LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"قانون عدل اسلامی"
سلسله بیانات اخلاقی، اعتقادی و اجتماعی مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی شیرازی دام ظله (کلام معرفت ۱۷)
کد 42912
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 15 بهمن 1402 - 23 رجب الأصب 1445

بسم الله الرحمن الرحیم

داستان زره اميرمؤمنان حضرت علی عليه السلام

در تاريخ درخشان اميرمؤمنان حضرت علی عليه السلام به داستانی برمی خوريم که مسلمانان و حتی غيرمسلمانان نيز آن را در کتاب های خود فراوان ياد کرده اند. داستان مربوط به دزديده شدن زره حضرت به دست يکی از کفار است. روزی يکی از غيرمسلمانان زره امیرمؤمنان حضرت علی عليه السلام را سرقت می کند. حضرت عليه السلام او را ديدند و به او فرمودند که اين زره مال من است. سارق انکار کرد و کار آنان به محکمه کشيد.

اين داستان در زمانی روی داد که حضرت علی عليه السلام حاکم اعلای کشور اسلامی بود که در آن برهه بزرگترين و قوی ترين کشور روی کره زمين به شمار می آمد. از آن سو کسی که از اقليت های آن جامعه به شمار می رفت، زره حضرت عليه السلام را دزديده بود و ادعای مالکيت حضرت عليه السلام بر آن زره را رد می کرد، بی آنکه ترسی به دل راه دهد يا اينکه با اين کار نگران آن باشد که مشکلات سياسی و غيرآن برايش پديد آيد.

کار آنان به محکمه کشيد. حضرت اميرمؤمنان عليه السلام با آن فرد به نزد شريح رفتند. شريح ساليان درازی بود که قاضی کوفه بود و حضرت نيز در آن هنگام در کوفه به سر می بردند. شريح از حضرت درخواست کرد که برای ادعای مالکيت خود بر آن زره بيّنه ای اقامه کند. حضرت عليه السلام با آنکه خود معصوم و از مسائل قضايی بهتر از شريح آگاه بودند، به دلايلی از اقامه بيّنه سر باز زدند. شريح نيز بنا به دستور شرع عمل کرد که می فرمايد: «اَلْبَيِّنَةُ عَلَى اَلْمُدَّعِي وَاَلْيَمِينُ عَلَى مَنْ أَنْكَرَ؛[1] بر مدعی است بيّنه [يعنی دليل و شاهد] اقامه کند و بر کسی که ادعا را انکار می کند [يعنی مدعی عليه] لازم است که قسم بخورد». بر همين اساس به رويه معمول قضايی از حضرت علی عليه السلام علی رغم آنکه مقام امامت و عصمت را دارا بود و سخنش جز راست نبود، طلب بيّنه کرد. خدای تبارک وتعالی نيز بر عصمت امیرمؤمنان حضرت علی عليه السلام بارها در قرآن اشاره فرموده است، ازجمله در داستان مباهله با بزرگان نصاری که حضرت پيامبر صلی الله عليه وآله در فرمايش خود از تعبير «أنفسنا وأنفسکم» برای اميرمؤمنان حضرت علی و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام استفاده می فرمايد. از اين رو به درخواست بينه از اميرمؤمنان حضرت علی عليه السلام به واقع نيازی نبود. با اين حال شريح قاضی از حضرت عليه السلام طلب بيّنه کرد و حضرت هم بيّنه ای اقامه نفرمودند.

از آنجا که اساس قضاوت بر عدل استوار است، شريح همان مسير معروف و متعارف قضايی را در پيش گرفت و به حضرت عليه السلام عرض کرد که کسی که مالی در دست دارد، هرچند که واقعاً برای او نباشد، مالک آن شمرده می شود. در کل، بنا به قاعده اصلی «اَلْبَيِّنَةُ عَلَى اَلْمُدَّعِي وَاَلْيَمِينُ عَلَى مَنْ أَنْكَرَ»، قانون ظاهری بر مالکيت او بر آن شیء دلالت دارد. اگر کسی که ادعای مالکيت چيزی را بکند ولی برای ادعای خودش نتواند بيّنه و دليلی اقامه کند، در آن صورت کسی که در حال حاضر آن شیء را در دست دارد موظف می شود که برای اثبات ادعای خودش قسم بخورد.

در آنجا مدعی عليه مُصر بود که زره برای خودش است ولی امیرمؤمنان حضرت علی عليه السلام که بايد با اقامه بيّنه ای ادعای خود را ثابت می کرد، اصرار نورزيد و قاضی طبق قانون اسلام زره را به آن کافر داد. کافر هم زره را برداشت و چند قدمی رفت و يکدفعه قدری ايستاد و تأمل کرد. گويا وجدان بيدارش او را از آن کار نهی کرده بود. طبعاً کسی که وجدان بيداری داشته باشد، حتی اگر مرتکب خطايی شود، نمی تواند پا بر وجدان خود بگذارد و اصطلاحاً به عذاب وجدان دچار می شود. وجدان گويی قانونی برای خودش دارد که تخطی از آن، به طور ناخودآگاه زنگ هشداری را در انسان به صدا در می آورد و او را از آن خطا و تبعات آن باخبر می کند. برای اين گونه افراد معمولاً عمل کردن برخلاف قانون وجدان از نظر روانی امری به غايت آزاردهنده است.

آن شخص چند قدمی رفت و بعد از اندک تأملی برگشت و گفت: اين حکم انبياست. تنها انبيا چنين هستند که قاضی را خود بگمارند و قاضی به ضرر حاکم رأی دهد. اين کار فقط از انبيای خدا بر می آيد. بنا به قانون عدل، در قضاوت ميان حاکم آن جامعه و يکی از اقليت ها تفاوت و برتری وجود ندارد. و نيز گفت که گواهی می دهد اين دين، يعنی اسلام همان دين راستين خداست و در همان جا شهادتين را بر زبان آورد و مسلمان شد. هنگامی هم که زره حضرت عليه السلام را به او پس داد، حضرت عليه السلام هم آن را نپذيرفتند و به او هديه دادند.

داستانی که گذشت هرچند کوتاه، ولی دلالت آشکار و بسيار مفيدی در عمل کردن به آيه شريفه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ؛[2] خدای [والاياد ما را] به عدالت امر می کند» دارد. ازجمله، یکی از مظاهر آشکار آن، در رفتار و منش حاکم تجلّی می يابد. در اينجا نيز حاکم اسلامی، با همه احترام و جايگاه بلندی که در آن جامعه دارد، در کنار فردی از اقليت های آن جامعه به محکمه می رود و قانون عدل اسلام ميان آن دو هيچ تمايز و تفاوتی قائل نمی شود و از قضا حکم به سود آن اقليت و به ضرر حاکم کشور اسلامی می دهد. اين داستان از مواردی است که تأثير عدالت را در حکومت به خوبی نمايان می کند و اينکه اسلام واقعی تا چه اندازه به عدالت بها می دهد.

اگر حکومتی دارای چنين ويژگی هايی باشد که حاکم اعلای همه کشورهای اسلامی، از نظر قانون برای به دست آوردن زره خودش اقدام به اقامه بيّنه نکند و علی الظاهر توان آن را هم نداشته باشد، و اين کار موجب شود محکمه آن کشور حکم به ضرر حاکم دهد، خوب پيداست که اين امر حاکی از نهايت دقت در اجرای عدالت در آن مرز و بوم است. طبعاً در سايه چنين حکومتی مردم از آسايش و رفاه بيشتری برخوردارند، چراکه به سادگی می توانند رأی و نظر خود را بيان و از حقوق خويش هم دفاع کنند، حتی اگر طرف مقابل آنان بزرگ ترين شخص آن جامعه باشد.

رفاه و آسایش فرجام اجرای عدالت

در روايات شريفه آمده است که اگر اميرمؤمنان حضرت علی صلوات الله وسلامه عليه در دوران سی سالی که پس از شهادت پيامبر صلی الله عليه وآله از عمر شريف خود را سپری کردند، يکسره همه آن را حکومت می کردند، همگان از نعمت های آسمان و زمین برخوردار می شدند: «لأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ؛[3] از زیرپا و بالای سر از نعمت ها بهره مند می شدند».

اين سخن کنايه از آن است که از برکت اجرای عدالت و گسترش آن در همه اقسام زندگی مردم، رفاه و آسايش چنان فراگير خواهد شد که گويی ديگر بی زحمت و معاناتی رزق و برکت در زير پا و بالای سر مردم به فراوانی يافت می شود.

در کجای دنيا می توان نظير اين داستان را پيدا کرد؟ حال آنکه در محکمه های خيلی از کشورها قاضی حتی نمی تواند به ضرر يک کارمند ساده حکم دهد، چه رسد کارمندان بلند پايه کشوری يا رئيس يک حکومت. اما در اين داستان ديديم که چه آسان و بی واهمه يک فرد آن هم از اقليت های جامعه اسلامی، رئيس حکومت اسلامی آن وقت را به محکمه می آورد و قاضی هم به نفع او و به ضرر حاکم اسلامی حکم کند. اين کار برگی است از قانون عدل محور اسلامی که نه فقط بر دستگاه قضاوت، بلکه در همه بخش های حکومت، امری واجب و ضروری است. به طور کلی فرمان خدای متعال به عدل، يعنی «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» در همه جا و برای همه کس لازم الاجراست و تفاوتی به جايگاه و منزلت اجتماعی شخص ندارد.

پس از پيغمبر خدا صلی الله عليه وآله به استثنای چند سالی که اميرمؤمنان حضرت علی عليه السلام حکومت کردند، ديگر در کجای کشورهای اسلامی چنين حکومتی با اين اندازه تعهد به عدالت ديده می شود؟ بسيار به ندرت حکومتی بر سر کار آمد که به عدالت بها می داد، آن هم نه در حد و اندازه حکومت رسول الله صلی الله عليه وآله و حضرت اميرمؤمنان عليه السلام. برعکس آنچه از حکومت های پی در پی و درازمدت بنی اميه و بنی عباس و عثمان و همانندهای آنان دیده شد، کاملاً مغاير با قانون عدلی است که در حکومت اسلامی تجلی و ضرورت دارد. در آن حکومت ها ظلم و تعدی به حقوق مردم آن قدر زياد بوده است که اوراق تاريخ از آن سياه گشته است و چه بسا در نظر برخی باعث بدنامی اسلام نيز شده باشد.

متأسفانه امروزه آنچه از اسلام به مردم جهان معرفی می شود عمدتاً اسلامی است که بنی اميه و نبی عباس و عثمان و امثال آنان در دنيا مطرح کرده اند.

دو مسئوليت مهم

معرفی اسلام حقيقی به مردم دنيا، همان گونه که قبلاً هم گفته ايم، وظيفه قشر خاصی نيست و مسئوليت آن بر دوش همه مؤمنان، از پير و جوان و مرد و زن، قرار دارد. همگی بايد دو مسئوليت خيلی مهم را در اين زمينه در نظر داشته باشيم. اول مطالعه و فراگيری نکات درخشان و ارزشمند تاريخ اسلامی، همانند آنچه در اين نوشتار درباره زره اميرمؤمنان حضرت علی عليه السلام و آن شخص غيرمسلمان که بعدها به اسلام آوردن او انجاميد، بیان شد. اين قبيل داستان ها چنان مشهورند که نه فقط در يک کتاب حديث خاص، بلکه در کتب تفسير و حديث و تاريخ به فراوانی نقل شده است، لذا مورد قبول عموم است و جای هيچ شک و ترديدی در صحت انتساب آن نيست. اين گونه داستان هايی که حکمت های درخشان را در خود دارند، بايد خوب فراگرفته و جمع آوری شود، سپس باید آن را به وسيله ابزارهای متنوع امروزی نشر داد و به گوش مردم جهان رسانيد.

دوم پايبندی و عمل کردن به حکمت های اين داستان هاست. داستان زره امیرمؤمنان حضرت علی عليه السلام نمونه زيبايی است که به روشنی اهميت بسيار زياد عدالت را نشان داده است. بدون پايبندی به عدالت انسان در همه ابعاد حيات خود با مشکل مواجه خواهد شد. خواندن داستان مذکور، به ويژه حاکمان را خيلی سودمند واقع خواهد افتاد هنگامی که می بينند يک شهروند، آن هم از اقليت های جامعه، ساده و راحت در مقابل رئيس يک جامعه به دادگاه می رود و حقی که از آنِ خودش نيست را برای خودش اثبات می کند. اين امر اگر در سطح حاکمان، جامه عمل بپوشد، در بهبود اوضاع اجتماعی و سياسی جهان تأثير چشمگيری خواهد گذاشت.

تحقق اين دو مسئوليت راه را تا حد زيادی برای بهبود و رشد معنوی جوامع بشری مهيا می سازد. در اين ميان وجدان بيدار نقش مهمی در پذيرش اين حقايق دارد. نوعاً کسانی که از وجدان های بيدار برخوردارند، به هنگام فهم حقيقت، بدان روی می آورند. در مقابل اين عده، هستند کسانی که متأسفانه حتی پس از آنکه حقانيت حقيقت بر آن ها آشکار می شود، باز به ندای وجدان خود محلّی نمی گذارند و همچنان به شيوه غلط خود ادامه می دهند. اين عده که اصطلاحاً معاندين ناميده می شوند، پا بر وجدان خود می گذارند و فريب دنيا را خورده، در پی تحقق مصالح کثيف خود همچنان ترجيح می دهند که به حقيقت پشت کنند. بيان حقيقت برای اين دسته اخير به فرمايش قرآن اين فايده را دارد که حجت ديگر بر آنان تمام شده است و فرداروز در پيشگاه خدای متعال عذر و بهانه ای از آنان پذيرفته نخواهد بود. آيات «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ؛[4] تا آن ها که هلاک [و گمراه] می شوند، از روی اتمام حجت باشد» و «رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً؛[5] پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند تا براى مردم پس از [فرستادن] پيامبران در مقابل خدا [بهانه و] حجتى نباشد و خدا توانا و حكيم است» بيانگر اين مفاهيم هستند.

تحقّق اين دو هدف ارزشمند از رهگذر نشر و تبليغ سنت و تاريخ درخشان حضرت رسول الله صلی الله عليه وآله و اميرمؤمنان حضرت علی عليه السلام امکان پذير خواهد بود. اين دو بزرگوار صدق و راستی را در همه جوانب زندگی خود، ازجمله در حکومتداری رعايت فرمودند. اميد آنکه خدای متعال همگی ما، به ويژه جوانان مؤمن را به تحقق اين دو هدف موفق بدارد.

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرين

[1]. مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، ج۱۷، ص۳۶۸.

[2]. سوره نحل، آيه 90.

[3]. سوره مائده، آيه 66.

[4]. سوره انفال، آيه 42.

[5]. سوره نساء، آيه 165.