LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"مشروح بیانات حضرت آیت الله العظمی شیرازی در گردهمایی عظیم مبلغان؛"
بهار معرفت
کد 6590
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 01 خرداد 1397 - 6 رمضان العظيم 1439
 
مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی در آستانه فرارسیدن ماه مبارک رمضان، در شامگاه چهارشنبه 22 شعبان المعظم سال 1439ق (1397/2/19) سخنانی را در حضور جمعی از علما، فضلا و مبلغان ایراد فرمودند که مشروح بیانات مرجع عالیقدر بدین شرح می باشد: 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
در آستانه ماه ضیافت خدا و بهار قرآن هستیم. ماه مبارک رمضان فرا می رسد و اگر خدا برای ما مقدر فرماید همچو سالیان پیش بر سر سفره کرامت و رحمت خدای متعال خواهیم نشست و به فراخورِ استعدادمان از این خوانِ گسترده برای دنیا و آخرتمان توشه برخواهیم گرفت، آمین.

اما قطعاً این ماه آداب و سننی دارد که برای ما الزام آور است. برای انتفاع بیشتر از این ماه طبعاً باید دست به کارهایی زد و از برخی کارها فاصله گرفت. همگی ما در برابر این ماه وظایفی بر عهده داریم که انجام دادنِ آن ها آثار چشمگیری بر زندگی ما و دیگران به جای خواهد گذاشت. این وظایف برخی مرتبط با ما و برخی با دیگران و پاره ای نیز با خدا و پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه طاهرین علیهم السلام مربوط است. مهم آنکه همه این ها وظایفی است که باید آن ها را خوب بشناسیم و از عهده انجام دادنِ آن برآییم. این کار نیز مستلزم اندکی اندیشه و کمی بیشتر دعا و درخواست از درگاه ایزد بی نیاز است که ما را به انجام وظایفمان در این ماه موفق بدارد.

در میراث مکتوب به جای مانده از سخنان اهل بیت علیهم السلام دعاهای بسیاری در خصوص این ماه مبارک یافت می شود که هریک دریای زخّاری است از معارف الهی. در برخی نیز به وظایف ما در قبال این ماه مبارک و بایسته و شایسته های مرتبط با آن اشاره شده است. دور از واقع نیست اگر این میراث دعایی را گنجی بدانیم که سعادت بخش دنیا و آخرت ماست. در این دعا دستورالعمل های اخلاقی و رفتاری فراوانی موجود است که معیارهای بسیاری برای سنجش افعال و رفتارمان به دست می دهد. با خواندن و درک این سنجه ها و آموزه ها به سادگی می توانیم درباره گفتار و رفتار خود قضاوت کنیم که تا چه اندازه همراستا با تعالیم اهل بیت علیهم السلام است، و همچنین چه مقدار از عهده وظایف خود در قبال این ماه برآمده ایم. اگر موفق به خواندن این دعاها بوده ایم که استمرار و دوامِ این کار را از خدا مسئلت کنیم و اگر تاکنون این توفیق نصیب ما نشده است، پیشاپیش از خدای متعال توفیق این کار را جویا شویم.

از انبوه ادعیه و اذکار وارد شده در خصوصِ این ماه توجه خوانندگان را به بندی از دعایی منقول از حضرت امام جواد علیه السلام در شب نخست ماه مبارک رمضان معطوف می کنیم. نیز از آنجایی که خواندن این دعا مستحب است و از معصوم به آن توصیه شده، به همه مؤمنان مرد و زن، پیر و جوان، کاسب و محصل، طلبه و عالم و تاجر که در هر جای جهان هستند، سفارش می کنم مطالب ارزشمند این دعا را از دست ندهند و در آستانه حلول این ماه مبارک از فیض خواندن این دعا بهره مند گردند. حضرت امام جواد علیه السلام در این دعا به درگاه الهی چنین مسئلت می کند: «اللهم... واهدنا للرشاد، ووفقنا للسداد؛(1) بارپروردگارا... به راستی راهنمایمان باش و به استواری توفیقمان ده».

مفردات این جمله از قبیل «اهدنا»، «رشاد»، «وفقنا» و «سداد» هریک نیازمند بحث لغوی مرتبط بر پایه معنایابی آن ها در دیگر ادعیه و متون روایی ائمه علیهم السلام است، که البته مجالی بیش از فرصتی نیاز دارد که ما در اختیار داریم. اهل علم و فضل از طلبه و دانشگاهی و کسانی که با فنون بلاغت و فصاحت آشنا هستند، کم و بیش با معانی این واژه ها سر و کار داشته اند. در این مجال اندک به اختصار معانی این چهار واژه یعنی هدایت، توفیق، رشاد و سداد را بررسی می کنیم.

«هدایت» امری است از جانب خدای عزوجل که هرکه را بخواهد هدایت می کند و هرکه را نخواهد همچنان در گمراهی خواهد ماند.

«إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛(2) تو نمی توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند و او از هدایت یافتگان آگاه تر است».

«رشاد» به معنای از گمراهی درآمدن و به راستی راه یافتن و متضمن مفهوم رشد و موفقیت است که از سوی خدای متعال حاصل می شود. مؤید این سخن آیه قرآن است که می فرماید: «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا؛(3) اگر در آن ها رشد (کافی) یافتید». پس رشد و کمال نه حاصل توانایی و امکانات خودشان است و نه از کسی به آن ها می رسد. چراکه خدای متعال می فرماید هنگامی که رشد و کمال را در آن ها (یعنی ایتام) یافتید، پس معلوم می شود که این رشد و کمال از منبعی دیگر حاصل شده و آن البته از سوی خدای متعال است.

رشد انسان ابعاد مختلفی دارد. علاوه بر رشد بنیه و اندامش ابعاد پوشیده ای مثل عقل و دیانت او نیز رشد می کند. دو کاسب را تصور کنید که همزمان و با سرمایه یکسان پا در بازار گذاشته اند و پس از گذر دوره ای مثل بیست یا سی سال، یکی دارا و متمول شده و دیگری همچنان معطل نان شبش است. درباره این دو می توان گفت که اولی رشد اقتصادی داشته اما دومی رشدی نکرده است.

در درس خواندن نیز این مطلب مشهود است. کسانی پا در حوزه می نهند و مدارج و سطوح مختلف را پی در پی و سریع طی می کنند و پیشتر از همقطاران خود و در زمانی بسیار کمتر موفقیت های چشمگیری تحصیل می کنند. از آن سو بسیارند طلبه هایی که سالیان دراز را صرف درس و بحث می کنند و شاید عمری پنجاه ساله را پای طلب علم صرف کنند اما توفیق چندانی عاید آنان نخواهد شد. از اینجا می توان به رشد علمی و تفاوت افراد در کسب دانش پی برد. کسی که موفقیت هایش کمتر بوده است، البته علت این موضوع به او بر می گردد؛ چراکه باید مقدمات وجود آن را در خود فراهم می آورده است. از طرفی هیچ اجباری بر این کار نبوده و تحصیل این مقدمات در اختیار او بوده است؛ چراکه بر پایه اعتقاد ما انسان نه دچار جبر مطلق است و نه تفویض مطلق.

برتری رمضان بر دیگر ماه ها

حضرت امام جواد علیه السلام در شب اول ماه مبارک رمضان در عرایض خود به درگاه ربوبی هدایت یافتن را به «رشاد» طلب می کند. «واهدنا إلی الرشاد». با توجه به ابعاد گسترده آدمی این هدایت و آگاهی باید در همه جوانب حاصل شود. پس در دعای خود باید عقل دین، عقل دنیا، عقل اخلاق، عقل اجتماع و خرد اجتماعی، عقل تجاری و عقل خانوادگی (شیوه اداره خانواده) و در سطوح بالاتر عقل اداری تا حتی برای حاکمان عقل حکومتداری درخواست نمود. این دعا ـ با توجه به اهمیت فراوان و دامنه گسترده اش ـ مربوط به زمان خاصی نیست و در طول سال نباید این دعا از زبان ما بیفتد. اما این دعا در ماه مبارک رمضان که موسم دعا و نیایش است، از اقبال بهتری برای اجابت برخوردار است. به طور کلی در این ماه مبارک همه چیز مضاعف است. در روایات آمده که اجر هر کاری در این ماه هفتاد برابر ماه های دیگر است. نماز و اصلاح ذات البین و هدایت دیگران و هر فریضه دیگر در ماه مبارک رمضان ثواب و پاداشی چندین و چند برابر دارد. خواندن آیه ای قرآن در این ماه اجری معادل قرائت همه قرآن دارد. اگر در ماه شعبان یک بار توفیق ختم قرآن داشته باشیم، اجر آن با خواندن آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» در همان نخستین شب ماه رمضان یکی است.

در کل خواندن دعا و قرآن و دیگر فرایض همگی مستلزم توفیقاتی است از جانب پروردگار. البته این کار عزم راسخ و تصمیم جدی می طلبد. شکی نیست انجام فرایض و مستحبات خالی از دشواری نخواهد بود. کسی توفیق می یابد که بر این مشکلات فائق آید، و این مقدمات وجودی مختص خود می خواهد.

ضرورت آگاهی مردم در شناخت عالمان راستین از دروغین

انسان اگر از این مقدمات آگاه نیست چاره ای جز پرسیدن از دیگران ندارد. من و شما اگر قصد رفتن به مسافرتی چه برای زیارت و چه تجارت یا تفریح داشته باشیم باید آگاهی کافی از مقدمات و مایحتاج سفر مثل گذرنامه، هزینه مسافرت و وسیله ای که می توان این مسافت را با آن رفت داشته باشیم. باید از مسیر این مسافرت و احیاناً مخاطرات راه آن آگاه بود و خیلی مسائل دیگر. اگر در هر موردی تردید یا ابهامی داریم باید پیش از مسافرت آن را رفع کنیم تا در طول مسافرت خود با مشکلی برنخوریم. در بایسته های دینی و آداب و شیوه های آن اگر آگاهی کافی نداشته باشیم باید آن ها را بیاموزیم. حال اگر توانِ آن را داریم از قرآن و روایت پاسخ سؤالات خود را بیابیم، وگرنه باید از کسانی که شایستگی کافی دارند و در امانتداری و راستگویی آن ها تردیدی نیست کمک بگیریم. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در این باره می فرماید: «لا تأخذن معالم دینک من غیر شیعتنا؛(4) آموزه های دینت را هرگز جز از شیعیان ما مگیر».

حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در زندان به همه شیعیان جهان در همه ادوار تاریخ سفارش فرمودند که در گرفتن دین خود دقت کنند که فقط از کسانی که راستی گفتار و کردارشان را آزموده اند و کاملاً به آن ها مطمئن هستند بگیرند.

در روایتی دیگر یکی از اصحاب حضرت امام صادق علیه السلام به ایشان عرض می کنند: ما با یهودیان چه تفاوتی داریم. عوام ما از عالمانمان تبعیت می کنند، عوام یهود نیز پیرو عالمانشان هستند. چرا آن ها مردودند ولی ما خیر. تفاوت ما با آن ها در چیست؟(5)

البته روایت مفصلی است که از جمله شیخ انصاری در کتاب رسائل خود آن را نقل کرده است. حضرت پاسخ مفصلی دادند و از جمله فرمودند: تفاوت شما با یهود در این است که عوام یهود دیدند که عالمانشان رشوه می خورند و دروغ می گویند، با این حال از آنان پیروی می کردند، به همین دلیل معذور نیستند. اما عوام شیعه چون در روزگار ائمه علیهم السلام دینشان را از خود ایشان گرفتند و در درستی و راستی گفتار ایشان شکی نیست، پیروی ایشان بی اشکال است. عالمان نیز تا آن هنگام که نظرات و بیانات ائمه علیهم السلام را نقل کنند شایسته پیروی هستند. این تفاوت مهم عوام شیعه با عوام یهود است. در ادامه حضرت فرمودند اگر کسی از عوام شیعه ـ که مراد همان شیعیان که آشنایی کافی با روایت و حدیث ائمه علیهم السلام ندارد، است ـ ببیند یکی از عالمان شیعه همانند عالمان یهود فریب دنیا را خورد، دروغ گفت و در کار خود غل و غش داشت، باز از او پیروی کرد، او نیز همانند عوام یهود خواهد بود.

نتیجه آشکار سخن حضرت این است که ملاک مقبول در نزد خدای متعال، قرآن کریم و چهارده معصوم علیهم السلام است. فقط فرمایش های این دو منبع قابلیت اعتماد و پذیرش بی چون و چرا دارد. پس صرف عالم بودن شایستگی پیروی محض را نخواهد داشت. صرفاً عالمی لیاقت پیروی دارد که شرایط مذکور در کلام حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را دارا باشد.

شخصی را در عراق دیده بودم که سخنی مشهور داشت. او می گفت: «الحَلالُ ما حَلَّ فی الکَفَّ؛ حلال آن است که به دست آید، خواه از هر راهی که باشد و از هر جایی که به دست آید(!)».

چیدن مقدمات کار

تا اینجا روشن شد که برای هدایت به «رشاد» و ره یافتن به حقیقت، باید مقدمات وجود آن را فراهم ساخت. البته نجات یافتن و بهشت رفتن چندان کار ساده ای نیست. برای اینکه انسان موفق شود در آخرت همراه انبیا و معصومان علیهم السلام باشد و برای اینکه در برزخ ائمه علیهم السلام از ما دستگیری کنند و در روز قیامت و در بهشت در خدمت آقا امام حسین علیه السلام و دیگر معصومان علیهم السلام باشد، البته کار سهل و ارزانی نیست و باید بهای آن را از تحمل دشواری ها و محرومیت ها بپردازد.

با این همه این کار شدنی است. نگاهی به تاریخ و مطالعه سرنوشت انسان ها آموزنده است. یکی از علما و یاران حضرت امام صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام و وکیل ایشان به نام علی بن ابی حمزه بطائنی با آن همه سابقه درخشان عاقبت از مسیر ائمه علیهم السلام جدا شد و از پذیرفتن امامت امام رضا علیه السلام سر باز زد و کارش به جایی کشید که وقتی مُرد در همان شب که او را دفن کردند حضرت امام رضا علیه السلام درباره او فرمود که ملائک هم اکنون با گرزهای آتشین ضربه ای به او زدند که قبرش از آن برافروخت؛ «فضرب علی رأسه ضربة إمتلأ قبره ناراً؛(6) ضربه ای بر سر او زدند که قبرش را شعله ور کرد» و در روایتی آمده است که تا قیام قیامت همچنان در شعله های آتش می سوزد.

این سرنوشت های متفاوت عبرت انگیز است؛ عالم و وکیل چند امام، اهل آتش است. از آن سو یک فرد عالمی دیگر در زمان امام جعفر صادق علیه السلام اهل بهشت شد. این کار انجام پذیر است فقط به همت و اراده انسان بسته است و اینکه مقدمات وجود آن را در خود فراهم کند. برای اینکار باید تلاش کنیم تا برسیم و اگر کسانی اقدام کرده اند باید بیشتر تلاش کنند.

در احوال یکی از فقهای صاحب نام ـ که بنده نیز از نزدیک ایشان را ملاقات کرده ام ـ گفته اند که ایشان در جوانی در دوران طلبگی گاهی از دیگران فاصله می گرفت و به بیابان می رفت. بعضی از طلبه ها و هم دوره ای های او دیده بودند که او قبری در جایی پرت کنده بود و هرچند وقت یکبار به آنجا می رفت و دور از چشم دیگران کارها و سخنانی در خلوت خود داشت. البته بسیار رازداری می کرد و تلاش می کرد کسی متوجه این کارش نشود. یک بار که یکی از همین طلبه ها به او شک کرده بود و هنگامی که باز از دیگران فاصله گرفت و بیرون رفت او را تعقیب کرد. نقل می کنند هنگامی که به همان مکان مورد نظر رسید پیراهنش را کند و تکه پارچه های سپیدرنگی که به نظر پارچه های کفن هستند را دور خود پیچید. دقیقاً به همان صورت که پارچه های کفن را می بندند، یکی را مانند لنگ به دور کمر خود بست و یک قسمت آن را روی دوشش انداخت و سرتاسر بدن خود را با تکه سوم پوشانید و با آن در قبر خوابید؛ کاملاً شبیه کفن. زمزمه ای را از دور می شنید. اندکی به او نزدیک تر شد. صدایش دیگر واضح بود. داشت با خدای خود نجوا می کرد. گاهی گریه می کرد و در حالی که بغض گلویش را فشرده بود مطالبی با خود مرتب تکرار می کرد و می گفت: روزی تو را به اینجا خواهند آورد. اگر حال و روز خوبی نداشته باشی به خدا می گویی: «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا؛(7) پروردگارا مرا بازگردانید * شاید عمل صالح انجام دهم».

مدام این سخنان را می گفت و گریه می کرد. پس از ساعتی از جای خود برخاست و گفت: اکنون خدا تو را دوباره به دنیا بازگردانده است. حالا چه می خواهی بکنی؟ بنده بارها این شخص را از نزدیک دیده ام. درباره او گفته اند که در کهنسالی در حالی که پیری و ناتوانی بر او چیره شده بود، هرگز به کسی نگفت که یک لیوان آب به او بدهد. طبعاً این نتیجه آن مقدماتی بود که در جوانی در خود فراهم آورده بود.

توفیقات معنوی حاصل می شوند، فقط باید مقدمات وجودی آنها را فراهم کرد. ما تنها همین یک بار را به دنیا آمده ایم و فرضی جز این برای تهیه این مقدمات و رشد معنوی در اختیار نخواهیم داشت. پس حیف است که این فرصت را از دست بدهیم و روز قیامت انگشت افسوس بر لب بگذاریم. با نگاهی به دور و برمان جای خالی کسانی را می بینیم که در ماه های رمضان سال های پیش در جمع ما بودند، ولی امسال از این جهان رخت برکشیدند. قطعاً روزی فرا خواهد رسید که ما نیز این جهان را وداع خواهیم گفت. در آن روز دیگر فرصت تمام شده است و برای ماه های رمضانی که از دست دادیم و از آن ها بهره کافی نگرفتیم قطعاً افسوس خواهیم خورد.

دو نیرو و بعد متفاوت در درون انسان

خدای متعال موهبتی به انسان داده است به نام وجدان که در روایات از آن به عقل نام برده شده است. خدای متعال اندازه ای از باور و درک به انسان عطا کرده و در همان حد نیز او را بازخواست می کند. در حد نعمتی که از خدا دریافت کرده محاسبه خواهد شد، نه بیشتر و نه کمتر. کسی که یک میلیون دارد بیش از دویست هزار بر او خمس واجب نیست. یا کسی که چهل گوسفند دارد ـ با توجه به شرایط زکات ـ یک گوسفند تنها بر او واجب است که بدهد. اما کسی که چهل هزار گوسفند دارد اگر یک گوسفند بدهد قطعاً حقوق شرعی اموال خود را نپرداخته است و این کار سودی برای او نخواهد داشت. همچنین کسی که یک میلیارد گوسفند داشته باشد و فقط دویست گوسفند بدهد او نیز در ادای حقوق شرعی خود سستی کرده است. موهبت عقل نیز همانند نعمت مال محاسبه خواهد شد. خدای متعال به اندازه عقل انسان از او توقع دارد.

اما از آنجا که بناست انسان امتحان شود، خدا نیروی دیگری به نام نفس اماره در او قرار داده است. اماره و نه آمره، بر وزن صیغه مبالغه، حکایت از اوامر و سفارش های مکرر و مداوم آن دارد. خواهش گری و اصرار ویژگی این نفس است. از این رو خدای متعال در قرآن کریم درباره این بعد از نفس اماره می فرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ؛(8) که نفس (سرکش) بسیار به بدی ها امر می کند».

«إنّ» تأکید و لام قسم و صیغه مبالغه همگی اصرار و مداومت نفس را در گرایش و سفارش به بدی نشان می دهد. آنچه جهنمیان را به جهنم افکند، نفس اماره آن ها بود که تمایل به بدی دارد؛ چیزی که در درون همه ما هست. یکی از علمای بزرگ می فرمود: شمر و حبیب بن مظاهر سال ها با یکدیگر دوست و همشهری بودند، اما هریک مسیری متفاوت از دیگری برگزید و عاقبت یکی شمر از آب درآمد و دیگری حبیب بن مظاهر شد. همان نفس اماره ای که در شمر بود، در حبیب بن مظاهر نیز بود، با این تفاوت که حبیب بن مظاهر از عقل خود پیروی کرد، اما شمر به ندای وجدان خود اعتنایی نکرد و به دنبال نفس اماره خود رفت و به چنان سرنوشت شومی گرفتار شد.

خدای متعال درباره این دو دسته فرموده است: «فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ؛(9) هر کس می خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود) و هر کس می خواهد کافر گردد».

خدای متعال به ما فرصت داده تا آزموده شویم و طبعاً موفقیت زود به دست نمی آید. در این باره مطالعه احوال عالمان گذشته و سرنوشت آن ها آموزنده است. بودند در میان آنان کسانی که با کوله باری از افتخارات و امتیازات عاقبت به بیراهه رفتند و گمراه شدند. هرگز قصد سوء ظن به کسی در میان نیست، تنها به ذکر مواردی نظیر شلمغانی و علی بن ابی حمزه بطائنی اشاره می کنیم که بر زبان ائمه علیهم السلام نکوهش شده اند.

شهرت و بلند آوازگی ملاک نیست

شلمغانی با کنیه ابن ابی العزاقر کسی بود که در دوران غیبت صغری شیعیان بغداد می پنداشتند که پس از نایب دوم نیابت خاصه حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف به او خواهد رسید. حتی خودش نیز چنین تصوری داشت. تقریباً می توان گفت از حیث علمی بیشترین شهرت را در میان عالمان شیعه آن برهه از روزگار را داشت. هنگامی که نامه ای از ناحیه مقدسه مبنی بر نیابت حسین بن روح رضوان الله تعالی علیه رسید به شلمغانی خیلی برخورد. حسین بن روح در میان شیعیان بغداد به اندازه شلمغانی معروف نبود. از این رو انتخاب او به نیابت امام و کنار زدن شلمغانی دور از انتظار مردم بود. شلمغانی با شنیدن این خبر چنان از کوره در رفت که سخنان ناروایی نسبت به آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به زبان آورد که البته لایق خودش بود. در برخی روایات نیز آمده است که از ناحیه مقدسه لعن شد. خوب این آدم تا پیش از این عالم درجه اول جهان تشیع بوده، اما الآن بد شده است. بسیاری از شیعیان به حسین بن روح مراجعه کردند و تکلیفشان را درباره کتاب های شلمغانی پرسیدند. حسین بن روح پاسخ امام عسکری علیه السلام به کسانی که درباره کتاب های بنی فضال ـ که آنان نیز گمراه شدند ـ از آن حضرت پرسیده بودند، بیان کرد. آن عده از امام عسکری علیه السلام پرسیدند: «ما نصنع بکتبهم وبیوتنا منها ملاء؛ با کتاب های ایشان چه کنیم که خانه های ما از آن ها انباشته است؟». حضرت فرمودند: «خذوا ما رووا وذروا ما رأوا؛(10) آنچه را [از ما] روایت کرده اند برگیرید و آنچه نظر خودشان است رها کنید».

این کتاب ها البته درباره فیزیک و شیمی و پزشکی و مهندسی و امثال آن نبود. آن ها همه درباره دین و مقولاتی همچون حج و نماز و اعتقادات بوده است که مورد ارجاع عموم مردم بوده و در اغلب خانه ها پیدا می شد. شخصی با این کارنامه پربار و شهرت عالمگیر جای شگفتی است که چرا عاقبت از مسیر اهل بیت علیهم السلام لغزید و منحرف شد. چه چیزی جز نفس اماره عامل انحراف او می تواند باشد؟ چیزی که در درون همه ما هست.

از آن سو عالم دیگری نیز به نام «نوبخت» نیز همروزگار حسین بن روح و شلمغانی می زیست که شهرتش از حسین بن روح به مراتب بیشتر بود. هنگامی که نایب دوم حضرت حجت علیه السلام، محمد بن عثمان بن سعید در بستر بیماری افتاده بود و حسین بن روح و نوبخت هر دو به ملاقات او آمده بودند، نوبخت که عالم مشهوری بود در کنار سر محمد بن عثمان نشسته بود و حسین بن روح که شهرت چندانی نداشت در پایین پایش. در همان حال نامه حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف به نائب آمد که در آن ذکر شده بود که در فلان روز خواهد مُرد و به شیعیان اعلام کند که پس از او حسین بن روح نایب حضرت خواهد بود. نوبختیان یک عائله علمی بودند که به آل نوبخت مشهورند.

نوبخت که در کنار سر محمد بن عثمان نشسته بود هنگامی که نامه حضرت را خواند بی درنگ از جای خود بلند شد و از حسین بن روح خواست که در جای او در بالای مجلس بنشیند. به حسین بن روح گفت من باید در زیر پای نایب بنشینم و جای شما در بالای مجلس است. حضرت شما را به نیابت ایشان برگزیده است و مشخص می شود که لیاقت شما البته بیشتر از من است. رفتار این عالم که تسلیم امر مولایش بود بسیار ستایش برانگیز است. حسین بن روح از جای خود بر نمی خواست ولی به دنبال اصرارهای فراوان نوبخت عاقبت از جای خود بلند شد و در بالای مجلس و در نزد سر نایب دوم نشست.

گویا بعدها از نوبخت سؤال می کنند که به نظرت چرا حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف تو را به نیابت ایشان برنگزید و حسین بن روح را انتخاب کرد. ایشان گفت: دلیل آن را نمی دانم، فقط همین قدر می دانم که اگر حسین بن روح حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف را در زیر عبای خود پنهان کرده باشد و دشمنان ایشان دنبال حضرت بگردند حاضر است تکه تکه شود اما عبای خود را کنار نزند. چنین کفایت و شهامتی را در او می بینم اما در خودم سراغ ندارم.

این کارها منوط به استمرار و همت بلند است و باید برای تحقق آن ها تصمیم جدی گرفت. زمان مشخصی هم ندارد. همه وقت، فرصت اصلاح و رشد وجود دارد، اما ماه مبارک رمضان ـ که از آن به بهار قرآن تعبیر می شود ـ به دلیل فیوضات گسترده آن و فضای مساعدش، بیشتر و بهتر از دیگر ماه ها می توان در کسب مدارج معنوی موفق بود. آموختن از کسانی که در این راه موفق بوده اند، تلاش ساده ای برای تحصیل موفقیت است. مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی، چهره نامدار عالم تشیع یکی از این شخصیت هاست. هرچند به دلیل خردسالی زیارتش برایم میسّر نشد، از کسانی که او را در نجف اشرف و کربلای معلی یا در دوران اقامتش در ایران ملاقات کرده اند، داستان ها و مطالب فراوانی ذکر کرده اند که ما یکی از آن ها را ـ که به کرّات شنیده ام ـ به دلیل مناسبت و ارتباطش با موضوع در اینجا نقل می کنم.

مرحوم اخوی رضوان الله علیه نقل می کرد که مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی صدها خانه برای فقرا در نجف خرید. طرف اجاره نشین بود، از حال و احوالش و مبلغ اجاره ای که می داد می پرسید. بسیار پیش می آمد که قیمت خانه ای را که در آن نشسته است را از او می پرسید و از اوضاع مالی او اطلاعاتی کسب می کرد. سپس می دیدیم که مبلغ خرید خانه را به آن شخص می داد و به او می گفت: برو با این پول برای خودت خانه بخر. آن زمان هنوز چک رایج نبود. پول های کاغذی، همین اوراق بهادار در میان مردم رد و بدل می شد؛ گاهی هم سکه و طلا. مرحوم اخوی نقل می کند یک بار مرحوم آقا سید ابوالحسن یک بقچه پر از پول به من داد و گفت: برو با اینها برای خودت خانه بخر. این نمونه ای بود از صدها مورد از این دستگیری ها. اما خود مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی تا آخر عمر مستأجر باقی ماند و خانه ملکی برای خود نخرید. برخی از آقایان خدمت ایشان رسیده بودند و عرض کردند: آقا شما برای همه خانه می خرید، چرا برای خودتان خانه ای تهیه نمی کنید تا از رنج اجاره نشینی رهایی یابید؟ آقا فرمودند: البته من برای همه خانه نخریدم. آری، اگر همه خانه ملکی داشتند سخن شما درست بود، اما افسوس که هنوز بسیاری از مردم هستند که خانه ملکی از آن خود ندارند.

رفتار آقا سید ابوالحسن اصفهانی الگو گرفته از این سخن حضرت امیرمؤمنان علیه السلام است که فرمود: «إن الله تعالی فرض علی ائمة العدل أن یقدّروا أنفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره؛(11) خدای متعال بر پیشوایان عدالت پیشه واجب کرد که [زندگی] خود را هم سطح مردمان تنگدست جامعه قرار دهد، تا مبادا فقیری از شدت فقرش بی تاب گردد».

خوب، این سخن مولا توجیه قانع کننده ای برای رفتار آقا سید ابوالحسن اصفهانی است. ایشان میلیاردها پولی را که به دستش می رسید خرج خانه خریدن برای دیگران و رفع حوایج آنان می کرد و برای خود خانه ای نمی خرید. طبیعی است فقیری که در خانه اجاره ای به سر می برد و با فقر خود کلنجار می رود با دیدن زعیم حوزه علمیه قطعاً آرام می گیرد. در غیر این صورت شدت فقر او را بی تاب می کند و چه بسا صبرش را از دست خواهد داد.

اتفاقاً گویا درباره این سخن حضرت امیر علیه السلام از آقا سید ابوالحسن اصفهانی پرسیدند: مگر حضرت امیرمؤمنان علیه السلام در خانه اجاره ای زندگی می کردند که شما چنین کاری می کنید؟ حضرت امیرمؤمنان علیه السلام، حضرات امام حسن و امام حسین علیهما السلام خانه از آنِ خود داشتند. صد البته اشکالی ندارد که انسان خانه ملکی از آن خودش داشته باشد و بلکه بسیار پسندیده است که برای رفاه و آسایش زن و بچه انسان خانه ای متعلق به خود داشته باشد. پاسخ آقا سید ابوالحسن نشان از ذکاوت و تقوای فراوانش بود. ایشان فرمود: آیا در زمان امیرمؤمنان علیه السلام کسی را سراغ دارید که تمام عمر خود را در خانه اجاره ای سر کند؟ در آن روزگار زمین آزاد بود و خرید و فروش نمی شد و این تعبیر از بنده است: حضرت امیرمؤمنان علیه السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در روزگار خود یک وجب زمین نفروختند. در آن زمان زمین دو مالک بیشتر نداشت: «الأرض لله ولمن عمّرها؛ زمین از آن خداست و هرکس که آن را آباد سازد».

پس هر که در صحرا خانه ساخته یا باغ کاشته یا چاهی کنده یا زراعتی راه انداخته است، آن قطعه از زمین ملک او به شمار خواهد آمد. در آن روزگار کسی خانه اجاره نمی کرد. اجاره کردن مالِ مسافر بود، البته آن هم در غیر مکه؛ زیرا خدا درباره مکه فرموده است: «سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ؛(12) اعم از کسانی که در آنجا زندگی می کنند و یا از نقاط دور وارد می شوند».

در غیر مکه اگر کسی به شهری دیگر می رفته و قصد داشته مدتی در آنجا اقامت گزیند، ده روز، بیست روز یا یک ماه، ممکن بوده خانه ای اجاره کند. در غیر این صورت مرسوم نبوده است کسی برای زندگی خود مجبور شود خانه کس دیگری را اجاره کند. اما کسی که در تمام طول عمر خود در خانه اجاره ای زندگی کرده است آقا سید ابوالحسن اصفهانی، رهبر اسلام و مسلمانان در روزگار خود بود.

به گونه ای زیستم که پس از من نیز...

این مطالب در خور آموختن است. البته این به آن معنی نیست که خانه های خودمان را بفروشیم و با اجاره سر کنیم و پول آن را خرج خانه خریدن برای دیگران کنیم. اما رهبر اسلام و جامعه مسلمانان حسابش با دیگران متفاوت است و باید همواره در شئون مادی زندگی خود مردم فرودست جامعه خویش را در نظر داشته باشد.

درباره میرزا محمد تقی شیرازی رحمة الله علیه کسی که انقلاب خونین عراق در سال 1920 میلادی علیه استعمار انگلیس به رهبری و حمایت او پیروز شد نقل می کنند به کردار عالمان پیشین از خرید خانه ملکی پرهیز می کرد و تا آخر عمرش در خانه اجاره ای زندگی کرد.

منقول است که یکی از بستگان ایشان به او گفت: آقا جان، هم اکنون شما در میان مردم صاحب جاه و احترامی هستید و پول دارید، اما خدای ناکرده اگر چشم از این جهان فروبندید، زن و بچه بیچاره شما پشت و پناهی ندارند و صاحب خانه شان، خانه اش را از آنان پس خواهد گرفت.

آقا میرزا محمد تقی شیرازی نیز پاسخی داد که از تقوا و درایت فراوان او سرچشمه می گرفت. ایشان در پاسخ آن خویشاوند تبسمی کرد و گفت: من به گونه ای در میان مردم زندگی کردم که پس از مرگم خانواده ام را به سبب نداشتن پول اجاره از خانه بیرون نمی کنند. به حق باید شیوه این مردمان را الگو قرار دهیم، همان سان که قرآن فرموده است: «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ؛(13) به راستی در سرگذشت آنان عبرتی است‌».

چیستی و معناکاوی رشاد و سداد

ماه مبارک رمضان فرصت مناسبی برای خودسازی است. هرکس در حدّ بضاعت خود و در آن اندازه از موهبت عقل که خدای متعال به او عطا کرده است باید تلاش کند تا نگذارد نفس اماره بر عقلش چیره شود. کارزار رویارویی عقل و نفس اماره تا واپسین دم از حیات انسان ادامه دارد. پس باید همت خود را برای این مصاف جزم کرد.

«واهدنی للرشاد ووقفنی للسداد». منظور از سداد مجموعه کارهای درست است که مایه رشد و رستگاری انسان می گردد، و «رشاد» تعقل و خردورزی شایسته انسان است که راه نجاح و رستگاری را در برابر انسان می گستراند. عمده اینها مواهب خدادادی است و بخشی از آن نیز به خود انسان بسته است این قسمت از آن را می توان با مرور و مطالعه تجارب دیگران دریافت و آموخت. روایات وارده از ائمه معصومین علیهم السلام نیز به این کار سفارش کرده است. «رشاد» ما را به «سداد» می رساند. «سداد» مجموعه امور شایسته ای است که از هرکس توقع می رود در زندگی اش انجام دهد؛ اموری که از پس آن ها بر می آید و سرانجام نیکی برای او در جهان آخرت رقم خواهد زد.

شیوه رفتاری و تربیتی انسان درباره زن و بچه اش که به رضایت خدای متعال از آنان منجر می شود، کسب و کار صحیح یک تاجر و تصرف روای او در پول که خشنودی خدای متعال را در پی دارد و هزاران مورد دیگر از بایستگی هایی که شایستگی های مورد انتظار از هرکس را بر می آورد، از کارکردهای «سداد» است.

رئیس یک عشیره، بزرگ یک خانواده، پدر و مادر در قبال فرزندان و برعکس، فرزندان در برابر پدر و مادر خود، مدرس نسبت به شاگرد و... همگی مجموعه ای از بایدها و نبایدها را دربر دارد که انجام دادن آن ها کامیابی و سعادت جاودانی را برای انسان به بار خواهد آورد. بدین سبب است که حضرت در این ماه این امور خوب را از درگاه الهی مسئلت می کند.

سخاوت علمی مرحوم فشارکی

این داستان از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری است و بیشتر به کار اهل علم می آید ذکر آن در اینجا خالی از فایده نیست. البته برای همه آموزنده است. آقازاده ایشان حاج آقا مرتضی ـ رضوان الله علیهما ـ این داستان را نقل می کنند. البته زمانی که در عراق بودم از دیگران نیز آن را شنیده بودم. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل می کند هنگامی که در درس مرحوم فشارکی شرکت می کردم کتاب درر الأصول را برگرفته از تقریرات ایشان نوشتم. در پایان کتاب را نزد او بردم تا نظرش را درباره آن جویا شوم. ایشان کتاب را از من گرفت و گوشه و کنار آن را ورانداز کرد و پس از مدتی آن را به من پس داد. از او پرسیدم: چطور بود؟ گفت: خوب بود، فقط یک عیب داشت. گفتم: عیبش چیست؟ گفت: اقول های (نظرات) خودت را ننوشتی. تو هم عالمی و باید اظهارنظرهای خودت را داخل کنی وگرنه این کتاب سراسر حرف های من است و جای اظهارنظرهای تو در آن خالی است.

گفتنی است که مرحوم شیخ عبدالکریم حائری در درس میرزای شیرازی شرکت می کرده است. مرحوم فشارکی نیز از شاگردان ممتاز میرزا بوده است. مرحوم عبدالکریم حائری پس از میرزا، در درس مرحوم فشارکی حاضر می شده است. فرمایش مرحوم فشارکی به شیخ عبدالکریم حائری برآمده از نهایت تواضع و شاگردپروری است. ایشان با این کار شاگرد خود را به فعالیت علمی و جرأتمندی در بیان اظهاراتش تشویق می کند. شاید موفقیت شیخ عبدالکریم نیز زاییده این دست رفتارهای بزرگ منشانه استادان او بوده است. همه این ها جمع می گردد تا موفقیت را رقم می زند. انسان اگر فقط قلبش سالم باشد، یا تنها کلیه اش کار کند، نمی توان گفت که سالم است. بلکه اگر حتی اندامی از بدن او درست کار نکند، سلامتش به مخاطره می افتد. بنیه علمی انسان نیز بی همانند نیست به ساختار بدن او و مستلزم سلامت و کارکرد صحیح در همه بخش ها و در همه مراحل حیات علمی اش است.

هیچ گاه توفیق دیدار دو عالمی که از آنها یاد شد نصیب من نشد. نقطه مقابل این داستان می توان از دو نفر ـ استاد و شاگرد که از آن ها نام نمی برم ـ یادی بکنم. شاگرد نقل می کرد تقریرات استاد را در کتابی جمع آوری کردم و به دست او رساندم. از قضا در جایی از کتاب اشکالی به نظر استادم وارد کرده بودم که با تعبیر «والإنصاف...» آغاز می شد که گویای نظر بنده بود. استاد از این اظهارنظر من ناراحت شده بود و مرا طلبید و از سر دلخوری و اعتراض به من گفت: حالا دیگر ما بی انصافیم!

از مقایسه این دو داستان طبعاً شیوه درست پیداست. خدای متعال به هریک از ما موهبتی از عقل عطا کرده است تا آن را در آموختن و تربیت نفس خویش به کار بریم. یادگرفتن نیز امری اتفاقی و ناگهانی نیست و در گذر زمان و با اندوختن نکته ای پس از دیگری حاصل می آید، و دیگر اینکه خدا ما را حتماً می آزماید و اصلاً به این منظور ما را به این جهان آورده است. عمر انسان نیز محدود است و روزی اجل او فرا می رسد، پس چه بهتر که این فرصت محدود را به پرورش و تعالی نفس بپردازیم تا از رهگذر آن حیات سعادتمندانه ای در هر دو سرا برای خویش فراهم آوریم.

هنگامی که اجل انسان فرا می رسد، دیگر درخواست های «رَبِّ ارْجِعُونِ» او سودی ندارد. پس چرا اکنون که فرصت هست آن را در نمی یابیم تا روز قیامت سرافکنده و شرمسار نگردیم. نیازی هم نیست که سر به بیابان بردیم و چاله ای حفر کنیم و سر در آن فرود آوریم و « رَبِّ ارْجِعُونِ، رَبِّ ارْجِعُونِ» بگوییم. در هرکجا که هستیم خانه یا محل کار، روز یا شب، مرگ و روز حساب را به خاطر آوریم و خود را در معرض بازخواست خدای متعال تجسم کنیم. البته شیطان اغواگر با زمینه سازی در نفس انسان و وسوسه گری اش همواره مزاحم در این کارها خواهد بود و به هر قیمتی که شده تلاش می کند مانع ما شود. خدای متعال در قرآن کریم به این موضوع اشاره می کند: «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ؛(14) گفت پروردگارا به سبب آن که مرا گمراه ساختی من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان می ‌آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت * مگر بندگان خالص تو از میان آنان را».

دقت کنید که خدای متعال در آیه فوق از واژه مخلَصین، به فتح لام و نه مخلِصین استفاده کرده است، که این مطلبی است مهم و نیازمند بحث و بررسی جداگانه.

شیطان دشمن قسم خورده انسان است و همواره در کمین اوست تا اسباب گمراهی اش را فراهم سازد و جز کسانی که از دست او رهایی یافته اند (مخلصین) کسی ایمن نخواهد بود. خدا در آیه دیگری از قرآن فریبکاری و اغواگری شیطان را از زبان خود این گونه بیان می کند: «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ؛(15) سپس از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آن ها، به سراغ آن ها می روم».

در آیه فوق شیطان می گوید که همواره دور و بر آدمیزاد می گردم تا همواره راهی به او بیابم و از آن راه او را گمراه کنم. حال این راه چیست؟ برای انسان ها یک طور نیست. هرکس نقطه ضعفی دارد. یکی غریزه جنسی اش است، یکی حب ریاست، دیگری مال دوستی و یکی هم اسیر شهوت ها و امیالش است. شیطان همواره بر گرد انسان می گردد تا راهی بر او بیابد. تفسیر آیه فوق مفصل است. اما در اینجا برای آشنایی بیشتر ما روایتی از رسول گرامی خدا صلی الله علیه وآله نقل می کنم. حضرت فرمود: «ابلیس (شیطان بزرگ)، شیطانی را بر من موکل کرده است، اما تسلیم شده و کاری از دستش بر نمی آید». با اینکه شیطان هرگز راهی برای اغوای پیامبر صلی الله علیه وآله نمی یابد، کار خود را انجام می دهد و استثنایی در سخن خود راه نمی دهد.

نیاز به گفتن نیست که اگر شیطان از پیامبر دست بر نمی دارد، تا دم مرگ نیز دست از ما برنخواهد داشت. چه بسیار کسانی که در واپسین لحظات زندگی در هنگام نزع روح فریب شیطان را خوردند. پناه می جوییم به خدا از فرجام بد.

خلاصه آنکه در همه احوال، روز و شب، در حال خواب یا بیداری، ایستاده یا خوابیده، شیطان ما را رها نمی کند و در پی فرصتی برای اغوای ما می گردد. به تعبیر قرآن: «مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ». از هر سو شیطان به انسان رو می آورد. لام قسم در «لَآتِیَنَّهُمْ» و نون تأکید ثقیله، دو ادات تأکید است بر سخن شیطان.

و دست آخر شیطان به خدای متعال می گوید: «وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ؛(16) و اکثر آن ها را شکرگزار نخواهی یافت».

شیطان قسم خورده به هر قیمتی که شده ما را از خدا جدا کند. ایستادگی در برابر شیطان عزم راسخ می خواهد. این کار جا یا زمان خاصی ندارد. همیشه و همه جا می توان دست به کار شد و تصمیم گرفت در برابر شیطان ایستاد. ماه مبارک که در پیش روی ماست از هر فرصت دیگر مساعدتر است. چه بسیار کسانی که در حضور پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام گناه می کردند. نیز زیستن در شهرهایی که یکی از حرم های مطهر معصومان را دربرگرفته، به تنهایی نمی تواند فضیلتی به شمار آید یا مانع ابتلای ساکن آن شهر به گناهان شود. چه بسا کسانی در شهرهای دوردست زندگی کنند، اما از بسیاری مجاوران حرم های امامان بهتر باشند. ابوذر دهاتی که از بیابان ها و زندگی غیر متمدن برآمده است رستگار می شود و شهرنشین بت پرست دست از شرک خود بر نمی دارد و رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله را لبیک نمی گوید. هرچند درباره دوران پیش از اسلام آوردن ابوذر مطالبی در برخی کتاب ها نقل شده است، به چنان درجه ای دست می یابد که درباره او می گویند: «یا أباذر أنت منا أهل البیت».

دفاع از خدای متعال

نفس اماره و شیطان از آدم دست بردار نیستند. به هر ترتیب زمین زدنِ این دو عزم و تصمیم پولادین می خواهد، همان گونه که رفت ماه مبارک رمضان فرصت ویژه ای برای تحقق این هدف است. در گام نخست تصمیم قطعی و سپس آموختن از کسانی که از عهده این کار برآمده اند.

دستاوردهای این تلاش را می توان در سه محور مطرح کرد: نخست خودسازی خودمان است. دوم الگو بودن برای دیگران است که مسبب هدایت دیگران خواهد بود. و در پایان دفاع از خدای متعال و مقصد ایشان است. با این کار از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام دفاع می کنیم. دفاع از دین و سرمایه های دینی ما و انتقال آن به دیگران وظیفه صنف خاصی از مردم نیست. از طرفی کسانی که در دنیا از دین ما بی خبرند نیز بسیارند. پس نمی توان این وظیفه را به قشر خاصی موکول کرد، بلکه همه ما کم و بیش در برآوردن این هدف مسئولیم به ویژه در این زمانه که فساد اخلاقی و اعتقادی رواج فزاینده ای یافته است و بیش از هر زمان دیگر ضلالت و بی اعتقادی چه در کشورهای اسلامی و چه غیر اسلامی بیداد می کند. اینجا یاد این سخن پیامبر صلی الله علیه وآله می افتیم که فرمود: «کلکم راع وکلکم مسئول عن رعیته؛(17) همه شما زمامدار و همگی شما نسبت به زیردستان خود مسئولید».

هر جوان در هر گوشه از جهان هم محافظ عده ای است و در قبال همنوعان خود در سراسر جهان نیز مسئولیت هایی دارد و در قبال انجام دادن وظایف خود معذور نیست. همچنین پیران و بانوان و عالم و غیر عالم و کارمند و تاجر و همه و همه به تناسب موقعیت و امکاناتی که در اختیار دارند وظایفی نیز بر عهده آنان خواهد بود که نباید از آن شانه خالی کنند، هرچند دامنه و تأثیر آنها جزئی و محدود باشد. حتی توانایی های خود را برای این منظور ارتقا بخشد. بلاغت قلمی و بیانی را می توان با تمرین و تلاش در خود رشد داد و در راه تبلیغ دین به کار گرفت.

یک فلس خمس!

به یاد دارم که در کربلای معلی کسی خدمت مرحوم پدرم رسید و یک فلس به او داد و گفت این خمس است. پدرم هم آن را گرفتند و برایش دعا کردند. برای اینکه بدانید ارزش یک فلس چقدر است، قیمت نان چهار فلس بود که بعداً پنج فلس شد. این شخص علی رغم رقم اندک خمس اموالش وظیفه اش را انجام داد، از آن سو کسانی هستند که سرمایه های میلیاردی دارند اما حاضر به دادن خمس آن نیستند. شخصی بود که اموال فراوانی داشت. روزی یکی از دوستانش که از زندگی و کار و بار او سر در می آورد به او گفت: نمی خواهی خمس بدهی؟ آن شخص که از سؤال دوستش شگفت زده شده بود گفت: می فهمی چه می گویی؟! دوستش گفت: آری، می گویم خمس بر تو واجب است و من می دانم که نداده ای. آن شخص گفت: باید چندین میلیارد بدهم. رقم آن را گفت. دوستش به او گفت: خوب چه اشکالی دارد؟ گفت: مگر می شود چنین مبلغی را داد؟ این شخص چرا نمی تواند خمس اموالش را بدهد؟ آیا باقیمانده اموالش او را کفایت نمی کند؟ واقع آنکه او نمی تواند از مال دنیا دل بکند، لذا همچنان بدهکار خدا و رسولش مانده است، اما آن شخص فقیر با دادنِ یک فلس، حقوق شرعی اموال خود را داد و خود را از بند آن رها کرد.

یا شخص دیگری بود که می گفت: فکر می کنم آن قدر پول دارم که بتوانم دویست سال در آسایش و رفاه زندگی کنم، بی آنکه به چیزی نیاز داشته باشم و نتوانم آن را تهیه کنم(!) غذای خوب، زندگی مرفه، تفریح کافی و خیلی چیزهای دیگر. تازه شاید چیزی هم اضافه بیاید. پول همانند قدرت، علم و زیبایی و بسیاری مواهب دیگر نعمتی است که از جانب خدای متعال به بندگانش عطا می شود و بنده مانند هر نعمت دیگر باید فرمان خدا را در آن اطاعت کند. امتحان و ابتلا نیز قطعاً در پیش روی اوست. اگر در امتحان موفق نگردد، البته خدای متعال او را عقاب خواهد کرد و چه بسا مالش را ـ که باید عامل آسایش و بهره مندی او باشد ـ مایه نکبت و بدبختی اش قرار خواهد داد.

رواج توهین های اعتقادی

جهان امروز بستر آشوبناکی است از عقاید نادرست و رفتارهای ناشایست بشر معاصر در برابر مقوله دین و خدا. کافی است سری به شبکه های ماهواره ای بزنیم و نشر گسترده تصورات واهی ادیان و گرایش های باطل جهان را ببینیم. در این شبکه چه مطالب ناروایی نسبت به خدای متعال نسبت می دهند. یهودیان در تلمودشان می گویند خدای متعال بشر را آفرید و همانند چرخی که در جایی رها شود همچنان در حال رفتن است و خدا اختیار و تسلطی بر آن ندارد و همواره گرفته و محزون است. قرآن نیز به این پندار اشاره می کند: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ؛(18) دست خدا به زنجیر بسته است!». به همین دلیل روزهای شنبه که فرا می رسد خدا گریه اش می گیرد و اشک هایش در دریاها می ریزد. طوفان هایی که در دریاها رخ می دهد، به سبب اشک های خداست (!) نصاری (مسیحیان) نیز خدا را در قالب پیرمردی زیبا و ریش سفید ترسیم می کنند. فلاسفه هم اعتقاد دارند که خدا مبتهج است، همیشه در حال خندیدن است.

این جسارت های گوناگون و شبهه های فراوانی را که روزانه در اذهان مردم جهان می دوانند چه کسی باید پاسخ بدهد؟ شب و روز در شبکه های ماهواره ای مختلفی در جهان چه توهین ها و جسارت ها که به ساحت مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و خدای متعال می شود! چه کسی باید پاسخگو باشد؟ آیا جز این است که من و شما باید پاسخ این اهانت ها را بدهیم و شائبه و انگ های ناروا را از ساحت مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و خدای متعال بزداییم؟ دامنه این جسارت ها حتی به بعضی از کتاب های اسلامی نیز رسیده است. در پاره ای کتاب ها جسارت هایی به ساحت پیامبر صلی الله علیه وآله می شود که اگر به نویسنده آن کتاب ها شود هرگز آن ها را بر نمی تابد. این کار چیزی جز «الْبَلَاغُ الْمُبِینُ» نیست؛ تبلیغی است مهم تر و ضروری تر از هر تبلیغ دیگر. این کار مستلزم مقدماتی است که باید هرچه زودتر در خود به وجود آوریم.

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؛ مجدد دین خدا

سرنخ و راهنمای حلّ مشکل را می توان در دعای معروف «اللهم عرّفنی نفسک فإنک إن لم تعرّفنی نفسک...» که دعایی است مفصل جست. این دعا را که از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده مرحوم علامه مجلسی و پیش از او سید بن طاووس و پیش تر شیخ طوسی در کتاب های خود با اندکی تفاوت نقل کرده اند. این دعا حاوی معارف گرانسنگی است که به ویژه لازم است بر روی آن مطالعه و تأمل فراوان صرف کنند. بزرگترها کم و بیش با آن آشنایی بیشتری داشته اند. در یکی از جملات این دعا درباره حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است: «وجَدِّد به ما امتحی من دینک؛(19) و به وسیله او تجدید کن آنچه از دین تو محو شده است».

«جدّد» تجدید کردن و از نو ساختن است. تجدید وضو یعنی دوباره وضو گرفتن. امام زمان ارواحنا فداه آنچه را از دین منحرف شده از نو زنده می کند. یکی از آن چیزها موضوع مالکیت زمین است که همان گونه که گفتیم بنا به قاعده اسلام «الأرض لله ولمن عمّرها». بسیاری از سنت های زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه السلام تغییر یافته و برخی محو و نابود گشته است. یکی از کارهای مهم حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به هنگام ظهور معرفی درست و احیای سنت های راستین اسلام است.

جوان ها باید به متون روایی و ادعیه وارد شده از ائمه علیهم السلام توجه بیشتری داشته باشند. خاصه دقت نظر و فهم سخن معصوم علیه السلام اهمیت بسیاری دارد. چراکه «حدیثٌ تدریه خیر من ألف حدیث ترویه؛ حدیثی که آن را بفهمی بهتر از هزار حدیث است که آن ها را روایت کنی [و به منظور و مفهوم آن ها پی نبری]».

کتابت حدیث و حفظ آن البته کاری در خور تحسین است. اما درک مفهوم حدیث چنان اهمیتی دارد که چه بسا فهمیدن و عمل کردن به تنها یک حدیث مایه نجات و سبب خیر فراوانی برای انسان گردد.

شناخت سیره حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف

مسلمانان در صدر اسلام نماز می خواندند و روزه می گرفتند و همچنان محافظ این سنن بودند تا حتی در دوران حاکمان جور همچون یزید و هارون و مأمون و متوکل. هم اکنون نیز همچنان نماز و روزه در میان مسلمانان جاری و ساری است. حج نیز از دیرباز تاکنون برپا بوده با این تفاوت که امروزه با ازدیاد جمعیت مسلمانان و سهولت دسترسی به آن میلیون ها تن در طول سال در مراسم حج و عمره شرکت می کنند. پس چه سنتی است که محو شده و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آن را دوباره زنده می کند؟ با ردیابی روایات مربوط به حضرت در کتاب های حدیث از جمله کتاب بحارالانوار به احادیثی بر می خوریم که همگی به این موضوع صحه می نهد. از جمله احادیثی که می گویند آن حضرت به سیره جدش رسول خدا صلی الله علیه وآله و حضرت امیر علیه السلام عمل می کند. حکومت حضرت امیرمؤمنان علیه السلام همسان حکومت پیامبر صلی الله علیه وآله بوده؛ چراکه درباره ایشان در قرآن در آیه مباهله به نفس رسول خدا صلی الله علیه وآله تعبیر شده است. از این رو سیاست و اخلاق حکومتداری و جنبه های اقتصادی و اجتماعی حکومتش همگی همسان و در امتداد حکومت رسول گرامی خدا صلی الله علیه وآله بود. حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله درباره ایشان فرموده است: «یا علی أنت قاضی دینی؛ ای علی تو [پس از من] استیفا کننده بدهی های من هستی».

این و بسیاری روایات دیگر نشان دهنده همسانی و همراهی حضرت امیر علیه السلام با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به ویژه در امرِ حکومتداری است. حال حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه دهنده راه این دو بزرگوار است و یک بار دیگر سنت های فراموش شده و احکام تعطیل شده را احیا خواهد کرد.

تمام ابعاد زندگی حضرت امیرمؤمنان علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه وآله برای ما آموزنده است. نقل می کنند که همین اواخر شخصی خدمت یکی از علما رسیده بود و از او خواهش کرد که دیوار خانه اش را رنگ بزند. آن عالم زیر بار این کار نرفت. دلیل آن را از او جویا شدند. گفت: خدای متعال از ما عالمان عهد گرفته است که زندگی مان همانند زندگانی طبقه ضعیف جامعه باشد. آری، هرگاه همه جا را رنگ زدید و خانه ضعفا هم رنگ آمیزی شد آن وقت سراغ خانه من بیایید.

در ساده زیستی معصومان علیهم السلام

ساده زیستی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه السلام و بقیه معصومان علیهم السلام بی مانند است. نمونه ای است والا و درس آموز از شیوه زندگانی پیشوای دینی. شخصی آوازه امیرمؤمنان علیه السلام، خلیفه مسلمانان و حاکم سرزمین های اسلامی را شنیده بود اما هرگز فرصت دیدار ایشان نصیب او نشده بود. روزی آهنگ دیدار ایشان می کند. به خانه حضرت آمد اما شگفت زده شد از آن همه سادگی و بی چیزی.

واقع آنکه این داستان ها را باید با گریه خواند. و نیز زندگی پیامبر صلی الله علیه وآله در مدینه منوره و نه در مکه مکرمه. در زمانی که حاکم کشور اسلامی بود و فرمانش بر تمام این سرزمین روا بود. با این حال در اتاقی با ابعاد سه در سه یا سه در چهار می زیست که شگفتی هر بیننده ای را که تا به حال او را ندیده بود بر می انگیخت. تازه نصف آن اتاق با حصیر پوشانده شده بود و بقیه اش هم رمل (ماسه) بود.

یا عروسی حضرت زهرا سلام الله علیها با امیرمؤمنان علیه السلام که در مدینه رخ داد نیز در اوج سادگی انجام پذیرفت. ایشان دختر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بودند و شوهرشان امیرمؤمنان علیه السلام که درباره او گفته اند: «بسیفک قد قام الاسلام؛ به شمشیر تو اسلام برپا شد». آن هم نه شمشیر کشورگشایی بلکه شمشیر دفاع و حمایت از اسلام. نه پیامبر صلی الله علیه وآله و نه حضرت امیرمؤمنان علیه السلام هرگز شمشیر خود را در راه کشورگشایی به کار نبردند. این کار شیوه کسانی بود که به ناحق خود را خلیفه پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله می خواندند. باری، زندگی حضرت امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها در اوج سادگی شکل گرفت. زیراندازی ظاهراً از پوست شتر یا گوسفند شب ها در زیر خود می انداختند و بقیه اتاق هم از ماسه پوشیده شده بود. عروس های پیرو حضرت زهرا سلام الله علیها جا دارد در اقتدا به آن بانوی یگانه در زندگی سختگیری نکنند. نیز جوانان تابع امیرمؤمنان علیه السلام به ایشان اقتدا کرده، زندگی مشترک خود را با سادگی آغاز کنند. این فرهنگ باید رواج یابد و همگی برای ترویج آن مسئول هستند.

علامه کاشف الغطاء و کتابش درباره امامت

از مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء رحمة الله علیه که حاشیه ای از ایشان بر کتاب عروة الوثقی موجود هست، دو داستان نقل می کنم که یکی از آن ها را بنده خود به یاد دارم و دیگری را از یکی از نوشته های ایشان نقل می کنم. بنده در روزگار جوانی در نجف اشرف و کربلای معلی به خدمت ایشان رسیده بودم. در آن روزگار تازه در قم و تهران کتاب های ایشان چاپ می شد و آوازه او در میان اهل علم پیچیده بود. یکی از کتاب های ایشان عقود حیاتی نام دارد که زندگینامه خودنوشت ایشان است. عقود به معنی دهه هاست. یعنی دهه 20، دهه 30 الی آخر.

ایشان در این کتاب دهه دهه به شرح زندگانی خود می پردازد. موضوعات آن کتاب به روزگار دیکتاتوری عراق بر می گردد که حکومت عراق زیر نظر امپراتوری عثمانی در ترکیه اداره می شد. ایشان در کتاب می نویسد که کتابی درباره امامت به رشته تحریر درآورد ـ که البته بنده آن کتاب را ندیدم و از سرنوشت آن بی خبرم.

قاضی بغداد که از جانب حکومت عثمانی بر مسند قضاوت نشسته بود. بعد از خواندن کتاب نسخه ای از آن را به آستانه ترکیه فرستاد که در آن زمان مرکز خلافت اسلامی بود.

البته تنها حامل نامِ اسلام بود و خلیفه عثمانی به نام اسلام در آنجا حکومت می کرد. روزگار مدیدی حکومت عثمانی بسیاری از کشورهای اسلامی امروزی را دربر گرفته بود. صفویان که روی کار آمدند ایران را از حکومت عثمانی ها جدا کردند و پیش از آن بخش های عمده ای از ایران تحت سیطره عثمانی ها بود. عراق نیز در بازه زمانی مدیدی تحت اداره عثمانی ها بود.

قاضی بغداد نامه ای به قاضی القضات آستانه در ترکیه فرستاد و کتاب را ضمیمه آن کرد. قاضی القضات هم پس از خواندن کتاب برای او نوشت این شخص چون عالم است نخست آنکه او را از نجف اشرف به بغداد فرا بخوانید و پس از محاکمه او را حبس کنید. دیگر آنکه بین ده لیره تا بیست لیره او را جریمه نقدی کنید. برای چندین صفحه کتاب با موضوع امامت چنین جزای سنگینی در نظر گرفتند. به استثنای کتاب های علامه کاشف الغطاء در موضوعات فقهی و اصولی سایر کتاب های ایشان غالباً کم برگ بودند. علامه در کتاب خود نوشت که او را به بغداد کشیدند و مفصل او را محاکمه کردند که چرا این مطالب را در کتابش مطرح کرده است. علامه نیز مدرک تمام سخنانش را از کتاب های آن ها بیان کرد. گفتنی است که در آن زمان با بیست لیره می شد خانه ای خرید.

قاطعیت و مقبولیت علامه کاشف الغطاء

داستان دیگری را که از علامه کاشف الغطاء نقل می کنم نمی دانم که در کتابش آن را ذکر کرده است یا نه. بنده خود آن را به یاد دارم. این داستان به روزگار پادشاهی عراق بر می گردد؛ پس از آزاد شدن عراق از سیطره حکومت عثمانی ها. در آن زمان من به خاطر دارم که آزادی اندکی در عراق وجود داشت. حکومت عراق در آن زمان به ظاهر اسلامی بود، البته نه به این معنی که قوانین اسلام همگی در آن اجرا شود.

سید جلیل القدری در نجف اشرف می زیست به نام سید کاظم کفایی. بنده ایشان را از نزدیک دیده بودم. ایشان کتابی با عنوان «الزهراء سلام الله علیها» درباره حضرت زهرا سلام الله علیها و مظالمی که به ایشان شد و کسانی که به آن حضرت ظلم کردند به صورت مستند نوشت و آن را چاپ کرد. با انتشار این کتاب عده ای از دشمنان حضرت زهرا سلام الله علیها در بغداد تجمع کردند و شلوغ کردند و اعتراض خود را به گوش چند تن از وزرا رساندند. انتشار این کتاب بازتاب گسترده ای در بغداد آن روز داشت. شاید خیلی از هم سن و سال های بنده که در آن برهه در عراق می زیستند یا به آنجا رفت و آمد می کردند این موضوع را به خاطر داشته باشند.

سرانجام برای خواباندن سر و صداها و خاموش کردن اعتراض ها سید کاظم کفایی را حبس کردند. مرحوم کاشف الغطاء که در آن زمان از شهرت و اعتبار بسیاری در عراق برخوردار بود با شنیدن خبر دستگیری و زندانی شدن کفایی ـ با توجه به اینکه در عراق آزادی مختصری وجود داشت ـ به سرعت تلگرافی به نوری سعید، رئیس وزرای وقت عراق زد و در آن نوشت: «الکفایی یطلق وإلا... محمد حسین کاشف الغطاء». به این معنی: «کفایی باید آزاد شود وگرنه... [با امضای] محمد حسین کاشف الغطاء». این تلگراف مختصر و عجیب تأثیر مهمی بر نوری سعید داشت و در پی آن فوراً نوری سعید، کفایی را از زندان آزاد می کند.

ضرورت جهانی شدن تبلیغ

مرحوم کاشف الغطاء استفاده خوبی از آزادی موجود کرد. امروزه در کشورهای دنیا به مراتب بیشتر آزادی وجود دارد و بسیار بیشتر و بهتر از قبل می توان تبلیغ کرد. در کشورهای اسلامی هم کم و بیش آزادی موجود است. اما چه اندازه از آن استفاده شده محل بررسی است. چه مقدار در آن از خدای عزوجل و از قرآن کریم دفاع می شود؟ چندی پیش عکسی را از فضای مجازی به من نشان دادند که در آن به ساحت مقدس پیامبر صلی الله علیه وآله توهین شده است. آیا کسانی که مرتکب این کارها می شوند همگی دشمن هستند و از سر کینه توزی این جسارت ها را می کنند؟ قطعاً اغلب آنان نادان هستند و از حقیقت غافل مانده اند. نیز جسارت هایی که به حضرت امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف می شود. عمده آنها حاصل جهالت و ناآگاهی مرتکبان آنها نسبت به اسلام و ائمه ماست.

این حقایق باید به گوش جهانیان برسد. باید بلاغ مبین محقق گردد. البته همان گونه که گفتیم این کار مستلزم تهیه مقدمات آن است. یکی از این مقدمات کسب علم است. باید خواند و یاد گرفت تا بتوان از حریم خدا و اسلام دفاع کرد. در غیر این صورت نمی توان به این کار اقدام کرد.

به هر حال ماه مبارک رمضان فرصتی است فرخنده و مبارک که باید هریک از ما تصمیم بگیریم که به هر شکل که از دست ما بر می آید از میراث دینی مان دفاع کنیم. دفاع از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و اهل بیت طاهرین علیهم السلام فریضه کفایی است و تا هنگامی که «من فیه الکفایه» به طور عینی وجود نداشته باشد بر همگان واجب است.

کسانی که امروزه از کفر به اسلام یا از اسلام اسمی به اسلام واقعی و مکتب اهل بیت علیهم السلام هدایت می شوند حاصل معدود تلاش هایی است که برخی از مسلمان های با وجدان در نشر و گسترش معارف اهل بیت علیهم السلام کرده اند. چند شب پیش یک جوان غربی با سه خانم نزد من آمدند که تازه مستبصر شده اند. پس از اندکی پرس و جو مشخص شد که آن خانم ها یکی همسر آن جوان و دیگری مادرش و سومی یکی دیگر از بستگانش بودند. سؤال اینکه چرا اینها پیش از این مستبصر نشده بودند؟ دلیل آن فقط این است که تا به حال حقیقت به گوش آن ها رسانده نشده بود. اگر در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله اقبال مردم به اسلام چنان گسترده شد که خدای متعال در قرآن درباره آن فرموده است: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا؛(20) هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرا رسد * و مردم را ببینی گروه گروه وارد دین خدا می شوند». تنها به این دلیل است که تبلیغ پیامبر صلی الله علیه وآله واقعی بود. امروز ما مسلمانان نیز موظفیم که در پیروی از راه و شیوه پیامبر صلی الله علیه وآله در تبلیغ اسلام حقیقی به جهانیان نهایت همت و تلاش خود را صرف کنیم. به ویژه در این ماه مبارک رمضان ـ که بهار این کار است ـ از درگاه خدای متعال عنایت و توفیق افزون تر را برای همگی ما خاصه جوانان عزیز مسئلت می کنم. امید آنکه خدای متعال استفاده بهتر از این ماه مبارک را قسمت ما بفرماید، وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مفاتیح الجنان، اعمال شب اول ماه رمضان.
2. سوره قصص، آیه 56.
3. سوره نساء، آیه 6.
4. بحارالانوار، ج2، ص82.
5. أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ اَلطَّبْرِسِیُّ فِی اَلْإِحْتِجَاجِ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ اَلْعَسْکَرِیِّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ اَلْکِتٰابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هٰذٰا مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ ، قَالَ هَذِهِ لِقَوْمٍ مِنَ اَلْیَهُودِ إِلَی أَنْ قَالَ: وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، إِذَا کَانَ هَؤُلاَءِ اَلْعَوَامُّ مِنَ اَلْیَهُودِ لاَ یَعْرِفُونَ اَلْکِتَابَ إِلاَّ بِمَا یَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ فَکَیْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِیدِهِمْ وَ اَلْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ وَ هَلْ عَوَامُّ اَلْیَهُودِ إِلاَّ کَعَوَامِّنَا یُقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ إِلَی أَنْ قَالَ: فَقَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بَیْنَ عَوَامِّنَا وَ عَوَامِّ اَلْیَهُودِ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِیَةٌ مِنْ جِهَةٍ أَمَّا مِنْ حَیْثُ اَلاِسْتِوَاءِ فَإِنَّ اَللَّهَ ذَمَّ عَوَامَّنَا بِتَقْلِیدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ کَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ أَمَّا مِنْ حَیْثُ اِفْتَرَقُوا فَإِنَّ عَوَامَّ اَلْیَهُودِ ، کَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْکَذِبِ اَلصِّرَاحِ وَ أَکْلِ اَلْحَرَامِ وَ اَلرِّشَا وَ تَغْیِیرِ اَلْأَحْکَامِ وَ اُضْطُرُّوا بِقُلُوبِهِمْ إِلَی أَنَّ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ فَاسِقٌ لاَ یَجُوزُ أَنْ یُصَدَّقَ عَلَی اَللَّهِ وَ لاَ عَلَی اَلْوَسَائِطِ بَیْنَ اَلْخَلْقِ وَ بَیْنَ اَللَّهِ فَلِذَلِکَ ذَمَّهُمْ وَ کَذَلِکَ عَوَامُّنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ عُلَمَائِهِمُ اَلْفِسْقَ اَلظَّاهِرَ وَ اَلْعَصَبِیَّةَ اَلشَّدِیدَةَ وَ اَلتَّکَالُبَ عَلَی اَلدُّنْیَا وَ حَرَامِهَا فَمَنْ قَلَّدَ مِثْلَ هَؤُلاَءِ فَهُوَ مِثْلُ اَلْیَهُودِ اَلَّذِینَ ذَمَّهُمُ اَللَّهُ بِالتَّقْلِیدِ لِفَسَقَةِ عُلَمَائِهِمْ فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ اَلْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلاَهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لاَ یَکُونُ إِلاَّ بَعْضَ فُقَهَاءِ اَلشِّیعَةِ لاَ کُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَکِبَ مِنَ اَلْقَبَائِحِ وَ اَلْفَوَاحِشِ مَرَاکِبَ عُلَمَاءِ اَلْعَامَّةِ ، فَلاَ تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَیْئاً وَ لاَ کَرَامَةَ وَ إِنَّمَا کَثُرَ اَلتَّخْلِیطُ فِیمَا یُتَحَمَّلُ عَنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ لِذَلِکَ لِأَنَّ اَلْفَسَقَةَ یَتَحَمَّلُونَ عَنَّا فَیُحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ لِجَهْلِهِمْ وَ یَضَعُونَ اَلْأَشْیَاءَ عَلَی غَیْرِ وَجْهِهَا لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ وَ آخَرُونَ یَتَعَمَّدُونَ اَلْکَذِبَ عَلَیْنَا اَلْحَدِیثَ.
6. رجال الکشی، ج2، ص742.
7. سوره مؤمنون، آیه 99.
8. سوره یوسف، آیه 53.
9. سوره کهف، آیه 29.
10. الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام، (مشهد: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1406ق)، ص49.
11. نهج البلاغه، خطبه 209.
12. سوره حج، آیه 25.
13. سوره یوسف، آیه 111.
14. سوره حجر، آیات 39 و 40.
15. سوره اعراف، آیه 17.
16. سوره اعراف، آیه 17.
17. بحارالانوار، ج72، ص38.
18. سوره مائده، آیه 64.
19. مفاتیح الجنان، دعای غیبت.
20. سوره نصر، آیات 1 و 2.