LOGIN
بیانات
shirazi.ir
مشروح بيانات مرجع عالي قدر در گردهمايي بزرگ مبلغان
کد 1818
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 24 شهریور 1387 - 13 رمضان العظيم 1429

 

چندي پيش گزيده رهنمودهاي آيت الله العظمي شيرازي که در 25 شعبان المعظم 1429 (6شهريورماه1387) در جمع مبلغان اصفهان و ديگر نقاط داخل و خارج کشور ايراد گرديده است به رؤيت بازديدکنندگان محترم اين وب گاه رسيد. اينک مشروح بيانات معظم له جهت استفاده عموم مؤمنان وبه ويژه فضلا ومبلغان محترم تقديم مي شود:

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

 

در يکي از خطبه هايي که رسول گرامي اسلام صلّي الله عليه وآله در پيشواز ماه مبارک رمضان ايراد فرموده اند چنين آمده است: «ايها الناس... إن انفسکم مرهونة باعمالکم ففکّوها باستغفارکم؛(1) اي مردم جان شما در گرو کردار شماست. آن را با استغفار آزاد کنيد».

کسي که خانه خود را در ازاي مبلغي رهن داده است، هرچند آن خانه ملک اوست ولي تا پول رهن را نپرداخته است نمي تواند خانه را پس بگيرد وآن را آزاد کند. نفس آدمي را هم خداي متعال در ملکيت واختيار او قرار داده است ودر گرو اعمال آدمي است. برخي نفس خود را به گونه اي تربيت مي کنند که مانند ابوذر، زراره، علي بن مهزيار، سلمان، حبيب بن مظاهر، شيخ مفيد وسيد بحرالعلوم مي شوند وعده اي هم آن را به گونه ديگري بار مي آورند. به هر حال نفس آدمي مرهون کردار اوست وآزادي آن در گرو اعمال نيکي است که انجام مي دهد. رسول خدا صلّي الله عليه وآله در اين خطبه به ما سفارش مي کنند جان خود را با استغفار آزاد کنيم والبته استغفار لفظي وگفتن «استغفر الله ربي واتوب اليه» تنها جزئي از استغفار است، نه کل آن. به عبارت ديگر استغفار حقيقي که در روايات آمده فقط با بسنده کردن به استغفار لفظي حاصل نمي شود.

ماه مبارک رمضان، فرصت مناسبي براي خودسازي وتربيت ديگران

ماه مبارک رمضان فرصت بسيار مناسبي براي دو چيز است: تربيت خود وتربيت ديگران. ما اهل علم اعم از علما، وعاظ، ائمه جماعت، مدرسان وطلاب عزيز در هر درجه ومرتبه اي از ايمان وتقوا قرار داشته باشيم همچنان نياز به تربيت نفس داريم. تا وقتي دشمن بزرگي به نام «نفس» در درون ما قرار دارد ما همچنان نيازمند تربيت هستيم.

کسي را در نظر بگيريد که در اتاق دربسته اي نشسته است وکليد آن را ندارد. در گوشه اتاق پلنگ درنده اي خفته است که هر آن ممکن است حمله کند و در يک چشم به هم زدن انسان را بدرد. آيا چنين انساني بي توجه به اين حيوان درنده آسوده مي خوابد يا مشغول غذاخوردن و کارهاي معمولي مي شود؟! چنين کسي از ترس پلنگ يک دم نمي آسايد وحتي پلک نمي زند! نفس انسان مثل چنين پلنگ گرسنه اي است که يقينا به انسان حمله مي کند وآدمي قادر به از بين بردن آن نيست.

در روايت آمده است: «أعدي عدوّک نفسک التي بين جنبيک؛(2) دشمن ترينِ دشمنانت نفسي است که ميان دو پهلويت قرار دارد».

هر دشمني که تصور شود، هرقدر ظالم وخيره وبدنهاد باشد نفس آدمي از او خطرناک تر است. کساني که مهار جوارحشان را در دست ندارند وجلو دست وپاي خود را نمي گيرند وزبانشان آزاد است و نسبت به گناهاني که از آنان سر مي زند بي اعتنايند در حقيقت از وجود چنين پلنگ خطرناکي در کنار خود بي خبرند، واگر خبر داشتند وضع وحالشان به گونه ديگري بود.

چيزي که خطر پلنگ نفس را دوچندان مي سازد آن است که مثل يک پلنگ معمولي نيست که ديده مي شود. بلکه درک آن نياز به تمرين و تلقين دارد.

چه فرصتي بهتر از ماه مبارک رمضان براي آن که انسان خود را تربيت کند. ماه مبارک رمضان يک فرصت طولانيِ سي روزه است که طي آن انسان مي تواند به تمرين خودسازي بپردازد وبا تصميم واراده، مهار نفس خود را به دست گيرد.

انسان هميشه در خطر سقوط قرار دارد وهر اندازه به مقامات بالاي ايماني رسيده باشد بيشتر در معرض خطر است وهر لحظه ممکن است سقوط کند وسال ها تلاش خود را با يک لحظه غفلت تباه کند وپس از يک عمر پيمودن راه، سر از سرمنزل نخست در آورد. ما اهل علم نيز در هر مقامي از علم وايمان قرار داشته باشيم همچنان نيازمند مراقبت وتربيت نفس هستيم وبايد هميشه مراقب نفس خود باشيم.

يکي از نمونه هاي روشن چنين افرادي در صدر اسلام، زبير است. زبير پسر عمه رسول خدا صلّي الله عليه وآله، مدافع اسلام وپيامبر ومدافع امير المؤمنين عليه السلام بود. پس از رسول خدا 25 سال در محضر امير المؤمنين عليه السلام بود و خدا مي داند طي اين دوره 25 ساله از دهان مبارک امير المؤمنين عليه السلام چه شنيد وچه ديد وچه بهره ها برد... احاديث گهرباري که ما در امثال کتاب هاي وسائل الشيعه وکتاب هاي تفسير قرآن ديده ايم، زبير خيلي بيش از آن را مستقيماً از کلام دُرر بار امير المؤمنين عليه السلام شنيده واز نزديک ديده است. حضرت مانند مقدس اردبيلي وسيد بحرالعلوم نيست وبي نهايت درجه ميان حضرت وچنين کساني وجود دارد وقياس کردن اميرالمؤمنين علي عليه السلام با انسان هاي عادي اساسا خطاست. يکي از تفاوت هاي انسان هاي خوب وغير خوب اين است که کساني که بيشتر به آنان نزديکند بيشتر به آنان اعتقاد دارند وبيشتر از ديگران از آنان استفاده مي کنند. اکنون در نظر بگيريد کسي که اين همه سال با اميرمؤمنان سروکار داشته وفقط پس از رحلت رسول خدا صلّي الله عليه وآله 25 سال خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است چقدر از ايشان بهره برده وچه حديث هاي فراواني از ايشان شنيده است. چنين کسي بسيار بيش از ديگران نسبت به اميرمؤمنان معرفت داشت ولي در نهايت با وجود اين همه سابقه نيک، پلنگ نفس او را در ورطه تباهي وجهنم غلتاند وکار به جايي رسيد که مولاي متقيان درباره او فرمودند: «مازال الزبير رجلاً منا اهل البيت حتي نشأ ابنه المشئوم عبدالله؛(3) همواره زبير مردي از خويشان ما اهل بيت بود تا وقتي پسر شوم او عبد الله پديد آمد». نفس زبير باعث شد که در پي اطاعت از پسرش برآيد وپس از 25 سال، اهل جهنم شود.

بلعم بن باعورا که بود؟ او از ما بسيار جلوتر بود وقرآن کريم آشکارا مي گويد که به وي «آيات الهي» عطا شده بود: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِينَ؛(4) وسرگذشت آن کس را که آيات خود را به او داديم براي آنان بخوان. او از آن آيات جدا شد ودوري گزيد وآنگاه شيطان در پي او شتافت. پس از آن از گمراهان گرديد».

نکته جالب توجه در اين آيه شريفه آن است که «انسلاخ» مقدم بر «اتباع» شده است. يعني ابتدا خود بلعم بر اثر فريب نفس، از آيات الهي جدا وعاري شد وپس از آن بود که شيطان در پي او شتافت وبه او پيوست. اول خود بلعم بود که منسلخ شد وهمان بلعمي که آيات الهي به او عطا شده بود فريب بزرگ ترين دشمن خود يعني نفس را خورد، نه اين که ابتدا شيطان او را فريب داده باشد.

نفس انسان فوق العاده خطرناک است و واي به حال کسي که متوجه اين خطر نباشد! مصيبت جايي است که انسان متوجه اين خطر نباشد ونداند پلنگ چيست وميان پلنگ درنده وگربه فرق نگذارد. همين ساده انديشي است که همه مصيبت ها را بر سر انسان وارد مي کند. همين است که شمر بن ذي الجوشن را به شمر بن ذي الجوشن عليه لعائن الله تبديل کرد. او از اصحاب امير المؤمنين بود وخدا مي داند چقدر در خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام بود وچقدر از بيانات آن حضرت را مستقيماً از دو لب مبارک ايشان شنيد ودر دو جنگ در ارتش اميرالمؤمنين بود ودر رکاب ايشان شمشير زد. کسي که شمر را شمر کرد نفس او بود. شمر بن ذي الجوشن همشهري حبيب بن مظاهر است واين دو، سال ها با هم بوده اند ولي نفس آنان که «سرسخت ترين دشمن» انسان است چنين بلايي بر سر شمر آورد وجالب است بدانيم که همين دشمن سرسخت وکينه توز در درون يکايک ما هم هست. اين يک واقعيت است وما نياز داريم که نفس خود را تربيت کنيم.

بکوشيم در ماه مبارک رمضان نفس خود را تربيت کنيم. تربيت چيزي نيست جز راه قرآن واهل بيت يعني آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين. قرآن کريم وبيانات گهربار اهل بيت در دسترس ماست. آنچه از معارف مي دانيم بدان عمل کنيم وهرچه را نمي دانيم بپرسيم ومطالعه کنيم وبياموزيم.

در رأس همه اينها واجبات ومحرمات قرار دارد. البته قبل از آن تصحيح عقايد وآموختن اصول دين قرار دارد. بعد از اين دو، نوبت مي رسد به سنت پيامبر صلّي الله عليه وآله. در دعاي ماه شعبان مي خوانيم: «اللهم فاعنّا علي الاستنان بسنته فيه؛(5) پروردگارا، ما را در اين ماه به پيروي از سنت پيامبر ياري کن».

آنچه که سنت نبوي است بايد وجهه همت ما قرار گيرد. البته اين غير از مواردي است که به عنوان اولي يا ثانوي واجب يا حرام است. به قول جماعتي از فقها شماري از سنت ها در مواردي حرام مي شود. بنا به حرمت شهرت واين که نيک وبدِ آن در آتش است (الشهرة خيرها وشرها في النار)(6) اموري که موجب شهرت انسان مي شود حرام مي باشد. لذا سرمه کشيدن، تحت الحنک باز کردن، و حنا زدن به محاسن به عنوان اولي مستحب است ولي به عنوان ثانوي حرام يا مکروه است.

تمرين خدا باوري

ماه مبارک رمضان فرصت مناسبي براي تمرين خداباوري ومعاد باوري است. فرض کنيم در جايي نشسته ايد وکسي آنجا حضور دارد که يقين داريد از انديشه هاي نهان شما با خبر است وفکر شما را مي خواند در چنين موردي چه مي کنيد آگاه است وچقدر مواظب هستيد که مبادا انديشه خطا وفکر گناه به ذهنتان خطور کند؟ خداي متعال چنين است واز راز دل وانديشه هاي ما آگاه است: «وَهُوَ مَعَکُمْ أَيْنَ مَا کُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛(7) هرجا باشيد خدا همراه شماست وبه هر کاري که مي کنيد بيناست». «وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَکَفَي بِنَا حَاسِبِينَ؛(8) در روز قيامت اگر عملي به سبکي يک خردل هم باشد آن را حساب مي کنيم وما خود حسابرسي را کفايت مي کنيم». خردل دارويي متشکل از دانه هاي ريزِ خاکستري رنگ به اندازه خاک شير است. تنوين در «حَبَّةٍ» تنوين تنکير است، نه وحدت. مرحوم سيد علي خان در شرح صمديه مي گويد ده قسم تنوين داريم، هرچند شش قسم آن معروف تر است. در اين جا تنوين «حَبَّةٍ» تنوين تنکير است، ودر عين حال در مقام تعظيم وتهويل است؛ مثل قول شاعر:

 

 

وکل أناس سوف تدخل بينهم *** دويهية تصفرّ منه الأناملُ (9)

 

 

خداي متعال در آيه پيش گفته مي فرمايد: هر عملي هرچند به خردي يک دانه خردل باشد نه فقط از آن خبر داريم، بلکه آن را در شمار مي آوريم.

عامه ي بي بهره از حقايق که بر اساس هواي نفس دست به تفسير کتاب خدا زده اند درباره آيه «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَي بُرْهَانَ رَبِّهِ؛(10) زليخا آهنگ يوسف کرد واگر نه يوسف برهان پروردگارش را ديده بود او نيز آهنگ آن زن مي کرد» گفته اند: زليخا به قصد گناه آهنگ يوسف کرد ويوسف پيامبر نيز چنين قصدي داشت وخواست در پي زليخا باشد. در اين هنگام زليخا روي بتي که آنجا بود پارچه اي انداخت. يوسف از او پرسيد: چرا چنين کردي؟ گفت: مي خواهم خدا مرا در اين حالت نبيند. يوسف پيامبر که اين رفتار را مشاهده کرد گفت: او از خداي سنگي ودروغين خود که چيزي نمي بيند شرم مي کند چگونه من از خداي خود که به همه چيز آگاه است شرم نکنم. اين انديشه که برهاني از پروردگار بود باعث شد تن به خواسته زليخا ندهد.

اين سخن يکسره نادرست وبي اساس است.

حضرت يوسف پيامبر معصوم وصديق ومتقي بود ومعاذ الله که آهنگ گناه کرده باشد. افراد فراواني در تاريخ داريم که کم تر از يوسف صديق بودند ولي در چنين تنگناهايي آهنگ گناه نکردند وبه سلامت بيرون آمدند. درباره مرحوم مير داماد ماجرايي مشابه نقل شده است که طي آن تا صبح در حجره خود سر انگشتانش را مي سوزاند تا انديشه گناه را از خود دور کند. از اين ماجراها درباره علما وپاکان بسياري در تاريخ نقل شده است وهمه اين افراد کم تر از يوسف صديق بوده اند وبه گناه آلوده نشده اند، چگونه است که يوسف صديق به انديشه گناه آلوده شده باشد؟

«هَمَّ بِهَا» در آيه يادشده جواب شرط است وهمچنان که گفته اند: المشروط عدم عند عدم شرطه؛ يعني اگر در قضيه شرطيه شرط معدوم باشد مشروط هم معدوم است. «وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَي بُرْهَانَ رَبِّهِ»؛ يعني اگر برهان رب که همان عصمت وتقواي الهي باشد نبود يوسف آهنگ گناه مي کرد. ولي برهان رب بود ولذا خاطر عاطر يوسف اصلاً به انديشه خطا آلوده نشد؛ به عبارت ديگر: «رأي برهان ربه فلم يهمَّ».

حضرت يوسف خدا را حاضر وناظر مي ديد وعصمت وتقواي او اجازه نداد که حتي لحظه اي هم به گناه انديشه کند.

چه خوب است ما نيز خداباوري خود را تقويت کنيم ودر ماه مبارک رمضان اندک اندک باور کنيم که خداي متعال در همه حال حاضر وناظر، واز ضمير ما آگاه است وبه جايي برسيم که خداي متعال را مشاهده کنيم. مولايمان سيدالشهدا عليه السلام در روز عرفه به پروردگار متعال چنين عرضه داشت: «عميت عين لا تراک عليه رقيبا؛(11) کور باد چشمي که تو را ناظر خويش نبيند». رؤيت الهي در اين جا رؤيت حقيقي است، نه رؤيت دنيوي مجازي که با چشم سر انجام مي شود. اين رؤيت از جنس علم وباور است.

معاد باوري

محکمه عدل الهي دادگاهي صد در صد عادلانه است که زمان فراواني طول مي کشد ودر آن اعمال خرد وکلان و حتي خطورات قلبي ونگاه هاي دزديده وزير چشمي هم مورد حساب قرار مي گيرد. هر کدام از ما اگر قرار باشد در دادگاهي حضور يابيم شب خوابمان نمي برد ودر انديشه پاسخ هاي مناسبي هستيم که در دادگاه ارائه دهيم. در روايت مي خوانيم: عجيب است کسي که خواهان بهشت است واز جهنم مي ترسد چگونه مي خوابد.(12)

بايد معاد باوري ويقين به آخرت را در جان خود ايجاد کنيم. کساني که دچار سکته ومرگ ناگهاني شده واز دنيا رفته اند معادشان شروع شده وديگر دستشان از دنيا کوتاه است.

«اذا مات ابن آدم انقطع عمله إلا عن ثلاث ولد صالح يدعو له وعلم ينتفع به بعده وصدقه جارية؛(13) وقتي آدميزاد از دنيا مي رود دست او از اعمال نيک کوتاه مي شود جز در سه چيز: فرزند صالحي که برايش دعا کند، دانش سودمندي که از او به جا ماند وصدقه جاريه».

مبادا پيش از آنکه به خود آييم وکاري کنيم مرگ به سراغمان بيايد. خوب است به فکر خود باشيم ودر اين ماه مبارک رمضان کاري کنيم. به فکر خود بودن وتربيت نفس ومعاد باوري بر خلاف کارهاي ديگر که وقت وانرژي لازم دارد، وقت وانرژي چنداني نمي طلبد ودر کنار کارهاي روزانه هم انجام شدني است. در عوض تصميم وعزم جدي وپيگيري مي طلبد.

اگر در ماه مبارک رمضان خود وديگران را به خدا باوري ومعاد باوري ونيز انجام واجبات وترک محرمات خو داديم اميد است در يازده ماه ديگر هم اين برنامه ادامه يابد. يک ماه تمرين عملي در اين خصوص فرصت مناسبي است تا اين امر در جان انسان ريشه دار شود.

عمل به سنت پيشوايان

بعد از آن نوبت به سنن مي رسد. بايد سنن پيامبر صلي الله عليه وآله را در خود احيا کنيم ودر عين حال آن را به ديگران نيز انتقال دهيم. بدين معنا که ببينيم سخن گفتن، نشست وبرخاست، غذاخوردن، و برخورد آن حضرت با خويش وبيگانه چگونه بوده است وآن را وجهه عمل خود قرار دهيم.

پيشوايان معصوم ما برخي از همسرانشان مثل حضرت خديجه بسيار خوب وموافق وپارسا وبرخي از همسرانشان بسيار بد بودند. بنگريد آيا در تاريخ جايي نقل شده است که پيامبر يکي از زوجه هاي خود را زده باشند؟! چنين چيزي هرگز درباره آن حضرت وائمه اطهار نقل نشده است. قرآن فرموده است: «وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ؛(14) زناني را که از نافرماني شان بيم داريد، اندرز دهيد ودر بستر از آنها دوري کنيد (واگر مؤثر واقع نشد) آنها را بزنيد».

اين حکم شرايط خاص خود را دارد ودر روايت، چوب مسواک(!) آمده است که اگر چنين باشد چيزي به مانند مزاح است که اختلاف ونزاع را از ميان مي برد.

پايبندي به سنت نبوي اقتضا مي کند رفتار هر يک از ما با همسرش به گونه اي باشد که خواهران، دختر خاله ها، دختر عمه ها وديگر زنان ودختران خويشاوند همسرمان وهمکلاس ها وهمسايگانش بگويند کاش همسر ما هم اهل علم بود.

خداي متعال آن جناب را اسوه ما قرار داده وفرموده است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛(15) به راستي که در رسول خدا صلّي الله عليه وآله براي شما الگوي نيکويي هست». خشونت با زنان حتي اگر مواردي از آن به عنوان اولي جايز باشد، به عنوان ثانوي مسلماً حرام است.

بايد در رفتار با خويشاوندانمان نيز سيره رسول الله صلي الله عليه وآله را الگوي خود قرار دهيم. رسول خدا دست کم شش عموي بد داشتند که مشرک بودند وبا حالت شرک از دنيا رفتند وعليه پيامبر دست به اقدامات منفي واحياناً جنگ افروزي مي کردند. آنها به مردم مي گفتند: اين شخص پسر برادر ماست وما او را بهتر از شما مي شناسيم. به او ايمان نياوريد. با اين همه رسول خدا هيچ گاه با آنان به تندي رفتار نکردند. يکي از آنان که ابو لهب باشد خود وهمسرش به قدري در دشمني با پيامبر افراط کردند که سوره مستقلي در نکوهش آنان نازل گرديد. اين سوره از جانب خداي متعال بود وپيامبر عليه ابولهب شخصاً هيچ اقدامي نکردند.

يکي از بزرگان مسيحيت که رياست کل کليساهاي ايران را بر عهده داشت پس از آشنايي با آيين اهل بيت عليهم السلام مسلمان شد وکتاب مفصلي در اثبات اسلام وتشيع و ردِّ نصرانيت نگاشت. يک جلد از اين کتاب به زندگاني پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله اختصاص دارد. اين کتاب به صورت سنگي و قديم چاپ شده است و اگر به صورت جديد چاپ شود شايد به ده جلد بالغ شود. اين کتاب را بخوانيد وبنگريد آيا در طي ساليان متمادي برخوردي تند وخشونت آميزي از پيامبر عليه عموهايشان سر زده است؟ اگر گاهي از يکي از بستگان رفتار يا سخن نامناسبي ديديم نبايد به تندي برخورد کنيم. بلکه سيره پيامبر در اين جا نرمي وملاطفت است.

خشونت هايي که امروزه در جوامع وجود دارد مخالف سنت نبوي وسيره تابناک ائمه هدي مي باشد. اين خشونت ها سودي در بر ندارد وجامعه را به هم مي زند وموجب زدگي و رميدگي جوانان مي شود. مسلماً با ملاطفت وخردمندي وتدبير بهتر مي توان افراد را هدايت کرد. البته اين حکم استثناهايي هم دارد وگاهي تندي لازم است ولي چهارچوب کلي همان ملاطفت وحکمت وموعظه است.

در وجود هر يک از ما توان فوق العاده اي نهفته است

هر کدام از اهل علم مي تواند منشأ آثار فراوان وخدمات وبرکات بي شمار باشد. شاهدِ اين سخن، زندگي پر افتخار وخدمات وکوشش هاي عالمان موفقي است که پيش از ما مي زيسته اند. افراد موفق مثل ما بودند واز امکاناتي شبيه ما برخوردار بودند. تفاوتشان با ما فقط در «جُهد وزهد» بيشتري بود که به خرج مي دادند.

تاريخ پيامبر را بخوانيد وببينيد تلاش وهدايتگري وعبادت وجهد ايشان چگونه بوده است. يکي از مستشرقان درباره پيامبر مي گويد: محمد صلي الله عليه وآله با اخلاق خود بيشتر روي مردم تأثير نهاد، تا با علم خود. بنده اين سخن را صد در صد قبول ندارم؛ زيرا علم بي کران آن حضرت بزرگان يهود ونصارا وخردمندان آن روزگار وروزگاران بعد از خود را به زانو در آورد، ولي اخلاق هدايتگرانه وانسان ساز ايشان نقش مهمي در هدايت وتحول افراد داشت.

ما نيز بايد مجاهدت هاي رسول خدا وپيشوايان دين وعلماي رباني را الگوي خود قرار دهيم وبه اندازه توان خود تلاش وکوشش کنيم.

در حديث شريفي از مولاي متقيان علي عليه السلام آمده است که سه تن نزد رسول خدا صليّ الله عليه وآله آمدند ويکي از آنان عرضه داشت: اي رسول خدا، من يکصد اوقيّه (واحد وزن تقريبا معادل 40 گرم) طلا دارم ومي خواهم ده اوقيه از آن را صدقه دهم. ديگري گفت: من يکصد دينار (تقريباً معادل چهار گرم) طلا دارم وده دينار از آن را صدقه مي دهم. نفر سوم گفت: من ده دينار دارم ويک دينار از آن را در راه خدا صدقه مي دهم. رسول خدا صلّي الله عليه وآله فرمودند: پاداش همه شما يکسان است؛ چراکه هر کدام يک دهم دارايي خود را صدقه داده است.(16)

در اين مثال يک نفر چهارصد گرم وديگري چهل گرم وسومي چهار گرم طلا در راه خدا صدقه داده است ولي از نظر پيامبر پاداش همه يکي است؛ چون هرکس به نسبت وسع وتوان خود قدم برداشته است. بنابراين در مثال يادشده اگر نفر سوم به جاي يک دينار دو دينار يعني هشت گرم طلا صدقه مي داد از چهارصد گرم طلايي که نفر اول صدقه داده بود ثواب بيشتري داشت.

ما نيز بايد به اندازه توشه وتوانمان فعاليت کنيم وفراموش نکنيم که نيروي بسياري براي تبليغ وهدايت در ما وجود دارد. انسان نيرو وتوان بسياري دارد واگر کم تر از توان ونيروي خود کار کند کوتاهي کرده است.

سعي کنيم به اندازه توان واقعي خود خدمت وفعاليت کنيم، هرچند تلاش زياد باعث خستگي يا ناخوشي ما شود.

هيچ اشکالي ندارد که انسان بر اثر فعاليت وخدمت وتبليغ وارشاد ناخوش شود. بله اگر به گونه اي خودش را ناخوش کند که منجر به فوت وي شود حرام است. پرخوري به اجماع اطبا براي بدن مضر است وموجب ناخوشي مي شود ولي کدام فقيه را مي شناسيد که فتوا داده باشد پرخوري حرام است؟! شب بيداري به اجماع اطباي قديم وجديد براي سلامت انسان زيانبار است ولي هيچ کس نگفته است شب بيداري حرام است. بلکه فقط گفته اند مکروه است.

تمام انواع اضرار به شخص حرام نيست، بلکه فقط اضرار به نفس حرام است. اضرار به نفس يعني اين که انسان با خود کاري کند که بميرد. لهذا فقها مي گويند سيگار کشيدن خوب نيست ونمي گويند حرام است، هرچند بعد از چهل سال انسان را از پا در مي آورد. اگر سيگار بعد از چهل سال انسان را از پا در مي آورد، پرخوري (تُخمه) پس از پنج سال به مرگ انسان منجر مي شود! در روايت داريم که بيشتر اهل مقابر از پرخوري مرده اند. با اين حال هيچ کس پرخوري را حرام ندانسته است. بله اگر نوعي از پرخوري باعث شود که شخص در دم جان دهد بي شک حرام خواهد بود.

غرض اين که اگر در راه تبليغ دين وتزکيه نفس وتربيت خود وديگران دچار ناخوشي شويم هيچ اشکالي ندارد. مگر پيغمبر بر اثر عبادت فراوان پاهاي مبارکشان ورم نکرد؟ اين رفتار جزو خصائص پيامبر نبود که فقط به آن حضرت اختصاص داشته باشد. ما هم بايد در اين رفتار به آن حضرت تأسي کنيم. قرآن کريم وروايات به ما خبر داده اند که پيامبر واهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين سه شبانه روز تمام بدون غذا روزه گرفتند وفقط با آب افطار مي کردند وافطار خود را به نيازمندان بخشيدند. «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْکِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا؛(17) وغذاي خود را با اين که به آن علاقه ونياز دارند به مسکين ويتيم واسير مي دهند». در روايت آمده است که بر اثر اين کار امام حسن وامام حسين عليهما السلام از فرط گرسنگي به خود مي لرزيدند. آورده اند که پس از اين سه روز رسول خدا صلّي الله عليه وآله به ديدن دختر بزرگوارشان آمدند وحال ايشان را جويا شدند. حضرت زهرا سلام الله عليها به ايشان عرضه داشتند: سرم درد مي کند. آيا اين بزرگواران مرتکب حرام شدند؟ يا اسوه ما هستند وبايد به آنها اقتدا کنيم؟

در روايت است که روزي رسول خدا صلّي الله عليه وآله حضرت زهرا سلام الله عليها را مشاهده کردند که عبايي از پوست شتر بر دوش افکنده وبا دست خود مشغول آسيا کردن وشير دادن به فرزندش مي باشد. رسول خدا ديدگانشان پر از اشک شد وفرمود: دخترم، تلخي هاي دنيا را در مقابل شيريني آخرت تحمل کن.(18)

اگر اين گونه حساب کنيم وچنين نگرشي داشته باشيم به راستي که کارهاي زيادي از ما بر مي آيد وهر يک از ما توان فراوان وفوق العاده اي دارد.

قرض گرفتن براي صدقه مستحب است

در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است: شخص نيازمندي نزد رسول خدا صلّي الله عليه وآله آمد واز ايشان تقاضاي کمک نمود. رسول خدا فرمودند: چه کسي حاضر است به من قرض دهد؟ مردي برخاست وعرضه داشت: من اي رسول خدا، وچهار وَسَق [هر وَسَق معادل صد وهشتاد کيلو طعام است] به پيامبر داد. او جز همين مال چيزي نداشت و همه را به آن مرد نيازمند داد. چندي گذشت وهمسر آن مرد که به پيامبر قرض داده بود به او گفت: وقت آن نرسيده است که قرض خود را مطالبه کني؟ آن مرد نزد رسول خدا آمد ومال خود را تقاضا کرد. حضرت فرمودند: خواهم داد. آن مرد براي بار دوم وسوم نيز نزد پيامبر آمد خواسته خود را تکرار کرد. يک شب که به خانه رفته بود يکي از فرزندانش به او گفت: چيزي آورده اي؟ من امروز هيچ چيز از گلويم پايين نرفته است! مرد نزد پيامبر آمد وگفت: طلب من [چه مي شود]؟! حضرت فرمودند: خواهم داد. آن مرد عرضه داشت: تا کي مي فرماييد «خواهم داد»؟! حضرت به يارانشان فرمودند: چه کسي به من قرض مي دهد؟ يکي از انصار گفت: اي رسول خدا، من مي دهم وهشت وسق تقديم نمود. طلبکار پيامبر به آن حضرت گفت: اما من فقط چهار وسق به شما داده بودم [وحق من بيش از اين نيست]. پيامبر به او فرمودند: بگير، وهمه را به او دادند.(19)

رسول خدا در آن هنگام حاکم کشور پهناور اسلامي بودند واموال فراواني به دست ايشان مي رسيد. اين روايت نشان مي دهد که اين اموال فراوان نزد ايشان جمع نمي شد وهمه را به نيازمندان مي دادند.

ديگر آن که پيشوايان دين به دليل اهميت شايان احسان وانفاق، اهتمام فراواني نسبت به اين مهم داشتند وبراي اين کار حتي در صورت نداري قرض مي کردند. اگر نيازمندي سراغ ما آمد وپولي نداشتيم تا به او بدهيم وسراغ ديگران هم برود وآنان هم چيزي در کف نداشته باشند که بدهند تکليف اين نيازمند چيست؟ اگر چنين کسي ايمان استواري نداشته باشد چه بسا به گناه ودزدي از اموال مردم دچار مي شود. چه اشکالي دارد در چنين مواردي ما برايش قرض بگيريم واز نعمت آبرو واعتبار خود در راه خدا استفاده کنيم ودر اين راه آبروي خود را گرو بگذاريم؟

آبروي خود را در راه خدا گرو بگذاريد تا ببينيد که آبرو وعزت شما بيشتر از گذشته خواهد شد. مگر آيه نازل شده است که انسان فقط وفقط وقتي خودش خواست خانه بخرد يا خانواده اش بيمار شدند قرض بگيرد؟ از آسمان آيه اي نازل نشده است که بگويد انسان فقط براي گرفتاري هاي خود مي تواند قرض بگيرد. چه اشکالي دارد سيره رسول الله را الگوي خود قرار دهيم وبراي گرفتاري هاي ديگران هم از آبروي خود مايه بگذاريم وقرض کنيم؟ دست کم يکي از دلايل وجود اين همه نيازمند وگرفتار در جامعه ما عمل نکردن به اين فقره از سنت درخشان نبي اسلام است.

نکته ديگري که از اين روايت شريفه دريافت مي کنيم آن است که وقتي کسي از ديگري پولي قرض مي گيرد بهتر است ـ البته بدون پيش شرط اوليه ـ چيزي بيش از مبلغ اوليه را پس دهد. اگر چنين چيزي که سنت نبوي است در جامعه مرسوم شود آيا جايي براي ربا ومعاملات فاسد باقي مي ماند. چنين چيزي ريشه معاملات فاسد وربوي را مي سوزاند وبه بهبود اقتصاد جامعه مي انجامد.

يکي از علما که اهل خير بود وبه واسطه دوستي با يکي از مراجع تقليد براي حوائج نيازمندان واسطه خير مي شد برايم نقل مي کرد که شخص نيازمندي از من خواست براي فلان گرفتاري مبلغي از آن مرجع تقليد برايش بگيرم. وقتي موضوع را با آن مرجع تقليد مطرح کردم فرمود: فعلاً پولي ندارم ولي عبادت استيجاري هست. موضوع را به اطلاع آن نيازمند رساندم. ولي او گفت: حالِ نماز را ندارم ونمي توانم نماز بخوانم. لذا خودم از آن مرجع تقليد مبلغ يک سال نماز استيجاري را گرفتم ونمازها را به جا آوردم وبدون آن که موضوع را با آن نيازمند مطرح کنم، آن پول را به او دادم.

چه اشکالي دارد که انسان براي رفع حوائج مسلمانان قرض کند يا به زحمت افتد؟ روز قيامت امثال اين شخص نيکوکار را مي آورند وما را هم در پيشگاه الهي حاضر مي کنند. به ياد دارم که زماني براي تشويق به کار خيري خدمت يکي از آقايان که مرحوم شده است رفتم. ايشان اظهار داشت فعلا ندارم. ان شاء الله خدا به من بدهد تا من هم بدهم! بعد بلافاصله اين آيه را ضميمه فرمايششان قرار دادند: «وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيهِ؛(20) واز اموالي که خدا شما را جانشين ونماينده خود در آن قرار داده است انفاق کنيد». بنده به ايشان عرض کردم: ببخشيد، خداي متعال اين آيه را براي کساني نازل فرموده است که دارا هستند. ولي يک آيه ديگر هم براي کساني نازل کرده است که هنوز ندارند. به آنها فرموده است: شما به نيازمندان بدهيد تا من برايتان جايگزين کنم: «وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ؛(21) هر چيزي که در راه خدا انفاق کنيد، خداي متعال عوض آن را مي دهد واو بهترينِ روزي دهندگان است». اين آيه مي فرمايد اگر نداريد قرض کنيد وبه نيازمندان بدهيد تا من جايگزين کنم.

اين مطلب را به شخص بزرگواري گفتم. گفت: قرض کردن مکروه است.

بله اين درست است و روايت داريم که قرض کردن مکروه است. ولي آيا همه جا قرض کردن مکروه است؟ آيا پيامبر وقتي چهار وسق قرض کرد وبه نيازمند داد مرتکب مکروه شد؟ وانگهي وقتي براي بازپرداخت قرض خود، هشت وسق ديگر هم قرض کرد مرتکب مکروه ديگري شدند؟!

بحارالانوار وتاريخ پيشوايان دين را مطالعه کنيد تا ببينيد که رسول خدا، اميرمؤمنان، امام حسن مجتبي، امام حسين، وامام رضا مديون از دنيا رفتند. آيا اين بزرگواران نعوذ بالله همگي مرتکب مکروه شدند؟ هيچ يک از اين بزرگواران اين مبالغ را براي خود قرض نمي گرفتند وهدفشان فقط رسيدگي به نيازمندان بوده است.

کوتاه سخن اين که هيچ اشکالي ندارد براي رفع حوائج نيازمندان قرض کنيم. حتي اگر در باز پرداخت آن وامانديم مي توانيم براي بار دوم از جاي ديگري قرض کنيم وهمين طور قرض سوم و... اين کار را که مصداق عمل به سنت نبوي است انجام دهيد وببينيد آيا آبروي شما بيشتر نمي شود؟ عمل به سنت نبوي نه تنها از آبروي انسان نمي کاهد بلکه اعتبار وعزت وآبروي انسان را دوچندان مي سازد ودرخت تقوا را در جان انسان ريشه دار مي سازد.

استغفاري که جان هاي مرهون ما را آزاد مي سازد ورسول خدا ما را در ماه مبارک رمضان به آن سفارش فرموده داراي اجزاي متعددي است که استغفار لفظي فقط يک جزء آن است اجزاء ديگر آن تصحيح اعتقاداتي چون خداباوري ومعادباوري، عمل به واجبات وترک محرمات، وپيروي از سنت درخشان نبوي است.

اميدوارم خداي متعال در اين ماه مبارک رمضان که پيش روي ماست به ما توفيق عطا فرمايد.

 

 

وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

(1). بحارالانوار، ج56، ص220.

(2). عدة الداعي، ص314.

(3). نهج البلاغه، حکمت 453.

(4). اعراف(7)، آيه175.

(5). وسائل الشيعه، ج10، ص492 (28، باب استحباب صوم شعبان کله...).

(6) . کافي، ج6، ص455 (باب کراهية الشهرة، حديث 3).

(7). حديد(57)، آيه4.

(8). انبياء(21)، آيه47.

(9). شعر از لبيد بن ربيعه وبخشي از قصيده بلندي است که در رثاي نعمان بن منذر پادشاه حيره ايراد شده است. در اين مثال «دويهية» مصغر «داهية» است که در مقام تعظيم وتهويل گفته شده و علت تصغير در اين جا آن است که مردم آن را کوچک مي شمارند.

(10). يوسف(12)، آيه24.

(11). بحارالانوار، ج95، ص226 (باب2ـ اعمال خصوص يوم عرفه...).

(12). جامع الاخبار، ص105.

(13).ممکن است کسي اشکال کند وبگويد که چگونه خود معصومين به خواب مي رفتند.

پس از القاي خطبه متقين از سوي امير مؤمنان عليه السلام ومرگ همام شخصي مشابه همين اشکال را به حضرت کرد. پاسخ هر دو اشکال يکي است وآن اين که معصومين در عين اين که در اوج خوف وخداترسي قرار دارند اميدشان به خدا نيز بي نهايت است واز نظر خوف ورجا در تعادل کامل مي باشند.

متأسفانه ما تعادل نداريم. برخي از ما خوف فراوان وبرخي ديگر رجاي زياد داريم وبرخي از ما هم فاقد هر دو طرفند.

(14). نساء(4)، آيه34.

(15). احزاب(33)، آيه21.

(16). مستدرک الوسائل، ج7، ص155 (1ـ باب تأکد استحبابها مع کثره المال، حديث11).

(17). انسان(76)، آيه8.

(18). بحارالانوار، ج43، ص86 (باب4ـ سيرها ومکارم اخلاقها...).

(19). مستدرک الوسائل، ج7، ص218 (باب استحباب القرض للصدقه...، حديث1).

(20). حديد(57)، آيه7.

(21). سبأ(34)، آيه39.

 

  • نظری برای این خبر درج نشده است.