LOGIN
بیانات
shirazi.ir
"مشروح بیانات حضرت آیت الله العظمی شیرازی در گردهمایی عظیم مبلغان؛"
فرصت ها و تهدیدهای اهل علم
کد 5180
نسخه مناسب چاپ کپی خبر لینک کوتاه ‏ 05 خرداد 1396 - 29 شعبان المعظّم 1438
 
مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی در آستانه فرارسیدن ماه مبارک رمضان، در شامگاه دوشنبه 25 شعبان المعظم سال 1438ق (1396/3/1) سخنانی را در حضور جمعی از علما، فضلا و مبلغان ایراد فرمودند که مشروح بیانات مرجع عالیقدر بدین شرح می باشد: 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
اهمیت دوچندان خودسازی و تبلیغ در ماه مبارک رمضان

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در آستانه حلول ماه مبارک رمضان خطبه ای سرشار از معارف ژرف درباره ی این ماه مبارک ایراد فرمودند. این خطبه ی مشهور که در بسیاری از منابع حدیثی یافت می شود یکی از بهترین منابع شناخت این ماه و نحوه ی تعامل شایسته با آن است. حضرت امیرمؤمنان صلوات الله علیه در پایان خطبه ی پیامبر صلی الله علیه وآله برخاست و سؤالی از ایشان پرسید که الهام بخش و راهنمای ما در این ماه مبارک برای کسب توفیق افزون تر است. حضرت پرسید: ای رسول خدا، با فضیلت ترین کار در این ماه چیست؟

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: «یا ابا الحسن، افضل الأعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم الله؛(1) ای ابوالحسن، برترین اعمال در این ماه دوری از محرمات خداست».

ورع به معنای دوری جستن از گناه و خودنگهداری در برابر لغزشگاه ها است که، متوقف بر اموری است که بدون آنها نمی توان بدان دست یافت. ماه مبارک رمضان فرصتی برای پرورش فضایل اخلاقی است که خدای متعال به بندگان خود موهبت می کند. از این رو «ورع» در ماه مبارک رمضان از هر زمان دیگری دست یافتنی تر است.

عامل و پیشنیاز نخست ورع، خودسازی است. خودسازی حد و اندازه ای ندارد. هر اندازه انسان خوب و مبرّا باشد باز مجال بهتر شدن فرارویش گسترده است. تقوای انسان چیزی نیست که بتوان نهایتی برایش تصور کرد. لذا این ماه مبارک، که درهای رحمت خدای عزوجل به روی بندگانش گشوده است، فرصت خوبی برای خودسازی است.

عنصر دیگری که وجودش برای خودسازی ضروری است، تبلیغ معارف مورد نیاز برای خودسازی و پرهیزگاری است که شامل: تبلیغ دین و شریعت ناب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امامان هدی علیهم السلام می شود. تبلیغ بنفسه واجب کفایی است. اما هنگامی که «من فیه الکفایه» وجود نداشته باشد به واجب عینی تبدیل می گردد؛ یعنی مبلغان به حدّ کافی و مورد نیاز نرسند که در این صورت، بر همگان ضروری است که در تبلیغ اسلام و قرآن و عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و شریعت بکوشند؛ نیازی که امروزه ابرام آن بیش از هر زمان دیگری احساس شدنی است. قرآن و عترت دو گنج مایه ی به جای مانده از رسول گرامی خدا و ارمغان پروردگار به بندگانش است؛ چراکه پیامبر فرموده است: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما إن تمسکتم بها لن تضلّوا؛(2) یقیناً دو چیز گرانبها در میان شما به جای گذاشتم: کتاب خدا و عترتم، پس تا آن هنگام که به آنان چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد».

پس وظیفه ای عمومی که بر همه از پیر و جوان و زن و مرد واجب است و در ماه مبارک رمضان بهتر از هر زمان دیگری می توان آن را محقق ساخت، خودسازی و تبلیغ است.

جمله ای از دعای صباح

دعا، یکی از ابزارهای توانمند در کسب موفقیت های مادی و معنوی است. خدای متعال با گشودن در دعا، توجه و الطاف خود را به بندگانش سرازیر می کند. مؤید این سخن آیه ی زیر از قرآن است که می فرماید: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ؛(3) بگو: اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کند».

در اهمیت دعا همین بس که ائمه ی معصومین علیهم السلام با جلالت قدر و عظمت شأنی که در نزد خدای متعال دارند همواره دستانشان به دعا در برابر آستان خدا بلند بوده است. با آنکه ایشان معصوم از هرگونه خطایند و هر چیزی تحت اختیار آنان است، با این حال از دعا دست نکشیده اند. از این رو دعاهای بسیاری از آن بزرگواران به جای مانده که نمونه ی خوبی از راز و نیاز با پروردگار است. شیوه های خوب دعا کردن را می توان در این نمونه های ارزشمند به خوبی مشاهده کرد.

در میان متون دعایی موجود، دعای صباح که از حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل شده است، نمونه ای والا و ژرف از حکمت ها و معارف است که به خواندن این دعا در صبحگاه هر روز سفارش شده است. در ماه مبارک رمضان می توان روزهای خود را با جملات زیبای این دعا آغاز کرد. اگر این برنامه هر روز انجام شود، چندی نخواهد گذشت که عبارات دعا را از بر خواهید شد. حفظ این جملات حکیمانه مسلماً کار سنجیده و شایسته ای است. البته حفظ و روخوانی دعا با توجه به معنای آن سودمند است. این توجه بستر راز و نیاز با خدا را پرشورتر می سازد و از طرفی حقایق و معارف موجود در آن برای شخص دعا کننده آشکار می شود که او را در عمل کردن به آنها یاری می کند. اگر مدتی چند مثل روزهای ماه رمضان بر خواندن این دعا مواظبت کنید، شاید در بقیه ی روزهای سال راحت تر بتوانید بر آن مداومت ورزید.

از میان ده ها جمله ی حکمت آمیز این دعا شما را به این جمله ی حضرت متوجه می کنم که فرمود: «وإن خذلنی نصرک عند محاربة النفس والشیطان فقد وکلنی خذلانک إلی حیث النصب والحرمان؛(4) و آن هنگام که نفس با خواهش هایش و شیطان با وسوسه گری اش به مصاف من آیند و مرا از یاری ات محروم گردانی و بی توجهی ات مرا به سختی و محرومیت دراندازد چه کنم؟».

«خذلان» در اصل به معنی خوار و بی ارزش گردانیدن است، اما در عبارت فوق، واگذاشتن به حال خویش است. مانند هنگامی که کسی گناه می کند و از کرده ی ناشایست خویش دست نمی کشد و باز آن را تکرار می کند، و در هر بار ناصحی او را نصیحت می کند تا عاقبت از آن شخص دست بشوید و او را به حال خویش رها سازد. چنین رفتاری گونه ای خذلان است؛ خذلان در نصیحت و حمایت راهبری و ارشادی. طبعاً چنین کسی اگر از نصیحت ناصح دلسوز بی بهره بماند دنیا و آخرت خویش را تباه می کند. پس با این حساب خدای متعال نیز اگر دست بنده اش را نگیرد و او را به حال خویش رها کند، به بدترین عقوبت او را گرفتار ساخته است. «وکلنی» به معنای رها ساختن و به حال خویش واگذاشتن مشعر به این رنج و عذاب طاقت سوز است. با این تعاریف می شود جمله ی مأخوذ از دعای صباح را به زبان ساده و بی تکلف چنین بیان کرد: «بار پروردگارا، آن هنگام که شیطان میدان داری کند و نفس من با خواهش هایش مرا به ورطه ی گناه و خواری کشاند، مرا دریاب. چه در آن بزنگاه حساس آسیب پذیرتر از من کسی نیست. خدایا، اگر مرا به حال خود رها کنی، مسلماً خود را تباه خواهم ساخت و در گمراهی فروخواهم رفت».

دانستنی است که شیطان، یعنی ابلیس جنود و شیاطینی برای اغوای مردم دارد. در روایات نیز به این موضوع اشاره شده است. از جمله اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله با آن مقام فرازمندش می فرمود که ابلیس با آنکه می داند کاری از دست او بر نمی آید شیطانی را موکل من کرده است. نیز برای هر انسان همان سان که دو ملک بر دو گوشه ی لبانش (شدقین) گماشته شده اند دو شیطان نیز در دو طرفش هستند که او را اغوا می کنند. و در روایتی دیگر آمده است که بر قلب هر انسان بیس و پنج شیطان قرار دارد. دیگر اینکه همانند ملائکه شب و روز، شیاطین ویژه ی شب و روز نیز وجود دارند که بر عکس ملائک، به وسوسه و اغواگری خلق مشغول اند.

در آخر، «نصب» و «حرمان» یادآوری سختی و عسرت شدید آدمی است. تصویر کسی را در ذهن مجسم می کند که بر تیغ کوهی مشرف به دره ای هولناک، در روزی سرد و زمینی یخ بسته و لغزان، ایستاده است که نه نای رفتن دارد و نه توان ماندن. خطرهای متعددی او را تهدید می کند. این تصویری از اوج دشواری مشکلات و یاری طلبیدن انسانی مشکل زده است.

در مصاف دشمن

به هر روی، ماه مبارک رمضان فرصت خجسته ای است برای ارتباط و آشنایی بیشتر با خدا. دعاهای وارد شده از معصومان علیهم السلام باب این آشنایی را به نیکویی می گشاید. پس این فرصت نیک را از دست ندهیم. مکمل دعا و همراه آن، تلاش و سعی انسان است. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی؛(5) و اینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست».

نفس و شیطان ـ که در دعای صباح به آنها اشاره شده است ـ به واقع ابزاری برای آزمودنِ انسان هستند. نفس اماره ی انسان همواره او را به گناه و نافرمانی می کشاند و از این راه انسان همیشه در معرض ابتلا و امتحان قرار دارد. روایت ها بسیار به دشمنی نفس تأکید دارند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در این باره می فرماید: «أعدی عدوّک نفسک التی بین جنبیک؛(6) بدترین دشمنان تو نفست است که میان دو پهلویت قرار دارد».

نفس انسان از دشمنی که مال و جان و آسایش انسان را به مخاطره می افکند به مراتب بدتر و خطرناک تر است. نفس نه دنیا برای آدمی باقی می گذارد و نه آخرت. افزون بر اینکه زندگی کوتاه دنیایی را تباه می سازد، حیات اخروی را نیز که میلیون ها بار بزرگ تر است نابود می سازد، برای تقریب به ذهن و تصور بهتر تن به این قیاس می دهیم. حقیقت عظمت آخرت برای ما دنیا نشینان تصور ناپذیر است.

رسول و عقل، دو یاور انسان

نفس از یک سو و شیطان از سوی دیگر عرصه را بر آدمی تنگ کرده اند. در این میان هیچ راه گریزی برای انسان جز پناه آوردن به دامان خدا و ابراز عجز و ناتوانی به درگاه او وجود ندارد. خدای متعال در مقابل نفس و شیطان دو یاور و مددکار برای بشر قرار داده است. یکی رسولان هستند که عاملی خارجی است. پیامبران برای راهنمایی و ارشاد انسان برانگیخته شده اند. دیگری عقل است که راهبر و راهنمای درونی انسان است. در روایات وارد شده از ائمه ی معصوم علیهم السلام از این دو به حجت تعبیر شده است. عقل از داخل انسان دعوت پیامبران را تصدیق می کند، و پیامبران از بیرون انسان را به تفکر و تعقل فرا می خوانند. در این معنا امیرمؤمنان علیه السلام هنگام برشمردن رسالت های پیامبران به مورد زیر اشاره می کنند: «ویثیروا لهم دفائن العقول؛(7) و گنج نهفته های خردها را برای آنان بر انگیزانند».

انبیا نیروها و قابلیت های پنهان خردها را رو می کنند. خردهای شکوفا انسان را در برابر ترفندها و حیله های شیطان آگاه تر می سازد. پس، از یک سو مساعدت پیامبران و عقل سلیم، و از سوی دیگر فتنه انگیزی های شیطان و وسوسه گری نفس اماره، انسان را عرصه نبرد و کشمکش قرار می دهد. طبیعی است که انسان نیازمند فرصت و درنگی برای تقویت خودش است تا در برابر نفس و شیطان مقاوم تر گردد. این فرصت در ماه مبارک رمضان مهیاست. به مدد ادعیه ی وارد شده در ماه مبارک رمضان و نیز مواعظ سازنده ای که در مساجد و حسینیه ها و مانند آن یافتنی است، خودسازی و محاسبه ی نفس را در این ماه از هر زمان دیگری امکان پذیرتر خواهد کرد.

گفتنی است که خواندن و شنیدن مواعظ، در رویارویی با نفس اماره و کاستن از تأثیرگذاری شیطان بسیار سودمند است. نیاز به موعظه حتی برای بسیاری از انسان های صاحب شأن و فضیلت که در تقوا و وارستگی شهره اند نیز همچنان به قوت خود مشهود است. نفس اماره و شیطان از هیچ کس دست بردار نیست و اتفاقاً انسان های وارسته و بلند مرتبه ای را عاقبت فریفته و به ذلت گناه کشانیده است.

دو یار و دو سرنوشت متفاوت

«علی بن ابی حمزه بطائنی» یکی از یاران حضرت امام صادق علیه السلام و حضرت امام موسی کاظم علیهما السلام است که سابقه ی درخشانی دارد. با این حال این همراهی و ملازمت را نتوانست به فرجام نیکوی خود برساند. او واسطه ی نقل بسیاری از احادیث شیعه است. نیز اندک نبودند کسانی که در روزگار وی با راهنمایی هایش از دستگاه اموی و ضلالت آن بریدند و به حضرات ائمه علیهم السلام پیوستند. با این همه این همراهی و این سابقه ی درخشان به فرجام شایسته ای نینجامید.

پس از شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، علی بن ابی حمزه بطائنی که وکالت آن جناب را در کوفه عهده دار بود، از پذیرفتن امامت جانشین بر حق ایشان حضرت امام رضا علیه السلام سر باز زد. زیرا اموال بسیاری که متعلق به امام بود و باید به جانشین ایشان تحویل داده می شد در نزد او باقی مانده بود. از این رو او و چند تن دیگر از وکلا و یاران امام موسی کاظم علیه السلام، مثل «زیاد قندی» از پذیرفتن امامت حضرت امام رضا علیه السلام روی گردانیدند و اندیشه ای به نام «واقفیه» را تا نسل ها در عقاید بسیاری از مردم به وجود آوردند. واقفیه کسانی هستند که آخرین امام را حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام می دانستند و امامت حضرت امام رضا علیه السلام را نپذیرفتند. بی گمان گناه گمراهی این عده بر گردن مؤسس و مروّج این باور، علی بن ابی حمزه ی بطائنی و همفکران اوست. این عقیده تا قرن ها در میان مردم رواج داشت تا آن هنگامی که بر اثر مجاهدت و تبلیغ علمای شیعه نادرستی فرقه ی واقفیه بر پیروانش آشکار گشت. از آن پس آهسته آهسته این باور غلط از میان مردم رخت بست.

صد و بیست خشبه

«محمد بن ابی عمیر» یکی دیگر از یاران حضرت امام موسی کاظم علیه السلام بود که پس از شهادت ایشان امامت امامان پس از او را پذیرفت. از ایشان نزد هارون الرشید سعایت کردند که نام شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را می داند. از این رو هارون برای شناسایی شیعیان، ابن ابی عمیر را به زندان افکند و شکنجه کرد، اما شکنجه نتوانست زبان او را بگشاید و هرگز نامی از کسی بر زبان نیاورد. برخی نوشته اند که تا هفده سال در زندان هارون ماند و در این مدت به اشکال مختلف او را شکنجه دادند. از جمله نقل شده است که روزی هارون به «سندی بن شاهک» ـ که به بی رحمی و سنگدلی شهره است ـ دستور داد که ابن ابی عمیر را در محضر هارون صد و بیست خشبه بزند. خشبه را چوبی تعریف کرده اند که در آغل شتران به جای در می گذارند. از کاربری آن پیداست که چوبی است زمخت و بلند.

با این توصیف، و همچنین بر اساس گزارش های تاریخی معمولاً کسی را که این گونه شکنجه می کردند، جان سالم به در نمی برد. اما به هر حال اجل ابن ابی عمیر فرا نرسیده بود و زنده ماند. همه ی این شکنجه ها برای آن بود که نام یکی از یاران حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را بر زبان آورد. اما او شکنجه ها و حبس طولانی را تحمل کرد و هرگز نام کسی را بر زبان نیاورد.

امروزه با گذشت هزار و دویست سال از وفات ابن ابی عمیر همچنان ما خوشه چین خرمن دانش او هستیم. و از خوان گسترده ی معارفی که از سه تن از امامان همام ما، حضرت امام موسی کاظم و حضرت امام رضا و حضرت امام جواد علیهم السلام برگرفته است بهره می بریم. بیراه نیست که اگر بگوییم بابت این کار مهم روزی چندین میلیون حسنه دریافت می دارد؛ مؤید این سخن فرمایش امام صادق علیه السلام است که فرمودند: «من سنّ سنّة حسنة فله أجرها وأجر من عمل بها إلی یوم القیامة من غیر أن ینقص من أجورهم شیء؛(8) هر که سنتی نیکو را رواج دهد، پاداش آن و پاداش عمل کنندگان به آن را تا روز قیامت دریافت خواهد کرد، بی آنکه چیزی از اجر و پاداش عاملان به آن کاسته شود».

بسیاری از احکام و اعمالی که انجام می دهیم و زیارات و ادعیه ای که می خوانیم توسط این بزرگوار به دست ما رسیده است. پس در همه ی این اعمال هم اندازه ی کننده ی آنها در نزد خداوند اجر و پاداش دریافت خواهد کرد.

تا قیامت قبرش شعله ور است

تحمل و صبر کم نظیر محمد بن ابی عمیر نشان دهنده ی ایمان والای اوست. چیزی که یار دیگر هم عصر او، علی بن ابی حمزه بطائنی فاقد آن بود. علی بن ابی حمزه بطائنی فریفته مبلغی پول، شاید سه هزار دینار، شد و امامت حضرت امام رضا علیه السلام را انکار کرد تا آن پول را تسلیم امام نکند. بدتر از همه شقاوت را تا جایی رساند که خود و زیاد قندی مذهبی تأسیس کردند و باعث گمراهی هزاران نفر در طول چندین سده از تاریخ شدند.

حسن بن علی وشاء نقل می کند که روزی حضرت امام رضا علیه السلام در مرو مرا فراخواندند و گفت: ای حسن، علی بن ابی حمزه بطائنی امروز در کوفه مرد و دو ملک (نکیر و منکر) در قبر او آمدند و از او پرسیدند: خدای تو کیست؟ گفت: الله. سپس پرسیدند: پیامبرت کیست؟ گفت: محمد. و سپس: امامت کیست؟ گفت علی بن ابی طالب علیهما السلام. گفتند: پس از او: گفت: حسن علیه السلام. پس از او؟ گفت: حسین علیه السلام. پس از او؟ گفت: علی بن الحسین علیهما السلام. پس از او؟ گفت: محمد بن علی علیهما السلام. پس از او؟ گفت: جعفر بن محمد علیهما السلام. پس از او؟ گفت: موسی بن جعفر علیهما السلام و پس از او؟ به اینجا که رسید به تعبیر روایت: «فلجلج»، یعنی گویی چیزی بر زبانش است که می خواهد بگوید اما توان بیان آن را به دلیل ترس یا هر دلیل دیگر، ندارد. با تندی به او گفتند؟ پس از او کیست؟ در این هنگام نتوانست پاسخ آنان را بدهد و سکوت کرد.

حضرت تمام این جریان را برای وشاء نقل می کرد تا اینکه در اینجا فرمود: «ثمّ ضرباه بمِقمَعَةٍ من نار فألهبا علیه قبره إلی یوم القیامة؛(9) سپس با گرزی آتشین به او زدند که قبرش از آن لحظه تا روز قیامت شعله ور خواهد بود».

«مقمَعة» اسم آلت از ماده ی «قمع» است که در قرآن کریم عبارت: «وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ؛(10) و برای [وارد کردن ضربت بر سر] آنان گرزهایی آهنین است» به کار رفته است. «مقامع» جمع مقمعه، وسیله ای است که با آن قمع می کنند. «قمع» در عربی به معنی نابود کردن است. نوعی زدن که به نابودی و متلاشی شدن چیزی منجر شود. گاهی ضربه ای با پتک، حتی در نقطه ی حساسی همچون سر با وجود مجروح ساختن طرف اما او را از پا در نخواهد آورد. قمع نوعی زدن است که طرف را نابود کند. تاء «مقمعة» نیز برای مبالغه است. حضرت با این تعبیر شدت ضربه ای را که به علی بن ابی حمزه وارد شد بیان می کند.

اکنون بیش از هزار و دویست سال از مرگ علی بن ابی حمزه می گذرد و او همچنان در آتشی که در قبرش شعله ور است می سوزد. این سزای برزخی اوست. بماند فرجام تلخی که در آخرت انتظارش را می کشد.

بیان این نکته درباره ی تعبیر «مقمعة من النار» در حدیث امام رضا علیه السلام یا «مَقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ» در قرآن ضروری است که مراد از «گرز آتشین» ـ آن گونه که برخی از فضلا برداشت نموده اند ـ گرزی آهنی که گداخته و برافروخته است نمی باشد. زیرا در آن صورت به آن «مقمعة من حدید» گفته می شد نه «مقمعة من النار». همان گونه که از ظاهر این تعبیر بر می آید جنس این گرز از آتش است. شاید کسانی که جنس آن را از آهن یا چیزهای دیگر پنداشته اند تجسم آتش به شکل یک گرز را دور از واقع دانسته اند. حال آنکه امروزه چنین کاری چه بسا از دست بشر نیز برآید، بماند که خدای متعال با قدرت کامل خویش به هر کاری حتی اگر فراتر از تصور بشر باشد ـ تواناست.

پس خدای متعال می تواند آتش را مُبعّد سازد و در قالب گرز درآورد. از طرفی قرار نیست که بشر از همه چیز آگاه باشد. در نتیجه نباید «مقمعة من النار» را مجاز و خلاف ظاهر گرفت.

لغزشگاه های اهل علم

بازخوانی داستان علی بن ابی حمزه و مقایسه ی او با دیگر همقطارانش که از خط روشن ولایت کناره نگرفتند، بیانگر این حقیقت است که مخاطره ی نفس، دشمن دیرینه ی بشر که در نهاد هر انسانی هست، برای همه ی انسان ها به طور یکسان موجود است. با این تفاوت که برخی به مدد رسول و خرد و با سعی و تلاش خود مهار نفس خویش را به دست می گیرند. پس حتی علما نیز در خطر گرفتار آمدن به نفس خود هستند. نمونه ی آشکاری از این دست، علی بن ابی حمزه بطائنی یا به تعبیری درست تر شیطان بن ابی حمزه بطائنی است.

از آن سو، در روزگار این عالم، انسان های بزرگ دیگری همچون یونس بن عبدالرحمن و محمد بن ابی عمیر ـ که شرح او گذشت ـ نیز می زیستند. آن یکی فریب شیطان را خورد و اینان با نیروی عقل در برابر شیطان ایستادند. نفس اماره جویای شیطان است و او را دعوت می کند. در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است: «أغلق بابک فإنّ الشیطان لا یفتح باباً؛(11) درت را ببند، چراکه شیطان دری را نمی گشاید».

معانی عمیق بسیاری از این روایت فهمیده می شود. یکی آنکه شیطان بدون دعوت نمی آید و تا نفس اماره گناه را طلب نکند شیطان نمی تواند بر او چیره شود. شیطان راهی برای نفوذ ندارد و کلید ورود شیطان نفس است.

مرحوم پدرم ـ رحمة الله علیه ـ می فرمود خواهش نفس گریبانگیر همه است، حتی ما اهل علم نیز از آن آسوده نیستیم. به هر حال، اهل علم و وعاظ نوعی رهبری بر جامعه دارند. لذا خوبی آنان نه فقط برای خودشان سودمند است، بلکه برای پیروان آنها نیز مفید است و بدی و لغزش آنها، موجب گمراهی کسانی است که از آنها پیروی می کنند. بدین سبب است که امثال علی بن ابی حمزه بطائنی بسیار نکوهش شده اند؛ زیرا علاوه بر اینکه خود گمراه گشتند، بسیاری را نیز با خود گمراه کردند. غالباً این دسته از علما که شاخصیتی در میان مردم داشته اند، طبعاً از آنها بسیار پیروی می شده است. لذا در تاریخ می بینیم که برخی فرقه های ضاله را عالمانی رواج داده اند که از مکتب اهل بیت علیهم السلام پیروی کرده اند، ولی عاقبت روزی از آن منحرف شده اند. مکتب هایی همچون فطحیه، ناووسیه، کیسانیه، و ده ها نهله و مکتبی که در دل تشیع ایجاد شده اند از این دسته اند.

علی بن ابی حمزه بطائنی بسیاری را واقفی کرد و به برکت حضرت امام جواد علیه السلام و تبلیغ و تلاش علمای راستین این گرایش باطل ریشه کن شد. ولی چه سود که بسیاری به دست این عالم گمراه، به ورطه ی ضلالت کشیده شدند.

«مَزلق» (لغزشگاه)های اهل علم بسیار بیشتر و خطرناک تر از مردمان دیگر است. اهل علم از نور علم بهره مندند و طبعاً نسبت به مردم عادی کمتر فریب می خورند و سطح آگاهی و هشیاری آنها نسبت به عوامل مخاطره انگیز دین به مراتب بیشتر از دیگران است. از این رو کمتر پیش می آید که عالم قاصر باشد در حالی که در میان عوام قصور بیشتر است؛ زیرا حجت بر عالم تمام شده اما ممکن است یک فرد معمولی نسبت به آن ناآگاه باشد. در دعای صباح ـ که ذکر آن رفت ـ در وصف رسول گرامی خدا صلی الله علیه وآله چنین آمده است: «والثابت القدم علی زحالیفها فی الزمن الأول؛(11) و استوار در برابر لغزشگاه های آن در روزگاران نخست».

«زحالیف» جمع «زُحلوفة» راهی سرازیر و پر پیچ و خم و لغزنده را گویند. «زحالیف» راه های دشوار و پر خطر، بیشتر فراروی اهل علم است. مرور زندگی محمد بن ابی عمیر و آن همه سختی ها که در راه اعتقاد و باور خویش کشید مبیّن این حقیقت است که امثال محمد بن ابی عمیر شدن کار دشواری است.

حسرت دو چندان اهل علم در آخرت

همه ی این تلاش ها، در ماه مبارک رمضان موفقیت آمیزتر است. کوتاهی در بهره گیری از این فرصت ها بی تردید حسرت بار خواهد بود. در روایات نقل شده است که اهل علم و وعظ طایفه ای هستند که در قیامت بسیار حسرت خواهند خورد. شاید این موضوع در بدو امر قدری عجیب به نظر برسد، اما دلیل آن در این است که اهل علم و صاحبان منبر، وسیله ی راهنمایی و ارشاد مردم اند. در این میان زهی سعادت اگر خود به نصایحشان عمل کنند. اما مشکل آنجاست که برخی از آنان، عالمِ بی عمل اند. دیگران را نصیحت می کنند و از خود غافل مانده اند. این دسته از افراد که متأسفانه در میان اهل علم اندک نیستند در روز قیامت حسرتی افزون تر خواهند خورد؛ زیرا می بینند کسانی را که به سبب نصایحشان مدارج کمال را طی کردند و در آن روز جایگاهی حسرت برانگیز دارند و خود که وسیله ی موفقیت آنان بوده اند درجا زده و رتبه ای فروتر از آنان دارند.

ناگفته نماند که این موضوع جبری نیست و همه اش بسته به اختیار انسان است. سهم عمده ای از این موفقیت در گرو همت و تلاش انسان است و چه فرصتی بهتر از ماه مبارک رمضان برای ما اهل علم که غالب وقتمان را صرف مطالعه می کنیم و سرمان معمولاً توی کتاب است و مشغول مطالعه و تتبع در فرمایش ها و روایات اهل بیت علیهم السلام هستیم. فاعلیت در آنجا کامل و کافی است.

سعی و دعا، دو راهکار اساسی

باید همت و سعیمان را مصروف خودسازی و مراقبه کنیم. افعال و گفتارمان را باید از نظر بگذرانیم. مرحوم پدر نکته ای را همواره یادآور می شد که خیلی در این باره چاره گشاست. می گفت: هر کاری که می خواهی بکنی، و هر حرفی که می خواهی بیان کنی، ابتدا اندکی درنگ کن، قدری در آن تأمل کن. ببین آیا شب اول قبر جوابگوی آن هستی یا خیر. اگر اطمینان داری که در آنجا از عهده ی سؤال و جواب بر می آیی آن حرف را بزن یا آن کار را انجام بده، اما اگر نمی توانی یا حتی در اینکه از عهده ی جواب بر آیی تردید داری، از آن کار یا سخن پرهیز کن.

بنده این نکته را به کرات در زندگی رعایت کرده ام و موفقیت های بسیاری به دست آوردم. گاهی انسان عصبانی می شود، گاهی غریزه ی جنسی اش برانگیخته می شود، و گاهی بیماری و ناخوشی بر او غلبه می کند. یا حتی ممکن است دشمنی او را آزار دهد. همه ی اینها را می توان در رفتار نفس اماره و تعامل آن با شیطان بر رسید.

دو راهکار کارگر و اثربخش که در رهایی از دام نفس و شیطان و کسب دستاوردهای معنوی چاره گشاست، دعا و سعی است. خدای متعال در آیه ی زیر با ادات حصر بر این دو عامل تأکید می کند.

«وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی؛ و اینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست».

«قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ؛ بگو: اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کند».

دوباره فرصت فراهم آمده در ماه مبارک را گوشزد می کنم. فرصتی که اگر از دست برود تأسف برانگیز است. ماه مبارک بستر مناسبی برای سعی و دعاست. سعی برای خودسازی و تربیت نفس از فعالیت های ناگزیر هر انسان است. کسی به او تعدی می کند، ستم روا می دارد و تعدی های دیگر، در این موارد انسان با تربیت نفس خود می تواند بر نفس خود فائق آید و با روبرو شدن با توهین و تعدی دیگران زود از کوره در نرود. این ها همه ی مقدمات وجود است که انسان بتواند از رهگذر آنها به ورع دست یابد.

تبلیغ دین، واجب عینی

در کل نباید غفلت ورزید. تبلیغ دین واجب عینی است نه کفایی؛ زیرا «من فیه الکفایه» وجود ندارد. یعنی کسانی که عهده دار تبلیغ معارف دین شده اند، به حدّ کافی نیستند. اگر می بود از دیگران ساقط می شد. در نتیجه با این شرایط بر همه واجب است که به این واجب اهتمام ورزند.

ذکر روایتی در اینجا بی مناسبت نیست. عالمی از علمای پیشین از دنیا رفت و او را دفن کردند. در قبر ملائکی به نزد او آمدند و گفتند می خواهیم صد تازیانه آتشین به شما بزنیم. عالم گفت نمی توانم. آنها از تعداد آنها کاستند، اما عالم در هر بار و متعدد ابراز ناتوانی می کرد، تا اینکه رضایت دادند که تنها او را یک تازیانه بزنند. این دفعه نیز عالم التماس کرد که او را نزنند. اما آنها نپذیرفتند و گفتند حتماً یک تازیانه را باید به او بزنند. دلیل آن را پرسید. گفتند شما یک روز صبح نمازت را عمداً ترک کردی. بیدار شدی، اما بی محلی کردی و خوابیدی. لذا یک تازیانه را به او زدند. شاهد این سخن آنکه دستگاه جزا و عطای خدا بی حساب و کتاب نیست. خدای متعال ارحم الراحمین است، اما در عین حال، اشدّ المعاقبین نیز هست.

جان سخن اینکه عالمی که بر اعمال خود مواظبت کند و همواره از نفس خود حساب کشد، می تواند همچون محمد بن ابی عمیر یا یونس بن عبدالرحمن شود. که از ده هزار دینار طلا، (چیزی حدود سی کیلو طلا) بر می دارد و آن را به امام تسلیم می کند اگر هم در تربیت و خودسازی خود کوتاهی کند دور از انتظار نیست کسی همچو زیاد قندی یا علی بن ابی حمزه ی بطائنی گردد.

به هر حال امروزه تلاش برای تبلیغ معارف دین واجبی عینی است. اگر نبود و اگر مبلغان در حد کفایت وجود داشتند این همه مفاسد اعتقادی و اخلاقی کشورهای اسلام را فرا نمی گرفت. بماند دیگر نقاط دنیا که رسانیدن معارف اهل بیت علیهم السلام به ایشان نیز مستلزم وجود مبلغانی آشنا و متخصص است. علی رغم وجود طبقه ی روحانیان محترم و کارهای علمی بسیار ارزشمندی که در زمینه ی دین و معارف اهل بیت علیهم السلام انجام شد، قصور در آن به قوت پیدا است. البته اهل علم همه مقصر نیستند اما قاصر در میان آنها هست، تا جایی که ممکن است قصور دامن علما را نیز گرفته باشد.

یکی از علما در سال گذشته نزد من آمد که پس از گذشت هفتاد و پنج سال از عمرش متوجه خطای خود شده بود و هدایت خود را به مکتب اهل بیت علیهم السلام اعلام کرد. در خلال صحبت هایش با بنده این سؤال را از من پرسید که چرا باید در هفتاد و پنج سالگی متوجه اشتباه خود شوم و در سنین جوانی که توان و قدرت بیتشری داشتم به اشتباه خود پی نبردم! چرا چنین است؟ چه کسی در این میان مقصر است؟ از این سؤال پیداست که به تقصیر خود اعتراف کرده است. هر چند در همان موقع، در هفتاد و پنج سالگی پس از اعلام هدایتش همه ی امتیازات و امکانات دنیایی اش را از او سلب کردند، با این حال صبر پیشه کرد.

بنده برای او ابوذر غفاری، صحابی شکیبای رسول گرامی خدا صلی الله علیه وآله را مثال زدم که حاضر شد از گرسنگی جان دهد اما دست از عقیده ی خود نسبت به امیرمؤمنان علیه السلام برندارد. به او گفتم که شما به آن درجه نمی رسی و آن اندازه فشار به تو وارد نمی شود که از فرط گرسنگی جان بدهی، اما تحمل همین حد از محرومیت و صبر کردن در نزد خدای متعال در خور جزا و پاداش بزرگی است.

اما در اینکه چرا پس از گذشت هفتاد و پنج سال از زندگی اش پی به این حقیقت برد و زودتر موفق به هدایت نشد، البته بسیاری از ما مقصریم. آنانی که برای تبلیغ دین تلاشی نداشته اند قطعاً در این موضوع کوتاهی کرده اند و تقصیر دامن آنان را گرفته است.

تبلیغ امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام، یک وظیفه است

مسئله دوم که اهمیت بسیاری دارد و ماه مبارک رمضان واقعاً فرصت مناسبی است برای آن، موضوع تبلیغ حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیهما السلام است. در روزگاران گذشته موقعیت و امکان تبلیغ و معرفی آن حضرت فراهم نبود؛ یعنی یا آزادی بیان وجود نداشت یا ابزار اطلاع رسانی و تبلیغ به این صورت و به این فراوانی نبود. اگر هم در جایی آزادی بود، این وسایلِ امروزی که تبلیغ را آسان و جهانی می کند وجود نداشت. بحمدالله اکنون در همه جای دنیا آزادی بیان به صورت کامل یا به صورت نسبی و اندک وجود دارد و با وجود همین وسیله ای که در دسترسی همگان است (تلفن همراه) به راحتی می توان این فعالیت مقدس را انجام داد. این وسیله ارتباطی در اختیار همه ی مردم، اعم از پیر و جوان، زن و مرد، دانشجو و کارمند، کارگر و تاجر، و فقیر و غنی است. این وسیله می تواند بهترین وسیله ی تبلیغ امیرمؤمنان علیه السلام باشد. هر کس این کار را نکند مقصر است. اگر کسی تقصیر کند در حکم عالم عامد است. یعنی مثل عالمی که می داند و می تواند اما انجام نمی دهد و از علمش عمداً استفاده نمی کنند.

ابزار تبلیغ دین در زمان معاصر

شبکه های ماهواره ای از جمله وسایل اطلاع رسانی ای است که بسیار مؤثر است و اکثر مردم در خانه های خود ماهواره دارند و از آن استفاده می کنند. چند روز پیش شخصی را نزد من آوردند که مسلمان نبود و در خارج زندگی می کرد. درباره ی حضرت امیرمؤمنان علیه السلام سؤال کرد. من در پاسخ او نمونه هایی از تاریخ و حوادث زمان آن حضرت را بیان کردم. در آن جلسه یکی از خطیبان مشهور قم و چند نفر دیگر هم حضور داشتند. من صحبت می کردم و مترجم برای او ترجمه می کرد. به او گفتم که نمونه هایی را برایت بازگو می کنم و خود بعدا درباره آنها تحقیق کن. خواهی دید که حتی افراد غیرمسلمان و دانشمندان بی دین هم در آثارشان آورده اند و حضرت امیر را با چه تعابیری ستایش کرده اند. گفتم که علی بن ابی طالب علیهما السلام یک فرد نبود؛ هر مقامی که ما شیعه ها معتقدیم، علاوه بر آن عصمت و مصونیت، و نیز وصایت و جانشینی بلافصل رسول الله صلی الله علیه وآله را هم دارد. او نفس و جان رسول الله صلی الله علیه وآله است. این شئون آن حضرت در جای خودش بحث شده است. امیرمؤمنان علیه السلام قریب پنج سال حکومت کردند. رئیس حکومتی بودند که امروزه بزرگترین حکومتِ روی زمین است. ده ها کشورِ کنونی و کشورهای اسلام و حتی برخی کشورهای غیراسلامیِ امروز، جزو حکومت آن حضرت بود. به جز شام که در دست معاویه بود، تمام خاورمیانه تا عمق آفریقا و تا عمق اروپا و از این طرف تا هند و افغانستان و آذربایجان، همه تحت امر آن حضرت بودند. اکنون جا دارد که تاریخ را بگردید که در حکومتی چنین گسترده و وسیع و با آنکه دشمنان فراوانی داشتند، و با افراد پرشماری جنگیدند، مثل جنگ جمل، خوارج و صفین، با همه ی اینها آیا در زمان او یک نفر کشته ی سیاسی وجود داشت؟ برای آن شخص غربی می گفتم که آیا یک نفر را می توان نام برد که زندانی سیاسی بوده باشد؟ آیا یک نفر پناهنده می توان یافت؟

حکومت سیاسی و پذیرش مخالفان

با آن همه جنگ و مخالف و دشمن، حتی یک نفرشان از ترس امیرالمؤمنین علیه السلام فرار نکرد و شهر و دیار خویش را ترک نگفت و به جایی دیگر پناهنده نشد. اگر به بعضی از کشورهای غربی امروزه توجه کنیم که اعلام می کنند پناهنده سیاسی ندارند، باید به آنان گفت که این شیوه از آنِ امیرمؤمنان علیه السلام است که هزارو چهارصد سال قبل اجرا می شد. اگر تاریخ دقیق شهادت آن حضرت را حساب کنیم، هزار و چهارصد و هیجده سال از آن می گذرد.

در آن زمان، کره ی زمین پر بود از توحش. دشمنان حضرت علی بن ابی طالب علیهماالسلام در زمان او امنیت داشتند و حتی یک نفرشان هم پناهنده ی سیاسی نبود. اگر کسی به شام می رفت، برای استفاده از معاویه و بیت المال می رفت نه به خاطر ناامنی سیاسی.

تبدیل فضایل آن حضرت

دشمنان آن حضرت فضایل و امتیازات آن حضرت را به عنوان بدی ها و نقاط ضعفِ او بیان می کردند، مثلاً می گفتند: فیه دعابة، یعنی او خوش اخلاق و شوخ طبع بود، و به درد خلافت و فرمانروایی بر مردم نمی خورد. آیا خلیفه باید بداخلاق و بدخو و عبوس باشد؟ علی بن ابی طالب علیهما السلام را خدای متعال و رسول اکرم صلی الله علیه وآله نصب کرده اند. به آن شخص غربی گفتم که چنین حکومت کرد و حتی یک نفر از دشمنانش هم پناهنده ی سیاسی نبود. گفتم: حال ببین در دنیای متمدنِ امروز چه وضعی هست.

زمین و آزادی

موضوع دیگر آن است که در تاریخ بررسی کنید آیا زمینی هست که علی بن ابی طالب علیهما السلام یک وجب از آن را فروخته باشد؟ آن حضرت از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شنیده بود که: «الارض لله ولمن عمّرها؛ یعنی زمین از آن خداست و از آنِ کسی است که آن را آباد کند».

یعنی زمینی که مالک ندارد، مَوات است، صحرا و بیابان است، از آن خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است و کسی حق ندارد مالک آن شود، مگر آنکه آن زمین بایرِ بی آب و گیاه را آباد کند و در آن بکارد و با آب و درخت و زراعت از حالتِ موات و بیابانی خارجش کند. البته انفال چیز دیگری است و یک هزارم زمین ها هم نیست؛ بسیار کم است، و از این قاعده مستثنی است؛ که در قرآن آمده است: «قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ؛(12) بگو غنایم جنگی اختصاص به خدا و فرستاده [او] دارد».

در اسلام هر کس در زمینی که بیابانی است و مزروع نبوده، چاه یا قنات بزند و آب را به آن برساند، و درخت و گیاه بکارد، خانه بسازد، و کلاً آن را آباد کند، مالک آن زمین می شود و هیچ کس حق ندارد آن را از او ببرد. در منطق اسلام حکومت مالکِ زمین نیست. مالک زمین خدا و پیامبر است و اگر کسی آن را آباد کند، مالکِ آن می شود. به آن مرد غربی گفتم که حکومت های شما به چه دلیل و به چه حقی زمین های شما را می فروشد؟ زمین از آنِ خداست و آباد کننده ی زمین هم بنده ی خداست. بله، کسی حق ندارد احتکار و زمینی را حبس کند، یعنی نه آن را آباد کند و نه بگذارد آبادش کنند.

رفاه نسبی انسان ها

گفتم که ببین در تاریخ حکومتِ امیرمؤمنان علیه السلام آیا یک نفر هست که از گرسنگی مرده باشد؟ در حکومتی به آن پهناوری و در آن زمان، که مُردن انسان ها فراوان بوده است، هیچ کسی نمرده بود. زندگی امروز را ملاک ندانید؛ امروزه اگر کسی از گرسنگی نمیرد هنر نیست چون وسایل رفاه و وسایل ارتباطی وجود دارد و هواپیما و ماشین و کشتی های بزرگ، سریع و فورا به مناطق قحطی زده می روند و امکانات را می رسانند، لذا کسی از گرسنگی نمی میرد، هرچند با این حال ودر همین زمانه ی کنونی در برخی مناطق افریقا مرگ انسان از بی غذایی گزارش شده است. در آن زمان تا بفهمند که فلان جا قحطی آمده است، ماه ها و هفته ها می گذرد و انسان ها می میرند.

آیا در زمان حکومت امیرمؤمنان علیه السلام با آن وسعت و گستردگی و در آن زمان و با آن جنگ های سه گانه بزرگ و آن همه دشمن، هرگز گزارش شده است که کسی از گرسنگی مرده باشد؟! چرا؟! چون علی بن ابی طالب علیهما السلام تجارت را آزاد گذاشته بود.

تجارتِ آزاد

به عهدنامه ی آن حضرت به مالک اشتر مراجعه کنید و ببینید که چه نوشته است! نوشته بود که کاری به تجارت نداشته باش و تاجران را آزاد بگذار. هر که می خواهد تجارت کند، صادر کند، وارد کند، و معامله های فراوانی انجام دهد. فقط دقت کن مبادا کسی به کسی ظلمی کند و از حدّ خود تعدی کند. در منطق اسلام حکومت مالک نیست.

به مترجم گفتم که از او بپرس که الان بر روی کره ی زمین با این تمدن و پیشرفت، چنین حکومتی با این شرایط وجود دارد؟ چرا نیست؟ از کشورهای اسلامی بگذریم؛ روی سخنم کشورهای غربی است؛ سخنم با شماست که مدعی هستید که آزادی دارید، اقتصاد و سیاست دارید، و می گویید متمدن هستید.

بی گمان اگر یکی از ویژگی های ممتاز حکومت امیرمؤمنان در حکومت های امروز جهان باشد، آن را متحول خواهد ساخت.

ماه مبارک رمضان، زمان تبلیغ ویژگی های امیرمؤمنان علیه السلام به جهانیان است. امروزه اغلب مردم جهان در این خصوص مقصرند پس سعی کنیم جزو قاصرین نباشیم و فردای قیامت در پیشگاه خدای متعال کسانی گریبان ما را نگیرند و بگویند: اگر به ما این معارف رسیده بود، ما نیز تسلیم می شدیم و آنها را می پذیرفتیم . به فرموده ی قرآن: «لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ؛(13) تا برای مردم، پس از {فرستادن} پیامبران، در مقابل خدا {بهانه و} حجتی نباشد»

ماه مبارک هم برای اهل علم و هم دیگران بهترین فرصتِ تبلیغ امیرمؤمنان علی علیه السلام به مردم جهان است. امروزه حضرت امیرمؤمنان علیه السلام از هر زمان دیگری مظلوم تر است. حضرت زهرا سلام الله علیها در زمان حیاتش تا پای جان و شهادت فرزندش حضرت محسن علیه السلام به حمایت از امیرمؤمنان علیه السلام پرداخت. حضرت در همه ی ادوار تاریخ، از روزگار امویان و عباسیان گرفته تا امروز همچنان ناشناخته و غریب مانده است. در زیارت ایشان می خوانیم: «السلام علیک یا اول مظلوم؛ سلام بر تو ای نخستین مظلوم {جهان}».

جلالت و عظمت شأن مولا امیرمؤمنان علیه السلام فراتر از عقول قاصر ماست. اما سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله در معرفی ایشان تا حدودی از شأن فرازمند ایشان پرده بر می کشد. پیامبر صلی الله علیه وآله درباره ی ایشان فرمود: «انت مع القرآن و القرآن معک» «علی مع القرآن و القرآن مع علی» و نیز مراد از نفس رسول خدا صلی الله علیه وآله در آیه: «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ؛ و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک» امیرمؤمنان علیه السلام است. با این همه روایت و آیه در شأن مولا به این حقیقت بر می رسیم که جان احکام و عقاید و اخلاق دین، علی بن ابی طالب علیهما السلام است.

تنها راه پیش روی ما، وظیفه ای که بر همگان واجب است، تبلیغ ابعاد شخصیت حضرت امیرمؤمنان علیه السلام است. وظیفه ی همه اصناف مردم از زن و مرد و پیر و جوان است و باید بدان اهتمام ورزند. اگر چنین اهتمامی وجود داشت پیرمردی هفتاد و پنج ساله گله مند نمی بود که چرا پس از گذشت این همه سال تازه متوجه حقانیت آیین اهل بیت علیهم السلام شود.

ناگفته نماند که تبلیغ نیز روش های خود را دارد. تبلیغ باید «البلاغ المبین» باشد که به معنای «رسانیدن آشکار است» و صرفاً تبلیغ زبانی که ممکن است کارساز نباشد نیست. بلکه تبلیغی است مؤثر و هدایت بخش.

با این توصیف تبلیغ ابعاد و جنبه های متعدد دارد. یکی ممکن است با قلم خود، یکی با مال، دیگری با روابط گسترده، و یکی هم با وعظ و سخنرانی در این کار موفق تر باشند. با این روش همه جانبه و فراگیر دیگر مجالی برای بهانه جویی، از آن سبک که در قرآن فرموده است: «لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ» نخواهد ماند.

پرهیز از اکراه و الزام در مکتب اهل بیت علیهم السلام

مطالعه ی تاریخ پیامبر اکرم و امیرمؤمنان علیهما السلام آموزنده ی این نکته است که هیچ گاه در انجام احکام و واجبات دین بر کسی الزام و اکراهی روا نداشتند. امیرمؤمنان حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام «ساعی» را برای اخذ زکات می فرستاد و به او سفارش می کرد که هرگز کسی را مجبور به دادن زکات نکن. هر که داد از او بگیر و هر که نداد او را به حال خود رها کن.

صرفاً همین مورد امروزه برای دنیای غرب بسیار آموزنده است. در کدامین کشور غربی دادن مالیات اجباری نیست. شیوه ی اسلام حقیقی که به دست پیامبر و حضرت امیرمؤمنان علیهما السلام به دنیا عرضه شد. در این حکومت ها هرگز نماز و خمس و زکات اجباری نبود. همین شیوه را امروزه مراجع جامع شروط تقلید پیش گرفته اند. هیچ گاه مرجعی جامع شروط دیده نشد که کسی را به خمس و زکات مجبور کند.

همه ی اینها برای دنیا آموزنده است. بنده شخصاً به یکی از غربیان گفتم آیا این آداب در جهان غرب سابقه مند است؟! اگر می بود که این گونه به هزاران مشکل اعتقادی و اخلاقی و محدودیت های اقتصادی و تجاری گرفتار نبودند.

در پایان جوانان را به تبلیغ تعالیم اهل بیت علیهم السلام توجه می دهم. جوانان امروزه توان و قدرت بیشتری برای معرفی اسلام حقیقی به جهانیان دارند. البته نه اسلام اموی و عباسی که امروزه در جهان سایه گسترانیده است. امروزه در برخی از کشورهای به ظاهر اسلامی دیده می شود که بر پرچم آنها کلمه مقدس «لااله الا الله» نقش بسته و به نام اسلام بچه ای شیرخواره را از دامان مادرش جدا می کنند و او را می کشند.

پس جوانان برای رسانیدن معارف اهل بیت علیهم السلام که امروزه در بسیاری از کتابهای ما مکتوب است آستین همت بالا زنند. و به عنوان واجبی عینی بدان بنگرند.

امید آنکه به برکت اهل بیت علیهم السلام و در سایه ی توجه حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف همگان در این راه موفق گردند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. أمالی (صدوق)، مجلس بیستم، ص95.
2. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج1، ص17.
3. سوره فرقان، آیه 77.
4. بحارالانوار، ج84، ص340.
5. سوره نجم، آیه 39.
6. بحارالانوار، ج67، ص64.
7. نهج البلاغه، خطبه اول، ص43.
8. الکافی (چ: اسلامیه)، ج5، ص10و9.
9. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام (ابن شهر آشوب)، ج4، ص337.
10. سوره حج، آیه 21.
11. بحارالانوار، ج84، ص340.
12. سوره انفال، آیه 1.
13. سوره نساء، آیه 16.

  • نظری برای این خبر درج نشده است.