1- ماجرای غدیر خم
غدیر علوى روزى است كه براى همیشه تاریخ، شاهدی بر مظلومیت امامت و ولایت بوده و هست و خواهد بود. حاجیان در راه بازگشت از خانه خدا به فرمان حضرت ختمى مرتبت، محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله در غدیر خم گرد آمدند. آن رسول هدایت از جانب پروردگار فرمان یافته بود تا آخرین رسالت خود را به انجام برساند و با معرفى جانشین خویش، خط رسالت را به رشته امامت و ولایت پیوند زند تا وظیفه رسالت را به خوبى ادا كرده باشد.
آن گاه تمام حاجیانى كه غدیر را ترك كرده بودند، فرا خوانده شدند و چون باقیمانده حاجیان از راه رسیدند، به فرمان پیامبر صلی الله علیه وآله از جهاز اشتران منبرى فراهم آمد و آن حضرت بر فراز آن قرار گرفت و دست على علیه السلام را بالا برد و فرمود: «من كنت مولاه فعلی مولاه، اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله؛ هر كس من مولاى او هستم، این على مولاى اوست. بار الها، دوستان او را دوست بدار، دشمنان او را دشمن دار، یارى كنندگان او را یارى كن وآنان كه او را تنها واگذارند، تنهایشان گذار».
سپس آیه «اكمال دین» را براى حاضران تلاوت فرمود و حاجیان راه شهرها و خانه هاى خود را در پیش گرفتند تا آخرین پیام آسمانى و جانشینى على علیه السلام را به كسان خود برسانند.
جامعه بشرى از آغاز پیدایش از وجود پیامبر و واسطه وحى الهى برخوردار بوده و مى بایست این روند تا واپسین دم حیات این خاكدان ادامه یابد و هیچ گاه نباید زمین از حجت خدا تهى باشد. از همین رو باید براى پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله جانشینى تعیین مى شد تا پس از خاتمیت رسالت، امام و ولى، راه پیامبر صلی الله علیه وآله را ادامه داده و اهداف ناتمام مانده او را به بهترین وجه محقق سازد. پرروشن است فردى مى تواند جانشین پیامبر باشد كه از هر نظر با پیامبر همراه و همفكر بوده و در عصمت و پاكدامنى تجسم عینى پیامبر باشد.
حال این سؤال پیش مى آید كه انتخاب جانشین شایسته در اختیار انسان هاست یا همان سان كه خدا پیامبران را به رسالت برمى گزیند، جانشین او را نیز خود انتخاب مى كند؟ كه پاسخ صحیح، مورد دوم است.
در طول عمر رسالت پیامبران، جانشینى مناسب و پاكدامن براى رسولان الهى معین شده است تا در نبود رسولان، جانشینان آن ها به انجام وظیفه بپردازند. پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نیز از این قاعده مستثنا نبودند و ناچار باید با تعیین و فرمان الهى جانشین خود را براى سامان دادن به جامعه نوپاى اسلامى و گستراندن عدل و ظلم ستیزى در جامعه آن روز معین كند و چنین كرد.
2- دوران جاهلیت و تابیدن نبوت
دوران جاهلى پیش از مبعوث شدن حضرت محمد صلی الله علیه وآله به پیامبرى، آكنده از جنگ، خونریزى، غارت و...، بود. انسان ها براساس موقعیت اجتماعى، اقتصادى و روابط قبیله اى به تناسب از احترام خاصى برخوردار بودند. زنان به صورت كالا در میان آنان دست به دست مى گشتند و دختركان تنها به جرم دختر بودن، زنده به گور مى شدند. یك نزاع كوچك گاهى جنگى خردكننده شصت ساله در پى داشت و جان هزاران انسان را مى گرفت. طبقه ضعیف جامعه، اسیر بیگارى طبقه برتر بود و هیچ حقى نداشت. نژاد، شمار افراد، موقعیت قبیله و ثروت، وسیله تفاخر مردم دوران جاهلى بود و انسان هاى بى گناه به سبب نادانى و خودخواهى فرادستان، به پاى بتها قربانى مى شدند تا خدایگان آن ها خشنود شوند؛ خدایگانى كه از سنگ، چوب، خرما و گاهى نیز از طلا و نقره به دست همان جماعت جاهل ساخته مى شدند؟
از درون چنین تاریك خانه اى، انسانى كامل به پیامبرى مبعوث شد تا دیو پلید ستم، تجاوز به حقوق افراد، سفاكى و...، را از جامعه براند و آن را با زیور اسلام، دین آسان گیر و آسمانى بیاراید. او كه در میان مردمش به «امین» شهره بود و جز خوبى از او ندیده بودند و او را هماره راه گشاى خویش مى دانستند، با آشكار كردن دعوت به یكتاپرستى، آماج آزار همان مردم قرار گرفت و دیوانه، جادوگر، دروغ پرداز و...، خوانده شد. او را سنگ كین مى زدند، خاكستر بر سر مباركش مى افشاندند و ...، امّا با تمام این احوال صبورى ورزید؛ چراكه خدایش او را «داراى خُلق والا» خوانده بوده. آن بزرگوار طى 23 سال فعالیت، جامعه اى پدید آورد كه همان دشمنان دیروز اكنون چون برادر در كنار یكدیگر با صفا مى زیستند و حكومتى تأسیس نمود كه مانندى نداشت، امّا بودند كسانى كه همچنان بر رسوم جاهلى پایورزى مىكردند و هر زمان كه فرصتى دست مىداد جوهر ناپاك خود را بروز مىدادند. همین افراد براى از میان برداشتن پیامبر صلی الله علیه وآله و نابودى دین نوپاى اسلام مذبوحانه تا كشتن ایشان پیش رفتند، ولى اراده حضرت حق، بر آن تعلق گرفته بود و سرانجام اسلام پابرجا شد و همه دنیا را با وجود خود نورانى و كام مردم حقیقت جو را شیرین كرد.
3- غصب خلافت و فراموش کردن غدیر
تنها هفتاد روز پس از ابلاغ منشور امامت و ولایت از سوى پیامبر صلی الله علیه وآله، آن حضرت دعوت حق را لبیك گفت و به دیدار خدا شتافت. اینك وقت آن رسیده بود تا آنچه درباره حضرت على علیه السلام به مردم رسانده بود عملى شود. آنان كه دیروز و در جمع غدیریان با حضرت على علیه السلام به عنوان امام و جانشین پیامبر بیعت كرده و این منصب را به او تبریك گفته و ولایت او را پذیرفته بودند، تغییر ماهیت داده و با تفاصیلى كه در منابع تاریخى تمام فرقه هاى اسلامى آمده است، امام به حق را كنار زده، خود، خلافت پیامبر صلی الله علیه وآله را تصاحب كردند. آنان خوب مىدانستند كه على علیه السلام از تمام صحابه برتر و نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله نزدیكتر و در حقیقت رازدار پیامبر صلی الله علیه وآله و ترجمان واقعى قرآن و سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله است. باید دید كه اینان به چه انگیزه اى این تخریب بزرگ تاریخى را مرتكب شدند.
«عثمان بن سعید» و «حسین بن روح» دو تن از یاران امام حسن عسكرى علیه السلام و دو نایب خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بودند. هر دو نقل كرده اند كه امام حسن عسكرى علیه السلام فرمود: پدرم امام هادى علیه السلام از سوى حاكم وقت، متوكل عباسى از مدینه به سامرا احضار شد. آن حضرت در مسیر خود به سامرا به نجف اشرف رسید و به منظور زیارت جدّ گرامیش كنار مرقد امیرمومنان علیه السلام حضور یافت و زیارتى خواند كه به زیارت امیرمومنان علیه السلام در روز غدیر مشهور است. در بخشى از این زیارت آمده است: «وحال بینك وبین مواهب الله لك؛ میان شما و مواهبى كه خدا براى شما مقرّر فرموده است، حائل و مانع شدند».
این عبارت تنها در زیارت ایشان آمده است كه بىتردید امام هادی علیه السلام در این عبارت به كسانى اشاره داشتند كه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله از رسیدن موهبت الهى به دست حضرت على علیه السلام ممانعت كردند. باید توجّه داشت كه خداى ـ جلّ وعلا ـ مواهب زیادى چون: علم بى كران، عصمت، مقام امامت و جایگاه و منزلت والای نزد خود به حضرت على علیه السلام داد. حال این پرسش پیش مى آید كه چرا پیمان شكنان این مواهب را از امام علیه السلام دریغ داشتند؟ یقیناً این مواهب چیزى نبود كه بتوان آن ها را از ایشان دریغ نمود یا حضرتش را از داشتن آن ها بازداشت.
بنابراین، آنچه مورد توجّه امام هادى علیه السلام بود و در زیارت امیرمومنان علیه السلام بدان اشاره فرمود، حق آن حضرت براى اداره حكومت بود؛ همان چیزى كه خداى ـ عزّوجل ـ در روز غدیر خم به وسیله رسولش به همگان ابلاغ كرد و مردم نیز با بیعت خود آن را پذیرفتند، امّا حضرت به مدت 25 سال پس از پیامبر صلی الله علیه وآله با توطئه پیمان شكنان از اداره حكومت محروم ماند. نتیجه این اقدام، محروم نگاه داشتن مردم از امیر و حاكمى لایق بود كه مى توانست حكومت پیامبر صلی الله علیه وآله را با تمام عدالت خواهى و مردم دارىاش استمرار بخشیده و دامنه آن را آن سان كه مورد رضایت خداى عزّوجل و آرامش خاطر همگان بود بگستراند. بنا به شواهد تاریخى، دوران ـ تقریباً ـ پنج ساله حكومت امیرمومنان علیه السلام كه تبلور همه خوبى هاست عظمت اهداف غدیر را آشكار كرده و به حق این روز را عیدى بزرگ و باعظمت براى مسلمانان و حتى بشریت گردانده است، ولى غدیر و صاحب شایسته غدیر هر دو مورد جفاى تاریخ قرار گرفتند، در عین حال این روز همچنان با عظمت و شكوه است.
4- ثمره غفلت از غدیرخم
1- سلب آزادى
اگر در دنیاى امروز از آزادى سخن گفته مى شود و یا به همین مقدارى كه آزادى وجود دارد، باید آن را مرهون مولى الموحدین امیرالمؤمنین علیه السلام دانست. البته سخن درباره پس از واقعه غدیر و در نبود پیامبر صلی الله علیه وآله است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه وآله در دوران حاكمیت خود آزادى را در جامعه گستراند و پس از رحلت ایشان بود كه این آزادى از جامعه سلب شد. اختناق موجود در دنیاى فعلى به سبب نفى غدیر است؛ چرا كه با جلوگیرى از برپایى حكومت امیرمؤمنان علیه السلام مانع گسترش آزادى گردیدند. نزاعهاى فراوانى كه در جامعه چهره نموده است و جاهلیت را حیات مجدد بخشیده، جنگ هاى بسیارى که به راه انداخته شد كه نام آن را «حروب الردّة» گذاشتند و استمرار چنین جنگ هایى كه تا به امروز جان میلیونها انسان را گرفته و هماره ادامه دارد، نتیجه نفى غدیر است.
طى مدت 25 ساله حكومت غاصبان، چنان جوّ خفقان و اختناق بر جامعه حاكم شده بود كه هیچ كس حق نداشت از پیامبر صلی الله علیه وآله حتى یك روایت نقل كند. امیرمومنان علیه السلام و دیگران گرفتار چنین جوّى بودند. پسر عمر مى گوید: من در زمان پدرم نمىتوانستم حتّى حدیثى كه از رسول گرامى اسلام شنیده بودم نقل كنم. در صورتى كه شخصى حدیثى از رسول الله صلی الله علیه وآله نقل مى كرد به تحمل شلاق محكوم مى شد، ولى امیرمومنان علیه السلام پس از به دست گرفتن حكومت كوتاه مدت، جوّ اختناق را از بین بردند و آزادى را به جامعه بازگرداندند.
2- تحریف شریعت
پس از پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه وآله بسیارى از مبانى شریعت مبین اسلام دستخوش تحریف شد و قدرتمندان دین را بر حسب سلایق و به مقتضاى رأى شخصى تغییر مى دادند. زمینه هایى براى امكان تحریف ایجاد كرده بودند كه از جمله آن ها سلب آزادى بود. در جامعه آن روز هیچ كس آزادى روایت یك حدیث از پیامبر صلی الله علیه وآله را نداشت و حكام غاصب حتى اجازه جمع آورى قرآن را نمىدادند. حال این سؤال پیش مى آید كه مگر پیامبر صلی الله علیه وآله غیر از بیان شریعت، بیان دیگرى هم داشتند، مگر قرآن شریعت نبود؟ آیا سیره ایشان غیر از شریعت بود؟
در حقیقت، تحریف واقعیت دین با آزادى ممكن نبود. از جمله تحریف هایى كه حاكمان غاصب پایه گذارى كردند، در مورد نماز نافله شب هاى ماه مبارك رمضان بود كه پیامبر صلی الله علیه وآله تشریع فرمودند. پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه وآله نماز نافله ماه رمضان را در مسجد به جا مى آوردند. عده اى این نماز را به جماعت خواندند، ولى پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند این نماز به جماعت خوانده نمى شود، بلكه باید فرادا به جاى آورده شود. پس از رحلت ایشان عمر بن الخطاب در مخالفت با بیان پیامبر صلی الله علیه وآله به رأى خود اقدام به برپایى نافله در ماه رمضان به جماعت نمود و نام آن را «نماز تراویح» نهاد. موارد بسیار دیگرى از تحریف شریعت ازسوى حاكمان وجود دارد كه در محل خود ذكر شده است و همه كم و بیش آن ها را مى دانید.
3- جنگ افروزى علیه امیرمومنان علیه السلام
پس از اینكه امیرمومنان علیه السلام به خواست افراد جامعه حكومت را پذیرفتند، عدالت و برابرى را در جامعه گستراندند و هیچ ظلمى را بر جامعه روا نمىدانستند. افرادى نیز بودند كه انگیزههاى ظالمانه داشتند و منافع خود را در همراهى با ایشان نمىدیدند؛ لذا در پى تضعیف پایههاى حكومت برآمدند و از هر وسیلهاى براى رسیدن به این هدف بهره مىگرفتند. آنان به بهانه جویى مىپرداختند و جنگ و نزاع و اختلاف به راه مى انداختند و بدین وسیله هم خود و هم بسیارى از افراد جامعه را در مقابل حضرت على علیه السلام قرار دادند. این فتنه انگیزان غالباً از وابستگان حاكمان پیشین بودند. جنگ جمل، صفین و خوارج نمونه هایى از جنگ افروزى آنان و تحمیل نبرد بر امیرمومنان علیه السلام بود كه بارزترین پیامدهاى نفى غدیر به شمار مى رود. جنگ جمل به سركردگى عایشه و افرادى چون: طلحه، زبیر و عبدالله بن زبیر به راه افتاد. طلحه و زبیر كه در آغاز حكومت حضرت على علیه السلام با ایشان بیعت كرده بودند، پیمان شكستند. آنان با بیعت خود خواهان منافعى چون فرمانروایى بصره و كوفه بودند، ولى امیرمومنان علیه السلام با واضح بینى خود آنان را ناكام گذارد. سرانجام مخفیانه مدینه را به سوى مكه ترك كردند و در آن جا با استفاده از بیت المالِ غارت شده ازسوى امویان، خون خواهى عثمان را بهانه كردند و با تشكیل ارتشى رهسپار بصره شدند و آن جا را تصرف كردند كه در نهایت، امیرمومنان علیه السلام آنان را شكست داد.
جنگ صفین هم یكى دیگر از آن جنگ هایى بود كه از سوى معاویه بر ضد ایشان به راه افتاد. دلیل به وجود آمدن این جنگ، حكومت معاویه بر شام بود كه از سوى عثمان و با هدف قبیله گرایى و بازگشت به عصر جاهلیت صورت گرفته بود. حضرت على علیه السلام به ابقاى حكومت او تن نمىدادند. معاویه كه منافع و حكومت خود را در خطر مىدید، با فریفتن برخى اصحاب، ایجاد اختلاف در صفوف آنان، جوسازى علیه امام علیه السلام و تطمیع و تهدید توانست جنگى را بر ضد ایشان راه اندازد. پس از ورود در جنگ و زمانى كه خود را در یك قدمى شكست مفتضحانه دید با سر دادن شعارهاى فریبنده و نفوذ در یاران امام حضرت را وادار به پذیرش حكمیت كرد. البته كیفیت این حكمیت از پیش مشخص شده بود. پس از آنكه امام علیه السلام به حكمیت تن داد و توطئه معاویه كارساز شد، همان كسانى كه با اصرار حضرت را وادار به پذیرش حكمیت نمودند با عنوان خوارج نبردى دیگر را در نهروان بر حضرت تحمیل كردند. تمام این وقایع نتیجه نفى غدیر بود؛ چرا كه در فاصله 25 ساله میان حاكمیت پیامبر صلی الله علیه وآله و امیرمونان علیه السلام، حكومت در اختیار كسانى بود كه غدیر را به كنارى گذاشته بودند و سنتهاى جاهلى به جامعه بازگردانده شده بود.
4- منافق پرورى
جامعه اى كه پیامبر صلی الله علیه وآله ایجاد نمودند جامعه اى بود كه آثار جاهلى از آن زدوده شده بود و ادامه این روند مستلزم برپایى غدیر بود، ولى نفى غدیر آثار سوئى را جایگزین این تحول كرد؛ زیرا روحیه نفاق و منافق پرورى از همان روزهاى پس از شهادت پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه وآله در جامعه جلوه كرد و امیرمومنان علیه السلام حتّى پس از به دست گرفتن حكومت با منافقان مواجه بود. جریان صفین و افرادى كه در ركاب امیرمومنان علیه السلام بودند با اصرار حضرت را وادار به حكمیت مى كنند تا جنگى را كه بر حضرت تحمیل شده بود و حضرت در مقام دفاع بودند و در آستانه پیروزى قرار داشت، تمام كنند و در نهایت به حكمیت انجامید. همان هایى كه با اصرار موفقیت قریب الوقوع امیرمومنان علیه السلام را به مسلخ حكمیت كشاندند، پس از پایان جنگ به ایشان اعتراض كردند كه چرا حكمیت را پذیرفت و با شعارهایى چون «الحكم لله لا لك ولا لأصحابك یا علی» و شعار «لا حكم إلاّ لله» كه مغالطه اى آشكار بود، روحیه نفاق و دورویى خود را بروز دادند.
بسیارى از اصحاب حضرت، طراحان چنین رفتار و شعارسازى هایی برضد امیرمومنان علیه السلام را «منافقان» خواندند و یقیناً اینان منافق بودند؛ زیرا اگر در قاموس مفهوم نفاق، مصداقى وجود داشته باشد، یقیناً همین دستهاند كه برضد امیرمومنان علیه السلام شعار مىدادند، در حالى كه در ركاب حضرت بودند و به چیزى اعتراض مىكردند كه خود بر حضرت تحمیل كرده بودند. پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه وآله در حدیثى، در وصف منافق مى فرمایند: «لا یبغضك إلاّ منافق؛ تنها منافقان نسبت به تو (امیرمومنان على علیه السلام) دشمنى و بغض مىورزند».
آنچه بیان شده پارهاى از پیامدهاى سوء كنار زدن حضرت على علیه السلام و نفى غدیر بود.
5- ثمره پایبندی به غدیرخم
غدیر و جامعه اى پاك و بی اختلاف
هنگامى كه رسول گرامى اسلام در روز غدیر حضرت على علیه السلام را به مقام ولایت نصب و معرفى نمودند خطاب به امّت فرمودند: «هذا ولیكم؛ این (على علیه السلام) ولىّ شماست».
در منطوق آیات و روایات، كسى كه اداره امور فرد یا جامعه را برعهده دارد «ولىّ» خوانده مى شود.
در متون اسلامى در خصوص اینكه اگر غدیر برپا مى شد و حكومت به اهلش ـ كه فرمان خدا و رسولش بر آن بود ـ واگذار مى گردید، هرگز در جامعه اختلافى پیش نمى آمد، روایات فراوانى آمده است، ازجمله: «ما اختلف علیكم سیفان؛ هرگز اختلافى كه به شمشیر كشیده شود پیش نمى آمد».
در این عبارت واژه «إختلف» آمده كه به معناى رفت و آمد است و در این جا برخورد و نزاعى كه سرانجام آن جنگ و كشتار باشد مدّ نظر است.
در نتیجه اینكه رخت بربستن نزاع و جنگ از یك جامعه به منزله داشتن جامعه اى پاك و سالم است كه هدف رسول گرامى اسلام صلی الله علیه وآله دقیقاً رسیدن به آن بود.
اولین پیامدهاى نفى غدیر در جامعه شهادت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت محسن علیه السلام بود كه از سوى حكّام به شكلى خشونت بار روى داد و از همین زمان كشتار و نزاع چهره نمود و حاكمانی كه نمى توانستند حق را كه در على علیه السلام تجسّم یافته بود، تحمّل كنند، با آن حضرت سر ستیز برافراشتند.
برخى خرده مى گرفتند كه چرا امیرمومنان علیه السلام پس از رسیدن به حكومت در جنگ هایى دامنه دار شركت كردند؟ بلى، ایشان درگیر سه جنگ شدند، ولى در هر سه جنگ، حضرت آغازگر جنگ نبودند، بلكه جنگ افروزى ازسوى مخالفان حضرت بود كه از بقایا و دست نشاندگان حاكمان پیشین بودند و عدل امیرمومنان علیه السلام را بر نمى تابیدند. طبیعى است در چنین مواجه هاى (جنگى) یا باید خود و اصحابشان كشته شوند و یا به دفاع از خود بپردازند ودفاع حضرت على علیه السلام به همین منظور و ضرورى بود.
به دیگر سخن اینكه درگیر شدن آن حضرت در سه جنگ یادشده به منظور دفاع بوده است.
غدیر و حقیقت آزادى
براى درك بهتر آزادى و اینكه منشأ تمام آزادى هایى كه در دنیاى غرب امروز از آن سخن گفته مى شود ـ اگر چه دستخوش نادرستى ها شده ـ امیرمومنان علیه السلام است، ذكر نمونه هایى از آزادى عملى حضرت على علیه السلام در زمان حكومتشان لازم است.
ایشان در ماه هاى اولیه حكومتشان در مقابله با كسانى كه شریعت پیامبر صلی الله علیه وآله را تحریف كرده، نماز نافله در ماه مبارك رمضان را به جماعت به جا مى آوردند، در مقام حاكم اسلامى و كسى كه ازسوى پیامبر «ولى» معرفى شد، انجام به جماعت نافله شب هاى ماه مبارك رمضان را نهى و به فرادا گزاردن آن دستور دادند و با این اقدام موجى از اعتراض حضرت را در میان گرفت. پرواضح است كه این اقدام سرپیچى از فرمان امام و مقاومت در برابر حكمى واقعى بود كه ازسوى پیامبر تشریع شد. امیرمومنان على علیه السلام براى گفته خود به عمل رسول الله صلی الله علیه وآله استدلال فرمود، به این معنا كه پیامبر صلی الله علیه وآله به عنوان پایه گذار نماز جماعت، هرگز خواندن نافله را به جماعت دستور ندادند و خود نیز چنین نكرده، بلكه از گزاردن نافله به جماعت بازداشتند.
این استدلال آن چنان محكم و متین بود كه معترضان و اشكال تراشان، نتواستند بر استدلال امام خدشه وارد كنند، در عین حال همان ها علیه اقدام امیرمومنان علیه السلام در بازداشتن از خواندن نافله به جماعت، تظاهرات كردند. حضرت نه تنها مانع تظاهرات اعتراض كنندگان نشد، بلكه به امام حسن مجتبى علیه السلام فرمودند: به آنان بگو هر چه مىخواهند بكنند. منظور امام این بود كه چنانچه اصرار دارند، نافله را به جماعت بخوانند. عملكرد حضرت بیان گر جامعه اى آزاد بود و حتى آنان كه در پى باطل بودند و باطل طلبىشان نیز آشكار بود امام آنان را آزاد گذارد. مخالفان به همین مقدار بسنده نكردند، بلكه فضائل اخلاقى امام علیه السلام را ـ العیاذ بالله ـ سبكسرى خواندند و مى گفتند: «فیه دعابة؛ او شوخ طبع است».
كسانى این مطلب را مطرح مى كردند كه مى دانستند امیرمومنان علیه السلام عمل و سخنى غیر از حق ندارد و حق محض است. نیز از پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه وآله شنیده بودند كه مىفرمود: «الحق مع علی وعلی مع الحق؛ حق با على و على با حق است».
آنان فراموش نكرده بودند كه پیامبر صلی الله علیه وآله نافله ماه مبارك رمضان را فرادا مىخواندند و از اقامه این نماز به جماعت جلوگیرى نمودند، امّا در مخالفت خود اصرار داشتند.
در ماجراى جنگ جمل جنگ افروزان برضد امیرمومنان علیه السلام شكست خوردند وسردمداران جنگ پس از شكست در كاروانسرایى در بصره مخفى شدند. یكى از این فراریان عایشه بود. حضرت علی علیه السلام سوار بر اسب و در حالى كه جمعى از اصحاب مسلح او را همراهى مى كردند وارد كاروانسرا شدند و در مقابل اتاقى كه عایشه در آن مخفى شده بود رفته، با خطابى عتاب آلود به عایشه فرمودند: آیا پیامبر صلی الله علیه وآله به تو فرمان داده تا چنین كنى؟ سپس فرمودند: آماده باش تا تو را به مدینه بفرستم.
طبیعى است كه در جریان جنگ عده اى كشته مى شوند كه وابستگانى از قبیل: زن، فرزند، خواهر و... دارند. در جمل نیز وضع به همین منوال بود و بازماندگان كشتگان در كاروانسرا حضور داشتند. آنان در مقابل حضرت قرار گرفته، برضد امام شعار مى دادند: «هذا قاتل الأحبة؛ این كشنده محبوبان ماست».
حضرت مجدداً در مقابل اتاق عایشه قرار گرفتند. چون زنان تظاهركننده، واكنشى از حضرت ندیدند جرأت بیشترى پیدا كرده، شعارهاى خود را بر ضد حضرت تكرار كردند. برخى اصحاب كه همراه حضرت بودند قصد داشتند زنان تظاهركننده را ساكت كنند، ولى حضرت مانع شدند و فرمودند: به آنان كارى نداشته باشید و حتى آنان را به سكوت وادار نكنید.
امیرمومنان على علیه السلام در هنگام خروج از كاروانسرا در مقابل تظاهركنندگان لحظه اى توقف كردند و جمله اى را فرمودند كه تاریخ هرگز نمونه آن را ثبت نكرده و نخواهد كرد. آزادترین كشورهایى كه مدعى آزادى اند نیز نمى توانند چنین ادعایى كنند. حضرت لحظه اى توقف فرمودند و به اتاق هایى كه جنگ افروزانى در آن ها پنهان شده بودند اشاره كرده، فرمودند: «اگر من قاتل الاحبة بودم، جنگ افروزانى كه در اتاق ها پنهانند را مى كشتم».
طبق قوانین جنگى در تمام دنیا پس از پایان جنگ، فرماندهان جنگ را دستگیر مى كنند و گاهى به حبس و گاهى به اعدام محكوم مى شوند، ولى حضرت على علیه السلام چنین نكردند. آیا كسى مى تواند ادّعا كند در حكومت امیرمومنان علیه السلام آزادى نبود؟ به یقین اگر به دیده انصاف به حكومت علی علیه السلام بنگریم خواهیم دید كه حضرتش حكومتى كاملاً آزاد به وجود آورد و همگان در سایه حكومت او از آزادى كامل برخوردار بودند.
در جنگ صفین كه بر حضرت على علیه السلام تحمیل شد، شمارى از اصحاب، از حضرت خواستند به حكمیت تن بدهند. مى بینیم كه امام علیه السلام به افراد آزادى بیان داد و حكمیت را پذیرفت. كار به همین جا خاتمه نیافت و آنان پس از ماجراى حكمیت با تظاهرات و شعارهایى چون «لا حكم إلا لله» كه مغالطه اى بیش نبود در مقابل حضرت قرار گرفتند. این شعار در مسجد نیز سر داده شد، امّا امیرمومنان علیه السلام كه قوى ترین و بیشترین قدرت و بزرگ ترین حكومت دنیا را داشتند هرگز آنان را به جهت اعتراضشان محاكمه نكرده و حتى اجازه ندادند به این دلیل كیفر شوند.
على رغم اینكه غدیر حضرت على علیه السلام به عنوان نماد صحیحى از آزادى، براى جامعه اسلامى آن روز تدارك دیده شد، ولى متأسفانه جوامع اسلامى هرگز از مفهوم آزادى به عنوان یكى از اهداف غدیر بهره اى نبردند و تا به امروز اسیر دیكتاتورى هستند. در مقابل، در غرب جوامعى وجود دارند كه عنوان آزادى را ـ هرچند این آزادى مبنا و مجراى صحیحى ندارد و گرفتار افراط و تفریط است ـ بر خود نهاده اند. اجازه برپایى تظاهرات واعتراض داده مى شود، ولى در بیشتر موارد مشاهده مى شود اعتراض ها به خشونت كشیده شده، بسیارى دستگیر مى شوند و مورد ضرب و شتم قرار مى گیرند. چنانچه درصدد مقایسه حكومت هاى مدّعى آزادى با حكومت حضرت على علیه السلام برآییم مىبینیم هیچ شباهتى میان آزادى اینان و آزادى در حكومت آن حضرت وجود ندارد و حضرتش تمام اعتراض ها را با بزرگوارى تحمّل مى كردند و كم ترین اثرى از خشونت وجود نداشت و پس از جنگ نیز با جنگ افروزان برخوردى نكردند، بلكه آن ها را آزاد گذاشتند.
پس باید تمام آزادى هایى را كه در غرب از آن سخن گفته مىشود مرهون امیرمومنان علیه السلام دانست؛ زیرا آموزه اى است از ایشان كه در آن جوامع به كار گرفته مى شود.
6- غدیرتامین کننده معاد و معاش بی دغدغه
در روایتى از امیرمومنان علی علیه السلام نقل شده كه اگر اهداف غدیر در جامعه محقق مى شد و ایشان پس از پیامبر صلی الله علیه وآله حكومت مى كردند آن چنان مى شد كه خود فرمودند: «ولو أن الامة منذ قبض الله نبیه اتبعونـی وأطاعونـی، لأكلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم رغداً إلى یوم القیامة؛ اگر امت، پس از وفات رسول خدا از من پیروى و فرمان برادرى مى كردند تا روز قیامت از فراز و زیر پاى خود نعمت هاى گوارا مى خوردند و زندگى توأم با رفاه داشتند».
واژه «رغد» به معنى زندگى مرفه است و در چنین زندگى ای دغدغه فقر و مشكلات معیشت و انگیزه اى براى جنگ وجود ندارد.
اگر امیرمومنان علیه السلام از مقام حكومت نفى نمى شدند وغدیر بر پا مى شد و مدت سى سال پس از پیامبر صلی الله علیه وآله حكومت مىكردند، نه تنها شریعت دستخوش تحریف نمى شد و جنگ و نزاعى رخ نمى داد، بلكه راحت ترین زندگى مادى و معنوى در جامعه فراهم مى شد و جهان براى همیشه در امنیت و سلامت به سر مى برد، به گونه اى كه حتى یك فقیر در جامعه وجود نداشت و كار خانواده اى به نزاع و قطع رحم نمى انجامید. تمام خوبى هاى بیان شده در صورتى تحقق مى یافت كه غدیر برپا مى شد، امّا با كمال تأسف آنچه شایسته بشر نبود و نصیب بشر شد، نتیجه نفى غدیر است. از این رو حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از ظهورشان همان خواهند كرد كه بر عهده امیرمومنان علیه السلام گذارده شده بود.
7- برکات حکومت امیرمومنان علیه السلام
یكى از آن نكته هایى كه در روایات آمده و تاریخ نیز آن را نقل كرده است و به عنوان درسى از حكومت امیرمومنان على علیه السلام مطرح است، این است كه: «روزى یكى از خوارج نهروان در مقابل حضرت امیرمؤمنان علیه السلام ایستاد و خطاب به حضرت گفت: « اتق اللَّه فأنك میت؛ تو روزى خواهى مرد، از خدا بترس». او چنان مى پنداشت گویى آن حضرت مرگ را نمى شناسد و آن را باور ندارد و باید به او تذكر دهند و موعظه كنند.
در آن روز امیرمومنان علیه السلام رهبر بزرگ ترین حكومت روى زمین و فرمانده كل قوا بود. در عین حال چنین فردى به خود جرأت مىدهد تا با چنان شخصیتى این گونه سخن بگوید. امیرمؤمنان علیه السلام با آن نادان به گونه اى برخورد كردند كه با روح «على مع القرآن والقرآن مع على؛ على با قرآن است و قرآن با على» و آیه «وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَمًا؛ و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند، به ملایمت پاسخ مى دهند» سازگارى داشته باشد. در مقابل چنین رفتارى، در زمان بنى امیه یكى از آنان اعلام كرد: «اى مردم، اگر كسى به من اتق الله بگوید، گردنش را مى زنم». اینها نه تنها با قرآن نبودند، بلكه درست بر خلاف قرآن رفتار مى كردند. امروزه حق آزادى چقدر است؟ آیا كسى مى تواند به مسئولى جزء اعتراض كند، ولى متأسفانه در دنیاى قانونگذارى امروزه نمایندگان مجلس بحث و گفتگو مى كنند، رأى مى گیرند، به كمیسیون مى برند كه اگر به فلان مقام توهین شود، مجازاتش چنین و چنان است.
غدیر را با غیر غدیر مقایسه كنید و ببینید تفاوت از كجاست تا به كجا؟ وقتى غدیر باشد، یعنى علىبن ابىطالب علیه السلام و روش امیرمؤمنان علیه السلام كه هیچ تفاوتى با روش رسول خدا صلى الله علیه وآله نداشت حاكم است. این رفتارها را در تاریخ ملاحظه كنید و بسنجید و ببینید چه كسى جاى امیرمؤمنان علیه السلام را غصب كرده و چه روشى جاى روش حكومتى آن حضرت را گرفته است؟
در تاریخ آمده است: «روزى عمربن خطاب به مسجد رفت و امامت جماعت را بر عهده گرفت و مردم به او اقتدا كردند. وقتى نماز تمام شد رو به نمازگزاران كرد و خیلى ساده گفت: مردم، من نماز خواندم، اما جنب بودم!».
فقط امیرمؤمنان علیه السلام است كه اگر او را كنار نمى زدند، قرآن با تمام برنامه هایش محقق مى شد و اصل «أقام كتاب الله كله» تحقق مى یافت. توجه داشته باشیم این كلمه، مفهوم بلندى دارد و باید به آن توجه شود، وگرنه همه به قسمتى از قرآن عمل مى كنند. قرآن كریم یهودیان را به این جهت كه مى گفتند : «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ؛ به بعضى ایمان داریم و بعضى را انكار مى كنیم» نكوهش كرده است.
پرواضح است، فردى مى تواند سخن بگوید، راه برود، مطالعه كند، غذا بخورد و بیندیشد كه تمام اعضاى بدن او كامل و سالم باشد. حال اگر بعضى از اندام ها را داشته باشد و بعضى را نداشته باشد، چه وضعیتى خواهد داشت ؟ بدون كبد، قلب یا مغز ادامه زندگى ممكن نیست. از دیگر سو ممكن است بعضى از اعضاى بدن فاسد شود، ولى زندگى انسان مختل نشود. عمل به كل قرآن و ایمان آوردن به تمام آن مهم است وگرنه شما هر جاى دنیا بروید بسیارى از كارهایى كه انجام مى دهند در واقع با قسمتى از قرآن منطبق است. به عنوان مثال دادوستد در سراسر دنیا صورت مى گیرد كه با قرآن كریم سازگارى دارد؛ زیرا مى فرماید: «أَحَلَّ الله الْبَیعَ؛ خدا تجارت را حلال كرده است». اجاره، ازدواج و طلاق كه در قرآن وجود دارد دیگران هم انجام مى دهند، اما جارى كردن تمام احكام قرآن و تمام حق مخصوص امیرمومنان علیه السلام است. در آن صورت است كه نعمت آن چنان فراوان مى شود كه «لَأَكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم؛ از فراز و فرود و پیشروى خود [نعمت هاى فراوان الهى] مى خورند».
اگر حضرت امیر علیه السلام از ابتدا فرصت مى یافت تا بر مسند حكومت كه حق مسلم او بود تكیه زند، مردم از نعمت هاى آسمان و زمین به بهترین وجه، بهره مى جستند. تنها كارشكنى معاویه در آن مدت حكومت چند ساله ظاهرى نبود، بلكه علاوه بر جنگ صفین، جنگ جمل، طلحه و زبیرها و نهروانى ها و خوارج نیز بودند كه بیشتر دوره چهار سال و چند ماهه حكومت امیرمومنان علیه السلام با این جنگ ها سپرى شد. با این همه ببینید مطالبى در تاریخ امیرمؤمنان علیه السلام یافت مى شود كه هنوز دنیا به آن ها نرسیده است؟ آن حضرت نور و جانشین پیامبر صلى الله علیه وآله بودند و خود در این باره فرموده اند: «وأنا من رسول الله كالضوء من الضوء والذراع من العضد؛ نسبت من به رسول خدا همانند نسبت نور به نور و آرنج به بازو است».
آرنج و بازو با هم كار مى كنند و با هم از كار مى ایستند. یا كارى را با هم انجام مى دهند یا هیچ كدام كار نمى كنند. با این همه نزدیكى و یكى بودن، باز امیرمؤمنان علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه وآله پیروى مىكردند. تكتك اینها مطالبى است در خور دقت كه امروزه دنیا از آن ها غافل است. باید باور كنیم بیشتر مردم جهان از حقیقت غدیر و عظمت امیرمومنان علیه السلام ناآگاه هستند و این مطالب را نشنیدهاند.
8- تفاوت حکومت امیرمومنان علی علیه السلام با سایر خلفا
متأسفانه پس از امیرمومنان علیه السلام و ماجراهایى كه بر حكومت علوى - كه مى بایست امام حسن و دیگر امامان معصوم علیهم السلام آن را ادامه مى دادند – رفت، حكومت به دست امویان و عباسیان نااهل افتاد. آنان با اندوخته بیت المال كه از آنِ تمام مسلمانان بود به عیش و نوش و تدارك زندگى مرفه پرداختند و در كنار چنین حیف و میلى، مردم به طور عموم و خاندان رسالت به ویژه در شرایط سختى به سر مى بردند.
از بى شمار موارد دستاندازى خلیفگان عباسى به بیت المال مسلمانان این مطلب است كه كاخ هارون الرشید سه فرسخ (5/16 كیلومتر مربع) مساحت داشت و در همان زمان دختران حضرت موسى بن جعفر علیه السلام كه پاك ترین و گرامىترین انسان ها بودند هریك چادر مخصوص به خود نداشتند تا نماز را به وقت و با هم بخوانند. نقطه مقابل این رفاه گرایى و نادیده گرفتن حقوق مسلمانان از بیت المال، روش حكومتى امیرمومنان علیه السلام بود كه همسر والامقامش حضرت فاطمه زهرا علیها السلام چادرى با دوازده وصله بر سر مى كرد، اما به هیچ وجه دست به سوى بیت المال نبرد و امیرمومنان علیه السلام به عنوان رئیس حكومتى گسترده، همان اندازه از بیت المال بر مى داشت كه به غلام خود قنبر مى داد.
در تاریخ آمده است مردى وارد كوفه شد و از یكى از مسلمانان سراغ خانه رئیس مسلمانان را گرفت. خانه حضرت على علیه السلام را به او نشان دادند. در رویارویى با امیرمومنان علیه السلام به حضرت گفت: این خانه و اثاث خانه از آنِ شماست؟!
حضرت فرمود: اثاثیه دیگر را به خانه دیگر فرستادم. منظور حضرت خانه آخرت بود.
آن مرد از نزد حضرت خارج شده، از مردم مى پرسید: خانه دیگر امیرمومنان علیه السلام كجاست؟
پاسخ مى دادند: او خانه دیگرى ندارد.
او مى گفت: حضرت خود، فرموده است كه اثاثیه را به خانه دیگرى برده است.
او را متوجه این مطلب كردند كه منظور امام علیه السلام از خانه دیگر آخرت است.
ابن شبّه استاد طبرى بود. او دوستدار امیرمومنان علیه السلام نبود، در عین حال نقل كرده است وقتى ابوبكر مُرد سه خانه از خود بر جاى گذارد، اما مىبینیم كه امیرمومنان علیه السلام بدهكار از دنیا رفت و به شهادت رسید.
بى تردید مصادره غدیر كار را به جایى رساند كه حكومت هاى جُور جاى حكومت عدل علوى را بگیرند و دارایى مردم مسلمان را نثار هوس هاى نامعقول خود كنند و در همان حال صدها هزار از علویان و غیر آنان در فقر مطلق به سر مى برند.
9- راست گفتاری امیرمومنان علیه السلام
جانشینى رسول خدا صلى الله علیه وآله چنان منصب والایى است كه جز پاكان شایستگى رسیدن به آن را ندارند و چنین فردى باید تمام صفات نیكو را داشته و از تمام خصلت هاى ناپسند دور باشد و البته چنین خصوصیتى تنها در وجود امیرمومنان علی علیه السلام و فرزندان پاك و معصومش علیهم السلام تبلور دارد. ایشان خود درباره خویش فرموده است: «والله ما كذبت ولا كذّبت؛ به خدا سوگند [در تمام عمرم یك] دروغ نگفته ام و كسى نتوانسته به من نسبت دروغ دهد».
همچنین مى فرماید: «والله ما كذّبت كذبة؛ به خدا سوگند [حتى] یك دروغ نگفته ام».
روشن است كه همین راستگفتارى جز از غدیر بر نمى آید و روشن تر این كه از چنین انسان راست گفتار و باعظمتی، ستم و ستمكارى نشاید و این دو خصلت نمادى از غدیر و حاكمیت غدیر است. البته دین به دنیافروشان، در طول تاریخ پرچم دشمنى با امیرمومنان علیه السلام برافراشتند و نسبت هاى ناروا به ساحت پاكش زدند، اما تمام تلاش آنان چونان خاكسترى در معرض گردباد، بر باد شد.
10- قضاوت از منظر امیرمونان علی علیه السلام
قضاوت در روایات سخت مورد توجه قرار گرفته است. از همین منظر، قضات به سه و گاهى به چهار دسته تقسیم شدهاند كه تنها یك دسته از آنان به بهشت مى روند، اما تصور چنین شائبه اى در مورد امیرمومنان علی علیه السلام كه بزرگ شده خانه وحى و قرآن و دست پرورده حضرت رسول اكرم صلى الله علیه وآله است محال و محال است. او كه در قبال هفت اقلیم و خورشید و ماه هرگز پوست جُوى را از مورچه اى نمى گیرد، به یقین تن به داورى به ناحق نمى دهد.
روزى حضرتش در زمان خلافت از جایى مى گذشت. كودكان در حال بازگشت از مكتب خانه بودند، لوح هاى خود را (تخته هایى كه بر آن مى نوشتند) به امیرمومنان علیه السلام نشان داده، از حضرت خواستند تا در مورد نوشته هاى آنان داورى كند و زیباترین را بر گزیند. امیرمومنان علیه السلام در پاسخ به درخواست چند كودك كه حضرتش را به داورى خواسته بودند، فرمود: «أما إنها حكومة والجور فیها كالجور فی الحكم؛ اما این مطلب نیز قضاوت است و ستم در این مورد، همانند ستم در داورى است».
از نظر امیرمومنان علیه السلام این داورى با قضاوت میان دو مدعى بر سر یك خانه، مِلك یا چیزى دیگر هیچ تفاوتى ندارد. اگر این آموزه قرآن و منطق غدیر در تمام سى سال پس از شهادت رسول خدا صلى الله علیه وآله حاكم مى شد، بى تردید جهان تمام والایى ها و خوبى ها و فضائل انسانى را به دست مى آورد.
11- وصله چادر حضرت زهرا سلام الله علیها
در كتاب الدرع الواقیه سید ابن طاووس قدس سره آمده است: جامه بانوى بزرگ اسلام حضرت زهرا علیها السلام مُرقّع (وصله دار) بود. جمعى از اعزه اهل منبر مى گویند: جامه آن حضرت دوازده وصله داشت، حال آن كه در نقل آمده است: جناب سلمان رحمه الله دید دوازده جاى پیراهن ایشان با وصله هایى از چوب نخل وصله شده بود.
معناى این سخن آن است كه بسا تعداد وصله ها بیش از دوازده بوده است.
چنین چیزى در میان زهاد تاریخ نیز یاد نشده است. چنانچه تاریخ را بكاوید حتى یك مورد نخواهید یافت كه حاكم یا پادشاهى قسمتى از زمین را تحت فرمان داشته باشد و دخترش لباس وصله دار بر تن كند.
امیرمومنان علیه السلام مىفرمودند: «إن الله فرض على ائمة العدل أن یقدروا أنفسهم بضعفة الناس؛ خداى متعال بر پیشوایان عدل فرض و لازم دانسته است كه خود را با ناتوانترین مردمان بسنجند».
گرامیداشت غدیر در واقع گرامیداشت این ارزش ها و فضیلت هاى متعالى و محور قرار دادن این آموزه هاى ناب است.
روایت شده است امیرمومنان علیه السلام وقتى شهید شدند هشتصد هزار درهم مدیون بودند و امام حسن مجتبى علیه السلام از جانب ایشان این قرض را ادا كردند.
این مطلب گواه روشنى است بر این كه حضرت امیر علیه السلام مالى بر جاى ننهادند. به شهادت تاریخ، ایشان هر چه زمین آباد مى كردند و هر چه چاه مى كندند بى درنگ وقف مى فرمودند. كج اندیشى است كسى احتمال دهد این قرض براى مصارف شخصى بوده است. وقتى خوراك حضرت در هنگام ریاست ظاهرىاش نان جوِ خشك سبوس دار - كه به دست غیر ایشان به زحمت شكسته مى شد - و دوغى بود كه حاضران ترشى آن را استشمام مى كردند، معلوم مى شود بدهى هاى ایشان براى تأمین زندگى فقرا بوده است. رئیس مسلمانان حتى اگر به قرض گرفتن باشد، باید به مسلمانان خدمت كند و به هر دشوارى كه شده اسباب آسایش یتیمان و بیوگان و تهى دستان را فراهم آرد. وانگهى اگر این هشتصدهزار درهم باشد مبلغ بسیار سنگینى است، چه رسد به این كه دینار باشد كه در آن صورت ده برابر خواهد بود. در دنیاى امروز كه - در بعضى كشورها - رئیس را پیش از ریاست و پس از آن وزن مى كنند تا ببینند مبادا وزنش در مدت مدیریت افزایش یافته باشد، كجا مدیر یا كارگزارى را مى توان یافت كه مقروض از دنیا برود؟ احیاى غدیر احیاى این ارزش است كه والى و كارگزار به هر نحوِ شرعى باید آسایش رعیت را فراهم كند و از خود و آبرو و اعتبار خود بر سر این كار مایه بگذارد.
12- همنوایی امیرمومنان علیه السلام با فقرا
امیرمومنان حضرت علی مى فرمود: «ویقودنی جشعی إلى تخیر الأطعمة ولعل بالحجاز أو الیمامة من لا طمع له فی القرص ولا عهد له بالشبع؛ و چگونه حرصم مرا به گزینش خوراكهاى لذیذ بكشاند، در حالى كه شاید در حجاز یا یمامه بینوایى باشد كه به یافتن قرص نانى امید ندارد و هرگز مزه سیرى را نچشیده باشد».
حضرت مى فرمودند «لعل»، یعنى شاید چنین كسى یا كسانى باشند. انصافاً همین آموزه بلند، جهان امروز و حكمگزاران دنیا را بس است تا در رفتار خود تجدید نظر كنند و اندكى به انبوه گرسنگان و بینوایان بیندیشند و البته این كم ترین دستآورد محور قرار دادن غدیر است.
بسیار بودند دولت ها و افرادى كه مى كوشیدند از حضرت امیرمومنان علیه السلام بهانهاى به دست آورند، ولى ناكام و مأیوس شدند. هیچ كس تاكنون نتوانسته است بر ایشان نقض وارد كند و همین امر موجب وحشت بسیارى از حكومت هاى بیدادگر است.
ایشان حتى در برخورد با پیروان دیگر ادیان نیز مراتب دادگرى را رعایت مى كرد. ایشان هنگامى كه رئیس بزرگ ترین حكومت زمین بودند با مردى یهودى بر سر زرهى اختلاف كردند و مرافعه نزد قاضى بردند. حضرت در دادگاهى كه قاضى آن از قِبل ایشان منصوب بود، محكوم شد و قاضى به سود آن یهودى حكم كرد. بعد یهودى اقرار كرد كه حق با على علیه السلام است و شهادتین را بر زبان جارى كرد و مسلمان شد. در كجا شنیده ایم كه حكمران قدرتمندى در دادگاهى كه در قلمرو كشور پهناورش باشد، در برابر شهروندى از اقلیت هاى دینى محكوم شود و تن به حكم قاضى دهد؟
غدیر در حقیقت روح تمام روزهاست. اگر غدیر زنده نگاه داشته شود، عید فطر و قربان و جمعه نیز زنده نگاه داشته مى شوند. غدیر به واقع تأسیس عدل، انصاف، انسانیت و همه ارزش هایى است كه خداى تبارك و تعالى براى آن هستى و انسان را آفرید و پیامبران را فرستاد.
در چنین مناسبت عظیمى باید دگربار با اهل بیت علیهم السلام به ویژه صاحب غدیر بیعت كنیم و بر فرمانبردارى از آنان پیمان ببندیم. همچنین باید بكوشیم به قلم و قدم و درم و گفتار و كردار مردم را با آموزه هاى نورانى غدیر آشناتر كرده، جهان بى معنویت و تشنه كام امروز را از این چشمه با طراوت جوشان و این غدیر زاینده سیراب كنیم.
13- منحرف شدگان از مکتب امیرمومنان علیه السلام
ببینید افرادی که از امیرمؤمنان علیه السلام روی برتافته و از حضرتش پیروی نمی کردند از روزی که قدرت را به چنگ آوردند تا به امروز چه کرده اند و در حال حاضر در عراق و برخی کشورها چگونه رفتاری دارند. مسلماً آنچه را مرتکب می شوند با فرهنگ انسان چه رسد اسلام هرگز سازگاری ندارد. خودروهای بمب گذاری شده، کمربندهای انفجاری، حمله های مسلحانه، کشتن مردم بی گناه و بی دفاع و ترساندن و کشتن زنان و کودکان، فرهنگ و قانون جنگل است با این تفاوت که موجودات جنگل جانوران بی عقل هستند، ولی اینان انسان نمایانی هستند که قانون جنگل و شیوه درندگان وحشی را برگزیده اند.
چنین خلق و خوی ددمنشانه و روش و منش وحشیانه ای را فقط در مسیر غیر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می توان یافت.
14- عبرتی از تاریخ
اميرمومنان علىبن ابىطالب عليهما السلام پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه وآله حدود 25 سال خانه نشين شد و البته اين انزوا نتيجه منكرى بود كه از امت سرزد. پس از يك دوره 25 ساله مردم هم صدا شده، به سراغ ایشان رفتند و دست بيعت در دستان حضرتش نهاده، سر به امامت او سپردند. بنا به نقل تاريخ، بيعت كنندگان با اميرمومنان عليه السلام چنان زياد بودند كه: «حتى لقد وُطىء الحسنان؛ دو شست پايم لگدمال شدند».
در صورتى كه بخشى از اين جمعيت بيعت كننده، در ابتداى كار قدم پيش گذارده، دست بيعت به آن حضرت مى دادند، امام عليه السلام آن دوره طولانى خانه نشين نمى شد و اگر ایشان عليه السلام به جاى كمتر از پنج سال حدود سى سال حكومت مى كرد، آن چنان سعادت و بركت و عدالت در جهان فراگير مى شد كه طبق روايت: «لو بايعوا علياً لأكلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم؛ مردم اگر با على بيعت مىكردند از بالاى سر و زير پا از نعمت الهى مى خوردند (برخوردار مى شدند)».
پر واضح است كه عدالت گسترى آن حضرت چنان بود كه تمام نسل ها براى هميشه از نعمت ايمان و دنيا و خيرات يك جا بهره مند مى شدند و نعمت ها در دسترس آنان مى بود.
همچنين اگر مردم به يارى حضرت سيدالشهدا عليه السلام مى شتافتند، وضع همانى بود كه در مورد حكومت اميرمومنان عليه السلام گفته شد.
اميرمومنان عليه السلام بر گل هاى از گوسفندان گذشتند و با ديدن آن فرمودند: «اگر اين مقدار (كه تعداد آن سى رأس بود) يار و ياور مى داشتم، بىترديد قيام مى كردم».