بسم الله الرحمن الرحیم
پويشی در آفرينش
خدای تبارک و تعالی در قرآن کريم فرموده است: «وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ * وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؛[1] و روى زمين براى اهل يقين نشانه هايى [متقاعد كننده] است * و در خود شما، پس مگر نمى بينيد».
انسان اگر در خلقت خدای متعال تأمل کند، يقيناً به اعتقادی استوار به وجود خالقی برای آفرينش مخلوقات دست می يابد. بدون خالق دانا و توانا وجود آفرينش با اين عظمت و دقت امری ناممکن است.
هشام بن سالم از هشام بن الحکم که هردو از ياران خوب امام جعفر صادق عليه السلام بودند، سؤال کرد که اگر کسی از من سؤال کند که چگونه به وجود خالق يقين کردی چه پاسخی به او بدهم؟ هشام بن الحکم به او گفت: همان پاسخی را به او بده که در قرآن کريم آمده است. قرآن در آياتی که در آغاز ذکر آن ها رفت به تأمل و تفکر در آفرينش جهان از زمين و غير آن و خلقت خود انسان راهنمايی می کند و آن را وسيله ای برای کسب يقين می داند. هشام بن الحکم گفت هرکسی به بدن خود از هر شخص ديگری نزديک تر است و به طبع آگاهی اش هم بايد بيشتر باشد. اگر انسان در آفرينش خود تفکر کند و در سازوکار اندام های گوناگون موجود در بدن خود تأمل کند، به وجود خالق آن ها ايمان می آورد. حواس پنج گانه، حس باصره يا بينايی، حس سامعه يا شنوايی، حس شامّه يا بويايی، حس ذائقه يا چشايی و حس لامسه يا بساوايی، همگی با اندام های متعدد و مکانيزم پيچيده ای عمل می کنند که اگر اندکی در آن تغييری رخ دهد، در ميزان اين حواس شاهد افزايش يا کاهش خواهيم بود. احساس گرسنگی بيشتر، يا کاهش بينايی يا شنوايی و خيلی عوارض ديگر حاصل ايرادهايی است که در دستگاه ها و اندام های بدن به وجود می آيد.
حس لامسه که با لايه های پوست و اعصاب فراوانی که به امتداد پوست در همه قسمت های بدن کشيده شده است، از اموری است که تأمل در آن، شگفتی انسان را برمی انگيزاند. همين پوست هم گاهی بر اثر برخی عوارض، در احساس لامسه دچار خطا يا ضعف می گردد.
اطبای قديم که وسايل جديد امروزی را در اختيار نداشتند، با انگشتان خود نبض بيمار را می گرفتند. با اين کار به گردش خون و ضربان قلب بيمار پی می بردند و خيلی علايم بيماری ها را با تغييرات نبض تشخيص می دادند. درباره مهارت نبض گرفتن اطبا هم در کتاب های قديم طب سخن فراوان رفته است. از جمله درباره يکی از اطبا نقل شده است که دوازده سال هر شب انگشت خود را با روغن خاصی مالش می داد تا حساسيت آن در تشخيص نبض بيشتر گردد.
گردش خون در رگ ها و ويژگی های آن در انسان های مختلف از موضوعات مهم مورد بحث در دانش پزشکی کهن بوده است، مسائلی، چون تند زدن نبض يا کند زدن آن، يا پر و خالی بودن آن، بسان چيزی که به انگشتان ضربه می زند و اين ضربه در افراد مختلف قوت و شدت متفاوتی دارد. احساسی شايد مثل لمس کردن ميوه ای که سالم و پر است و ميوه ای که پوک شده باشد، يا حس سنگينی و سبکی نبض، يا اينکه ضربان آن به سمت راست است يا چپ و يا به هردو سمت و يا رو به بالا می زند، آن هم با چه قوتی و خيلی خيلی مسائل ديگر که پزشکان قديم در نبض بيماران مورد کاوش و مطالعه قرار می دادند و از اين راه به بيماری ها و عوارض مختلفی در بدن انسان ها پی می بردند. ابن سينا در کتاب خود از هفتاد نوع ضربان نام برده است. برخی اقسام آن هم موارد خاصی بوده است که به هنگام عارض شدن کسالت های خاصی در بدن ديده می شد. به هر حال نبض انسان که شايد در نگاه اول امری ساده تلقی شود، از راه های مهم تشخيص بيماری ها بود. ابزار تشخيص نبض هم حس لامسه است که خدای متعال به انسان ها عنايت کرده است. پزشکان قديم با پرورش اين حس آن را تقويت می کردند.
هشام بن حکم برای هشام بن سالم به برخی اندام ها در درون بدن انسان و نحوه سازوکار آن ها اشاره هايی می کند. کليه ها و قلب و شش ها و کبد و دستگاه گوارش و اعصاب و خون و رگ ها و خيلی اندام های ديگر که هرکدام نقشی برای ادامه حيات انسان برعهده دارند و به دقت آن را انجام می دهند، خلقت همه اين اندام ها و دقت موجود در آن ها، البته نمی تواند اتفاقی و بدون آفرينشگری دانا و توانا باشد.
اين سطح از مطالعه هم نيازمند تخصص و کسب علوم ويژه نيست. هر انسانی با تفکر در بدن خود به خيلی از نکات پی می برد و نيازی به شناخت کاملی از دانش زيست شناسی بدن انسان و عملکرد اندام های بدن نيست. در همان سطح عمومی با مختصر تأملی می توان به خيلی ازحقايق موجود در آفرينش بدن خود پی برد. از همين رو هشام بن حکم به هشام بن سالم گفت: اگر کسی از تو سؤال کرد که خدای خود را چگونه شناختی در پاسخ به او بگو که به بدن خود مراجعه کردم و دريافتم که بدون خالق نمی تواند باشد. اگر کسی در بيرون تکه آهنربايی را بر زمين بيابد که رو به جهت شمال است، نمی تواند آن را اتفاقی بداند. خلقت آهنربا آن گونه است که همواره در راستای شمال و جنوب کره زمين قرار می گيرد. اين خاصيت امری اتفاقی نيست و حتما آفرينشگری حکيم آن را به او بخشيده است. اين تصور که کسی آن را بر زمين انداخته باشد و به طور تصادفی در راستای جنوب قرار گرفته باشد دور از خردمندی است. بر همين قياس اگر به هريک از امور خلقت بنگريم، به حرکت کرات و خورشيد و نظم بسيار دقيق موجود در آن که قرآن کريم درباره آنان فرموده است: «وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ؛[2] همگی در منظومه ای شناورند»، قطعاً نمی شود همه اين نظم و دقت را اتفاقی دانست.
منکران وجدان خويش
قرآن کريم در آيه «وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ * وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» اشاره ای کلی به آفرينش انسان کرده است، يعنی بر روی زمين و در بدن خود. اشاره به اين دو، حاکی از دم دست بودن دلايل برای اثبات باری تعالی است. آنقدر آيات و بيّنات برای کسانی که جويای يقين به پروردگار خود هستند فراوان است که هرگز به شماره در نخواهد آمد. فقط مطالعه بدن انسان، فراتر از توان اوست، چه رسد به هزاران و بلکه ميليون ها موجود جاندار و بی جان که همه بر نظم و دقت آفريده شده اند. اين ها به وجود آفريننده عالم و قادر برای آن ها دلالت می کند. اما هستند افرادی که با همه اين نشانه ها که خدای متعال برای راهنمايی اهل يقين آفريده است باز در پی تشکيک، در وجود خود و القای آن به ديگران هستند. اين افراد حتی هنگامی که در وجدان خود به حقيقت دست می يابند و اصطلاحاً فهم وجود خالق جزو وجدانيت آن ها می شود، باز بر وجدان و آگاهی های آن، اصطلاحاً وجدانيات، پا می گذارند و حاضر به اعتراف به حقيقت وجود خالق متعال نخواهند بود. اين عده گاهی به طرح پاره ای تشکيک های بی اساس دست می زنند، مثلاً می گويند از کجا معلوم که اصلاً ما وجود داريم. وهلمّ جرّا.
اين عده که بسیار نيستند اگر آن ها را اهل سفسطه بخوانيم، فقط با زبان خود اين دست سؤال ها و شک ها را مطرح می کنند اما هرگز در وجود خود و به اصطلاح همان وجدان خويش آن شک ها را لحظه ای باور ندارند. کافی است که با آتش سوزی رو به رو شوند، پا به فرار می گذارند. در آن جا اگر کسی از آن ها بپرسد چرا فرار می کنيد، قطعاً پاسخ آن ها مبتنی بر پذيرفتن وجود خود خواهد بود. همين گونه است حال آنان به هنگام مواجهه با خطرات مختلف ديگر، از قبيل رو در رو شدن با حيوانات درنده یا دشمنی که قصد جان آن ها را داشته باشد. در همه اين موارد به حفظ جان خود بر می آيند و هرگز در آن لحظات دشوار در وجود خود تشکيک راه نمی دهند، چه اگر به وجود خود يقين نداشته باشند، به حفظ آن برنخواهند آمد، به همين ترتيب است واکنش آن ها نسبت به امور پسنديده مثل بوی خوش يا منظره زيبا و خيلی امور که احساس خوشايندی را در آن ها بر می انگيزد. همگی این موارد بدون پذيرفتن وجودی برای خود قابل فهم و درک نيستند.
خيال و روان انسان
«وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ * وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ». در اين آيه معنای نفس به دو معنا می تواند به کار رود. نفس، وجود انسان است و فراتر از روان او، ولی روان نيز که در عربی از آن به نفس تعبير می شود، در اين آيه حتی اگر به اين منظور دقيقاً به کار گرفته نشده باشد، باز جزوی از نفس و آفرينش انسان است. اتفاقاً از جنبه های بسيار ناشناخته برای انسان، همان روان او و قوانين حاکم بر آن است. دانشمندان ديرزمانی است که به وجود مستقل برای آن رسيده اند و آن را مورد مطالعه های گسترده قرار داده اند.
خيال انسان ـ که جزو امور مربوط به روان او نيز هست ـ از اموری است که از گذشته های دور تا به امروز موضوع مطالعه و کاوشگری بسياری از دانشمندان بوده است. اينکه خيال انسان چگونه به وجود می آيد و اينکه وجود دارد يا خير، از مسائل مورد بحث اين دانشمندان است. فقط توجه به خيال های وحشت انگيز، توهمات و واهمه هايی که حتی اگر در عالم خارج وجودی نداشته باشند اما هستند و برای انسان همواره مطرح است و ذهن و روان او را گاهی در برمی گيرد، يعنی ترس از آن تخيلات، می تواند ترس و هراس بسياری برای انسان پديد آورد، مگر آنکه کسی خود را چنان قوی بار آورده باشد که به ترس عادت کند و در برابر اين تخيّلات ترس آور ايستادگی خوبی داشته باشد. تفکر در اين زمينه پنجره ای به جوانبی از وجود انسان فرا روی او می گشايد که باز همانند اندام های فيزيکی، وجودی مستقل است و قابليت بررسی و مطالعه سازوکار عمل کردن آن وجود دارد، لذا اين مطالعات هم راهی به وجود خالق برای ما می گشايند، زيرا اين همه قدرت در وجود انسان را نمی توان بدون آفرينشگر دانست.
تفاوت در عين کثرت
«وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ». این آيه ما را به جستجوی حلّ مسأله در همين زمين اطراف خود فرا می خواند. برگ های فراوان درخت ها آنقدر شمار بسياری دارند که تاکنون کسی از عهده شمارش آن ها برنيامده است. شماره درختان خود رقمی بسيار بزرگ است که شايد از ده ها و صدها ميليون هم تجاوز کند. تعداد برگ های يک درخت هم خود رقمی درشت است. اگر اين دو عدد را درهم ضرب کنيم خدا می داند به چه عدد بزرگی خواهيم رسيد. آن هم مربوط به برگ های درختان موجود در مدت زمانی محدود. باز اگر بخواهيم درختان همه ادوار تاريخ را در نظر بگيريم و درپی شمردن آن بر آییم، توانمان ياری نمی کند.
فراوانی برگ ها خود دليلی است بر وجود خالقی برای آن ها اما گذشته از اين فراوانی غيرقابل شمارش، خود برگ ها و تفاوت موجود در آفرينش آن ها مسأله ديگری است که حيرت دانشمندان را برانگيخته است. هيچ دو برگی را در دنيا نمی توان يافت که عیناً مانند هم باشند، يعنی نمی توان در میان برگ هايی که از غيرقابل تصور بودن شمارش آن ها سخن رفت، تشابه کاملی پيدا کرد.
اگر در شرق و در غرب کره زمين هم جستجو شود، باز نمی توان همانندی و مشابهت کاملی ميان دو برگ از ميلياردها ميليارد برگ موجود در جهان، مثل طرح آوندهای موجود در آن ها، رنگ و اندازه برگ ها، طرح کلی برگ، رطوبت و سنگينی و مقدار حجم و ماده آن، و خيلی ويژگی های فيزيکی ديگر، يافت.
اين مسأله ای نيست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت و آن را با تصادف و اتفاق توجيه کرد. اين موضوع به وضوح وجود باری متعال را که آفريننده اين همه برگ متفاوت است ثابت می کند. در میان انسان ها نيزهيچ دو نفری کاملاً شبيه يکديگر نيستند. قد و اندازه، ابعاد ظاهری، چشم و لب و بينی و دهان، مژه ها، رنگ و حالت موها، وزن و حجم و خيلی ويژگی های ديگر، انسان ها را از هم متمايز می کند. شمار ميلياردها انسان موجود با قطع نظر از افرادی که قبلاً مرده اند، طبعاً مستلزم خالقی است که اين همه تمايز و تفاوت را در نوع بشر به وجود آورد.
خودرويی بدون راهبر
از آنچه رفت به وضوح پيداست که نمی توان به آفرينش نگاه کرد و وجود آفرينشگر را منکر شد. اگر کسی هم انکار کند، افکار او در سطح زبان است و بدان باور ندارد، زيرا چنين باوری با اصل وجود او ناسازگار است.
خدای متعال در پايان آيه به بصر اشاره می کند. بصر با هردو معنی بينايی يا بصيرت، لازمه تحقيق و تأمل در خلقت خدای متعال است.
انسانی که بيناست و انديشه می کند، نمی تواند وجود خالق خلقت را انکار کند. قريب به صد سال پيش که تازه اتومبيل ها به راه افتادند و برای مردم آن زمان تازگی داشتند، يکی از علما رساله ای سودمند درخصوص اثبات وجود خدای متعال با مطالعه و بررسی خودروها داشت. ايشان می گفت که تصور کنيد خودرويی ازسوی بيابان به سمت شهر بياید و پس از ورود از خيابان ها و کوچه های آن شهر بی آنکه به ديواری اصابت کند يا با شخصی تصادف داشته باشد، بگذرد و چهارراه ها را طبق قانون از سربگذراند و هرکجا بايد به راست بپيچد يا به چپ، درست عمل کند و هر پستی و بلندی را با احتياط بگذرد و در همه اين مسير نه وارونه شود و نه هيچ مشکلی ديگری برايش رخ دهد. با اين حال راننده ای نداشته باشد و کسی آن را هدايت نکند. آيا چنين چيزی ممکن است؟ بی شک، خير.
اگر يک خودرو با ابعاد يک متر و اندی در دو متر، کمتر يا بيشتر، ممکن نيست بدون راهبر و راننده ای کار کند، چگونه منظومه بزرگ سيارات و ستاره ها و کهکشان های آسمان با همه اجرام موجود در آن، بدون خالق و بی آنکه کسی آن ها را هدايت و راهبری کند، ميليون ها سال به حرکت و تکاپو مشغول اند و هيچ گونه اخلالی در مسير و نظم حاکم بر آن ها پيش نيامده است؟! قطعاً چنين چيزی امکان ندارد. هنگامی که هر خودرو راننده ای می طلبد یا کسی که حرکت آن را از راه دور اداره کند، پس منظومه بزرگ آفرينش هم بدون خالق و راهبر نمی تواند باشد، و آن همان وجود باری تعالی است. از اين رو انديشه تصادفی بودن خلقت از اساس باطل است.
اميدوارم خدای تبارک و تعالی به لطف و کرم بی پايان خود توان بصيرت و انديشه ورزی را در خلقت جهان و جانمان را به همگی ما عنايت بفرمايد.
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرين
[1] . سوره الذاريات، آيات 20 و 21.
[2]. سوره الأنبياء، آيه 33.