LOGIN
بیانات
alshirazi.org
"تقوا، پل سعادت"
سلسله بیانات اخلاقی، اعتقادی و اجتماعی مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی شیرازی دام ظله (کلام معرفت ۲۸)
کد 45938
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 11 تیر 1403 - 24 ذوالحجّة الحرام 1445

بسم الله الرحمن الرحیم

خدای متعال در قرآن کريم فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ؛[1] پرهيزکاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شيطان شوند، به ياد [خدا و پاداش و کيفر او] می افتند، [و از اين رهگذر] ناگهان بينا می گردند».

تقوا آموزه مهم و عميق معرفتی و سنگ بنای معارف و اخلاق است. خوبی ها و فضيلت های ديگر عموماً بر اين آموزه بنا می شوند. تقوا از وقايه به معنای ضرر و احتياط گرفته شده است. التفات به شايستگی و ناشايستگی، يا روا و ناروا بودن افعال و اقوال، موضوع مورد طرح در زمينه تقواست. پيش از تعمّق بيشتر در مفهوم تقوا به دو خصلت و قدرت در وجود آدمی توجه داده می شود که در گرايش انسان به تقوا و پرورانيدن اين فضيلت اساسی در اخلاق اسلامی نقش محوری دارد.

دو قوه نهفته در نهاد انسان

خدای متعال دو قوه با دو گونه عملکرد و دو گرايش کاملاً متضاد در وجود آدمی قرار داده است. اولی نور عقل است، که خدای متعال به انسان مرحمت فرموده است و به مدد پرتوافشانی آن، تشخيص راه راست و درست را همواره از راه کج و ناراست برای او ميسّر می سازد. قرآن کريم از قوه خرد انسان به «نفسِ لوّامه» ياد می کند. وجه اين تسميه هم ملامتگری عقل است. عقل فراوان انسان را از فروافتادن در معاصی و کارهای بد باز می دارد. به همين دليل لوّامة، يعنی بسيار ملامتگر، صفت است که برای اين قوه اختيار شده است. انسانی که معصوم نیست کم و بیش مبتلا به معاصی و گناه می شود ولی نور عقل او را ملامت می کند. ناگفته نماند که با تعبير نفس لوّامه اين قوه را هم قرآن به نفسِ انسان نسبت داده است. ديگری نيرویی است که انسان را به سوی گناه ها و بدی ها وسوسه می کند. اين دومی در قرآن «نفس امّارة بالسوء» نام برده شده است که از این نامگذاری به خوبی عملکرد و گرايش های آن پيداست. ديگر اينکه امّارة، اسم مبالغه و به معنی بسيار امر کننده است و حاکی از قدرت بسيار اين نفس در اغوای انسان است.

آنچه درخور توجه است تعبير نفس است که در هردو قوه به کار برده شده است. شايد اين کاربرد اشاره به موجود بودنِ آن در نهاد و نفس هر انسان است. همگی هم نفس لوّامه دارند و هم نفس امّارة بالسّوء. و سويه های اين دو، نبردی قدرتمند در تضاد با يکديگر دارند. در فرهنگ حديثی ما از نفس لوّامه به نيروی عقل فراوان تعبیر شده است، زيرا بر راه درست و نادرست پرتو می افکند و تفاوت آن ها را برای ما باز می نماياند. هر انسان غيرمعصوم در دسترس وسوسه های نفس امّارة بالسّوء قرار دارد، لذا احتمال خطا کردن و ارتکاب معاصی همواره او را تهديد می کند. تنها معصومان عليهم السلام هستند که گناه نمی کنند و خطايی از آنان سر نمی زند، ولی غيرمعصوم اگر قدری بی احتياطی کند، هر آن ممکن است به راه خطا کشيده شود.

مضافاً بر اين، گناهان بر روحيه انسان به تدريج تأثير منفی می گذارند. هر گناه به اندازه خودش قدری انسان را از خدا دور می کند و از معنويت او می کاهد. گناه بر گناه جمع می شود و رفته رفته انسان بی آنکه حتی خودش هم ملتفت شود از خدای خودش دور می افتد. پس توجه و دقت بسيار بر افعال و اقوال و التزام به توبه و استغفار جزء ضروری ترين مسائل برای انسانِ باخدا و پرهيزگار است.

چه کسی باتقواست؟

از آنچه رفت به وضوح فهميده می شود که انسان باتقوا به معنای کسی نيست که لزوماً هرگز گناه نمی کند، بلکه کسی است که به پيام های نفس لوّامه خود توجه می کند و از نور عقل بهره می برد و به محض آنکه خطا يا گناهی از او سر بزند، در انديشه تدارک آن می افتد، و با استغفار و انابه به درگاه خدای متعال، و توبه از آن گناه، سعی در اصلاح و دور کردن آثار منفی گناه از خودش می کند و اگر به کسی ظلمی کرده باشد، با معذرت خواهی و جبران حقوق تلف شده او، از او دلجويی می کند و حلاليت می طلبد. پس انسان پرهيزکار را نه از عدم ارتکاب معاصی، بلکه از توجه فراوان او به بدی ها و تلاش بسيار او در اجتناب از گناهان می توان شناخت. چنين کسی اگر هم زمانی گناهی کند، فوراً متذکر شده درصدد توبه و اصلاح خود بر می آيد. در اين باره حديثی از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام با اين مضمون نقل شده که فرموده است آدم خوب کسی نيست که هرگز گناهی از او سر نمی زند. تنها معصومین از گناه مبرّا هستند و هرگز مرتکب معصيتی نمی شوند. معصومان انبيا و ائمه عليهم السلام هستند. غيرمعصوم همواره در معرض گناه است. اما انسان خوب و پرهيزکار اگر هم گناهی از او سر بزند، ملتفت خطای خود می شود و می کوشد که با اصلاح خود آن گناه را ديگر تکرار نکند.

حقیقت دنیا

جابربن عبدالله انصاری نيز در روايتی نقل می کند که جماعتی در خدمت امیرمومنان حضرت علی عليه السلام بودند و من نيز در ميان آن ها حاضر بودم. کسی از ميان جماعت در نزد حضرت علیه السلام دنيا و حيات آن را مذمت کرد. مثلاً گفت که دنيا سرای بدی است، حيات و متاع آن بی ارزش است و مطالبی از اين قبيل. حضرت علیه السلام مطالبی به آن شخص فرمودند، با اين مضمون که دنيا تقصيری ندارد و کوتاهی و قصور از انسان است. آدميزاده است که با کارهای خوب يا بد خود، دنيای خوب يا بدی را پديد می آورد. ظلم و بدی و تباهکاری انسان را به مسير بد سوق می دهد، و خير خواهی و کار نيک و رفتار خوب، حيات دنيايی انسان را سراسر نيکی و خير می کند. اگر کسی از نعمت های دنيايی که خدای متعال به او ارزانی کرده است، مثل چشمان و زبان و اندام ساز و سالم، و قدرت تن و دارايی و فهم و ادراک و هزاران موهبت خداداد ديگر، به خوبی و شايستگی استفاده کند، و با آن ها به کسی ديگر تعدی نورزد و معصيت خدای متعال را نکند، البته دنيا و نعمت های آن را به خوبی به کار برده و دنيا برای او جايگاه خوبی بوده است، اما آن که اين نعمت ها را نه در راه صحيح، بلکه برای هواهای بی قرار دنيايی و اميال گذران خود صرف کند، طبعاً به ظلم و تعدی و گناه و بدکاری دامن می آلايد و دنيای او جايگاه شر و بدی است و توشه ای از حيات دنيوی خود برای سرای آخرت نبرده است.

حيات انسان در اين دنيا به خودی خود خوبی يا بدی ندارد. رنگی برای زندگی انسان نمی توان بدون نوع اعمال و رفتار او تصور کرد. انسان خودش با اعمال نيک يا بدش، زندگی دنيايی اش را سفيد يا سياه می کند.

رفتارهای انسان است که خوبی يا بدی دنيا را تعيين می کند. خوبی و پرهيز از ظلم و تعدی دنيايی سپيد و پاکيزه می سازد و ظلم و گناه هم دنيايی تنگ و تاريک و انباشته از شر و بدی برای بشر می سازد.

گذشته از همه اين ها خوب ها و بدها برای خود اتباع و يارانی دارند. انسان ها به طبع تمايلات خود از افرادی پيروی می کنند، و پيرو آن از اعمال و اخلاق آنان الگو می گيرند. اين گونه است که می بينيم خوبی و بدی همواره در دنيا پيروانی داشته است و هريک کوشيده اند دنيايی فراخور ميل و شيوه خود بسازند. بدها دنيا را سياه کردند و خوب ها کوشيدند که زيبايی های دنيا را با نگرش و رفتار خود زيباتر جلوه دهند.

قرآن کريم درباره فرعون چنين فرموده است: «يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ؛[2] او در پيشاپيش قومش روز قيامت خواهد بود و آنها را (بجای چشمه های زلال بهشت) وارد آتش می كند و چه بد است كه آتش آبگاه انسان باشد».

فرعون که در اين دنيا ديرزمانی حکومت مصر و مردمان آن سامان را در اختيار داشت و به تبع آن، قدرت و مال و امکانات فراوان يافته بود، آن ها را در راه شايسته و درست صرف نکرد، بلکه طغيان کرد و ظلم و ستم به مردم روا داشت و دست آخر با ادعای خدايی پيروان خود را به ضلالت کشانيد. آيه فوق در توصيف فرجام فرعون و يارانش در روز قيامت می فرمايد که پيشاپيش قومش، يعنی پيروانش به جهنم در می آيد. به ديگر سخن، راهنمای قومش به جهنم است. انسان های خوب، ياران و پيروان خود را به بهشت راهنمايی می کنند، و انسان های بد، اگر پيروانی دارند، آن ها را هم با خود به آتش جهنم می کشانند.

خميرمايه خوبی و بدی، و به تبع آن بهشت و دوزخ، همه در مفهوم تقوا و بی تقوايی جا دارد. تقوا انسان را بهشتی می کند، و بی تقوايی او را به جهنم سوق می دهد. اگر پيروانی هم داشته باشند، سر انجام آن ها همان است که امامان آن ها دارند. اگر اهل بهشت باشند، پيروان آن ها هم به بهشت می روند و اگر بدی پيشه کرده باشند، خود و اتباعشان همگی آتش جنهم مأوای آن هاست.

پس آنچه دنيا را خوب يا بد می کند عملکرد خود آدمی است و نه دنيا به حدّ ذاته. دنيا جايی است که نيروهايی، همچون: پول و قدرت و دانش و سلامتی و مقبوليت اجتماعی و خيلی امور ديگر را برای انسان فراهم می آورد، تا چگونه از آن ها بهره ببرد؟ اگر انسان عمر خود را در کار خير، چون: راهنمايی مردم، خدمت به آنان، ساختن مسجد و خدمت به دين و نجات بيچارگان از فقر و مشکلات گوناگون صرف کند، از آن سو دنيايی خوب و خرم را تجربه می کند. اما اگر اين نعمت ها را در راه درست به کار نبندد، دنيا سرای خوبی برای او نخواهد بود، زيرا در آخر موجب ضلالت و بدبختی او و احياناً پيروانش خواهد شد.

دنيا نيرو و امکانی به آدمی می بخشد که اگر همانند فرعون سبب طغيان او و گمراهی ديگران شود، بدجايگاهی برايش است، و اگر نه، از آن در راهی که مرضی خدای متعال است استفاده شود، سرايی خوب و زيبا خواهد بود. کوتاه سخن اينکه خودمان با کارهايمان زندگی مان را رنگ خواهيم کرد. سفيد و سياه زندگی دنيا، محصول مستقيم اعمال خوب و بد ماست، ولاغير.

امامان خیر و شر

از مطلب فوق نيز اين مطلب، باتوجه به تعابير به کار گرفته شده در آيات، دستگير ما می شود که هر راهی، درست يا نادرست، ائمه و پيشگامانی و رهبرانی دارد. قرآن کريم به «ائمة يهدون الی النار» در کنار ائمه ای که راهبران مردم به بهشت و سعادت اند اشاره می کند. حاصل اينکه هر راهی رهروانی و رهبرانی دارد، و سرنوشت جاودان هر دسته، مشترکاً بسته به گرايش های خوب يا بدشان، بهشت است يا دوزخ.

در ادامه روايتی که از جابربن عبدالله انصاری نقل شد، حضرت با يارانش به بيرون از شهر رفتند و بر مقبره مسلمانان گذشتند. حضرت درنگی در آنجا کرد و رو به قبور اموات کرده و با صدای بلند آن ها را چنين با جملاتی با اين مضمون فراخواند که ای مردگان، اموال و دارايی هايتان قسمت شد و نيرو ها و قدرت هايی که در دنيا داشتيد همه اش فنا شد و آنچه از اموال و خانه و کاشانه تان مانده بود و روزی جزو قدرت های شما بود و به آن ها افتخار می کرديد، امروزه اسباب قدرت و مکنت عده ای ديگر شده و شما با آن ها مفارقت کرديد و همه نيروها و توانایی هايتان را امروز از دست داده ايد.

سپس حضرت علیه السلام به مردگان فرمودند: اين خبر ما بود برايتان از دنيايی که از آن جدا شديد. شما چه خبر برای ما داريد؟ حضرت در ادامه فرمودند که اگر اين مردگان را اذن سخن گفتن می دادند اين گونه ما را پاسخ می دادند: «خير الزاد التقوی؛[3] بهترين ره توشه که برای سفر آخرت می توان در پيش برد، تقواست».

پياده رفتن در خارزار

تقوا را برخی به پياده رفتن در زمينی پر از خار و خاشاک توصيف کرده اند. هنگامی که در بيابانی پر از بته های خار قدم می گذاريم، طبعاً نمی توان همانند راه رفتن های معمولی قدم زد و با خاطری آسوده مسير خود را طی نمود. هنگامی که قدمی بر می داريم، جای پايی خالی از تيغ های آن بته ها می يابيم و آهسته و با احتياط بسيار پای خود را بر زمين می گذاريم، مبادا تيغی يا خاری پای ما را زخمی کند. قدم بعدی نيز به همين صورت در نهايت احتياط و بسيار آرام برداشته می شود.

اين نوع راه رفتن امری دشوار است. برخی تقوا را احتياط و التفات بسيار دانسته اند و آن را به گام برداشتن در بيابانی انباشته از بته های خار توصيف کرده اند. همان گونه که قدم برداشتن در خارزارها دشوار است و مستلزم توجه و دقت بسيار است، پيمودن دشواری ها و خطرات دنيا نيز نيازمند احتياط است. بدون احتياط ورزيدن احتمال سقوط در دامگاه نفس امارة بالسوء و وسوسه های شيطانی بسيار است. گناه و ظلم و تعدی از آسيب های دنياست و همانند بته های خار، راه را برای به سلامت پيمودن حيات دنيايی بر ما دشوار می سازد. لذا سعادت طلبی و عافيت جويی حقيقی در دنيا جز به تقوا حاصل نخواهد شد. تقوا راه رسيدن به بهشت و حيات ابدی کريمانه را برای ما هموار می سازد. از اين رو بايد آن را جزو لازمی از اخلاق زندگی و به سان شيوه ای ثابت در زندگی دنيايی برگزيد، تا به وسيله آن از ارتکاب گناهان و تحمل مظالم دنيايی در امان ماند.

دنيا همان بيابان خارزار است و تقوا احتياط انسان برای به سلامت پيمودن آن است. پول، مال و منال زندگی، بستگان و آشنايان، قدرت و محبوبيت، علم و تخصص و دانش، و خيلی توانمندی های ديگر، همان گونه که می توانند ابزاری فرادست انسان برای گذر از دنيای پرمخاطره باشد و حيات اخروی سالم تری را برای او به ارمغان آورد، برعکس آن نيز ممکن است با به کار بستن نادرست و در مسير هواها و اميال گذران دنيايی، وبال جان شود و همانند تيغ های آن خاربته ها حيات دنيايی را مشکل تر سازد و او را از دست يافتن به سعادت اخروی محروم گرداند.

 دو قوه نفس لوامه و نفس امارة بالسوء در وجود هر انسانی وجود دارد. انسان متقی در راستای بهره گرفتن از راهنمايی های نفس لوامه، يا همان نور عقل و خرد، راه درست را همواره برمی گزيند و با سلاح تقوا، آهسته و با احتياط ورزی های لازم زندگی دنيايی را به خير و خوبی به فرجام می رساند، و در آن سو از حيات طيبه بهشتی متنعّم می گردد، اما انسانی که از نفس امارة بالسوء پيروی می کند و اهل تقوا نيست، هرچند شايد در دنيا به نعمت های ناچيزی دلخوش کرده است، اما ديری نمی پايد که سفره دنيا برچيده خواهد شد. در آن هنگام است که او با دستانی تهی از حسنات و پر از جرم و جنايت در پيشتگاه خدای خود سرافکنده و شرمسار حاضر خواهد شد. آن گاه است که جز افسوس و اندوه چيزی برايش باقی نمانده است. حقا که او بازنده است و از حيات دنيايی ای که خدای متعال به او بخشيده بود، بهره خوب و کافی نبرده است.

از اين رو می سزد که در همه احوال و هر رابطه ای که با ديگران داريم جانب تقوا پيشه کنيم، تا از درافتادن در دامن گناهان و جرايم ايمن بمانيم. از نور عقل بهره گيريم و تقوا را در همه حال عصای راه خود برای پيمودن دنيا و خطرات و مشکلات آن و رسيدن به حيات جاودانه آخرت، برگزينيم. مبادا روزی فرا رسد که دست ما از دنيا کوتاه شود و جز پشيمانی چيزی برايمان نماند. از خدای متعال توفيق اين کار را مسئلت می کنيم.

وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرين

[1] . سوره اعراف، آيه ۲۰۱.

[2]. سوره هود، آيه ۹۸.

[3]. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۷۹.