LOGIN
طلاب علوم دینی
alshirazi.org
خودسازی
کد 994
نسخه مناسب چاپ کپی لینک کوتاه ‏ 02 آذر 1401 - 28 ربيع الثاني 1444

1- توصیه ای به طلاب علوم دینی

به یک مطلب باید توجه داشت و آن این است که انسان تا جایی که می تواند برای مدتی مثلاً ده سال از خوشگذرانی و دنبال آسایش بودن و تن آسایی دوری کند. ممکن است انسان چیزی را بخواهد و برای رسیدن به آن پیگیر باشد که وظیفه اوست. این پیگیر بودن واجب است و عیب و ایرادی متوجه آن نیست. مراد از خوشگذرانی از نوع حرام آن نیست، بلکه خوش گذرانی مباح مدّ نظر است که مایه تباه شدن عمر است.

یکی از عالمان گذشته ـ که خدایش رحمت کند ـ زمانی به من می فرمودند دنبال این هستم راهی پیدا کنم که زمان غذا خوردن چند دقیقه ای کمتر و کوتاه تر شود و از دیگر سو غذایی باشد نیروبخش که انسان با استفاده از آن در راه خدا و خدمت به اهل بیت علیهم السلام توان و قدرت پیدا کند.

این گونه نگرش و اندیشیدن نسبت به صرفه جویی در وقت عین عقل است. بنابراین، هرکسی می تواند خود را مصداق آیه کریمه: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا؛ هرکس نفس خود را تزکیه کرده، رستگار شده» سازد و در صورتی که بتواند به این مرحله، یعنی خودسازی برسد و آن را در خود به وجود آورد، موفقیت فراوانی کسب خواهد کرد.

2- رمز موفقیت

بسیاری پا به حوزه های علمیه گذارده، به فراگیری علوم دینی می پردازند، اما انگشت‌ شماری از آنان در دانش اندوزی موفق بوده، در عرصه دانش موفقیت ممتاز و خیره کننده ای دست می یابند.

دلیل این موفقیت در فروتنی و گذشت است. این دو خصلت مهم ترین و برجسته ترین صفات اخلاقی هستند که دارندگان آن در بیشتر امور زندگی از موفقیت برخوردار می شوند که می توان به عنوان مثال از: شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، مقدس اردبیلی، شیخ انصاری و سید بحرالعلوم – که رحمت خدا بر آنان باد- نام برد؛ چه این که آنان به دلیل داشتن دو ویژگی یاد شده، در عرصه دانش بر دیگر همگنان خود سرآمد بودند و نام شان ماندگاری یافت.

موفقیت شما به نسبت فروتنی و گذشت تان بستگی دارد.  از خدای عزوجل مسألت دارم توفیق خدمت به اهل بیت علیهم السلام و مکتب و اهداف والای شان را به شما عنایت فرماید.

3- لازمه علم

علم باید با فضیلت همراه باشد و علم بدون فضیلت هیچ سودی ندارد؛ چراکه علم جدای از فضیلت نه تنها مفید نیست، بلکه دربردارنده ضررهایی نیز هست. در روایات شریفه از چنین علمی با تعبیر علم ابلیس و علم شیطان یاد شده است. روشن باشد که ابلیس از علم سرشاری بهره مند بود و بسیار می دانست و می داند، اما از فضیلت بی بهره است.

حدیث شریفی درباره علمِ بدون فضیلت می فرماید: «لا یزید صاحبه إلا بعداً من الله؛ [علم تهی از فضیلت] صاحبش را از خدا دور می کند».

بنابر این روایت، انسان هرقدر که علم داشته اما از فضیلت بی بهره باشد، به همان نسبت از خدای متعال دور می شود، لذا هرکس به هر اندازه ای علم بیندوزد، باید از فضیلت و عمل نیز برخوردار شود.

4- علم و تقوا

عالم پرهیزگار مقام و منزلتی نزد خدای متعال دارد، اما پرهیزگار جاهل ممکن است عملش او را از خدای متعال دور گرداند. در مقابل، عالم ناپرهیزگار ـ چنان که در روایات آمده است ـ اعمالش او را از خدا دور می گرداند.

شما سختی ها را بر خود هموار می کنید تا علوم اهل بیت علیهم السلام را فراگیرید، پس با عزم و اراده خود، تقوا را با علم خود همراه سازید و تصمیم بگیرید که علم خود را با عمل و تقوا قرین سازید تا این علم برای شما و دیگران سودبخش باشد.

5- ضرورتی برای همه

شایسته است که مؤمنان همگی، به ویژه طلاب علوم دینی جز در مواردی مانند: اوقات غذا خوردن و استراحت های ضروری، لحظه ای از زندگی خود را بیهوده بر باد ندهند و تمام اوقات خود را در راه خدا صرف کنند تا بتوانند خود را به طور جدی وقف علم آموزی نمایند. باید به تقوای حقیقی الهی پایبند باشیم. بدین معنا که تمام پیوند و علایق غیرضروری خود را با دنیا و آرایه های آن و سرگرمی ها و هوس هایش قطع کنیم.

هرکس پایبندی اش به تقوای الهی بیشتر باشد، به همان نسبت از توفیق الهی برخوردار خواهد شد، بهره بیشتری در هدایت افراد جامعه خواهد داشت و نامه اعمالش در روز قیامت نورانی تر خواهد بود.

6- خودداری از سوگند

امام سجاد علیه السلام چهارصد دینار به فردى مدیون بودند و آن را پرداختند، اما آن شخص نزد قاضى رفت و از حضرت شكایت كرد و امام علیه السلام را به دادگاه كشید. حضرت فرمودند: پول او را پرداخته ‏ام. قاضى گفت: سوگند یاد كنید.

امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم به من فرمود تا چهارصد دینار از منزل بیاورم. به حضرت عرض كردند: یابن رسول الله، شما كه بدهى خود را پرداخته بودید و اگر سوگند یاد مى ‏كردید به جا بود. امام سجاد علیه السلام فرمودند: نخواستم براى چهارصد دینار یك سوگند راست بخورم.

امامان و پیشوایان ما این بزرگواران هستند و این چنین بوده ‏اند. ما هم سعى كنیم در كنار تبلیغ گفتارى، به خودسازى خود نیز اهتمام ورزیم.

7- تزاحم واجبات

آقایان اهل علم ممكن است در شبانه روز مبتلا به تزاحم واجبات گوناگونى باشند. واجبات كفایى بر زمین مانده ‏اى كه «من فیه الكفایة» ندارد و تبدیل به واجب عینى شده فراوان است و نیازمند مقدمات وجود و صرف وقت است. خود تهذیب نفس در شمار واجبات عینى و مقدمات وجود قرار دارد كه تحصیل آن واجب است؛ زیرا به نظر مشهور فقها مقدمات وجودِ واجبِ مطلق، وجوب عقلى دارد، نه شرعى. اینكه مقدمه واجب وجوب عقلى دارد، بدان معناست كه اگر مكلف مقدمه را به جا نیاورد، طبیعتاً ذى المقدمه نیز حاصل نخواهد شد و لذا مستحق عقاب است.

براى مثال اگر انسان در مقام تهذیب نفس بر نیامد و پیش از آن مقدمات آن را فراهم نكرد و از این رو به دلیل جهل نسبت به مسأله، فعل حرامى از او سر زد یا واجبى را ترك كرد، مستحق عقوبت است و چنین شخصى نمى‏ تواند جهل خود را بهانه قرار دهد؛ زیرا در تحصیل علم و تهذیب نفس تقصیر كرده است. انسان باید الزاماتى را كه نسبت به خانواده، پدر و مادر و دیگران دارد، بداند تا مبادا بعداً ـ خداى ناكرده ـ معلوم شود كوتاهى كرده، مرتكب معصیتى شده یا حقى را به جا نیاورده است.

8- کظم غیض در اهل علم

مسأله كظم غیظ براى اهل علم اهمیت افزون‏ تر و ویژه ‏اى دارد؛ زیرا هركدام از افراد این جامعه علمى، از مرجع، روحانى دِه، واعظ، مدرس و مؤلف به قدر خود و به فراخور حال و به عنوان هادیان جامعه، مسئولیت دارند. البته بسیارند كسانى ‏كه آنان را درك نكرده و تحمل نمى ‏كنند و برایشان مشكل مى ‏آفرینند. هریك از افراد این جامعه كه ما نیز از آنان هستیم بر حسب اختلاف مراتب، موارد غیظ برایشان پیش مى ‏آید، لذا این مسأله را عالمان دین و اهل علم باید بیش از سایر افراد مدِّ نظر قرار دهند و بكوشند تا دچار خشم نشوند و اگر شدند براى رضاى خدا و طلب آخرت آن را فرو برند و به واقع «تجرُّع غیظ» و صبر كنند.

9- اهمیت اخلاص

تقواى در نیت سومین اصلى است كه مرحوم علامه مجلسى آن را در دسته بندى تقوا آورده است. این تقوا بسیار مشكل بوده، به كوشش فراوان نیاز دارد. مشكل بودن آن نه از آن روست كه خود مشكل است، بلكه به گفته شاعر:  «نفس من و شیطان موكل بر من و دنیا و هواپرستى من همگى دشمنان من هستند و راه رهایى از آنان ناممكن است».

این چهار چیز با قدرتِ تمام، انسان را به طرف خود مى ‏كشانند. خواب و بیدارى هم در آن راه ندارد. من و شما خواب و بیدارى داریم، اما آنان چنین نیستند و شیطان نیز در این زمینه مشكلى ندارد، بلكه ماییم كه مشكل داریم و مرتب مورد وسوسه قرار مى‏ گیریم. شیطان هر عمل خلافى را كه از انسان سر بزند، توجیه مى ‏كند و آن قدر او را وسوسه می کند تا نیت او را خراب ‏كند. چنانچه نیت‏ تان درست شد و در تقواى عملى موفق شدید شیطان مدام در صدد خراب كردن آن است.

چند روایت وارد شده است كه روز قیامت عدّه ‏اى نامه اعمال‏ شان بسیار سفید و نورانى است. وجود این روایات بدن انسان را مى ‏لرزاند. انسان‏ هایى كه عمل ‏شان بد نبوده و نمازشان اشكالى نداشته، روزه‏ شان صحیح بوده، حج او، كتاب‏ هاى او، صحبت كردن او درست بوده، بدعت در دین نگذاشته و كارهاى خوب فراوان انجام داده، اما «فیؤمَر بهم إلى النّار؛ امر مى‏ شود كه آنان را به طرف آتش ببرند».

در روایت دارد كه بعضى از ملائكه تعجب مى ‏كنند. ملائكه ‏اى كه روش خدا را مى‏ دانند در شگفتى فرو مى ‏روند. حقیقت امر این است كه در آن روز به فرموده قرآن كریم: «یوْمَ تُبْلَى السَّرَآئِرُ؛ روزى كه نهان‏ ها آشكار مى‏ شود».

همه اینها درست بوده و خیلى هم زحمت كشیده و شب‏ ها را تا به صبح بیدار مانده كه مسأله را اشتباه نگوید و به خطا ننویسد، اما خداى متعال مى‏ فرماید: «ما أرادونـی بها؛ آنان [هر كارى كه انجام مى ‏دادند، براى خود كرده و] نیت خود را براى من خالص نكردند».

مثلاً نیت او از كارى كه انجام مى‏ داد رسیدن به ریاست بود و زمانى هم كه رئیس مى ‏شد و به هدف خود مى ‏رسید، خدا هدف او نبود و خلاصه مطلب، او شخص ریاكارى بود. این مطالب، فرد یا افرادى را در بر نمى ‏گیرد، بلكه شامل همه مى ‏شود. شیطان براى رسیدن به خواسته‏ هاى خود، به هر حربه ‏اى روى مى ‏آورد و ما را با آن حربه ‏ها هدف قرار مى ‏دهد و لذا بسیارى از اعمال مردم عادى، خالى از اشكال نیست.

10- وضوی صحیح و غلط

شخص متعبد و پرهیزگارى بود كه شاید نماز شب او ترك نمى‏شد و اهل تهجّد و عبادت و در عمل انسان خوبى بود. سن او از هفتاد مى ‏گذشت. هنگامى‏ كه وضو گرفتن او را دیدم، دیدم به گونه ‏اى وضو گرفت كه به فتواى مرجع تقلید او و فتواى مشهور علما از شیخ مفید تا امروز وضوى او باطل بود. به حسب وظیفه شرعى به او تذكر دادم، ولى چون سنّ من در حدود بیست سال بود ایشان خنده‏ اى كرد. وضو یكى از همان مسائل است و در این زمینه نیز مسئولیت سفهاء برعهده من و شماست. بسیارى از افراد، مسائل محرمات و واجبات خود را هنوز نمى‏ دانند. اسلام هزاران حكم دارد كه تنها یك قسمت آن عبادات است. مردم بسیارى از احكام الهى را نمى‏دانند و چون نمى دانند به احكام هم عمل نمى‏ كنند. احكام شرع در میان مردم بسیار كم گفته مى ‏شود. انسان باید در طول مدت عمر خود این سه تقوا را در خود ایجاد كند: 1.تقواى در عقیده 2.تقواى در عمل 3.تقواى در نیت.

11- عبادت صحیح

رسول گرامى اسلام صلی الله علیه وآله در وصیت خود به ابوذر مى ‏فرماید: «یا أباذر، أعبدالله كأنك تراه، فإن كنت لا تراه فأنه یراك. واعلم أن أول عبادة الله المعرفة به، فهو الاوّل قبل كل شیء فلا شیء قبله، والفرد فلا ثانـی له، والباقی لا إلى غایة، فاطر السماوات والأرض وما فیهما وما بینهما من شیء وهوالله اللطیف الخبیر وهو على كل شیء قدیر. ثم الإیمان بی والإقرار بأن الله تعالى أرسلنـی إلى كافة الناس بشیراً ونذیراً وداعیاً إلى الله بأذنه وسراجاً منیراً، ثم حب أهل بیتـی الّذین أذهب لله عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً؛ اى ابوذر، خدا را چنان پرستش كن كه گویى او را مى ‏بینى و چنانچه نبینى، او تو را مى ‏بیند. و بدان كه اولین شرط عبادت خدا، شناخت اوست. پس او اول است پیش از هرچیز و چیزى پیش از او نیست، یكتایى است كه دومینى و مانایى كه نهایتى و سرانجامى ندارد، شكافنده (پدید آورنده) آسمان‏ ها و زمین و آنچه در آن ها و میان آن هاست. اوست خدایى كه لطیف و خبیر است و بر هرچیزى تواناست. پس از آن [معرفت] ایمان به من و اقرار به اینكه خداى تعالى مرا به عنوان بشارت دهنده و هشدار دهنده و به عنوان كسى‏ كه به اذن او مردمان را به سوى خدا دعوت مى‏ كند و چراغى تابناك فرا راه همگان، به سوى مردم فرستاد. شرط دیگر عبادت، مهرورزى به خاندان من است؛ همان‏هایى كه خداى تعالى پلیدى را از آنان زدود و پاك و پاكیزه‏ شان گرداند».

در بیانى كه پیامبر صلی الله علیه وآله به ابوذر فرمودند، مفاهیم بسیار بلندى وجود دارد كه در خور تأمل فراوان است. كتاب عین الحیاة مرحوم مجلسى شرحى است بر این وصیت و اگرچه كامل نیست و مرحوم علامه مجلسى همه آنچه را در روایت بوده در شرح عنوان نكرده است، ولى بجاست شما آقایان این وصیت را تفصیلاً شرح كنید.

حضرت در ابتداى این وصیت مباحث اخلاقى را مطرح كرده و دو نكته را مورد تأكید قرار داده ‏اند كه یكى عبادت خدا و دیگرى كیفیت عبادت است؛ «یااباذر، أعبد الله كأنك تراه؛ اى ابوذر، آن گونه خدا را عبادت كن كه گویى حضرتش را مى‏ بینی».

پس نكته اول، ضرورت عبادت خداست؛ چنان عبادتى كه گویى خدا را مى ‏بینى. زمانى كه انسان با یك عالم سخن مى ‏گوید، با یك فرد خوش ذهن و داراى استعداد هم صحبت مى ‏شود یا با یك شخصیت محترمى رو به رو مى‏ شود، چگونه با او سخن مى گوید؟ یقیناً در چنین حالتى حواس خود را متمركز آن شخصیت مى‏ كند و سپس كلمات را بر زبان جارى مى‏ سازد و همواره سعى مى ‏كند تا حساب شده و به دور از هرگونه ایرادى سخن بگوید. حضرت مى ‏فرمایند: عبادت تو اعم از نماز، روزه، دعا، اعتكاف، حج و سایر عبادات باید به گونه ‏اى باشد كه گویى خدا را مى ‏بینى. خداى متعال اگر چه هرگز قابل رؤیت نیست، ولى انسان باید این تصور را داشته باشد تا با او به راز و نیاز بپردازد.

فرض كنید من و شما در حال سخنرانى هستیم كه ناگاه متوجه مى ‏شویم سلمان صحابى پیامبر صلی الله علیه وآله در مجلس نشسته و به سخنان ما گوش فرا مى ‏دهد. حال اگر روایت یا نص و یا تعبیرى كه مقدارى از آن را فراموش كنیم، او متوجه مى‏ شود. در برابر خدا كه خداى سلمان و خالق همه افراد است، انسان باید در عبادت توجه بیشترى كرده و با حضور قلب و احساس حضور حضرتش را پرستش كند. جان كلام اینكه انسان خدا را باید آن گونه عبادت كند كه اگر با همین چشم مشاهده مى ‏كرد، جایى براى افزودن بر كمیت و كیفیت عبادت نداشت.

12- علم و اخلاق در کنار هم

عالِم در هر مرحله ‏اى از علم و دانش باشد، در روستا زندگى كند یا در مركز كشور، جوان باشد یا كهنسال، از آزادى برخوردار باشد یا در سایه نظامى مستبد زندگى كند و در رنج و گرفتارى به سر برد، یا از آسایش و رفاه بهره مند باشد، در هر حال با دیگران برابر نیست. این نابرابرىِ میان دانشمند و نادان به دو دلیل است: علم و اخلاق.

اول: دریافت ادبى از واژه «هل یتسوی الذین یعلمون والذین لایعلمون» در كتاب ‏هاى بلاغى مانند: مطول و مختصر و در كتاب‏ هاى نحوى مانند: مغنى وغیره، این است كه معلق كردن حكم بر وصف، نشان علیت است و «هل یستوى» به اصطلاح عالمان علم نحو، انكارِ ابطالى است، اگر چه ابن هشام به پیروى از گذشتگان و نحویان دیگر انكار ابطالى را مختص به همزه دانسته است كه البته براساس «اسب راهوار نیز گاهى دچار لغزش مى ‏شود» ابن هشام و دیگر نحویانى كه در این امر دنبال او رفته ‏اند، دچار اشتباه شده ‏اند.

قرآن كریم كه قله و ستیغِ فرازمند بلاغت است در این جا براى استفهام، اداتى غیر از همزه به كار برده و با «هَل» ـ كه ویژه انكار ابطالى است ـ از آن تعبیر نمود و فرمود: «هل یستوی» كه معنى آن چنین است: «لا یستوی الذین...؛ دانایان با نادانان برابر نیستند».

بیمارى كه درد و درمان را مى ‏شناسد براى درمان به پزشك مراجعه نمى ‏كند. همچنین راننده ‏اى كه با جاده آشناست، نمى ‏ایستد تا راه را از دیگران بپرسد. بى ‏تردید راننده ‏اى كه راه را مى ‏شناسد با راننده‏ اى كه راه را نمى‏ شناسد برابر نیست؟ آن بیمارى كه درد و درمان خود را مى‏ شناسد، با بیمارى كه علت بیمارى خود را نمى ‏داند یكسان نیست.

دوم: براى اینكه دانش نتیجه خوب داشته باشد، مى ‏بایست از اخلاق برخوردار بود. براى اینكه علم، مفید و كاربردى باشد، باید همپاى آن، بردبارى وجود داشته باشد؛ دانشى همراه با خوش رویى، صبر و شكیبایى، چراكه اگر آدمى برترى صبر را بداند، صبورى خواهد كرد و اگر بداند بردبارى برتر است، بردبار مى ‏شود و چنانچه دریابد شجاعت و دلیرى ارزش است، شجاع خواهد شد و چنانچه بداند گسترش دادن علم، زكات آن است، آن را گسترش خواهد داد.

به هر حال دانش نیازمند اخلاق است و به سان آب گوارایى است كه باید در ظرف زیبا و تمیزى ریخته شود كه اگر در ظرفى آلوده و نامناسب ذخیره شود، گوارایى ‏اش هدر خواهد رفت. دانش نیز چنین بوده، سخت نیازمند اخلاق است. اگر اخلاق، دانش را همراهى كند، آدمى به شیخ مفید مبدّل مى ‏شود كه نامش پس از هزار سال همچنان مى‏ درخشد، به شیخ صدوق تبدیل مى ‏شود كه نامش پس از هزار و اندى سال جاودانه است و مانند شریف مرتضى و شریف رضى مى ‏شود. در صورتى كه دانش از اخلاق بى ‏بهره باشد، چه بسا مردم یك محل آن انسان را نشناسند و ممكن است در روستایى زندگى كند، ولى مردم آن روستا وى را نشناسند.

بى ‏تردید سفارش به اخلاق، جنبه عام و كلى آن است نه صِرف خوش رویى و خوش برخوردى، چه اینكه خوش رویى بخشى از بخش‏هاى فراوان و گسترده ‌دامن اخلاق است.

13- درسی از رسول خدا صلی الله علیه وآله

در این ‏جا لازم مى ‏بینم نكته ‏اى تاریخى را كه بسیار حساس است نقل كنم، اما پیش از بیان آن باید توجه داشت مسائلى وجود دارد كه اگر تمام دنیا ذوب شود، آن ها ذوب نخواهند شد و اگر كوه‏ ها متلاشى شود، آن ها متلاشى نخواهند شد، چنان‏ كه قرآن كریم مى ‏فرماید: «ویسْـَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ ینسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا؛ و از شما درباره كوه‏ ها مى ‏پرسند. بگو: خداى من آن ها را سخت متلاشى خواهد كرد». اما این نمونه ‏ها از هم متلاشى نخواهند شد.

تاریخ نگاران نوشته ‏اند یكى از مشركان به مدینه آمد. رسول خدا صلی الله علیه وآله رئیس حكومتى بزرگ و گسترده بود. در آن روزگاران كه تاریكى استبداد بر تمام كره خاكى چیره بود و هیچ كس را یاراى پرسیدن از حاكمى نبود، آن مشرك برابر رسول خدا صلی الله علیه وآله  قرار گرفت و رداى خشن و پشمین خود را به سختى دور گردن پیامبر صلی الله علیه وآله فشرد ـ و چنان كه در متن روایت آمده است ـ كم مانده بود گردن پیامبر صلی الله علیه وآله از جاى برآید و آن پارچه خشن آسیب سختى بر گردن ایشان وارد كرد که آثار آن تا مدت‏ها مانده بود. در چنین لحظاتى آن مشرك به پیامبر صلی الله علیه وآله گفت: یااباالقاسم، (و از آن جا كه مؤمن نبود، نگفت یا رسول الله) اموال، اموال تو یا پدرت نیست. پس دستور بده تا به من چیزى از آن اموال بدهند.

در آن زمان دو امپراتورى روم و ایران، حقیقتاً و ظاهراً تواناترین حكومت ‏هاى روى زمین بودند، اما رسول اكرم صلی الله علیه وآله از آن دو محكم ‏تر و برتر بود. حضرتش در عین چنین اقتدارى رو به آن مشرك كرد و فرمود: درست است. آن اموال نه مال من است نه مال پدرم، ولى به من بگو چرا چنین كردى؟ آیا حق ندارم تو را قصاص كنم؟ آن مرد پاسخ داد: خیر، حق ندارى. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: چرا؟

پاسخ داد: چون تو از گرامیان و ارجمندان هستى و بدى را با بدى پاسخ نمى ‏دهى.

به دلیل همین رفتار و منش و اخلاق والاى پیامبر صلی الله علیه وآله است كه قرآن كریم ما را به یادگیرى و پیروى از آن حضرت فرا خوانده، مى‏ فرماید: «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ پیامبر خدا براى شما الگو و سرمشق خوبى است [پس، از او پیروى كنید].

14- نور اسلام

اگرچه جوانان شیعه در صدر اسلام و روزگاران پس از آن تأثیر زیادى در هدایت افراد داشتند، اما نباید زیبایى و جذابیت اسلام و تشیع را از یاد برد. دیگران نیز بى ‏دریغ در جهت دعوت مردم به گرایش ‏هاى خود مى ‏كوشند، اما مكاتب غیرالهى آن ها، طبعاً بى‏ اساس و بى ‏پایه است. در مقابل، زیبایى اسلام و تشیع آن ‏چنان گیراست كه اگر درست تبیین شود و درخشندگى آن كه در وجود معصومان علیهم السلام به ویژه حضرت سیدالشهدا علیه السلام تبلور یافته است، بیان گردد، با جان و دل پذیراى آن خواهند شد.

 مسلّم اینكه نور و چراغ به ویژه در تاریكى، گم شده هر انسان صاحب درك است، اما اگر - خداى ناكرده - افرادى كه راهنماى به سوى این چراغ حساب مى ‏شوند، رفتارى ناشایست داشته باشند، مانند آن است كه با سخنان خود، مار و اژدهایى به سمت مردم رها كنند. روشن است كه چنین برخوردى، مردم را از اسلام و مكتب اهل بیت علیهم السلام دور خواهد كرد. شاهد این مطلب اینكه امروز افزون بر خوددارى بسیارى از غیرمسلمانان از پذیرش اسلام، متأسفانه برخى از مسلمانان نیز گام در بیراهه گذارده ‏اند و این نتیجه رفتار ناصحیح و برخورد خشن برخى افراد است.

 طبع بشر به نرمى و مهر متمایل و از خشونت گریزان است. پس همسو با این فطرت گام برداریم و آنان را در راه راست كه در چراغ هدایت حسینى چهره نموده، قرار دهیم و اسلام را آن گونه كه معصومان معرفى كرده ‏اند، معرفى كنیم.

15- برخورد نکو با مردم

امامان معصوم علیهم السلام بهترین الگوى تبلیغ اسلام هستند و با الگو گرفتن از آنان، دسیسه‏ هاى دشمنان اسلام و اهل بیت علیهم السلام ناكارآمد شده و فریب ‏خوردگان با حقیقت‏ هاى پنهان نگاه داشته شده ازسوى همان دشمنان آشنا مى‏ شوند.

 یكى از این بزرگواران كریم اهل ‏بیت علیهم السلام امام حسن مجتبى علیه السلام هستند. در این‏ باره نقل كرده ‏اند: «مردى شامى وارد مدینه شد و به جستجوى امام حسن مجتبى علیه السلام برآمد و چون حضرت را یافت، او را آماج دشنام و ناسزا قرار داد. پس از آنكه از بدگفتن بازماند، امام حسن علیه السلام به او فرمودند: گویا غریبه‏ اى؟ اگر گرسنه ‏اى سیرت كنم، اگر لباس ندارى، لباست دهم، اگر وامدارى، وامت را ادا كنم، اگر سرپناه ندارى، سرپنهات دهم و اگر راه گم كرده‏ اى راهنمایى‏ ات كنم!

 آن‏گاه به او فرمودند: خانه‏ اى بزرگ و مال فراوان دارم. خوب است به خانه ما بیایى و چند روزى نزد ما باشى.

 مرد شامى كه چنین رفتارى از امام حسن علیه السلام دید گریست و گفت: در حالى وارد مدینه شدم كه تو و پدرت مبغوض ‏ترین افراد نزد من بودید و اینك كه باز مى‏ گردم تو و پدرت محبوب‏ ترین خلق خدا نزد من هستید و چند روزى میهمان آن حضرت بود، سپس با توشه ‏اى از محبت به خاندان رسالت مدینه را ترك كرد.

 ماجراى امام حسین علیه السلام با سپاه تشنه حر از دیگر موارد برخورد كریمانه خاندان رسالت است. حر با سپاهى بزرگ و سراپا مسلح راه را بر امام حسین علیه السلام بست تا ایشان را نزد ابن ‏زیاد ببرد یا با ایشان جنگ كند. امام حسین علیه السلام همین سپاه و اسب ‏هایشان را همان اول  و در شدت تشنگى سیراب كردند. این در حالى بود كه حضرت مى‏ دانستند آن ها براى كشتن ایشان و همراهانشان آمده ‏اند و قاعدتاً نمى ‏بایست به كسانى كه فردا با ایشان جنگ مى ‏كنند و آنان را خواهند كشت، آب بدهد، اما این روش با منطق چراغ هدایت سازگارى ندارد و طبیعت چراغ این است كه براى همگان به یكسان پرتو افشانى مى‏ كند تا جویندگان، راه یابند و آنان كه در پى گمراهى اند، دانسته گمراه شوند. این منطق چراغ هدایت است و همین فضیلت ‏ها و اخلاق بلند است كه انسان‏ هاى راه گم كرده، اما پاك ‏نهاد را هدایت مى‏ كند و چه بسا گفتن یك جمله از این قبیل یا داستانى یا یك موضع ‏گیرى سرنوشت انسانى را عوض مى ‏كند.

16- اخلاق نکو، عامل ماندگاری

هرگاه در تاریخ به منظور عبرت گرفتن به كاوش و پژوهش بپردازیم، در مى ‏یابیم تمام عالمان، جاودانه تاریخ نمى ‏مانند، بلكه آنان كه به اخلاق رسول اكرم صلی الله علیه وآله و خاندان ایشان آراسته شده ‏اند، نام ‏شان در تاریخ ماندگار خواهد شد. به عنوان مثال اگر به من یا برادر دیگرى اهانت شود، پاسخ و عكس العمل ما چگونه باید باشد؟

باید این عكس ‏العمل را از سیره و منش رسول خدا صلی الله علیه وآله و خاندان مطهر ایشان ـ كه درود خدا بر آنان باد ـ برگیریم. در راه كربلا گروهى مسلح به رهبرى حربن یزید ریاحى ـ كه تعداد آن ها بیش از هزار نفر بود ـ مانع حركت امام حسین علیه السلام شدند و هدف و مأموریت آن ها این بود كه حضرت سیدالشّهدا علیه السلام را دست بسته تحویل ابن‏ زیاد دهند و آن ها این هدف را بارها به اطلاع آن حضرت رساندند. امام حسین علیه السلام نه تنها از مأموریت آن ها به خوبى آگاهى داشت، بلكه مى‏ دانست برخى از آنان در قتل ایشان و حضرت اباالفضل العباس و دیگر برادران‏ شان، حضرت على اكبر، حضرت قاسم و دیگر یاران پاك ایشان علیهم السلام شریك خواهند بود. با این حال وقتى تشنگى آنان را دید، سیراب‏ شان كرد.

این چشم‏ اندازى است از اخلاق اهل بیت علیهم السلام كه اگر در عالمى یافت شود، تفاوتى ندارد كه این شخص جوان باشد یا پیر، در روستا زندگى كند یا در شهر، گرفتار در مشكلات اقتصادى و سیاسى باشد یا رها و آزاد از هرگونه مشكلى و در هر حال هركه باشد، در دنیا و آخرت موفق و در درگاه خدا از منزلتى والا برخوردار خواهد بود.

رسول خدا صلی الله علیه وآله كه بنیان گذار این مبناى پربها بودند، واقعاً به حق فرموده ‏اند: «إنّما بعثت لاتمم مكارم الأخلاق؛ براى كامل ‏كردن فضائل اخلاقى برانگیخته شده ‏ام».

رسول خدا صلی الله علیه وآله هزاران كار انجام داده ‏اند و از بركت این كارها مردم گروه گروه به دین خدا مى ‏گرویدند. با وجود این، ایشان نفرموده است به جهت این كار یا آن كار برانگیخته شده‏ ام، بلكه مى ‏فرماید: برانگیخته شدم تا مكارم و ارزش ‏هاى اخلاقى را به حد كمال برسانم.

لذا از نظر ایشان مكارم اخلاقى برترین امتیاز براى دانشمندى است كه تمام مردم در این مقوله با او مساوى نیستند و در واقع همین ویژگى، وجه تمایز اوست.

17- وظیفه روحانیان

آنچه باید همیشه مدنظر باشد این است كه ما به عنوان طلبه و روحانى و طبقه منتسب به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف چه وظیفه ‏اى داریم؟ البته این كه این انتساب پذیرفته شده است یا نه مسأله مهم و درخور تأمل است و هرچه در این راه بكوشیم، تلاشمان بیهوده نخواهد بود، به این شرط كه به حقیقت برسیم و انتساب ‏مان را تحقق بخشیم. اما اگر - خداى ناكرده - نتوانیم انتساب حقیقى حاصل كنیم، تمام سعى ‏مان بر باد رفته و هیچ به دست نیاورده‏ ایم و در مقابل، وضعیتى بدتر خواهیم داشت، چراكه با داشتن علم، مصداق این گفتار خواهیم شد كه مى ‏فرماید: «علم لاینتفع به صاحبه لایزیده إلا بُعداً عن الله تعالى؛ دانشى كه به صاحبش سود نرساند [و او را به حق نزدیك نكند، به یقین] او را از خدا دور خواهد كرد».

 حال و با این حساب كه ما روحانیان خود را سربازان امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف مى ‏دانیم، باید توجه داشته باشیم كه روحانیان دو دسته ‏اند. یك دسته كسانى هستند كه مقام عدالت و تقوا و اجتهاد را به دست آورده‏ اند و در این راه توفیق یارشان بوده؛ اینان نمایندگان عام امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف هستند. دسته دوم روحانیانى هستند كه هنوز به مراتب یادشده نرسیده ‏اند كه باید آنان را سرباز آن حضرت خواند. مى‏ دانیم كه اگر وكیل یا سرباز رفتارى درست داشته باشد و مطابق خواست موكل و مافوق خود عمل كند، بى ‏تردید نسبت به دیگران، موقعیت و منزلت بهتر و والاترى نزد موكل یا فرمانده خود خواهد داشت و در صورتى كه برخلاف خواست و میل او رفتار نماید، بیشتر مورد بى‏ مهرى و - خداى ناكرده - كیفر قرار خواهد گرفت. ما به عنوان روحانى باید با همه وجود به این حقیقت تن دهیم و با جان و دل بپذیریم كه درستكارى و وظیفه‏ شناسى دو اصلى است كه معصومان علیهم السلام به ویژه حضرت امام زمان عجل اللَه تعالى فرجه الشریف از ما خواسته ‏اند و نباید در راه جلب رضایت آن پاكان دمى كوتاهى كنیم. در این صورت افزون بر اینكه باید پاسخگوى بى‏ توجهى خود باشیم، بار گناهان دیگران نیز بردوش ما نهاده خواهد شد. ماجراى زیر بهترین گواه بر این سخن است. حارث ‏بن مغیره مى ‏گوید: امام صادق علیه السلام در راه مدینه مرا دید و فرمود: حارث؟

 گفتم: آرى.

 فرمود: «لأحملن ذنوب سفهائكم على علمائكم؛ گناه نادان های شما را متوجه عالمان شما مى ‏دانم». سپس روانه شد.

 به درِ سراى آن حضرت رفته، اجازه دیدار خواستم و چون به حضورش رسیدم گفتم: [چون] مرا دیدى، فرمودى: گناه نادان های شما را متوجه عالمان شما مى ‏دانم. از این سخن سخت وحشت ‏زده شدم.

 امام علیه السلام فرمود: آرى [چنین است]».

 مطلب دیگر در این باب، توقیع شریف حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشریف است كه در آن آمده است: «وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلى رواة أحادیثنا فإنّهم حجتی علیكم وأنا حجة الله علیهم؛ و در پیشامدهاى تازه (حوادث مستحدثه) به راویان حدیث ما رجوع كنید [و با چاره‏ جویى از آنان، خود را از گرداب تباهى وارهانید]؛ چراكه آنان حجت ‏هاى من بر شمایند و من حجت خدا برآنانم».

 نصوص پیش ‏گفته، تكلیف را روشن مى ‏كند و ابهامى باقى نمى‏ گذارد. وانگهى باوجود این عبارات، دیگر بهانه ‏اى براى شانه خالى كردن از زیر بار مسئولیت وجود ندارد كه اگر چنین شود، بى ‏تردید و همان طور كه در سخن امام صادق علیه السلام آمده است، بار گناهان نادان های جامعه بردوش عالمان نهاده خواهد شد و آنان مورد بازخواست قرار خواهند گرفت. روحانیان و عالمان از دو حال خارج نیستند؛ یا سربازان امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف هستند و یا اگر وكالت و نیابت عام داشته باشند، در این صورت، حجت آن حضرت بر مردم هستند كه در هر دو صورت كار مشكل است، زیرا اعمال خوب و بد این طبقه به دلیل موقعیت و مسئولیتى كه دارند پاداش و كیفرى دوچندان دارد. در این‏ باره امام صادق علیه السلام مطلبى فرموده كه درخور توجه است. آن حضرت در برخورد با «شقرانى» (از نواده ‏هاى شقران، غلام رسول خدا صلى الله علیه وآله) فرمود: «إن الحسن من كل أحد حسن، وإنه منك أحسن لمكانك منّا. وإن القبیح من كل أحد قبیح وهو منك أقبح لمكانك منا؛ نیكى و نیكوكارى از همه كس  پسندیده است و از تو پسندیده ‏تر است، به جهت جایگاه و منزلتت نزد ما. و زشتى و بدكارى از هركس ناپسندیده است، اما از تو ناپسندتر است، به جهت جایگاهت نزد ما».

 پرواضح است كه اگر رفتارى درخور و متناسب با سربازى یا نمایندگى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف داشته باشیم، نزد آن بزرگوار موقعیت و مرتبه والایى خواهیم داشت و بدانیم كارهاى نیك و - خداى ناكرده - كارهاى بد همگان را همه روز به محضر آقا امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف مى‏ برند. حال اگر رفتارى نیك در نامه اعمال ما باشد، ایشان را شادمان مى‏ كند و اگر كار بدى در نامه خویش رقم زده باشیم، آن حضرت را سخت آزرده مى ‏سازد.

 از دیگرسو، هرچه موفقیت بالاتر باشد، در صورت لغزش و - خداى ناكرده - سقوط، خطر سنگین ‏تر خواهد بود. به عنوان مثال، اگر عده‏ اى را در نظر بگیریم كه از كوهى بلند بالا مى‏ روند، حال اگر كسى در مراحل اولیه بلغزد صدمه چندانى نخواهد دید و احتمالاً دچار آسیب ‏هاى سطحى شود، اما كسى كه نصف راه را پیموده، به كمر كوه رسیده باشد، در صورت سقوط خطر بیشترى او را تهدید مى‏ كند. با این توصیف وضعیت كسى كه به قله برسد، روشن است، چراكه اگر خود را در آن موقعیت نگاه دارد، كار را به انجام رسانده است، اما اگر بلغزد، بى ‏تردید جان خود را از دست خواهد داد. به همین ترتیب، لغزش طلبه مبتدى و آن كه به نیمه راه رسید به تناسب، خطرى كم و كم‏ تر دارد، ولى سقوط كسى كه مرحله سربازى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف را سپرى كرده، به مقام نیابت عام آن حضرت رسیده باشد، بسیار خطرناك است و حتى ازسوى حضرتش مورد لعن و نفرین قرار خواهد گرفت.

 توجه داشته باشیم كه افرادى چون حلاج، هلالى، شریعى و بطائنى، كسانى بودند كه بالا رفتند، ولى نتوانستند استوار بمانند و سرانجام از قله سقوط كردند. بدین ترتیب ازسوى كانون محبت و سرآمد بندگان و برگزیدگان حضرت حق، یعنى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف مورد لعن و نفرین قرار گرفتند. بى‏ تردید فردى چون بطائنى از آن‏ رو سقوط كرد كه امام زمان خود را نشناخته بود و به او ایمان نداشت. در تاریخ از افراد فراوانى نام برده شده است كه فرجامى این ‏گونه شوم داشتند. بنابراین، با درنظر گرفتن موقعیت و مسئولیت خویش، بكوشیم با شناختن حق امام زمان خویش و نیز فرمانبردارى از حضرتش، وى را خشنود كنیم و در این راه سستى به خود راه ندهیم؛ چه اینكه خشنودى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف خشنودى حضرت بارى ‏تعالى را به همراه دارد. شایان توجه است كه رضایت امام در گرو وظیفه‏ شناسى و سالم نگاه داشتن عقاید از انحراف است. عزیزانى كه در این راه كوشیده‏ اند، بیشتر بكوشند و آنان كه تا به حال توجه نداشته‏ اند در این راه گام نهند. شرط وظیفه ‏شناسى نیز در این است كه اگر كسى از ما وظیفه خود را بپرسد، همان چیزى را كه خود بدان عمل كرده ‏ایم به او بنمایانیم و - خداى ناكرده - گفتار بى‏ عمل نباشد و هدایتگرانى نباشیم كه در بیراهه گام مى ‏نهیم.

18- اخلاص، راه موفقیت

یكى از عوامل رسیدن به مقام والاى عالمان بزرگ رعایت اخلاص است و هرچند براى شناخت اخلاص افراد، نشانه‏ هایى وجود دارد، اما اخلاص واقعى را كسى جز خدا و خود شخصى كه اخلاص مى ‏ورزد، نمى ‏داند و از آنجا كه یك موضوع درونى و پوشیده است، ممكن است شخصى با زیركى چنان ظاهرسازى كند كه دیگران فریب ظاهرِ او را بخورند، اما خودش را نمى ‏تواند فریب دهد و اگر خودش را نیز در ظاهر فریب دهد، نمى ‏تواند خدا را فریب دهد؛ نكته ‏اى كه در رسیدن به معناى اخلاص بسیار مهم است.

به یاد دارم یكى از عالمان كتابى نوشته بود. اهل تحقیق مى ‏دانند كه تألیف كتاب باارزش، نیاز به زحمت فراوان دارد و او نیز براى آن كتاب زحمت فراوانى كشیده بود، ولى یكى از هم ‏دوره‏ هاى او - كه خدا همه آنان را مورد رحمت خود قرار دهد - از او خواسته بود كتابش را براى مطالعه، چند روز در اختیارش قرار دهد، اما چند سال طول كشید و نوشته‏ اش را به او باز نگرداند و هر زمان نویسنده سراغ نسخه خطى كتاب خود را مى ‏گرفت به او وعده مى ‏داد كه به زودى آن را به او باز مى ‏گرداند تا اینكه ناگهان باخبر شد او با ایجاد تغییرات اندكى در محتواى كتاب و تغییر نام كتاب، آن را به نام خود چاپ و منتشر كرده است.

 باوجود این مسأله، به یاد ندارم نویسنده كتاب حتى یك بار گفته باشد كتابى كه به نام فلان شخص چاپ شده، نوشته من است. مطلع شدن من از این موضوع نیز داستانى دارد كه فعلاً از ذكر آن خوددارى مى ‏كنم.

 نویسنده كتاب حتى رفاقتش را با او قطع نكرد و یك مرتبه نیز اظهار نكرد كه این كتاب را او به دروغ به خودش نسبت داده و به اصطلاح، سرقت فرهنگى كرده است.

 این مورد یكى از نشانه‏ هاى اخلاص است و از آن‏ جایى كه نویسنده كتاب اخلاص داشته، از چاپ كتاب به نام دیگرى ناراحت نشده است، چراكه قصد او رسیدن محتواى آن كتاب به دست مردم بوده و این خواسته عملى شده است، هرچند به نام او نباشد.

19- اخلاص شیخ عباس قمی

داستانی كه در موضوع اخلاص درخور ذكر است، ماجرایى است كه هم به صورت مكتوب وجود دارد و هم آن را از كهن‏ سالان شهر قم مكرر شنیده ‏ام. این مطلب درباره مرحوم حاج شیخ عباس قمى صاحب كتاب مفاتیح الجنان است. وى در قم متولد شد و همان ‏جا زندگى مى ‏كرد. آن مرحوم كمتر سخنرانى مى ‏كرد و غالباً به تحقیق و نگارش اشتغال داشت.

در گذشته، كشورهاى اسلامى هرچند مرزهاى مشخصى داشت، اما براى رفت و آمد در این كشورها، نیاز به گذرنامه نبود. نقل شده است یكى از توفیقات ایشان این بود كه در تمام مشاهد مشرفه مانند: قم، مشهد، كربلا، نجف، كاظمین، سامرا، مدینه و مكه، براى مدتى هرچند كوتاه سكونت داشته و از بركات آن مکان های متبرك بهره ‏مند شده بود.

 زمانى كه ایشان در قم سكونت داشت، مشغول درس و نگارش آثارش بوده است. پدر ایشان كاسب بود و هر روز در مسجد امام حسن عسكرى‏ علیه السلام پاى منبر یكى از روحانیان سخنور كه جمعیت بسیارى براى استفاده از سخنرانى او حاضر مى ‏شدند، حضور پیدا مى ‏كرد. روزى به مرحوم حاج شیخ عباس قمى (فرزندش) مى‏ گوید: شما هم مانند فلان سخنران در مسجد امام حسن عسكرى‏ علیه السلام منبر برو و براى مردم سخنرانى كن تا هم بهره معنوى ببرى و هم از تكریم و احترام مردم بهره‏ مند شوى.

 نظر به اینكه آن سخنران در طول سخنرانى خود از كتابى استفاده مى ‏كرد كه مورد استقبال شنوندگان قرار گرفته بود، او به فرزندش توصیه مى‏ كرد كه تحقیق كند تا بفهمد چه كتابى است و او نیز آن كتاب را تهیه و براساس مطالب آن كتاب سخنرانى كند، اما حاج شیخ عباس قمى كه مى ‏دانست، گوینده مورد نظر با استفاده از مطالب كتاب منازل الآخرة (نوشته خود ایشان) توجه حضار را به خود جلب كرده است، باوجود پافشارى پدرش براى ایراد سخنرانى، از چنان اخلاصى در عمل برخوردار بود كه هیچ‏ گاه به پدرش نگفت كه نویسنده آن كتاب خود من هستم.

 این موفقیت بسیار بزرگى است كه انسان به دام شیطان گرفتار نشود، زیرا شیطان به نام خدا سوگند یاد كرده است با تمام نیرو انسان‏ هاى غیرمخلص را گمراه كند آن‏ جا كه خدا این تهدید شیطان را در قرآن كریم نقل كرده، مى ‏فرماید: «قَالَ رَبِ‏ّ بِمَآ أَغْوَیتَنِى لَأُزَینَنَّ لَهُمْ فِى الْأَرْضِ وَلَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمخْلَصِینَ؛ گفت: پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من هم [گناهانشان را] در زمین برایشان مى ‏آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان خالص تو از میان آنان را».

باتوجه به این آیات، تنها وسیله نجات‏ بخش انسان‏ ها از دام شیطان، اخلاص است.

20- اخلاق نکو، رمز موفقیت

پیامبر صلى الله علیه وآله فرمودند: «اِنما بُعثت لِأُتمم مكارم الأخلاق؛ من برانگیخته شدم تا والایى ‏هاى اخلاقى را كمال بخشم».

 پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله در این روایت، فلسفه رسالت خود را تكمیل والایى ‏هاى اخلاقى معرفى كرده است. اخلاق، شامل مجموعه ‏اى از صفات پسندیده است كه عالمان اخلاق آن‏ ها را در كتاب‏ هاى اخلاقى گردآورى كرده‏ اند. از آن جمله، مرحوم ملا محمد مهدى نراقى رضوان الله علیه در كتاب جامع السعادات این صفات را گردآورى كرده و فرزند ایشان، ملا احمد نراقى نیز در كتاب معراج السعاده آن را به فارسى ترجمه و خلاصه كرده است. همچنین مرحوم علامه مجلسى رضوان الله علیه در چند جلد از كتاب بحارالانوار، روایات مربوط به اخلاق و شیوه آراستن نفس به صفات پسندیده اخلاقى و پیراستن آن از رذائل را گرد آورده است.

21- تواضع اهل علم

تواضع، كارهاى سخت را آسان، تلخى‏ ها را شیرین و دور را نزدیك مى ‏كند. امام صادق‏ علیه السلام در این باره مى ‏فرمایند: «تَواضعوا لِمن تُعلِّمونَه العِلم وتَواضَعوا لِمن طَلبتم مِنه العِلم؛ در برابر كسى كه به او علم مى ‏آموزید و كسى كه از او علم فرا مى‏ گیرید، فروتن باشید».

 منظور از نقل این روایت، آن قسمت است كه به عالمان توصیه مى‏ كند كه در برابر شاگردان خود فروتن باشند. پس استاد نباید انتظار داشته باشد شاگردان در برابرش تواضع كنند. اگر مى ‏خواهید در تدریس و تربیت موفق شوید و شاگردان شما نیز موفق شوند، باید در برابر آنان فروتن باشید و به هر مقام علمى و جایگاه اجتماعى ای رسیدید، اگر كسى به شما انتقاد یا از شما سؤالى داشت، با فروتنى به او پاسخ دهید، هرچند برداشت و پرسش او نادرست باشد.

 دو استاد بودند كه من نزد هر دوى آنان درس خوانده‏ ام. یكى از آن دو كه از علم بیشترى هم برخوردار بود، هرگاه شاگردان از او سؤال مى‏ كردند، مى ‏گفت علم عزیز است باید تلاش كنید تا پاسخ سؤال خود را پیدا كنید. گرچه قصد تشكیك و تردید در نیت او ندارم، شاید قصد او تربیت ما بوده است، ولى دیگرى كه سابقه علمى كمترى داشت، هرگاه شاگردان از او سؤال مى ‏كردند با روى خوش و تواضع با شاگردان برخورد مى ‏كرد، به گونه‏ اى كه شاگردان علاقه‏ مند بودند با دقت در مطالب كتاب، پرسش ‏هاى بیشترى مطرح كنند و گاهى خود او پرسش‏ هایى را مطرح مى ‏كرد و شاگردان را به مشاركت در سؤال و جواب فرا مى‏ خواند. ایشان بیشتر از استاد دیگر ما موفق بود و باوجود اینكه طبق قاعده و روند مرسوم در حوزه‏ ها، زمینه موفقیت آن استاد بیشتر فراهم بود، اما این استاد به دلیل تواضع و فروتنىِ علمى، از موفقیت بیشترى برخوردار بود؛ زیرا اخلاق خوب شیرین است و همه مردم دوست دارند كام تن و جان را شیرین كنند، از این رو از افراد بااخلاق بیشتر استقبال مى ‏كنند.

22- اهمیت گذشت

گذشت از صفات والاى اخلاقى است كه رعایت آن براى همه، به ویژه اهل علم لازم است. یك عالم با زن و فرزند، پدر، مادر، بستگان، دوستان و امثالهم تماس دارد. مسلماً اخلاق همه آن ها همانند اخلاق سلمان و ابوذر نیست. برخى برخوردهاى تندى دارند و برخى با اندك رنجشى قهر مى‏ كنند. اهل علم باید با این مسائل با گذشت برخورد كنند و هرگز با كسى قهر نكنند تا نیاز به مصلح داشته باشند و یا در برخورد با اطرافیان سخت ‏گیرى و حساب ‏كشى نكنند و مبادا عمر خود را صرف سؤال و جواب‏ هاى بیهوده نمایند. راستى اگر كسى عمر خود را این ‏گونه سپرى كرد، خداى سبحان به او پاداش مى ‏دهد؟ آیا مردم به او علاقه ‏مند مى ‏شوند؟ یقیناً پاسخ این پرسش‏ ها منفى است، نه خدا او را براى اتلاف عمر در برخورد با اطرافیان دوست مى ‏دارد و نه مردم، و نه با این شیوه به مقامى م ى‏رسد.

 یكى از عالمان كهنسال كه حدود نود سال داشت براى من نقل كرد: اول ازدواجم میان من و همسرم مشاجره‏ اى پیش آمد كه من در برابر تندى او گذشت نكردم و جواب تندى به او دادم و هنوز پس از هفتاد سال كه از ازدواج ما مى‏ گذرد، همسرم آن عدم گذشت را به رُخم مى ‏كشد و مى ‏گوید تو همان هستى كه آن روز فلان سخن را  گفتى. باوجود اینكه بعداً پشیمان شدم، ولى بى‏ فایده بود.

 اگر او گذشت كرده بود، لازم نبود هفتاد سال تاوان آن یك جمله را پس دهد و در نتیجه، سخنان درست او نیز، گاهى فداى آن كم‏ گذشتى شود. این یك نمونه از هزاران است، شاید پدر، مادر، برادر، دوست و دیگران با شما برخورد تندى كنند، حال اگر بر آن باشید كه گذشت نكنید، باید تمام عمر خود را صرف مشاجرات بى‏ حاصل نمایید اما با یك مرتبه گذشت، عمرى آسوده خواهید بود.

23- گذشت و تواضع، سبب موفقیت

چهل سال قبل، چند هم ‏شاگردى بودیم كه با هم نزد استادى درس مى ‏خواندیم. روزى استاد ما نسبت به یكى از آن هم‏ شاگردى‏ ها  كه فرد خوب و درستكارى هم بود، تندى كرد. او نیز ناراحت شد و وسط جلسه درس، كتاب خود را بست و گفت: اگر دیدگاه شما درباره من این است، چرا من درس بخوانم؟ و بدین ترتیب درس را رها كرد و رفت در بازار مشغول كاسبى شد. اگر او این برخورد تند را تحمل و در حق استاد خود گذشت مى‏ كرد، خیلى كار مشكلى نبود و شاید امروز كارآمدتر و براى جامعه مفیدتر مى‏ بود.

 اگر شرح حال عالمانی چون شیخ مفید، صدوق و امثال آن بزرگواران را مطالعه كنیم، پى مى ‏بریم كه نام و یاد نیك آنان، بدون گذشت باقى نمانده است، زیرا انسانى كه گذشت نداشته باشد، بخشى از عمرش را صرف هیچ كرده و به همین اندازه از استفاده مفید از عمرش محروم مى‏ شود. بنابراین، انسان با تواضع و گذشت بهتر مى ‏تواند از عمرش بهره ببرد، البته رعایت بقیه صفات اخلاقى هم لازم است.

24- ماندگاری کارها

این را بدانید كه آنچه براى خدا انجام مى‏ دهید، نزد خدا باقى مى‏ ماند كه حضرتش مى ‏فرماید: «مَا عِندَ اللهِ بَاقٍ؛ آنچه پیش خداست پایدار است».

 در مقابل، اعمال دیگرى كه شخص براى لذت و بقاى خود انجام مى ‏دهد مانند: خوردن غذاهاى لذیذ، پوشیدن لباس‏ هاى گران‏ قیمت، آرمیدن در بسترهاى نرم، زندگى در منزل‏ هاى مجلل و مانند اینها نابود خواهد شد كه قرآن كریم مى ‏فرماید: «مَا عِندَكُمْ ینفَدُ؛ آنچه پیش شماست تمام مى‏ شود».

25- دو عامل موفقیت

عوامل مؤثر در رسیدن به موفقیت چند امر است ازجمله اینكه انسان تمام وقت خود را به كسب علم، اعم از عقاید، احكام و اخلاق اختصاص دهد و به هیچ‏ وجه عمر خود را به هدر ندهد.

 مسأله مهم دیگر، تقوا است. باتوجه به اینكه انسان در درون خود تمایلاتى را احساس مى‏ كند كه در بیان قرآن و روایات «شهوت» خوانده مى ‏شود، یعنى اشتها، این خواسته‏ ها و شهوت ‏هاى درونى، بر او فشار وارد مى‏ كند و تا آنجا پیش مى‏ رود كه انسان را از صراط مستقیم منحرف و او را در ورطه نابودى گرفتار مى‏ كند. انسان براى اینكه خود را از انحراف حفظ كند، نیاز به ابزار و وسیله بازدارنده‏ اى دارد و آن تقواست. نقش تقوا در وجود انسان به مانند نقش ترمز در وسایل نقلیه است كه اگر مثلاً كسى در جاده ‏اى كوهستانى كه پر پیچ و خم و دو طرف آن نیز دره یا كوه قرار گرفته رانندگى كند، باید ماشین مجهز به ترمزى قوى باشد تا راننده بتواند وسیله نقلیه را از منحرف شدن به چپ و راست باز دارد و البته شرط گذشتن بى‏ خطر از چنین راه‏ هایى هشیارى راننده است. بنابراین، انسان براى حفظ نفسِ خود از افتادن به دره شهوات، نیازِ به تقوا دارد كه در پناه آن خود را از افراط و تفریط و انحراف به چپ و راست و خروج از صراط مستقیم حفظ كند.

 مثال دیگر اینكه گاهى انسان غذایى را دوست دارد، اما براى او مضر است، و خوردن آن باعث نابودى ‏اش مى‏ شود. با این فرض اگر انسان نیروى بازدارنده ‏اى نداشته باشد كه او را از افراط و تفریط در خوردن حفظ كند، خواسته‏ هاى درونى بر انسان غالب شده، در خوردن، آشامیدن، كامجویى جنسى، خواب، بیدارى، كار، استراحت و...، دچار افراطش كرده، بیمار و نابودش مى ‏كند. در زبان عربى به این نیروى بازدارنده و ترمز نفسانى درونى تقوا گفته مى ‏شود و از ماده «وقایة» به معناى نگهداشتن و معناى لغوى آن، خویشتن‏ دارى است.

26- معنای شرعی تقوا

تقواى شرعى بدین معناست كه انسان در راه خدا افراط و تفریط نكند و دراثر تمرین، رفته رفته از گناهان بیزار شود و همان ‏گونه كه افراد از پلیدى و آلودگى تنفر دارند، از ارتكاب گناه گریزان باشند و یا مانند كسى كه از آلوده شدن دستش ناراحت است و با شستشوى آن وجدانش آرام مى ‏گیرد، به هنگام ارتكاب گناه، ناراحت و بى ‏قرار باشد تا با توبه و جبران گناه، روح خود را از آلودگى ‏هاى نافرمانى خدا پاك كند.

 زمانى كه انسان در وجود خود مى ‏بیند كه گناه را دوست دارد و از آن احساس لذت مى ‏كند، باید تقواى الهى را در وجود خود تقویت نماید تا به جایى برسد كه واقعاً از نافرمانى خدا بیزار و به انجام واجبات و ترك محرمات علاقه‏ مند شود و همچنان تقوا را سرلوحه زندگى خود قرار دهد؛ چه اینكه تقوا راه بیرون رفتن از هر ورطه ‏اى است.

27- رهایی از گرفتاری ها

خداى سبحان در رابطه با تقوا مى‏ فرماید: «وَ مَن یتَّقِ اللهَ یجْعَل لهُ مَخْرَجًا؛ و هركس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بیرون شدنى قرار مى‏ دهد».

«مَن» در این آیه موصوله است؛ یعنى هركس. و همینطور حاوى معناى شرط است، یعنى اگر كسى تقواى الهى پیشه كند، خداى متعال راه نجات از گناهان و گرفتارى‏ ها را پیش رویش مى ‏گشاید. این وعده الهى همانند دیگر وعده‏ هاى خدا تخلف ‏ناپذیر است و هركس با خدا باشد، از یارى آن مهربان ایمنى ‏بخش، برخوردار خواهد بود و خواهد توانست در پرتو تقوا براى بشریت مفید باشد؛ چراكه انسان متقى مى ‏كوشد علاوه بر خودش، دیگران را نیز از گرفتارى‏ ها و بیراهه ‏پویى ‏ها نجات دهد.

28- شرمندگی یا خشنودی

البته رسیدن به تقوا، كار آسانى نیست، بلكه به تصمیم جدى انسان بستگى دارد. یكى از راهكارهاى رسیدن به آن، محاسبه نفس است. بدین معنا كه اگر كسى خود را موظف و ملزم كند كه روزى چند دقیقه با خود خلوت كرده و بیندیشد كه در طول شبانه روز گذشته چه كرده است و آیا مى ‏پسندد فهرست اعمالش را خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه ارائه نمایند؟ اگر نسبت به اعمالى كه انجام داده است از آن حضرت احساس شرمندگى نكند، خوشا به حال چنین كسى و باید به پاس این پاكى اعمالش، خدا را شكر كند. اما اگر به این نتیجه رسید كه رفت و آمدها، گفتارها و برخورد با بستگان، دوستان و... مورد رضایت امام زمان عجل الله فرجه نیست، باید بدون از دست دادن فرصت استغفار كند و از خدا بخواهد او را مورد عفو و مغفرت خود قرار دهد و گناهش را بپوشاند. علت به كار بردن واژه پوشاندن این است كه هیچ عملى گم و نابود نمى ‏شود و حتى دانشمندان مادی گراى غرب معتقدند تمام آواهایى كه از انسان‏ ها برآمده همچنان در فضا باقى است و براى شنیدن آن سخنان به ابزارهایى نیاز است كه بتواند آن صداها را دریافت كند و در اختیار ما قرار دهد، اما از بین نمى‏ روند، لذا سخنان حضرت آدم، ابراهیم، موسى و دیگر رسولان على نبینا و آله و علیهم الصلاة و السلام نیز در فضا مانده است.

 پس سخنان ما افزون بر ماندگارى‏ اش در فضا، در پرونده اعمال ما نیز نوشته و هر عملى كه از ما سر زند، نیك باشد یا بد، ثبت شده و هیچ قدرتى توان محو كردن آن اعمال را ندارد.

29- معنای غفران

فقط خداى متعال گناهان ما را به لطف خود مى ‏پوشاند؛ چراكه ستارالعیوب است و دوست دارد عیب بنده‏ اش را بپوشاند. غفران نیز به معناى پوشاندن است و وقتى از گناهان خود استغفار مى‏ كنیم، بدین معناست كه از او مى‏ خواهیم گناهان ما را بپوشاند، اما خدا به شرطى گناهان ما را مى‏ پوشاند كه هنگام استغفار تصمیم جدى داشته باشیم در آینده آن گناه را تكرار نكنیم و واقعاً از تن دادن به آن شرمنده و پشیمان باشیم.

30- اهمیت اخلاق نکو

از راه های كسب تقوا اخلاق است و این ویژگى از چنان اهمیتى برخوردار است كه پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله درباره دلیل بعثت خود مى‏ فرمایند: «إنّما بُعثتُ لأتمِّم مكارم الأخلاق؛ من برانگیخته شدم تا فقط والایى ‏هاى اخلاقى را كمال بخشم».

 دقت در این جمله، جایگاه والاى اخلاق را در اسلام و رسالت پیامبر صلى الله علیه وآله به خوبى روشن مى ‏كند؛ چراكه هرچند پیامبر صلی الله علیه وآله براى مردم دین را كه مجموعه ‏اى از عقاید، احكام (نماز، روزه، حج) و اخلاق است، آورد، اما براى هیچ یك از آن ها نفرمودند: «إنما...»، ولى براى اخلاق فرموده‏ اند: «إنما بُعِثْتُ»، یعنى تنها برانگیخته شدم براى ... .

 بنابراین، باتوجه به این سخن پیامبر صلى الله علیه وآله كه در آن فلسفه رسالت آن حضرت بیان شده، چه كسى در پیروى از اخلاق پیامبر صلى الله علیه وآله و اهل بیت‏ علیهم السلام از مسلمانان، شیعیان و عالمان سزاوارتر است؟ و لذا باید طالبان علم به عنوان یك راه كسب تقوا، به اخلاق اسلامى آراسته گردند.

31- عدم ترش رویی با مردم

یكى از خصوصیات اخلاقى پیامبر صلى الله علیه وآله این بود كه چهره درهم نمى ‏كشیدند و روى ترش نمى ‏كردند. ما هم نباید حتى با دشمن و مخالف خود، عبوس باشیم و باید در برخورد با كسى كه با ما تندى مى ‏كند بشاش و خندان باشیم. این خصلت بسیار سازنده و بهترین شیوه امر به معروف و نهى از منكر است، زیرا غالباً شخص گناهكار با این برخورد از گناه باز داشته مى ‏شود و در نتیجه پرونده اعمالش سیاه‏ تر نشده، بعداً هم پشیمان مى ‏شود.

32- خوشرویی پیامبر صلی الله علیه وآله با مردم

بنا به نقل روایات، پیامبر صلى الله علیه وآله به گونه ‏اى بشاش و خوشرو بودند كه هركس نگاهش به چهره آن حضرت مى ‏افتاد، غم‏ ها و نگرانى ‏هایش را فراموش مى ‏كرد و مثلاً اگر گرسنه بود، با كسى دعوا داشت، بیمار بود یا درگیر مشكلى بود، با نگاه كردن به چهره آن حضرت همه این ها را فراموش مى ‏كرد. از این رو براى آراستگى به اخلاق اسلامى باید به پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله اقتدا كنیم؛ چه اینكه خداى سبحان، پیامبرش را الگو قرار داده، آنجا كه مى ‏فرماید: «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ قطعاً براى شما در اقتدا به پیامبر خدا سرمشقى نیكوست».

33- پاک ‌مردی از یمن

پیامبر صلى الله علیه وآله اصحاب بسیارى داشتند و طورى كه نقل شده است، تنها در روز غدیر، یكصد و بیست یا یكصد و هشتاد هزار پیر، جوان، عالم و غیر عالم گِرد آن حضرت فراهم آمده بودند. اما مسلمانى كه پیامبر صلى الله علیه وآله را ندیده بود و بوى بهشت را به مدینه برد، اویس قرنى بود. از مردم اهل یمن و از طایفه بنى‏ مراد بود. پارسا مردى كه نتوانست به محضر پیامبر صلى الله علیه وآله شرفیاب شود. مورخان درباره ‏اش گفته ‏اند: او بدون آنكه پیامبر صلى الله علیه وآله را ببیند، مسلمان شد و در اسلامش هم خیلى محكم و ثابت‏ قدم بود. او مادر پیرى داشت و نمى ‏توانست او را رها یا با او مخالفت كند و به دیدار رسول خدا صلى الله علیه وآله به مدینه برود، لذا روزى از مادرش خواست اجازه دهد به دیدن پیامبر صلى الله علیه وآله برود. مادرش به این شرط كه شب را در مدینه نماند و زود برگردد، اجازه‏ اش داد. او هم وقتى وارد مدینه شد متوجه شد كه رسول خدا صلى الله علیه وآله در بیرون مدینه به جایى سفر رفته ‏اند، لذا چون به مادر خود قول داده بود كه شب را در مدینه نماند، منتظر برگشتن پیامبر صلى الله علیه وآله نماند و شتابان برگشت. وقتى رسول خدا صلى الله علیه وآله برگشتند، فرمودند: بوى بهشت را از سمت یمن مى‏ شنوم! گفتند: یا رسول الله شخصى به دیدارتان آمد و منتظر نماند و برگشت.

 مسلمانان بعد از شهادت پیامبر صلى الله علیه وآله به او بشارت مى ‏دادند و مى ‏گفتند: پیامبر خدا صلى الله علیه وآله تو را ندیده بود و تو هم او را ندیدى، اما آن حضرت از تو یاد مى ‏فرمود. اما هنگامى كه امیرمؤمنان علیه السلام به یمن رفتند، خدمت آن حضرت رسید. او از یاران باوفاى امیرمؤمنان علیه السلام بود و در راه یارى ایشان در جنگ صفین به شهادت رسید.

قلب پاک اویس قرنی

در شرح حال او نوشته ‏اند شخصى با اویس دشمنى داشت و او را ریاكار و دروغگو مى‏ خواند و هرجا اویس را مى ‏دید به او ناسزا مى ‏گفت. در مقابل، هر گاه اویس او را مى ‏دید، مسیر خود را تغییر مى ‏داد. هنگامى كه از او سؤال كردند: با اینكه شما خوش ‏اخلاق هستید، چرا از ناسزاگویى او فرار مى‏ كنید و راه خود را تغییر مى‏ دهید؟

 در پاسخ گفت: دوست ندارم او با ناسزاگویى به من، بر گناه خود بیفزاید و این رفتار من سبب مى ‏شود او زمینه‏ اى براى ناسزاگویى نداشته باشد و در نتیجه پرونده اعمالش سیاه نمى ‏شود.

 اگر در رفتار اویس تأمل و دقت كنیم، به پاكى قلب او پى خواهیم برد و اینكه تحت تأثیر این پاكى نهاد براى دشمنش نیز خیر دنیا و آخرت را آرزو و زمینه ‏هاى آن را نیز فراهم مى ‏كرده است. حقیقت این است كه قلب پاك بسیار ارزشمند و ارجمند است. شیعیان باید با تلاش بى ‏امان، چنین قلبى پیدا كنند كه نخواهند حتى دشمن ‏شان به جهنم برود و این یكى از درس ‏هاى بزرگ اخلاقى است كه مى ‏تواند افراد بسیارى را ارشاد كند.

34- رفتار نکوی امام حسن علیه السلام با مرد شامی

پیامبر صلى الله علیه وآله، امیرمؤمنان‏ علیه السلام، فاطمه زهراعلیها السلام و ائمه‏ علیهم السلام، با اخلاق نیك و رفتار پسندیده ‏شان هزاران نفر را هدایت كردند. نقل شده است مردى شامى، تحت تأثیر تبلیغات حكومت اموى با امیرمؤمنان ‏علیه السلام و فرزندان آن حضرت دشمنى مى ‏ورزید. وى روزى در شهر مدینه امام حسن مجتبى‏ علیه السلام را دید و حضرتش را آماج ناسزا قرار داده، به آن حضرت و پدر بزرگوارشان دشنام مى‏ داد، اما امام حسن‏ علیه السلام با اخلاق و مهربانى با او برخورد كردند و او را به منزل دعوت كردند و به او كمك نمودند.

 امام حسن‏ علیه السلام براى كسى كه با ناسزاگویى به او و پدرش جهنم را براى خودش مى‏ خرید، دل مى‏ سوزاندند و دوست نداشتند جهنمى شود. نتیجه این اخلاق و برخورد زیبا، آن شد كه مرد شامى، هنگام بازگشت به شام، خدمت امام حسن‏ علیه السلام عرض كرد: یابن رسول الله، من در حالى وارد مدینه شدم كه مى ‏پنداشتم مبغوض ‏ترین شخص نزد خدا، شما و پدرتان هستید، اما اكنون كه به شام بازمى‏ گردم، محبوب‏ ترین خلق خدا در نظرم شما و پدرتان هستید.

 راستى اگر امام‏ علیه السلام رفتارى جز این مى ‏داشتند، نتیجه چه مى ‏شد؟ به یقین پرونده اعمال شامى سیاه‏ تر و دشمنى ‏اش با اهل بیت‏ علیهم السلام فزون‏ تر مى ‏شد.

35- برداشتی غلط!

ضرب المثلى است كه مى‏ گوید: «حلوا نشوید، كه شما را مى ‏خورند» و كنایه از اینكه اخلاق نیك باعث پُررویى افراد مى‏ شود. حق این است كه چنین ضرب المثلى، سخنى خطا است. اتفاقاً انسان باید حلوا شود تا مردم دراثر تماس با او شیرین‏ كام شوند، نه تلخ‌ كام و البته چنین كسى ضرر هم نمى‏ كند، بلكه دیگران نیز غالباً براثر برخورد و تعامل با او تبدیل به حلوا مى‏ شوند كه كمال همنشین در آدمى اثر مى‏ گذارد؛ همچنان كه آن شخص شامى براثر برخورد شیرین امام حسن مجتبى ‏علیه السلام عوض شد، در حالى كه هیچ ترسى از آن حضرت نداشت و حتى دستگاه حاكم هم حامى او و امثال او بود، اما تنها نیروى تأثیرگذارى كه او را دگرگون كرد، اخلاق نیك امام علیه السلام بود.

 پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام هم این ضرب المثل ها را مى ‏دانستند و باز با اخلاق خوب با دیگران برخورد مى‏ كردند و تاریخ اسلام، شاهد گویاى كارآمدى اخلاق شیرین آنان در هدایت و رستگارى مردم است.

36- اخلاق نکو، تقوای الهی است

اخلاق یكى از راه‏ هاى كسب تقواى الهى است و باید درس هاى اخلاقى را از پیشوایان دین فرا گرفت و به آن عمل نمود.

 تصمیم بگیریم، با خانواده، استاد، شاگرد، هم شاگردى‏ ها و...، خوش اخلاق باشیم. در روایت دارد: «تواضعوا لمن تعلمونه؛ در برابر كسى كه آموزش مى ‏دهید، فروتن باشید» چه رسد به استاد و هم ‏شاگردی ها. به اقتضاى این توصیه چنانچه انسان مطلبى مى ‏داند، باید به شاگردش آموزش دهد، اگر او هم تنبلى مى‏ كند، استاد زحمت بكشد و نگوید شما هم مانند من زحمت بكشید، بلكه سخاوتمندانه دانش خود را در اختیار آنان قرار دهد تا آنان دراثر اخلاق و آموزش، فعال و خوش اخلاق شوند.

 قرآن هم تصریح مى ‏كند، اگر با انسان جاهلى روبرو شدید، به نرمى پاسخ دهید: «إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُوا سَلَمًا؛ و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند، به ملایمت پاسخ مى ‏دهند».

 اساساً انسان خوش اخلاق، دنیا و آخرت بهترى دارد: «حسن الخلق ذهب بخیر الدنیا والآخرة؛ انسان خوش اخلاق خیر دنیا و آخرت را مى برد».

37- معنای حلم

حلم یعنى اینكه انسان مى ‏داند مثلاً مخالفش زور یا دروغ مى‏ گوید، اما با این وجود تحمل مى ‏كند، چراكه واجب نیست شخص اثبات كند، آن‏ گونه كه او مى‏ گوید نیست. هرچند تا حدى كه امكان دارد، باید بى ‏اساسى سخن او را به او گوشزد نماید و در دفاع از خود تفریط نكند، كه مردم بگویند او انسان بدى است، چراكه این گونه برخوردها، جزء اخلاق برخى از گروه‏ هاى متصوفه (ملامقیه) است، اما با اخلاق و شیوه اهل بیت‏ علیهم السلام سازگار نیست. اما در جایى كه مسأله تفریط و بد جلوه دادن خود در میان نباشد، این ‏كار لزومى ندارد، مثلاً شخص ایستادگى كند تا به پدر یا مادرش بفهماند دیدگاه آنان درباره او غلط است و دیدگاه و عمل او درست است و او را به بهشت مى ‏برد.

38- اخلاق نکو، وظیفه ای همگانی

وظیفه ما این است كه در برخورد با دیگران خوشرو و خوش‏اخلاق باشیم و قطعاً این شیوه سازنده است، اما برخى از افراد اگر سال‏ ها با آنان خوش ‏رفتارى شود، از خوى بد خود دست بر نمى ‏دارند. نباید غافل بود كه این موضوع چیزى از ارزش خوش ‏اخلاقى نمى ‏كاهد.

 پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله در برخورد با مردم، اخلاق خوبى داشتند و بسیارى تحت تأثیر اخلاق شایسته پیامبر صلى الله علیه وآله، روش نكوهیده و زشت خود را عوض كردند و بسیارى نیز مسلمان شدند. البته عده ‏اى از اصحاب آن حضرت هم ذره‏اى عوض نشدند و خواسته پیامبر صلى الله علیه وآله برآورده نشد و قرآن در این باره مى ‏فرماید: «إِنَّكَ لَا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكِنَّ اللهَ یهْدِى مَن یشَاء؛ در حقیقت، تو هركه را دوست دارى، نمى ‏توانى راهنمایى كنى، لیكن خداست كه هركه را بخواهد، راهنمایى مى ‏كند».

 پس خوش‏ اخلاقى با مردم وظیفه است و نباید فكر كنیم اگر خوش اخلاقى در اصلاح و هدایت دیگران اثر نكرد، ما نیز باید بداخلاقى كنیم؛ چراكه هركس باید به وظیفه خود عمل كند و هركسى پاسخگوى عملِ خود است.

 خوش اخلاقى علاوه بر آثار اخروى، آثار دنیوى نیز دارد. از جمله در سلامت اعصاب و بهداشت روان بسیار مؤثر است. با نگاهى گذرا به اطرافیانمان مى‏توانیم صدق این مدعا را بیابیم؛ البته نسبت به كسانى كه واقعاً خوش‏ اخلاق هستند، نه كسانى كه تصنعى خوش ‏اخلاقى مى ‏كنند و در واقع و در درونِ خود چنین نیستند.

 یك انسان خوش ‏اخلاق هیچ ‏گاه به بیمارى‏ هاى روانى مبتلا نمى‏ شود، ناشكرى نمى ‏كند و به كارهاى نكوهیده تن نمى ‏دهد و اطرافیان او نیز تحت تأثیر اخلاق او خوش ‏اخلاق مى ‏شوند.

39- لوازم علم

از حضرت سید الساجدین، امام زین العابدین علیه السلام روایت شده است که حضرت فرمودند: «فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ یُعْمَلْ بِهِ لَمْ یَزْدَدْ صَاحِبهُ إِلاّ کُفْراً وَلَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللهِ إِلأّ بُعْداً؛ به تحقیق اگر انسان به آنچه علم دارد جامه عمل نپوشاند، آن علم برای او هیچ سودی جز افزونی در ناسپاسی و دور شدن از خدا نخواهد داشت».

بنابراین، با فزونی علم حقیقی در انسان، تقوای الهی و پایبندی به واجبات و انجام آن و دوری از محرمات و ترک گناه، بیشتر می شود. پس جوان تحصیل نکرده و با عمل از جوان تحصیل کرده بی عمل نزد خدای متعال برتر است.

اگر در انسان علم و عمل با تقوا و پرهیزکاری همراه شود، چنین فردی در نزد خدا، رسول و اهل بیت علیهم السلام از فرشتگان برتر خواهد بود؛ فرشتگانی که خدای متعال درباره شان می فرماید: «لا یَعْصُونَ اللهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ؛ از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچی نکرده و آنچه را از طرف خدا مأمورند انجام می دهند». (تحریم/6)

انسانِ غیرمعصوم، ولی با علم و عمل، ممکن است گاهی مرتکب گناه شود، ولی به دلیل تقوا پیشگی و پرهیزکاری اش شتابان از کرده خود پیشمان شده، به درگاه خدای عزوجل توبه نموده و طلب آمرزش و درخواست بخشایش از حق تعالی می کند.

در روایات آمده است : «ان حَسَن الخلق قریب من الله ومن الناس ومن الجنّة وأن سیئ الخلق بعید من الله والناس وقریب من النار؛ به تحقیق که انسان خوش اخلاق به خدا و مردم و بهشت نزدیک است و به تحقیق که انسان بداخلاق از خدا و مردم دور است و به دوزخ نزدیک است».

آراستگی به اخلاق نیکو به عزم و اراده نیاز دارد، چراکه خواستن مساوی با توانستن است و هر انسانی، زن باشد یا مرد، جوان باشد یا سالخورده و در هر موقعیت اجتماعی و علمی ای که قرار گرفته باشد، در برخورد با دیگران چه از نزدیکان باشند یا بیگانه، دوست یا دشمن، عالم و جاهل، باید اخلاق نیکو در پیش گرفته و تصمیم بگیرد با همگان حتی افراد بداخلاق، خوش خلق باشد و هرگز بداخلاقی نکند و همیشه بر این باشد که از این گونه رفتارهای بد دوری گزیند.

خدای متعال در این معنا می فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ؛ بدی را به شیوه ای نیکو دفع کن (پاسخ بدی را به نیکی ده)». (مؤمنون/96)

اگر انسان بخواهد و تصمیم بگیرد، قطعاً باذن خدای متعال موفق خواهد شد. پر واضح است که انسان برای هرچیزی تصمیم بگیرد، بی تردید به آن دست خواهد یافت؛ کم باشد یا زیاد.

تعامل با اخلاق خوب، سیره مولایمان رسول خدا صلی الله علیه وآله و سیره اهل بیت علیهم السلام و سیره سرورمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. البته تنها یک مورد استثنایی در تمام زندگی صدیقه کبری، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وجود دارد و آن پاسخ ندادن جواب سلامِ اولی و دومی و اظهار برائت از آنان است که این امر برای تثبیت عقاید مردم و اصول و اساس دین بوده است، چنان که خود ایشان در خطبه مهم خویش یادآوری کردند که این موضع گیری، جهت تثبیت اساس دین است، وگرنه، سیره آن حضرت همان سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله بوده است.

سیره امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام نیز در تعامل با همه مردم بر پایه حُسن خلق و دفع بدی به نیکی استوار بود. به عنوان مثال وقتی آن حضرت بر سرزمین های اسلامی ـ که بنابر تقسیمات جغرافیایی امروزی پنجاه کشور را شامل می شد ـ حکومت ظاهری داشتند، روزی در میان اصحاب خود نشسته بودند، آنان را موعظه می کردند. مردی از خوارج برخاسته، فریاد برآورد و گفت: خدایش بکشد، این کافر چه دانشمند است! پس از آن حاضران خواستند به سویش یورش ببرند تا وی را کیفر کنند، اما امام علیه السلام مانع شده و فرمودند: «آرام گیرید، دشنامی داده که پاسخ آن، دشنام، یا چشم پوشی از گناه است».

بدین ترتیب آن حضرت آن خارجی را به حال خود وانهاده، متعرض او نشدند. این رفتار در حالی و وقتی بوده که حضرتش عالی ترین مقام حکومتی را حائز بوده و قدرت انتقام گیری را داشتند.

دیگر امامان معصوم علیهم السلام نیز همین رفتار را داشتند. در روایات شریفه درباره اخلاق مولایمان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام آمده است روزی مردی شامی ایشان را سوار دید و زبان به دشنام و بدگویی حضرتش گشود و آن حضرت همچنان ساکت بودند و پاسخی نمی دادند تا آنکه مرد شامی از دشنام و بدگویی باز ایستاد. آن گاه امام حسن علیه السلام به او سلام داده، لبخند زدند و به وی فرمودند: ای شیخ ( یعنی: مرد سالخورده)، گمان کنم در این شهر غریب هستی یا اینکه اشتباه گرفته ای. پس، اگر گلایه داری، به گلایه ات تن می دهیم، اگر درخواستی داری، عطایت می کنیم، راه بخواهی، راهنمایی ات می کنیم، باری داشته باشی، بارت را بر می داریم، گرسنه باشی، سیرت می کنیم، عریان باشی، پوشاکت می دهیم، مستمند باشی، بی نیازت می کنیم، رانده شده باشی، پناهت می دهیم و حاجتی داشته باشی، آن را برآورده می سازیم. اما اگر نزد ما بیایی و تا وقت بازگشت میهمان ما باشی، برای تو سود و بهره ای بیشتر خواهد داشت؛ چراکه جایگاهی فراخ و اعتبار و مال فراوان داریم.

مرد شامی وقتی سخن امام حسن علیه السلام را شنید گریست و گفت: گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در زمین هستی و «اللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛ خدا آگاه تر است که رسالت خود را در چه افرادی قرار داده و بسپارد». پیش از این تو و پدرت مبغوض ترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون محبوب ترین خلق خدا نزد من هستید.

آن گاه به خانه امام علیه السلام رفت و همچنان میهمان حضرتش بود و زمانی که آن را به قصد شهر و کاشانه خود ترک کرده، ایمان و اعتقادی کامل به حضرتش داشت و محبت آن خاندان را با خود به ارمغان برد.

شایسته و بایسته آن است که انسان با حُسن خلق به خدا و بهشت نزدیک شود. در مقابل، بسیار اسفبار این است که انسان با بداخلاقی، خود را از خدا و بهشت دور و به آتش دوزخ نزدیک نماید.

40- اخلاق و عملکرد عالمان

باتوجه به اینكه مسئولیت ارشاد مردم برعهده عالمان است، یكى از شیوه‏هاى مهم در ارشاد آنان این است كه عالمان با عمل خودشان مردم را هدایت كنند. یقیناً اگر عالمى در برخورد با همسر، فرزندان، بستگان و اطرافیان با تواضع و گذشت باشد، آنان تحت تأثیر این گونه اخلاق قرار مى ‏گیرند و عملاً درس گذشت و تواضع را مى ‏آموزند. شما خود در داستان ‏ها خوانده‏ اید و در تجربه‏ هاى شخصىِ خود دیده‏ اید كه اخلاق والدین بر فرزندان و اخلاق استاد بر شاگردان تأثیر مى ‏گذارد، حتى به عكس گاهى اخلاق فرزندان بر والدین و اخلاق شاگردان بر استاد تأثیر مى‏ گذارد. بنابراین، با عمل خود دیگران را ارشاد كنیم و فضاى اخلاقى را بر جامعه حاكم گردانیم؛ زیرا همان‏ گونه كه اگر هوا  گرم یا سرد باشد بر همه تأثیر مى ‏گذارد، شعاع اخلاق نیز از محیطِ كوچك خانواده و محیط كار فراتر مى‏ رود و بر كل جامعه اثر مثبت مى‏ گذارد.