پايين میپرند و اين کار از اندوه آن ها میکاهد.
مقايسهای ميان حج و زيارت کربلا
به این مناسبت از مسئلهای شرعی ياد میکنيم. ناگفته نماند که بيان مسائل شرعی برای مردم واجب کفايی است. فريضه حج برای شخص مستطيع (کسی که استطاعت رفتن به حج را داراست) واجب است، به حدی که در روايتها درباره کسی که عليرغم داشتن استطاعت به حج نرفته چنين آمده است که به هنگام مرگ از او سؤال میشود: با يهوديان میخواهی محشور شوی يا با نصاری؟ يعنی مسلمان از دنيا نمیرود. اين، سرنوشت کسی است که از فريضه الهی حج سر باز زند. اما زيارت امام حسين عليه السلام بنا به نظر مشهور فقها واجب نيست، ولی مستحب مؤکد است و اهميت آن از چندين جهت در نزد خدای متعال به مراتب بالاتر است. يکی از اين وجوه اهميت که محل اجماع فقهاست و اختلافی در آن نيست مسئله خُلُوّ السِرّب است. اين مسئله بيان میکند که اگر کسی استطاعت مالی برای رفتن به حج را دارا باشد، ولی تنها مانعی که او را از رفتن باز میدارد ناامن بودن مسير حج باشد، مثلاً نگران آن باشد که در اين مسير او را بکشند، در صورتی که با وجود اين ترس به سفر حج برود حج او معصيت است. چنين شخصی علاوه بر آنکه حج او پذيرفته نمیشود گناه نيز کرده است. بنابراين، ورثهاش بعداً بايد از اموال او برايش حج بگذارند. اين نظر مطابق اجماع علمای شيعه است که در کتب فقهی مثل عروة الوثقی و غير آن تحت عنوان خلو السرب مطرح شده است. مضافاً بر آن نمازهايی که در آن سفر به صورت شکسته خوانده است ـ اگر وصيت کرده است ـ بايد آن ها را قضا کنند؛ يعنی نمازهای شکستهاش هم مقبول نيست و بايد قضای آن ها را به جا آورد.
اما اگر سفر حج با وجود ترس کشته شدن انجام شود و از حسن حادثه اتفاقی برای حجگزار نيفتد و سالم برگردد، بنا به نظر جمعی از فقها ـ که بنده نيز با آن ها همنظرم ـ حج باطل نيست و اعاده آن لازم نيست. اما باز نمازهای شکستهای که خوانده است بايد قضا شوند. بماند که دستهای ديگر از فقها از جمله صاحب عروة الوثقی، مرحوم آقا سيد محمد کاظم يزدی بر اين نظرند که در حالت دوم نيز حج او باطل است و ديگربار در صورت استطاعت بايد حج به جا آورد. آنچه رفت همه درباره حج بود که فريضه الهی است و انجام آن وجوب دارد و ترک آن عقاب، اما آيا درباره زيارت امام حسين عليه السلام فقيهی پيدا میشود از زمان شيخ مفيد تا روزگار کنونی که بگويد رفتن به زيارت امام حسين عليه السلام در صورت وجود تهديد جانی حرام است؟ چنين چيزی تاکنون از زبان هيچ فقيهی نقل نشده است. البته مؤکداً تکرار میکنم فقيه واقعی و نه کسانی که از فقه بهرهای نبردهاند و فقط خود را فقيه ناميدهاند. اين دسته دوم هميشه بودهاند. در طول تاريخ فراوان از آن ها ديده میشود. جا دارد کسی آن ها را در کتابی گردآورد و آرای باطل آن ها را نقد کند.
در کربلای معلی از دوران غيبت صغری تاکنون، قريب به هزار و دويست سال، بارها وبا به اين شهر آمده است و هزاران هزار نفر بر اثر آن جان باختند، اما هرگز فقيهی پيدا نشد که به سبب وبا یا مشکلات ديگر رفتن به زيارت کربلا را به سبب خطر مرگ حرام اعلام کند.
از زمان فقهای معروف همچون شيخ مفيد، شيخ طوسی، سيد مرتضی، علامه حلی، سيد بحرالعلوم، صاحب جواهر، آقا سيد محمد کاظم يزدی و مرحوم آخوند و غيره فراوان طاعون و وبا در کربلا رواج پيدا کرده است، اما هيچ گاه فتوايی از هيچ يک از اين بزرگان در خصوص حرمت رفتن به زيارت صادر نشده است. هرچند زيارت امام حسين عليه السلام همانند حج واجب نيست، اما بنا به نظر مشهور ميان فقها، اگر کسی يقين داشت که اگر به زيارت امام حسين عليه السلام برود، کشته میشود، نه تنها رفتن او به زيارت بلامانع است، بلکه اجر و پاداش نيز برای او در پی خواهد داشت. نمازش هم که در کربلا ميان تمام خواندن و قصر مخيّر است، مقبول است.
گذشته از همه اينها در روايات از معصوم عليه السلام نقل شده است کسی که در راه زيارت امام حسين عليه السلام کشته شود در اعلی علييّن جای خواهد گرفت. اين روايت در کامل الزيارات است. کتاب کامل الزيارات از آثار ارزشمند شيعه است که خواندن آن را به ويژه به صورت گروهی و با مشارکت دوستان به همه جوانان عزيز توصيه میکنم. قصه اربعين امسال شباهت بسياری به اوضاع سياسی زمان مرحوم کاشف الغطاء داشت. ایشان يکی از عالمان صاحب نام آن دوره بود، اما اعلم علما نبود. با اين حال نامههايی که به زائران عتبات مقدسه میداد همانند اوراق گذرنامه و ويزا در ميان دولتمردان حکومت عراق همچون نوری سعيد و کارگزارانش مقبول و روا بود. در زمانه ما اگر عالمی برگه کاغذی دست زائری دهد، آيا کارمندان و دست اندکاران امور به آن زائر اجازه سفر میدهند؟ در کل جا دارد داستان زندگی يکايک افرادی که به نحوی در کار زيارت امام حسين عليه السلام و شعائر ايشان کارشکنی میکنند پيگيری شود. در آن صورت در خواهيد يافت که چه بلاهايی در زندگی بر سرشان آمده است و به چه مشکلاتی دچار شدهاند.
خدای متعال غفار و تواب است. داستان های فراوانی را تاريخ در اين باره دارد. از جمله حديثی قدسی در دست است که درباره شخصی در زمان حضرت موسی عليه السلام آمده است که عمری را به شرابخواری و معصيت خدا گذرانيد. در اواخر عمر و پيش از مردن توبه کرد و خدای متعال نيز از گناهان او گذشت و توبهاش را پذيرفت. خدا بارها وعده کرده است که گناهکاران را میآمرزد. «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا؛[5] و به يقين من آمرزنده كسى هستم كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته نمايد». خدای متعال گناه گناهکاران را اگر توبه کنند، میآمرزد، حتی اگر در آخرين روز حياتشان باشد. اما در قصه امام حسين عليه السلام چنين نيست و از سر گناه کسانی که به هر نحوی به امام حسين عليه السلام ظلم کردهاند در نخواهد گذشت.
خوشا به حال آنان که در راه زيارت امام حسين عليه السلام متحمل سختیها شدند و آنان که بيشتر اذيت شدند، طبعاً بيشتر بايد به آنان حسرت خورد؛ اينها همه مضمون روايتهای معصومين عليهم السلام است. و بدا به حال آنان که زائران حضرت عليه السلام را اذيت کردند. بنا به فرمايش رسول خدا صلی الله عليه وآله اینان مشمول لعنت ايشان خواهند بود. نيز کسانی که به هرنحوی از ياری زوار دست کشيدند، مثلاً میتوانستند پولی به آن ها قرض بدهند و ندادند و يا حتی برای آن ها قرض بگيرند ـ در صورتی که استطاعت پرداخت آن قرض را داشته اند ـ و اين کار را نکردند.
قرآن ما را به پيروی از رسول خدا صلی الله علیه وآله امر کرده است، آن گاه که فرمود: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛[6] قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست».
در تاريخ زندگانی حضرت رسول صلی الله عليه وآله مواردی که از قرض گرفتن حضرت گزارش شده است به يک مورد و دو مورد محدود نمیشود. حضرت بارها و عموماً برای امور خير همچون کمک به فقرا و نيازمندان قرض میگرفتند. در مواردی هم برای استيفای قرض خود مجبور میشدند که دوباره قرض بگيرند. مقداری از قرضهای حضرت هم در دوران حياتش استيفا نشد و حضرت اميرمؤمنان عليه السلام پس از شهات ایشان آن ها را به صاحبانشان داد.
در روايت است که اميرمؤمنان حضرت علی عليه السلام به مدت هفت سال در موسم حج در منا، که محل تجمع حاجیان بود، ندا سر میداد که هرکس قرضی از پيامبر صلی الله عليه وآله دارد، بيايد تا بدهیاش را به او بپردازم. به اين ترتيب افراد زيادی آمدند طلب خود از پيامبر صلی الله عليه وآله را گرفتند. از راستی يا نادرستی ادعای طلبکاران پيامبر صلی الله عليه وآله ديگر اطلاعی در دست نيست. مهم آنکه بدهیهای پيامبر صلی الله عليه وآله پس از ايشان همگی به دست حضرت اميرمؤمنان عليه السلام به صاحبانشان باز پس داده شد. شاهد سخن اينجاست که پيامبر صلی الله عليه وآله سرمشق ما در همه شئون است. آيا در اجرای زيارت اربعين سزاوار نيست که ما نيز به پيروی از شيوه او قرض بگيريم و قرض بدهيم، حتی اگر پرداخت آن ها در طول يکسال ممکن نشود و به قرضهای ديگر نيز بکشد؟
اربعين امسال گذشت، اما چگونه؟! اميدوارم ديگر اين حوادث ناگوار در زيارت اربعين حسینی تکرار نشود. حيف است کسی نام خود را شيعه بگذارد و فردای قيامت او را به جهنم ببرند و در مغلات بيندازند! آری، واقعاً حيف است که شيعه به چنين سرنوشت شومی گرفتار آيد. اگر کسی خدای ناکرده دشمن امام حسين عليه السلام باشد، لايقتر است به آتش جهنم و شکنجه شدن در مغلات. هرچند که چنين افرادی اندک شمارند؛ زيرا حتی در ميان ناصبيان هم کم نيستند کسانی که به امام حسين عليه السلام محبت میورزند.
ترويج خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها
مناسبت مهم ديگر سالروز شهادت پيامبر اکرم صلی الله عليه وآله است. در آغاز سخن اشارهای رفت به سخنان حضرت زهرا سلام الله عليها که پس از شهادت پدر بزرگوارشان و ظلمهای بسياری که بر ايشان و حضرت اميرمؤمنان صلوات الله عليهما وآلهما و اهل بيت عليهم السلام شد، در مسجد ايراد فرمودند. سخن ايشان با معرفی خود و جدّ بزرگوارش اين گونه آغاز شد: «اعلموا أنّي فاطمة، وأبي محمّد؛[7] بدانید که من فاطمه هستم و پدرم محمد است». خطبه حضرت همان گونه که رفت انباشته از مطالب مهم و ارزشمند است. وظيفه مهم تبليغ و شناساندن آن به مردم دنيا در گام نخست متوجه شيعيان کشورهای اسلامی و جوانان آن هاست و در گام بعدی شيعيان ديگر نقاط دنيا ـ که الحمدلله امروزه در دنيا شمار آن ها به ميليونها نفر هم رسيده است ـ می باشد. آنان موظفاند در تبليغ و ترويج اين خطبه کوشش کنند و جوانان را به حفظ و يادگيری آن تشويق نمايند و حتی جوايزی را در قبال حفظ آن به جوانان و نوجوانان بدهند.
خطبه به زبان عربی است و بسياری از مردم دنيا با اين زبان آشنايی ندارند. از اين رو ترجمه چنين خطبه مهمی از ضروريات اجتناب ناپذير است، لذا جوانان توانمند و باسوادی که توانايی ترجمه آن را به زبانهای زنده دنيا دارند، بايد در اجرای اين مهم آستين همت بالا زنند. چکيدهای از عقايد و احکام اسلام و فلسفه احکام و حتی فشردهای از محتوای کل آيين اسلام در اين خطبه نمايانگر است.
به خاطر دارم که خيلی پيش، کتابی خواندم با عنوان الکتاب المقدس تحت المجهر. منظور کتاب انجيل و تورات است. مجهر هم يعنی ذره بين. از جمله مطالب درخور توجه در اين کتاب اين بود که در آن نوشته است که انجيل بيش از شش هزار بار در دنيا ترجمه شده است. رقم فوق العاده بزرگی است و تصور آن دشوار است. سؤال اينجاست آيا سزاوار نيست که خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها که از حد و حدود جزوهای کم برگ فراتر نيست، به زبانهای زنده دنيا ترجمه و در سراسر دنيا پخش شود؟! آيا نمیشود آن را در شبکههای ماهوارهای نشر و ترويج کرد؟! البته که میشود. میتوان فراوان درباره آن در شبکههای ماهوارهای و تلويزيونی برنامه ساخت و در توضيح آن سخن راند.
می توان از صفر شروع کرد و تلاش کرد و تلاش کرد تا بتوان از راه ترجمه و نشر اين خطبه همه مردم دنيا را با مفاهيم محتوای بلند آن آشنا کرد.
منافقان از عواملی بودند که در جای جای تاريخ پيامبر صلی الله عليه وآله به چشم میخورند و به انحاء مختلف به اسلام ضربه زدند. ايشان همانند ديگر مسلمانان نماز میخواندند و روزه میگرفتند و حج میرفتند. حتی در کنار مسلمانان در جهاد هم شرکت میکردند. در يکی از جنگهای دفاعی که حضرت پيامبر صلی الله عليه وآله هم در آن شرکت داشتند و اتفاقاً در ماه مبارک رمضان پيش آمد، حضرت امر کرده بود که چون برای دفع دشمن به سفر رفتهاند روزه شان را بشکنند. منافقان که همواره نغمه ناساز داشتند و به هر شيوه در پی کارشکنی و مخالفت بودند در اينجا زبان اعتراض گشودند که به چه دليل بايد روزه خود را بشکنيم و... . در روايت نقل شده است که حضرت درباره آنان فرمود: «أُولَئِكَ اَلْعُصَاةُ، أُولَئِكَ اَلْعُصَاةُ، أُولَئِكَ اَلْعُصَاةُ؛[8] آن ها نافرمانان هستند، آن ها نافرمانان هستند، آن ها نافرمانان هستند». آری، اين گونه منافقان از فرمان پيامبر صلی الله عليه وآله سرپيچی میکردند، با آنکه با ايشان نماز میخواندند و سخنرانیهای پيامبر صلی الله عليه وآله را هم گوش میکردند.
معضلات ازدواج و طلاق
يکی از مسائل شايع در زمانه ما مسئله طلاق است. طلاق چنان رواجی يافته است که يافتن ريشه و علت آن کار سادهای نيست. خلاصه آنکه در اين زمينه همه مقصرند. هرکسی بايد در حدّ خود تلاش کند که در فاميل و آشنايان خود از طلاق جوانان جلوگيری کند؛ حال این طلاق در آغاز ازدواج و آشنايی زوجين باشد، يا پس از گذشت ساليانی و بچه دار شدن و يا در سالهای بعدی. ميانجيگران هم ملاحظاتی در کار خود دارند. مهم آنکه بايد با ميانجيگری و صحبت کردن با طرفين، مشکلات و ناراحتیها را برطرف کرد و به جريان زندگی مشترک آن ها دوام داد.
بنده خود به ياد دارم که در زمان مرحوم اخوی در کربلای معلی ده نفری از کسبه و محترمين بودند که در آشتی دادن و ميانجيگری شهره بودند. اينها هنگامی که مغازههای خود را میبستند يکسره به دنبال آشتی دادن و پا در ميانی ميان مردم، از جمله افرادی بودند که کارشان به طلاق کشيده بود.
موضوع اجتماعی دغدغهآفرين ديگر، بالا رفتن سن ازدواج است. در گذشته ازدواج خيلی آسان تر بود و طبیعتاً سن ازدواج هم پايین تر بود. دخترها قبلاً در سن ده سالگی هم ازدواج میکردند، اما امروزه به بيست و حتی بالاتر هم رسيده است. خوب اين موضوع مشکلات و دشواریهای فراوانی را برای جوانان، چه دختر و چه پسر به وجود میآورد. خدای ناکرده ممکن است در دامن فساد بيفتند و يا دچار بيماریهای روانی و غير آن شوند.
اصلاح اين امور طبعاً وظيفهای عمومی است و همگان در حدّ خود در برابر آن مسئولاند. گاهی بالا بودن مهريهها به دشواریهای ازدواج میافزاید. تهيه اسباب زندگی و جهيزيه و خانه و امور ديگر هم مزيد بر علت است. به هر حال اين مسائل و مشکلات در جامعه هست و به طور مستقيمی بر ازدواج جوانان سايه افکنده است. اين دشواریها میطلبد که در اين موضوع ورود گسترده شود و به کمک جوانان آمده و آن ها را به ويژه در امر ازدواج ياری کرد. حال از کمک مالی و تهيه مايحتاج زندگی گرفته تا وساطت در اموری مثل کاستن از نرخ مهريهها. به هر روی اين کار اثر میگذارد، اگر به طور متوسط بر همه اثر نگذارد، از هر ده نفر بر پنج نفر اثرگذار خواهد بود. آيا بيمارانی که به پزشکان مراجعه میکنند همگی شفا میيابند؟ البته که چنين نيست. در ميان بيماران خيلیها از مراجعه به دکترها جواب نمیگيرند. در مسئله ازدواج و رفع مشکلات جوانان هم وضع به همين شکل است. اگر در همه موارد مؤثر نباشد، مواردی هم که مفيد واقع میافتد اندک نيستند. پس همگی در حدّ توان بايد در اين دو مسئله بکوشند و وقت صرف کنند و مشکلات را تحمل کنند؛ يکی مسئله طلاق است و ديگری ازدواج.
البته نبايد از جايگاه اثرگذار حکومتهای اسلامی در حل دو مشکل فوق، به ويژه ازدواج جوانان غفلت کرد. ديدگاه عامه مذاهب اسلامی، نه فقط شيعيان بر اين است که اگر جوانی قصد ازدواج داشته باشد، ولی مشکلات مالی مانع او شوند، بر حاکم اسلامی، يعنی کسی که اموال بيت المال مسلمانان نزد او جمع میشود، است که از بيت المال هزينه ازدواج او را فراهم آورد. اگر هم آن جوان به دليل ناتوانی مالی ازدواج نکند و به اين دليل به معصيت بيفتد، گناه او گردن همان حاکم اسلامی است که اسباب مادی ازدواج را برای او فراهم نياورده است، «فعلی الإمام إثمه». البته گفتنی است که در اين روايتها منظور از امام، نه امام معصوم در باور شيعيان است. امام بر دو معنا به کار میرود. مثلاً منظور از امام در آيه «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[9] امام معصوم نيست، بلکه کسی است که مردم از او پيروی میکنند. حال ممکن است بر حق نباشد و آنان را به گمراهی بکشاند.
ازدواج جوانان تنها بر دوش حاکمان نخواهد بود. اگر آنان به اين واجب بی توجهی کنند، وظيفه عموم مردم است که آبرومندانه و نه به شکل ناپسند، در اين امر کمک کنند. اين سنت پيامبر خدا صلی الله عليه وآله است. پس بايد تلاش کرد که ازدواجها بيشتر و آسانتر صورت گيرد و شمار طلاقها کاهش يابد.
حسينيهها را مدرسه کنيد
اين مطلب را به همه مردم دنيا که صدای من را میشنوند، چه در داخل و چه خارج از کشور اسلامی اعلام میکنم که تلاش کنند حسينيهای بر حسينيههای دنيا بيفزايند. ساختن حسينيه البته هزينه و زحمت بسيار دارد و برای خيلیها کار سادهای نيست که در يک سال و دو سال بنا شود، ولی اگر آستين همت بالا بزنند عاقبت روزی موفق به ساختن و احداث آن میگردند. قريب به چهل سال پيش عدهای از يکی از شهرهای ايران که هنوز نام آن را به خاطر دارم، خدمت مرحوم اخوی (آیت الله العظمی سید محمد حسینی شیرازی قدس سره) آمدند و از ايشان درخواست مساعدتی برای احداث حسينيهای در شهر خود کردند. در آن زمان منطقه آنان حسينيه نداشت. بنده هم هنوز در خدمت اخوی نبودم، ولی اين افراد را بعدها ديدم و قصه را از زبان آنان شنيدم. مرحوم اخوی يک صد تومانی از جيب خود بيرون میآورد و به آن ها میدهد. در آن زمان ـ حدود سی و پنج يا چهل سال پيش ـ با صد تومان شايد میشد دو کيلو گوشت تهيه کرد. آن افراد صد تومانی را از مرحوم اخوی گرفتند و با چهرهای متعجب به ايشان عرض کردند: آقا با صد تومان آيا میشود حسينيه ساخت؟! مرحوم اخوی گفتند: آری، با صد تومان بعلاوه همت شما که بر آن میافزاييد.
اين افراد از نزد اخوی رفتند و اندک اندک کوشش کردند، صندوقی تهيه کردند و اموالی برای ساختن حسينيه جمع آوری کردند و عاقبت هم موفق شدند و حسينيه را ساختند. حدود ده سال پيش بنده دوباره همان افراد را ديدم و گفتند که صد تومانی حاج آقای اخوی برکتی شد برای احداث حسينيهای که الآن نزديک به چهار، پنج میليارد تومان ارزش مالی آن است. يک صدتومانی کجا و حسينيه چهار، پنج میلياردی کجا؟!
خيلی سال پيش بنده در جايی خواندم که در يکی از کشورهای اسلامی مسجدی احداث شد در شکل و شمايل مسجد کوفه که ظاهراً سقف هم نداشت. شايد هم شبيه مسجد سهله بود و کوچکتر از مسجد کوفه. بر سر درِ اين مسجد به زبان مردم آنجا نوشته شده بود: «انگار میکنم خوردم، انگار میکنم پوشيدم». داستان از اين قرار بوده است که سازنده اين مسجد انسانی تهيدست بوده، ولی همت بلندی داشته است. اين شخص که از مال دنيا چيز خاصی نداشته و وضع اقتصادیاش هم چندان خوب نبوده است با خود عهد میکند که به جای آنکه فلان وعده غذايی خوب و گران را بخورد، چيز ارزان تری را مصرف کند، و نيز به جای آنکه لباس مناسب و در شأن خودش را بخرد با همان لباسهای معمولی سر کند و يا پوشاکی ارزان تر تهيه کند. به همين شيوه عمل میکند و اموال زيادی را در طول ساليان زندگیاش به جای آنکه برای خودش خرج کند صرف ساختن آن مسجد کرده است. عاقبت پس از گذشت سالهای طولانی موفق میشود آن مسجد را بنا کند و آن جمله را هم که دستور العمل و راهکار او در ساختن آن مسجد بوده است بر سر درِ آن مسجد مینويسد.
پس تا فرصت حيات باقی است حيف است که آن را در اين امور صرف نکنيم. در اهميت حسينيهها بيان اين نکته کافی است که حسينيه به واقع يک مرکزی است هم دنيوی و هم اخروی. به سخن ديگر، منافع حسينيهها نه فقط اخروی است، بلکه در همين دنيا هم مسبب خير بسياری هستند. کافی است نگاه کنيد به افرادی که در حسينيهها آمدورفت میکنند. اينها نه دزدی میکنند، و نه آدم ربايی میکنند. ترور، خودکشی، و حتی بيماریهای روانی صعب العلاج هم ـ که امروزه در دنيا فراوان است ـ در ميان افرادی که اهل حسينيه هستند ديده نمیشود. اين مطلب در عين سادگی اهميت زيادی دارد.
امروزه مراکز آموزشی و تعليمی زيادی در دنيا متعهد ترويج و پرورش مردم هستند تا آن ها را از درافتادن در امور مذمومی که گفتيم باز دارند و در اين زمينه هزينههای بسياری هم صرف میشود. حسينيهها خود به خود اين کار را میکنند، لذا شايسته است که حسينيهها را مراکزی دنیوی و اخروی بدانيم. بر اين اساس، متصديان حسينيهها بايد بکوشند که جنبههای تعليمی حسينيهها بيشتر شود. به عبارتی سادهتر حسينيهها مدرسه شوند. میتوان در همين حسينيهها به تعليم و تربيت دينی پسران و دختران همت گماشت و آنان را با دين و احکام آن آشنا کرد. اخلاق و عقايد اسلامی را از آغاز میتوان به آن ها ياد داد تا مراحل پيشرفتهتر در سنين بالاتر.
فراموش نشود که تعليم مسائل اعتقادی و اخلاقی دين، سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله و اهل بيت طاهرين ایشان صلوات الله عليهم اجمعين است. از اين رو تعليم عقايد و احکام و اخلاقيات واجب و لازم است. وجوب آن ها از نوع کفايی است و تا هنگامی که «من فيه الکفاية» وجود ندارد، وجوب همگانی دارد، لذا هرکس از عهده مقدمات وجود آن برآيد، انجام دادن آن بر او واجب است. هرکس در هرجای دنيا که هست بايد در ساختن و افزايش شمار حسينيههای منطقه خود تلاش کند و ديگر آنکه سعی شود حسينيهها مراکز آموزش دين شوند، حسينيهها را مدارس کنيد.
سخن آخر، از صميم قلب از خدای عزوجل درخواست میکنم و حضرت بقية الله الأعظم عجل الله تعالی فرجه الشريف را شفيع قرار میدهم که در تسهيل زيارت اربعين حسینی عنايت ويژه کند تا حوادثی همانند رخدادهای اربعين امسال به دست کسانی که نام خود را شيعه میگذارند ديگربار روی ندهد.
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. تفسير نور الثقلين، ج۵، ص۲۱۴.
[2]. عوالم العلوم، ج17، ص245.
[3]. سوره مائده، آيه 116.
[4]. بحارالأنوار، ج44، ص236.
[5]. سوره طه، آيه 82.
[6]. سوره احزاب، آيه 21.
[7]. عوالم العلوم، ج11، ص652.
[8]. الطرائف، ج2، ص529.
[9]. سوره قصص، آيه 41.