بسم الله الرحمن الرحیم
در حدیث شریفی درباره حضرت امام صادق علیه السلام منقول است که ایشان شبی به یکی از یاران خود به نام حارث بن مغیره برمی خورند. حارث یکی از ثقات اصحاب آن حضرت است. او نقل می کند که در اثنای عبور از مسیری با حضرت رو به رو می شود. حضرت به او جمله ای می فرماید که شگفتی اش را برمی انگیزد و مدت ها ذهنش بدان مشغول می شود. حضرت به او فرمود: «اما لتحملن ذنوب سفهائکم علی علمائکم؛[1] مسلّماً می باید علمایتان [بار] گناهان کم خردانتان را به دوش کشند».
راوی نقل می کند که حضرت این سخن را فرمود و از من جدا شد. مدت ها ذهنم درگیر سخن حضرت گشت. فهم و پذیرفتن آن برایم دشوار بود. چرا باید دانشمندان بار گناهان کم خردان را به دوش بکشند؟ دلیل این امر بر من پیدا نبود تا اینکه یک روز خدمت حضرت رسیدم و دشوارفهم بودنِ آن سخن را به حضرت عرض کردم. حضرت فرمودند: آری، [چنین است].[2]
لام در کلمه «لتحملنّ» لام قسم و نون آخر آن نون تأکید ثقيله است. کاربرد هردوی آن ها نیز برای تأکید است. حضرت امام صادق علیه السلام به حارث بن مغیره با تأکید فرمودند که گناه نادانان را در نامه اعمال عالمان می نویسند. حارث از شنیدن این سخن شگفت زده مدتی به تأمل و سبک سنگین کردن مطلب می پردازد اما دلیلی برای این کار به ذهنش نمی آید و اصلاً آن را مخالف آیه قرآن می پندارد که می فرماید: «وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی؛[3] و هيچ باربرداری بار ديگری را برنمی دارد».مراد از این آیه این است که هیچ کس در روز قیامت بار گناهان دیگری را به دوش نمی کشد.
عالمان مسئولیت هایی برای خود دارند که موظف به انجام دادنِ آن ها هستند، پس چرا باید مسئولیت گناهان دیگران را به دوش بکشند؟ این سؤال ذهن حارث را سخت به خود مشغول کرده بود. عاقبت مجبور شد تا دلیل آن را از خود حضرت امام صادق علیه السلام جویا شود. حضرت به او فرمودند که عالمان سبب هستند. عالمان اگر علم خود را به گوش جاهلان برسانند، تا حدودی مانع گناه کردن آن ها می شوند، پس قدری از مسئولیت گناه جاهلان بر گردن عالمان است، زیرا اگر آنان نسبت به دیگران احساس مسئولیت کنند، نباید در برابر رفتار ایشان بی تفاوت بمانند و آنان را راهنمایی نکنند، البته روشن است که گمراهان همگی پذیرای سخن عالمان نیستند. برخی عناد دارند و بر ارتکاب گناهان اصرار می ورزند اما در کل اگر عالمان راهنمایی می کردند، جاهلان عموماً به گناه گرفتار نمی آمدند.
روی هم رفته عالم با تبلیغ خود دو کار را انجام می دهد: یکی آنکه سبب می شود کسانی که آمادگی اطاعت و خوب شدن را دارند به راه درست رهنمون شوند و دیگر اینکه کسانی که استعداد شنیدن سخنان حق را ندارند و با موعظه و ارشاد عالمان دست از گناهان خود نمی کشند دیگر حقی بر گردن عالمان نخواهند داشت. در این صورت عالمان بر آنان اتمام حجت کرده اند و در پیشگاه الهی نسبت به گناهان آنان معذور خواهند بود، زیرا عالم علم خود را در اختیار جاهل قرار داد ولی او از پذیرش آن امتناع ورزید. اما اگر نگوید و ارشاد نکند، مسئولیت گناهِ گناهکار بر دوش او خواهد بود.
شقی و سعید
در میان اصحاب ائمه علیهم السلام بسیار بودند کسانی که با راهنمایی ایشان دست از گناه شستند و به راه درست هدایت شدند و آنان نیز بعدها خود مسبب هدایت کسانی دیگر شدند و هزاران نفر براثر موعظه های آن ها به زمره خوبان پیوستند. پیداست که این موفقیت مدیون تلاش عالمان است و عالمان مسبب هدایت جاهلان بوده اند. البته درخور یاد است که عالمان الزاماً کسانی نیستند که دارای علم فراوان باشند و عمر خود را در راه طلب علم صرف کرده باشند، بلکه هرکسی در حدّ بضاعت علمی اش عالم به شمار می آید و به طبع آن مسئول گناهِ گناهکاران خواهد شد. یکی عالم در عقاید است، دیگری در اخلاق و آن یکی در احکام شرعی یا در تاریخ انبیا و امثال آن. مهم آنکه آن اندازه از علم که فراهم آورنده سعادت و دورکننده از شقاوت است، هم یادگرفتن آن واجب است و هم یاد دادنش.
از این رو یادگرفتن علم واجب است. انسان باید در آغاز آن را یاد بگیرد تا بتواند در راهنمایی دیگران آن را به آنان یاد بدهد. این یادگرفتن در حدّ توان واجب کفایی است، یعنی «علی سبيل الکفاية» بر همگان واجب است. در صورتی که قدری از مردم تعلم کردند که برای هدایت بقیه کافی باشد، وجوب آن از دیگران ساقط می شود، اما اگر این اندازه فراهم نیامد، همچنان تعلم علم بر همه واجب خواهد بود. پس تعلم واجب است برای تعلیم. از آن سو تعلیم نیز همانند تعلم واجب کفایی است. قرآن کریم در این مضمون فرموده است: «فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ؛[4] آن گاه بعضی از آنان تیره بخت اند و [برخی] نیکبخت».
برخی باوجود رسیدن علم به آن ها به آن عمل نمی کنند. اینان مبتلا به شقاوت شده اند. مسئولیت شقاوت این دسته نیز برعهده خودشان است و نمی توان عالمان را در آن مسئول دانست. عده ای دیگر تسلیم حقیقت می شوند و سعادتمند می گردند. طبیعی است که اگر عالم علم خود را اظهار نمی کرد، اینان به سعادت دست نمی یافتند.
حاکمان جور و ظالمان و طواغیت در طول تاریخ به برنامه های تعلیمی و ترویجی روی خوش نشان نداده اند. برنامه هایی که آموزنده احکام شرعی و اخلاق و آداب و سنن اسلامی و تبیین کننده عقاید صحیح اسلام هستند، غالباً به مذاق اینان خوش نمی آمد، لذا با تمام توان در برابر نشر معارف دین ایستادگی می کردند. در بسیاری از ادوار تاریخ عالمانی را که بنا به وظیفه دینی خود به تعلیم و ارشاد مردم می پرداختند دستگیر و شکنجه می کردند یا از خانه و کاشانه خود به شهرها و مناطق دوردست و ناآشنا تبعید می کردند. در آخر کار نیز وجود آن ها را نمی توانستند تحمل کنند و آن ها را از دم تیغ می گذراندند. بسیاری از اصحاب ائمه علیهم السلام همچون سلمان و اباذر و عمار و مقداد انواع آزارها و شکنجه های دشمنان اهل بیت علیهم السلام را از سرگذرانیده اند.
مسئولیت عالمان در اظهار علم
تا اینجای بحث روشن شد که عالمان باید علم خود را کتمان نکنند، بلکه آن را برای دیگران اظهار نمایند. نیز گفتیم اظهار و بیان علوم اهل بیت علیهم السلام به مضاق حکمرانان جورپیشه خوش نمی آید. در طول تاریخ این دست از عالمان که معلومات خود را در اختیار دیگران می نهادند و ترویج و ارشاد مردم را بر خود واجب می دانستند متحمل بلاهای بسیاری می شدند.
در مقابل عالمانی که خود را به زحمت نمی افکندند و برای حفظ جایگاه و منافع دنیایی شان خود را به خطر نمی انداختند، از گزند ظالمان در امان بودند. در روایات از این عالمان تعبیر به عالمان سوء یا عالمان بد شده است، چون صرف داشتن علم و دانش انسان را سعادتمند و خوشبخت نمی کند، بلکه این ترویج و آموزش و استفاده درست از علم است که ملاک خوبی یا بدی عالم است. اینان تکلیفی بر خود در قبال راهنمایی دیگران احساس نمی کنند. نتیجه این کار چیزی نخواهد بود جز شمار فراوان افرادی که بهره چندانی از دانش ندارند و در تاریکی های جهل گرفتارند.
بنا به فرموده حضرت امام صادق علیه السلام عالمان خاموش در گناه های جاهلان سهیم خواهند بود، زیرا اگر دیگران را راهنمایی می کردند، دامن خود را به گناه نمی آلودند. در روایات واردشده از معصومان علیهم السلام آمده است که خداوند جاهلان را به ترک گناه امر نکرده، مگر آنکه پیش تر عالمان را به هدایت جاهلان مأمور ساخته است. حضرت امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «قرأت في کتاب علي علیه السلام إنّ الله لم يأخذ علی الجهّال عهداً بطلب العلم حتّی أخذ علی العلماء عهداً ببذل العلم للجُهّال، لأنّ العلم کان قبل الجهل؛[5] در کتاب علی علیه السلام چنین خواندم که مسلّماً خداوند پیمانی برای آموختن دانش نگرفت، مگر آنکه [پیش تر] عالمان را ملزم به اعطای علم به جاهلان کرد، زیرا علم پیش تر از جهل [آفریده شده] بود».
همچنین از امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه نقل شده است که آن حضرت فرمودند: «مَا أَخَذَ اللهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمُوا؛ خداوند نادان را به آموختن موظف نساخت، مگر آن گاه كه دانايان را موظف ساخت كه نادانان را تعليم دهند».
پس تا اینجا معلوم شد که تعلّم بر عالم واجب است و تعلیم بر غیرعالم. خداوند به عالم امر کرده است که فرا دهد و بر جاهل لازم کرده است که فرا گیرد. اگر عالم به وظیفه خود عمل کرد، دیگر عذری از جاهل پذیرفته نخواهد بود، چه اینکه در تعلیم علم کوتاهی کند یا از عمل کردن به آن امتناع ورزد. در هردو حال تکلیف از گردنِ عالم برداشته شده و جاهل خود مسئول اعمال خویش است.
افزون بر این درخصوص عالم و تعریف آن دانسته شد که عالم نسبی است و هرکس به تناسب اندوخته های علمی خویش می تواند عالم باشد، همان گونه که اصحاب ائمه علیهم السلام همه در یک سطح علمی نبودند و برخی بالاتر و عده ای فروتر بودند. حتی حارث بن مغیره، راوی حدیث مذکور نیز عالم به تمام معنی نبوده است. از دیرفهمیدن و سنگین بودنِ سخن حضرت علیه السلام در نزد او پیداست که همه چیز را نمی دانسته. درکل هیچ عالمی دانا به همه چیز نیست و احتوای علمی کامل از شئون ائمه اطهار و چهارده معصوم علیهم السلام است و جز ایشان هرکس به فراخور استعدادش بهره ای از علم برده است، لذا همگی به جای خویش مسئول آموختن و راهنمایی دیگران هستیم. عالم باید از باب مقدمه وجوب ابتدا علم بیاموزد و مرحله تعلیم خود را از سر بگذراند، سپس در قبال جاهلان مسئولیت تعلّم دارد.
جاهلان نیز موظف هستند که بیاموزند و به آموخته های خود عمل کنند. در این حال هرگونه کوتاهی، چه در مرحله آموختن و چه عمل کردن برعهده آنان است.
پس عالم هم مسئول خویش است و هم دیگران. این مسئولیتِ دوچندان به مقام والا و خطیر او برمی گردد. عالمی که به وظیفه خود عمل کند، جایگاه و مرتبه ای بس والاتر از دیگران دارد و عالمی که نسبت به مسئولیت خود بی تفاوت باشد، مجرم است و در گناه دیگران شریک، لذا جایگاه او بسیار فروتر و نازل تر از دیگران خواهد بود. پس عالم در عین آنکه جایگاه والایی دارد، مسئولیتش نیز بزرگ تر است.
مسئولیت های نهفته بر گردن عالمان مزیت ها و سختی هایی به دنبال دارد، مزیت آنکه بیان شد اما محرومیت ها و سختی ها جزو جدایی ناپذیر زندگی عالمان واقعی است. با مرور سرگذشت عالمان راستین و یاران باوفای امامان اطهار علیهم السلام دشواری های زندگی آنان به روشنی پیداست. خود ائمه اطهار علیهم السلام که سادات عالمان و معلم نخست آنان هستند و علم از وجود مبارک آن ها سرچشمه می گیرد زندگی سراسر سخت و ناهمواری داشته اند، به گونه ای که در روایات واردشده از خود معصومان علیهم السلام به این موضوع اشاره شده است: «ما منا إلّا مسموم أو مقتول؛[6] هیچ یک از ما نیست مگر آنکه یا مسموم خواهد بود و یا کشته شده».
امامان همام علیهم السلام و در کل چهارده معصوم علیهم السلام به این سرنوشت دردآور گرفتار شدند. بر طبق روایات این قضای محتوم سرنوشت آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز خواهد بود. حضرت علیه السلام نیز پس از ظهور در فرجامی همانند آبای کرامشان کشته خواهد شد. دلیل کشتن امامان ما تنها در موضوع تعلیم علوم ایشان است. حبس و شکنجه و قتل و همه این موارد صرفاً به دلیل آن بود که آن بزرگواران به هدایت مردم متعهد شده بودند. اگر وظیفه اظهار علم ایشان نمی بود، چنین ظالمان و طواغیت زمانشان با آنان خصومت نمی ورزیدند و می توانستند زندگانی متنعم تر و آسوده تری داشته باشند. پیداست که عالمانی که رهرو راه امامان هستند نیز همانند آنان در نزد خداوند گرامی و مأجور خواهند بود.
امیدوارم خدای تبارک و تعالی همگان را در مسیر کسب علم و آموختن آن به سایرین موفق بدارد تا به این مسئولیت بزرگ خود عمل کرده باشند.
وصلی الله علی سیدنا ونبینا محمد وآله الطاهرین
[1]. بحارالأنوار، ج2، ص22.
[2]. حارث بن المغيرة قال لقينی ابو عبدالله علیه السلام فی بعض حراق المدينة ليلاً فَقَالَ لِي يَا حَارِثُ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ أَمَا لَتُحْمَلَنَّ ذُنُوبُ سُفَهَائِكُمْ عَلَى عُلَمَائِكُمْ ثُمَّ مَضَى قَالَ ثُمَّ أَتَيْتُهُ فَاسْتَأْذَنْتُ عَلَيْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لِمَ قُلْتَ لَتُحْمَلَنَّ ذُنُوبُ سُفَهَائِكُمْ عَلَى عُلَمَائِكُمْ فَقَدْ دَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ أَمْرٌ عَظِيمٌ فَقَالَ لِي نَعَمْ مَا يَمْنَعُكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنِ اَلرَّجُلِ مِنْكُمْ مَا تَكْرَهُونَهُ مِمَّا يَدْخُلُ عَلَيْنَا بِهِ اَلْأَذَى وَاَلْعَيْبُ عِنْدَ اَلنَّاسِ أَنْ تَأْتُوهُ فَتُؤَنِّبُوهُ وَتَعِظُوهُ وَتَقُولُوا لَهُ قَوْلاً بَلِيغاً فَقُلْتُ لَهُ إِذَنْ لاَ يَقْبَلَ مِنَّا وَلاَ يُطِيعَنَا قَالَ فَقَالَ فَإِذَنْ فَاهْجُرُوهُ عِنْدَ ذَلِكَ وَاِجْتَنِبُوا مُجَالَسَتَهُ (بحارالأنوار، ج2، ص22).
[3]. سوره انعام، آیه 164.
[4]. سوره هود، آیه 105.
[5]. کافی، ج2، ص41.
[6]. امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: «و الله لقد عهد إلينا رسول الله صلی الله علیه وآله أن هذا الأمر يملکه إثنی عشر إماما من ولد علي و فاطمه ما منّا الّا مسموم أو مقتول؛ به خداوند قسم رسول خدا صلی الله علیه وآله از ما پیمان گرفت که این امر (ولایت) را دوازده تن از امامان، از فرزندان علی و فاطمه برعهده میگیرند که همگی آنها یا مسموم خواهند شد و یا از دم تیغ گذرانیده میشوند» (بحارالأنوار، ج27، ص217).