LOGIN
طلاب علوم دینی
alshirazi.org
تبلیغ رفتاری
کد 993
نسخه مناسب چاپ کپی لینک کوتاه ‏ 02 آذر 1401 - 28 ربيع الثاني 1444

1- رفتار نیکو با مردم

اگر به هنگام تبلیغ کسی به شما اهانت کرد یا تهمتی به شما زد، زود از کوره در نروید و مقابله به مثل نکنید. هرچند که قرآن کریم چنین حقی را به شما می دهد آنجا که می فرماید: «فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ؛ هرکس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدی کنید».

با این حال، چنین اجازه ای، فقط یک رخصت است و الزام آور نیست؛ زیرا از آن سو نیز می فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ؛ بدی را از راهی که بهتر است دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)».

اگر کسی رفتار ناشایستی نسبت به شما روا داشت، یا شما را آزار داد، شما نیز در مقابل، حق آزار دادن او و انجامِ رفتاری همسانِ رفتارش را با وی دارید، اما خدای متعال در این آیه اخیر سفارش به رفتاری نیکوتر (أحسن) کرده است. دیگر اینکه خدای متعال نفرموده است حَسَن، بلکه «أحسن» را به کار برده، که خود جای تأمل دارد. پس مقابله به مثل اخلاق پسندیده ای نیست. همان گونه که رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امامانِ معصوم علیهم السلام نیز بر این پایه بوده است که بدی ها را با خوبی پاسخ داده اند.

2- اخلاق نیک، لازمه خدمت

حسن خلق در تبلیغ واجب کفایی است. مهم ترین عامل موفقیت های پیامبر صلی الله علیه وآله، حسن خلق او بود که قرآن در این زمینه فرموده است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ». پس مبلغان باید «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ» را سرلوحه امور تبلیغی خود قرار دهند. مبلغ دین نباید در پی احقاق حق، خود از اهانت کنندگان باشد. چنین کاری هرچند جایز است، اما برای مبلغ دین روا نیست. به واقع خداوند چنین مقرر نفرموده است که اخلاق حسنه را واجب اعلام کند تا التزام آور باشد، اما از سوی دیگر، اخلاق نیک برای هدایت مردم ـ همچنانکه در سیره تبلیغی پیامبر صلی الله علیه وآله مشهود است ـ امری لازم است. در نتیجه، اخلاق نیک وجوب کفایی دارد و هرگاه «من فیه الکفایة» نباشد، واجب عینی خواهد بود. که امروزه در عراق و ایران چنین است و مبلّغان شایسته، بسیار مورد نیاز است.

3- واجبی برعهده مسلمانان

تبلیغ دین واجب عینی نیست، بلکه واجب کفایی است. هنگامی که من فیه الکفایه نباشد، تبدیل به واجب عینی می گردد که در مناطقی چون ایران و عراق به مبلغ نیاز است و از این حیث کمبود مبلغ مشهود است. تبلیغ نیک چنان اثری دارد که حتی یهودیان را نیز متحول می سازد. خدای عزوجل در قرآن می فرماید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ؛ به طور مسلم یهود و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت».

در این آیه خدای متعال کینه توزی یهود را نسبت به مؤمنان از مشرکان نیز بیشتر دانسته است. با بررسی تاریخ شواهد بسیاری حاکی از این حقیقت است. در بسیاری موارد یهودیان با تطمیع و وعده دادن ها به مشرکان آن ها را بر علیه مسلمانان شورانده اند. با این حال پیامبر بزرگوار خدا صلی الله علیه وآله توانست آنان را شیفته رفتار و مرام زیبای خود کند.

4- توصیه ای به مبلغان دینی

اهل علم را به خویشتنداری بیشتر و تأسی به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام فرامی خوانم. دستمایه انسان در آخرت عمل اوست و کمتر چیزی همانند اخلاقِ نیک پرونده اعمالِ انسان ها را پربار می سازد. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَأَن لیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی؛ و بی تردید برای انسان چیزی جز حاصل تلاش او نیست».

پس انسان ها در هر مقام و جایی که هستند باید اخلاق والای پیامبر صلی الله علیه وآله را سرلوحه زندگی خود قرار دهند. در این راستا مطالعه و آشنایی با داستان های پیامبر صلی الله علیه وآله و امامان همام علیهم السلام بی گمان بسیار مؤثر و پرثمر خواهد بود.

5- ارزش فعالیت همراه با اخلاق

برادران و خواهرانی که به تحصیل علوم اسلامی اشتغال دارند، در صورتی که تخلق به اخلاق اسلامی را مدنظر قرار دهند و به رعایت آداب و اخلاق اسلامی اهتمام کافی بورزند، خدای متعال توفیق بیشتری به آنان عنایت خواهد نمود. همچنین کسانی که در دفاتر و نهادهای فرهنگی و مذهبی به فعالیت و نشر آداب و اخلاق و معارف اسلامی مشغولند باید خوش اخلاقی را همیشه در برخورد با همکاران، مردم عادی و در تمام لحظات و صحنه های زندگی رعایت کنند؛ چرا که حسن خلق در تعیین ارزش خدمات آنان مؤثر است و هرچه اخلاق آنان بهتر باشد، ارزش خدماتشان افزون تر خواهد شد.

6- تبلیغ عملی

گاهى من یا یك روحانى سعى مى ‏كنیم مواظب باشیم تا مبادا مایه بدنامى اسلام و تشیع و این لباس شویم. این مطلب از اهمیت بالایى برخوردار است، اما یك طلبه باید گفتار و كردارش به گونه‏ اى باشد كه افراد همدم و معاشران او بگویند اى كاش همه مثل او بودند. در روایات متعدد و صحیح السند آمده است: «كونوا دعاة الناس بأعمالكم لا بأقوالكم؛ مردم را با رفتارهاى شایسته خویش به حق دعوت نمایید نه [تنها] با گفتار».

معناى «لا» این نیست كه با قول خود به خدا و اهل بیت علیهم السلام دعوت نكنید، بلكه این سخن بازگو كننده این است كه به گفتار تنها اكتفا ننمایید.

7- تاثیر تبلیغ عملی

تأثیر یك دعوت عملى به مراتب از هزار دعوت زبانى بیشتر است، زیرا افرادى كه با نیكان ـ به حسب برداشت خود ـ همنشین بوده ‏اند و هستند و رفتارهاى نیكوى آنان را دیده ‏اند، تأثیرپذیریشان بیشتر بوده است، در حالى كه شنیدن هزاران موعظه بدون عمل، تأثیرى به مراتب كمتر دارد.

در روایت دیگرى ـ كه تصور مى ‏كنم صحیح باشد ـ امام صادق علیه السلام فرمودند: «كونوا دعاة الناس بغیر ألسنتكم؛ مردم را به غیر از زبان‏ هاى خود به سوى حق دعوت كنید». انسان باید با عمل خود در كنار گفته‏ ها و نوشته ‏هاى خویش مُبلّغ دین باشد.

8- الگوهای خوب و بد

دو روحانى بودند كه هر دو فوت شدند. من آن دو را دیده بودم. یكى از آن دو كه چهره ‏اى شناخته شده بود، در جایى مشغول دعا و زیارت بود به طورى كه نمى‏خواست كسى با او صحبت كند. فردى از عامه مردم در حالى كه قرآنى به دست داشت در مقابل او نشست و گفت: آقا، لطفاً براى من استخاره‏ اى بگیرید. آن شخص كه نمى ‏خواست سخنى بگوید، اشاره كرد كه مثلاً سراغ دیگرى برود، ولى آن مرد كه سخت در فكر فرو رفته بود، متوجه اشاره او نشد و باز قرآن را نزدیك‏ تر برد و گفت: آقا استخاره ‏اى بگیرید. بار دوم آن روحانى اشاره به رفتن كرد، ولى شخص متوجه نشد. این امر بار سوم نیز تكرار شد و ناراحتى آن روحانى را فراهم آورد و در صدد برآمد تا عكس العملى نشان بدهد، ولى به این نتیجه رسید كه استخاره گرفتن از سر و صدا و دعوا آسان ‏تر است، لذا قرآن را از او گرفت و مشغول استخاره شد.

آن شخص همچنان در خود فرو رفته بود و آقا قرآن را باز كرد كه متوجه شد قرآن را سر و ته به دست او داده است. ناگهان با تندى به آن شخص گفت: تو آمدى حواس مرا پرت كردى و حالا هم قرآن را وارونه به من مى ‏دهى؟!

آن مرد كه از عصبانیت و سخنان آقا چیزى نفهمیده بود، دچار حیرت و بهت شد.

در مقابل، روحانى دیگرى را بسیار دیده بودم و با اینكه پیرمرد و مریض احوال بود، اما زمانى كه از نماز جماعت برمى ‏گشت، اگر كسى به او مى ‏رسید و سؤال داشت یا استخاره ‏اى مى‏ خواست، در همان شدت گرما مى ‏ایستاد و پاسخ او را مى‏ داد. مكرر دیده بودم گاهى بچه ‏هاى شش ـ هفت ساله به او مى ‏رسیدند و مى ‏خواستند سؤال بكنند. آن روحانى پیرمرد در همان گرماى طاقت فرسا مى ‏ایستاد و بدون اینكه در سایه قرار گیرد، پاسخ آن ها را مى‏ داد.

سعى كنیم نمونه‏ هاى تقوا، زهد و اخلاق عملى را به مردم نشان بدهیم؛ همان اخلاقى را كه ائمه اطهار علیهم السلام در روایات خود از ما خواسته ‏اند. بنابراین، مطلب اول این است كه خودمان مبلّغ عملى باشیم و دوم اینكه اگر روحانى دیگرى مرتكب یك خطایى شد، نگوییم گناه آن به گردن خود اوست، بلكه هر مقدار كه مى‏ توانیم سعى در جبران آن خطا كنیم تا مردم از اسلام، تشیع و روحانیت فاصله نگیرند.

9- تجلی اسلام در سیره پیامبر و امیرمومنان صلی الله علیهما وآلهما

ماجرایى است كه شیخ صدوق قدس سره آن را با سند معتبر از امام محمد باقر علیه السلام نقل فرموده است و حاصل آن این است كه خالد بن ولید ازسوى پیامبر صلی الله علیه وآله مأموریت یافت، ولى بر خلاف وظیفه خود در محل مأموریت رعب و وحشت ایجاد كرد وعده ‏اى را كشت. وقتى خبر به رسول الله صلی الله علیه وآله رسید، حضرت از كار خالد بیزارى جست، اما به این بهانه كه او مرتكب جنایت شده است و به من مربوط نیست، از خود سلب مسئولیت نكرد. پیامبر صلی الله علیه وآله براى جبران جنایت خالد، امیرمومنان علیه السلام را با صندوقى حاوى دینارهاى طلا به آن منطقه فرستاد و به ایشان فرمان جبران خسارت داد. حضرت على علیه السلام نیز در محل حضور یافته، دیه كشتگان را، حتى دیه جنینى كه براثر جنگ و رعب و وحشت سقط شده بود و همچنین دیگر خسارت‏ هایى را كه از اقدام خالد بن ولید به آن ها رسیده بود، پرداخت نمود. شخصى آمد و گفت: بند پاى شترم را باز كرده‏ اند، حضرت قیمت آن را به او داد. در ادامه روایت آمده است هر قیمتى كه مى ‏گفتند امام علیه السلام مى ‏پرداخت. برخى هم نهایت استفاده را از این جریان برده وچندین برابر حق خود دریافت كردند.شاهد سخن در این است كه حضرت فرمودند: دیگر چه خسارتى دیده‏ اید؟ گفتند نمى‏ دانیم. امام علیه السلام مقدارى طلا بین آن ها تقسیم نموده، سپس فرمود: «ولما لا یعلمون؛ [این وجوه] در مقابل خسارت‏ هایى است كه از آن بى ‏اطلاع هستند».

امیرمومنان علیه السلام خودشان را مسئول دانسته، حتى به جهت اینكه احتمال مى‏ رفت آنان خسارات دیگرى دیده باشند، مبالغ دیگرى به آن ها عطا نمود، سپس فرمود: زمانى كه جنگ به وقوع مى ‏پیوندد، ترس و وحشت بر زنان و كودكان سایه مى ‏افكند. از این رو مقدار دیگرى از آن طلاها را به آن ها عطا كرده، فرمود: «لروعة نسائهم وفزع صبیانهم؛ به خاطر ترس و هراسى‏ كه بر زنان و كودكان وارد شده است». باز مقدارى طلا باقى ماند و حضرت على علیه السلام آن را نیز بین صدمه دیدگان تقسیم نمود و فرمود: این‏ ها را به شما مى ‏دهم تا از رسول خدا صلی الله علیه وآله راضى شوید.

علی علیه السلام كه در كتاب خدا نفس (خود) پیامبر صلی الله علیه وآله خوانده شده است، این گونه اقدام فرمود تا مبادا به نام اسلام، بر چهره درخشان اسلام خدشه وارد شود.

بنابراین، باید سعى كنیم اگر دیگرى بد عمل نمود و ویران كرد، ما به اصلاح آن بپردازیم و همگان را آگاهى دهیم كه پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام این گونه نبودند.

10- نمایندگان دین

در جامعه هستند كسانى ‏كه به نوعى با دین رابطه دارند و در نظر مردم مظهر دین شمرده مى ‏شوند. از میان آنان كسانى نیز هستند كه در نظر چند میلیون نفر نماد دین بوده و مردم افعال و اقوال آنان را حجت مى‏ دانند و حلال و حرام و دین خود را از آنان مى ‏گیرند. فرد دیگرى ممكن است در نظر یك صد هزار نفر، ده هزار نفر، هزار نفر و یا حتى در نظر یك نفر مظهر دین به شمار آید و به نوعى با دین رابطه ویژه ‏اى داشته باشد كه روحانیان و آنان كه به حلال و حرام و نماز و روزه پایبند هستند، در این شمارند. در حقیقت این گروه نماینده دین بوده، با گفتار و كردار خود تعالیم دینى را به ظهور مى ‏رسانند و بالاترین نمادهاى دین و به تعبیر امیرمومنان علیه السلام «امامان عدل» هستند. به همین دلیل است كه رجال مذهبى باید همان گونه كه قرآن كریم خواسته عالم ربانى باشند و بكوشند در تمام افعال خود آموزه‏ هاى امامان معصوم علیهم السلام را به كار بسته، بیش از گفتار با كردار خود مردم را به دین دارى و تقوا دعوت كنند. به یك سخن تنها چنین افراد پرهیزگارى مى ‏توانند آیت خدا و حجتى براى مسلمانان باشند. به هر حال مراجع تقلید، واعظان و عالمان شهر و روستا و كسانى‏ كه محل رجوع یك شهر یا یك روستا و حتى یك خانواده‏اند همگى مراتب گوناگون این صنف را تشكیل مى ‏دهند.

چنان كه گفتیم امامان عدل در رأس این هرم قرار داشته و بالاترین مرتبه را دارند.

11- دو وظیفه اهل علم

دو نكته بسیار مهم وجود دارد كه براى اهل علم شایسته تأمل همه جانبه و دقت كامل است:

نخست پرداختن به زهد حقیقى و دورى از تظاهر به زهد و پرهیز از همه نمودهاى گفتارى و رفتار ظاهرى آن است.

دوم عدم تظاهر به چیزهایى است كه نفرت و دورى مردم را از دین و روحانیت و تشیع باعث مى ‏شود و این نكته كاملاً باید لحاظ شود. به عبارت دیگر از كارهایى كه موجب زدگى مردم از دین و روحانیت مى‏ شود یا افراد سست عقیده را از دین دارى مى‏ رماند، باید پرهیز شود «كونوا لنا زیناً؛ آرایه ما باشید».

مبادا كسى از دوستان ـ خداى ناكرده ـ بر خلاف این رهنمود عمل كند و در میان بستگان و خانواده نسبت به روحانیت ایجاد تنفر كند و آنان را از اینكه با اهل علم وصلت كرده ‏اند پشیمان سازد. این عزیزان باید به گونه ‏اى رفتار كنند كه خویشاوندان نَسبى و سببى به وجود آنان افتخار و آرزو كنند ای كاش دیگر اعضاى سببى و نسبى خانواده مانند این فرد، روحانى مى‏ بودند. بى ‏شك این امر با هوشیارى، دقت، كوشش و استعانت از پروردگار متعال حل مى ‏شود.

12- مواظبت بر اعمال

چنان كه مى ‏دانیم شیعه و دوست دار اهل بیت علیهم السلام نباید به گونه ‏اى رفتار كند كه كفار متنفر شوند؛ چه رسد به مؤمنان و مسلمانان. در تعالیم پیشوایان ما فراوان بدین نكته اشارت رفته است كه باید دوستان ما نه به زبان كه به دست و جوارح، مردم را به سوى تقوا و ایمان فرا خوانند.

خلاصه سفارش ‏ها این است كه حامل دنیا نباشیم و در مقام ثبوت واقعاً زاهد باشیم. دیگر اینكه ظاهر پسندیده‏ اى داشته باشیم و حتى در برخورد با كافران به گونه ‏اى عمل كنیم كه آنان را نسبت به آیین تشیع جذب و علاقه مند سازیم.

13- خلاصه مسئولیت

امیرمومنان امام على علیه السلام فرمودند: «كونوا دعاة اللناس بغیر ألسنتكم؛ با غیر زبان ‏تان (با رفتارتان) مردم را فرا خوانید».

معناى این سخن این نیست كه با زبان خود دعوت نكنیم. خیر؛ بلكه معنایش آن است كه دعوت به عمل ارجح است و هرچه مى‏ گوییم باید قبلاً خودمان به آن عمل كرده باشیم. پس ما مسئولیت خود را در سه چیز باید خلاصه كنیم: قلم، بیان و عمل. حال صحبت سر این است كه چگونه باید مسئولیت سنگین خود را به سرانجام برسانیم تا بتوانیم به معنى واقعى كلمه، امر به معروف و نهى از منكر كنیم. مسلّماً ایفاى این مسئولیت مراتبى دارد. گاه حرفى، روایتى، تفسیرى از قرآن به گونه ‏اى نقل مى ‏شود كه نفرت آور است. گاه طورى بر زبان مى ‏آید كه بى ‏رنگ است و گاه به شیوه ‏اى بیان مى ‏گردد كه جذّاب است. این موارد چون جنبه وجدانى و روحى دارد و به درون و معنویت هر شخص وابسته است، دلیل نمى‏ خواهد. از یكى از مراجع تقلید كه در قم نیستند شنیدم كه از روحانى آگاهى نقل كرده مى ‏گفت: من شبى جایى به همراه عده ‏اى میهمان بودم. آن شب نماز شب را بهتر و مفصل ‏تر از خانه خود قربةً إلى الله خواندم.

14- تشخیص تزاحم

برخى از مردم قدرت تشخیص اهم از مهم و خوب ‏تر را ندارند و فقط ظاهر را مى‏ بینند و این تقصیر امثال من و شماست كه حقایق را آن گونه كه هست به آن‏ ها نرسانده ‏ایم.

حضرت صادق علیه السلام همین مطلب را به اصحاب عالم خود متذكر شده فرموده ‏اند: «لنحملن ذنوب سفهائكم على علمائكم؛ گناهان جاهلان و كم خردان ‏تان را بر دوش علمایتان مى ‏گذاریم».

افرادى هستند عامى كه تزاحم و مهم و مهم‏ تر را نمى ‏فهمند و نمى‏ دانند كه اگر مثلاً شما به جاى نماز شب بنشینید درستان را مطالعه كنید یا به تألیف یك كتاب و مقاله دینى بپردازید و یا اینكه خود را براى بهتر و مؤثرتر شدن منبر فردایتان آماده سازید، از نماز شب خواندن مهم ‏تر و بهتر است. آن وقت اگر تحت شرایطى كه آن شخص عالم در آن شب میهمانى داشت، قرار بگیرد و نماز شب را به جا نیاورید، دین‏ تان نزد برخى در مضانِّ ضعف و ابهام واقع مى ‏شود. پس در چنین مواردى اگر چه درس خواندن و مطالعه و تألیف مهم‏ تر از نماز شب است، اما بهتر است كه نماز شب را بخوانید و حتماً قصد قربت داشته باشید. با این عمل نماز شب را به جا آورده، یك واجب عینى انجام داده ‏اید و آن این است كه آدم ‏هاى عامى را كه تزاحم را درك نمى ‏كنند از گرفتار شدن و بددلى رها كرده ‏اید. قول و قلم و عملِ در راه خدا مراتبى دارد كه نسبت به یكدیگر متفاوت است و فهم این تفاوت‏ ها به مقدار زیادى اكتسابى است. البته معنایش این نیست كه فقط باید از دیگران فراگرفت. خود فرد نیز مى‏ تواند با تأمل و مطالعه و تحقیق موارد مهم را درك كند.

به عنوان مثال، واعظى قبل از شروع منبر آیه ‏اى، روایتى، قصه ‏اى و تمثیلى را در نظر مى ‏گیرد. آن گاه تقدم و تأخر آن ها را مشخص كرده و هریك را مورد تأمل و مطالعه قرار مى ‏دهد تا نحوه مطرح كردن و در نهایت تأثیر بیشتر آن را بسنجد.

15- هدایت دیگران، وظیفه ای همگانی

چه بسیار كارها كه تنها به مدد نیروى زبان و بدون به كار بردن دیگر قواى جسمى شدنى است. پیرمردى را مى ‏شناسم تنها با سخن گفتن و دعوت این و آن به شركت مالى در امور خیر، تاكنون هشتاد مسجد ساخته است. این مطلب را به ویژه اهل علم باید در نظر داشته باشند كه در گفتار و منبر و همینطور نوشتار توانایى‏ هایى وجود دارد كه در دیگر شیوه ‏ها یافت نمى ‏شود. اهل علم باید از طریق منبر و نوشتار فراوان در این راه كوشش كنند.

 یكى از توصیه ها به اهل خطابه و منبر این است كه اگر در جایى مشغول تبلیغ و اقامه شعائر بودید، چند نفر را كه صلاحیت دارند، انتخاب كنید تا همیشه با شما معاشرت داشته باشند. این افراد بیش از آنكه از گفتار شما چیزى بیاموزند، از كردار شما - كه به مراتب درس ‏آموزتر و مؤثرتر است - درس مى ‏آموزند. خود ما نسبت به كسانى كه به آنان اعتقاد داریم، چنین هستیم و بیشتر از آنكه از گفتارشان عبرت بیاموزیم، از كردارشان معرفت مى ‏آموزیم. این افراد كه از نزدیك نماز خواندن، نشست و برخاست، وضو گرفتن، برخورد با مردم، نماز شب و دقایق افعال شما را در نظر دارند، بیش از دیگران از شما بهره خواهند برد و چه بسا براثر مطالعه احوال شما، آسان ‏تر و زودتر اقوال شما را قبول كنند.

 كوتاه سخن اینكه هدایت مردم و نجات دادن آنان از گمراهى و تاریكى و حیرت وظیفه ‏اى همگانى و درسى است كه باید از حضرت سیدالشهدا علیه السلام بیاموزیم. این كار شیوه ‏هاى گوناگونی دارد و هركس باید به نوبه خود به این هدف والا - كه حضرت سیدالشهدا علیه السلام خون قلب پاك ‏شان را براى تحقق آن هدیه كردند - كمك كند و در این راه هیچ كوششى را فرو نگذارد.

16- وظیفه سنگین عالمان

وكلاى امام معصوم ‏علیه السلام باید بسیار هشیارانه و دقیق عمل كنند؛ چه اینكه این مسئولیت بسیار حساس و خطیر است و اگر كسى عذر شرعى پیدا كند و بتواند از این مسئولیت كناره‏ گیرى كند، به حكم عقل باید از این مسئولیت كناره‏ گیرى نماید. اما چه باید كرد كه این مسئولیت، حكم شمشیر دو لبه را دارد و انسان نمى ‏تواند به علت موانع موجود، خود را معذور بداند؛ چراكه امام ‏علیه السلام فرمودند: «لَأَحْمِلَنَّ ذُنوبَ سُفَهائِكُم عَلى عُلَمائِكُم؛ گناهان سفیهان شما را متوجه عالمان شما مى ‏دانم».

 مقصود امام معصوم‏ علیه السلام از علما، در این روایت، تنها مراجع تقلید نیست و به اصطلاح، مقصود معناى اصطلاحى علما نیست، بلكه مراد معناى لغوى عالم است. پس هركس در حد توان علمى‏ اش مسئول هدایت مردم است و البته هدایت گمراهان مسأله بسیار دقیق و مهمى است. اگر سربازان و وكلاى امام زمان عجل الله فرجه آن ‏گونه كه شایسته و بایسته است عمل كنند، پاداش عظیمى خواهند داشت. و در مقابل اگر بد كنند، مورد بازخواست شدید قرار خواهند گرفت. این سخن نه به گزاف است كه ترجمان بیان امام صادق‏ علیه السلام است كه خطاب به یكى از شیعیان فرمودند: «إنّ الحَسَنَ مِن كُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ و إنّه مِنْكَ أَحْسَن لِمكانك مِنّا و القَبیح مِن كُلِّ أَحَد قَبیحٌ و إنّه مِنْك أَقْبَح؛ كار نیكو از هركس باشد، پسندیده است، اما از تو به دلیل انتسابت به ما پسندیده ‏تر است و كار زشت از هركس باشد، ناپسند است، اما از تو به جهت جایگاهت نزد ما ناپسندتر است».

شكى نیست كه اگر ما اهل علم پسندیده عمل كنیم و نیت خود را براى كسب رضایت خداى متعال خالص گردانیم و در حد توان عقلى و علمى، گفتار و كردارمان پسندیده باشد، به مقام و افتخار بزرگى نائل خواهیم شد. اگر یك سرباز یا نماینده نسبت به فرمانده یا موكّل خوب خود، به طور شایسته انجام وظیفه كند، مورد تشویق و قدردانى آنان قرار مى ‏گیرد و آقا امام زمان عجل الله فرجه از همه خوبان بهتر و برترند و آنچه خوبان همه دارند، حضرتش یكجا دارد. اگر اهل علم (سربازان و وكلاى ایشان) صحیح عمل كنند، مسلماً به آن ها پاداش بزرگى عطا خواهند فرمود.

17- اخلاق عملی، عامل مهم تبلیغ

سؤال این است كه ما چقدر قدرت داریم؟ قطعاً هریك از ما قدرت فراوانى دارد. به عنوان نمونه تصمیم بگیریم در تبلیغ و موعظه و تربیت، از جهت عمل و گفتار، پایبند اخلاق باشیم، چه اینكه اگر اخلاق را مهم ‏ترین عنصر موفقیت یك مبلغ ندانیم، حداقل باید آن را یكى از عناصر بسیار مهم موفقیت بدانیم. شاهد این مدعا این است كه خود من و شما نیز تحت تأثیر افرادى قرار گرفته و مى ‏گیریم كه در گفتار و عمل پایبند اخلاق باشند. به عنوان مثال در كربلا واعظى بود كه به نظر من واعظی متّعظ بود و از تاریخ فوت او هم سال ها  گذشته است. وى از نظر علمى رتبه بالایى نداشت و منبرى حرفه ‏اى هم نبود، اما در منازل و صحن حضرت سیدالشهدا علیه السلام منبر مى‏ رفت و در مسجدِ خودش نماز مى ‏خواند. من هم موفق شده بودم بخشى از كتاب عروة الوثقى را نزد ایشان بخوانم و گاهى پاى منبر ایشان مى‏ رفتم. با ذكر این مقدمه، عرض مى ‏كنم که ایشان یكبار مطلبى را در منبر بیان كردند كه به دلیل متخلق بودن ‏شان به اخلاق اسلامى بر من تأثیر گذاشت و با وجود گذشت حدود پنجاه سال از آن تاریخ، تا به امروز نیز تأثیر آن سخن را در خود حس مى ‏كنم. آن مطلب این بود كه در ضمن مواعظش گفت: نكند روز قیامت مشاهده كنیم از میان صدها هزار ركعت نمازى كه در طول هفتاد یا هشتاد سال خوانده ‏ایم به علت غفلت در نماز و عدم حضور قلب، حتى یك ركعت نماز صحیح در نامه عمل‏ مان نباشد؟!

 این مطلب چنان بر من تأثیر گذاشته است كه شاید كمتر نمازى باشد كه هنگام گفتن تكبیرة الاحرام، آن سخن را به یاد نیاورم و عامل آن هم اخلاق است. به یاد داشته باشیم كه اخلاق عملى انسان، بر زن، فرزند، پدر و مادر و دیگر نزدیكان و دوستان و معاشران تأثیر مى ‏گذارد.

البته قابلیت قابل نیز شرط است، چراكه برخى از اصحاب پیامبر خدا صلى الله علیه وآله با وجود همنشینى و مصاحبت با آن حضرت كه از روح بلند، معنویت عظیم و زیباترین اخلاق برخوردار بودند، از اخلاق نبوى بى‏ بهره ماندند و البته افرادى نیز كه اهلیت داشتند، تحت تأثیر اخلاق بزرگ پیامبر صلى الله علیه وآله قرار گرفتند و به مقامات والایى رسیدند.

 به این نكته نیز باید توجه داشته باشیم كه اگر شخصى اخلاق زیبا و شایسته یافت، ضرورتاً بدین معنا نیست كه همه اعضاى خانواده و بستگانش نیز اخلاق خوب پیدا كنند، اما هنگامى كه كسى متخلقِ به اخلاق شد و زمینه هدایت دیگران را فراهم كرد، خدا گناهان دیگران را در پرونده اعمال او نمى ‏نویسد؛ زیرا او در حد توانش انجام وظیفه كرده است.

18- نقش اخلاق نکو در هدایت گمراهان

مسلّم این است كه نقش اخلاق در سازندگى و تربیت افراد، بسیار مهم است و اساساً فلسفه بعثت پیامبر اسلام‏ صلى الله علیه وآله گسترش اخلاق بوده است؛ چه اینكه حضرتش در این باره فرموده ‏اند: «إنّما بعثت لأتمّم مكارم الأخلاق؛ تنها براى كمال بخشیدن به والایى ‏هاى اخلاقى برانگیخته شدم».

 قرآن كریم در آیه ‏اى مى ‏فرماید: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَوَةً لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا الْیهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُوا؛ مسلماً یهودیان و كسانى را كه شرك ورزیده‏ اند، دشمن ‏ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهى یافت».

 اگرچه خدا در این آیه یهودیان را سرسخت ‏ترین دشمنان مؤمنان خوانده، اما براساس روایاتى كه در كتاب كافى نقل شده، پیامبر خدا صلى الله علیه وآله در زمان خودش صدها و شاید هزاران یهودى را با اخلاقِ نیكِ خود به پذیرش اسلام هدایت كردند.

19- نیکی در جواب بدی

تأثیر اخلاق در هدایت مردم بسیار مهم است و كم‏ و بیش اصل تأثیرگذار بودن آن را مى ‏دانیم. اما براى دستیابى به نتیجه مطلوب باید تصمیم بگیریم عملاً به زیور اخلاق و ویژگى ‏هاى آن، همچون صبر، بردبارى و صداقت آراسته شویم و در برابر ناسزا و انتقاد بردبار باشیم. روشن است كه اگر كسى تصمیم بگیرد با اخلاق زندگى كند، در برابر برخوردهاى تند به او سخت نمى ‏گذرد. اگر انسان بردبار باشد، از برخوردهاى تند نه تنها ناراحت نمى‏ شود، بلكه با به یادآوردن پاداش‏ هایى كه خدا براى صابران در نظر گرفته لذت هم مى ‏برد. این امر به كسانى كه جویاى آخرت هستند، اختصاص ندارد، بلكه دنیاى انسان را نیز آباد مى‏ كند. به عنوان مثال اگر - خداى ناكرده - اهل علمى به فكر دنیا هم باشد، هنگامى كه برخورد بد را با رفتار خوب پاسخ دهد، بهره‏ اش را خواهد دید؛ چراكه این تعامل از آموزه‏ هاى قرآن كریم است كه مى ‏فرماید: «وَلَاتَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَلَاالسَّیئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَینَكَ وَ بَینَهُ عَدَوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ؛ و نیكى با بدى یكسان نیست. [بدى را] با آنچه بهتر است دفع كن. آن ‏گاه كسى كه میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى یكدل مى ‏گردد».

 «سَیئة» یعنى دشنام، اذیت و ظلم. و خداى سبحان مى‏ فرماید اگر كسى با اخلاق بد با تو رفتار كرد، پاسخ او را با خوش ‏اخلاقى بده، آن‏ گاه خواهى دید كه دشمن شما مریدتان خواهد شد و در برابر دشمنان شما سینه سپر مى ‏كند و حامى شما مى ‏شود و این نشان دهنده اهمیت اخلاق است.

20- دقت پیامبر صلی الله علیه وآله در انتخاب واژه ها

از یكى از عالمان بزرگ شنیدم كه مى ‏فرمود: در تحقیقى كه انجام داده ‏ام به این نتیجه رسیده ‏ام كه موارد بسیار اندكى از محرمات، در سخنان پیامبر خدا صلى الله علیه وآله با لفظ حرام بیان شده است، یعنى اگر مثلاً پیامبر صلى الله علیه وآله مى ‏خواستند موردى را در شمار محرمات اعلام كنند، نمى ‏فرمودند آن مورد حرام است، بلكه مى ‏فرمودند: خوب نیست، یا من انجام نمى ‏دهم. به نظر مى ‏رسد دلیل اتخاذ این شیوه به وسیلۀ پیامبر صلى الله علیه وآله این است كه حرام یك كلمه تندى است كه ممكن است نه تنها بر افراد كم ظرفیت اثر مثبت نگذارد، بلكه آنان را در موضعِ خطاى خودشان سخت ‏تر كند و به نوعى لجاجت و عناد وادار نماید، هرچند افراد بسیارى نیز این گونه نیستند و از كلمه حرام ناراحت نمى‏ شوند.

 من در این زمینه تحقیقى نكرده‏ ام و آنچه نقل كردم دیدگاه آن عالم بزرگ بود كه در این باره تحقیق كرده بود، ولى در تأیید این دیدگاه، موردى در خاطر دارم كه بیان آن مفید است. عده ‏اى از مشركان، دیگى روى اجاق قرار داده بودند تا غذاى آن بپزد. ظاهراً محتواى آن یك سوسمار بوده. این گروه وقتى نگاهشان به پیامبر صلى الله علیه وآله افتاد، از ایشان دعوت كردند تا با آنان غذا میل كنند. حضرت فرمودند: من این غذا را نمى‏ خورم، اما نفرمودند این غذا حرام است. یكى دو مورد دیگر نیز در ذهنم هست كه مؤید دیدگاه آن عالم بزرگ است.

21- استمرار در تبلیغ

اخلاق مسأله مهمى است، اما  گاهى سخن اخلاقى تأثیر فورى نداشته، در درازمدت تأثیر خود را بر مخاطبان مى‏گذارد و همه ما، به خصوص اهل علم، باید در مقام تربیت، كلمه «لأحملن» را كه امام صادق‏ علیه السلام فرمودند، به خاطر بسپاریم و بدانیم این كلمه، مسئولیت بسیار سنگینى برعهده ما قرار داده است. ما اهل علم مى‏ توانیم جوّ صالحى بسازیم، هرچند همه ما نمى‏ توانیم در مقیاس گسترده و جهانى تأثیرگذار باشیم و تنها انگشت شمارِ از ما از این قدرت بهره‏ مند هستند. در عین حال جا دارد هركسى در حد توان خود براى تربیت خود و خانواده، بستگان، فروشنده، خریدار و سایرین با اخلاق زیبا برخورد كند، كه این تعامل باعث خواهد شد جامعه اصلاح شود و در چنین جامعه‏ اى غالباً افرادِ صالح تربیت مى ‏شوند، البته شكى نیست كه در یك جو بسیار صالحى، مانند عصر پیامبر صلى الله علیه وآله افراد ناصالحى نیز یافت مى ‏شوند، اما آن موارد استثنا هستند، همچنین برآمدن یك انسان صالح از یك جوّ فاسد نیز استثنا است، مانند جو فاسد و ظالمانه حاكم بر كاخ فرعون كه همسر فرعون از آن بیرون آمد. خداى متعال در قرآن كریم در این باره فرمود: «وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ؛ و براى كسانى كه ایمان آورده ‏اند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده».

22- تاثیرگذاری تدریجی در تربیت

نكته شایسته توجه در مسأله تأثیرگذارى اخلاق این است كه اخلاق صحیح تأثیر خود را در میان جامعه برجاى مى‏ گذارد. از این رو، مثلاً یك شاگرد بااخلاق و بافضیلت مى‏ تواند بر استادش تأثیرگذار باشد. این گرچه كم و زیاد دارد، اما در اصل تأثیرگذارى اخلاق شكى نیست.

به عنوان مثال نحوه تأثیر و نفوذ اخلاق در روحیه و نفسِ افراد، مانند تأثیر و نفوذ میخ در دیوار است كه گاهى میخ با زدن یك ضربه چكش در دیوار فرو مى‏ رود و گاهى همان میخ براى نفوذ در دیوار نیازمند بیست ضربه است، یعنى در این مورد بیست درصد هر ضربه چكش‏ ها بى ‏اثر است و اگر، مثلاً نیاز به صد ضربه داشته باشد، هر چكشى یك درصد اثر مى ‏كند، ولى به هر حال، میخ در دیوارِ سخت نیز نفوذ مى‏ كند.

23- تاثیر اخلاق نیکو در تربیت

پیامبر خدا صلى الله علیه وآله در آغاز بعثت مى‏ فرمودند: «قولوا لا إله إلّا الله تفلحوا؛ بگویید خدایى جز الله وجود ندارد تا رستگار شوید».

ایشان با این شعار مشركان را به پذیرش اسلام دعوت كردند و افزون بر این فراخوان، در حقشان دعا كرده، مى ‏فرمودند: «اللّهم اهد قومی فإنّهم لا یعلمون؛ خدایا قوم مرا هدایت كن، زیرا آنان نادانند».

مسلّم اینكه میزان تأثیر این دعوت نسبت به افراد متفاوت بود و برخى از مشركان، بیست و یك سال بعد از بعثت پیامبر صلى الله علیه وآله (تا پس از فتح مكه در سال هشتم هجرى) تحت تأثیر فراخوان رسول خدا صلى الله علیه وآله قرار گرفتند و عدّه ‏اى نیز در سال نخست یا سال دوم یا دهم تأثیر پذیرفتند.

آنچه مهم است توجه به تأثیرِ بى‏ چون و چراى اخلاق در روحیه افراد است، هرچند برخى زودتر تحت تأثیر قرار مى ‏گیرند و برخى دیرتر. بنابراین، ما اهل علم و مبلغان باتوجه به مسئولیت سنگینى كه در برابر مردم و تربیت آنان داریم، براى اینكه بتوانیم در هدایت مردم تأثیرِ جدى و سازنده داشته باشیم، باید به اخلاق اسلامى آراسته شویم. به دیگر سخن، براى اینكه قرآن در ماه مبارك رمضان، عامل هدایت ما شود، باید از ابزار اخلاق و تربیت استفاده كنیم و بدانیم كه مهم ‏ترین ابزارِ موفقیت در هدایت و تربیت مردم، اخلاق و پیوند با مردم و به فكر مردم بودن است.

24- توجه استاد به صاحب جواهر

در اینجا لازم و مفید مى‏ دانم داستانى را براى شما نقل كنم تا كسانى كه این داستان را نخوانده و یا نشنیده ‏اند از آن بهره ببرند. این داستان را از زبان صاحب جواهر نقل مى ‏كنم كه به مناسبتى آن را سر مرقد استاد و مربى ‏اش مرحوم سید جواد عاملى، صاحب كتاب مفتاح الكرامة نقل كرده است. داستان بدین شرح است كه در دوران طلبگى و جوانى صاحب جواهر، مرحوم شیخ جعفر كاشف الغطاء زعامت و مرجعیت شیعه را برعهده داشت و صاحب جواهر یكى از شاگردان ایشان بود، همچنین مرحوم سید جواد عاملى، صاحب مفتاح الكرامة، استاد و مربى صاحب جواهر بوده كه در بالندگى علمى ‏اش تلاش كرده است.

صاحب جواهر نقل كرده است: روزى عده ‏اى از مردم اصفهان به نجف اشرف آمدند و از من خواستند به اصفهان بروم و در آن‏ جا به عنوان روحانى محل انجام وظیفه كنم. نزد استادم سید جواد عاملى، صاحب این قبر (در همان حال به قبر سید اشاره كرد) رفتم و با ایشان، درباره سفر به اصفهان مشورت كردم كه ایشان به من فرمودند: شما از حوزه نجف خارج نشوید، زیرا شما براى آینده این حوزه مفید هستید. اگر این گروه نیاز به روحانى دارند، از میان طلاب فراوان حوزه علمیه یكى را دعوت كنند. در نتیجه، من با وجود اصرار آن ها، دعوتشان را نپذیرفتم. از این رو آن ها نزد شیخ جعفر كاشف الغطاء رفتند و از ایشان تقاضا كردند كه شما، به محمد حسن ، دستور دهید ایشان به عنوان روحانى محل ما، همراه ما به اصفهان بیایند.

ایشان كه استاد من بود به وسیله فرستاده ‏اش مرا احضار فرمود و سؤال كرد: آیا آمادگى دارید به دعوت این گروه، به اصفهان بروید؟

من ضمن عذرخواهى گفتم: فعلاً مشغول درس و بحث هستم و قصد دارم آن را ادامه دهم. ایشان نیز قبول كردند و من به منزل برگشتم، اما آنان بار دیگر سراغ من آمدند و تقاضاى خود را تكرار كردند. این بار نیز دعوتشان را قبول نكردم و آنان براى بار دوم خدمت شیخ جعفر كاشف الغطاء رسیدند و به ایشان گفتند: ما غیر از او هیچ كس دیگر را به عنوان روحانى محل خود نمى ‏پذیریم و شما به هر صورت كه صلاح مى ‏دانید به او امر كنید تا دعوت ما را قبول كند. شیخ جعفر كاشف الغطاء بار دیگر مرا احضار كردند و گفتند من به عنوان مرجع تقلید و حاكم شرع به شما حكم مى‏ كنم به اصفهان نقل مكان كنید. من نیز ناچار پذیرفتم. سپس دستور دادند حكم وكالت مرا بنویسند. آن ‏گاه نزد مربى و استادم، سید جواد عاملى رفتم و جریان را براى ایشان نقل كردم. ایشان گفتند: با رفتن شما به اصفهان مخالفم، اما چون حاكم شرع حكم كرده است، جایى براى اظهار نظر من باقى نمانده است و با تصمیم من مخالفت نكرد و من هم به آن عده قول دادم كه به اصفهان بروم.

به هر حال، كسى كه مى ‏خواهد از محل سكونت خود براى همیشه به محل دیگرى نقل مكان كند، باید وسایل زندگى خود را جمع‏ آورى كند و باتوجه به این كه ایشان عالم بود و بخشى از وسایل او را كتاب تشكیل مى ‏داده و از دیگر سو وسیله نقلیه هم كم بود، باید برخى از كتاب هایش را مى ‏فروخت، یا به دیگران مى ‏بخشید و بقیه را به همراه لوازم زندگى خود به اصفهان مى ‏برد.

 صاحب جواهر مى‏ گوید: به آن ها قول مساعد دادم و آن ها هم خوشحال شدند و من به جمع ‏آورى وسایل زندگى ‏ام مشغول شدم و آنان منتظر بودند تا مرا با خود ببرند. در همین حال كه - شاید - آنان در تلاش بودند تا اسب یا شترى اجاره كنند و وسایل صاحب جواهر را به اصفهان منتقل نمایند، ایشان نزد مادرش مى ‏رود و تصمیمش براى هجرت به اصفهان را به اطلاع او مى ‏رساند.

صاحب جواهر مى‏ گوید: در آن زمان مادرم هنوز زنده بود و من براى خداحافظى نزد او رفتم و داستان را برایش نقل كردم، اما مادرم در پاسخم گفت: من راضى نیستم به اصفهان بروى.

گفتم: شیخ جعفر كاشف الغطاء به من حكم فرموده است و من هم به آن ها قول داده‏ ام. اما مادرم همان سخن را تكرار كرد، پرسیدم: آیا مشكلى دارى كه براى برطرف كردن آن حضور من در نجف ضرورى باشد؟ گفت: نه، ولى مى ‏خواهم شما در نجف بمانید.

گفتم: شما مقلد كاشف الغطاء هستى و ایشان به من حكم كرده است كه به اصفهان هجرت كنم و نباید با حكم ایشان مخالفت كنى. گفت: ایشان به من حكم نكرده است كه با هجرت شما راضى باشم، بلكه به شما حكم كرده است كه به اصفهان هجرت كن، پس رضایت من دست خودم است و من راضى نیستم. چون با این مسأله رو به ‏رو شدم، متحیر ماندم كه چه كار كنم؟ هرچند كوشیدم موفق نشدم او را قانع كنم و سخن آخر او این بود كه اگر مى‏ خواهى بروى برو، ولى بدان كه من راضى نیستم. گفتم: با حكم شیخ چه كنم؟

گفت: برو نزد شیخ و به ایشان بگو كه با همه این شرایط، مادرم از هجرت من به اصفهان راضى نیست و اگر ایشان فرمود با این كه مادرت راضى نیست حكم من به قوت خود باقى است، اگر خواستى هجرت كن، در عین حال بدان كه من راضى نیستم.

من كه سخت متحیر مانده بودم، به حضور شیخ رسیدم و داستان را براى ایشان نقل كردم و از ایشان عذرخواهى كردم و گفتم: علی رغم اینكه من بخشى از وسایل زندگیم را جمع كرده ‏ام و آماده سفر شده ‏ام، ولى مادرم با هجرت من، به هیچ وجه راضى نمى‏ شود و از من خواسته از شما سؤال كنم كه آیا با وجود عدم رضایت مادرم از هجرت من به اصفهان، آیا حكم شما همچنان به قوت خود باقى است یا خیر، و گفته است اگر فرمود حكم من به قوت خود باقى است، امر او را اطاعت كن، ولى من از هجرت شما راضى نیستم.

ایشان فرمودند، اكنون كه ماجرا بدین صورت است، شخص دیگرى را به جاى شما مى ‏فرستیم. آن گروه نیز با شنیدن این تصمیم جدید از دست من ناراحت شدند كه چرا من به قول خود عمل نكردم و شخص دیگرى را همراه خود به اصفهان بردند، اما بعداً فهمیدم كه استادم سید جواد عاملى، از مادرم خواسته بود مانع رفتن من از حوزه نجف شود.

صاحب جواهر، در آن زمان هنوز كتاب جواهر الكلام را ننوشته بود و پس از این ماجرا، براثر تلاش مربى و استاد خود به آن مقام والا نائل گردید. نظر به اینكه مرحوم كاشف الغطاء در سال 1228 ق از دنیا رفته است، از تاریخ وقوع این ماجرا، حدوداً دویست سال گذشته است. منظور از نقل این داستان این است كه ما اهل علم باید به فكر باشیم، در حد توان خود در تربیت افراد بكوشیم و بدانید كه مى ‏توانیم انسان‏ هاى شایسته ‏اى تربیت كنیم كه مایه خیر فراوانى باشند. ما باید در فكر رشد و پیشرفت دیگران باشیم، به گونه ‏اى كه هركس در هر موقعیتى بتواند رشد كند.

25- واژه های سازنده، در تربیت افراد

در روزگار منصور دوانیقی که خفقان عجیبی بر سراسر دنیای اسلام حاکم بوده و حكومت نیز در اختیار شیعیان نبوده، شیعه شدنِ یك نفر سنى مذهب، كار آسانى نبوده است. در آن دوران كتاب و وسایل ارتباطى امروزى وجود نداشته، اما چنان موفقیت‏ هایى به دست آمده است. همین موضوع نشان مى ‏دهد هدایت مردم امكان دارد و مى ‏توان در هدایت مردم موفق شد و یكى از اساسى ‏ترین و مهم ‏ترین عامل موفقیت در امر هدایت مردم، اخلاق است.

ما اهل علم اگر مى ‏خواهیم سخن ‏مان در ماه مبارك رمضان، در سخنرانى‏ ها، درس‏ ها و گفتگوها با دوستان مؤثر باشد، باید خودمان از اخلاق خوب برخوردار باشیم؛ چه اینكه «هر سخن كز دل بر آید لاجرم بر دل نشیند».

مثل معروفى است كه مى ‏گویند بنشین، بفرما و بتمرگ، یك معنا دارد، اما واكنش شنونده در برابر هر واژه متفاوت است. بنابراین، تلاش كنیم همواره از كلمات و ادبیات سازنده و مهرآمیز استفاده كنیم.

26- موعظه حسنه

روزى از جایى عبور مى‏ كردم و شخص دیگرى، كه حال از دنیا رفته است نیز در همان سمت در فاصله چند مترى جلوتر از من حركت مى‏ كرد و خبر نداشت كه من پشت سر او هستم. ناگهان در میان راه چند نفر را دید كه مشغول كار خلافى بودند، كه متأسفانه الآن معمول و مرسوم شده است و بسیارى از مردم مرتكب آن عمل مى ‏شوند و لازم نیست از آن گناه نام ببرم. وى كه به آرامى حركت مى ‏كرد، كمى بر سرعت خود افزود و هنگامى كه به آنان نزدیك شد، به عنوان نهى از منكر، سخنى گزنده با بیانى گزنده‏ تر به آنان گفت. صحبت بر این است كه هرچند او درستكار بود و فكر مى‏ كرد نهى از منكر مى‏ كند، اما من كه شاهد ماجرا بودم دیدم وقتى او این سخن را گفت و رد شد، یكى از آنان متوجه سخن تند او شد و با لحن زشتى به او گفت: مرگ؛ كه البته او نشنید و رد شد.

مقصود این است كه این گونه برخوردها با گناهكاران، نه تنها اثر مثبت ندارد، بلكه نتیجه آن معكوس است و باید توجه داشته باشیم كه این گونه برخوردها نهى از منكر نیست، بلكه خدا چیز دیگرى را فرمان داده، مى ‏فرماید: «ادْعُ إِلَى‏ سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَدِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ؛ با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شیوه ‏اى] كه نیكوتر است مجادله نماى».

این برخورد حكیمانه نبود و در چنین مواردى تندى و پرخاشگرى پسندیده و كارساز نیست، زیرا موعظه حسنه سازنده و تأثیرگذار است و البته ممكن است تأثیر فورى نداشته باشد و مثلاً پس از بیست سال مؤثر واقع شود. به هر حال اخلاق سازنده است، اما تندى اثر معكوس دارد.

27- گذشت جمیل

یکی از عوامل موفقیت در هدایت مردم صفح (گذشت) است. به این معنا  كه هركس نسبت به دیگران ازجمله: بستگان، شاگردان، اطرافیان، دوستان و سایر مردم با گذشت برخورد كند و چنانچه از كسى خطایى سر زند، سخن تندى بر زبان آورد یا رفتارى نامطلوب مرتكب شود، واكنشى خشك و درشت نشان ندهد و مقابله به مثل نكند، بلكه برخورد ناشایست آنان را نادیده بگیرد، موفق خواهد شد، زیرا اگر انسان فرصت خود را صرف مقابله به مثل و بازخواست از آنان كند، به همان اندازه از پرداختن به مسائل مهم ‏تر كه برجسته ‏ترین ‏شان خدمت به اهل بیت ‏علیهم السلام است، باز مى ‏ماند. قرآن كریم با تأكید بر این موضوع مى ‏فرماید: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ؛ پس به خوبى صرف ‏نظر كن».

 پس اگر بنا باشد انسان با كسى كه او را ناسزا گفته، تهمت زده یا مسخره كرده مشاجره و برخورد كند، نه تنها سودى عایدش نمى ‏شود، بلكه عمرش را صرف كارهاى بى ‏فایده كرده است. علاوه بر آن چنین گذشتى در طرف مقابل تأثیر مثبت گذاشته و در ارشاد او نقش مهمى خواهد داشت. از این رو قرآن خطاب به پیامبر صلى الله علیه وآله مى ‏فرماید: «از آنان با گذشت جمیل درگذر»، چراكه انسان گاهى ستم دیگران را در حق خود نمى ‏بخشد كه این حكم مخصوصِ خود را دارد، ولى گاهى از بدى ‏هاى دیگران چشم ‏پوشى مى ‏كند كه در این صورت، گذشت دو وجه دارد: زیبا و غیرزیبا. به عنوان مثال، گاهى شخصى به شما تهمت مى ‏زند یا در نبودتان از شما بدگویى مى‏ كند و شما در برابر او موضع‏ گیرى نمى ‏كنید و اصلاً برخورد نادرست او را به دل نمى ‏گیرید و به او نیز یادآور نمى‏ شوید و از او گذشت مى ‏كنید. این گذشت «جمیل» است، اما گاهى به او گله نمى‏ كنید و به رخ او نمى‏ كشید كه فلان سخن زشت را علیه من گفته‏ اى، اما نزد خود او را آدمى نادرست خوانده، با او قطع رابطه مى‏ كنید. در این مورد نیز گذشت كرده‏اید، اما چنین گذشتى جمیل نیست. از این رو، باید روش برخورد با مردم و عكس‏العمل نسبت به بدرفتارى آنان را از قرآن بیاموزیم كه همان «صفح جمیل» است.

28- سنگین ترین اتهام

امام باقر علیه السلام مى‏ فرمایند: روزى یكى از همسران پیامبر صلى الله علیه وآله ایشان را متهم به زنا كرد. شاید این سنگین‏ ترین و بى ‏رحمانه ‏ترین اتهامى است كه در طول زندگى پیامبر صلى الله علیه وآله به ایشان زده شد، اما پیامبر صلى الله علیه وآله او را مجازات نكردند، طلاقش ندادند، به او ناسزا نگفتند و تنها به همین بسنده كردند كه در پاسخ این اتهام به همسر خود فرمودند: خیر؛ من به چنین عملى دست نزده‏ ام.

 خداى سبحان در قیامت همه اعمال خوب و بد ما را بررسى و جزاى آن را به ما مى ‏دهد، اما پیامبر صلى الله علیه وآله وظیفه ‏اش گذشت بود و بس.

 این داستان را امام باقر علیه السلام پس از حدود صد و اندى سال به مناسبتى نقل فرمودند و من در هیچ ‏یك از منابع ندیده ‏ام كه پیامبر صلى الله علیه وآله آن را براى كسى به طور علنى نقل فرموده باشند، بلكه آن را كتمان كردند.

 به هر حال، كسى كه مى ‏خواهد به مردم خدمت كند و آنان را به راه راست هدایت كند، باید با گذشت باشد. اگر گذشت هیچ فایده ‏اى نداشته باشد، جز اینكه انسان براى خدمت به مردم از عمرش بیشتر استفاده مى ‏كند، ارزش آن را دارد كه گذشت را سرلوحه كار خویش قرار دهد.

هریك از شما درصد بیشترى از این ویژگى را دارا باشید، در راه نشر معارف اهل بیت ‏علیهم السلام و خدمت به آن پاكان بیشتر موفق خواهید شد و در قیامت در برابر حضرت زهرا علیها السلام رو سفید خواهید بود و ثمره عمر و تلاشتان بیشتر و تأثیر تلاش شما در هدایت مردم بیشتر خواهد بود.

 با تواضع، تلاش و گذشت وسیله موفقیت خود را در آگاه كردن و هدایت مردم فراهم كنید.

29- خلق نکو، سبب تاثیر پذیری

شخصى كه در فضایى دینى رشد نكرده بود، به سبب ارتكاب یكى از محرمات با كسى رو به‏ رو شده بود كه در نهى از منكر با او به تندى برخورد كرده بود. وى برایم نقل كرد مقصر بى‏ دینى من (تا زمان ازدواجم) همان كسى است كه با تندى از من مى ‏خواست تا دست از گناه و آلودگى بردارم. نكتۀ قابل توجه این است كه هرچند احتمال دارد عمل نهى از منكر كننده از جهت فاعلى قُبحى نداشته، اما از جهت شیوۀ برخورد با گناهكار، عمل پسندیده ‏اى نبوده است.

شخص مورد نظر كه مرتكب گناه شده بود، الآن نسبتاً شخص متدینى است. او مى ‏گفت: در تدینِ خود مدیون برخورد خوب شخص دیگرى هستم. او كه تاریخ ازدواجش به حدود پنجاه سال قبل برمى‏ گردد، برایم نقل كرد: در آغاز ازدواجم هنوز خیلى مرسوم نبود كه كسى حلقه طلا به دست كند. شاید در هر هزار نفر جوان كه ازدواج مى ‏كردند، تعداد انگشت ‏شمارى انگشتر طلا به دست مى ‏كردند. نه تنها متعارف نبود، بلكه بسیار نادر بود، ولى من حلقه طلا به دست كرده بودم و هركس كه مرا از این كار باز مى ‏داشت، به او مى‏ گفتم: به تو ربطى ندارد. باتوجه به اینكه شخص تندخویى است شاید گاهى سخنان تندى هم به آن‌ ها مى ‏گفته است. او ادامه داد كه روزى در مجلس روضه نشسته بودم، دیدم طلبه‏ اى مبتدى كه حدود هفده یا هیجده سال داشت، جلو من نشسته و به آن حلقه چشم دوخته بود. فهمیدم مى ‏خواهد به من مطلبى بگوید. از این رو تصمیم گرفتم كه مثلاً، اگر چیزى گفت با مشت به صورتش بكوبم، یا جواب تندى بدهم. بعد از مدتى كه به حلقه من خیره شده بود، آهسته به من گفت: آیا بهتر نیست این حلقه طلا را بدهید به همسرتان به دست كند؟ وقتى آن طلبه جوان این‏ گونه با من سخن گفت، هرچند كم سن و سال بود، بر من تأثیر فراوانى گذاشت و گفتم: چشم. همان‏ جا حلقه طلا را از دستم بیرون آوردم.

 مقصود از نقل این داستان نشان دادن قدرت بالاى اخلاق است؛ چراكه در این مسأله افراد دیگرى نیز آن شخص گناهكار را از منكر باز داشته بودند و شاید كسانى او را به جهت آن، مسخره كرده بودند، اما او تغییر جهت نداده بود، ولى در نهایت، تحت تأثیر یك عمل اخلاقىِ زیبا به پافشارى و اصرار بر گناه پایان داد.