LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"دنیا، عروس هزار داماد"
سلسله بیانات اخلاقی، اعتقادی و اجتماعی مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی شیرازی دام ظله (کلام معرفت ۱۲)
کد 37791
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 12 تیر 1402 - 14 ذوالحجّة الحرام 1444

بسم الله الرحمن الرحیم

درآمد

در حدیث شریفی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

«تمثلت الدنیا لعیسی (علیه السلام) في صورة امرأة زرقاء فقال لها: کم تزوجت قالت: کثیراً. قال: فکلٌّ طلّقک؟ قالت: بل کلّا قتلت. قال: قویح أزواجک الباقین کیف لا یعتبرون بالماضین؟»[1].

دنیا برای حضرت عیسی بن مریم علیه السلام در قالب زنی زیبا و چشم زاغ (زرقاء) مجسم شد. حضرت عیسی هنگامی که با او مواجه شد و دریافت که او همان دنیاست که چنین مجسم شده است به او گفت: آیا شوهر کرده ای؟ دنیا گفت: آری، بسیار. حضرت فرمود: شوهرهایت تو را طلاق داده اند؟ گفت: نه، من همه آن ها را کشتم. حضرت فرمود: وای بر شوهران کنونی ات! چرا از گذشتگان عبرت نمی گیرند؟ چرا اهل دنیا تأمل نمی ورزند که تو همه جویندگان آن را کشته ای و این فرجام شوم در انتظار آنان نیز خواهد بود.

چکیده دنیا

دنیا خلاصه می شود در دو مطلب: باورهای انسان و شهوت های او. باورهای انسان مجموعه ای است از ارزش های مورد قبول عامه مردم. ارزش هایی که حجت های بشری مؤید و راهنمای آن هستند. انسان دو حجت دارد: یکی حجت داخلی که همان عقل است و در روایات از آن به حجت خداوندی درون انسان تعبیر شده است. عقل، موهبتی است خداداد که همواره راه درست را به انسان می نمایاند، نور و نیرویی در درون آدمی است که بد را از خوب باز می شناسد و همواره دعوتگر به خوبی هاست. حجت دوم که حجت بیرونی است، انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام هستند. خدای تبارک و تعالی آن ها را آفریده است که نور و راهنمای بشر به رستگاری باشند. این دو نور، انسان را به خوبی ها و باورها دعوت می کنند.

باورهای انسان نیز کم و بیش برای همگان شناخته شده است. انسان ها هریک، به فراخور خود و به مدد حجت های درونی و بیرونی، خوبی را از بدی تشخیص می دهند. حجت ها (عقل و انبیاء) شاهد و راهنمای او در دنیا هستند. هم راه را به او می نمایانند و هم گواهان خدا در روز جزا هستند.

دومین مطلبی که در دنیا مطرح است، شهوت های انسان است. شهوت ها انسان را به آنچه دلخواه او و مورد پسند گرایش های دنیایی اوست فرا می خوانند، حال به هر قیمتی که تمام شود، به قیمت ظلم، تهمت و حتی از بین بردن دیگران. کسی که شعله های غضب در او برافروخته، ممکن است دست به هر کاری بزند. کسی که گرفتار شهوت هایش شده است، برای رسیدن به خواهش های شهوانی اش پا بر بسیاری از ارزش ها می گذارد. و نیز کسی که در پی معروف شدن و حبّ ظهور است، نیز برای دست یافتن به خواسته اش چه بسا بسیاری از حقایق و ارزش های انسانی را نادیده بگیرد.

این، تجربه تازه ای نیست. بشر از دیرینه ترین روزگار حیاتش بر این کره خاکی شهوت هایش بوده است. پدران و پدربزرگان ما نیز خواهش ها و انگیزه های درونی داشته اند، و بسیاری از آنان به دام خواهش های نفس خود گرفتار آمدند. حاکمان، تاجران و بسیاری دیگر چند صباحی در این جهان زیستند و پس از آنان کسان دیگری بر سر کار آمدند و بی آنکه متوجه پیشینیان خود باشند باز اشتباه های آن ها را تکرار کردند. متأسفانه گویا اغلب مردم از گذشته عبرت نمی گیرند و دوباره مرتکب خطاهای آنان می شوند. اگر آدمی قدری در زندگی گذشتگان تأمل و اندیشه کند، عبرت های فراوانی می یابد که در زندگی اش بسیار مفید خواهد بود.

جبران گذشته

در روایتی آمده است که شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد که یکی از کارگزاران حکومت اموی و مأمور جمع آوری اموال از مردم بوده است. او اظهار می کند که هنگام پول گرفتن از مردم چشم خود را به روی دارا و ندار می بسته است ـ کنایه از آنکه توجهی به این نداشته است که طرف او پولدار است یا فقیر و هر پولی را از مردم می ستانده است - و در این راه چه بسیار ظلم هایی که انجام داده و چه کسانی را ترسانیده است! به حضرت عرض کرد که این اموال را این گونه جمع کردم و اکنون می خواهم توبه کنم.

حضرت به او فرمود که اگر شماها بنی امیه را یاری نمی کردید و برای آن ها پول جمع نمی کردید و از آنان حمایت نمی نمودید، بنی امیه نمی توانستند حقّ ما را غصب کنند و به ما ظلم کنند. به این معنا که شما نیز در گناهان آن ها شریک هستید. آن شخص به امام عرض کرد آیا اکنون راهی برای توبه من وجود دارد؟ حضرت فرمودند: اگر بگویم عمل می کنی؟ آن شخص گفت: بله. حضرت به او فرمود: هرآنچه در دست داری باید از خود جدا کنی. آن شخص اندکی به فکر فرو رفت. کار ساده ای نبود. باید تمام اموال خود از خانه و املاک و دارایی و حتی پیراهن های خود را بدهد. پس از اندکی سرش را بلند کرد و به حضرت عرض نمود که انجام می دهم.

اموال این شخص همگی مظالم بودند و صاحبانشان نیز معلوم نبودند. به اصطلاح فقهی مجهول المالک بودند. در روایت آمده که اموال مجهول المالک در حکم سهم امام علیه السلام اند. در زمان حضور معصوم، آن ها را بر محتاجان و فقرا توزیع می کند. در زمان غیبت ایشان نیز وجه مصرف آن همین است.

آن شخص اهل کوفه بود. به کوفه بازگشت. پس از مدتی تعدادی از شیعیان برای او لباس و مسکن و مایحتاج زندگی اش را فراهم کردند و مدتی نیز زنده بود و سپس مرد. او با لحظه ای تأمل، از باور خود پیروی کرد و هرچند اندکی سختی کشید اما سعادت جاودانه را به دست آورد. رفتار عبرت آموز او می تواند سرمشق خوبی برای ما باشد.

آن روی سکه

آنچه پرشگفتی است اینکه کسی که او را به نزد امام علیه السلام آورد، علی بن ابی حمزه بطائنی، یکی از وکلای حضرت امام صادق علیه السلام است که پس از شهادت آن بزرگوار از وکلای حضرت موسی بن جعفر علیه السلام شد. اما جای شگفتی است که خود او فریفته دنیا شد و یکی از مؤسسان مذهب واقفیه گشت. روایتی از امام رضا علیه السلام در دست است که آن حضرت در ضمن بیان قصه ای فرمودند که نکیر و منکر عمودی از آتش به او زدند که آتش آن خاموش شدنی نیست. آری؛ قبر او آتش گرفت و اکنون که حدود هزار و دویست سال از مرگ او می گذرد، همچنان در این آتش می سوزد و همچنان تا روز قیامت گرفتار آتش غضب پروردگار است. زندگی و کردار علی بن ابی حمزه بطائنی نیز عبرتی است برای همگان. کسی که آن کارگزار بنی امیه را نزد امام آورد و شاهد ماجرای او بود، با این حال از آن ماجرا درس عبرت نگرفت و فریفته دنیا شد، البته چرایی این موضوع و واکاوی آن، بحث مفصلی است و نیاز به مجالس گسترده تر دارد.

به هر روی چکیده سخن کلام حضرت عیسی بن مریم علیه السلام به آن زن که تمثال دنیا بود این است که شگفت از کسانی که اکنون در دنیا به سر می برند و از کردار دنیا و رفتار او با گذشتگان عبرت نمی گیرند.

دنیا پر از حاکمان ظالم و فرجام ننگینی بود که برای خود رقم زدند، با این حال باز حاکمان دیگری بر سر کار آمدند و راه آنان را در پیش گرفتند. فرعون ها و نمرودها و شدادها، یکی در پس دیگری آمدند و هیچ یک از سرانجام شوم اسلاف خود عبرت نگرفتند. پولدارها نیز همچنین؛ کسانی که حقوق شرعی خود را پرداخت نمی کردند و پس از آنان، فرزندان و بستگان و دوستانشان نیز ادامه دهنده راهشان هستند، بی آنکه اندکی در سرنوشت قبلی ها تأمل کنند. شهوت پرستان و شهرت طلبان نیز دست کمی از آنان ندارند.

آنچه در دنیا بسیار به چشم می خورد عبرت است. عبرت بسیار است و عبرت گیرنده اندک.[2] اگر انسان نیم نگاهی به پیرامون خود بیفکند عبرت های بسیاری می بیند. از انسان های خوب تقوا و احتیاط ورزی و فضیلت و اخلاق نیک را می آموزد، و از انسان های بد می آموزد که ظلم و تجاوز از حدود شرعی و امور حرام چه سرنوشت بدی به بار خواهد آورد. پس تکرار رویه آن ها، هرچند مطابق امیال و خواهش های نفس ما باشد، امری ناپسند و نابخردانه است.

عبرت یعنی این

عبرت گرفتن ویژه زمان مشخصی از زندگی انسان، مانند آستانه مرگ او نیست. انسان در هر مرحله از عمر که به سر می برد، اگر نگاهی به گذشته اش و سالیانی که سپری کرده است بیفکند، آن را ساعتی بیش نمی بیند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ؛[3] گویی جز به اندازه ساعتی از روز درنگ نکرده اند».

آدمی در هنگام مرگ ـ و حتی پیش از آن ـ سالیان عمر خود را هر اندازه که باشد، با سختی ها و خوشی هایش، و با فراز و نشیب هایش، به کوتاهی ساعتی می بیند. چنین کوتاه و خلاصه و کم بقا. آیا حیف نیست که این ساعت عمر صرف نافرمانی خدا شود و میلیون ها سال حسرت و پشیمانی به بار آورد؟

امیدوارم خدای تبارک وتعالی به برکت اهل بیت علیهم السلام به همگان توفیق دهد تا از خوبی های دیگران درس نیک سرشتی و از بدی های سایرین عبرت دوری از پلیدی را بیاموزند.

وصلی الله علی سیدنا ونبینا محمد وآله الطاهرین

[1]. الزهد، ص 48.

[2]. امام علی علیه السلام می فرماید: «ما أکثر العبر وأقلّ الإعتبار؛ چه عبرت ها بسیارند و عبرت گیرندگان اندک» (نهج البلاغه، حکمت 297).

[3]. سوره یونس، آیه 45.

  • نظری برای این خبر درج نشده است.