LOGIN
خبر
shirazi.ir
شرح سوگ واژه های حضرت ولی عصر ارواحنافداه در زیارت ناحیه مقدسه توسط آیت الله العظمی شیرازی*
کد 4454
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 19 مهر 1395 - 8 محرّم الحرام 1438
 
  
 
 
زیارت ناحیه که از شهرت فراوانی برخوردار است از ناحیه مقدسه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نقل شده است. آن حضرت در قالب این زیارت گوشه هایی از فاجعه کربلا را باز می گویند که در این گفتار مرجع عالیقدر آیت الله العظمی سید صادق حسینی شیرازی دام ظله عباراتی از آن را مورد شرح و بررسی قرار می دهند که حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از بیان جمله هایی، خطاب به جد گرامی شان حضرت سیدالشهدا علیه السلام عرض می کنند:

«... فلما رأین النساء جوادک مخزیاً، وأبصرن سرجک ملویاً، برزن من الخدور، ناشرات الشعور، علی الخدود لاطمات، وبالعویل داعیات، وبعد العز مذللات، وإلی مصرعک مبادرات ...؛(1) آن هنگام که بانوان (حرم) اسب تو را شرمنده و سر به زیر، و زین تو را واژگونه دیدند، موی پریشان، بر صورت زنان و شیون کنان به سوی قتلگاه تو شتافتند».

حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف حالت اسب سیدالشهدا علیه السلام را آن سان که بیان شد توصیف فرمود. در ابتدای عبارات، کلمه «مخزی» آمده که از «خزی» (سرافکندگی) است.

این کلمه زمانی به کار می رود که فرد کوتاهی نکرده و در واقع کاری از دستش بر نمی آمده است، اما از این که نتوانسته اقدامی کند خود را شرمنده و سرافکنده می بیند. وضعیت اسب امام حسین علیه السلام نیز چنین بود، چه این که نتوانسته بود صاحب خود را یاری کند. لذا با شرمندگی به حرم آل رسول صلی الله علیه وآله نزدیک شد تا اهل حرم را از فاجعه ای که رخ داده بود با خبر کند.

سرافکندگی اسب از یک سو و واژگونی زین به دلیل پاره شدن بندهای آن در اثر سقوط سخت سوارکار زنان حرم را از عمق فاجعه با خبر کرد.

آن گاه حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف عکس العمل بانوان را توصیف نموده، عرضه می دارد: «برزن من الخدور، ناشرات الشعور؛ موی پریشان از اندرون خارج شدند».

توضیحاً عرض می شود که «خِدر» در زبان عرب به معنای مطلق پوشش و حفاظ نیست، بلکه اندرون و نهان خانه را که دست نایافتنی است خِدر می گویند. حالت دیگری که حضرت در این زیارت بدان اشاره می فرماید این است که موی پریشان کردند.

شاید به ذهن برسد که موی پریشان کردن بدان معناست که آن را در معرض دید همگان قرار دادند. البته این گونه نیست، بلکه بنا به رسم عرب اگر زنی به اوج نومیدی برسد، دل خوشی های خود را از دست بدهد و چنان داغی بر دلش نشیند که هرگز امید نشستن لبخندی بر لبان خود نداشته باشد، در چنین حالی گیسوان بسته و آراسته خود را باز و پریشان کرده، آن گاه مقنعه‌ها را می بندد و این کار گویای رسیدن مصیبت و داغ سنگین است. بانوان حرم نیز چنین کردند، وانگهی حضرت سیدالشهدا علیه السلام به آنان فرمان داده بود که مقنعه ها و پوشش ها را محکم کنند. تک تک عبارت های این زیارت سوگواری است.

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه می دهند: «علی الخدود لاطمات، وبالعویل داعیات؛ بر صورت های خود می کوفتند و شیون سر داده بودند».

واژه «عویل» فراتر از شیون است، به این معنا که فرد، گریه را با شیون و فریاد همراه می کند.

در راه مقتل

در بحار و دیگر متون، روایاتی آمده است مبنی بر این که: زنان حرم با دیدن وضع آشفته اسب حضرت سیدالشهدا علیه السلام فاصله خیمه گاه تا قتلگاه (حدود دویست متر) را گریه کنان، بر سر و روی زنان و در حالی که بانگ: «وا(2) محمداه، وا علیاه، وا فاطمتاه، وا حسناه، وا جعفراه، وا حمزتاه» برآورده بودند به سوی قتلگاه می شتافتند. در زیارت آمده است: «وإلی مصرعک مبادرات؛ به سوی قتلگاه تو شتاب می کردند».

در واقع نحوه حرکت آنان به سوی قتلگاه تنها شتابان نبود، بلکه آنان بر یکدیگر پیشی می گرفتند.

زبان از بیان آن صحنه و دیگر حوادث آن روز ناتوان است. راستی در لحظه لحظه آن هنگامه چه اتفاق هایی می افتاد؟ زنان و کودکان حرم برای چه آن سان از یکدیگر سبقت می گرفتند؟ بانگ «وامحمداه، واعلیاه، وافاطمتاه و...» از چه رو بود؟ بی‌تردید با این فراخوان ها می خواستند از عظمت و بزرگی مصیبتی که بر آنان رفته سخن گویند و چه فریادرسی بهتر از آن بزرگواران. دیگر آن که امید داشتند تا با رسیدن به هنگام به قتلگاه، شاید بتوانند آخرین لحظات زندگی حضرت سیدالشهدا علیه السلام را درک کنند.

پس از عاشورا

بنا به نقل علامه مجلسی قدس سره و دیگران، عمر سعد ملعون عصر عاشورا سرهای شهیدان را پیش تر فرستاد و خود تا ظهر روز یازدهم در کربلا ماند. با سر رسیدن ظهر روز یازدهم، عمر سعد کاروان اسیران خاندان رسالت را به حرکت درآورده، راه کوفه را در پیش گرفت.

فاصله کربلا تا کوفه سه منزل بود و با تفاوت مسافرت و مرکب، زمان لازم برای طی این مسافت متفاوت بود. به عنوان مثال فردی که به تنهایی و با اسبی راهوار و چابک این مسیر را طی می کرد زمان کمتری در راه بود، در مقابل کسی که با همراهان و به وسیله شتران می بایست این راه را پشت سر بگذارد سه تا چهار روز زمان می خواست.

ابن سعد بی آن که فرصتی برای استراحت دهد، بازماندگان امام حسین علیه السلام را در کمتر از یک شبانه روز به کوفه رساند. او چگونه این راه را چنین پیمود؟ با بازماندگان اهل بیت علیهم السلام چه کرد؟ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در توصیف این سفر و چگونه کوچاندن بازماندگان کربلا خطاب به جدش حضرت سیدالشهدا علیه السلام می گوید: «وسبـی أهلک کالعبید، وصفدوا فی الحدید؛ و خاندانت چون بردگان به اسارت درآمدند و در غل و زنجیر گرفتار شدند».

تاریخ موارد زیادی از رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام با بردگان را برشمرده است. به عنوان مثال: مشرکان به جنگ مسلمانان رفتند تا پیامبر صلی الله علیه وآله را از میان بردارند و اسلام را نابود کنند، اما خدا، پیامبرش و مسلمانان را یاری نمود و آنان پیروز شدند و شماری از مشرکان را اسیر کردند. آن روز به شب رسید و صبح روز بعد پیامبراکرم صلی الله علیه وآله به مسلمانان فرمود: «دیشب را تا صبح از صدای ناله یکی از اسیران به خواب نرفتم».

موارد دیگری نیز داریم که آن بزرگواران، اسیر را گرامی داشته، با آنان رفتاری محترمانه داشتند و حتی نسبت به کسانی که به جنگ شان آمده بودند بد روا نمی داشتند. حال آیا با اسیران خاندان رسالت این گونه رفتار شد؟ بی‌تردید پاسخ منفی است، چرا که...

از کربلا تا کوفه

حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف توصیفی جانسوز از نحوه بردن بانوان خاندان عترت به کوفه ارائه می دهند. بنابر آنچه در زیارت ناحیه مقدسه آمده است، اسیران را چونان بردگان در غل و زنجیر بسته می بردند. در میان این اسیران دختران خردسال، امام محمد باقر پنج ساله، دو تن از فرزندان خردسال امام حسن مجتبی علیه السلام دیده می شدند. تمام آنان به شکلی جانکاه دست و پا و گردن در زنجیر داشتند و دو سر زنجیر به هم بسته شده بود. همچنین پای آنان از زیر شکم شتران به یکدیگر بسته شده بود. افزون بر چنین وضعیت دردناکی شترهایی که بر آنها سوار بودند از هیچ پوششی که نشستن را هموار و تا اندازه ای راحت کند برخوردار نبودند. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در این باره خطاب به حضرت سیدالشهدا علیه السلام عرض می کند:

«فوق أقتاب المطایا؛ [سوار] بر تخته های روی شتران».

سوار اسب و استر و درازگوش شدن به دلیل سطح یکسان پشتشان تا اندازه ای راحت است، اما شتران با داشتن کوهان و برجستگی پشت، جز با داشتن جهاز که بر روی شتران بسته می شود ممکن نیست. این وسیله که در بیان حضرت «قتب» خوانده شده از چوب تهیه می شد و دارای سطحی هموار بود و از زیر، کوهان شتر را در خود پنهان می کرد. برای ثابت نگاه داشتن، آن را از زیر شکم شتر می بستند، سپس با قرار دادن عماری یا هودج بر روی آن، شتر آماده سواری می شد. این، راه متعارف مسافرت و جا به جایی با شتر بود. ابن سعد تمام این خاندان رسالت را بر همان تخته ها سوار کرد. تأمل در چنین سفری با آن وسایل، عمق فاجعه را می نمایاند. نشستن بر روی تخته هایی که ناهموار و دارای برآمدگی، غل و زنجیر بر دست و پا و گردن داشتن و چهار روز راه را این گونه در کم تر از یک شبانه روز پیمودن چه بر سر آن بزرگواران آورد؟

علامه مجلسی قدس سره در بحار آورده است: «...واُوداجه تشخب دماً؛(3) و از گردنِ [حضرت سجاد علیه السلام] خون جاری بود».

پر روشن است که حرکت سریع شتران و جهاز چوبین ناهموار و بدون رو انداز با زنان و خردسالان چه می کند؟

زمانی که بازماندگان حضرت سیدالشهدا علیه السلام را وارد مجلس ابن زیاد ـ علیه لعنة الله ـ کردند، ابن زیاد به یکی از مأموران خود گفت: این پسر (منظور امام سجاد علیه السلام) را وارسی کن اگر به حد بلوغ رسیده است گردنش را بزن.

باید توجه داشت که امام سجاد علیه السلام در واقعه کربلا بیش از بیست سال عمر داشت و فرزندش امام محمد باقر علیه السلام سه ساله بود. وانگهی بنی هاشم درشت اندام و بلندقامت بودند. با چنین توصیفی، راستی بر امام سجاد علیه السلام که بیش از بیست سال داشت چه گذشته بود که این چنین خردسال می نمود؟ پر واضح است که بیماری، تحمل مصیبت های جانکاه، از دست دادن پدری چون سیدالشهدا علیه السلام و عمو و برادرانی مانند حضرت ابوالفضل العباس، حضرت علی اکبر علیه السلام و... از یک سو و در غل و زنجیر بر شترهای آن چنانی، راه چهار روزه را یک شبه طی کردن از سوی دیگر آن حضرت را چنان فرسوده بود. خونی که از رگ های گردن شان در اثر سایش زنجیر رفته بود، افزون بر دیگر مصیبت های امام سجاد علیه السلام بود.

چشمان خون فشان

امام زمان علیه السلام در این زیارت به جد بزرگوارش عرض می کند: «لأندبنک صباحاً ومساءً، ولأبکین علیک بدل الدموع دماً؛ [به خدا سوگند] بامدادان و شامگاهان بر تو سوگواری و نوحه گری کنم و در مصیبت شما به جای اشک خون از دیده بفشانم».

امام علیه السلام در عبارت اول از گریه و مویه با فریاد سخن گفته اند. آن حضرت، در کدامین بیابان و سرزمین فریاد غمگینانه خود را سر می دهد؟ و کدامین جریان عاشورا را به یاد می آورد که داغ آن هرگز سردی نمی گیرد. غم ها و مصیبت های از دست دادن عزیزی هر چند سنگین باشند، به تدریج از یاد انسان می روند و داغ آن سرد می شود، اما آن حضرت داغی فراتر از داغ ها و اندوهی به بزرگی تمام اندوه ها دارد که سوگ مندانه خطاب به سیدالشهدا علیه السلام می گوید: «بامدادان و شامگاهان بر تو سوگواری و نوحه گری می کنم و در مصیبت شما به جای اشک خون از دیدگان می افشانم».

آیا ممکن است به جای اشک خون گریست؟

بنا به گفته محققان در پس چشمان انسان کیسه های خون وجود دارد. این کیسه تحت تأثیر غم و اندوه مصیبت و مشکلات سخت عاطفی، خون را تبدیل به اشک کرده به سوی حدقه روان می کند. اگر گریه ادامه پیدا کند و شدت یابد، فعالیت کیسه خون دچار اختلال شده، کار آمدی خود را از دست می دهد. آن گاه است که چشم خون فشان می شود. در این جا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر آن نیست تا بگوید: چنان بر تو خواهم گریست که به جای اشک خون بفشانم، بلکه عرض می کند: در عزای تو اشک نمی ریزم، بلکه خون از دیدگانم روان است.

این بیان نشان می‌دهد که حضرتش در زمان خاصی بر جدش سیدالشهدا علیه السلام سوگواری و گریه نمی کند که در تمام سال بر حضرتش از دیده خون روان می سازد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* این گفتار توسط مرجع عالیقدر در شام غریبان حضرت سیدالشهدا علیه السلام در سال 1425ق در اجتماع عظیم عزاداران حسینی ایراد شده است.
1. بحارالانوار، ج98، ص239 و322.
2. «وا» که در اول اسم منتهی «اه» قرار گیرد، به معنای فریادخواهی و استغاثه است.
3. بحارالانوار، ج45، ص114.