بسم الله الرحمن الرحیم
ایذای پیامبران
خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم فرموده است: «يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون؛[1] دریغا بر این بندگان! هیچ فرستاده ای بر آنان نیامد، مگر آنکه او را ریشخند می کردند».
اگر کارنامه رسالت را برگ بزنیم، به جرأت در می یابیم که هیچ پیامبری ازسوی خدای متعال به راهنمایی مردم برانگیخته نشد، مگر آنکه مردم او را آزردند و سخنان او را تکذیب کردند. مردم غالباً با کسانی که برای هدایت آن ها می کوشیدند، مانند: انبیا و اتقیا، با وجود تلاش های بسیاری که این فرستادگان می کردند و زحمت های فراوانی که در راه هدایت و سعادتمندی مردم متحمل می شدند، باز آن ها را برنمی تافتند. رسولان خدا علیهم السلام هدفی جز نجات مردم از تیره روزی و نگون بختی نداشتند.
یکی از رسالت های عمده پیامبران گره گشایی از مشکلات مردمِ عصر خود بود. مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مردم غالباً توسط انبیای هم روزگارشان برطرف می شد. با آنکه پیامبران علیهم السلام وقت و نیروی خود را صرف هدایت و نجات مردم می کردند، مردم آن ها را تاب نمی آوردند و بر عقاید باطل خود پا می فشردند.
استهزا و ریشخند و آزار و اذیت پیامبران علیهم السلام ازسوی مردم اموری بودند که بدون استثنا همه آن ها بدان دچار بودند. قرآن کریم هرگاه سخن از رسولی به میان آورده از انکار و آزار و اذیت مردمان هم عصر او نیز سخن گفته است و از آن جمله است آیه شریفه ای که در آغاز بحث بدان اشاره شد. نکته تأمل برانگیز آنکه خدای سبحان در این آیه هیچ استثنایی قائل نشده است و مثلاً نفرموده است جز فلان پیامبر. به عبارتی حتی یک پیامبر از میان خیل عظیم صد و بیست و چهار هزار پیامبر علیهم السلام وجود ندارد که از آزار و اذیت مردم در امان مانده باشد. کسانی که نوید رحمت و سعادت دنیا و آخرت را برای مردم روزگار خود به ارمغان آورده اند البته که نه سزامند انکار و تمسخر و آزار و اذیت اند، بماند که برخی از انبیا از مردم خود شکنجه نیز دیدند و برخی دیگر، عاقبت به قتل رسیدند.
هیچ پیامبری هم اندازه من اذیت نشد
در این میان پیامبر آخرالزمان، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله نیز به کرّات بیش از پیامبران امم گذشته علیهم السلام آزار و اذیت شدند. ایشان خود فرموده اند: «کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَةُ؛[2] کسانی که به دروغ چیزی به من نسبت می دهند، بسیار گشتند».
کذّاب در زبان عربی صیغه مبالغه است و به معنای کسی است که بسیار دروغ می گوید، اما کاذب ـ که هم خانواده آن و از یک ریشه اند ـ به معنی دروغگو است. پس کاذب اگر در دروغگویی زیاده روی کند کذّاب می گردد. حضرت اشاره به کسانی نمی کند که به او نسبت هایی ناروا داده باشند، بلکه آنان در این کار زیاده روی کرده و در آزار و اذیت ایشان کوشش بسیار کرده اند.
دروغ پردازان به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هم از مشرکان هستند و هم از منافقان، یعنی کسانی که به ظاهر اسلام آورده بودند و نماز می خواندند و روزه می گرفتند و به پندار مردم جزو مؤمنان بودند، اما در باطن لحظه ای رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله را باور نکرده بودند. اینان با سخنانی که به دروغ به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نسبت می دادند، همانند کسی که از پشت خنجر بزند، رسول گرامی خدا را بیش از هرچیز دیگری آزرده خاطر می ساختند.
پیامبر صلی الله علیه وآله هم در سیزده سالی که در مکه مکرمه تشریف داشتند، و هم سال هایی که در مدینه منوره حضور داشتند، گرفتار این دو دسته بودند، یعنی کسانی که مشرک یا کافر بودند و هنوز به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله ایمان نیاورده بودند و به انحاء مختلف پیامبر صلی الله علیه وآله را می آزردند و در برابر ترویج رسالتش کارشکنی می کردند، و نیز دسته ای تظاهر به ایمان می کردند ولی عقیده باطنی آن ها چیز دیگری بود.
اینان نیز دوچندان پیامبر صلی الله علیه وآله را آزار دادند. این دسته با کارشکنی هایی که در خفا انجام می دادند، پیامبر صلی الله علیه وآله را بسیار رنجیده خاطر می کردند.
تهمت سنگین
در یکی از جنگ ها هنگامی که آتش جنگ فرو خوابید و مسلمانان پیروز شدند و مشرکان فرار کردند، غنایم را در گوشه ای قرار دادند تا پیامبر صلی الله علیه وآله سر فرصت آن ها را تقسیم کند. در میان غنایم پارچه سرخ رنگی به نام «مفرش» مفقود شد. یکی از منافقان دور از چشم دیگران این پارچه را ربوده بود. بعد هنگامی که به جستجوی این پارچه برآمدند همان منافق ادعا کرد که پیامبر صلی الله علیه وآله آن را برداشته است.
این ادعای دزدی چنان در آن برهه سنگین و پراثر بود که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و مؤمنان بسیار از این سخن دل آزرده شدند. پیامبری که از شام شب خود می گذشت و آن را به تهیدستان می داد و بسیار پیش می آمد که گرسنه به بستر خواب می رفت، و نیز پیامبری که در اتاقی ساده که تکه ای از آن با حصیر فرش شده و بقیه آن با شن، چگونه ممکن است ـ نستجیر بالله ـ دزدی کند. باوجود آنکه مسلمانان رفتار و منش دنیاگریز پیامبر صلی الله علیه وآله را دیده بودند، ولی شاید تردیدی در گوشه دلِ برخی سست باوران نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به وجود آمد. این امر چنان بر خدای متعال سنگین بود که آیه ای در این خصوص نازل فرمود: «وَمَا کانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛[3] [گمان کردید ممکن است پیامبر صلی الله علیه وآله به شما خیانت کند؟ در حالی که] ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند. اما هرکس خیانت کند، در روز رستاخیز آنچه را در آن خیانت کرده است، با خود [به صحنه محشر] می آورد».
از آنجایی که غالباً رسم خداوند چنین نبوده که کسی را رسوا کند، در آن هنگام آن منافق را رسوا نکرد. خداوند صبر می کند تا آنکه خیلی بد نیست، خوب شود و آنکه آن قدر بد است که امیدی به بهبود او نیست، بدی اش بر همگان معلوم گردد و حجت بر او تمام گردد. اما خداوند وعده رسوایی در روز جزا را به او داد و فرمود که در آن روز با آن مالِ ربوده شده محشور خواهد شد. و چه فرجام شوم و ننگی بدتر از این!
جانشینان راه پیامبران
راه هدایت الهی، و راهی که مایه نجات مردم است، همواره با چنین مخاطرات و دشواری هایی همراه بوده است. نه تنها پیامبران صاحب رسالت خدا علیهم السلام، بلکه عالمانی که اعتماد و تکیه مردم در مشکلات اساسی به آن ها بوده است نیز بدون دشواری و آزار و اذیت نبوده اند.
با بررسی احوال و سرگذشت عالمان بزرگ بسیار به چشم می خورد عالمی که متصدی نجات جامعه و سعادتمندی آن است دست مایه تهمت ها و تمسخر دیگران قرار می گیرد و به اشکال مختلف او را آزار می دهند تا دست از روشنگری و راهنمایی دیگران بردارد. نمونه ای از این عالمان مرحوم آیت الله العظمی میرزا سید محمد حسن شیرازی قدس سره، شهره به مجدد شیرازی است. ایشان قریب به یک قرن و نیم پیش در روزگار استعمار گسترده انگلیس می زیست. دولت قدرتمند انگلیس در آن روزگار در طی چند سال به بهانه کشت تنباکو و تجارت آن پا در ایران نهاده بود.
زمین های حاصل خیز ایران برای کشت توتون و تنباکو بسیار مناسب است. این کشور با این بهانه قریب به یکصدهزار انگلیسی را وارد ایران می کند که در میان آنان هزاران کارشناس و مستشار وجود داشت. جمعیت اندک آن روز ایران را کمتر از ده میلیون تخمین زده اند. خبرا و مهندسان انگلیسی با تخصص های گوناگون در زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در ایران مشغول به فعالیت شدند.
کشت توتون و تنباکو و مستعد بودنِ خاک ایران برای این دو محصول، ایده ظاهری یا همان بهانه حضور گسترده انگلیسی ها در ایران بود. این حضور به ایده منحصر نشد و عملاً به گسترش فرهنگ غربی و باور مسیحی در ایران انجامید. در تهران و شیراز عمارت ها و مکان های بزرگی برای مسیحی سازی و گسترش آیین مسیح ساخته شد.
کم کم پای آن ها به شهرها و قصبات دوردست نیز رسید. و در آنجا مدارس تبشیری برای جوانان پسر و دختر ساختند و به تبلغ مسیحیت مشغول شدند و با تأسیس مراکز فساد و فحشا جوانان را دعوت به فساد می کردند.
مرحوم میرزا محمد حسن شیرازی قدس سره که در آن روزگار ساکن سامرا بود، با دیدن اوضاع نامساعد فرهنگی و اعتقادی ایران و نفوذ گسترده انگلیسی ها در این کشور با بیان فتوایی تاریخی دست استعمارگران انگلیسی را از ایران کوتاه کرد. ایشان در طی فتوایی کوتاه اعلام داشت که الیوم استعمال توتون و تنباک در حکم محاربه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
قید «الیوم» در فتوای میرزا این ابهام را برطرف می سازد که استعمال توتون و تنباکو در کل حرام نیست، ولی با توجه به شرایط تحمیل شده بر مردم ایران در آن برهه زمانی استعمال آن جایز نیست.
میرزای شیرازی قدس سره با یک خط فتوا دامن مداخله جویی های بی جای امپراطوری بزرگ انگلستان را برچید. حکومتی که بیش از هزار میلیون جمعیت آن روزگار در تحت سیطره آن بود.
بسیاری از کشورهای آن روزگار مستعمره آن بودند، ازجمله چین با جمعیتی غالب بر سیصد میلیون نفر و هند حدود چهارصد میلیون از مستعره های انگلستان بودند. قدرتی چنین بزرگ و دامن گسترده در جهان در برابر فتوای عالمی شیعه، ناتوان و درمانده ماند.
انگلیسی ها که با فتوای میرزای بزرگ عملاً در ایران شکست خورده بودند و خسارت مالی سنگینی متحمل شده بودند، مترصد فرصتی برای انتقام بودند. یکی از اقدامات انتقام جویانه آنان یورش شب گاهی به خانه مرحوم میرزای شیرازی قدس سره و کشتن فرزند برومند ایشان بود. آنان با این اقدام می پنداشتند که شاید میرزای شیرازی رضوان الله علیه وحشت کند و از فتوای خود عدول کند. شایستگی این فرزند در علم و اخلاق و تقوا زبانزد همگان بود، به گونه ای که اکثراً می پنداشتند که زعامت شیعه و مقام مرجعیت از پدرش به ایشان منتقل خواهد شد.
انگلیسی ها در اقدام دیگری علیه میرزای شیرازی قدس سره دست به انتشار این شایعه زدند که میرزای شیرازی خود ـ العیاذ بالله ـ دست نشانده استعمار و مرتبط با انگلیسی هاست. این شایعه به نحو وسیعی طیِّ چاپ اعلامیه هایی بر سر زبان های مردم شهرها و روستا پراکنده شد. بسیار کوشیدند که این شائبه را در اذهان عموم مردم جا دهند که این عالم دینی که در برابر استعمارگران قد علم کرده است، با آن ها زدوبند دارد.
وعده خدا
دلیل این کارها تنها سنگ پراکنی و کارشکنی در کار کسانی است که متصدی صلاح و سعادت مردم اند. غافل از آنکه کسانی که با خدای تبارک و تعالی مرتبط هستند، با این کارها از انبیا و ائمه علیهم السلام و رهروان راه ایشان عقب نمی نشینند و از مقصود خود دست برنمی دارند.
انگلیسی ها همچنان به تبلیغات منفی خود علیه میرزای شیرازی قدس سره ادامه دادند، اما با پافشاری و ایستادگی میرزا اقدامات آن ها بی نتیجه ماند و عاقبت انگلیسی ها مجبور شدند با آن همه سرمایه گذاری های وسیع در ایران، صدها مستشار خود را از این کشور بیرون ببرند و ایران را ترک کنند.
این موفقیت البته زاییده صبر مرحوم میرزای شیرازی قدس سره و مؤمنان نستوه این سرزمین بود. اما گذشته از آن، خدای متعال به انبیا و دنباله روانِ راه آن ها وعده نصرت و پیروزی داده است.
از این منظر وعده نصرت خداوند شامل حالِ میرزای شیرازی قدس سره شد و سرانجام توانست ایران را از استعمار سیاه انگلستان نجات دهد.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ؛[4] ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند را در زندگی دنیا و [در آخرت]، روزی که گواهان به پا می خیزند، یاری می دهیم».
خداوند یاری و پیروزی در این دنیا و سرای آخرت را به پیامبران علیهم السلام و اولیای ایشان علیهم السلام و رهروان راهِ آن ها ارمغان داده است. پس چه بهتر که مؤمنان و مصلحانی که دنباله رو ائمه و انبیا علیهم السلام هستند، چشم امید به دستان یاریگر خدا بدوزند و از سختی ها و مشکلات و محرومیت ها و استهزاها درمانده نشوند و دل به وعده خدا بسپارند که عاقبت پیروزی از آنِ آن هاست.
امیدوارم خدای تبارک و تعالی چنین توفیقی را به همه کسانی که به راستی دنباله رو انبیا و اهل بیت علیهم السلام هستند، عنایت بفرماید، وصلی الله علی سیدنا ونبینا محمد وآله طاهرین.
[1]. سوره یس، آیه 30.
[2]. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص447، نشر مرتضى، مشهد، چاپ اول، 1403ق.
[3]. سوره آل عمران، آیه 161.
[4]. سوره غافر، آیه 51.