بسم الله الرحمن الرحیم
خطبه فدکیه حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها سراسر معرفت و حکمت های بلیغ است. حضرت پس از شهادت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در این خطبه غرا مطالب ارزشمند و روشنگرانه ای درباره عقاید و اخلاق و زناشویی و معاش و معاد مردم ایراد فرمودند. یکی از این جملات تأمل برانگیز چنین است: «فَرَضَ اللّه ... العَدْلَ تَسكينا لِلْقُلوبِ؛[1] خدا عدالت را براى آرامش دل ها واجب كرد».
عدل قرار دادن هرچیزی در حدّ مناسب و در جای شایسته خود است. هرچیزی که از حد مناسبش درگذرد، چه بیش و چه کم دور از عدل است. سیارات منظومه شمسی، مجراهای سیارات و کهکشان های دوردست، همه بر پایه عدل استوارند. در حدیث شریفی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «بالعدل قامت السماوات والأرض؛[2] و به عدل آسمان ها و زمین برپا شد».
پایداری و استقرار سیارات و ثوابت جهان بسته به رعایت ابعاد و فواصل مناسب آن هاست. خورشید، گوی آتشینی که در فضا نورافشانی می کند با عدل و قاعده مندی استقرار یافته است. اگر اندکی حرارت آن بیشتر شود یا به زمین نزدیک تر گردد، موجودات زنده از نبات و حیوان و انسان همگی می سوزند و برعکس اگر اندکی دورتر برود یا از حرارت آن کم شود، همه چیز منجمد می گردد. مقادیر مناسب حرارت و فواصل دقیق و معینی که شرایط حیات را بر روی زمین فراهم می سازد از نتایج آفرینش عدل محور خدای متعال است.
گذشته از آن، فاصله این اجرام سماوی تا خورشید در زمستان و تابستان و بهار و پاییز اندکی کم و زیاد می شود که براثر آن فصول چهارگانه سال به وجود می آیند. طبیعی است که اگر همه سال تابستان یا همه سال زمستان یا فصلی دیگر باشد، سرما یا گرما انسان را از پا در می آورد، بماند که تنوع آب و هوا خود زداینده ملال از بشر است. اگر همه سال فصل زیبای بهار بود و هوا همیشه معتدل، بدن انسان همانند گلی نحیف و زار که با اندک آفتاب زود پژمرده می شود، به محض دچار شدن به بیماری یا آسیبی فوراً از پا درمی آمد و تاب مقاومت در برابر آن را نداشت. این وضعیت گذشته از انسان بر حیوانات و درختان نیز تأثیری مشابه به جا خواهد گذاشت.
در نتیجه هیچ موجود زنده ای نمی توانست بقایی دراز بر روی کره زمین داشته باشد. همچنین است ثابت ماندن فصل های دیگر سال، هریک حالتی نامساعد بر روی زمین به وجود خواهند آورد. اما عدل خداوند خورشید را در جای مناسب خود قرار داده و فواصل آن را در طول فصل های سال به تدریج تغییر داده تا با تنوع و تغییر نامحسوس آب و هوا هم زندگی بر سطح این کره خاکی دلپذیرتر گردد و هم شرایط نشو و نمو و ثمردهی در آن ممکن شود.
آفرینش دیگر مخلوقات خداوند نیز بر پایه عدالت بوده است. در همین بدن ما اگر اندازه و حجم اندام هایی، همچون: چشم و گوش و بینی تغییر کند، دیگر آدمی از شکل خود بیرون رفته و تبدیل به موجود دیگری می شود. یقیناً در آن صورت سازوکار بدن انسان همانند حالت معمول نخواهد بود و راحتی و استقامت بدن انسان در هم می ریزد.
حتی اگر مساوات و یکسانی در اندازه ها و مقدرات خلقت برقرار می بود، عدل برقرار نمی شد و سررشته خلقت از هم می پاشید؛ مساوات مقوله ای است و عدل مقوله ای دیگر و هریک در جایی کارساز و لازم است.
عدل قرار دادن هرچیز است در جای شایسته اش. اندازه مناسب هرچیز یا هر کاری مایه بهره مندی و سعادت است و کاستن یا افزودن بر اندازه درخورش باعث تباهی و تضییع آن.
هرگونه افراط و تفریط در آفرینش نقص به شمار می آید. اگر بر انگشت های پنج گانه انسان یکی افزوده گردد، با آنکه چیزی به او افزوده شده است، نه اینکه فایده ای نخواهد داشت، بلکه تعادل و تناسب اندام او را بر هم خواهد زد و موجب اختلال در استفاده از دست خواهد شد. این مثل مشهور ناظر به این حقیقت است که می گوید: «الزّائد کالنّاقص؛ زیادی مانند کاستی است»، زیرا زیادی منافی عدل و مایه تزاحم است و قوام و سازواری هر ساختاری را به هم می ریزد.
این قاعده در همه جا صادق است. از یک خانواده کم جمعیت گرفته تا دِه یا روستا اگر عدالت برقرار نگردد، سررشته امور از هم می پاشد، چه رسد به کشوری گسترده. حکومتداری بدون عدالت هرج و مرج و نارضایتی رعیت را در پی دارد و دیری نمی پاید که برچیده خواهد شد.
عدل، مقدمه ای برای سعادت بشر
عدل به فرموده حضرت صدیقه سلام الله علیها تسکین است و تطهیر. تطهیر قلب ها مقدمه سعادت است. این موضوع در حکومتداری تأثیر چشمگیرتری دارد. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در چند جای خطبه خود هشدارهایی درباره اهمیت عدل در حکومتداری داده اند، چیزی که پس از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، جز در مدت کوتاه حکومت امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام از جامعه رخت بست. کم رنگ شدن عدالت روی همه اقشار ملت اثر می گذارد. عالم و جاهل و زن و مرد و دارا و فقیر از بی عدالتی حکومت آسیب های جدی می بینند. امیرمؤمنان علیه السلام در ایام حکومتش در نامه ای که به مالک اشتر به هنگام گماشتن او به زمامداری مصر نوشت فرموده است: «وَلا تَکُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ؛[3] و هرگز بر آنان همانند حیوانی درنده مباش که مترصد شکارشان است».
زمامدار حکومت دامنه اختیارات گسترده ای دارد و دستش در بسیاری از امور ملت دراز است. از این رو ممکن است فریفته مقامش گردد و تصرفی نابجا کند. دامنه اختیارات وسیع چه بسا نظری را که موافق مذاقش نباشد برنتابد و آن را با تندی کنار زند. گاهی چنان رفتارهای زننده و وحشیانه ای از حاکمان افراطی بروز می کند که گویی حیوانی درنده است.
امیرمؤمنان حضرت علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به گونه ای دقیق تر این موضوع را به فرماندارش، مالک اشتر فرمودند. حضرت به مالک فرمود اکنون که تو فرماندار مصر هستی بر مردم آن سامان وحشی و درنده خو مباش، و نفرمود همانند حیوان وحشی و درنده نباش، زیرا اگر انسان درنده خو گردد، هیچ حیوانی به پای درندگی او نخواهد رسید.
مفسده قدرت
قدرت عامل توحش انسان است. قدرت یا باید کنترل شود و یا به کمک تسدید الهی در چارچوب عصمت جای بگیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام هر دو معصوم بودند و حکومت آنان با تسدید الهی بود. اما حکومت های غیرمعصوم باید به گونه ای باشد که حاکم و افراد ملت در همه چیز یکسان باشند. ناهمسانی و اختیارات نامحدود حاکم او را به درنده خویی منشی سوق می دهد. حضرت زهرا سلام الله علیها و نیز امیرمؤمنان علیه السلام در فرمایش های خود به این آفت مهم حکومتداری توجه داده اند.
حاکم در صورتی که اختیاراتی بیش از حد و کنترل ناپذیر داشته باشد و از حیث شهروندی با افراد تحت حکومت خود همسان نباشد، زمینه ظلم او فراهم می شود. ظلم از توحش و درندگی سرچشمه می گیرد. اگر انسان به ورطه ستم کشیده شود، بارها از حیوانات درنده ای چون گرگ بدتر خواهد شد. گرگ به اقتضای طبیعتش گوسفند یا انسانی را می درد، اما سرشت انسان لزوماً درنده و وحشی نیست. منتهی اگر خوی درندگی در او غلبه کند، از حیوانات بسیار بدتر خواهد بود. دلیل آن نیز به سبب نیروی تعقل اوست که اگر در راه کج به کار رود بسیار زیانبار خواهد بود.
عامل بقای جوامع
تا اینجای بحث درباره ضرورت عدل در حکومتداری بود. نقش عدل در حکومت اساسی و محوری است. در روایت زیر به این موضوع اشاره شده است: «العدل اساس الملک؛ عدالت ورزی پایه حکومتداری است».
دوام ملک بسته به عدالت است. حکومتی که به عدالت با ملت خود رفتار نکند، دیر یا زود برچیده خواهد شد. زوالِ حکومت های بیدادگر معلول پاره ای حوادث درونی و جهانی است. اما مسلماً دیری نمی پایند و از بین خواهند رفت.
تاریخ حکومتداری پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام حاوی نکته های بسیاری درباره عدالت و نقش محوری آن است. ابوذر، صحابی با وفای پیامبر صلی الله علیه وآله قربانی بیدادگری و بی عدالتی حکومت های غاصب پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله شد. در تاریخ مذکور است که پس از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله چنان نسبت به این یار صدیق پیامبر صلی الله علیه وآله ظلم شد که عاقبت در بیابانی یکه و تنها از فرط گرسنگی جان باخت. آیا می سزد که در حکومتی که نام اسلام را حمل می کند کسی از گرسنگی بمیرد؟! یقیناً چنین حکومت هایی اسلامی نیستند. حکومت های اسلامی بر پایه عدل بنیان نهاده شده اند، لذا رفتارها و تصمیم گیری های حاکمان آن عادلانه است.
خدای تبارک و تعالی نیز عدل را از صفات ثبوتی خود برگزیده و در قرآن بدان سفارش می کند: «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ؛[4] راستی که خداوند امر به عدل کرده است».
از آن سو مورخان درباره یکی دیگر از صحابی های رسول اکرم صلی الله علیه وآله نوشته اند که به هنگام مرگ بسیار زمین و خانه و اثاث و از آن ها بیشتر طلا از خود به ارث گذاشته بود. مقدار طلای او آنقدر زیاد بود که دیگر اموالش در برابر آن ناچیز بود و از آن ها یاد نکرده بودند. هنگامی که می خواستند ارثش را میان خانم و پدر و مادرش قسمت کنند و به این، یک هشتم و به آن ها یک ششم بدهند، از وزن کردن طلاها درماندند و آن ها را با تیشه می شکستند تا بتوانند بسنجند و در میان ورثه قسمت کنند. جمع کردن این همه طلا در آن زمان امری شگفت انگیز است. یکی چنین در ثروت خود می لولد که نمی توان آن را شمرد و یکی همچون ابوذر از فرط گرسنگی جان می دهد. دلیل این امر چیزی جز فقدان عدالت در حکومت نیست؛ امری که پس از رسول گرامی خدا صلی الله علیه وآله به جز فرصت چند ساله حکومت امیرمؤمنان علیه السلام به وفور در جامعه مسلمین مشاهده می شد.
مرور تاریخ حکومت چند ساله امیرمؤمنان علیه السلام ما را با نکته هایی رو به رو می کند که امروزه در جهان کم نظیر است. در حکومت پرپهنای آن جناب که گستره ای بالغ بر پنجاه کشورهای امروزی را می پوشاند، هرگز یک مورد بی عدالتی مشاهده نشد؛ چیزی که امروزه حتی در کشورهای مترقی که مدعی آزادی و برابری اند نیز محال است.
حضرت در روزگار حکومتش روزی با جمعی از یارانش از جایی می گذشت که با پیرمرد نابینایی رو به رو شدند که دست گدایی دراز کرده بود و می گفت گرسنه است و چیزی ندارد که بخورد. حضرت فوراً فرمودند: «ما هذا؛ این چیست؟»، در حالی که انتظار می رفت بفرمایند: «من هذا؛ او کیست؟». رفتار حضرت و نوع سؤال کردنِ او حاکی از ابراز شگفتی اش در برابر تکدّی آن مرد است. خود شخص برای او اهمیتی نداشت. رفتارش بود که شگفتی حضرت را برانگیخت. در همه تاریخ حکومتداری امیرمؤمنان علیه السلام این یگانه موردی بود که گزارش شده است و دیگر در آن حکومت پهناور نمونه ای از بی عدالتی و نابرابری دیده نشد.
در پاسخ حضرت عرض کردند: او پیرمردی نصرانی است که نابینا شده و توان کار کردن ندارد. از این رو برای امرار معاش خود دست به گدایی زده است. حضرت با شنیدن این سخنان سخت متأثر شد و از مسلمانان بابت آن پیرمرد گله کرد و فرمود: «استعملتموه حتی إذا کبر وعجز منعتموه، انفقوا عليه من بيت المال؛[5] او را به کار گرفتید و هنگامی که سنی از او گذشت و ناتوان شد رهایش کردید. از بیت المال به او ببخشید».
تا هنگامی که جوان بود و می توانست کار کند و نان خودش را درآورد از او کار کشیدید. اکنون که پیر و ناتوان شد، او را در گوشه ای تنها و درمانده رها کردید. بی شک این از وجدان به دور است. حضرت با این سخن به مردم هشدار داد که حق زندگی محصور به مدت زمانی نیست که شخص توان فعالیت و کار دارد. پس از آنکه به سن پیری پا می گذارد یا از کار کردن درمی ماند نیز باید بتواند از نعمت معیشت در سایه حکومت اسلامی بهره مند گردد.
در مرفه ترین کشورهای جهان آیا چنین ادعایی می توان کرد که هیچ کس دست به گدایی دراز نمی کند؟ قطعاً چنین نیست. حتی در کشورهای آزاد غربی که تا حدودی آزادی در آن جا محقق شده است نیز عملی کردن چنین ادعایی دشوار است.
این ویژگی حاصل برقراری عدالت در جامعه است. هنگامی که عدالت در جامعه ای فراگیر شود، دیگر نیازی به دوندگی نیست و هرکس دست کم از پس نیازهای اصلی معیشت خود برمی آید و بسته به میزان کار و فعالیتش رفاه و آسایشی برای خود فراهم می آورد.
همسانی حاکم و شهروند
زندگانی امیرمؤمنان علیه السلام سراسر انباشته از داستان هایی درباره عدالت بی نظیرش است که هر خواننده ای را شگفت زده می کند.
در تاریخ نقل شده است که روزی آن حضرت زره اش را در گوشه ای قرار دادند و در پی کاری روانه شدند و هنگام بازگشت زره خود را نیافتند. کافری آن را برداشته بود. انگیزه کافر از این کار در تاریخ ذکر نشده است، چه بسا می خواسته با این کار اوضاع این شهر و احوال مردم و راه و رسم زندگانی و باورهای آن ها را بسنجد. هر مقصودی که داشته زره حضرت را به دست گرفته بود و می رفت که در راه با آن حضرت رو به رو شد. حضرت به او فرمود که این زره از آنِ اوست اما آن کافر زیربار نرفت و از دادن زره خودداری کرد. کار به محکمه کشید.
امیرمؤمنان علیه السلام که در آن روزگار حاکم کل مملکت اسلامی بود به همراه آن کافر که جزو اقلیت های جامعه آن زمان بود نزد قاضی به محکمه رفتند. طرفه آنکه قاضی از جانب خود حضرت به امر قضاوت گماشته شده بود. قاعده «ید» مؤید آن کافر بود. طبق این قاعده اگر کسی چیزی در اختیار دارد، مثلاً پیراهنی بر تن کرده است مالِ اوست. در آن صورت اگر کسی مدعی آن شود، باید «بینه عادله» اقامه کند، یعنی برای اثبات ادعای خود گواهانی عادل نزد قاضی ببرد.
قاضی از حضرت امیرمؤمنان علیه السلام پرسید آیا این زره مالِ شماست؟ حضرت پاسخ داد: آری. قاضی گفت: زره در دست این مرد است و شما برای اثبات مالکیت خود دو نفر شاهد بیاورید. حضرت از آوردن شاهد صرف نظر کرد و گفت آنقدر زره برای من ارزش ندارد که برای آن دو شاهد عادل بیاورم که شهادت دهند زره مال من است. قاضی هم با توجه به اینکه زره در دست آن مرد بود، حکم داد که مادامی که امام شاهدانی بر سخن خود نیاورد زره از آنِ کافر است.
آن مرد زره را در دست گرفت و هردو از محکمه بیرون رفتند. کافر چند قدمی از امیرمؤمنان صلوات الله علیه فاصله نگرفته بود که گفت: «أشهد أن لا إله إلّا الله وأشهد أنّ محمداً رسول الله» و اسلام آورد. با خود گفت دینی که در آن رئیس حکومت با یک نفر از اقلیت در محکمه برابری می کند و قاضی به نفع رئیس مملکت حکم نمی دهد، دین شایسته و برحق است.
همسانی افراد مختلف جامعه در مسند قضا و در چشم قاضی یکی دیگر از نشانه های بروز عدالت اسلامی در جامعه است. امروزه در کنار تلاش های بسیاری که شیعیان در شناسایی تاریخ پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام کرده اند، مشخص کردن ویژگی عادلانه بودن حکومت آنان و نقش حیاتی عدل در قوام جامعه درخور توجه بیشتر است. عدل مایه آسایش حاکم و ملت است و باعث می شود هردو به یک اندازه از نعمت عیش و آسایش بهره مند گردند؛ چیزی که بی درنگ پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله از جامعه رخت برکشید. حضرت صدیقه سلام الله علیها چند روزی پس از شهادت پدر گرامیشان خطبه غرّای خود (فدکیه) را بیان فرمودند. در این خطبه گوشه ای از ستم و بی مهری های بسیاری که آن حضرت از حکومت پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله متحمل شدند بازتاب داده شده است.
سعادت حاکم در گرو سعادت ملتش است و ملت سعادتمند در سایه حکومتی عادل به سر می برد. سعادت حاکم و ملت در گرو یکدیگر است. عدالت سامان بخش هر مجموعه و سازمانی است، حتی در محیط های کوچکی همچون خانواده یا یک روستا نیز نمی توان نقش پراهمیت آن را نادیده گرفت، چه رسد در حکومت های بزرگ و گسترده.
بهترین راهکار تحقق عدالت در جامعه، الگو پذیرفتن از حکومت های عادلانه رسول خدا صلی الله علیه وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه السلام است. با این کار سعادت در جامعه بیشتر و بادوام تر خواهد بود.
وصلی الله علی سیدنا ونبینا محمد وآله الطاهرین
[1]. علل الشرايع، ج1، ص 248، ح2.
[2]. عوالی اللئالی العزيزية في الأحاديث الدينية، ج4، ص103.
[3]. نهج البلاغه، ص427.
[4]. سوره نحل، آیه 90.
[5]. تهذیب الأحکام، ج6، ص293.