LOGIN
بیانات
shirazi.ir
ديدار جمعي از اعضاي دفتر ائمه جمعه وجماعات عراق با مرجع عالي قدر
کد 977
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 31 خرداد 1385 - 24 جمادى الأولى 1427

 

روز سه شنبه 23جمادي الاول 1427ق (30/3/85) جمعي از اعضاي دفتر ائمه جمعه وجماعات شهرها ومناطق گوناگون عراق ـ که دفتر مرکزي آن در شهر نجف اشرف قرار دارد ـ با حضرت آيت الله العظمي سيد صادق شيرازي ديدار کردند.

ايشان در ابتدا فرمودند: علما، طلاب وحوزه هاي علميه فعلي ميراث دارِ سلف صالح وعلماي گذشته شيعه مي باشند. از اين رو بايد امامان بزرگوارِ اهل بيت ونيز علماي صالح را اسوه خود قرار دهند واين ميراث عظيم را به نسل هاي بعدي انتقال دهند.

آيت الله العظمي شيرازي در ادامه به يکي از ماجراهاي مربوط به حوزه علميه نجف اشرف در روزگار گذشته اشاره کردند وفرمودند: يکي از علماي بزرگ حوزه علميه نجف که حدود دو قرن پيش مي زيست شيخ محسن خنفر رحمةالله عليه نام داشت. او از مدرسان وعالمان تواناي حوزه علميه نجف در زمان مرحوم صاحب جواهر بود وچه بسا در برخي از زمينه هاي علمي بر ايشان برتري داشت. در ميان شاگردان وي ده ها تن از مدرسانِ به نام، فقها ومراجع بزرگ ديده مي شوند که ازجمله شاگردان ويژه وي شيخ محمد طه نجف را مي توان نام برد.

وي در اواخر خود در بستر بيماري افتاد وخانه نشين شد واز فعاليت هاي علمي واجتماعي واماند. آن بيماري چند سال به طول انجاميد ودرنهايت منجر به وفات ايشان شد.

صاحب جواهر ـ که در زمان خود مرجعيت شيعه را عهده دار بود ـ در سال 1266فوت کرد وشيخ محسن خنفر در سال 1270دار فاني را وداع گفت. به عبارت ديگر شيخ محسن خنفر چندسالي پس از فوت صاحب جواهر زنده ماند. طي اين دوره چندساله شيخ مرتضي انصاري رحمةالله عليه مرجعيت شيعه را برعهده داشت.

کار شيخ محسن نجف به جايي رسيد که حتي در هزينه هاي جزئي ومخارج زندگيِ روزمره هم درمانده شد. او که ده ها تن از مراجع وفقهاي بزرگ را پرورش داده بود اينک در تنگناي شديد مالي قرار داشت واين يک امتحان بزرگ بود. آورده اند که روزي يک گوني بزرگ پر از ليره طلا نزد شيخ مرتضي انصاري ـ مرجع آن روزگار ـ آوردند شيخ مرتضي انصاري بدون آن که درِ گوني را بازکند دستور داد آن را نزد شيخ محسن ببرند. در آن زمان پولِ رايج، سکه هاي طلا ونقره بود که عيار بالايي داشت ولذا به سادگي مي شد يک سکه را دونيم کرد يا تکه اي از آن را شکست. وقتي شيخ محسن گوني حاوي ليره هاي طلا را ديد به او گفتند: از طرف شيخ مرتضي انصاري است درِ آن را گشود وفقط يک دينار از روي آن برداشت وتکه اي از آن دينار را براي خود برد وبقيه را نزد شيخ مرتضي انصاري پس فرستاد. شيخ مرتضي انصاري نيز به قاعده معمول آن پول را به مصرف نيازمندان رساند.

پس از مدتي شيخ محسن از دنيا رفت ومعلوم شد آن مقدار که برداشته دقيقاًَ به اندازه گذران همان چند روز باقي مانده از حياتش بوده است.

آيت الله العظمي شيرازي پس از نقل اين ماجرا افزودند: شيخ مرتضي انصاري نيز 11ـ10سال پس از او درگذشت وهر دو در کنار هم نزد باب القبله صحن مطهر علوي به خاک سپرده شدند. او از دنيا رفت ولي اين ماجراي عبرت آميز ودرس آموز هرگز از يادها فراموش نمي شود.

اميرمؤمنان علي عليه السلام به کميل فرمودند: هلک خزان الأموال وهم أحياءٌ والعلماء باقون ما بقي الدهر أعيانهم مفقودة وأمثالهم في القلوب موجودة؛(1) ثروتمندان وگردآورندگان اموال هرچند زنده اند، هلاک شده اند و[چون مُردگانند] ولي علما تا روز وروزگار برجاست پاينده اند، هرچند جسم آنان در ميان مردم ناپيداست ولي مَثَل [ونام نيکشان] در دل ها برجاست.

ايشان در ادامه تأکيد کردند: اين ماجراي تکان دهنده از يک گوني آکنده از ليره طلا ارزشمندتر است؛ چراکه رازِ توفيقِ چنين بزرگ مرداني را به ما نشان مي دهد. مطالعه اين ماجراهاي تاريخي واحوالات علماي صالح بسيار راهگشاست. از اين رو حکايات مربوط به سلف صالح را بخوانيد واز آن پند بگيريد. همان طورکه علماي باتقواي گذشته اين مواريث ارزشمند را به دست ما رساندند، شما هم بکوشيد اين ميراث عظيم معنوي را به دست آيندگان برسانيد.

ايشان در ادامه يادآور شدند: در روايت آمده است که روزي حضرت امير عليه السلام شنيدند کسي مي گفت: أللّهمَّ إنِّي أعُوذُ بِکَ من الفتنة؛ خدايا، من از فتنه به تو پناه مي برم. حضرت به او فرمودند: بدين ترتيب تو از مال وفرزندانت نيز به خدا پناه مي بري؛ زيرا خداي متعال فرموده است: «أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ؛(2) وبدانيد که اموال وفرزندانتان مايه آزمايشند». به جاي آن بگو: «اللهم إنّي أعوذ بک من مُضِلاّتِ الفتن؛(3) خدايا، من از فتنه هايي که مايه گمراهي است به درگاهت پناه مي آورم».

در حقيقت اين ماجرا آزمون بزرگي براي شيخ محسن خنفر بود که از آن به سلامت بيرون آمد؛ زيرا تحمل بيماري وتنگدستي شديد و فريفته نشدن در برابر مال دنيا کار بسيار دشواري است. شايد اگر شخص ديگري به جاي ايشان بود دست به توجيه مي زد ومي گفت: شايد در آينده همچنان بيمار ونيازمند بمانم. بهتر است از اين فرصت استفاده کنم وقدري پول پس انداز کنم و... .

امروزه اهل علم در وضعيت دشواري به سر مي برند وچه بسا مورد امتحانات دشواري قرار گيرند. آيا اگر ما هم در برابر يک گوني طلا قرار بگيريم، دچار لغزش نخواهيم شد؟!

ايشان تأکيد کردند: سربلند بيرون آمدن از چنين امتحاناتي است که برکات وتوفيقات بسياري براي علماي گذشته به همراه مي آورد. در روايت آمده است: العلم نورٌ يقذفه الله في قلب من يشاء؛(4) علم نوري است که خدا در دل هر کس بخواهد مي افکند».

ايشان در بخش ديگري از سخنانشان اظهار داشتند: در حومه سامرا بيابان خشک وبي آب وعلفي به نام «الخلفاء» وجود دارد که حاوي قبور امراي عباسي است. کساني چون معتضد، متوکل وديگر خلفاي عباسي در آن جا مدفونند ولي اثري از قبرشان برجا نيست. کسي چون متوکل عباسي سال ها حکم راند، شيعيان بسياري را زندان کرد وآزار داد ولي امروزه از قبر وي کم ترين نام ونشاني وجود ندارد. در کتاب مآثر الکبراء في تاريخ سامراء آمده است: يکي از نوادگان امراي عباسي روزي به همراه دوستانش به سامرا آمد. در آن هنگام روي قبر عسکريين عليهم السلام حجره اي بنا شده بود که شيعيان وغيرشيعيان به آنجا مي آمدند وعرض ارادت مي کردند. آن شخص از آن جا نزد قبور اجداد خود در منطقه «الخلفاء» رفت. يکي از ملازمانش به وي گفت: پدران تو بر نيمي از کره زمين فرمان مي راندند وخدم وحشم وسلاح وسپاه وثروت بي کران داشتند واينان [يعني عسکريين عليهماالسلام] نزد پدرانت اسير بودند. ولي با اين حال از قبور اجدادت کم ترين نشاني برجاي نيست درحالي که قبور اينان زيارتگاه عام وخاص است. وي در پاسخ گفت: اينان اهل حق بودند ولي پدرانم بر باطل بودند.

مرجع عالي قدر افزودند: امروزه اگر در سامرا يک نظرسنجي صورت گيرد واز صد يا هزارنفر نشان قبر متوکل را بپرسند شايد حتي يک نفر نتواند پاسخ دهد ولي گنبد فلک فرساي عسکريين عليهماالسلام چون خاري در چشم دشمنان است.

ايشان در پايان آرزو کردند: اميدوارم در آينده شاهد عراقي خوش وخرم وآکنده از علماي صالح وزوار ومجادرين باتقوا وپيرو اهل بيت عليهم السلام باشيم.

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

1. نهج البلاغه، حکمت147.

2. انفال(8)، آيه28.

3. بحارالانوار، ج90، ص325 (باب 18ـ المنع عن سؤال ما لا يحل...، حديث7).

4. مصباح الشريعه، ص16 (الباب السادس في الفتياء...).

 

 

 

 

 

  • نظری برای این خبر درج نشده است.