LOGIN
جلسات علمی
shirazi.ir
"در محضر مرجعیت"
سلسله جلسات علمی حضرت آیت الله العظمی شیرازی در ماه مبارک رمضان (جلسه دوم)
کد 12313
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 29 فروردین 1400 - 5 رمضان العظيم 1442
 
طبق رسم دیرینه مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی در شبهای ماه مبارک رمضان، جلسات علمی معظم له و علمای اعلام، مدرسین حوزه علمیه، فضلا و طلاب علوم دینی در بیت ایشان برگزار شد.
 
«جلسه دوم»
 
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، والصلاة والسلام علی محمد وآله الطاهرین
 
روات حدیث و مسأله تقلید

در ابتدای جلسه این سؤال مطرح شد:

یکی از شبهات مطرح شده درباره تقلید این است که یکی از ادله جواز تقلید توقیع شریف از حضرت حجت (صلوات الله علیه) است: «وَأَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ أحَادِیثِنَا» گفته‌اند که (رُواة أحادیثنا) چه دلالتی دارد بر اینکه باید حتماً مجتهد باشد؟

حضرت آیت الله العظمی شیرازی دام ظله در پاسخ فرمودند:

با سَبر و تقسیم روشن می شود که (روات حدیث) یعنی کسانی که حدیث را می فهمند و معارض آن را ملاحظه می کنند، یا اگر اعراض از آن حدیث شده باشد آن را لحاظ می کنند و در نتیجه اطراف و جوانب آن حدیث را می دانند نه کسی که فقط ناقل حدیث است.

در روایت داریم: فقیه کسی است که معاریض کلام ما را بشناسد.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: (وَلَا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ فَقِیهاً حَتَّی یَعْرِفَ مَعَارِیضَ کَلَامِنَا وَإِنَّ الْکَلِمَةَ مِنْ کَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَی سَبْعِینَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِیعِهَا الْمَخْرَجُ‌).

و در روایت دارد: «حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِیهِ».

از طرفی وقتی حضرت، ارجاع به رُوات حدیث دادند یعنی احکام شرعی خود را از آنان به دست بیاورید و کسی که فقط ناقل حدیث است نمی تواند احکام شرعی را استخراج و استنباط کند بنابراین جمع بین روایات دلالت می کند که باید فقیه و مجتهد باشد.

آیا توریه کذب است؟

سؤال دیگری مطرح شد درباره توریه، که آیا کذب هست یا نه؟

معظم له فرمودند: در مورد توریه دو نظر است:

عده‌ای فرموده‌اند توریه کذب است، زیرا ظهور عرفی در کذب دارد.

و عده‌ای هم فرموده اند: توریه کذب نیست، زیرا منصرف از موضوع کذب است. کذب یعنی بر خلاف واقع خبر دادن، اما توریه مطابق با واقع است ولی برداشت طرف مقابل مخالف واقع می باشد.

سؤال شد نظر حضرتعالی کدام است؟

ایشان فرمودند: از نظر صناعی ترجیح می دهم که توریه کذب نیست و اشکال ندارد اما احتیاط خوب است.

حروف زائده در قرآن

یکی از فضلای حاضر سؤال کرد: حروف زائده در قرآن چه نقشی دارد و فائده آنها چیست؟ مانند آیه شریفه: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» که علمای نحو می گویند: کاف زائده است.

معظم له در پاسخ فرمودند: زائده در اینجا به این معنا است که اگر این حروف نبود، معنای عبارات ناقص نبود، اما وجود این حروف از نظر بلاغی و ریزه‌کاری‌های در معنا لازم است.

در همین آیه شریفه مقصود این است که خدا مثل ندارد و این معنی، بدون وجود کاف نیز رسانده می شد. لکن وجه ذکر این حروف زائده، لحاظ‌های مختلف بلاغی است و از جمله، جمال و زیبایی تعبیر است، چنانچه مرحوم شیخ طوسی در تفسیر تبیان گاهی به این جهات اشاره دارند.

و اگر انسان در تک تک این موارد که در کلام‌های فصیح مانند قرآن کریم و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه وارد شده، تأمل کند چه بسا به برخی وجوه بلاغت و فصاحت آنها برسد.

و خود مسأله فصاحت و بلاغت از وجوه معجزه بودن قرآن است، و این مسأله نسبت به قرآن بسیار مهم است. در تاریخ یا روایت دارد که مشرکین، فصحا و بلغایشان گاهی کلمات فصیح و بلیغ یا قصائدی می گفتند و برای افتخار آنها به کعبه آویزان می کردند تا همگان ببینند. که معروف به (معلقات) شده است.

و اگر کسی کلام فصیح‌تر یا بلیغ‌تری می‌گفت آن را در کنار کلام قبلی قرار می‌داد، و صاحب کلام قبلی چنانچه می‌دید کلامش در مقابل این کلام جدید، پایین است می‌آمد کلام خویش را برمی‌داشت.

برخی آیات قرآن که نازل می شد پیامبر (صلی الله علیه وآله) دستور می دادند آن را به کعبه آویزان کنند، و مشرکان وقتی چشمشان به آیات قرآن می افتاد و بلاغت و فصاحت آن را مشاهده می کردند، می دیدند کلام خودشان در مقابل قرآن خیلی پایین و سبک است، از این‌رو می‌آمدند و کلام یا قصیده خودشان را از دیوار کعبه برمی‌داشتند.

دو نمونه را تاریخ ذکر کرده است:

یکی جمله‌ای است که در بیان اهمیت قصاص، توسط فصحای عرب نوشته شده بود: (القتل أنفی للقتل) و آن را به کعبه آویزان کرده بودند. آیه شریفه قصاص که نازل شد: «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ». پیامبر دستور دادند آن را به کعبه آویزان کردند، مشرکین وقتی آن را دیدند آمدند جمله خودشان را برداشتند، زیرا بسیاری از آنان اهل تخصص در فصاحت و بلاغت بودند، و فصاحت و بلاغت بالای قرآن را تا حدّی درک می‌کردند.

نمونه دیگر، یکی از آنان قصیده‌ای سروده بود که در آن گفته بود: (دَنَتِ الساعة وانشقّ القمر) و آن را به کعبه آویزان کرده بود. آیه شریفه: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ» که نازل شد، صاحب قصیده آمد و قصیده‌اش را برداشت.

یکی از آقایان حاضر در جلسه پرسید: اگر درک فصاحت و بلاغت تخصّص می خواهد، با اینکه از وجوه اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت آن است، پس باید برای همه قابل درک باشد تا به معجزه بودن آن پی ببرند.

معظم له فرمودند: بله درک فصاحت و بلاغت تخصّص می خواهد، اما در همان زمانِ پیامبر (صلی الله علیه وآله) کسانی بودند که اهل تخصص فصاحت و بلاغت بودند و بقیه هم آنان را قبول داشتند و خود آنها اذغان و اعتراف می کردند که فصاحت و بلاغت قرآن در حدّ بسیار بالاست که از توان بشر عادی خارج است.

و نمونه این مطلب در زمان هر پیامبری بوده است چنانچه نقل شده در زمان حضرت موسی (علیه السلام) فیلسوف و دانشمندی بود که وقتی فهمید حضرت موسی (علیه السلام) ادعای نبوت کرده‌ و می‌گوید کلیم الله است نزد حضرت آمد و گفت: آیا تو می‌گویی و ادعا می‌کنی که علة العِلَل با تو سخنی گفته است؟ حضرت موسی فرمودند: بله. گفت: چگونه با تو سخن گفته؟ حضرت موسی (علیه السلام) فرمودند: «من جمیع الجهات وبکل اللغات». آن دانشمند به مردم گفت: این شخص به راستی پیامبر است از او تبعیت کنید.

بنابراین همیشه اهل اختصاص بوده‌اند که می‌توانستند اعجاز را تشخیص بدهند، همانگونه که ساحران فرعون، اعجاز را تشخیص داده‌اند و به سجده افتادند.

از طرفی ممکن است انسان از اهل اختصاص نباشد اما تا اندازه‌ای عظمت شیء را درک کند.

متوکل و تخریب قبر مطهر امام حسین علیه السلام

سؤال شد: آیا در جریان تخریب قبر مطهر امام حسین علیه السلام توسط متوکل و مأمورانش، به بدن شریف و مطهر آن حضرت دست پیدا کردند و تعرض نمودند؟

معظم له در پاسخ فرمودند: طبق آنچه که نقل شده فقط یکبار خود قبر مطهر را شخصی بنام دیزج به امر متوکل، تخریب کرد و خواست قبر را بشکافد اما نتوانست.

و اینکه نقل شده 17 مرتبه قبر حضرتش در زمان متوکل تخریب شده، یعنی حرم حضرت مثل قبه یا اتاقی که بر قبر مطهر بوده را متوکل خراب کرده است، که دوباره شیعیان آن را می ساختند، و مجدداً متوکل خراب می‌کرد.

سِرم و آمپول برای روزه‌دار

سؤال دیگری که یکی از حضار جلسه مطرح نمود، نسبت به استعمال سرم یا آمپول مقوّی بود که آیا مبطل روزه است یا نه؟

معظم له فرمودند: برخی فقها مانند مرحوم آقای بروجردی اشکال کردند و خواستند استفاده ملاک کنند، که چناچه آب و غذا بخورد، گرسنگی و تشنگی‌اش کم می‌شود. این سرم یا آمپول مقوی نیز گرسنگی و تشنگی را کم می‌کند و همان حکم غذا و آب را دارد. البته ندیدم کسی از فقها فتوا داده باشد بلکه احتیاط وجوبی کردند. اما استفاده ملاک روشن نیست و به نظر می رسد سرم و آمپول اشکال نداشته باشد و روزه را باطل نکند بله احتیاط استحبابی در ترک است.

مقلد و علم به خطای مجتهد

در پایان جلسه این سؤال مطرح شد که آیا حجیّت فتوای مجتهد حتی در صورتی است که مقلد علم به خطای فتوا داشته باشد؟

معظم له فرمودند: فتوای مجتهد، اماره است و حجیّت اماره در ظرف شک است و الا اگر شخصی علم دارد به وفاق اماره، جعل حجیّت اماره از اردأ انواع اجتماع مثلین است، و اگر هم علم به خلاف اماره داشته باشد، جعل حجیّت اماره لازمه‌اش اجتماع ضدّین یا نقیضین است.

نسبت به فتوای مجتهد، آقایان فقهاء فرمودند که اگر علم به خطای فتوا یا خطایِ مستندِ فتوا باشد، فتوای مجتهد حجّت نیست. زیرا حجیّت علم، ذاتی است و قابل جعل و قابل رفع نیست. حتی نسبت به قطع قطّاع می‌گویند برای خودش حجّت است. فقط مرحوم کاشف الغطاء در اصول مختصری که در مقدمه کشف الغطاء نوشتند و پسرشان مرحوم شیخ حسن کاشف الغطاء آن را شرح کردند، فرمودند: که قطع قطّاع حجّت نیست، که باید کلام ایشان را توجیه کرد به اینکه مراد قطّاعی است که خودش ملتفت به قطّاع بودنش باشد، اما اگر ملتفت این نیست که قطاع است و خودش را قطاع نمی‌داند و دیگران او را قطاع می‌دانند، قطعش برای خودش حجّت است.
 
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
 

  • نظری برای این خبر درج نشده است.