LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"عبرت آموزی از قصه های تاریخ"
سلسله بیانات اخلاقی، اعتقادی و اجتماعی مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی شیرازی دام ظله (کلام معرفت ۲)
کد 34099
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 11 بهمن 1401 - 8 رجب الأصب 1444

حدیثی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در کتاب های مختلفی به صورت متواتر نقل شده است که در آن چنین آمده است که روزی حضرت عیسی بن مریم علیهما السلام با جمعی از اصحابش از روستایی گذر کردند که با وجود سرپا بودن و آبادانی اش، مردم آن در گوشه و کنار روستا، و در خانه ها و مغازه ها و کوچه ها نقش بر زمین گشته و مرده بودند. از سر و وضع جنازه ها و تازگی آنها پیدا بود که زمان زیادی از مرگشان نگذشته است، وگرنه بدن های آن ها متلاشی شده و استخوان هایشان پوسیده می گشت و طعمه حشرات و جانوران می شدند.

حضرت عیسی علی نبینا وآله وعلیه السلام روی به اصحابش کرد و فرمود: پیداست که اینها به مرگ طبیعی نمرده اند و گرفتار عذابی همه گیر شده اند. اصحاب عرض کردند: چگونه؟ حضرت عیسی علیه السلام پاسخ دادند: اینها اگر به مرگ طبیعی می مردند، یکی پس از دیگری جان می دادند. پس زنده ها مرده ها را دفن می کردند و این گونه همگی در کوچه ها و خانه ها نقش بر زمین نمی شدند. پس پیداست که عذابی بر آن ها نازل شده است و بر اثر آن، همه آن ها جان داده اند.

خبری از غیب

از آنجایی که یکی از معجزات حضرت عیسی علی نبینا وآله وعلیه السلام سخن گفتن با مردگان بود، اصحاب آن حضرت از ایشان خواستند که با آن مرده ها سخن بگوید و دلیل مردن آن ها را جویا شود. حضرت عیسی علیه السلام آن ها را ندا داد و یکی از مرده ها پاسخ گفت. حضرت پرسید چگونه شد که شما همگی با هم مردید؟ آن مرده پاسخ داد: در آن روز همگی ما هنگام صبح سالم بودیم و هیچ گونه مشکلی نداشتیم و هنگامی که شب فرارسید حاویه [عذابی همه گیر] بر ما نازل شد.

حاویه عذابی است که یک باره نازل می شود و جان همگان را می گیرد. حال این عذاب ممکن است تند بادی سخت بوده باشد یا بیماری و میکروبی مسری و کشنده که گریبانگیر آن ها شده و جان آن ها را گرفته باشد. خدای متعال به چیستی و چگونگی آن داناتر است.

حضرت عیسی علیه السلام از او پرسید حاویه چیست که شما در آن به سر می برید؟ آن شخص در پاسخ گفت: دریاهایی از آتش که کوه های آتشینی در آن است.

تفاوت دریا و کوه آتش و همراهی این دو با یک، موضوعی درخور تأمل است. روایاتی که آتش دوزخ را توصیف می کنند بیانگر وجود اجسامی هستند که کثیف نیستند و خفیف اند. در جهنم ـ پناه بر خدا ـ اجسامی حجیم از آتش وجود دارد مانند: زنجیرهایی از آتش، نه زنجیرهای آهنی در آتش که در روایات بسیار از آن یاد شده است. بدین معنی که خود آتش جسمیت یافته است و زنجیر شده است. عبارت «جبال من نار» نیز از همین مقوله است؛ کوه هایی از جنس آتش. نیز در روایات از مارها و افعی هایی در جهنم با تعابیری از قبیل «عقارب کالبغال؛ عقرب هایی مانند قاطر» و «حیات کالطلال؛ مارهایی همانند تل ها» سخن به میان آمده است؛ مارهایی چنان بزرگ که به عظمت تل ها و کوه ها هست و از شدت خشم به دور خود می پیچند. در پاره ای از روایات آمده است که این مارها و افعی ها از آتش اند، نه همچون مارها و عقرب های دنیایی ساخته شده از اندام های گوشتی و مانند آن. به سخن دیگر آتش در جهنم به صورت مار و افعی تجسم می یابد، البته آتش دنیایی که جسم خفیف است چنین قابلیتی ندارد و این، ویژه آتش دوزخ است که جرمیت کثیفه پیدا می کند.

باری، آن مرده به حضرت عیسی علیه السلام عرض کرد که حاویه دریایی از آتش است که در میان آن کوه هایی از آتش قرار دارد. حضرت در ادامه پرسید: چگونه شد که شما صبح خوش و تندرست بودید و به هنگام شب در آتش فرورفتید؟ چرا این بلا به سر شما آمد؟ آن شخص گفت: به دو علت: یکی حب دنیا و دیگری اطاعت از طاغوت.

عقوبت سخت

طاغوت صفت مبالغه در طغیان است، و فقط به حاکم ظالم اطلاق نمی شود. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى؛[1] حقا که انسان سرکشی می کند * همین که خود را بی نیاز پندارد».

چه بسا انسان های معمولی حتی در عرصه زناشویی، خرید و فروش، شاگردی و استادی گرفتار طغیان شوند و طاغوت به شمار آیند، تا جایی که حتی زن و شوهر یا فرزند و پدر ممکن است یکی نسبت به دیگری طاغوت باشد. آیه شریفه فوق جامع همه این اقسام است و به همه آن ها اشاره دارد. در این آیه از طغیانی که با گونه ای از «استغنا» همراه است صحبت شده است، که خود فصلی است مفصل و نیازمند مجالی است گسترده، که در این مختصر نمی توان بدان پرداخت.

حب دنیا نیز چنین است و دارای مراتب متعدد است. گاهی حب دنیا آدمی را به ارتکاب گناهی کوچک می کشاند و گاهی گناهی بزرگ تر، و چه بسا پایمال کردن حقی ریز یا درشت ـ هرچند که ظلم ریز و درشت ندارد ـ تا جایی که ممکن است پای قتل، انفجار و کشتار گروهی نیز به میان آید. ریشه همه اینها، حبّ دنیاست.

در ادامه روایت آمده است که حضرت عیسی علی نبینا وآله وعلیه السلام از آن شخص پرسید: حبّ دنیا و اطاعت طاغوت در میان شما چگونه بود؟ آن شخص پاسخ داد: اطاعت کردن ما از طاغوت بدین صورت بود که هرچه می گفت، می پذیرفتیم و انجام می دادیم.

طاغوت اوامر ظالمانه ای دارد. دستور شکنجه و حبس و ضبط اموال صادر می کند. اموالی را مصادره می کند و چه بسا به اعراضی تعدی کند، و کارکنان و پیروان او از این فرمان ها اطاعت می کنند. این گونه است که طاغوت را می پرستند. در روایتی آمده است که یکی از کارکنان دستگاه بنی امیه خدمت امام صادق علیه السلام آمد و خواست توبه کند. مضمون سخن حضرت چنین است که اگر شمایان، کارمندان بنی امیه، نمی بودید، بنی امیه نمی توانستند حق ما را غصب کنند و چنین به ما تعدی کنند. با این حساب، این کارکنان، هریک به سهم خود نسبتی از ظلم را متحمل می شوند. مگر بنی امیه چه تعدادند و چه مقدار توان و قدرت دارند؟ ولی هنگامی که شماها گرد ایشان آمدید و فرمان های آن ها را اطاعت کردید، جریان عظیمی را پدید آوردید که مرتکب ظلم های بزرگی شد. حضرت عیسی علیه السلام سپس از آن شخص سؤال کرد که در میان این همه کسانی که کشته و وارد دوزخ شده اند، چطور شده است که تو مرا پاسخ گفتی؟ گفت: بقیه لجام آتشین در دهان دارند و نمی توانند سخن بگویند.

توصیفی از جهنم

یکی از ویژگی های جهنم که در روایات نیز بسیار بدان اشاره شده این است که به دوزخیان اجازه سخن گفتن داده نمی شود تا درباره ظلم هایی که در دنیا مرتکب شده اند سخن بگویند یا اظهار پشیمانی کنند. مراد از اذن در این روایت هم می تواند تکوینی باشد و هم تشریعی و شاید هر دو. طبیعی است هنگامی که شخصی لجام بر دهن دارد، نمی تواند سخن بگوید؛ آن هم لجامی از آتش که اجزای تشکیل دهنده آن آتش است، نه لجامی آهنی که در آتش سرخ شده باشد. در روایت های مختلفی از «لجام من نار؛ دهان بندهایی از جنس آتش» سخن گفته شده است. به هر حال چنین فردی هرچند شعور و درکش به جای خود باقی باشد، قدرت سخن گفتن ندارد.

حضرت عیسی علیه السلام به او فرمود: تو چرا لجام بر دهان نداری؟ گفت: ظلمی که آن ها انجام می دادند من انجام نمی دادم و در همه امور مطیع طاغوت نبودم و هنوز حب دنیا من را به سمت انجام همه کاری وادار نکرده بود و مثل آن ها و در درجه آن ها نبودم. حضرت عیسی علیه السلام سؤال کرد: با این حال، عذاب تو چگونه است؟ در بعضی روایات ذکر شده او پاسخ داد: من به یک تار مو آویزان هستم و هر لحظه بیم آن دارم که در داخل آتش فرو افتم.

در آیات و روایات نیز چنین حالتی بسیار ترسیم شده است. این حالت نشان دهنده نوعی تعلیق است. شخص هنوز در جهنم نیفتاده و معلق است؛ البته تعلیق و معلق بودن مراتبی دارد و یکسان نیست. به هر حال شخص معلق بی گمان از حرارت آتش جهنم در امان نخواهد بود. آتشی که در روایات ذکر شده که از مسافت پانصد سال راه به انسان می رسد. تصور چنین فاصله ای و چنان حرارت سوزنده ای کار چندان ساده ای نیست. آتش دنیایی، هرچند ناچیز باشد، در فاصله چند سانتی متری از آن نمی توان قرار گرفت و اگر آتش دامنه دار و وسیع باشد، نمی توان از چند متری آن بیشتر به آتش نزدیک شد، اما با این حال آتش هرچند بسیار بزرگ و شدید باشد، غالباً تا فاصله چند متری آن به سادگی می توان نزدیک شد.

برای مثال کوره های ذوب آهن و فولاد که حرارت آن تا هشتصد یا هزار درجه سانتی گراد نیز می رسد، را در نظر بگیرید. انسان می تواند تا فاصله چندین متری به آن نزدیک شود. از آن سو، برای یافتن تصوری دست کم و حداقلی از روایاتی که اذعان دارند حرارت آتش جهنم از فاصله ای با وسعت پانصد سال به فرد دچار عذاب می رسد، بیندیشیم که حتی اگر این فاصله در قالب زمان و سال و مکان دنیوی باشد و به کندترین حالت ممکن نیز صورت گیرد، مسیری که پیمودن آن پانصد سال به طول انجامد، شامل چه وسعتی می شود؟ مثلاً اگر این مسیر با پای پیاده یا با شتر پیموده شود و تمام آن را نیز مسیر خشکی دربر گیرد، در این مدت چندبار کره زمین به طور کامل پیموده می شود؟ افزون بر این مطلب، کسانی که بر بالای آتش جهنم معلق هستند از فاصله های دورتری حرارت آتش به آن ها می رسد و این حرارت شدت کمتری دارد، یعنی حرارت خود جهنم به مراتب افزون تر است.

تفاوت این دو حالت را می توان با فرض انسانی که در فاصله یک متری از آتش قرار دارد و شخص که دستش را در آتش فرو برده است، به ذهن نزدیک کرد. همه اینها گویای شدت و عظمت آتش جهنم است. پیداست که این روایت تنها منحصر به زمان حضرت عیسی علیه السلام نیست. در هر برهه از زمان و در هر گوشه از جهان اگر طاغوتی سر برآورد و دیگران را به اطاعت از خود فراخواند و انسان ها نیز برای تمکین گرایش های دنیاطلبانه خود گرد او آیند و فرمان هایش را اطاعت کنند، مشمول این روایت شریف خواهند بود. همچنانکه پیش تر اشاره شد، دایره معنایی طاغوت بسیار گسترده است و تنها حاکمان زورگو را شامل نمی شود، و تا مجموعه های کوچکی همچون خانواده ها نیز سرایت می کند.

چه بسا در میان زن و شوهر، یکی طاغوت باشد و دیگری ـ به دلایلی ـ به اطاعت از فرمان ها و خواهش های او گردن نهد.

گستره حب دنیا نیز به وسعت دنیا گشوده است. تمایلات مادی انسان ها و میزان دنیاخواهی آنان یکسان نیست. به همین منوال تفاوت تمایلات بشری، گناه ها و مظلمه هایی که ابنای بشر بدان دست می آلایند نیز متفاوت است. برخی پیرو مال دنیا هستند و برخی تابع شهوت و دسته ای مقام خواه اند و دیگری پیرو جاه و جلال آن. هریک از این تمایلات می تواند زمینه ای را برای ظلم و تعدی فراهم آورد، تا جایی که حتی به قتل و خونریزی نیز بکشد. در این میان، پاره ای از گناهان در درگاه ایزد منان، به مدد توبه و استغفار شسته می شود، اما گناهان بسیاری است که نابخشودنی است و مرتکب آن ها در دنیا و آخرت خود را بیچاره خواهد کرد. کسی که دست به کشتن انسان بی گناهی می زند، به سادگی نمی تواند کرده خود را جبران کند چه رسد به اینکه توبه نکند و از کار خود پشیمان نگردد، مانند کسانی که انفجارها را راه اندازی می کنند و جمعیت زیادی از انسان ها را می کشند.

پایان سخن اینکه از چنین قصه ها و روایت هایی باید عبرت گرفت و در آن تأمل کرد، تا از ابتلا به چنین بلاهایی در امان ماند و به سبب حب دنیا و پیروی از طاغوت گرفتار گناه و فرجام شوم آن جهان نگردید.

وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین

[1]. سوره علق، آیه 6 و 7.

  • نظری برای این خبر درج نشده است.