LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"مشروح بيانات مرجع عالي قدر در جمع بانوان:"
بايد خداباوري را در وجودمان تقويت کنيم
کد 1846
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 22 مهر 1387 - 13 شوال المكرّم 1429

 

در ايام پاياني ماه مبارک رمضان امسال (8مهرماه1387) به مانند سال هاي گذشته بانوان شهر مقدس قم خدمت آيت الله العظمي سيد صادق شيرازي رسيدند و از بيانات ارزنده ايشان بهره بردند. معظم له در اين ديدار ضمن تأکيد بر مقوله حفظ دين، مهم ترين راهکار آن را تقويت معادباوري و خداباوري دانستند.

متن بيانات معظم له بدين شرح است:

در موضوع وداع با ماه مبارک رمضان دعاهاي چندي از پيشوايان دين صلوات الله عليهم وارد شده است. براي نمونه از امام سجاد و امام صادق عليهما السلام به طور جداگانه دو دعا در اين خصوص وارد شده که مرحوم اخوي هر دو را در اواخر اعمال ماه مبارک رمضان آورده اند.

 خداي متعال در دو جاي قرآن و طي دو آيه به ما آموخته است که دعا و درخواست از خدا بايد با کوشش توأم باشد. يعني انسان بايد روي نياز به درگاه باري تعالي آورد و برآوردن همه خواسته هايش را از خداي متعال مسئلت کند.

بکوشيد اين دو دعا را با التفات به معاني و مضامين بلند آن بخوانيد تا اين که از ماه مبارک رمضان بيشتر بهره برداري کنيد. در دعاي وداع امام صادق با ماه مبارک رمضان، آن حضرت به درگاه خداي متعال چنين عرضه مي دارند: «اللهم اني أسألک .... ان تجعل شهرنا هذا أعظم شهر رمضان مرّ علينا منذ أنزلتنا الي الدنيا برکة في عصمة ديني وخلاص نفسي و قضاء حوائجي؛ پروردگارا از درگاه تو مسئلت دارم که .... اين ماه را پربرکت ترين ماه رمضاني قرار دهي که از زماني که به دنيا فرودمان آورده اي به خود ديده ايم و آن را با ايمني در دين و رهايي نفس و برآمدن حاجاتمان توأم سازي».

حضرت در اين دعا در اواخر ماه مبارک رمضان ازخداي متعال «عصمت در دين» را طلبيده اند. «عصمت» در لغت به معناي نگهداري است. امامان معصوم نيز از آن رو «معصوم» خوانده مي شوند که از کارهاي ناروا خودداري مي کنند و خود را از حرام و مکروه و آنچه خوشايند خدا نيست نگاه مي دارند. اين مقام درجه بالايي از عصمت است ولي ما هم بايد از خداي متعال عصمت در دين را مسئلت کنيم. همان طور که برخي از مردم از سرمايه، تندرستي يا ديگر داشته هاي دنيوي خود نگهداري مي کنند دين آدمي نيز به نگهداري نياز دارد و همان طور که مي بينيم امام صادق عليه السلام در اين دعاهاي شريف به ما ياد مي دهند نگاهداشت دين خود را از درگاه باري تعالي درخواست کنيم.



توأم بودن دعا و کوشش

خداي متعال در دو جاي قرآن و طي دو آيه به ما آموخته است که دعا و درخواست از خدا بايد با کوشش توأم باشد. خداي متعال فرموده است: «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ؛(1) بگو اگر دعاي شما نباشد پروردگارم به شما اعتنايي ندارد». يعني انسان بايد روي نياز به درگاه باري تعالي آورد و برآوردن همه خواسته هايش را از خداي متعال مسئلت کند. در جاي ديگري از قرآن آمده است: «وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي؛(2) براي انسان جز نتيجه کوشش او حاصلي نيست».

يکي از معاني «سعي» دويدن است. در زبان عربي به کسي که آهسته راه مي رود نمي گويند در حال سعي است. سعي بين صفا و مروه را نيز از آن رو «سعي» خوانده اند که بخشي از آن هروله است و براي مردان مستحب است که با هروله آن را بپيمايند. اصل تشريع سعي بين صفا و مروه ناظر به ماجراي هاجر همسر ابراهيم خليل الله است. وقتي حضرت هاجر با فرزندش اسماعيل در بيابان خشک و بي آب و علف تنها ماند و ديد کودکش از فرط تشنگي در حال جان دادن است به سوي کوه صفا دويد تا مگر به گودال آب يا قافله اي دسترسي پيدا کند. ولي وقتي به آن جا رسيد و آبي نيافت اين بار به سمت کوه مروه دويد و هفت بار اين فاصله را براي يافتن آب پيمود. اين ماجرا باعث تشريع سعي بين صفا و مروه شد به گونه اي که همه حجاج حتي اشرف اولين و آخرين يعني پيغمبر اسلام صلي الله عليه وآله نيز بايد هفت بار ميان صفا و مروه به سعي بپردازد. روشن است که هاجر در آن وضعيت و با وجود تشنگي فراوانِ کودکش اين مسير را آرام آرام نپيموده و با نگراني و شتاب دويده است.

اگر سعي دويدن با پاست، سعي در عصمت دين به معناي مواظبت و پي گيري است.

از مقايسه اين دو آيه شريفه معلوم مي شود که انسان بايد در عين حال که دست به دعا بر مي دارد و از خدا توفيق و برکت مي طلبد، خود نيز بايد اهل «سعي» باشد و براي عصمت دين و ديگر حوائج خود کوشش و پي گيري به خرج دهد.

مسئله عصمت دين مسئله مهمي است و هيچ چيز براي انسان به اندازه معصوم بودن و ايمن ماندن دينش از گزند اهميت ندارد. عصمت دين ناظر به امور متعددي است که يکي از آنها درست بودن اعتقادات انسان است. يعني بر اثر جهل يا دور ماندن انسان از دين و اهل بيت عليهم السلام، اعتقادات نادرست و عقايدي که مورد قبول خدا نيست به باورهاي او سرايت نکند. اولين قدم براي نگهداري از دين دور کردن اعتقادات نادرست و تصحيح اعتقادات است.

در مرحله بعد نوبت به صيانت از اخلاق عملي مي رسد. اخلاق نيک جزو دين است و رسول خدا هدف از بعثت خود را به مسئله اخلاق پيوند زده و فرموده اند: «انما بُعثتُ لأتمم مکارم الأخلاق؛ من فقط براي تکميل والايي هاي اخلاقي [به پيامبري] برگزيده شدم».

اخلاق عملي و آراسته شدن به اخلاق نيک نيازمند تصميم جدي و پي گيري است. گاهي يک کلمه يا يک رفتار ناپسند مثل قطع رحم يا ظلم، انسان را نعوذبالله مي سوزاند و جهنمي مي کند و تمام اعمالش را تباه مي کند. در روايت است که روزي رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند: هر کس «سبحان الله» بگويد خداي متعال به پاس اين کار برايش درختي در بهشت مي نشاند و هر کس الحمدلله بگويد خداي متعال برايش درختي در بهشت غرس مي کند و آن که «لا اله الا الله» بگويد خدا برايش در بهشت درختي مي نشاند و کسي که بگويد: «الله اکبر» خدا در بهشت درختي برايش مي کارد. در اين هنگام مردي از قريش گفت: يا رسول الله، [پس] درختان ما در بهشت بسيار است. پيامبر فرمودند: آري ولي به هوش باشيد مبادا آتشي به سوي آنها بفرستيد و آنها را بسوزانيد؛ چون که خداي متعال مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ؛(3) اي کساني که ايمان آورده ايد. از خدا فرمانبرداري کنيد و فرمان پيامبر را اطاعت کنيد و اعمالتان را باطل نکنيد».(4)

تاجري که سال ها زحمت کشيده و با سود و سودا سرمايه اي جمع کرده است ممکن است با يک معامله اشتباه تمام سرمايه اش را از دست دهد و چه بسا مقروض شود و به زير صفر برسد. يک جوان تندرست ممکن است بر اثر يک لحظه غفلت و بي احتياطي به نخاع خود آسيب برساند و پنجاه سال فلج بماند. به همين قياس ممکن است يک لحظه غفلت از خدا زيان هاي جبران ناپذيري به دين انسان وارد کند و خرمن دين آدمي را بسوزاند. از اين جاست که بايد ايمني دين را از خدا بخواهيم. براي رسيدن به اين ايمني از يک سو دعا و درخواست و توجه دائم به خداي متعال، و از سوي ديگر سعي و تلاش لازم است.



معادباوري و خداباوري

من در اينجا نکته اي را يادآوري مي کنم که ريشه همه مطالب است و آن عبارت است از معاد باوري و خداباوري.

اين دو مطلب خلاصه تمام معارف است و تلاش براي استقرار اين دو مطلب در ذهن و جان، دين انسان را ايمن مي کند.

خداباوري اين نيست که فقط هنگام دعا کردن و قرآن خواندن به ياد خدا بيفتيم. بلکه خداباوري هميشه و در همه حال در کنار ذهنمان باشد. بدين معنا که احساس کنيم که يک وجودِ نگاهبانِ شنوايِ دانا که از نهان و آشکار خبر دارد و ناديدني ها را مي بيند و خوب مي شنود هميشه شاهد اعمال ماست. اين وجود متعالي وقتي خوشحال، ناراحت، تندرست، و بيمار هستيم و در همه حال حتي زماني که به او التفات نداريم ما را مي بيند و از پنهان ترين نيت هاي قلبي ما خبر دارد. هيچ ذره اي در اين جهان از علم او خارج نيست و به همه جا و همه چيز احاطه دارد. او در عين حال عادل است و به اندازه سنگيني ذره اي به بندگانش ستم روا نمي دارد و بازگشت همه به سوي است. اين همان خداباوري است و تمرين و تلاش لازم است تا انسان خداباور شود.

نکته ديگر معادباوري است. زندگاني اين دنيا به مثابه يک پل است با اين تفاوت که برخي از ما در ابتداي آن و برخي در اواسط آن قرار داريم و عده ديگري هم هستند که بيش از نود درصد اين پل را پيموده اند. در هر حال همه ما بايد از اين پل بگذريم و به قيامت برسيم. لحظه مرگ براي هر کسي آغاز قيامت اوست. در حديث شريف نبوي آمده است: «من مات فقد قامت قيامته؛(5) کسي که مي ميرد قيامت او برپا شده است» بايد هميشه اين واقعيت در کنار ذهنمان باشد هر چند ندانيم چه زماني مرگمان فرا خواهد رسيد. بسيار کسان بودند که صبح زنده بودند ولي روزشان به شب نرسيد يا شب زنده بودند ولي اجل مهلشتان نداد به صبح برسند. در روايت آمده است که از امام معصوم سؤال شد: چرا برخي هنگام مرگ چشم هايشان باز و عده اي ديگر چشمانشان بسته است؟ حضرت پاسخ دادند: «آن که چشمانش باز است لحظه اي که مرگ به سراغش آمده به او مهلت نداده است چشمش را ببندد». چشم انسان اين ويژگي را دارد که مرتب پلک مي زند و چنين کساني لحظه اي مرده اند که چشمشان باز بوده است و نرسيده اند پلک هاي خود را روي هم بگذارند. قرآن کريم درباره اين لحظه مي فرمايد: «فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ؛(6) در آن دم نه فرصت وصيت دارند و نه قادرند نزد کسان خود باز گردند».

 کسي که به راستي به خدا و معاد باورمند باشد حسرت و اندوه او، هم در دنيا و هم در آخرت، کم تر خواهد بود آن کس که از معاد باوري و خداباوري بي بهره باشد مرتکب هزاران معصيت مي شود و همين معاصي اسباب اندوه و حسرتِ بي پايان او خواهد شد.

کسي که در حال مرگ است و فرزندان و کسانش گرد او را گرفته اند، دوست دارد به همسر و فرزندانش يک کلمه وصيت کند، ولي مجال و مهلت اين کار را ندارد. معادباوري يعني اين که به اين امور اعتقاد داشته باشيم و خود را براي آن آماده سازيم.

چون خداباوري و معادباوري واجب است بايد آن را به ديگران هم انتقال دهيم و فرزندان و خانواده و همسايگان و ديگر افراد را به خداباوري و معادباوري فرا خوانيم. کسي که به راستي به خدا و معاد باورمند باشد حسرت و اندوه او، هم در دنيا و هم در آخرت، کم تر خواهد بود آن کس که از معاد باوري و خداباوري بي بهره باشد مرتکب هزاران معصيت مي شود و همين معاصي اسباب اندوه و حسرتِ بي پايان او خواهد شد.

معادباوري و خداباوري هم نيازمند دعا و تضرع به درگاه خدا، و در عين حال کوشش و سعي است. علي بن حمزه که از اصحاب و وکلاي امام صادق عليه السلام بود مي گويد: دوستي داشتم که از نويسندگان [و کارمندان] بني اميه بود و از من تقاضا کرد او را نزد امام ببرم. وقتي او را نزد امام بردم سلام کرد و نشست و به امام گفت: فدايتان شوم. من در دستگاه اين قوم بودم و از دنياي آنان ثروت بسياري به دست آوردم و در طلب آن سخت گيري نکردم [؛ يعني به حلال و حرام آن اعتنا نکردم]. امام صادق عليه السلام به او فرمودند: اگر بني اميه کساني را نداشتند که برايشان دبيري کنند، ماليات گرد آورند، برايشان بجنگند و در گردهمايي هايشان حضور يابند نمي توانستند حق ما را غصب کنند و اگر مردم آنان را به حال خودشان رها مي کردند جز چيزي که به دستشان مي افتاد، چيزي حاصل نمي کردند. آن مرد پرسيد: آيا راه برون رفت و چاره اي براي من هست؟ [حضرت در اين جا چيزي فرموده اند که شايد در روايات بي نظير باشد] فرمودند: اگر بگويم انجام مي دهي؟ گفت: انجام خواهم داد. حضرت فرمودند: بايد تمام ثروتي که در دستگاهشان به دست آورده اي کنار بگذاري و هر مالي که صاحبش را مي شناسي آن را به او برگرداني و اگر صاحب مالي را نمي شناسي آن را صدقه دهي و من برايت نزد خدا بهشت را ضامن خواهم بود. آن مرد براي مدتي سر به زير افکند و آنگاه سر برداشت و گفت: اين کار را خواهم کرد. علي بن ابي حمزه مي گويد: آن مرد با ما به کوفه بازگشت و تمام اموالش را کنار نهاد و حتي لباس هايش را از تن درآورد. لذا ما برايش جامه و نفقه اي تهيه کرديم و به او داديم. چند ماه که گذشت بيمار شد و ما به عيادتش مي رفتيم. يک روز نزد او رفتم و او در حال جان دادن بود. لحظه اي چشم باز کرد و گفت: اي علي، به خدا قسم دوستت به وعده خود وفا کرد. پس از کفن و دفن او نزد امام رفتم. وقتي حضرت مرا ديدند نگاهي به من انداختند و فرمودند: يا علي، به خدا قسم به وعده اي که به دوستت داديم وفا کرديم...(7)

اين مرد به راستي کار مهمي انجام داد. خوب است خود را جاي او بگذاريم و ببينيم اگر ما جاي او بوديم حاضر به چنين کاري بوديم؟ معمولا ائمه در چنين مواردي به اين نحو دستور نمي فرمودند. ولي با اين حال اين مرد اين کار دشوار را با موفقيت انجام داد. اين کار او مصداق خداباوري و معادباوري است.

هر يک از ما خواهي نخواهي روزي بايد به تنهايي خدا را ملاقات کنيم. چه خوب است پيش از آن، ساعتي با خود و خدا خلوت کنيم و خود را مهياي آن لحظه سازيم.

در روايت است که وقتي انسان را در قبر مي گذارند و بستگانش از پيش او مي روند خداي متعال به او مي گويد: همسر و فرزندانت از پيش تو رفتند ولي من نزد تو خواهم ماند... خوب است به گونه اي عمل کنيم که در آن لحظه کم تر در برابر پروردگارمان شرمنده باشيم.

خداباوري يعني اين که هميشه خدا را ناظر بدانيم و مهار زبانمان را از غيبت و دروغ و آزردن مردم نگاه داريم و به آنچه خدا دوست ندارد نگاه نکنيم و آنچه خدا نمي پسندد بر زبان نياوريم و همين طور ديگر اعضا و جوارح خود را در آنچه مورد پسند خدا نيست به کار نگيريم.

خداباوري يعني اين که هميشه خدا را ناظر بدانيم و مهار زبانمان را از غيبت و دروغ و آزردن مردم نگاه داريم و به آنچه خدا دوست ندارد نگاه نکنيم و آنچه خدا نمي پسندد بر زبان نياوريم و همين طور ديگر اعضا و جوارح خود را در آنچه مورد پسند خدا نيست به کار نگيريم.

داستان مردان و زنان خداباور را بخوانيم و از رفتارشان عبرت بگيريم. ابوذر کسي بود که حاکمان ظالم برايش کيسه طلا مي فرستادند و او در آن زمان محتاج مبلغ ناچيزي بود تا قوت لايموتي براي خود فراهم کند ولي با اين حال کيسه طلا را پس مي فرستاد و از گرسنگي مرد.

سلمان حاکم مدائن بود و نوشته اند که زماني در آن شهر آتش سوزي اتفاق افتاد و مردم اموالشان را جمع مي کردند تا طعمه آتش نشود. سلمان شمشير و قرآن خود را برداشت و گفت: «هکذا ينجو المخفون؛(8) سبکباران اين گونه نجات مي يابند» اين رفتار سلمان مصداق روشن خداباوري است.

سلمان حاکم مدائن بود ولي نه مانند حاکمان بني العباس که درباره يکي از آنان نوشته اند وقتي از دنيا رفت چهار مليون زيرپيراهني داشت! اين شخص حتي اگر هزار سال زندگي مي کرد نمي توانست همه اين لباس ها را بپوشد.



حلم

منظور اين نيست که همه ما سلمان شويم بلکه منظور اين است که هر کس هر جا هست به قدر خود تلاش کند و براي آخرت خود بکوشد.

براي مثال بايد کمي در محيط زندگي و ميان خانواده و بستگانمان حلم بورزيم و تندي نکنيم. در محيط بيرون نيز وقتي انسانِ جاهلي سخن ناروايي به ما گفت نبايد تندي کنيم و بدي او را با بدي پاسخ دهيم. اگر بدي و تندي را با تندي پاسخ گوييم کار به جدايي و قطع رابطه مؤمن با مؤمن مي انجامد و اين کار براي طرف مقابل و آخرت او مطلوب نيست. يک انسان مؤمن در تعامل با ديگران، در فکر هدايت و نجات آنان است و غم آخرت آنان را مي خورد. حضرت سيدالشهدا عليه السلام که پيشوا و الگوي ما هستند در روز عاشورا چندين سخنراني ايراد فرمودند. يکي از اين سخنراني ها دمي پيش از شهادت ايشان و مربوط به زماني بود که تمام يارانشان به شهادت رسيده بودند. در اين هنگام ابن سعد دستور داد طبل و دهل بنوازند تا مبادا مردم سخنان حضرت را بشنوند و تحت تأثير قرار گيرند. حضرت سيدالشهدا بهتر از هر کسي مي دانستند که براي يک رهبر بزرگ نظامي گريستن در وسط جبهه جنگ چيز خوبي نيست. ولي در تايخ آورده اند که آن حضرت در آن لحظه با صداي بلند گريستند.... . برخي از علما فرموده اند که گريه سيدالشهدا عليه السلام براي خودشان نبود بلکه از اين رو بود که مي ديدند اين خيل پرشمار چگونه با دست خودشان خود را جهنمي مي کنند...

اگر کسي به ما سخن تندي گفت بايد با او به گونه اي رفتار کنيم که اين سخن تند او به ده سخن تند تبديل، و خداي نکرده جهنمي نشود. چنين رفتاري را در منطق دين «حلم» مي نامند و همه ما بايد به اين صفت والاي اخلاقي آراسته شويم. حضرت ابراهيم عليه و علي نبينا وآله الصلواة والسلام در ميان پيامبران الهي جايگاه ويژه اي دارند تا جايي که به گفته صاحب بحار هنگام يادکرد نام او، ابتدا بر او و سپس بر پيامبر اسلام و خاندان بزرگوارش درود مي فرستيم و چنين کاري را در حق ديگر پيامبران انجام نمي دهيم. خداي متعال وقتي مي خواهد ابراهيم خليل الله و جلالت قدر و عظمت منزلت او را يادآور شود از ميان آن همه والايي هاي اخلاقي که در وجود او بود به صفت «حلم» آن حضرت اشاره مي کند: «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأوَّاهٌ حَلِيمٌ؛(9) به راستي که ابراهيم بسيار خدا ترس (يا مهربان) و بردبار بود».

«حلم» که تا اين اندازه در منظومه اخلاقي اسلام ارزش دارد بدين معناست که انسان جواب زور و آزار جاهلان را ندهد و از کنار رفتار ناپسندشان کريمانه بگذرد. در حقيقت انسان حليم از رفتار خيره سرانه جاهلان آزرده خاطر و ناراحت نمي شود و با خرسندي و لذت تمام حلم مي ورزد. زيرا خداباوري او به حدي است که مي داند با چنين کاري مقام او نزد پروردگار بالاتر مي رود.



صبر در مصائب

نکته ديگر صبر در مصائب و سختي ها و گرفتاري هاست. خداي متعال درباره مقام والاي صابران مي فرمايد: «إِنَّمَا يُوَفَّي الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ؛(10) فقط پاداش صابران است که بي حساب داده مي شود».

کسي که نفس خود را با خداباوري پرورش داده باشد در تلخي ها و ناهمواري ها صبوري مي کند و اين صبوري نه تنها او را خرد نمي کند بلکه براي او با لذت و رضايت خاطر توأم است.

يک خانم مي تواند صابر باشد و به ديگران هم صبر را تعليم دهد. بدين معنا که معلم شوهر، دختران و يا بستگانش باشد و آنان را تربيت کند. حال ممکن است برخي زودتر و بهتر اين امر را از او فرا گيرند و برخي ديرتر و کم تر. رسول خدا هم معلم بشر بود ولي همگان به يک نحو از تعليمات والاي آن حضرت استقبال نمي کردند. اساساً ما مکلف به نتيجه نيستيم، بلکه ما فقط بايد وظيفه خود را انجام دهيم.

يکي از خطبا براي ايراد سخنراني در جايي دعوت شد. او هزاران بار منبر رفته بود ولي اين سخنراني با ديگر سخنراني ها و منبرهاي آن خطيب يک تفاوت عمده داشت و آن اين بود که کساني قرار بود پاي منبر او حاضر شوند که هيچ وقت در گذشته پاي منبر او حاضر نشده بودند و معلوم بود که در آينده هم جز همان يک جلسه پاي سخنراني کسي حاضر نخواهند شد. از آن جا که آن منبري شخص با توجه و کارداني بود عده اي از وعاظ و اهل علم را گردآورد و از آنان پرسيد در آن جلسه درباره چه موضوعي سخنراني کند؟ يکي از منبري ها پيشنهاد کرد درباره ربا که در جامعه بيداد مي کند سخن بگويد، ديگري گفت: درباره وضعيت حجاب و خانم هاي بي بند و بار سخن بگويد. ديگران موضوعات ديگري چون فقر، نماز، صبر و... را پيشنهاد کردند. يکي از علما که منبر هم مي رفت نيز در آن جلسه حاضر بود ولي چيزي نگفت. آن خطيب از آن عالم خواست نظرش را درباره اين موضوع بگويد آن عالم گفت: ديگران پيشنهادهايي فرمودند، شما هم ببينيد کدام بهتر است و همان را عمل کنيد. آن خطيب اصرار کرد که پيشنهاد تازه اي بدهيد. آن عالم گفت: من هيچ کدام از موضوعات ربا، نماز، صبر و بي بند باري برخي از خانم ها را پيشنهاد نمي کنم. فقط يک پيشنهاد دارم و آن اين است که وقتي روي منبر قرار گرفتي و خواستي سخنراني کني در ذهنت مجسم کن که آن بالا روبروي تو حضرت رسول الله صلي الله عليه وآله قرار دارند و به شما مي نگرند و خطاب مي کنند: فلاني، جانب دين مرا نگاه دار. در ذهن خودت تجسم کن که حضرت به سخنان تو گوش فرا مي دهند.

آن خطيب به اين توصيه عمل کرد و مي گفت آن سخنراني در ميان تمام سخنراني هايي که طي عمرم انجام داده ام بي نظير و استثنايي بود و هيچ يک از سخنراني هايم از نظر معنويت به پاي آن منبر نمي رسد. به طوري که خودم و حاضران در آن مراسم ـ که برخي شايد در طول سال فقط يک شب عاشورا به مسجد بيايند ـ منقلب شده بوديم. عده اي از آنها بر اثر همين منبر به اهل بيت عليهم السلام گرايش پيدا کردند. يک ذره معنويت اين قدر کارايي و قابليت دارد که چنين افرادي را که در دوره سال پاي هيچ منبري حاضر نمي شوند به سمت منبر و مسجد و اهل بيت عليهم السلام متمايل سازد. اين معنويت براي همه قابل تحصيل است. يک جوان مسيحي که علي بن مهزيار باشد بر اثر همين معنويت چنان دگرگون مي شود که مسلمان و از بزرگان شيعه مي شود به طوري که هزار سال است مزار دارد و خدا مي داند چند ميليون نفر در کنار مزار او دعايشان مستجاب شده است. هر کسي اين قابليت را دارد و خدا هيچ کس را از اين استعداد محروم نکرده است حتي خود شيطان نيز اين قابليت به او عطا شد ولي به اين موهبت الهي پشت پا زد.

کسي که نفس خود را با خداباوري پرورش داده باشد در تلخي ها و ناهمواري ها صبوري مي کند و اين صبوري نه تنها او را خرد نمي کند بلکه براي او با لذت و رضايت خاطر توأم است.

براي حفظ دين، پس از خداباوري و معادباوري توجه ويژه به احکام الهي ضرورت دارد. متأسفانه برخي از کساني که در محيط هاي ديني و شهرهاي مذهبي زيسته اند بر اثر ندانستن احکام پس از ده سال يا بيست سال فهميده اند تمام نمازهايشان باطل بوده است.

ريشه اين مسئله بي اطلاعي از احکام است و همه ما نسبت به اين موضوع مسؤليت داريم. اما در اين ميان مسئوليت خانم ها نسبت به خانم ها بيشتر است؛ چرا که امکان پرسش و ارتباط ميان آنها بيشتر است. خانمي که اهل نماز و روزه و احياي شب هاي قدر است، مايه تأسف است اگر پس از سال ها بفهمد بايد برخي از روزه هايش را اعاده کند و حتي براي برخي از روزه هايش بايد کفاره جمع بدهد؛ يعني علاوه بر سير کردن شصت مسکين، بايد شصت روز هم روزه بگيرد.

همه ما مسئوليت داريم که به نشر احکام اسلامي و اخلاق اسلامي بپردازيم و معادباوري و خداباوري را در جامعه نهادينه سازيم.

 

 

والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

1) فرقان (25)، آيه 77.

2) نجم (53)، آيه 39.

3) محمد (47)، آيه 33.

4) وسائل الشيعه، ج7، ص186، (باب31، مستحباب الإکثار من التسبيحات).

5) بحارالانوار، ج58، ص7 (باب 42 ـ حقيقة النفس والروح...).

6) يس (36)، آيه 50.

7) کافي، ج5، ص16 (باب عمل السلطان وجوائزهم، حديث 4).

8) مجموعه ورام، ج2، ص218.

9) توبه (9)، آيه 114.

10) زمر (39)، آيه 10.