LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"بیانات ارزشمند آیت الله العظمی شیرازی بمناسبت ولادت رسول خدا صلی الله علیه وآله و امام جعفر صادق علیه السلام؛"
میلاد رحمت و هدایت
کد 5904
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 16 آذر 1396 - 18 ربيع الأول 1439
مرجع عالیقدر شیعیان جهان، حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی، بمناسبت ولادت سراسر نور حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه وآله و رئیس مذهب شیعه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در روز سه شنبه 16 ربیع الأول 1439ق (1396/9/14) بیانات مهمی را در درس خارج فقه در جمع علما و فضلای حوزه علمیه قم ایراد فرمودند که به شرح زیر است: 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی أشرف خلقه محمد وآله الطاهرین» 
 
در آستانه ی میلاد پیامبر رحمت و هدایت، خاتم رسولان، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله و زادروز ناشر احکام ناب الهی و نواده ی والای رسول خدا صلی الله علیه وآله حضرت امام جعفر صادق علیه السلام قرار داریم. این مناسبت خجسته، میمون و شکوهمند را به منجی جهان و جهانیان، حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه ی مؤمنان، مظلومان، گرفتاران و همه ی مصیبت زدگان و بلادیدگان جهان تبریک و شادباش می گویم.

سایه ی رحمت الهی

مسلم این است که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله سایه ی گسترده ی رحمت و رأفت الهی برای جامعه ی بشری بودند و آورده های ایشان به طور کامل آسمانی بود و حق مطلق را به رخ همه ی بشریت می کشاند. در واقع آورده های ایشان قانون خدای متعال بود که از سوی حضرت جل و علا و از طریق رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله و عترت پاک ایشان به جهانیان عرضه شد. اگر قوانین و مقررات الهی که آن پاکان به اجرای آن در جامعه مأموریت و فرمان یافتند، عملی می شد، قطعاً یک نفر ستمدیده، گرسنه، درمانده و بی پناه در جهان یافت نمی شد و این، بیان صریح روایات است.

رسول خدا صلی الله علیه وآله الگوی عملی

قرآن کریم درباره ی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ویژگی هایی را بیان کرده است، از آن جمله می فرماید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست» (احزاب/21).

این آموزه به بشر فرمان می دهد که از رسول خدا صلی الله علیه وآله الگو گرفته، از حضرتش پیروی کنند. باید توجه داشت که لفظ «بشر» همگان را دربر می گیرد و تنها مسلمانان را شامل نمی شود. در تأیید این بیان، می توان به این آیه اشاره کرد: «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا؛ بگو ای مردم! من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم» (اعراف/158).

این خطاب الهی متوجه همه ی بشریت است، حتی آن هایی که به رسول خدا صلی الله علیه وآله ایمان نداشتند، و آن دسته از مشرکان و یهودیانی که زیر سایه ی رحمت رسول الله صلی الله علیه وآله زندگی می کردند، نسبت به دیگر هم کیشان خود که از این موهبت برخوردار نبودند، زندگیِ بهتری داشتند و این تفاوت میان یهودیان ساکن مدینه منوره با یهودیان ساکن در مکه ی مکرمه که زیر سلطه و قدرت ابوسفیان، ابوجهل، ابولهب و مانند آنها زندگی می کردند، کاملاً مشهود بود. این شیوه ی حکومت که همگان از رحمت و رأفتش برخوردار باشند، یعنی الگوی نیک و اسوه ی حسنه که رسول اکرم صلی الله علیه وآله نمود روشن و والای آن بودند.

یک مسأله شرعی

موضوعی که نباید از آن غافل شد، یک مسأله ی شرعی است که بسیاری از حوزویان و غیر حوزویان متدین به آن توجه دارند، ولی شاید اکثر مردم و حتی افراد با ایمان و مسلمانانِ پایبند، به آن توجهی نداشته و نسبت به آن غفلت می ورزند. مسأله شامل «کبری» و «صغری» است و کبرای قضیه این است که اگر خدای متعال چیزی را واجب کند، بی تفاوت این که واجبِ عینی یا واجب کفایی باشد، مقدمات وجودِ آن واجب عینی یا کفایی می شود. این کبری در فقه مسلّم بوده و هیچ اشکال و ایرادی بر آن وارد نیست. مقدمات وجود به معنای تهیه ی مقدماتی است که زمینه تحقق خارجی یک واجب عینی و یا واجب کفایی را فراهم می کند. صغرای این قضیه آن است که مقدماتِ هدایت بشر فراهم آید و آیه ی کریمه ی: «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا؛ بگو ای مردم! من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم» (اعراف/158) بر پیامبر صلی الله علیه وآله و برای مجموعه ی امروزی هفت میلیارد انسان روی زمین می باشد.

تردیدی نیست هدایت اینان واجب است. به دیگر بیان باید غیر مسلمان را به اسلام، مسلمان ظاهری را به ایمان باطنی و مؤمنان را به سوی احکام التزامی که نسبت به آن جاهلند، راهنمایی و ارشاد کرد. این، واجبِ کفایی است، به این معنا که اگر کسانی از مسلمانان، مؤمنان، علما، اسلام شناسان و باسوادها به عنوان «من فیه الکفایه؛ بتوانند از عهده ی انجام آن برآیند» و جامعه ی بشری با همه ی گرایش ها و طبقاتِ آن را هدایت کنند، دیگر بر همگان واجب نخواهد بود. اما آیا چنین چیزی فراهم و مهیاست؟! جواب منفی است، پس وظیفه ی ارشاد و هدایت بر عهده ی همگان مستقر است.

آورده اند که بیش از یک میلیارد بت پرست و غیر آنان، مانند یهودیان و مسیحیانِ متدین وجود دارند که باید برای راهنمایی آنان به راه صحیح و هدایتشان به سوی صراط مستقیم «من فیه الکفایه» باشد، که چنین چیزی نیست. با فقدان «من فیه الکفایه» که در حال حاضر با آن مواجهیم واجب کفایی به واجب عینی بدل می شود. به تعبیر دیگر هر کسی که قدرت دارد باید در حدّ توان و امکانات خود زمینه ی مقدماتیِ وجود را فراهم آورد. باید توجه داشت که تاریخ پیامبر اسلام مقدمه ی وجود هدایت است و سیره ی پاک آن حضرت و خاندان پاک ایشان مقدمه ی تحقق یافتن مقدمه ی وجود است و زمینه ی هدایت را واقعیت خارجی می بخشد.

اگر این امر و زمینه ی باورمندی فراهم شود، قطعاً فعالیت نتیجه بخش خواهد بود، اما به یک گفتار و جلسه تحقق پیدا نمی کند و باید پیوسته و مداوم باشد.

فرمان الهی

در قرآن کریم می خوانیم: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ؛ پس آنچه را بدان ماموری آشکار کن». مخاطب این آیه ی کریمه رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند که به امر ابلاغ رسالت فرمان یافتند. از این رو و پس از این فرمانِ خدای متعال، بر فراز کوه صفا و پس از آن بر کوه مروه رفتند با بانگ رسا کلمه ی توحیدی و یکتاپرستی را سر دادند و فرمودند: «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا؛ لا اله الا الله بگویید تا رستگار می شوید».

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این دعوت به یکتاپرستی را با ندای بلند و رسا سر دادند و مردم که در مسجد الحرام بودند آن را شنیدند. بار دوم بر سر کوه مروه آن دعوت را اعلام کردند و در آن جا آماج سنگ مشرکان و بدخواهان قرار گرفتند. این روند ده ها بار تکرار شد و حتی در کوی و برزن مکه، مردم را به کلمه ی توحید فرا می خواندند. به راستی چرا؟ تکرار در دعوت از آن جهت بود که مردم دریابند جمله ی «لا إله إلا الله» وسیله ی رستگاری است.

در اولین دعوت، به این باور نمی رسیدند، لذا هدف آن حضرت به باور رساندن مردم بود و چون به باور می رسیدند مختار بودند که بپذیرند یا به آن تن ندهند. قرآن کریم نیز در این باره می فرماید: «فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ؛ پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند» (کهف/29).

در این میانه سعادتمند کسی بود که دعوتِ یکتاپرستیِ پیامبر را شنید و بدان تن داد و کسی که از آن سر باز زد، به فرموده ی قرآن کریم: «لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ؛ تا برای مردم پس از [فرستادن] پیامبران در مقابل خدا [بهانه و] حجتی نباشد» (نساء/165) و «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ؛ بگو برهان رسا ویژه خداست» (انعام/149).

یادآوری؛ اجبار

قرآن کریم مطالب را بسیار و با شیوه های گوناگون بیان کرده و تأکید کرده است تا بشر به باور برسد و در این جا وظیفه تمام می شود. اراده ی خدای متعال این نبوده و نیست که مردم با زور و اجبار مسلمان و مؤمن شوند. باید توجه داشت که واجب نیست انسان ها را به انجام واجبات و ترک محرمات واداشت، چراکه حضرت حق فرموده است: «فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ؛ پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند» (کهف/29).

توجه داشته باشیم که خدای متعال کفر ورزیدن را جایز ندانسته است، اما وظیفه ی مبلغان و هادیان و دلسوزان را در همین حدّ مقرر داشته است.

در این معنا نیز باید رسول خدا صلی الله علیه وآله را اسوه و الگوی خویش قرار دهیم و همان راهی را بپیماییم که حضرتش پیمودند، یعنی به باور رساندن و آگاه کردن از بایسته ها و نبایسته ها و پذیرفتن یا عدم پذیرش حق و مؤمن شدن آنان به خودشان مرتبط است و در حقیقت خود آنان هستند که سعادتمندی یا شوربختی خویش را رقم می زنند و در صورتی که حق و بایسته های الهی را نپذیرند، در روز واپسین بهانه و عذری نداشته، هیچ حجت محکمی در پاسخ حضرت باری تعالی ندارند و نمی توانند بگویند که کسی ما را آگاه و نسبت به وظیفه مان آشنا نکرد یا این که گفته و بیانشان به گونه ای نبود که ما به باور و یقین برسیم.

حال اگر در این زمینه کاوش کنیم معلوم نیست که در یک هزار نفر فردی را بیابیم که با تمام قدرت، بیان، قلم، موضعگیری، تشویق و ترغیب در این مسیر گام نهد و به فرموده ی فقها «افراغ قدرت» کند و تمام توانایی خود را صرف هدایت مردم کند. در واقع نمی توانیم حتی یک نفر بیابیم که غیر مسلمان را به اسلام، مسلمان را به ایمان و مؤمن را به سمت ایمان کامل هدایت کند.

شرایط سنجی

آنچه بیان شد واجب عینی و یک صغری برای این کبری است. چنان که فقها می فرمایند واجبات عینی با یکدیگر تزاحم دارند، به این معنا که ممکن نیست همزمان به فراهم آوردن چند مقدمه ی وجود برای هدایت مردم بپردازد، یعنی همزمان مشغول تألیف باشد و در همان حال برای هدایت مردم سخنرانی کند، چراکه نوشتن و گفتنِ همزمان با هم تزاحم دارد و لذا اگر اهم و مهمی در میان باشد، پرداختن به امرِ واجب مقدم است.

این مسائلِ «متسالمٌ علیها» و مورد اتفاق، مسلماً پشتوانه ی مستحکمی همچون قرآن کریم، سخنان و آموزه ها و سیره ی رسول خدا صلی الله علیه وآله و سیره ی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دارد و از آنان برداشت شده است.

لذا این امر باید تحقق بیابد، اما نه با یک نفر و صد نفر و هزار و حتی یک میلیون نفر، بلکه در این امر همگی مسئول هستند و وظیفه دارند. البته در این معنا هرکس در حدّ توان خود وظیفه دارد و هرکس توان و امکانات بیشتر داشته باشد، وظیفه اش سنگین تر است و وظیفه ی علما و حکومت ها و دولت های اسلامی سنگین تر است، چراکه از قدرت بیشتری برخوردارند.

افراد، در حدّ توانایی و بضاعت علمی خود می توانند با اندک افراد و جمعیتی 2 ـ 10 نفره صحبت و آنان را هدایت کنند که همین مقدار از آنان مطلوب است.

شخص یا اشخاصی هستند که توان مالیِ راه اندازی ده شبکه ی ماهواره ای را دارند که به تبیین تاریخ واقعی و سیره ی ناب رسول خدا صلی الله علیه وآله و سیره ی پاک اهل بیت علیهم السلام و البته دور از دروغ پردازی ها و تحریف ها با زبان های گوناگون بپردازد، لذا باید برای انجام چنین وظیفه ای همت گمارند.

از این رهگذر، حقیقت به میلیون ها انسانی که به یک زبان سخن می گویند، می رسد و زمینه ی هدایت فراهم یا با آنان اتمام حجت می شود.

به هر حال هر کسی در حدّ توانش و قدرت مالی، قدرت بیان، توان قلم، توان علمی و حتی قدرت تشویق، باید در هدایت مردم فعال و پر تلاش و کوشا باشد و فرصتی را از دست ندهد.

یک مسأله ی فقهی

در آثار فقهی جمله ای با عنوان «واجب النفقه» وجود دارد، یعنی پدران و مادران و فرزندان اگر فقیر باشند واجب النفقه هستند، اما در مورد زن شرط فقیر بودن قید نشده است و اگر زن ثروتمند هم باشد، نفقه، خوراک، پوشاک، مسکن و دیگر مایحتاجش بر عهده ی شوهر است. به هر حال شوهر با هر توانی که دارد به فراخور حال و توان خود باید در صدد کسب درآمد باشد. حال اگر کسی به دنبال کسب و کار رفت، ولی درآمدش کفایت تأمین نیازهای زن و خانواده را نکرد، باید قرض کند و آن را ادا کند. این «باید» از آن جهت است که حکم واجبِ مطلق در میان است و قرض کردن نیز مقدمه ی وجود آن است و تحقق یافتن آن به قرض گرفتن بستگی دارد.

به حکم شرع و فقه واجب نیست انسان با پول قرضی به حج برود، اما چنین کاری خوب و مطلوب است و پاداشی بزرگ دارد، ولی از «حَجة الاسلام» (حج واجب) کفایت نمی کند. در مقابل برای تأمین هزینه ی واجب النفقه اگر ممکن باشد باید قرض گرفت. البته بیان این مطلب از باب اجماعی بودن است، اما لازم نیست که با دانستن این که توانایی ادای قرض داشته باشد، قرض کند.

پیامبر الگوی والا

قرض گرفتن برای حل مشکلات مردم گرفتار را باید از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله الگو گرفت و ایشان را اسوه قرار داد.

اگر در کشوری حکومتی به شیوه ی اسلام ناب رسول خدا صلی الله علیه وآله عمل کند، لازم نیست که فرد با علم به این که می تواند دین خود را ادا کند قرض بگیرد، چراکه به حکم روایات متواتره ادای دین فرد یا افراد مدیونِ جامعه در حدّ توان بر عهده ی حاکم اسلامی است که قرآن کریم با لفظ «والغارمین» نسبت به این وظیفه ی حاکم اسلامی در قبال بدهکاران تصریح دارد. لذا برای تأمین هزینه ی زندگی افراد واجب النفقه واجب است که انسان قرض کند و در صورت ناتوانی در ادای قرض، حاکم اسلامی باید با الگوگیری و پیروی از رسول الله صلی الله علیه وآله که قرآن به آن اشاره دارد عمل کند، آن جا که قرآن کریم می فرماید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست» (احزاب/21).

اگر کسی نتوانست قرض بگیرد به این معنا که کسی حاضر نشد به او قرض بدهد حاکم اسلامی باید با الگوگیری از رسول خدا صلی الله علیه وآله این وظیفه را بر عهده بگیرد. مقدماتِ وجودِ این امر آن است که باید بدانند و مطلع شوند که رسول الله صلی الله علیه وآله چگونه عمل می کردند. افراد باید در واجبات و در ترک و برخورد با محرمات و حتی در امور شخصی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تبعیت کنند و حضرتش را الگوی خویش قرار دهند.

الگویی کارگشا برای همگان

در این معنا بر پدر واجب است نسبت به فرزندان، همسر و واجب النفقه های خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله الگو بگیرد. همین طور، دیگر افراد و صاحبان قدرت و حاکمیت باید نسبت به زیردستان خود عملِ رسول الله صلی الله علیه وآله را الگو و معیار کار خویش قرار دهند.

سراسر تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله زیبا و درخشنده است. در روایتی متواتر که به تعبیرهای گوناگون از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده و یکی از راویان آن امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام هستند، به نقل از رسول الله صلی الله علیه وآله وارد شده است که فرمودند: «کثرت علیَّ الکذابة وستکثر بعدی؛ دروغ زنانِ بر من زیاد شده اند و پس از من نیز زیادتر خواهند شد».

شایان توجه است که مردم پیش از رسالت و بعثت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله ایشان را «الصادق الأمین؛ راست گفتارِ امین» می خواندند. «ال» که در «الصادق الامین» آمده است ادات حصر است و این معنا را می رساند که فرد مورد نظر، یعنی جناب محمد بن عبدالله است هیچ دروغی بر زبان نرانده و هرگز خیانتی از او سر نزده است.

پیامبر اسلام این گونه بودند و تا پایان لحظات زندگی نیز همان طور ماندند. علی رغم آن شناختی که مردم معاصر حضرت رسول صلی الله علیه وآله از ایشان داشته و او را به راستگویی و امین بودن می شناختند، بودند کسانی که به ایشان دروغ می بستند و حضرت نیز یادآوری می کردند که بعد از ایشان این رویه ی شوم بیشتر خواهد شد.

این نسبت های دروغین سبب شده است که بیشتر جوامع بشری مسلمان نباشند. پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله نفس پیامبر صلی الله علیه وآله یعنی امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام شیوه و سیره ای همانند سیره ی پاک و عطرآگین رسول خدا داشتند.

زمانی که بنی امیه و بنی عباس و پیشینیان آن ها به قدرت رسیدند دست به کار وارونه و غبار آلوده جلوه دادن چهره ی نورانی اسلام و سیره ی عطرآگین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شدند.

پالایش دیدگاه های منفی

این غبار کین باید از چهره ی اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و معصومین علیهم السلام زدوده شود. در زمان های گذشته انجام این امر در سطح وسیع امکان نداشت، چراکه هزار سال بنی امیه، بنی عباس و بنی عثمان بر سراسر گستره ی اسلامی حکومت کردند و همه جا را غرقِ فساد و گمراهی و ستمکاری نمودند و این که اسلام در همین حد و اندازه و از سیره ی پیامبر صلی الله علیه وآله و عترت پاک آن حضرت همین مقدار بر جای مانده معجزه ی خدای متعال است.

امروزه بر فرض وجود مشکلات، کمتر کسی معذور است و عذری در این زمینه پذیرفته نمی شود و اصلاً شاید عذری از کسی پذیرفته نشود. این واجب کفاییِ بالذات عینی است زیرا «من فیه الکفایه» وجود ندارد.

خلف های ناخلف

قرآن کریم درباره ی حاکمان ستمکار پرسش گونه می فرماید: «أَتَوَاصَوْا بِهِ؛ آیا یکدیگر را بدان سفارش کرده اند؟».

دلیل این سبک بیان قرآن کریم این است که هر حاکم ظالمی که سرنگون می شد و کس دیگری به قدرت می رسید، همان رویه را دنبال می کرد و فرد بعدی نیز به همین گونه عمل می نمود، انگار یکدیگر را به ظلم و تعدی و کشتار و سرکوب سفارش می کنند. البته این سؤال انکاری است.

در ادامه ی آیه ی فوق آمده است: «بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ؛ بلکه آنان قومی سرکش هستند».

منتهای مطلب هر یک چهره ای متفاوت با دیگری از خود نشان داده و اثری سوء بر صفحه ی تاریخ بر جای نهاده اند. بنی امیه، بنی عباس، بنی مروان، معاویه، یزید، هارون، مأمون و غیر آن ها آمدند و رفتند و دروغی پرداخته، به نام پیامبر صلی الله علیه وآله رایج کردند و رفتند. از آن طرف حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله کلمه ی بالاتر از «الکذابة» دروغ زنان، به صیغه ی مبالغه سراغ نداشتند که درباره وضاعان به کار برند.

باید کسی و یا کسانی همت کنند و این پیرایه های حساب شده را از چهره ی نورانی اسلام، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و جانشینان پاک و معصوم آن حضرت بزدایند. از این رو باید همگان و هرکس در حدّ توان بضاعت علمی و مالی خود برای بازگرداندن صبغه ی الهی و رحمت و رأفت محمدی به اسلام بکوشند.

رهاورد حاکمان ستمکار و رأفت پیامبر صلی الله علیه وآله

لنین وقتی که به قدرت رسید می خواست قانون «مزارع سوسیالیستیِ» برآمده از دیدگاه اشتراکی مارکس را در روسیه پیاده کند. نوشته اند که برای اجرایی کردن این قانون پنج میلیون انسان را کشت. با نگاهی به تاریخ حکومت رسول خدا صلی الله علیه وآله می بینیم که آن حضرت برای اجرایی کردن قوانین الهی حتی یک نفر را نکشتند. البته اگر کسی بر ضد مردم یا بر ضد پیامبر یا مسلمانی شمشیر می کشید، پیامبر صلی الله علیه وآله دفاع می کردند و اگر مهاجم یا مهاجمان عقب نشینی می کردند، رسول خدا صلی الله علیه وآله رهایش می کردند. وانگهی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله قوانین جدیدی در معاملات، عبادات، ارث، عقود، نکاح، طلاق، امور مالی، سیاسی، اجتماعی و خانواده آوردند، ولی حتی یک نفر به پای این قوانین کشته نشد.

در تاریخ حکومت لنین آمده است که او هجده میلیون انسان را کشت که پنج میلیون آن ها قربانی سیاست مزارع سوسیالیستی او شدند.

در سال 1958 میلادی سرهنگ عبدالکریم قاسم در عراق کودتا کرد و بر مسند قدرت تکیه زد. او درصدد برآمد که مواردی از قانون الهی را تغییر بدهد. عده ای به عملکرد عبدالکریم قاسم ایراد وارد کرده و بر او خرده گرفتند و در این معنا به قرآن کریم استناد کردند. او به منظور اظهار فضل و داشتن علمِ قرآن، پاسخ داد: قرآن گفته است که «یُوصِیکُمُ اللَّهُ؛ خدا به شما سفارش می کند» و نگفته است که واجب است.

وقتی به او گفتند در جای دیگری می فرماید که: «یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلَالَةِ؛ از تو [در باره کلاله] فتوا می‌طلبند بگو خدا در باره کلاله فتوا می‌ دهد»(نساء/166) و فتوا واجب است، او در پاسخ گفتن بازماند و هیچ جوابی نداشت.

سپس عبدالسلام عارف جای عبدالکریم قاسم رئیس جمهور شد و همانی کرد که اسلافش کردند. متأسفانه بیشتر حاکمان و حکومت های اسلامی در بند این قضایا و مسائل نیستند و اگر خرابی به بار نیاورند، امید آبادانی از آنان نمی رود.

هر دم از این باغ...

باغ آفت زده ی حکومت ها هر دم بری تازه و البته آفت زده می دهد. دو هفته قبل در یکی از روزنامه های خارجی درباره ی یکی از شخصیت های یک کشور اسلامی نوشته بود: یکی از مسئولان فلان کشور به سوء استفاده از موجودی بیت المال متهم شده بود. او محکوم شد تا یک میلیارد دلار به بیت المال بازگرداند. یکی دیگر از مسئولان آن کشور اظهار داشته بود که آنچه او برده بیشتر از اینهاست.

متأسفانه و دردمندانه با این که کشورهای اسلامی از فقر و بیچارگی در رنج هستند و مردم دچار گرسنگی و بیماری می باشند، حاکمان آنها فقط و فقط در اندیشه ی غارت و چپاول ملت ها هستند.

همه ی این مصیبت ها و بلاهای جاری در مقابل حکومت و تاریخ درخشان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله قرار دارد که چون خورشید درخشان، راه را از چاه و سره را از ناسره باز می نمایاند.

در معرفی حقیقت بکوشیم

امروزه معرفی حقیقت و سیره ی ناب محمدی و علوی واجب عینی است که همگان باید در انجام آن بکوشند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حدیث ثقلین فرموده اند: «کتاب الله وعترتی أهل بیتی؛ کتاب خدا و خاندانم اهل بیتم».

لذا با همه ی توان و تمکن باید کوشید تا مقدمه ی وجود این واجبِ مطلق که هدایت باشد، فراهم آورده شود و کتاب خدا و عترتِ رسولش با ابلاغ مبین و رسا به جهانیان برسد و بدانیم که این وظیفه از کسی ساقط نیست. در تاریخ آمده است که شخصی خدمت امام صادق علیه السلام بود. به امام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، اگر شما به جای بنی عباس حکومت می داشتید، اوضاع ما خوب می شد.

امام صادق علیه السلام به او فرمودند: هیهات، اگر من حاکم اسلامی می بودم «لا، إلا لبس الخشن، وأکل الجشب؛ نه، [آن گونه که می پنداری نیست] چیزی جز جامه ی درشت (پشمینه) پوشیدن و خوراک درشت (ناگوار) خوردن نیست».

حقیقت این است که خوراک و پوشاکِ حاکم اسلامی باید همطراز و همانند خوراک و پوشاک فقیرترین مردمِ تحت حاکمیت آنان باشد.

به حضرت امیرمؤمنان علیه السلام عرضه شد: عاصم (از اصحاب آن حضرت) خانواده اش را رها کرده و کنج عزلت گزیده و غذایی نمی خورد، لذا زرد رو و پریشان حال شده است.

امام علیه السلام فرمان دادند که او را نزد وی حاضر کنند. چون خدمت ایشان رسید حضرت چرایی این کار و زهد و گوشه نشینی را از او پرسیدند. او پاسخ داد: شما چرا زاهدانه زندگی می کنید و پوشاک و خوراک فقیرانه دارید؟

امام علیه السلام فرمودند: موقعیت من با موقعیت تو متفاوت است و من حاکم اسلامی هستم، لذا به اراده ی خدای متعال تسلیم هستم، آن گاه فرمودند: «اِنَّ اللّهَ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ فَرَضَ عَلی اَئِمَّةِ العَدلِ اَن یُقَدِّروا اَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ؛ خدای عزوجل بر پیشوایان عادل و دادگر واجب کرده است که خود را هم سطح ضعیف ترین مردم قرار دهند».

این واجب شدن، برای پیشوایان عدل بوده و هست، اما پیشوایان ظالم را که خدای متعال آنان را با عبارت «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ؛ و آنان را پیشوایانی که به سوی آتش می‌ خوانند گردانیدیم»(قصص/41) خوانده است شامل نمی شود. مسلماً کسانی چون معاویه، یزید بن معاویه و امثال آن ها به هیچ وجه مصداق این فرموده ی امیرمؤمنان علیه السلام نیستند.

اگر همتی همگانی صورت گیرد و این چهره تابناک و نورانی اسلام به جهان معرفی شود، جهانِ فلاکت زده و آشوب زده طراوت و شادابی می یابد و زیبا و شکوفا می شود. اگرچه در جاهایی از دنیا تنگناها و محدودیت هایی وجود دارد، ولی به حسب وظیفه باید در این راه همتی بیشتر گمارد و از هیچ بلا و محنتی نترسید. به هر حال رسانیدن حقیقت کتاب خدا و عترت پاک رسول اکرم صلی الله علیه وآله در حدّ ابلاغ مبین به جهانیان مایه ی رستگاری و اتمام حجت بر همگان خواهد بود، وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین.