LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"آیت الله العظمی شیرازی در گردهمایی بزرگ مبلغین در آستانه ماه رمضان:"
چهره ی واقعی اسلام را با حقیقت قرآن و عترت به سایر ادیان نشان دهید + فایل صوتی و تصویری
کد 3768
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 30 خرداد 1394 - 2 رمضان العظيم 1436

 

 

 
 
 
    
 
در شامگاه روز چهارشنبه 22 ماه شعبان المعظم 1436ق مصادف با 20/3/1394ش و طبق معمول سنوات گذشته بیت مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی میزبان گردهمایی بزرگ فضلا، خطبا و طلاب علوم دینی، ائمه ی جماعات، مدرسین حوزه ی علمیه و علمای اعلام از سراسر ایران و دیگر کشورها بود.

مرجع عالیقدر ضمن خوشامدگویی به میهمانانِ مبلّغ، سخنان خود را با آیه ی کریمه ی: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ؛ ماه رمضان که ایام معدودی بوده و جهت روزه داری انتخاب شده، ماهی است که قرآن برای راهنمائی مردم و نشانه های هدایت و شاخص بین حق و باطل در آن نازل شده»(البقرة/185) آغاز و اشاره نمودند: که خدای عزوجل در این آیه ی کریمه صفات سه گانه ای برای قرآن کریم ذکر فرموده است:

1. هدی للناس؛ راهبر مردم؛

2. بینات من الهدی؛ دلایل آشکار هدایت؛

3. فرقان؛ تنها ملاک تشخیص حق از باطل.

ایشان فرمودند: تفاسیر گوناگون، به ویژه آن بخش از تفاسیری که بر پایه ی روایات اهل بیت علیهم السلام نوشته شده در تفسیر این آیه فرموده اند که مراد از «هُدًی لِّلنَّاسِ» عقاید، احکام، اخلاق و آداب اسلام است و نزول قرآن کریم یک جنبه اش هدایت عامه ی مردم بوده است، لذا نمی فرماید که ـ مثلاً ـ فقط هدی للمؤمنین یا هدی للمسلمین.

بر کسی پوشیده نیست که در روزگار فرو فرستادن قرآن کریم تنها دو انسان مؤمن وجود داشتند؛ رسول اکرم صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام. البته حضرت ابوطالب علیه السلام نیز وجود داشتند که جایگاه ایمانی آن بزرگوار محفوظ است و تردیدی در آن نیست، ولی توده ی مردم چه مرد و چه زن، مؤمن و مسلمان نبودند.

مرجع عالیقدر در ادامه بیان داشتند: عبارت «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید» در قرآن کریم مکرر آمده، و نیز عبارت «یَا أَیُّهَا النَّاسُ؛ ای مردم» و از این رو همه ی انسان ها در همه ی دوران ها مخاطب قرآن هستند.

سپس معظم له به صفت دوم قرآن پرداخته و گفتند: مراد از «وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَی» بر پایه ی تفسیر شیخ طوسی و غیر ایشان رضوان الله تعالی علیهم، داستان های عبرت آمیز پیامبران و امّت های پیشین است که با اندک تأمل در قرآن در می یابیم که آن داستان ها از آیاتِ احکام بیشتر بوده، زیرا برای عبرت گرفتن است و غالباً اثری بیشتر بر مردم دارد. به عنوان مثال، داستان بلعمِ باعوراست که باید از گرفتار شدن به سرنوشت شوم او به خدا پناه برد، چراکه با خواندن فرجام کارِ او که در قرآن و تفاسیر آمده انسان، به ویژه اهل علم را به شدت تکان داده و از سوء عاقبت برحذر می دارد.

داستان های علمای پرهیزگار و خداترس نیز تأثیر تشویقیِ بیشتری دارد تا این که کارهای نیک آنان برشمرده و بازگفته شود. در قرآن کریم با عبارت «فَاعْتَبِرُوا؛ عبرت بگیرید» به عبرت گیری از این داستان ها دستور داده شده است.

آنگاه ایشان به صفت سوم قرآن پرداخته و بیان داشتند: مراد از «فُرْقَانِ؛ شاخص» است و به معنای جداکننده ی حق از باطل می باشد و این، از ویژگی های قرآن است.

سپس مرجع عالیقدر افزودند: حق و باطل مانند پول صحیح و پول تقلبی بوده که تشخیص آن هرگز کار ساده و آسانی نبوده و تنها به وسیله ی انسانِ کارشناس امکان پذیر است، اما افراد فاقد تخصص ممکن است پول تقلّبی را به عنوان پول صحیح معامله کنند و خود را ناآگاهانه مبتلا ساخته و در دام گرفتاری قرار دهند.

باز شناختن اسلام صحیحِ برگرفته از اهل بیت علیهم السلام از اسلام تقلّبی بنی امیه و بنی عباس، تنها توسّط قرآن تحقق پذیر است چراکه خدای متعال در این آیه، لفظ «الْفُرْقَانِ» را به خلاف «هدی» و «بیّنات» که «ال» نداشته با «ال» یاد فرموده و این دارای نکته های بسیار زیبا و معجزه آسای بلاغی بوده که توانسته حتی یک حاخام یهودی، یک کشیش مسیحی، یک مؤبد (روحانی زرتشتی)، یک دانشمند بزرگ کافر، بت پرستان و بودایی ها را مسلمانِ شیعی و پیرو اهل بیت علیهم السلام کند. الف و لام در «الفرقان» جهت اینکه ـ بحسب قواعد بلاغی ـ نمی تواند «عهدی» و مانند آن باشد، لذا ظهور در «حصر» خواهد داشت، یعنی تنها شاخصی که می تواند حق را از باطل جدا کند قرآن است، البته قرآنی که مفسر آن رسول خدا و اهل بیت عصمت و طهارت باشند، نه ابوسفیان، معاویه، یزید، منصور، هارون، مأمون و متوکل ها که آنان نیز تظاهر به قرآن نموده و آن را نیز می خواندند.

معظم له افزودند: در روایات متعدد آمده است که ماه مبارک رمضان، بهار قرآن است. تفاوت بهار با سایر فصل ها بر احدی پوشیده نیست و همگان می دانند در فصل بهار درختان شکوفه می دهند و در نهایت به میوه های گوناگون بدل می شود. ماه مبارک رمضان هم که بهار قرآن بوده بدین معناست که این ماه اعمالی دارد که بی تردید خواندن قرآن و حفظ و فهم معانی آن است، اما هیچ یک از آن ها واجب نیست و از مستحبات است. چنان که در روایات آمده مستحب است که انسان در این ماه قرآن را چهل بار و بر پایه ی برخی از روایات هر سه روز یک بار آن را ختم کند.

معصومین علیهم السلام تأکید فرمودند که قرآن را تند و شتابان نخوانید، چراکه غرض از خواندن قرآن کریم فهم و سپس پیاده نمودن آن است و در غیر این صورت، خواندن قرآن به آن می ماند که فردی نزد پزشک برود و نسخه را گرفته و فقط نوشته ی آن را بخواند و به آن اکتفا نماید که یقیناً بهبودی حاصل نشده و نفعی نخواهد برد.

مرجع عالیقدر در ادامه فرمودند: قرآن کریم نسخه ی شفابخش برای تمامِ نابسامانی های فردی و اجتماعی و برای همه ی جهانیان است که باید آن را خواند و در آن تدبر کرد و به دستورات آن عمل نمود؛ قرآنی که به سوی تمام خوبی ها رهنمون می شود و از تمام پلیدی ها و بدی ها باز می دارد و آن در گرو عمل به قرآن است.

مثلاً: قرآن کریم نسبت به زندگی مشترک زوجین می فرماید: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ؛ و از برای زنان بر همسران خود حقوقی است به معروف، همانند وظایفی است که بر دوش دارند» (البقرة/228).

زن و مرد باید این آموزه ی قرآنی و نورانی را درک کنند و بفهمند و آن را در مرحله عمل به اجرا بگذارند، حال ازدواج کرده و یا نکرده باشند، فردی که ازدواج کرده خود در زندگی پیاده نموده و آن که ازدواج نکرده به زوجین نا آشنای به آن تعلیم می نماید، حال اگر به آن عمل نکنند، این دانسته ی آنان از ندانسته ها به مراتب بدتر و نکوهیده تر خواهد بود، چراکه هم می داند و هم به علم خود عمل نمی کند، بله اگر آموزه هایی از این قبیل به جهانیان برسد، مسلمان باشند یا غیر مسلمان، به نوآوری قرآن و زنده بودن اسلام پی خواهند برد.

حضرت آیت الله العظمی شیرازی در زمینه بسنده کردن به خواندن قرآن و عمل نکردن به احکام نورانی آن بیان داشتند: در روایت آمده است که اگر انسان ها قرآن بخوانند و به آن عمل نکنند قرآن خواندن شان «لا تتجاوز تراقیهم؛ از ترقوه ی (دو استخوان برآمده ی کنار گردن و میان دو شانه) آنان بالاتر نمی رود، در حالی که قرآن را با تمام شرایط تلاوت و زیبایی خوانده اند» این بیان، آکنده از بلاغت است. این که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به ترقوه اشاره کردند، زیرا حنجره که میان آن قرار گرفته موضوعیت دارد و این سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله بدان معناست که خواندن بی عمل قرآن اگر چه با زبان صورت می گیرد و از فضای دهان خارج می شود، ولی از ترقوه هم نمی گذرد که نه فقط این مساوی با نبود است بلکه حجّت را بر خود نیز تمام خواهند نمود.

ایشان افزودند: در ادامه روایتِ «لا تتجاوز تراقیهم» آمده است که رسول خدا فرمودند: «اولئک شر خلق الله؛ آنان بدترین آفریدگان خدایند».

می بینیم که آن حضرت نفرمودند «شر المؤمنین» یا «شر المسلمین»؛ بدترین مؤمنان و بدترین مسلمانان. بلکه فرمودند: او بدترین خلق خداست. از این رو اگر فردی قرآن را بخواند و به آموزه های آن عمل نکند از چارچوب مؤمنان و مسلمانان خارج شده در چارچوب بدترین آفریدگانِ خدا قرار می گیرد.

چنین فردی درست همانند شخصی است که بیمار شده، به پزشک مراجعه کرده و دستور العملی برای درمان خود دریافت کرده و محتوای آن را بخواند، اما عمل نکند و بمیرد، او معذور نبوده و به صورت خودخواسته خویشتن را به هلاکت انداخته است. قرآن هم در زندگی انسان ها همین حکم را دارد. قرآن همه جا باید باشد و مورد عمل قرار گیرد، و آن وقت است که فرقان بودن قرآن کریم آشکار می شود و تفاوت میان قرآن خواندن معاویه و قرآن خواندن امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام روشن و آشکار می گردد.

معظم له در این معنا به بیان ماجرایی تاریخی پرداخته، فرمودند: در جنگ صفین و در میدان جنگ بوده که شخصی نزد امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام آمده، عرض کرد: یا علی، آن طرفِ جبهه ی جنگ ادعای خالُ المؤمنین و کاتب وحی بودن دارد، و این طرف هم شما داماد رسول خدا و نیز کاتب وحی بودید، بنابراین کدام یک از این دو طرف بر حق می باشند؟ حضرت در گرماگرم جنگ مطلبی فرمودند که همه ی جهانیان باید در آن دقت و به آن توجه کنند، چراکه این سخن، دنیا را عوض کرده و می تواند همه ی جهانیان را دگرگون و رستگار نماید، سخنی که به گفته بعضی از ادبای برجسته ی عرب جزو نُه جمله ی منقول از حضرت است که این نُه جمله: «فقأن عیون البلاغة؛ یعنی چشمان بلاغت و فصاحت را از جا درآورده و آن را کور کرده است» کنایه از اینکه اگر این نُه جمله ای که حضرت فرمودند از قاموس بلاغت و فصاحت گرفته شود، بلاغت و فصاحت کور شده، زیبایی و شیوایی خود را از دست خواهد داد.

به روایت این بعضی از ادبای عرب، یکی از آن نُه جمله این است که امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام در گرماگرم جنگ به سؤال کننده فرمودند: «إعرف الحق تعرف أهله؛ حق را بشناس، حق گرایان را خواهی شناخت».

این بیان امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام همگان را به تدبر، تفکر و شناختن ـ که لازمه ی آن تلاش و کوشش است ـ دعوت می نماید، یعنی همان دعوتی که قرآن کریم با الفاظی همانند: «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ»، «أَفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ» و «أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» آن را بیان فرموده است.

آن گاه معظم له در زمینه ی وجوب فراگیری آموزه های اسلام و احکام نورانی قرآن فرمودند: در این معنا و به عنوان وجوب کفایی همگان وظیفه دارند احکام قرآن را فراگیرند، البته فردی که قدرت بیشتری برای فراگیری و فهم و شناخت آموزه های قرآن داشته باشد، مسئولیتش نیز سنگین تر است. در فهم قرآن و بایسته هایش باید به چهارده معصوم علیهم السلام مراجعه کنیم تا دریابیم این خاندان پاک و پیراسته از هر ناشایست چه فرموده و چه کرده اند.

سپس ایشان افزودند: به عنوان مثال: یکی از آموزه های مهم قرآن امر به معروف و نهی از منکر نمودن است، و این دستور آسمانی به نحو واجب کفایی نیاز به فراگیری احکام واجبات و محرّمات در زمینه های مختلف دارد، و مادامی که افرادی به آن نپردازند، واجب عینی بوده و بر همه یک فریضه است، بله اگر افرادی به آن پرداختند و از طریق رسانه های موجود و با استفاده از رسانه های دیداری و شنیداری ماهواره ای آن را به همگان رساندند، در آن صورت تکلیف برداشته می شود، اما آیا این امر تحقق یافته است؟ به هر حال هر صنفی باید امر به معروف و نهی از منکر کند مگر اینکه دیگران به این امر بپردازند. مثلاً: اگر در کره ی زمین یک قاضی وجود نداشته باشد که به باطل حکم کند، دیگر فراگرفتن علم قضا بر دیگران واجب نیست. حال اگر تنها یک قاضی وجود داشته باشد مانند شریح قاضی که حکم به باطل می کند، چنان که آقایان در منابع فقهی خوانده اند، باید به دنبال کسب دانش قضا رفت و از این رهگذر امر به معروف نمود و از منکر جلوگیری کرد.

آیت الله العظمی شیرازی در ادامه ی سخنان خود بیان داشتند: قرآن کریم برای بازشناختن حق از باطل است. آنچه بایسته ی توجه می باشد این است که ماه رمضان بهار قرآن است، ولی در طول سال باید آن را به کار بست. در طول تاریخ تا به امروز باطل کاران از دو ابزار حرام بهره می گیرند: یک: دروغ گفتن و همه چیز را دگرگونه جلوه دادن و دوم: مغالطه است که البته بر افراد خوش باور و خوش گمان اثر می گذارد، چراکه هرگز فکر نمی کنند که این فرد دروغ می گوید.
 
مثلاً: یکی از مخالفانِ پر مغالطه و بسیار دروغ پرداز کتاب هایی دارد. این ماجرا به حدود سی سال قبل باز می گردد. وی در کتابش به شیعیان سخت حمله می کند. وقتی کتاب او را مطالعه نمودم دیدم درباره ی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مطلب نوشته و آورده است که هنوز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به دنیا نیامده و سپس این ادعای دروغ را به یک دروغ بزرگتر مستند نموده و گفته: عالم بزرگ شیعی: شیخ صدوق این مطلب را در فلان صفحه ی فلان کتاب خود آورده است در حالی که شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتابی که آدرس داده شده چنین نوشته است: «تکذیب کنندگان حضرت ولیّ عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چند دسته اند؛ یک دسته بر آنند که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صحیح بوده، اما هنوز متولد نشده اند» و سپس شیخ صدوق این نظریه را رد می کند. اما این مخالف اهل بیت اینگونه به راحتی و بی پروا به شیخ صدوق نسبت دروغ داده و در کتاب های خود چاپ و منتشر می کند.
 
این سخن، باطل است و حق آن است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به دنیا آمده است و در سن پنج سالگی پدر ارجمندشان حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به درجه ی رفیعه ی شهادت نائل آمده و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به امامت و سفارت الهی در این کره ی خاکی می رسند و مانند آفتابِ مستور به سحاب، آثار حیاتبخش زندگی را به امر الهی به جهان و جهانیان می رسانند، قرآن کریم و روایات شریفه این حقیقت را تأیید می کنند و بر حق بودن این مطلب گواهی دارند. بنابراین، فرقان بودن قرآن کریم در این جا خودنمایی و تبلور دارد و حق را از باطل متمایز می کند.

از این رو ما در رساندن حق به دنیا و رسوا کردن باطل و آگاهی بخشیدن به ناآگاهان وظیفه داریم، چون فرمایش قرآن در این معنا با جمله «هُدیً للنَّاسُ» آمده است، نه للمؤمنین و نه للمسلمین.

مرجع عالیقدر در ادامه فرمودند: از جمعیت هفت میلیاردی دنیا حداقل پنج میلیاردشان مسلمان نبوده، پیرو آیین هایی مانند: بودایی، بت پرستی، مسیحی، یهودی و زرتشتی هستند و حتی می توان گفت یک میلیارد ملحد، یعنی بی دین وجود دارد، اما قرآن برای تمام آن ها نیز هست. وانگهی، تمام این پنج میلیارد غیر مسلمان معاند نیستند، شاید یک هزارم یا یک ده هزارم آنان با اسلام سر ناسازگاری و عناد داشته باشند. البته امکان متعصب بودن آنان وجود دارد، زیرا ممکن است شستشوی مغزی شده و بر ضدیت با اسلام پرورش یافته باشند، ولی مسلّم آن است که غالب این جمعیت قابلیت هدایت را دارا بوده و حتی انسان های به تمام معنا بد و منحرف قابلیت خوب و هدایت شدن را دارند و ممکن است انسانی کاملاً شایسته شوند.

معظم له به عنوان شاهد بر این گفتار به نمونه هایی تاریخی در این زمینه اشاره کرده، فرمودند: با نگاهی به تاریخ موارد فراوانی می یابیم که افرادِ منحرف یا غیر مسلمان تحت تأثیر گفتار و رفتار عالمان و پس از آگاهی از حقیقت در مسیر درست قرار گرفته اند. به عنوان مثال به ماجرای علامه بحرالعلوم رضوان الله تعالی علیه می توان اشاره کرد. این ماجرا در منابع رجالی در شرح حال آن علامه ی بزرگوار از جمله در کتاب رجال ایشان آمده است. شرح ماجرا از این قرار است:

مرحوم علامه بحرالعلوم در روزگار مرجعیت عامّه شان و یک سال قبل از این که از دنیا بروند جهت تشرف به زیارت امام حسین علیه السلام از نجف به کربلا از راهی رفته اند که گذر مسافران به شهری می افتاد که محل دفن یکی از پیامبران خدا به نام «ذوالکفل» است و در این شهر آن زمان مدرسه ی علمیه ی یهودیان بوده و علمای یهود در آن جا بودند.

در این سفر ـ که مرحوم سید محمد جواد عاملی، صاحب کتاب گرانسنگ مفتاح الکرامه او را همراهی می کرد ـ علامه به شهر «ذوالکفل» رسید و با علمای یهود برخورد کرد. در این گزارش آمده است که علامه بحرالعلوم فقط با یک جلسه گفتگو با علمای یهود زمینه ی مسلمان شدن آنان را فراهم کرد و آنان مسلمان و شیعه شدند.

این تغییر و تحول در حالی است که قرآن کریم درباره ی یهود می فرماید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ؛ مؤکّداً یهود را دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت»(المائدة/82) و پس از کینه توزی یهود، از مشرکان نام برده است. آن مرحوم با استدلال به نصوص تورات (کتاب مقدس یهود) با علمای یهود به مباحثه پرداخت و آنان را قانع نمود.

قابل توجه است که علامه بحرالعلوم به دلیل مراجعات مردم و مسئولیت های سنگین علمی که بر عهده داشت، فرصتی برای کارهای دیگر نمی یافت. از این رو در دوران پر مشغله ی مرجعیت خود فرصت نمی یافت تا متون پیروان دیگر ادیان را بخواند و آنچه در این زمینه به دست آورده بود حتماً به زمان جوانی و اوایل طلبگی شان بر می گردد که در کنار متون حوزوی آن را مطالعه و بررسی می کرده است.

پس باید برای هدایت همه ی غیر مسلمانان آمادگی پیدا کرد و توشه علمی برگرفت و توجه داشت که پیروان سایر ادیان و بت پرستان، همه انسان های عادی نیستند، بلکه میلیون ها استادان دانشگاه، طبقه ی فرهیخته و روحانی دارند که با آنان باید به زبان و ادبیات خودشان سخن گفت.

ایشان افزودند: اگر علامه بحرالعلوم در جوانی در این زمینه مطالعه ننموده و این مطالب را حفظ نمی کرد، قطعاً هدایت علمای یهود برای او ممکن نبود، بنابراین دور ماندن افراد از اسلام به پای افرادی نوشته خواهد شد که بتوانند و انجام ندهند و در حال حاضر همه ی دنیا مخاطب ما هستند و باید حقیقت را به جهانیان برسانیم.

بله، ما و شما وظیفه داریم قرآن و آموزه هایش را به مردم ابلاغ نموده و بدانیم که هدف از این مأموریت «لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ؛ تا برای مردم بر خدا حجتی باقی نماند (و بر همه اتمام حجت شود)»(النساء/165) است. اگر علامه بحرالعلوم با علمای یهود مباحثه نمی کرد، آنان بر آیین خود مانده، در قیامت، عذر نادانی و نرسیدن حق به آنان را بهانه می کردند و این جا است که اگر کوتاهی در رسانیدن حق از طرف دانایان بوده نمی توانند جوابگو باشند.

مرجع عالیقدر در ادامه فرمودند: شیعه شدن علمای یهود به وسیله ی علامه بحرالعلوم نشان می دهد اسلام و قرآن در حدی که سبب باور آنان شود به آن ها نرسیده بود و وقتی که به باور رسیدند بدون هیچ عناد و لجاجتی آن را پذیرفتند و البته هریک از آنان که مسلمان نشد عذری برای خدا ندارد. امروز وظیفه داریم برای دنیا حق را از باطل بازشناسانیم.

البته امروزه یک پدیده در جهان چهره نموده و آن وجود آزادی در برخی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی است و نوعاً این کشورها با اسلام رسول خدا و امیرمؤمنان بیگانه اند، چراکه به آنان نرسیده است، اما اسلام اموی و عباسی را دیده و می شناسند و کم و بیش با آن آشنا هستند. متأسفانه این کشورها به اسلام بدبین هستند و آن را پدیده ای بد می دانند، چراکه اسلام را در اعمال طالبان، القاعده و داعش می بینند که زیر پرچم لا اله الا الله و نام مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مرتکب جنایت شده، و به نام اسلام دست به وحشی گری، چپاول و غارتگری، قتل و کشتار دسته جمعی زده، بزرگ و کوچک، زن و مرد را سر می برند و آتش می زنند. چنین اسلامی به آنان معرفی شده است.

ما وظیفه داریم اسلام رسول خدا و امیرمؤمنان با همه ی زیبایی هایش را به آنان معرفی کنیم و این که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام حکومت کردند و با مسلمانان و غیر مسلمانان رفتاری فوق العاده انسانی و آمیخته با مهر و عطوفت داشتند.

مرجع عالیقدر در مقام بیان رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام با معاندان و جاسوسان به بیان داستانی از تاریخ پرداخته، فرمودند: در عصر حاضر جاسوسی از جمله جرایمی است که حتی در کشورهای مدّعی آزادی، مجازات اعدام دارد. مثلاً: در بغداد محلی وجود دارد به نام «ام الطبول» که در آن بعدها مسجد ساخته شد، قبل از ساختن این مسجد، عبدالکریم قاسم با عده ای از ارتشیان کودتا کرد و قدرت را در دست گرفت. دو سه سال بعد عده ای از دستیاران خود را به اتهام جاسوسی و اخلال در امنیت ملی در همین محل به دار آویخت، این نمونه ای است از رفتار رؤسای این عصر و زمان.

حال رفتار حاکم دولت اسلامی، یعنی رسول اکرم صلی الله علیه وآله را ببینیم چگونه بوده است. یکی از آن موارد، ماجرای «حاطب بن ابی بلتعه» است. او از منافقین بود که به مسلمان بودن تظاهر می کرد و به صورتِ ظاهر مسلمان شده بود. او به مسجد می رفت و نماز می خواند و در ماه مبارک رمضان روزه می گرفت و پای منبر رسول خدا صلی الله علیه وآله می نشست، مشرکان مکه زنی آوازخوان را که از مشرکین بود نزد حاطب بن ابی بلتعه فرستادند تا علیه رسول خدا صلی الله علیه وآله برای آنان جاسوسی کند.

رسول خدا با اینکه از هدفِ آمدن آن زن اطلاع داشتند او را آزاد گذاشته و دستگیر نکردند، آن زن نزد حاطب بن ابی بلتعه رفت و حاطب اسرار نظامی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نسبت به فتح مکّه را در نامه ای ـ که محتوای آن را از این زن مخفی نگه داشته بود ـ نوشت و آن را به او داد. زن نامه را گرفت و در گیسوان بافته ی خود پنهان کرد و راهی مکه شد. حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله که از ماجرای جاسوسی مطلع بودند، امیرمؤمنان علیه السلام را با یکی دو نفر برای گرفتن نامه به سویش روانه ساختند.

امیرمؤمنان علیه السلام وقتی به او رسیدند نامه را از او خواستند و او منکر وجود نامه شد. سپس آن زن به دستور حضرت از شتر خود پیاده شد و شخصی که همراه حضرت بود، اثاث و جهاز شتر را وارسی نمود ولی نامه ای پیدا نکرد. حضرت اصرار داشتند که او نامه به همراه دارد، و زن همچنان منکر وجود نامه بود. حضرت به او فرمودند: تو نامه به همراه داری و این را رسول خدا صلی الله علیه وآله خبر دادند و چنانچه آن را تحویل ندهی گردنت را خواهم زد.

زن وقتی تهدید را جدی دید نامه را از لابلای گیسوان بافته اش درآورد و به آن حضرت داد.

امیرمؤمنان علیه السلام نامه را نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آوردند و آن حضرت، حاطب را احضار نموده و فرمودند: ای حاطب، این نامه را تو نوشتی؟

او هم اعتراف می کند چراکه نمی توانست آن را منکر شود.

در اینجا تنها عکس العملی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از خود نشان دادند این بود که گلایه مندانه فرمودند: چرا چنین چیزی را نوشتی؟

حاطب بن ابی بلتعه هم عذری بدتر از گناه برای خود می تراشد، ولی در عین حال رسول خدا صلی الله علیه وآله متعرض او نشده و کمترین مجازات و تنبیهی برایش در نظر نگرفتند».

حضرت آیت الله العظمی شیرازی مدظله العالی پرسشگرانه فرمودند: به راستی اگر چنین مطلبی در جهان امروز، حتی دنیای پیشرفته و مدّعی آزادی رخ دهد، مگر نه این است که او را زندان، شکنجه و اعدام می کنند؟ آنچه امروز بر عهده ی ماست، این است که این شیوه ی تعامل انسانی با جاسوس و مجرم را که در هیچ جای دنیا نمی توان یافت به گوش جهانیان برسانیم تا همگان اسلام رسول خدا را بشناسند و آن را از اسلام اموی و عباسی و پیروان آنان در عصر حاضر متمایز بدانند. به این منظور باید در حدّ توان کوشید تا ماهواره ای در اختیار داشته باشیم و از رهگذر آن همه ی دنیا را پوشش دهیم تا اینکه با اسلام رسول خدا و امیرمؤمنان آشنا شوند.

نمونه ای از رفتار فوق را نمی توان در کل تاریخ، جز در تاریخ پیامبران الهی پیدا کرد، چراکه پیامبران از یک مبدأ مأموریت گرفته و رفتار یکسان داشتند.

همین یک داستان اگر درست به مردم برسد می تواند جهانی را تحول و تغییر دهد.

در تاریخ مطلبی کوتاه درباره ی امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام وجود دارد که مسلمانان و غیر مسلمانان آن را نوشته اند. این مطلب درباره ی جنگ صفین و مربوط به زمانی است که لشکریان معاویه آب را محاصره کرده، آن را در اختیار گرفتند و از رسیدن آب به لشکریان امیرمؤمنان علیه السلام ممانعت کردند. حضرت به لشکریان خود فرمودند: «روّوا سیوفکم ترووا من الماء؛ شمشیرهای خود را از لشکریان معاویه سیراب کنید تا خود از آب فرات سیراب شوید».

لشکریان حضرت بر لشکریان معاویه حمله کردند و مشرعه ی فرات را در اختیار گرفتند. سپس نزد امام علیه السلام آمده و مطالبه ی مقابله به مثل با لشکریان معاویه نمودند که حضرت رد نموده و آن را خلاف دستور دین مبین اسلام دانستند.

روشن باشد که در همین ماجرای بستن آب از طرف معاویه بر امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام و لشکریان حضرت، سپس دست یافتن آن حضرت بر آب و خودداری ایشان از مقابله به مثل و باز نگه داشتن آب بر معاویه و لشکریانش، سبب شد عده ای از آن سو به امام علیه السلام پیوستند، چراکه به خود آمده، تحت تأثیر رفتار بزرگوارانه ی آن حضرت قرار گرفتند.

مرجع عالیقدر در ادامه فرمودند: اگر رفتار سرشار از رحمت و مهربانی رسول خدا صلی الله علیه وآله با حاطب بن بلتعه، و رفتار امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام با معاویه و لشکریانش به دنیا عرضه شود وجدان جهانیان را بیدار و شیفته ی اسلام متبلور در اهل بیت علیهم السلام خواهد کرد و سبب هدایت مردم خواهد شد. در روز عاشورا و پیش از شروع جنگ، شمر با عده ای از پشتِ خیام حمله ور شده و وقتی با خندق مواجه شد، ناکام مانده و ناسزا و دشنام داد. یکی از یاران امام حسین علیه السلام که تیرانداز با مهارتی بود به حضرت عرض کرد: او در تیررس من است، اجازه دهید او را هدف قرار دهم. حضرت اجازه نداده و فرمودند: «إنّی أکره ان أبدأهم بقتال؛ خوش ندارم آغازگر جنگ باشم» با این که شمر از خوارج بوده و ناصبی بودن خود را با دشنام دادن به حضرت و قصد کشتن آن حضرت به اثبات رسانیده بود.

با این رفتارهای درخشان و همه پسند اگر بتوانیم اهل بیت علیهم السلام را به جهانیان معرفی کنیم، آنوقت خواهید دید که همگان شیفته ی اسلام اهل بیت علیهم السلام خواهند شد و پیش از همه دانشمندان و علمای ادیان به تشیع خواهند گروید.

ایشان در همین معنا به تاریخ گذشته برگشته، داستانی از صدر اسلام بیان داشته و فرمودند: در بحارالانوار و دیگر منابع اسلامی آمده است که خباب از جمله افراد پیشتازی بود که در ابتدای دعوت رسول خدا صلی الله علیه وآله و بعد از امیرمؤمنان علیه السلام به حضرتش ایمان آوردند. خباب همچنان به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وفادار ماند و در این راه شکنجه شد. او نیز در برخی از جنگ های امیرمؤمنان علیه السلام شرکت داشت و در رکاب آن حضرت بود، او دو سه سالی پیش از شهادت امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام از دنیا رفت. حضرت بر پیکرش نماز خواندند و اولین شخصی بود که در وادی السلام دفن شد. او تحت شکنجه های سخت قرار می گرفت که شکنجه ای به مراتب ملایم تر از آن انسان را می کشت، اما اراده ی خدا بر آن بود که جان به در ببرد.

او را برهنه و بر زمین می خوابانیدند و دستان و پاهایش را محکم می گرفتند، سپس کنده ای را آتش می زدند و آن را بر پشت او می گذاشتند تا سرد می شد و چنان که در بحارالانوار آمده چندین بار او را این گونه شکنجه کردند. پس از این شکنجه ها در کمر او فرورفتگیِ شبیه آبراه به وجود آمده بود.

همه ی آن شکنجه ها به این جهت بود که به زبان آورد و اقرار نماید که مسلمان نیست و پیامبر را قبول ندارد.

علی رغم این که بر زبان راندن خواسته ی آنان برای او جایز بود ولی او این کار را نکرد و مقاومت نمود.

مرجع عالیقدر در این بخش از سخنان خود به بحث تقیه پرداخته، فرمودند: اگر کار من و شما به این جا برسد تقیه جایز است اما واجب نیست، چنان که مرحوم شیخ در رساله ی تقیه فرموده اند. در جهان امروز کار به این جا نرسیده، هرچند صدام در زمان اقتدارش دست به چنین کارهایی می زد و امروزه نیز داعش همان روش را در پیش گرفته که باید از دست آنان به خدا پناه برد.

البته گفتن و انجام دادن این امور تاوان دارد و انبیاء و رسول گرامی اسلام این تاوان ها را داده اند. اجماع مسلمانان بر این است که حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند، بلکه شهید شدند. حضرت زهرا سلام الله علیها، حضرت محسن علیه السلام، امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام برای چه چیزی به شهادت رسیدند. آنان در راه قرآن و بیان حق و دفاع از اسلام شهید شدند.

حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی فرمودند: به هر حال طوری نباشد که خدای ناکرده در روز قیامت به ما گفته شود: چرا فرا نگرفتی، چرا نگفتی، چرا کوتاهی کردی، چرا تحمل نکردی، بردباری نورزیدی و از جمله افرادی که مصداق آیه ی: «وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ»(الشوری/43) بودند نبودی و خدای ناکرده به ما بگویند که در شمار مخاطبانِ این آیه قرار گرفتی: «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ؛ بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد شدنش بیم دارید و مساکن مورد علاقه شما، در نظرتان از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است در انتظار این باشید که خدا عذابش را بر شما نازل کند و خدا جمعیت نا فرمانبردار را هدایت نمی کند»(التوبة/24).

همیشه متوجه این مطلب باشیم که ماه مبارک رمضان بهار قرآن است، اما قرآن برای همیشه و تمام سال است. در این جا بر آن نیستم که مسأله ی شرعی بگویم: تقیه در چه صورتی واجب، چه هنگامی حرام، و کجا مستحب و مباح است. آقایان علما و فضلا حکم و محل آن را می دانند و آنان که نمی دانند دنبال یادگرفتن آن باشند. مرحوم شیخ انصاری قدس سره همینطور که گذشت کتاب مستقل اما مختصر دارند که به نام «رسالة فی التقیة» بوده و در آن کتاب آمده است که تقیه در جایی واجب، زمانی حرام و گاهی مستحب و در مواردی مکروه است.

جان سخن این است که باید در آیات قرآن کریم تدبر و تفکر کرده و پیام آیه ی: «هُدًی لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ» را گرفت و با آن، حق را از باطل بازشناخت و یافته های خود از قرآن را به جهانیان رساند.

حضرت آیت الله العظمی شیرازی مدظله العالی در خاتمه برای همه مسلمانان دعا کردند و فرمودند: امیدوارم این ماه مبارک رمضان بر مسلمانان و غیر مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان مبارک باشد و اگر زمان فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نرسیده، خدای متعال اسباب ظهور آن حضرت را ـ چنان که در روایت آمده است ـ یک شبه فراهم آورد و به همگی مان توفیق دو کار عنایت فرماید، یکی شناختن وظیفه و دیگری عمل کردن به آن، هرچند برای ما مشکلاتی در پی داشته باشد. اگر بقای عمر مقدر باشد، ان شاء الله در ماه مبارک رمضان دعاگویتان خواهم بود و شما هم برای من دعا کنید که همگی محتاج دعا هستیم، وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین.
 

  • نظری برای این خبر درج نشده است.