LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"حضرت آیت الله العظمی شیرازی:"
همگی موظفیم اسلام اصیل را آن گونه که باید، به جهانیان معرفی کنیم
کد 3968
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 08 دی 1394 - 17 ربيع الأول 1437
 
 
 
 
در آستانه ی میلاد سراسر نور رسول رحمت، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله و زادروز حیات بخش به اسلام اصیل، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی جلسه ی درس خارج روز دوشنبه 16 ماه ربیع الأول 1437ق (1394/10/7) خود را به بیان مطالبی در این زمینه اختصاص دادند.

ایشان ابتدا میلاد حضرت رحمة للعالمین پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله و امام جعفر صادق علیه السلام را به پیشگاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و جهانیان تبریک گفتند، آن گاه بدین مناسبت، بیاناتی ایراد داشته، فرمودند: اگر سیره ی رسول الله صلی الله علیه وآله و ائمه ی طاهرین در جامعه عملی و پیاده می شد، در جهان حتی یک نفر درمانده و گرفتار، فقیر و آواره و تحت ستم وجود نمی داشت.

ایشان افزودند: خدای متعال در قرآن کریم خطاب به رسولش می فرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ؛ به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنها (مردم) نرم (و مهربان شدی)»(آل عمران/159).

واژه ی «لین» به معنای نرمی است و نگاهی به تاریخ روشن می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله با تمام مشکلاتی که از سوی مشرکان، منافقان مسلمان نما از داخل و خارج بر ایشان تحمیل می شد و این آزارها و مشکلات به حدی بود که حضرت می فرمودند: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت؛ هیچ پیامبری مانند من آزار و اذیت ندید».

اما ایشان هماره رفتاری آمیخته با نرمی و مهربانی داشتند و در طول تاریخ حیات ایشان چه قبل و چه بعد از بعثت و در مکه و مدینه حتی موردی ذکر نشده است که حضرت رفتاری مغایر با نرمی داشته باشند. این شیوه و سیره ی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله، رحمت خدای متعال بر او بود که خدای بزرگ به آن تصریح فرموده است. با توجه به این ویژگی است که مرحوم شیخ محمد جواد بلاغی (از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی شیخ محمد تقی شیرازی قدس سره) در کتاب خود که در آن به مناقشه راجع به ادیان پرداخته، آورده است که، اگر حاکمان پس از روزگار آن حضرت روش و منش ایشان را پیروی و آن را عملی می کردند امروز مردم سراسر جهان مسلمان بودند و یک نفر غیر مسلمان یافت نمی شد.

معظم له در ادامه فرمودند: این مطلب کاملاً با واقعیت منطبق است و خدشه ای بر آن وارد نیست. به عنوان فراهم آوردن مقدمات وجود واجب مطلق البته با شرایط آن که همان هدایت و ارشاد است، وظیفه داریم غیر مسلمانان را به اسلام، و بیگانه با ایمان را به ایمان جذب کنیم. در مقدمات وجودی این موضوع دو مطلبِ ایجابی (مثبت) و سلبی (منفی) وجود دارد. مطلب ایجابی آن است که باید تاریخ رسول خدا صلی الله علیه وآله و عترت پاک آن حضرت را برای دنیا بازگفت؛ چیزی که در میان مسلمانان نیز چنان که باید، مطرح نیست. در این راه باید به قدری کار شود که اتمام حجت صورت گیرد و قانع کننده باشد همان گونه که خدای متعال فرموده است: «لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ؛ تا برای مردم بر خدا حجتی باقی نماند (و بر همه اتمام حجت شود)»(نساء/165) یا آنجا که می فرماید: «فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ؛ برای خدا دلیل رسا (و قاطع) است (بطوری که بهانه ای برای هیچکس باقی نمی گذارد)»(انعام/149).

متأسفانه امروزه چنین نگرش و کوششی برای معرفی تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله حتی در میان مسلمانان وجود ندارد چه رسد به غیر مسلمانان.

مرجع عالیقدر در ادامه فرمودند: مطلب دوم، فعالیت برای پیراستن ساحت مقدس حضرت ختمی مرتبت و دین مبین اسلام از دروغ پردازی هایی است که دشمنان اسلام بر آن حضرت و دین پاک اسلام بسته اند. در این موضوع هیچ تردیدی نیست، چراکه در روزگار آن حضرت چنین اقدامی صورت می گرفته است و مؤید این امر سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله است که فرمودند: «کثرت علیّ الکذابة؛ کسانی که بر من دروغ می بندند بسیار شده اند».

این وضعیت به زمان آن حضرت محدود نبوده که تا به امروز نیز ادامه داشته و دارد. پیرایه هایی که تا به امروز به نام اسلام بر اسلام و رسول مکرم اسلام می بندند پر دامنه و گسترده است. با نگاهی به تاریخ در می یابیم که ده ها هزار از این گونه موارد به ناحق به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نسبت داده و ثبت شده است در حالی که حقیقت جز این است و حتی یک مورد در تاریخ صحیح نگاشته شده نمی توان یافت که رسول رحمت به کسی اهانت کرده باشد و با وجود هزاران مشکل داخلی و خارجی، یک نفر از ترس آن حضرت شب را با نگرانی سپری کرده یا نخفته باشد.

در تمام تاریخ حتی یک مورد را نمی توان پیدا کرد که آن حضرت دستور داده باشند یک نفر را به جرم سیاسی بکشند، چراکه جرم سیاسی جرم نیست یا این که به همین جرم کسی را زندانی یا اموالش را مصادره کرده باشند. البته زمانی که مشرکان اموال و دارایی مسلمانان را مصادره کردند، رسول خدا صلی الله علیه وآله در مقام تقاص که از نظر عقل و عقلا و شرعی مشکلی ندارد مقداری از اموال مشرکان را مصادره کردند. رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله به گونه ای بود که دختر حاتم طائی به برادر خود گفت: به حضرت محمد ایمان بیاور، چراکه او مانند شاهان نیست، بلکه به گونه ای دیگر است.

در این زمینه وظیفه داریم بخش سلبیِ فعالیت خود را انجام دهیم و بدانیم که چنین مطالبی در دنیا مطرح نیست یا اینکه کمتر مطرح شده است، لذا باید در حدّ اتمام حجت این مطالب را به جهانیان رساند. همگان خوانده و شنیده ایم که افرادی چون هارون و مأمون در رأس حکومت اسلامی قرار داشتند و به نام اسلام خشونت هایی بی نظیر انجام دادند.

به عنوان مثال در تاریخ آمده است که آنان «برکة السباع؛ برکه (یا قفس) درندگان داشتند. تاریخ ظالمانه و جنایت بار فرعون، نمرود، شداد و جز آنان چنین نمونه ای نداشته است، اما هارون، مأمون، معتصم و خلفای عباسی چنان که در بحار و غیر از آن آمده است چنین جنایاتی داشتند و مخالفان خود را با اندک ناراحتی درون قفس درندگان می انداختند. اینان داعیه ی اسلامی و مسلمانی داشتند. هارون خود را ـ العیاذ بالله ـ خلیفه و جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله می خواند و بر تمام کشورهای اسلامی حاکم بود. بنا به نقل تاریخ او چهل حیوان درنده را در یک قفس گرد آورده بود و هرگاه بر کسی خشم می گرفت او را زنده در قفس درندگان می انداخت و در اندک زمانی فرد مورد غضب حاکم اسلامی، طعمه ی درندگان می شد.

ایشان افزودند: این کار از یک فرد مسلمان سر نمی زد، بلکه یک حاکم [به اصطلاح] مسلمان و رئیس یک حکومت اسلامی چنین رفتار خشونت باری داشت.

او را رئیس سرزمین های اسلام می خواندند و متأسفانه تا به امروز در برخی نوشته ها از روزگار هارون با عنوان «العصر الذهبی الإسلامی؛ دوران طلایی اسلام» یاد می شود. اگر تاریخ هارون تنها همین مورد را داشته باشد باز هم بسیار سخت و دردناک است و در واقع این همان چیزی است که به گفته ی علامه بزرگوار محمد جواد بلاغی اگر نمی بود امروز همه ی جهانیان مسلمان می بودند.

معظم له به مناسبت موضوع به نقل مطلبی تاریخی پرداختند و فرمودند: چنان که در تاریخ ثبت شده است، شبی به دستور هارون امام موسی بن جعفر علیهما السلام را درون «برکة السباع؛ قفس درندگان قرار دادند. یکی از دو نفری که مأمور به این کار شده بودند می گوید: شمعی برداشته، به طرف قفس درندگان رفتم و دیدم که امام کاظم علیه السلام بر سر و کمر جانوران دست می کشیدند و درندگان با این که گرسنه بودند، اما به حضرت آزاری نرسانده، بر جایی که حضرت نشسته بودند پوزه ی خود را می مالیدند و در واقع ایشان را احترام می کردند.

مأمون هم همین گونه عمل می کرد و معتصم برادر مأمون و دیگر پسر هارون و متوکل نوه ی هارون هم قفس درندگان داشتند و با هزینه های سنگین از بیت المال و دارایی مسلمانان چنین قفس هایی را فراهم می کردند.

آثار برکه ی متوکل تا چندی پیش وجود داشت که خود شاهد آن بودم و نظر به این که سامرای روزگار عباسیان بسیار بزرگ بود و وسعت داشت برکه ی یادشده در وسط شهر قرار داشت، ولی امروزه آثار آن در بیابان است، چراکه شهر سامرا کوچک شده است.

دردناک اینکه این حاکمان [مثلاً] اسلامی از جمله متوکل کنار برکه می نشستند و کشته و خورده شدن محکومان خود را توسط درندگان گرسنه تماشا می کردند.

این حوادث و رفتارهای تلخ و ظالمانه به نام اسلام، در حاکمان اسلامی بوده است و به هیچ وجه نمی توان آن را زدود، اما کاری که می توان کرد این است که پیامبر و عترت پاکش را از این امور دور کنیم و ساحت مقدسشان را از این ظلم آراسته سازیم و البته هرکس در حدّ توان خود باید بکوشد.

حضرت آیت الله العظمی شیرازی مدظله العالی ادامه دادند: تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله سراسر شفاف و نورانی بود و در تاریخ ایشان گرد تیرگی بر چهره ی اسلام دیده نمی شود، اما امروزه و به سبک حاکمان مدعی اسلامی، مانند: هارون، مأمون، معتصم، متوکل و جز آنان و پیش از آنان بنی امیه و بنی مروان و سایر عباسیان در جای جای این دنیا به نام اسلام و با شعار الله اکبر، سر می برند و به آسانی خوردن آبی، انسان های بی گناه و بی دفاع را طعمه ی مرگ می کنند.

بنا به نقل تاریخ، متوکل دو پسر داشت و شخصی به نام ابن السکیت که از علمای کم نظیر آن زمان بود خواست تا آموزش آن دو را بر عهده گیرد که او هم به دلیل ترس، به خواسته ی متوکل تن داد و کار تعلیم پسران متوکل را آغاز کرد. روزی متوکل از ابن السکیت پرسید: پسران من برتر و بهتر هستند یا حسن و حسین (منظورش امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود) و انتظار داشت ابن السکیت پسران او را مقدم و برتر بداند، ولی ابن السکیت پاسخی داد که به مذاق متوکل خوش نیامد و کام او را تلخ کرد. متوکل سخت خشمگین شد و دستور داد از پشت سر، گردن معلم را سوراخ کنند و زبان او را بیرون کشیده، ببرند.

ایشان افزودند: چنین کاری اگر از یک منافق مسلمان نما سر بزند بسیار زشت و نکوهیده است، چه رسد به اینکه کسی مرتکب آن شود که خود را حاکم اسلامی می داند.

در مقابل باید سیره ی اهل بیت علیهم السلام را دید. در روایت آمده است که مفضل، یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به آن حضرت عرض کرد: یابن رسول الله، اگر شما حاکم اسلامی بشوید ما هم به نوایی خواهیم رسید.

امام در پاسخ مطلبی به این مضمون فرمودند: حال که مسئولیت نداریم راحتیم، اما اگر باشد «لم یکن إلا عیش رسول الله، وسیرة امیرالمؤمنین؛ [اگر چنان شود] جز زندگی [ساده ی] رسول خدا و سیره ی امیرالمؤمنین نخواهد بود».

بنا به این فرموده ی امام صادق علیه السلام حاکم اسلامی باید همانند رسول خدا صلی الله علیه وآله زندگی کند، بدین معنا که تمام وجودش زیبایی معنوی، خوبی، پاکی انسانیت و فضیلت باشد و سیره ی امام امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به همین صورت بود، زیرا به تصریح قرآن کریم آن حضرت، نَفسِ پیامبر صلی الله علیه وآله است.

مرجع عالیقدر نکته ای تاریخی از سیره ی امیرالمؤمنین علیه السلام و واکنش ایشان نسبت به بدخواهان و دشمنان بیان کردند و فرمودند: امیرالمؤمنین علیه السلام در دوران حکومت خود به همراه عده ای از اصحاب از جایی می گذشتند. یکی از منافقان خوارج آنان را دید و به گونه ای که همگان بشنوند حضرت را کافر خواند و گفت: قاتله الله؛ خدایش بکشد و به تعبیر امروزی یعنی مرگ بر او.

امیرالمؤمنین حق داشتند جواب یا واکنش نشان دهند، اما با این که آن شخص از خوارج و منافق بود، حضرت اجازه ی هیچ واکنشی به همراهان ندادند، در حالی که بر پایه ی هر منطقی حق پاسخ و واکنش داشتند.

به راستی آیا در جهان امروز می توان موردی را یافت که رئیس حکومت یا دولتی این گونه مورد تعرض قرار گیرد و فرد معترض و شعار دهنده مورد بازخواست واقع نشود؟

از این دست قضایا و عدم برخورد در حکومت رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار است. آن بزرگواران گرسنه سر به بالین می گذاردند و شام خود را به نیازمندان و گرسنگان می دادند. حاکمِ اسلامی باید این گونه باشد.

در مورد دیگری یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام همانند مفضل سخن گفت و آرزویی مشابه بیان داشت، واکنش امام این بود که فرمودند: «لا، إلا لبس الخشن، وأکل الجشب؛ نه؛ [آن گونه که می پنداری نیست] چیزی جز جامه ی درشت (پشمینه) پوشیدن و خوراک درشت (ناگوار) خوردن نیست».

معظم له ادامه دادند: چنین سیره ای در کجای دنیا مطرح است؟ آیا این موارد، (یعنی این که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام و عترت پاک آن حضرت از نظر معیشت خود را هم سطح بی نواترین فرد جامعه قرار می دادند) در جایی مطرح است و بیان می شود؟ یا این که سیره ی حکومتی آنان و این که در تاریخ رسول اکرم صلی الله علیه وآله حتی یک زندانی وجود نداشته، چنان که باید برای مردم بازگو شده است؟

از دیگر سو باید رفتارهای منفی حاکمانی چون معاویه، یزید، مروان، هارون، مأمون و متوکل ها را به گوش جهانیان رساند. ناگفته نماند که اسلام برای مواردی زندان معیّن و مقرر کرده است، مانند این که کسی به حقوق دیگران تعدی کند و ـ مثلاً ـ با این که توانایی مالی دارد، اما پول و مال دیگران را پس نمی دهد، در این صورت باید کیفر و رسوا شود، اما برای موارد سیاسی، مجازات زندان ندارد و در روزگار پر خیر و برکت حکومت رسول خدا صلی الله علیه وآله و حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام چنین چیزی وجود نداشت. امروزه اگر دنیا را وارسی کنیم، حتماً چنین شیوه و رفتاری نخواهیم یافت.

ایشان افزودند: در گستره ی حکومت و کشور اسلامی که بیش از هزار شهر کوچک و بزرگ از جمله کوفه را در بر می گرفت، حجاج بن یوسف ثقفی از سوی عبدالملک بن مروان بر این شهر حاکم بود. بنا به آنچه در تاریخ ثبت شده است، او هشتاد هزار نفر را در زندان خود به بند کشیده بود و مرتب شکنجه می شدند؛ زندانی که سقف و سرپوش نداشت و با توجه به گرمای طاقت فرسای عراق، روزگار گذراندن در آن زندان سخت و آزاردهنده بود. به دستور حجاج مأمورانی بر دیوارهای این زندان قرار می گرفتند تا اگر بعضی از ساعات روز، یعنی صبح و غروب کسی به اندک سایه ای پناه می برد تا خود را از گزند گرما و تابش خورشید برهاند با ضرب چوب و تازیانه، او را از سایه به آفتاب برانند تا همین اندازه هم از سختی و سوزش آفتاب دور نباشد.

همه می دانیم که حجاج و امثال او به نام یک مسلمان و حکومت اسلامی فرمانروایی می کردند. در این میانه همگی، خصوصاً علما، روحانیون صاحبان قلم و سخنوران به دلیل توانمندی بیشتر، وظیفه ای سنگین تر در این زمینه دارند. باید تمایز حجاج و دیگر حاکمان جائر، و نیز جدا بودن شیوه ی حکومتی شان را از سیره ی رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام و شیوه ی حکومتی آن پاکان به جهانیان شناساند و جدا بودن خط آن معصومان با این حاکمان ستمکار را به دنیا اعلام کرد. همه باید بدانند که پیام آور رحمت و مؤسس حکومت اسلامی یک زندانی هم نداشت، اما عبدالملک بن مروان پس از گذشت پنجاه تا شصت سال، با عنوان حاکم اسلامی بودن، حجاج را به عنوان والی بر کوفه گمارد و او زندانی برپا کرد و ده ها هزار زندانی سیاسی مرد و زن را در آن جا به بند کشید. این زندانی ها هیچ جرم و جنایتی مرتکب نشده بودند و تنها جرمشان این بود که نام خودش یا پدرش علی و نام مادرش فاطمه بود.

ایشان ادامه دادند: باید تاریخ را برای مردم بازگفت تا تفاوت های میان حکومت رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام با حکومت های مدعی مسلمانی و اسلامی بودن که در تاریخ کم نبوده اند برای مردم روشن شود. در این میانه ممکن است بسیاری از مردم وجود چنین روش حکومتی را باور نکنند، اما با تلاش می توان این حقایق را به مردم رساند و در این راه نباید احساس خستگی کرد. رسول گرامی اسلام که مخاطب آیه ی «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ» بودند می توانستند به رسالت خود، در حدِّ «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا؛ لا إله إلا الله بگویید و رستگار شوید» بسنده کنند، اما چنین نکرده، تمام مشکلات و آزار و اذیت ها را به جان خریدند تا مردم را به اسلام جذب کنند و مزه ی شیرین و گوارای رستگاریِ حاصل از یکتاپرستی را به کام آنان بنشانند و بدین ترتیب حجت را بر آنان تمام کنند، چراکه باید «فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ؛ برای خدا دلیل رسا (و قاطع) است (بطوری که بهانه ای برای هیچکس باقی نمی گذارد)»، تحقق پیدا کند.

تمام پیامبران نیز این گونه عمل کرده، به یک بار گفتن و سکوت ورزیدن بسنده نکردند و با استدلال، اتمام حجت کردند و البته ایمان آوردنِ افراد جامعه هدف رسولان بود و اگر هم نمی پذیرفتند حجت بر آنان کامل شده، هیچ عذر و بهانه ای برای تن ندادن به آموزه های الهیِ رسولان باقی نمی ماند. هدف رسولان الهی تحقق بخشیدن به «الحجة البالغة» بود، آیا در حال حاضر چنین امری تحقق یافته؟ در جواب باید گفت در کشورهای اسلامی هم این مقوله تحقق نیافته است. مسلم این است که افراد به اندازه ی توان خود باید در تحقق بخشیدن به این امر بکوشند و کسانی که توان ندارند یا محدودیت دارند معذورند.

حضرت آیت الله العظمی شیرازی دام ظله در ادامه فرمودند: امروزه در سطح جهان آزادی های نسبی وجود دارد که از رهگذرِ آن می توان تاریخ صحیح و پیراسته ی اسلام و سیره ی پاک رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام را به جهانیان رساند و حقایق را برای آن ها روشن کرد، لذا باید هرکس در حدّ توان خود با استفاده از امکانات موجود و رسانه های نوشتاری، دیداری و شنیداری و نیز شبکه های اجتماعی، جهان را با واقعیت اسلام اصیل آشنا کند و غبار تیرگی و تحریف ها را از چهره ی نورانی اسلام بزداید. این کار با استفاده از شبکه های ماهواره ای سالم و کارآمد امکان پذیر و نتیجه بخش است.

از شما گذشته، مؤمنانِ ساکن در سراسر جهان و جهان غیر اسلامی نیز به دلیل توانمندتر بودن در بیان حقایق و داشتن امکانات بهتر و وسیع تر برای این امر مسئولیت و وظیفه دارند و باید در به انجام رساندن وظیفه و مسئولیت خود بکوشند، چراکه فرصت برای آنان فراهم تر است.

مرجع عالیقدر توضیح گونه فرمودند: دو مطلب گفته شده باید تحقق یابد، یعنی معرفی اسلام ناب و اصیل به جهانیان و پیراستن ساحت مقدس اسلام و حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله از آنچه به ایشان نسبت داده می شود.

تا زمانی که کسی به این امر ـ چنان که شایسته است ـ نپردازد، انجام آن بر همگان واجب و واجب عینی است و اگر کسانی برای انجام آن دست به کار شوند، این واجبِ عینی، واجب کفایی شده، از عهده ی دیگران برداشته خواهد شد. حال این پرسش مطرح است که آیا کسی به آن پرداخته است؟ متأسفانه بسیاری از جوانان مسلمانِ ساکن اروپا با این بخش نورانی از تاریخ اسلام بیگانه هستند و آن را نشنیده اند و اگر شنیده باشند با توجه به شرایط حاکم بر جهان، به ویژه جهان اسلام، آن را باور نکرده اند، آن هم به این جهت که حجت بالغه برای آنان تمام نشده است. توجه داشته باشیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله در مکه و مدینه، علی رغم داشتن مشکلات فراوان و گوناگون، پیگیر انجام رسالت خود بودند تا حجت بر مردم تمام شود و عده ای پذیرفتند و آنانی هم که نپذیرفتند، مصداق این آیه ی کریمه شدند که می فرماید: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ؛ و آن را انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند»(نمل/14).

مهم این است که حجت رسا و کامل باشد تا در روز قیامت کسی به این بهانه که حجت بر او تمام نشده بود ابراز بی اطلاعی و عدم آگاهی نکند. در چنین صورتی همگی مسئول خواهیم بود. متأسفانه چنین امری در جهان و حتی در برخی از کشورهای اسلامی تحقق نیافته و اگر باشد اندک است. جبران و برطرف کردن این کاستی وظیفه ی همگان است و امر به معروف و نهی از منکر یکی از مصادیق آن می باشد و مرد و زن در این زمینه در یک سطح و به یک اندازه و البته در حدّ توان خود مسئول هستند و فراهم آوردن مقدمات آن نیز واجب خواهد شد.

پیامبران و امامان معصوم نیز به همین صورت عمل می کردند. امامان در این راه چنان پیش می رفتند که به شمشیر کین یا زهر جفا کشته شدند و علت آن هم فقط اصرار آن بزرگواران برای انجام وظیفه و پیراستن اسلام از انحرافات بود.

اگر آن بزرگواران سکوت می کردند و کنج عزلت می گزیدند مسلماً کسی متعرض آنها نمی شد و شهید نمی شدند.

به عنوان مثال، حضرت سجاد علیه السلام در پاسخ به استفسار حکم و وظیفه ی کار در دستگاه عبدالملک بن مروان از سوی «زُهری» که شخصیتی معروف و عالم بود و در میان مردم نیز پایگاه و جایگاهی داشت، نامه ای مفصل و عمیق نوشتند.

در این نامه آمده است: «ای زُهری، آن قدری که عبدالملک از نام و اعتبار تو بهره جسته، مردم و سست عنصران را می فریبد؛ به مراتب بیش از آن چیزی است که تو در دستگاه او برای رفع گرفتاری مردم انجام می دهی. او با استفاده از حضورت در کنارش، دین مردم را تباه می کند».

امامان معصوم علیهم السلام تا این حدّ پیش رفته و بی پروا حقایق را روشن و بی پرده می گفتند و لذا به دستور حاکمان مسموم یا کشته می شدند. در تاریخ نوشته اند که هارون امام کاظم علیه السلام و مأمون امام رضا علیه السلام و متوکل امام هادی علیه السلام را فقط و فقط به انگیزه ی کشتن در گودال محل نگهداری درندگان قرار دادند و چون درندگان آسیبی به آن بزرگواران نمی زدند، حاکمان، با زهر ایشان را می کشتند.

مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی سخنان خود را با دعا برای فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و رهایی ملت از ظلم ظالمان به دست آن بزرگوار به پایان رساندند و توفیق همگان را در بازشناساندن سیره ی پاک و ناب رسول خدا صلی الله علیه وآله و عترت پاک ایشان از روش های مدعیان مسلمانی از خدای متعال مسألت کردند.
 

  • نظری برای این خبر درج نشده است.