LOGIN
طلاب علوم دینی
alshirazi.org
جهاد علمی
کد 995
نسخه مناسب چاپ کپی لینک کوتاه ‏ 02 آذر 1401 - 28 ربيع الثاني 1444

1- ارشاد محدودیت ندارد

وظیفه ارشاد دیگران به عنوان واجب کفایی به شهر یا کشورهای اسلامی یا منطقه ای اختصاص ندارد و به یک گفتگو محدود نمی شود. نوشتن کتاب مفید، علمی و پرمحتوا که از هر نظر کامل و شامل و راهگشا باشد تا دیگران بتوانند از آن بهره گیرند، تلاش و همت و زحمت فوق العاده می طلبد و برای این هدف باید درس خواند و مطالب را خوب فهمید تا آنچه برای مردم بیان می کنید، علمی و مستدل و بنا به فرموده قرآن کریم «البلاغ المبین؛ ابلاغ آشکار [و شفاف]» باشد.

2- سه لازمه

بدانید که کسب دستاوردهای والا و نیکو بدون تحمل سختی و مشکلات و همراه با آسایش نیست و غافل نباشید که پاداش، همسنگ و به اندازه سختی ها داده می شود. برای رسیدن به پاداش والا و همه جانبه الهی و خشنودی خدای متعال سه مطلب را باید در نظر داشت:

اخلاص در عمل برای خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام؛
حجم و دامنه تلاش و فعالیت؛ بدین معنا که خود بررسی کنید چه اندازه در این راه تلاش می کنید و وقت می گذارید.
نسبت و سطحِ اخلاق والا؛ یعنی با اطرافیان خود از خویشاوندان، دوستان و شریکانِ کاری گرفته تا بیگانگان چگونه رفتاری دارید؟ توجه داشته باشید که بردباری، شکیبایی، تحمل و گذشت بخشی از اخلاق فاضله و نیکوست.

روشن باشد که سه مورد پیش گفته اجباری نبوده، بلکه اختیاری است؛ یعنی انسان می تواند به تدریج و با تلقین، خود را با این ویژگی ها و والایی ها همراه و سازگار کند.

3- اهمیت به جوانان به پاس محبت اهل بیت علیهم السلام

الحمدلله شما پیروان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام هستید و خدای متعال توفیقتان داده که در راه خدمت به اهل بیت کوشا باشید. به پاس این نعمت بزرگ الهی تصمیم بگیرید بلندهمتی را در خود به وجود آورده، تمام توش و توانتان را در پروراندن جوانان براساس فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و فراهم آوردن زمینه و شرایط مطلوب جهت این امر به کار گیرید. ساده ترین و آسان ترین راهکار در این زمینه برگزاری جلسات روزانه یا هفتگی است و شما از این رهگذر، اصول، آداب، احکام و اخلاق اسلامی را به جوانان بیاموزید.

هریک از شما با داشتن همت بلند می تواند حتی میلیون ها جوان را براساس فرهنگ اهل بیت علیهم السلام بپروراند. از این رو باید از همت عالی برخوردار شوید تا پس از سپری کردن 40 الی50 سال و عمری که سپری کرده اید خشنود باشید.

4- سه شرط برای اجرای رسالت فرهنگی

انجام دادن رسالت فرهنگی نیازمند سه شرط است. اول استفاده صحیح از وقت و رساندن پیام اهل بیت علیهم السّلام به تمامی انسان ها است که یکی از مهم ترین شرایط کار فرهنگی است تا همگان بتوانند از پرتو این انوار الهی و دریای بی کران بهره مند و با حقایق آشنا شوند.

ما شیعیان حامل فکر ائمه اطهار علیهم السّلام هستیم، لذا موظفیم این افکار و اندیشه های ناب را برای همگان آشکار ساخته، مطرح نماییم، حال دیگران می خواهند بپذیرند یا بر خلاف آن عمل کنند.

شرط دوم طرح مطالب درست و صحیح است. انسان باید بر صحت عمل کار خویش دقت کند تا همواره در مسیر صحیح و صراط مستقیم قرار گرفته، از حرکت در بی راهه بپرهیزد و علاوه بر این ما نیز باید برای پی بردن به زیبایی های مذهب خویش و افزایش یقین، ادیان و مذاهب دیگر را مطالعه و با معارف ناب مذهب خود مقایسه کنیم تا بهتر متوجه شویم از چه مذهب زیبا و عظیمی بهره مند هستیم.

سوم داشتن بیان زیبا و جذاب است.  بیان مطالب زیبا، جذاب و دل نشین علاوه بر حق بودن آن سبب جذب مخاطب و پذیرش ازسوی او خواهد شد، یعنی در بیان مطالب و عقاید جدای از زیبایی و صحیح بودن آن ها طرز بیان نیز بسیار تأثیرگذار است.

اگر انسان با در نظر گرفتن این سه شرط اقدام به فعالیت های فرهنگی کند، قطعاً با استعانت و یاری خدای متعال موفق خواهد شد و اجر زحمات خویش را خواهد دید.

5- چند لازمه

 آنچه برای اهل علم و روحانیان، به ویژه آنانی که در سطح بالایی از علم و فقه قرار دارند، ضرورت دارد، این است که هماره آرای فقهی و دیدگاه های علمی خود را بنویسند؛ چراکه ممکن است در زمان های دیگر و در آینده فرصتی برای این کار به دست نیاورند، لذا می سزد و باید از فرصت های موجود به صورت روزانه و لحظه ای استفاده کرد.

مطلب مهم دیگر این است که جوانان نیز باید پشتوانه و اندوخته علمی خود را تقویت کنند، زیرا این مقوله اعتماد به نفس را در آنان بالا می برد و در نتیجه با اطمینان بیشتر و تلاش و فعالیت بهتر کار خواهند کرد و البته اعتماد دیگران نیز نسبت به آنان جلب خواهد شد.

آری، پرهیزگاری و اخلاق نیکو دو شرط اساسی است، اما به وقت نیاز ندارد، بلکه در این معنا باید اراده و تصمیم داشت، در حالی که تحصیل علم همیشه به وقت نیاز دارد. مسلّم این است که انسان نمی تواند و ممکن نیست که صبح از خواب برخیزد و خود را علامه بیابد، بلکه برای رسیدن به مراتب والا و بالای علمی باید وقت گذاشت و تلاش کرد.

6- سه راهکار

حدود یک و نیم قرنِ گذشته یا بیشتر، در کربلای معلی حوزه علمیه ای بود و مدرسی به نام شیخ محمد شریف العلماء که کمتر از سی سال عمر داشت در این حوزه تدریس می کرد. طلابی که در محضر او کسب علم می کردند هزار تن بودند. ازجمله این طلاب می توان از مرحوم شیخ انصاری (صاحب کتاب گرانسنگ مکاسب)، سید مهدی قزوینی (که به نقل تاریخ یکصد هزار تن در روزگار او و به دست او شیعه شدند)، سید ابراهیم قزوینی (صاحب کتابی مهم در علم اصول) و سید نظام الدین استرآبادی (که کتابی در علم اصول به نام تبیان الأصول از خود بر جای نهاده و هنوز چاپ نشده است و در صورت چاپ شدن دائرة المعارفی بیست جلدی خواهد شد) نام برد.

اگر بخواهیم شاگردان مرحوم شریف العلماء را بشناسیم و برشماریم، شاید حداکثر بتوانیم یکصد تن از آن هزار نفر را نام ببریم.

حال این پرسش مطرح می شود که آن نهصد طلبه و شاگرد جناب شریف العلماء چه شده اند که نامی از آن ها نمانده است و چگونه است که نام افرادی چون شیخ انصاری ماندگار شده است؟

شما اکنون در اول عمر خود هستید و اگر بخواهید بعد از یکصد و پنجاه سال نامتان ماندگار باشد، به همت شما و این که چگونه از اوقات و روزهای زندگیِ خود استفاده می کنید، بستگی دارد. لذا اگر با جدیت تمام به سه چیز پایبند باشید و به آن عمل کنید مانند شیخ انصاری، سید مهدی قزوینی و سید نظام الدین استرآبادی موفق خواهید شد و در غیر این صورت توفیقی نخواهید یافت.

اگر مشکل ها و موانع سبب شود که انسان از دانش اندوزی و جدیت و فعالیت باز بماند، توفیقی به دست نخواهد آورد و اگر هم موفق شود، این توفیق اندک و ناچیز خواهد بود. پس جای تأسف و دردمندی دارد که انسان پس از سال ها درس خواندن مانند شیخ انصاری نشود.

رسیدن به موفقیتی که شیخ انصاری و افرادی جز او از عالمان گذشته به آن دست یافتند به سه چیز بستگی دارد:

1. اخلاص در راه خدا و در راه اهل بیت علیهم السلام در تمام کارها؛

2. فعالیت پیاپی و ناگسستنی؛

3. اخلاق حسنه و نیکو.

بنابراین، هرکس سه امر پیش گفته را در خود فراهم آورد، نام و یادش هزاران سال ماندگاری خواهد داشت و در کنار اهل بیت علیهم السلام زنده خواهد بود.

7- مقدار ارزش طالب علم

از امیرمومنان حضرت علی علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «قیمة کلّ امرءٍ ما یحسنه». شما برای طلب و تعلّم علوم اسلام و علوم اهل بیت علیهم السلام به این شهر آمده اید و انشاء الله به سلامت به سوی وطن و دیار خویش بر می گردید و بعد از 10، 20، 30 یا 40 سال بعد از امروز که جوان هستید پیر و فرسوده می شوید و قیمت آن زمان شما با دیگری مختلف است و ملاک اختلاف قیمت تک تک شما نسبت به فهمیدن علوم اهل بیت علیهم السلام است. هرکه بیشتر از علوم اهل بیت علیهم السلام برداشت کرده باشد، ارزش او بیشتر خواهد بود و اگر کسی در کسب علم کوتاهی نموده باشد، ارزش او در آن زمان هم کم خواهد بود. 

این مسأله مربوط به همت شخصی شما است و دلیل بر آن صریح قرآن است که می فرماید: « بسم الله الرحمن الرحیم و أن لیس للإنسان الاّ ما سعی و انّ سعیه سوف یری؛ هرکدام از شما سعی، تلاش و ازخودگذشتگی او بیشتر باشد، موفقیتش بیشتر و ارزش او نزد خدا و رسول خدا و اهل بیت علیهم الصلاة والسلام بیشتر خواهد بود و اگر سعی و تلاش و ایثارش در طلب و فهم علوم کمتر بوده، قیمت و ارزش او کمتر خواهد بود».

خدای تبارک و تعالی در آیه ای دیگر می فرماید: «وفی ذلک فالیتنافس المتنافسون؛ این دنیا میدان مسابقه است که یکی از دیگری سبقت می گیرد» و هرکس علاقه دارد از دیگران مقدم باشد، باید نسبت به کسب علم همت بیشتری داشته باشد.

8- سه نکته مهم برای طلاب علوم دینی

در تاریخ روحانیان و مراجع، دو مرجع مهم داریم که آن دو از سی سالگی به تحصیل و فراگیری علوم دینی پرداختند و البته در کار خود نیز موفق شدند. یکی از آن دو بزرگوار مرحوم «مقدس بغدادی» بود که حدود دویست سال قبل می زیست و از شاگردان مرحوم بهبهانی در کربلای معلی بود.

او به مرحله والا و بالایی از دانش رسید، چندان که آثار علمی اش، مانند «المحصول» در علم اصول و دیگر کتاب های علمی و فقهی او تا به امروز در حوزه های علمیه مورد استفاده قرار می گیرد. شخص دوم نیز صاحب کتاب گرانسنگ «الریاض» بود.

برای کسب موفقیت باید به سه امر اساسی اهتمام ورزید:

1. فرصت ها نباید از دست بروند. یعنی باید تمام اوقات خود را صرف خواندن و تحصیل و مباحثه و مطالعه کنید و باید توجه داشت که موفقیت، موهبتی است الهی، اما به مقدمه ایجاد کننده و پدید آورنده آن نیاز است که همان علم باشد. پس بیشتر وقت خود را صرف کسب علم و تحصیل علم کنید.

2. پرهیزگاری و خداپروایی است. این امر به وقت نیاز ندارد، اما به داشتن عزم و اراده و تصمیمِ تزلزل ناپذیر بستگی دارد. انسان هر مرحله ای از تقوا را به دست آورد، خواهد توانست به مراتب بالاتری از آن برسد.

3. اخلاق حسنه است. که این نیز به تصمیم جدی نیاز دارد. روشن باشد که صبر، صداقت، بردباری و جز آن، بخشی از اخلاق حسنه است.

9- ضرورتی برای همه

شایسته است که مؤمنان همگی، به ویژه طلاب علوم دینی جز در مواردی مانند: اوقات غذا خوردن و استراحت های ضروری، لحظه ای از زندگی خود را بیهوده بر باد ندهند و تمام اوقات خود را در راه خدا صرف کنند تا بتوانند خود را به طور جدی وقف علم آموزی نمایند. باید به تقوای حقیقی الهی پایبند باشیم. بدین معنا که تمام پیوند و علایق غیر ضروری خود را با دنیا و آرایه های آن و سرگرمی ها و هوس هایش قطع کنیم.

هرکس پایبندی اش به تقوای الهی بیشتر باشد، به همان نسبت از توفیق الهی برخوردار خواهد شد، بهره بیشتری در هدایت افراد جامعه خواهد داشت و نامه اعمالش در روز قیامت نورانی تر خواهد بود.

 

10- پایداری

اگر انسان نگرشی ریشه ای و عمیق به مسائل داشته باشد و خود را از بند مشکلات پیش پا افتاده روزمره وارهاند، به یقین برای هماهنگ و همسو شدن با اهداف اهل بیت علیهم السلام فرصت های بهتری به دست خواهد آورد. باید توجه داشت که انسان مؤمن باید در مقابل مشکلات و تنگناها ـ هرقدر سنگین باشد ـ استقامت کرده، در راه خدمت به اهداف اهل بیت علیهم السلام که همان اهداف رسالت جاودان آسمانی هستند، دچار سرگشتگی نشود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مدت 23 سال در برابر فشار و آزار کافران و منافقان، سخت پایداری نمود، اما علی رغم این مشکلات هرگز نومیدی به وجود مبارکشان راه نیافت. بنابراین، شایسته است آن بزرگوار را در تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی خود الگوی خویش قرار دهیم.

11- راز ماندگاری

این امید وجود دارد که هریک از روحانیان روزی خطیبی چیره یا روحانی و مرجعی برجسته شوند.

صاحب کتاب «اعیان الشیعة» (یکی از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی) و یکی از دوستانش، شاگردان شرکت کننده در درس خارج مرحوم آخوند خراسانی را 1200 تن خوانده اند.

طی صد سال گذشته از میان انبوه شاگردان مرحوم آخوند تنها چند تن نامی شدند و به مقام مرجعیت رسیدند از جمله: مرحوم نائینی، عراقی، بروجردی، قمی و قوچانی.

حال این سؤال پیش می آید که چه شد که نام شیخ مفید یا شیخ طوسی پس از گذشت حدود هزار سال همچنان ماندگار است؟ و چرا شخصیت سید بحر العلوم، شیخ کاشف الغطاء، شریف رضی و... می درخشد؟ آیا ممکن است صد تا دویست سال آینده نامی از ما و شما زنده بماند؟

جاودانگی نام آن بزرگان سه دلیل عمده دارد:

1- اخلاص؛

2- تلاش و تحمل سختی ها؛

3- آراستگی به اخلاق نیکو.

اگر انسان در راه تحصیل دانش سه عامل یاد شده را لحاظ کرده، بدان پایبند شود، همانند شیخ مفید، شیخ طوسی و... جاودانگی خواهد یافت.

12- شروط کامیابی

صحابه و یارانی که در کنار رسول اکرم صلّی الله علیه وآله و امیرمومنان علیه السلام حضور داشتند، همگی در یک درجه نبودند، بلکه هرکدام از آن ها درجه و شأن خاصی داشتند چنان که شما نیز در یک درجه با هم مساوی نیستید.

جابر، ابوذر، عثمان ابن مضعون و عده ای دیگر، از صحابه پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله بودند، امّا در یک درجه قرار نداشتند؛ یعنی جابربن عبد الله از اصحاب خوب رسول الله بود، امّا خیلی توسعه پیدا نکرد و نسبت به ابوذر در یک درجه قرار نداشت.

ابوذر یک نفر بود که مطرود حکومت و تبعید شده دستگاه خلافت بود، امّا با این وجود آثار وی هنوز در جنوب لبنان باقی و پا برجاست.

نخستین شرط برای کسب درجه ای عالی از ایمان، داشتن اخلاص و شرط دوم استفاده و بهره گیری از نیرو و توان و فرصت هاست، یعنی اینکه بنگریم در یک شبانه روز چه مقدار در راه خدا تلاش و مجاهدت می کنیم. سومین شرط برای رسیدن به بهترین درجه هم داشتن عمل صحیح است؛ عملی که مورد قبول و رضای خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام باشد.

ابوذر غفاری شخصی از اصحاب رسول الله بود که وی را به جنوب لبنان تبعید کردند و علاوه بر این که مطرود حکومت بود، لغت نیز نمی دانستند و با زبان مردم آن منطقه بیگانه بود، امّا با اخلاص و عمل صحیح خویش و بهره گیری از نیرو و توان خود در طول دو سال اقامت در جنوب لبنان پایه های تشیع را بنا نمود و اقداماتی انجام داد که تا امروز نیز آثار آن باقی است.

13- کلام امام رضا علیه السلام

امام رضا علیه السلام فرمودند: خدای رحمت کند آن که امر ما را زنده بدارد.

عبدالسلام بن صالح که یکی از یاران امام رضا علیه السلام و دانش آموختگان مدرسه اهل بیت علیهم السلام بود، گفت: ای فرزند رسول خدا، چگونه امر شما زنده داشته می شود؟

امام علیه السلام فرمود: [اینکه انسان] دانش ما را فرا گیرد و به دیگران بیاموزد.

علوم اهل البیت علیهم السلام سه چیز است: اصول دین، احکام شرعی و اخلاق و آداب اسلامی. بنابراین، هرکس بخواهد از دعای امام رضا علیه السلام بهره مند شود، باید به رهنمودهای آن حضرت پایبند باشد. فراموش نشود که هرکس از علم و عمل و اخلاص بیشتری برخوردار باشد، مقام و منزلتی والاتر نزد اهل بیت علیهم السلام دارد.

14- حسرت مردگان

در احادیث شریف به این مضمون آمده است: «مردگان، افسوسِ زندگان را خورده، خطاب به آنان می گویند: تا زمانی که در دنیا هستید و از نعمت زنده بودن برخوردارید، دست هایتان برای کار و برگرفتن توشه آخرت باز است».

در توضیح این معنا مطلبی را بایسته بیان می دانم و آن این است که یک سال یا کمی بیشتر پس از فوت آیت الله سید محمد رضا شیرازی قدس سره یکی از روحانیان که از دوستان بسیار صمیمی و نزدیک آن مرحوم بود نزد من آمد و پس از بیان مطالبی گفت: پس از فوت سید محمد رضا بسیار مایل بودم او را در عالم خواب ببینم. به این منظور دعاهای بسیاری می خواندم و به درگاه خدای متعال متوسل بودم و برای رسیدن به این هدف با علما صحبت می کردم و از آنان راهنمایی می خواستم. این کار را یک سال ادامه دادم، ولی موفق نشدم. بعدها به زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام نائل شدم و به زیارت قبر آن مرحوم که در صحن مقدس امام حسین علیه السلام قرار دارد رفتم و در آن جا هفتاد مرتبه سوره حمد را خوانده، ثواب آن را به روح او تقدیم کردم. همان شب ایشان را در عالم رؤیا دیدم و از او پرسیدم: دنیا بهتر است یا آخرت؟ پاسخ داد: دنیا؛ چراکه در آخرت نه امکان سخنرانی وجود دارد و نه زمینه تدریس فراهم است.

ما باید تمام توان خود را برای اهل بیت علیهم السلام و در راه خدمت به آنان به کار گیریم. امروزه جمعیت هفت میلیاردی جهان هیچ اطلاعی درباره اهل بیت علیهم السلام ندارد و با این خاندان هدایتگر، بیگانه است و اگر اندیشه والای این خاندان به جهانیان برسد، بی تردید آن را خواهند پذیرفت.

بکوشید که دو موضوع فوق العاده مهم را در کارهای خود بگنجانید:

1. عقاید؛

2. اخلاق.

دنیا از نقش ها و موضع گیری ها تشکیل شده و مهم این است که انسان بداند نسبت به اهل بیت علیهم السلام چه نقشی و چه موضع گیری باید داشته باشد. آنچه روشن و عیان است این است که شیعیانِ پیش از ما نقش خود را ایفا کردند و برخی از آنان این نقش را به بهترین وجه انجام داده، آن را به نسل های بعدی رساندند. از این رو انسان باید تمام توان و نیروی خود را در این زمینه به کار گیرد و بدانیم که جهانیان، امروز با اندیشه، فرهنگ و رهنمودهای اهل بیت علیهم السلام آشنایی ندارند، لذا باید با شیوه ای خوب و درخور و شایسته، اندیشه، فرهنگ و رهنمودهای این چراغ های هدایت را به جهانیان برسانیم.

15- پاداش و جزا به میزبان انجام مسئولیت

روحانیان و کسبه همانند دو کفه ترازو هستند و این بدان معناست که هر دو در کنار یکدیگر باید به مسئولیت خود عمل کنند. هر انسان برخوردار از ایمان، درک و توانمندی، اگر در استفاده از این سه خصلت در راه خدا و راه اهل بیت علیهم السلام کوتاهی کند، قطعاً در روز قیامت افسوس و حسرت خواهد خورد و خدای متعال نسبت به کوتاهی اش او را مورد بازخواست قرار خواهد داد. همگی ازجمله دو قشرِ یادشده پس از فوت و کوچ به سرای دیگر بازگشتی ندارند، از این رو هرکس باید در حدّ توان و درک خود برای آخرت خویش عمل کند و توشه ای بیندوزد.

به عنوان مثال، شخصی برای کار خیری یک میلیون تومان و فردی دیگر نیز یک میلیون تومان تقدیم می کند. در حالیکه، نفر اول به طور کامل به مسئولیت خود عمل کرده، ولی نفر دوم مسئولیت خود را کاملاً به انجام نرسانده است؛ چراکه نفر دوم توان دادن بیشتر از این مبلغ را داشته است.

به عبارت دیگر، شخصی برای کاری ده ساعت وقت می گذارد و فرد دوم پنج ساعت صرف آن می کند. در این صورت نفر دوم آنچه در توان داشته به کار بسته و ادای مسئولیت کرده، اما نفر اول می توانسته بیشتر از ده ساعت وقت بگذارد، ولی چنین نکرده است.

ملاک در انجام مسئولیت، موهبتی است که خدای متعال به انسان بخشیده که عبارتند از درک، قدرت و توانمندی. در حدیث شریف از مولایمان آقا امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیهما السلام روایت شده است که فرمودند: «سه نفر خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله رسیدند. یکی از آنان به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله گفت: صد أوقیه (اونس) طلا دارم و این ده أوقیه آن صدقه است. نفر دیگر به حضرت عرض کرد: یا رسول الله، یکصد دینار دارم و این ده دینارِ آن صدقه است. نفر سوم به حضرت گفت: یا رسول الله، من ده دینار دارم و این یک دینارِ آن صدقه است.

پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه وآله خطاب به آنان فرمودند: همگی تان در پاداش مساوی هستیدف چراکه هریک از شما، یک دهم مالش را صدقه داده است» (مستدرک الوسائل، ج7، باب1، ص155، حدیث11).

منطوق و معنای این حدیث آن است که انسان به نسبت آنچه از داشته هایش در راه خدا می دهد، پاداش خواهد گرفت، بی تفاوت که این داده ها مالی، فکری یا فعالیت باشد.

بکوشید تا در قیامت از کسانی نباشید که درباره مسئولیت شان در دنیا مورد بازخواست قرار می گیرند و بر فرصت های از دست رفته دنیایی شان افسوس و دریغ می خورند. در این زمینه دیگران را نیز تشویق کنید و از نیروی زبان بیشتر استفاده کنید و ادامه دهید و هرگز ملول و خسته نشوید.

بسا در قیامت شاهد آن باشیم که افرادی با توانمندی کمتر از ما درجات و مقاماتی بالاتر دارند و آن گاه است که پشیمانی و حسرت سراسر وجود انسان را فرا خواهد گرفت.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرمایند: «الدال علی الخیر کفاعله؛ کسی که بر امر خیری راهنمایی کند، چنان است که خود آن را انجام داده است».

16- وظیفه خطیر عالمان

از امام صادق علیه السلام نقل است كه فرمودند: «لأحملنّ ذنوب سفهائكم على علمائكم؛ قطعاً گناهان نادان های شما را برعهده آگاهان شما مى‏دانم».

شاید به ذهن برسد كه امام صادق علیه السلام براى چه كسانى این مطلب را فرموده ‏اند كه با لام قسم سخن خود را آغاز كرده اند. بى ‏تردید حضرت براى یاران مخلص و معتقد به امامت‏ ایشان این مطلب را بیان نموده ‏اند كه در اخلاص ‏شان هیچ تردیدى نیست و از آن رو لام قسم در آغاز سخن آمده است تا اهمیت آن را براى همگان آشكار كنند.

طبق این فرمایش، عالمان و دانشمندان در مقابل شیعیانى كه نسبت به بسیارى از احكام خدا جاهل و نادانند، وظیفه ‏اى بس خطیر و سنگین برعهده دارند. البته این به آن معنا نیست كه نادان ها و جاهلان مسئولیتى نداشته، در این مورد از هر گناهى مبرا هستند. بى ‏تردید هر مسلمانى وظیفه دارد در پى فراگیرى احكام دین خود باشد. منتهى در این فرمایش امام، وظایف عالمان و دانشمندان به مراتب سنگین ‏تر است.

هركدام از ما به میزانى كه از واجبات و محرمات و مستحبات و مكروهات و مباحات و دیگر امور فقهى دین آگاهى داریم، عالم هستیم، كه البته این نیز مراتبى دارد. از ده نفر عالم، مسلّم آن‏ كه دانستنى ‏هایش وسیع‏ تر است، نسبت به دیگران عالم‏ تر است.

مخاطبان حضرت امام صادق علیه السلام در این فرمایش آنانى نیستند كه فقط تفسیر قرآن مى ‏دانند یا از واجبات و محرمات آگاهى دارند، بلكه مخاطبان اصلى همان عالمان هستند. هرچند در فرمایش امام از جمع مذكر استفاده شده، بانوان نیز مصداق این روایت هستند؛ چراكه جمع مذكر گاه بین بانوان و مردان وجه مشترك پیدا مى‏ كند. در قرآن كریم ده‏ ها بار به «یـا أَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ» بر مى‏ خوریم كه پر واضح است تنها به مردان اختصاص ندارد و كلمه «آمنوا» زنان را نیز شامل مى‏ شود.

به قول علماى اصول، عالم مشتق است، یعنى كسى ‏كه علم دارد، زن باشد یا مرد، مصداق عالم است.

17- وظیفه آگاهان

در روایت است كه امام صادق علیه السلام به جمعى از اصحاب خود فرمودند: «لنحملنّ ذنوب سفهائكم على علمائكم؛ به یقین گناه نادانان‏ های شما را بر دوش عالمان ‏تان بار خواهیم كرد».

حضرت « لنحملنّ» را با لام قسم و نون تأكید ثقیله فرمودند، یعنى وقتى افراد نادان گناه مى ‏كنند، این گناهان برعهده افراد عالم و داناست و بر آنان هم نوشته مى‏شود و حضرت علیه السلام نفرمودند: «لأحملن»، بلكه فرمودند: «لنحملنّ» یعنى ما اهل بیت.

ما هرقدر كه نتوانستیم معذوریم و هر مقدار كه گفتیم و سودى نبخشید، معذوریم، زیرا انجام وظیفه كرده ‏ایم، ولى اثرى نكرده است. اما باید در این امر به معروف اصرار داشته باشیم و به یك بار اكتفا نكنیم. آیا ما خود كم گناه كرده‏ایم كه باید بار گناهان دیگران را نیز به عهده گیریم؟ اهل بیت علیهم السلام گناهان افراد نادان را نتیجه تقصیر افراد دانا و عالم مى‏ دانند. چگونه مى ‏شود افراد نادان را اصلاح كرد؟ این كار بدون تلاش تحقق نمى‏ یابد. افراد نادان با یك بار صحبت هدایت نمى ‏شوند. ابتدا باید راه چگونه برخورد كردن با آن ها را بیاموزیم، سپس اقدام كنیم.

باید برنامه ریزى كرد و مؤسساتى را تأسیس نمود تا مردم را متوجه اهل بیت علیهم السلام ساخت. در این دنیاى پرخطر كه هزاران دام بر سر راه جوانان و نونهالان گسترده شده و دام گستران به راه‏ هاى گوناگون آنان را منحرف مى ‏كنند، وظیفه ما بیش از پیش سنگین است و مسئولیت آن برعهده ما گذارده شده است.

18- درجات مختلف عالمان

روایتى از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل شده است كه درباره علم و عالم و ارزش تلاش در هدایت مردم است و مرحوم علامه مجلسى رحمه الله آن را در كتاب بحارالانوار آورده است. در بخشى از این روایت مى‏ خوانیم: «وقال الإمام الحسن العسكری علیه السلام: قالت الصدیقة فاطمة الزهراء سلام الله علیها سمعت أبی علیه السلام یقول: إن علماء شیعتنا یحشرون فیخلع علیهم من خلع الكرامات على قدر كثرة علومهم وجِدّهم فی إرشاد عباد الله: امام حسن عسكرى علیه السلام نقل كردند كه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: از پدرم شنیدم كه مى ‏گفت: عالمان شیعه ما برانگیخته مى ‏شوند و براساس فراوانى دانش و جدیت و كوشش آنان در هدایت بندگان خدا، خلعت ‏هاى تكریم به آن ها داده مى ‏شود».

در روایت به عالمان شیعه اشاره شده است كه مى ‏توان آن را به اصطلاح اصولیان جارى بر ذات دانست. بدین معنا كه منظور از عالمان شیعه فقط مراجع تقلید نیستند، بلكه مراجع تقلید فقط یكى از مصادیق عالمان شیعه اند، لذا مى ‏توان هركه را از علوم اهل بیت علیهم السلام چیزى مى‏ داند، از عالمان شیعه دانست. به دیگر سخن مى ‏توان گفت عالمان شیعه مراتب مختلفى دارند.

نكته دیگرى كه در روایت فوق وجود دارد «یحشرون» است. مفهوم این كلمه آن است كه عالمان شیعه در روز قیامت جمع مى ‏شوند. حشر، به معنى جمع است. قرآن كریم نیز از حشر در آخرت سخن به میان آورده، مى ‏فرماید: «وحَشَرْنَـهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ ممِنْهُمْ أَحَدًا؛ وهمه را در صف محشر از قبرها بر مى ‏انگیزانیم و كسى را فراموش نخواهیم كرد».

از جمله نكات قابل توجه در روایت فوق این است كه لباس كرامتى كه ازسوى پروردگار به آنان اعطا مى ‏گردد، به میزان علومى است كه از اهل بیت علیهم السلام برگرفته ‏اند و نكته دوم اینكه اعطاى لباس كرامت براساس مقدار كوششى است كه در مسیر ارشاد بندگان خدا به كار بسته‏ اند.

سپس به بیان ویژگى‏ هاى لباس ‏هایى مى ‏پردازند كه خداوند به عالمان اعطا مى ‏فرمایند. ازجمله ویژگى‏ هاى آن لباس، ارزش آن است كه هر تار نخ آن، از تمام دنیا و آنچه متعلق به دنیاست باارزش ‏تر است.

سه نكته مهم دیگرى که در روایت آمده:

1- میزان كثرت علم؛

2- مقدار بهره گیرى از علم در راه ارشاد بندگان خدا؛

3- منظور روایت از عبادالله.

منظور از عبادالله، تمام بندگان خداست و آن سان كه ادیبان در آثار خود مى ‏گویند، جمع مضاف، افاده عموم مى‏ كند. در این جا نیز عباد جمع است و به الله اضافه شده است.

براى توضیح بیشتر به نكته ‏اى ادبى و اصولى كه در فقه نیز پركاربرد است و با بحث تناسب دارد به اجمال و اختصار اشاره مى ‏كنم.

این مطلب مقرر است كه اگر شیئى را بر دو شیئ دیگر مترتب كردند، چنین عنوان مى‏ شود كه هر دو، سبب بر آن شیئ دیگر مى ‏شوند. مثلاً اگر گفته شود چنانچه فرد فقیر عالمى آمد، فلان چیز را به او بدهید، حالا اگر فردى آمد، ولى فقیر یا عالم نبود، آیا در این صورت شیئى بر آن مترتب مى ‏شود؟ پاسخ منفى است.

بنابراین، دو نكته ‏اى كه در بیان آن حضرت وجود دارد (دانش و كوشش بسیار) حاكى از همان دو سبب است كه در مسبب دخالت دارد و این دو مطلب هر دو باید موجود باشند تا خدا خلعت كرامت بدهد. پس اگر كسى پر دانش است، اما هرگز در امر ارشاد عبادالله كوشش نمى ‏كند و یا در ارشاد عبادالله كوشش مى‏ كند، ولى دانش كافى ندارد، خلعت ‏هاى كرامتى كه خدا وعده ‏اش را داده است شامل او نمى‏ شود.

حسب روایت متواتر علم بى‏ عمل وعمل بدون علم نكوهش شده است. به همین دلیل است كه روایت مورد بحث، به دو سبب كه توأم و به یكدیگر وابسته ‏اند، اشاره دارد. در روایتى از امام صادق علیه السلام چنین آمده است: «قطع ظهری إثنان: عالم متهتك وجاهل متنسك، هذا یصد الناس عن علمه بتهتكه وهذا یصد الناس عن نسكه بجهله؛ دو كس كمرم را شكسته‏ اند: عالم گستاخ و ناپرهیزگار و جاهل عبادت پیشه، این یكى با لاابالى گرى ‏اش مردم را از علم خود بیزار مى ‏كند و آن دیگرى با جهالت خود مردم را از عبادت گریزان مى‏ نماید.

19- علم و عمل

علم و عمل باید با یكدیگر پیوسته باشند، نه جدا از هم، یعنى انسان به هر مقدارى كه توان دارد، بر علم خود بیفزاید و تلاش خود را در ارشاد بندگان خدا افزون سازد، چراكه به فرموده حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله به مقدار كثرت علم و تلاش و كوشش عالمان، به آنان پاداش داده مى ‏شود. توجه داشته باشیم كه كلمه «جِدّهم» عطف بر عموم است، یعنى به قدر كثرت علم و كثرت تلاش در ارشاد عبادالله، پاداش داده مى‏ شود. پس باید جدیت را افزایش داد، چراكه جدیت یكى از امور مربوط به انبیاى الهى بوده و بر ما نیز چنین امرى واجب شده است، البته با یك تفاوت و آن اینكه انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام نیازى به زیاد كردن علم خود به روش‏ هایى كه ما داریم نداشتند، زیرا علم در اختیار آنان قرار مى ‏گرفت.

ارشاد بندگان خدا نیازمند مقدماتى است كه با كثرت و جدیت در فراگیرى علم تحقق مى ‏یابد. بدین معنا كه براى افزودن علم، صرف وقت و نیرو لازم است. علومى كه در حوزه‏ هاى علمیه متداول است ازجمله علوم زیربنایى به شمار مى ‏روند. معناى حرفى، مشتق، مسأله ضد خاص و ضد عام و مسائل بلاغتى و سایر قضایا و لذا علوم حوزه به عنوان دروس ضرورى باید مورد تعلیم و تعلم قرار گیرد.

پر واضح است كه این علوم زیربناى هدایت‏ اند. مثلاً اگر انسان بخواهد با یك كشیش یا عالم سنى به مباحثه و مناظره بپردازد، بایستى از ابزار مناظره و مباحثه بهره گیرد تا هدایت گرى نماید. گاهى برخى خرده مى‏ گیرند كه این علوم چه فایده ‏اى براى ما دارد؟ گاهى انسان در تلاش است تا یك فرد عادى را هدایت كند كه در این صورت نیازى به استدلال‏ هاى اصولى، كلامى، بلاغى، ادبى و...، ندارد، ولى گاه انسان با عالمى مواجه مى ‏شود كه در مناظره و مباحثه تبحّر دارد و ما درصدد آنیم تا او را هدایت كنیم كه در صورت توفیق در این باره، خود وى مى‏ تواند هزاران نفر را به راه راست دعوت كند. در چنین حالتى به تمام این علوم نیازمند خواهیم بود. این جاست كه معنى حرفى با تمام دقت به كار انسان مى ‏آید.

20- هدایتگری امام حسن عسکری علیه السلام

آورده اند كه اسحاق كندى (از فیلسوفان نام دار تاریخ كه نظریاتش در فلسفه مشهور و مطرح است) كتابى به نام تناقض القرآن نوشت كه حاصل ده سال پژوهش او بود. او شاگردى داشت كه از ارادتمندان حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام بود. امام از آن شاگرد خواست تا نزد استادش كندى برود و با او از در مهربانى و همراهى درآید و در كارهایش وى را یارى دهد و پس از آنكه اعتماد استاد را جلب كرد به او بگوید اگر گوینده این قرآن بگوید: مراد من از آنچه گفته ‏ام غیر از چیزى است كه تو بدان رسیده‏ اى (چنین چیزى ممكن است)؟

حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام به آن شاگرد گفته بود اگر چنین سخنى به كندى بگویى خواهد گفت: چنین چیزى ممكن است، زیرا كندى هرگاه سخنى بشنود، آن را فهم مى‏ كند. وقتى چیزى را ممكن شمرد و بدان تن در داد، به او بگو: شاید آن گوینده چیزى غیر از آنچه تو دریافته ‏اى اراده كرده و معناى دیگرى از سخن خود در نظر داشته است [یعنى چه بسا معنایى كه از آیه فهمیده‏ اى و به نظرت با آیات دیگر متناقض است، غیر از معنایى باشد كه خداى متعال اراده فرموده است].

آن شخص نزد استادش كندى بازگشت وهمچنان كه حضرت عسكرى علیه السلام به ایشان فرموده بود، گفت. كندى كه فیلسوف و اهل فن بود از این سخن شگفت زده شد و از آنجا كه از ارادت شاگردش به امام حسن عسکری علیه السلام آگاهى داشت، بدو گفت: این سخن از تو نیست، این را صاحب تو گفته است. این سخن امام چنان در آن فیلسوف اثر گذاشت كه كتابش را به شعله‏ هاى آتش سپرد و از نشر آن منصرف شد.

امام عسكری علیه السلام با دو كلمه در برابر ده سال پژوهش آن فیلسوف ایستادند و علم را با علم پاسخ گفتند و چون دلیل محكم علمى اقامه فرمودند، در جان آن فیلسوف كارگر افتاد. تصور كنیم اگر این تناقضات القرآن منتشر مى ‏شد، چه مقدار اندیشه و نیروى ذهنى و روحى از مسلمانان لازم بود تا شبهات آن را پاسخ گویند و به اشكالات بى ‏اساس آن، جواب درخور بدهند. در حقیقت حضرت با همین دو كلمه از هدر رفتن این همه نیرو ـ واز آن بالاتر ـ از ایجاد مذهب جدیدى جلوگیرى كردند.

21- امامان معصوم علیهم السلام، برترین عالمان

امامان ما علیهم السلام استاد عالمان و استاد علم هستند و خداى متعال علم را از قِبَل آنان آفرید. در روایت آمده است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: «إن الله تعالى... خلق نوراً فقسّمه نصفین، فخلقنـی من نصفه وخلق علیا من النصف الآخر قبل الأشیاء كلها، ثم خلق الأشیاء فكانت مظلمة فنوَّرَها من نوری ونور علی ثم جعلنا عن یمین العرش، ثم خلق الملائكة فسبّحنا فسبّحت الملائكة، وهللنا فهللت الملائكة، وكبّرنا فكبّرت الملائكة، فكان ذلك من تعلیمی وتعلیم علی؛ خداى تعالى نورى آفرید و آن را به دو نیمه كرد. سپس مرا از یك نیمه و على را از نیمه دیگر آن آفرید و در این هنگام هیچ یك از اشیا آفریده نشده بود. پس از آن اشیا را تاریك و بى ‏نور آفرید، آن گاه آن ها را از نور من و نور على فروغ و روشنایى بخشید. سپس ما را در سمت راست عرش قرار داد و آن گاه فرشتگان را آفرید. آن هنگام ما تسبیح خدا گفتیم و فرشتگان نیز چنان كردند، تهلیل خدا گفتیم و آنان تهلیل گفتند و خداى را به بزرگى یاد كردیم و فرشتگان از ما پیروى كردند و فرشتگان این یادكرد خدا را از من و على آموختند».

ما نیز اگر بخواهیم از مكتب تشیع و آیین نورانى اهل بیت علیهم السلام در برابر شبهه افكنان و معاندان به درستى دفاع كنیم، باید به سلاح علم مجهز شده، از دانش اهل بیت علیهم السلام فراوان آموخته باشیم.

تنها با اندوخته علمى است كه مى ‏توان چنین خدمات ارزنده و بابركتى عرضه كرد و فقط با دانش بسیار است كه مى‏ توان با شبهه افكنان و بى‏ دینان مبارزه علمى نمود.

22- تبحر در علوم گوناگون

در فرمایش حضرت زهرا سلام الله علیها تمایز عالمان در جهان آخرت به دو چیز است: «كثرت علومهم وجدهم فی إرشاد عباد الله؛ دانش ‏هاى سرشار و كوشش‏ هاى بسیار عالمان در ارشاد و هدایت بندگان خدا» كه ملاك برترى عالمان و نشان دهنده درجات آنان در قیامت، دانش بیشتر آنان است.

آنكه دانش كمترى دارد، وقت بیشتر و نیروى بیشترى صرف مى‏ كند و نتیجه كمترى به دست مى ‏آورد، اما كسى ‏كه از تنوع علمى برخوردار است و در شاخه ‏هاى گوناگون دانش چیرگى دارد، پاسخ هر گروه را به تناسب خرد و دانش آنان مى ‏دهد و براى هر شبهه جواب مخصوص به آن را آماده دارد.

از این رو بر ما اهل علم فرض است كه گنجینه علمى خود را غنى ‏تر سازیم و همیشه در پى تعمیق دانش و افزایش معلومات خود برآییم تا در دفاع از اسلام و آیین اهل بیت علیهم السلام سلاح لازم را در كف داشته باشیم. فراموش نكنیم كثرت علمى زیربناى هر كار است و در كلام حضرت زهرا سلام الله علیها شرط نخست كه دانش سرشار است، مقدمه شرط دوم، یعنى كوشش بسیار نیز هست. به دیگر سخن تا كثرت علوم در ما نباشد، موفق به هدایت افراد نمى ‏شویم و هرچند بكوشیم، نتیجه لازم را نمى ‏گیریم. در مقابل، كسانى ‏كه دانش ‏هاى سرشار و بسیارى دارند با هزینه اندك و در زمان اندك نتیجه بهتر و بیشتر مى ‏گیرند.

در روایت آمده است امیرمؤمنان على علیه السلام فرمودند: «والعالم أعظم أجراً من الصائم القائم الغازی فی سبیل الله؛ پاداش عالم بیش از پاداش كسى است كه روزها را روزه مى ‏دارد و شب ‏ها را به عبادت و شب زنده ‏دارى سپرى مى ‏كند و در راه خدا به جهاد مى‏ پردازد».

مضمون این روایت در گفتار پیشوایان ما فراوان و به تواتر آمده است. این قبیل روایات دست كم براى ما اهل علم روشن مى ‏كند كه فضیلت درس خواندن و درس دادن و مطالعه و مباحثه براى خدا چقدر است و عزم و همت ما را در تعمیق دانش افزایش مى ‏دهد. از این روایت دریافت مى ‏شود كه اگر در پى تحصیل علم و هدایت بندگان خدا باشیم، پاداش ‏مان بیش از كسانى است كه روز را روزه ‏اند و شب را به عبادت مى ‏ایستند و در راه خدا به جنگ دشمنان او مى ‏روند و این همه، فضیلت علم و دانش ‏اندوزى را مى ‏رساند.

براى بنده بارها پیش آمد كرده كه با افرادى از ادیان و مذاهب مختلفى مناظره كنم و با تمام وجود، ضرورت فراگیرى فروع و ریزه كارى‏ هاى مسائل علوم را حس و لمس كرده‏ ام.

در ایامى ‏كه مشغول خواندن سیوطى و مغنى بودم، براى زیارت به كاظمین مشرف شدم. در آن جا با یك شخص بغدادى كه ظاهراً استاد دانشكده ادبیات بود، رو به رو شدم و با یكدیگر به بحث پرداختیم. تخصّص وى در ادبیات عرب بود و طلاب حوزه‏ هاى علمیه نیز متون ادبى از قبیل: سیوطى، مغنى، قطرالندى، جامع المقدمات، جامى را به عنوان مقدمات علوم دینى مى‏ خوانند كه البته از آن پس كمتر با آن ها سر و كار دارند.

ایشان در بحث، با لحن تندى گفت: شما طلاب چیزى نمى‏ دانید.

به او گفتم: آیا قرآن كتابى ادبى است یا خیر؟

گفت: آرى.

گفتم: در قرآن چنین آمده است: «وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا». سپس از او خواستم كه معناى فاطّهروا را بگوید.

گفت: «فتطّهروا»؛ یعنى خودتان را پاك و طاهر كنید.

گفتم: ولى در قرآن «إطّهروا» آمده است.

گفت: چنین چیزى ممكن نیست.

گفتم: چنین چیزى در قرآن آمده است.

گفت: امكان ندارد و یقیناً «تطهّروا» است. قرآنى آوردم و آیه را به او نشان دادم. گفت: اشتباه چاپى است.

گفتم: اگر این غلط است پس تمام قرآن غلط است. اگر این غلط باشد، پس جبرئیل نیز غلط نازل كرده است.

كمى تأمل كرد و گفت: معناى آن چیست؟

گفتم: ما طلبه ‏ها فقط در فكر فقه و اصول و تفسیر هستیم و فراگیرى علوم ادبى صرفاً به عنوان مقدمه است نه هدف، چون فقه برگرفته از مجموعه روایات عربى است و قرآن نیز به زبان عربى است، پس ضرورتاً به ادبیات نیاز داریم و به عنوان مقدمه فراگیرى علوم دیگر، مقدارى ادبیات عرب را مى ‏آموزیم. اولین كتابى كه یك طلبه فرا مى ‏گیرد صرف میر است كه در مجموعه جامع المقدمات است. مطلبى را كه از شما به عنوان استاد دانشگاه در رشته ادبیات، سؤال كردم در كتاب صرف میر آمده است، یعنى در اولین كتاب ادبى حوزه. خدا رحمت كند آقا سید ابراهیم خراسانى پدر آقا سید على خراسانى را كه چند سال پیش مرحوم شدند. ایشان در كاظمین كتابخانه ‏اى تأسیس كرده بودند. شب هنگام بود و پس از نماز هنوز كتابخانه باز بود. از او خواستم با من به كتابخانه بیاید تا كتاب صرف میر از جامع المقدمات را به ایشان نشان بدهم. آقاى خراسانى از بنده پرسید: این كیست؟

گفتم: او را با خود آورده‏ ام تا مطلبى از صرف میر را به او نشان بدهم. احتمالاً آقا سید ابراهیم خراسانى ایشان را مى‏ شناخت. گفت: این ‏ها حتى صرف میر را هم نمى ‏فهمند!

گفتم: به همین دلیل او را آورده ‏ام تا مطلبى را به او نشان بدهم. مطلب مورد نظر را به او نشان دادم و او آن را پذیرفت. همین پذیرفتن و تسلیم شدن وى كه به سبب استدلال بود، موجب شد تا رفاقتى بین ما ایجاد شود و حتى پس از سال ‏ها و به واسطه ایشان بعضى كارهاى دینى صورت گرفت.

پس، در برخورد با بعضى افراد نیاز به مقدماتى از علوم مختلف داریم كه ابزار اساسى مباحثه و مناظره است. نتیجه اینكه علوم، مقدمه ‏اى براى هدایت به شمار مى‏ آیند. جدیت براى اهل علم آن نیست كه در هر شبانه روز ده ساعت بخوابد. در كربلا دوستى داشتیم كه مى‏ گفت: انسان بایستى در شبانه روز حداقل چهارده ساعت بخوابد.

این سؤال پیش مى‏ آید كه اگر انسان ده ساعت در طول شبانه روز را بخواهد بخوابد، سپس به مجالس غیرمفید و وقت گیر هم برود و بخواهد قدرى درس بخواند و مباحثه و مطالعه كند، معلوم است كه در چنین صورتى هرگز نمى ‏تواند عبادالله را ارشاد كند. پس اگر كسى بخواهد هدایتگرى كند و باور كند كه ارشاد نیازمند ابزار فراوانى است، باید از خوابیدن بیش از مقدار لازم و حضور در مجالس وقت گیر و غیرمفید پرهیز كند.

كافى است انسان به شهرى كه در آن یهودى، مسیحى، سنى و نیز شیعه گمراه وجود دارد، سفر كند و ببیند فلان جوان هنوز یهودى، مسیحى، یا سنى است و آن جوان شیعه است، ولى نماز نمى ‏خواند؟ در چنین حالتى ببیند آیا مى‏ توان بدون داشتن ابزار لازم آن ها را ـ به ویژه اگر از قشر فرهیخته و دانش ‏اندوخته باشند ـ هدایت كرد؟ پس باید مقدمات ارشاد را كه فراگیرى علوم است، شناخت و سپس آموخت. حوزه علمیه فرصت خوبى براى چنین كارهایى است تا پس از برگرفتن توشه‏ هاى علم، به هدایت مردم اقدام كند.

 

23- زحمات علامه شرف الدین رحمه الله

ارشاد مردم علاوه بر فراگیرى علوم، نیازمند منطق محكم و قلم تواناست. این دو ابزار، در امر ارشاد و هدایت گرى به طور چشم گیرى تأثیر دارد و تعیین‏ كننده است.

كتاب المراجعات و زحمات علاّمه شرف الدّین قدس سره

عالمان شیعى كتاب‏ هاى فراوانى درباره اختلاف‏ هاى شیعه و مخالفان نوشته‏ اند كه مؤثرند و ارزشمند. از آن جمله كتاب المراجعات مرحوم علامه شرف الدین قدس سره است كه در هدایت افراد تأثیر زیادى دارد. ازجمله ویژگى‏ هاى این كتاب آن است كه جان كلام را با دقت بسیار مورد توجه قرار داده و آورده است، ازجمله بحث ‏هایى است كه بین سید شرف الدین و شیخ سلیم بشرى (از عالمان دانشگاه الأزهر مصر) درباره امامت صورت گرفته است. سید شرف الدین از شاگردان ممتاز مرحوم آخوند خراسانى بود و بنیه علمى بسیار قوى ای داشت، چراكه انسان زحمت كشى بود. بنده ایشان را زیارت نكردم، ولى در كربلا در مراسم تشییع جنازه ایشان شركت كردم. چهل و سه سال قبل ایشان دار فانى را وداع گفتند و پیكر مطهرشان را پس از تشییع، از كربلا به نجف برده و در آن جا به خاك سپردند.

چند نفر به منزل مرحوم شرف الدین رفته، در منزل ایشان كتابخانه بزرگى را دیده بودند كه آن مرحوم فرموده بود تمام این كتاب ‏ها را از ابتدا تا انتها مطالعه كرده‏ ام. بى ‏تردید كتاب المراجعات چكیده و حاصل مطالعه صدها كتاب دیگر است. ایشان یك دسته از روایات شیعه را كه در كتب عامه وجود دارد، به ترتیب الفبایى و به اختصار آورده كه همین چند صفحه حاصل استفاده از صدها كتاب دیگر است. مؤلف المراجعات در جاهایى از این كتاب اشاره مى ‏كند كه كتبِ نویسندگانِ صحاح و غیرصحاح روایاتى را از ثقات شیعه نقل كرده‏ اند، یعنى به شیعه اعتماد كرده ‏اند و روشن است كه شیعه را هم قبول مى ‏داشتند، سپس فهرستى از نام آن ها را در بحث خود گنجانده است.

اكنون چهل و پنج سال از رحلت‏ شان گذشته است و شاید المراجعات مربوط به هفتاد ـ هشتاد سال پیش باشد كه در آن زمان هنوز كتاب چاپى و كتب داراى فهرست كم بوده است. اكنون در عصر كامپیوتر و اینترنت و امكاناتى كه دسترسى را آسان مى ‏كند، قرار داریم. با مقایسه میان امكانات پیشرفته امروز و نبود وسایل لازم براى تحقیق در آن دوره درمى ‏یابیم آنچه مرحوم علامه شرف الدین رحمه الله در آن زمان جمع آورى نمودند، كارى بسیار مهم و مفید و مستلزم زحمت بسیارى بوده است. مرحوم شرف الدین قدس سره اسامى راویان و روایات شیعه را كه در كتب عامه وجود دارد، جستجو كرده و آن را در چند صفحه به ترتیب حروف الفبا آورده است. طبیعى است كه براى چنین كارى یك شخصیت عالم و پژوهشگر محتویات یك كتابخانه بزرگ را از ابتدا تا آخر مطالعه كرده باشد و پرواضح است كه چنین كارى تلاش و پشتكار مى‏ خواهد و باید شخصى چون او از چنان دانشى برخوردار باشد كه بتواند تمام آن كتاب ‏ها را افزون بر خواندن بفهمد.

در اهمیت درایت و برترىِ آن بر روایت همین بس كه پیشوایان ما گفته ‏اند: «حدیث تدریه، خیر من ألف حدیث ترویه؛ اگر یك روایت را خوب فراگیرى و بیاموزى، بهتر از هزار حدیث است كه فقط نقل و روایت كنی».

پر واضح است اگر انسان هزار حدیث را نقل كند، ولى هیچ یك را نفهمد، فایده آن كمتر از فهم یك حدیث است.

امیدوارم به بركت اهل بیت عصمت علیهم السلام خداى بارى تعالى توفیق دو نعمت كثرت علوم و جدیت در ارشاد عبادالله را بیش از پیش به همه ما عنایت فرماید.

24- علم و اخلاق در کنار هم

عالِم در هر مرحله ‏اى از علم و دانش باشد، در روستا زندگى كند یا در مركز كشور، جوان باشد یا كهنسال، از آزادى برخوردار باشد یا در سایه نظامى مستبد زندگى كند، و در رنج و گرفتارى به سر برد یا از آسایش و رفاه بهره مند باشد، در هر حال با دیگران برابر نیست. این نابرابرىِ میان دانشمند و نادان به دو دلیل است: علم و اخلاق.

اول: دریافت ادبى از واژه «هل یتسوی الذین یعلمون والذین لایعلمون» در كتاب‏ هاى بلاغى مانند: مطول و مختصر و در كتاب ‏هاى نحوى مانند: مغنى وغیره، این است كه معلق كردن حكم بر وصف، نشان علیت است و «هل یستوى» به اصطلاح عالمان علم نحو، انكارِ ابطالى است، اگر چه ابن هشام به پیروى از گذشتگان و نحویان دیگر انكار ابطالى را مختص به همزه دانسته است كه البته براساس «اسب راهوار نیز گاهى دچار لغزش مى ‏شود» ابن هشام و دیگر نحویانى كه در این امر دنبال او رفته‏ اند، دچار اشتباه شده‏ اند.

قرآن كریم كه قله و ستیغِ فرازمند بلاغت است در این جا براى استفهام، اداتى غیر از همزه به كار برده و با «هَل» ـ كه ویژه انكار ابطالى است ـ از آن تعبیر نمود و فرمود: «هل یستوی» كه معنى آن چنین است: «لا یستوی الذین...؛ دانایان با نادانان برابر نیستند».

بیمارى كه درد و درمان را مى‏ شناسد براى درمان به پزشك مراجعه نمى‏ كند. همچنین راننده‏ اى كه با جاده آشناست، نمى‏ ایستد تا راه را از دیگران بپرسد. بى تردید راننده اى كه راه را مى‏ شناسد، با راننده ‏اى كه راه را نمى ‏شناسد برابر نیست؟ آن بیمارى كه درد و درمان خود را مى‏ شناسد، با بیمارى كه علت بیمارى خود را نمى‏ داند یكسان نیست.

دوم: براى اینكه دانش نتیجه خوب داشته باشد، مى ‏بایست از اخلاق برخوردار بود. براى اینكه علم، مفید و كاربردى باشد، باید همپاى آن، بردبارى وجود داشته باشد؛ دانشى همراه با خوش رویى، صبر و شكیبایى، چراكه اگر آدمى برترى صبر را بداند، صبورى خواهد كرد و اگر بداند بردبارى برتر است، بردبار مى ‏شود و چنانچه دریابد شجاعت و دلیرى ارزش است، شجاع خواهد شد و چنانچه بداند گسترش دادن علم، زكات آن است، آن را گسترش خواهد داد.

به هر حال دانش نیازمند اخلاق است و به سان آب گوارایى است كه باید در ظرف زیبا و تمیزى ریخته شود كه اگر در ظرفى آلوده و نامناسب ذخیره شود، گوارایى ‏اش هدر خواهد رفت. دانش نیز چنین بوده، سخت نیازمند اخلاق است. اگر اخلاق، دانش را همراهى كند، آدمى به شیخ مفید مبدّل مى ‏شود كه نامش پس از هزار سال همچنان مى ‏درخشد، به شیخ صدوق تبدیل مى ‏شود كه نامش پس از هزار و اندى سال جاودانه است و مانند شریف مرتضى و شریف رضى مى ‏شود. در صورتى كه دانش از اخلاق بى ‏بهره باشد، چه بسا مردم یك محل آن انسان را نشناسند و ممكن است در روستایى زندگى كند، ولى مردم آن روستا وى را نشناسند.

بى ‏تردید سفارش به اخلاق، جنبه عام و كلى آن است نه صِرف خوش رویى و خوش برخوردى، چه اینكه خوش رویى بخشى از بخش ‏هاى فراوان و گسترده ‌دامن اخلاق است.

25- هدایت، واجب عینی

خیلى از فقهایى كه در زمان ‏هایى نه‏ چندان دور زندگى مى ‏كردند، هدایت را واجب عینى مى ‏دانستند؛ زیرا معتقد بودند كسى كه به تنهایى از عهده این كار برآید و «من فیه الكفایه» باشد، وجود ندارد. ازجمله این بزرگواران، مرحوم والد، مرحوم سید عبدالهادى شیرازى، مرحوم سید محسن حكیم (در مستمسك) و مرحوم اخوى بودند. البته این وجوب در حدى است كه حرج و ضررى در پى نداشته باشد.

26- اهتمام به درس خواندن

زمانى شرح حالِ یكى از عالمان را (كه احتمال مى ‏دهم یكى از شاگردان مرحوم آقا ضیاء عراقى بوده) مى‏ خواندم. این عالم سیزده سال از محضر درس مرحوم آقا ضیاء عراقى بهره ‏مند بوده و در این مدت فقط یك بار در یكى از درس ‏ها حضور نیافت.

 شایان توجه است كه درس‏ هاى سابق مثل این زمان نبود. در نجف اشرف و كربلا تعطیلى تابستانى نبود. او سیزده سال، تمام زمستان‏ ها و تابستان ‏ها در جلسات درس حاضر مى‏ شد به جز یك بار و یك درس. مسلماً چنین شخصى هرجا كارى داشته و مسأله ‏اى با درس تعارض مى ‏كرده، درس را مقدم مى ‏دانسته است. اگر كاسبى به كسب خود اهمیت ندهد و یك روز به محل كسب خود برود و یك روز نرود، یك روز مغازه را زود باز كند و یك روز دیر، به یقین در كار خود موفق نخواهد شد. همین طور اگر كسى به منظور عالم شدن به یادگیرى اهمیت ندهد، به جایى نخواهد رسید. حال كه شرط موفقیت در كار و كسب دانش حضور ذهن و تمركز حواس است انسان باید چنین باشد.

27- بایدهای فراگرفتنی

آنچه باید در فراگیرى آن كوشید و در واقع عمده علوم اهل‏ بیت علیهم السلام به شمار مى ‏رود سه چیز است:

 1 - اصول دین؛

 2 - احكام شرعى؛

 3 - اخلاق و آداب اسلام.

 لذا طالب علم باید با پرهیز از هدر دادن فرصت‏ ها و حتى اوقات كوتاه فراغت، تمام سعى خود را به كار بندد و با نظر معصومان علیهم السلام درباره اصول دین، احكام و اخلاق و آداب اسلامى آشنا شود و در آن ها كندوكاو كند تا خود در اصول دین و احكام به مرتبه اجتهاد نائل آید. البته حداقل اجتهاد در اصول دین برهمگان واجب است و طلبه باید اجتهاد را با گستره آن، یعنى اجتهاد در احكام و اخلاق و آداب اسلامى، به دست آورد و البته همان ‏طور كه گفته شد، رسیدن به چنین مقامى مستلزم پایبندى و تقید است؛ به این معنا كه جویاى دانش از تفریح بى ‏حساب، جلسه‏ هاى دوستانه و وقت‏ گذرانى خود بكاهد كه موفقیت در گرو بهره ‏گیرى از فرصت‏ هاست.

28- عیاشی راه یافته

محمدبن مسعود عیاشى (صاحب تفسیر عیاشى) براى اهل علم، نامى آشناست. او ابتدا از عامه و پركوشش بود و درباره ابوبكر، عمر، عثمان و معاویه كتاب‏هاى مستقلى نوشت و چنانچه كتاب‏هاى تراجم و رجال را كه از وى نام برده‏ اند، مطالعه كنید، خواهید دید كه او به‏ وسیله جوانان دانش آموخته شیعى و در پى سعى فراوان آنان شیعه شد و در شمار ثقات عالامان شیعه قرار گرفت. نوشته‏ اند كه پدر عیاشى بازرگان و ثروتمند بود. چون از دنیا رفت سیصد هزار دینار (بیش از یك تن) طلا از خود براى این فرزند به ارث گذارد. عیاشىِ فرزند - بنا به نقل تاریخ - تمام آن ثروت بزرگ را در راه ترویج مكتب اهل بیت علیهم السلام به مصرف رساند. آن زمان كه در بغداد وجود شیعه كم بود، عیاشى در بغداد مدرسه‏ اى ساخت و شاگردانى پرورش داد. این شاگردان به «غلمان العیاشى؛ جوانان (دست‏ پروردگان) عیاشى» شهرت یافتند و «كشّى» صاحب رجال یكى از چهره‏هاى برجسته این مدرسه بود. حال اگر رجال كشى را از كتب رجالى شیعه حذف كنیم، ده‏ ها و ده‏ ها روایتى كه او صحیح خوانده و توثیق نموده است از دست خواهیم داد؛ چراكه مدرك دیگرى كه صحت آن ها را اثبات كند، نداریم و در این صورت نمى ‏توان براساس آن ها فتوا داد؛ لذا پاداش بخش قابل ‏توجهى از مسائلى كه در رساله‏ هاى عملیه آمده است و بدان‏ ها عمل مى ‏كنیم، در نامه مرحوم عیاشى ثبت مى ‏شود.

29- همت گاندی

گاندى در هندوستان زندگى مى ‏كرد. مطلبى كه به عنوان نعمت الهى در یكایك شما وجود دارد، اسلام، پیروى از اهل بیت علیهم السلام و اهل علم بودن است كه این سه خصوصیت در گاندى نبود. اگرچه از دوستان محمد على جناح بود و نقل شده است كه محمد على جناح در برخى نوشته‏ هایش گفته است گاندى واقعاً مسلمان شده بود. هرچه بود، گاندى سه ویژگى شما را نداشت. بنده قصد ستایش گاندى را ندارم، اما از آنجا كه مواردى در قرآن آمده كه از تشبیه استفاده شده، مناسب مى ‏بینم منظورم را با یارىِ مقایسه و تشبیه روشن و مطرح كنم.

 قرآن كریم در مقام تشویق مى ‏فرماید: «یأَیهَاالنَّبِىُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ؛ اى پیامبر، مؤمنان را بر جنگیدن تشویق كن».

 در جاى دیگرى از قرآن آمده: «إِن تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللهِ مَا لَا یرْجُونَ؛ اگر شما از دشمنان به رنج و زحمت مى‏افتید آن ها نیز از دست شما رنج مى‏ كشند، جز اینكه شما به لطف خدا امیدوارید و آن ها [چون به خدا ایمان ندارند] امیدى ندارند».

 خداى متعال در این آیه، خطاب به مسلمان‏ ها مى‏ فرماید: چرا از جنگ با تمام دشوارى ‏هایى كه دارد، فرار مى‏ كنید؟ اگر جنگ براى شما مشكلاتى داشته باشد، براى كفار نیز چنین است. چگونه آن ها مشقت‏ هاى جنگ را تحمل مى ‏كنند، اما شما نمى‏ خواهید آن مشكلات را تحمل كنید؟ با این تفاوت كه شما بر آن ها برترى دارید، زیرا معتقد به آخرت هستید و به «فَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ؛ پس هركس هم‏ وزن  ذره اى نیكى كند، [نتیجه] آن را خواهد دید» ایمان دارید، پس دشوارى‏ ها هم براى شما اجر و ثواب دارد.

 این امیدها را كفار هرگز ندارند. خدا از زبان آنان مى ‏فرماید: «وَقَالُواْ مَا هِىَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ مَا یهْلِكُنَآ إِلَّا الدَّهْرُ؛ كافران گفتند: غیر از زندگى دنیایى ما [چیز دیگرى] نیست؛ مى ‏میریم و زنده مى ‏شویم و ما را جز طبیعت هلاك نمى ‏كند».

 حال كه خداى سبحان چنین مقایسه‏ اى را بین مسلمانان و كفار مطرح نموده، اشكالى ندارد كه بنده هم به تبعیت از قرآن كریم، گاندى را به عنوان مثال مطرح كنم كه مقایسه ‏اى بیش نیست، لذا نمى ‏توان از نظر اختلاف عقیده و دین با گاندى، آن را اهانت به شما دانست.

 بارها كتاب‏ هاى گاندى و حتى شاگردان او را مطالعه كردم. ازجمله كتاب‏ هاى وى كه به فارسى هم ترجمه شده، كتاب «هذا مذهبی» است. كه از اردو به عربى برگردان شده است. حال مى‏ خواهیم بدانیم گاندى چه كرد؟

 وى طى فعالیت ‏هاى پنجاه ساله ‏اش، موفق شد هند را كه در آن زمان جمعیت آن حدود چهارصد میلیون نفر بود، از چنگال استعمار نجات دهد. حال كدام یك از شما به خود اجازه مى‏ دهد كه خود را از گاندى كمتر بداند؟ قدرى در این ‏باره تأمل كنید. به شما عرض مى ‏كنم آیا تا به حال با خود فكر كرده ‏اید چه چیزى از گاندى كمتر دارید؟ به نظر من گاندى از شما كمتر داشت. آنچه شما افزون ‏تر از او دارید، همان سه مطلب اول است.

 گاندى، هند را از سلطه استعمار نجات داد. پس شما كه نعمت افزون‏ ترى در اختیار دارید به طریق اولى توانایى نجات هند را از استعمار شیطان دارید؛ استعمارى كه در قالب خرافات و ادیان و مذاهب دروغین بر عموم مردم آن سرزمین چیره شده است و افكار یك میلیارد مردم هند را به طور كامل تحت تأثیر قرار مى‏ دهد. یقیناً مردم آن دیار به درآمیخته شدن در خرافات بى ‏توجهند. كتابى به نام «منوسمرتی» وجود دارد. این كتاب را ملاحظه كنید. این كتاب از نظر بت ‏پرستان، همان اندازه مقدس است كه قرآن نزد مسلمانان. اما سرشار از خرافات است. شما در اولین قدم محتویات آن كتاب را نزد هر بت ‏پرستى اعم از باسواد یا بى ‏سواد مطرح كنید و از آنان بخواهید فكر كنند و ببینند آیا محتویات كتاب صحیح است یا خیر، آنان كه داراى طبایع بشرى اعم از وجدان و نفس لوامه و ادراك هستند، حق را خواهند پذیرفت، اما باید با وسایل خدادادى به سراغ آنان رفت و آن وسایل شما هستید. امیرمؤمنان علیه السلام درباره انبیا فرمودند: «یثیروا لهم دفائن العقول؛ پیامبران گنجینه ‏هاى خرد آدمى را آشكار مى‏ كنند».

 در واقع انبیا ایجاد عقل و درك نمى ‏كردند، بلكه این ‏ها را حضرت حق خلق كرده و انبیا فقط كلید فهم و دریافتن را مى ‏زدند. اكنون شما كه اهل علم هستید و وظیفه هدایت را برعهده دارید، اگر كلید تفهیم را بزنید، یقیناً كفار دگرگون خواهند شد. البته چنین كارى نیازمند زمان است و مشكلاتى هم در پى دارد. گاندى هم براى رهایى بخشیدن جامعه ‏اش از سلطه استعمار مشكلاتى را تحمل نمود. در كتاب محرر الهند در مورد گاندى آمده است که بارها او را به زندان انداختند و طى این مدت به او اجازه نمى ‏دادند با كسى تماس بگیرد.

 حزب كنگره گاندى یك میلیون آنه از اطراف هند جمع ‏آورى كرد كه در آن زمان ثروت هنگفتى به شمار مى‏ رفت. دولت وقت تمام آن ها را جمع ‏آورى و مصادره نمود، ولى گاندى در عكس‏ العمل به رفتار دولت گفت: «دوباره شروع مى‏ كنیم».

 گاندى با این سخن، روحیه قوى و استقامت خود را به نمایش گذاشت. او مرد سختى ‏ها بود.

 گاندى در نوشته‏ هایش مى‏ گوید: «در زندان كه بودم انگلیسى ‏ها دستور داده بودند هنگام گرفتن نهار یا آب، بایستى دستان خود را دراز یا زبانم را از دهان خارج كنم. در واقع مرا در وضع بسیار سخت و فجیعى قرار مى ‏دادند تا لقمه ‏نانى یا جرعه‌ آبى به من بدهند. چاره ‏اى نداشتم و مجبور بودم».

 حالا اگر فرضاً در قیامت خدا گاندى را در كنار یكى از شماها حاضر كند و بگوید: شما چه چیزى از این شخص كم داشتید؟ چه پاسخى به خدا خواهید داد؟

شیعه، حقیقتی استوار

پس باید تأمل كرد و براى این سؤال پاسخى یافت یا اینكه با همتى دوچندان در هدایت جامعه كوشید. ما شیعیان حقایقى داریم كه منحصر به فرد است، یكى از آن ها را خدمت شما عرض خواهم كرد. حقیقتى را كه مى‏ خواهم بگویم، این است كه چنانچه در تاریخ تمام ادیان و مذاهب جستجو كنید، خواهید دید كه نه تنها عوام، بلكه گاهى عالمان بزرگ آن ها هم مذهب و دین باطل خود را رها كردند و به اسلام گرویدند و شیعه شدند، اما در تاریخ تشیع آیا به عنوان فقط یك مورد نادر مى‏ توانید نمونه‏ اى را مثال بزنید كه یك عالم شیعه سنى شده باشد؟ ممكن است برخى از عوام شیعه را با پول و غیره فریب بدهند و براساس اعتقاد سستى كه دارند، اغوا و از دین خود خارج كنند كه یقیناً بدون مقاصد سیاسى، اقتصادى و ... از دین خارج نمى ‏شوند.

 تاكنون هرگز یك عالم شیعى از مذهب خارج نشده است، گرچه ممكن است یك عالم شیعى به جهت فشارهاى زیاد و سختى‏ هایى تن به احتیاط دهد و یا به تبعیت از قرآن تقیه كند، اما دور شدن از اعتقاد و به عبارتى كافر شدن و بت‏ پرستى نمودن محال است. چرا؟ زیرا تشیع مفهوم واقعى اسلام است، قید نیست، بلكه واقعیتى تكوینى است و اعراض از حقیقت تكوینى محال است.

 آن ها كه شیعه نیستند، نمى ‏دانند كه تشیع چیست. افرادى كه كافرند نیز از حقایق بى ‏اطّلاعند؛ لذا به ندرت مى ‏توان این مسأله را در میان آن ها یافت. به ندرت پیش مى ‏آید كه آدمى حقایق را بداند و در عین حال عناد ورزد. البته خدا آن مقدار كم را كه عناد ورزیده ‏اند در قرآن مثال آورده، آنجا كه مى ‏فرماید: «وَجَحَدُواْ بِهَا وَاسْتَیقَنَتْهَآ أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا؛ و با آنكه خود یقین داشتند [كه معجزه خداست] از سر كبر و ستمگرى آن را انكار مى ‏كردند».

 همیشه چنین افرادى كم بودند. گاهى ممكن است شخصى براساس اعتقادى كه دارد به حدى متعصب باشد كه هرگونه مشكلى را به جان بخرد. اما حقیقت را نمى ‏داند و اگر دانش و درك پیدا كند، دگرگون خواهد شد. عالمانِ كافرى بودند كه مسلمان شدند. بد نیست این داستان‏ ها را جمع ‏آورى و منتشر كنید كه انتشار آن، مهم و مؤثر خواهد بود.

 به شما سفارش مى ‏كنم كتاب هشت جلدى أنیس الأعلام تألیف محمد صادق فخرالاسلام را مطالعه كنید. مؤلف، كتاب دیگرى نیز دارد كه - ظاهراً - بیست جلد است، اما تمام مجلدات آن چاپ نشده است. وى تألیف‏ هاى دیگرى نیز دارد. فخرالاسلام در عصر خود در ایران رئیس عالمان مسیحى بوده و پدر و جد او هم از عالمان نامدار مسیحى بودند. برخى از عالمان شیعه با او درباره مسائل كلام بحث نمودند. از آنجا كه این مناظره منطقى بود، سبب شد تا مسئول كلیساهاى مسیحى در عین عالم بودن شیعه شد و آن كتاب را در رابطه با اسلام نوشت كه در آن به سؤال «چرا من مسلمان شدم؟» پاسخ مى ‏دهد. وى مى‏ گوید: «من از عقل پیروى كردم؛ لذا آیین اسلام را پذیرفتم».

 حتماً این كتاب را مطالعه كنید. وى در اول همین كتاب به تألیفات دیگر خود اشاره مى ‏كند.

 این عالم نصرانى كه در زمان خود از بزرگان مسیحیت به شمار مى ‏رفت و زندگى او از نظر اقتصادى، سیاسى و اجتماعى در حد مطلوب و عالى بود از دین خود دست برداشته، مسلمان شد و سپس هشت جلد كتاب در حقانیت اسلام نوشت.

 چنین مواردى در ایران و در سایر نقاط دنیا بارها و بارها اتفاق افتاده است. اگر این موارد را جمع‏آورى كنید، متوجه خواهید شد كه چقدر فراوانند.

 چه دلیلى براى مسلمان شدن این اشخاص وجود دارد؟ در حالى كه در سراسر دنیا حتى موردى یافت نمى ‏شود كه عالمى شیعه از دین خود خارج شده باشد.

مناظره ای راه گشا

ماجرایى را كه عرض مى ‏كنم خود از آن اطلاع داشتم. در لبنان، جوانى از طلاب و اهل علم كه عمرش شاید 21- 22 سال بود با یك استاد مسیحى دانشگاه به بحث پرداخت و فقط یك موضوع از هزاران موضوع تشیع را با وى مطرح كرد. امامان گرامى ما درباره اصول دین، موضوعات اخلاقى، اجتماعى، روان ‏شناسى و... مباحث بسیارى مطرح كرده‏ اند كه در متون اسلامى ازجمله بحارالانوار آمده است.

 یك طالب علم جوان كه تخصص چندانى در ادیان نداشت، بلكه به یارى معلومات و مطالعات مختصر خود با فردى مسیحى كه شاید بیش از چهل سال از عمر او مى‏ گذشت و سخنورى قوى بود، به بحث پرداخت. آن نصرانى افزون بر دانش در فن مغالطه نیز استاد بود. در مناظره گاهى ممكن است سخن طرف مقابل نادرست باشد، ولى كیفیت استدلال وى به گونه‏ اى باشد كه در چیدن صغرى و كبرى ‏ها چیره‏ دست باشد و راهى براى پاسخ دادن به استدلال وى باقى نماند، كه البته خوب است شما فن مناظره را بیاموزید.

 آن طالب علم به عالم نصرانى گفت: من و شما هر دو عالم هستیم، اما با دو دین متفاوت. قطعاً هر دوى ما به بهشت نخواهیم رفت، بلكه یكى به بهشت و دیگرى به جهنم خواهد رفت. اگر شما كه یك دانشمند و استاد مسیحى هستید، جهنمى شدید من به عنوان یك دوست نگران خواهم شد. در حالى كه خداى متعال  شما را از عقل و درك و فهم بهره‏ مند كرده است، چرا باید جهنمى شوید؟ از شما هم درخواست مى‏ كنم اگر من كه شیعه هستم اهل جهنم باشم، شما به عنوان یك دوست بدین كار راضى نشوید، لذا خوب است با یكدیگر بحث كنیم، تا چنانچه مسیحیت دین بر حق و واقعاً راه قرب به خداست، در آن صورت من با خواست خدا مخالفت نمى ‏كنم و به دین شما مى ‏گروم تا از آتش دوزخ رهایى یابم. اما اگر چنین نباشد و مسیحیت راه قرب الهى نیست و اسلام راه حق است در آن صورت بر شماست كه مسلمان شوید و سزاوار نیست كه راه جهنم را براى خود هموار كنید. به این ترتیب با عالم مسیحى مناظره نمود. سپس به عالم مسیحى گفت: ما به عنوان مسلمان بیش از شما مسیحیان براى حضرت مسیح علیه السلام احترام قائلیم. شما كه استاد دانشگاه هستید یقیناً كتابى را كه نام مى ‏برم، مى ‏توانید مطالعه كنید. این كتاب شرایع الاسلام نام دارد و یكى از كتب فقهى ما شیعیان است. در این كتاب نوشته شده است در عین این كه در مذهب تشیع، یعنى اسلام راستین، اعدام خیلى نادر است، اما یكى از مواردى كه اسلام مجازات آن را قتل قرار داده، این است كه كسى حضرت مسیح علیه السلام را دشنام گوید.

 ما كه مسلمانیم تا این حد براى حضرت مسیح علیه السلام حرمت قائلیم، اما  در «هولى بایبل» كه كتاب مقدس شماست و شما مسیحى ‏ها آن را قبول دارید، به حضرت مسیح علیه السلام اهانت و سب شده است. نه تنها براى كسى كه به حضرت مسیح علیه السلام اهانت كرده مجازات قتل وجود ندارد، بلكه در كتابى كه شما آن را كتاب آسمانى مى ‏دانید سب حضرت مسیح علیه السلام وجود دارد.

 عالم مسیحى، از شیوه بیان این طلبه آشفته شد و گفت: این چه حرفى است كه مى‏ گویى؟

 طالب علم پاسخ داد: عبارت كتاب مقدس را براى شما مى‏ خوانم كه در آن حضرت مسیح سب شده است. ولى پیش از اینكه عبارت را بخواند به او گفت: اگر كسى به شما بگوید «ملعون» آیا این تعبیر سب محسوب مى ‏شود یا خیر؟

 مسیحى گفت: بله.

 گفت: در كتاب مقدس شما آمده كه عیسى - العیاذ باللَه - ملعون است.

 مسیحى گفت: چنین امرى امكان ندارد.

 طالب علم گفت: من عبارت آن را براى شما مى‏ خوانم: «المسیح افتدانا من لعنة الناموس إذ صار لعنة لأجلنا، لأنه مكتوب: ملعون كل من علق على خشبة؛ عیسى خود را به جاى ما گرفتار لعنت ناموس (خدا) كرد؛ چه اینكه او به جهت ما لعنت شد، چون نوشته [در حكم الهى] شده است: ملعون است هركه به تخته [دار] آویخته شود». در عبارت واژه «ملعون» نیامده است. در علم نحو خوانده‏ اید كه «زیدٌ عدل» مبالغه است و از «زید عادل» بلیغ ‏تر است. در عبارت نگفته «صار ملعوناً» بلكه به صورت مصدر آمده: «إذ صار لعنة لأجلنا لأنه ملعون كل من عُلِّق على خشبة؛ زیرا ملعون است هركه به دار آویخته شود».

 آن عالم نصرانى گفت: چنین چیزى وجود ندارد، من از كودكى تاكنون هر روز صبح پیش از خروج از منزل مقدارى از كتاب مقدس را مى ‏خوانم و هرگز در این مدت به چنین مطلبى برنخوردم. شما چگونه چنین چیزى را دیده ‏اى؟

 طالب علم گفت: متأسفم كه شما به عنوان یك عالم این گونه سخن مرا رد مى‏ كنید. توقع ندارم كه این جواب را بدهید شما باید از بنده اثبات ادعایم را مطالبه كنید. چنانچه نتوانستم ادعایم را به اثبات برسانم، شما حق انكار دارید.

 عالم نصرانى مجدداً وجود چنین مطلبى را رد كرد. طلبه تذكر داد كه دلیل خواستن، منطقى ‏تر است. شیوه درست این است كه به جاى انكار، از طرف مقابل دلیل بخواهید. در هر صورت من این مطلب را براى شما ثابت مى‏ كنم. دانشمند مسیحى گفت: نكند شما مسلمان كتاب مقدس را چاپ كرده و در آن دست برده‏ اید؟!

 طالب علم پاسخ داد: دست بردن در كتب آسمانى كار مسلمانان نیست و بیشتر، شما مسیحیان چنین كارى را انجام مى ‏دهید. كه این ادعا را هم براى شما اثبات مى ‏كنم. آیا شنیده ‏اید كه بزرگان مسیحیت هر صد سال یك بار اجتماع مى ‏كنند و كتاب مقدس را تنقیح، تهذیب و تلطیف مى ‏كنند، یعنى در آن دست مى ‏برند تا با زمان مناسب باشد، ولى مسلمانان در قرآن هرگز چنین نمى‏ كنند. دست بردن در كتب آسمانى كار شما مسیحیان است نه مسلمانان.

 عالم مسیحى هم گفته آن طلبه در خصوص عملكرد آن مجمع را تأیید كرد. طلبه شیعى در ادامه گفت: پس، از این جهت حق متهم كردن ما را در تحریف كتب آسمانى ندارید، زیرا در تاریخ اسلام هرگز چنین مسأله ‏اى وجود نداشته و ندارد.

 با اصرارى كه عالم مسیحى بر نبودن مطلب مورد ادعاى آن شیعه داشت، طلبه شیعه قصد داشت آن مطلب را از كتاب مقدس ‏شان به وى نشان دهد.

 نهایتاً عالم نصرانى پذیرفت كه از كتاب مقدس خودش كه در خانه دارد و هر روز آن را مطالعه مى ‏كند، این مطلب را به وى نشان دهد.

 آن طالب علم گفت: اگر از همان كتاب خودت مطلب مورد نظر را به شما نشان دهم، چه خواهى كرد؟ آیا باز بر همان دین خواهى بود؟ یا آنچه در دست دارید كتاب آسمانى است یا این كه نعوذ باللَه مسیح ملعون است؟ شما نمى‏ توانید هم به كتاب مقدس معتقد باشید و هم به حضرت مسیح علیه السلام، زیرا این كتاب مى ‏گوید مسیح علیه السلام ملعون است.

 بنابراین، اگر ملعون نباشد، كتاب آسمانى شما به درد نمى ‏خورد و باید آن را رها كنید. در صورت پذیرش آن كتاب به عنوان كتاب آسمانى، باید مسیح را - كه از نظر آن كتاب ملعون است - ترك كنید.

 قرار شد در وقت معینى در خانه عالم مسیحى حاضر شوند، ولى آن عالم مسیحى در موعد مقرر حاضر نشد. همین مقدار براى آن عالم مسیحى كافى بود تا آن كتاب را بنگرد و مطلب را بیابد، زیرا یك عالم مسیحى با یك جلسه كه مسلمان نمى‏ شود.

استاد بی سواد

دو نفر جوان دانشگاهى به یك روحانى شیعه گفتند: ما استادى داریم كه وهابى متعصبى است و همیشه در كلاس درس مى‏ گوید: من همه كتب شیعه را خوانده ‏ام و دیده‏ ام كه شیعیان حرف حسابى براى گفتن ندارند و چنانچه من با بزرگ‏ ترین عالمان شیعه مناظره كنم، در یك جلسه آن ها را محكوم خواهم كرد. آن دو جوان به طالب علم شیعى گفتند: اگر آمادگى دارید كه با ایشان بحث كنید به شكلى كه مایه آبروریزى نشود و بتوانید بر او چیره شوید، او را بیاوریم تا با یكدیگر بحث كنید.

 طالب علم شیعى در پاسخ گفت: من كه سهل است، خود شما هم چنانچه در مواردى معلومات لازم را داشته باشید، مى ‏توانید به راحتى بر او غلبه كنید و بنده هم وقت آن را ندارم. آن دو جوان گفتند: نه؛ این مسأله بسیار مهم است، چون آن استاد وهابى پى ‏در پى در كلاس ادعاهاى خود را تكرار مى ‏كند و این سبب شده است كه دانشجویان سنى جسور شوند و شیعه ‏ها را تضعیف كنند. حتماً با او بحث كنید.

 آن طالب علم پاسخ منفى داد و گفت: چون شما آگاهى ندارید، او هم از فرصت استفاده مى ‏كند و در مقابلِ شما به دروغ گویى مى ‏پردازد. آن طلبه شیعه مى‏ گفت: عمداً از این بحث سرباز زدم تا روحیه آنان را تقویت كنم، چراكه ظاهراً آن استاد وهابى با صحبت ‏هاى دروغین خود روحیه آنان را تضعیف كرده بود.

 وى سپس به جوانان دانشگاهى گفت: حال كه اصرار مى ‏ورزید، فقط یك سؤال به شما مى ‏دهم پاسخ آن را از او بخواهید. اگر پاسخ سؤال را داد، حاضرم با او بحث كنم. نام شیعه را رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله براى ما انتخاب نمود. از او بپرسید: نام شما را چه كسى سنى گذاشته است؟ سؤال فقط همین است و بس. حال اگر همان طورى كه پیامبر صلى الله علیه وآله اتباع امیرمومنان علیه السلام را شیعه خواند، اتباع ابى ‏بكر و عمر را نیز سنى خوانده است، تازه دو گروهى مى‏ شویم كه هر دو به وسیله رسول ‏الله صلى الله علیه وآله نام گرفته‏ ایم و مى ‏نشینیم و با یكدیگر بحث مى‏ كنیم.

 آن دو دانشجو پس از چند روز نزد عالم شیعه بازگشتند و گفتند: ما استاد وهابى را پیدا كردیم و سؤال را پرسیدیم استاد قدرى تأمل كرد و گفت: اینكه سؤال مهمى نیست. ما گفتیم: براى ما اهمیت دارد و خلاصه بر گرفتن پاسخ اصرار كردیم. استاد وهابى - در حالى كه از غرورش كاسته شده بود - اظهار كرد: هرچند مطالعات زیادى داشتم، اما تخصص بنده در مسائل دینى نیست. اگر اصرار دارید پاسخ سؤال را بشنوید، پاسخ آن را براى شما مى‏ آورم. ولى همیشه و با بهانه‏هاى مختلف از پاسخ دادن سر باز مى‏ زد و از آن پس دیگر نزد ما از شیعه نام نبرد.

 به آن ها گفتم: اگر یكى از شما كتاب المراجعات را با تعمق بخواند، اگر با بزرگ ‏ترین عالمان سنى هم مناظره كند، یقیناً در اولین مجلس او را محكوم خواهد ساخت، چراكه ما چراغ‏ هاى فروزنده ‏اى داریم و آنچه در مذهب و آئین مقدس ما وجود دارد، همگى حقایق و واقعیت ‏هاى الهى است.

 ابوذر جوانى مشرك بود، ولى از درخشش نور اسلام در وجودش هدایت یافت و انسانى وارسته و پرهیزكار شد و بسیارى را هم هدایت كرد. عماربن یاسر نیز جوان مشركى بود كه نور اسلام را احساس كرد و اسلام را برگزید و خود را از شرك و بت‏ پرستى رهایى بخشید و به آن مقام عظیم رسید.

 در هندوستان مشركان زیادى وجود دارند، آیا حیف نیست كه همچنان مشرك بمانند؟ شما مى‏ توانید با تلاش و كوششى خالصانه آنان را از گمراهى رهایى بخشید و هدایت نمایید. لازمه چنین خدمتى به اسلام و تشیع كوشش در درس خواندن و فهمیدن است؛ زیرا چه بسا در این راه لازم شود از عقاید آن ها آگاهى كامل داشته باشید. از همین كتابى كه ذكر شد منو سمرتى مطالبى را استخراج كنید و در آن‏ جا از استادان دانشگاه‏ ها، علوم لازمه را فرا گیرید تا چنان چه با بزرگان آن ها بحثى صورت گرفت، بتوانید از عهده آن برآیید. مهم ‏تر آنكه تلاش خود را بر روى جوان‏ هاى آنان متمركز كنید و خرافات و اباطیل اعتقادی شان را به آن ها گوشزد كنید. در همین كتاب آمده است: «شمّ البقر منجّس وبوله وخرءِه مطهر؛ اگر گاوى كسى را بو كرد دستش نجس مى‏ شود، اما بول و سرگین گاو پاك ‏كننده است». این یعنى اگر دست انسانى را گاوى بو كر، نجس مى‏ شود و مى‏ توان آن دست را با بول و یا سرگین آن گاو پاك نمود!! به جاست این مطالب خرافى را با فرهیختگان آنان مطرح كنید و به جوانان آن ها بگویید: آیا حقیقتاً این مطالب را قبول دارید؟ آیا این مطالب با عقل آدمى سازگارى دارد؟ اگر گاوى دست انسان را بو كرد، آیا ذراتى به بدن انسان منتقل مى ‏شود؟ در حالى كه اگر گفته بود نفخ البقر یعنى فوت كردن گاو ممكن است میكروبى را به دست انسان منتقل كند كه با استشمام گاو از دست انسان تفاوت دارد. شم یعنى بو كردن، برداشتن از دست نه گذاردن. پس چه چیزى سبب شد تا دست انسان نجس شود؟ در حالى كه آیا بول گاو میكروب ندارد؟ خرء و نجاست آن داراى میكروب نیست؟ انسان را مشمئز نمى‏ كند؟ به دانشجویان پزشكى بگویید شما كه علم طب را خوانده ‏اید در رابطه با این گفته‏ ها چگونه داورى مى ‏كنید؟ اگر این مطالب را به آن ها بگویید، یقیناً دگرگون مى ‏شوند.

 خداى متعال انبیا را براى هدایت مردم فرستاده تا آنان را آگاه سازد و از گمراهى‏ ها نجات دهد. پس شما اهل علم اگر همت كنید، یقیناً موفق خواهید شد.

 امیدوارم به بركت اسلام و قرآن كریم و به بركت نبى گرامى اسلام و معصومان علیهم السلام، یكایك شما را كه در این راه مقدس قدم گذاشته ‏اید و در راه فراگیرى علوم اهل بیت علیهم السلام رنج‏ ها و مرارت ‏ها را تحمل نمودید، موفق بدارد تا نه تنها هزاران بلكه میلیون ‏ها نفر را هدایت كنید و مى ‏توانید.

30- انکار اهل بیت علیهم السلام در طلب علم

فرموده‏ اند: «طلب المعارف من غیر طریقنا مساوقٌ لإنكارنا؛ طلبیدن معارف از غیر طریق ما، مساوىِ انكار ماست». و چرا چنین نباشد، حال آنكه معدن حكمت و كانِ دانایى ‏اند و رازداران علم خدا و مرزبانان حكمت الهى ‏اند.

 بر پایه همین روایت و انبوه روایات دیگرى كه هم معناى آنند، عالمان دین از سال ‏هاى آغازین شكوفندگى اسلام عَلَم عِلم ولایى را برافراشته ‏اند و سخنان آن معصومان علیهم السلام را نگاشته‏ اند. جلسات علمى و مباحث دینى به سفارش اهل ‏بیت‏ علیهم السلام گسترش یافت و دانش اندوزى و معرفت ‏آموزى تقدّس. جلسات علمى شیعیان و طالبان دانش در سراسر كشورهاى اسلامى چنان فزونى یافت كه تاریخ به نیكى و شگفتى از آن ها یاد كرده است. قال الباقر و قال الصادق‏ علیهما السلام دفترها و سینه‏ ها را انباشته كرد و عالمان براى رسیدن به پاداش اخروى بیشتر از همه چیز خود گذشتند و دنیا و آرایه ‏هایش را به سویى انداختند و به نشر دین و دانش پرداختند. چه بسیارند كتاب‏ هایى كه در این عرصه نورانى تألیف و عرضه شدند، كه آنچه امروزه در دست ماست، اندكى است از بسیار، زیرا دشمنان دین از سال‏هاى آغازین در پى خاموشى این چراغ افروخته ایزدى بودند و بسیارى از كتابخانه ‏ها را طعمه حریق ساختند، اما سرانجام آنچه حاصلشان بود، نابودى دودمانشان بود.

31- سخت کوشی عالمان در اوج تنگدستی

حاصل تلاش‏ هاى عالمان دین آن بود كه معرفت و دانایى را بر پایه روایاتى چون: «اطلبوا العلم من المهد إلى اللحد؛ ز گهواره تا گور دانش بجوى» و: «الحكمة ضالة كل مؤمن فخذوها ولو من أفواه المنافقین؛ حكمت، گمشده هر مؤمنى است، آن را بستانید حتى اگر از دهان منافقان» و: «اطلبوا العلم ولو بالصین؛ دانش اندوزید حتى اگر در چین باشد» و مانند اینها، از حجره ‏ها و كتاب‏ ها در آوردند و به مردم كوچه و بازار و به همه كس حتى زنان و كودكان، رساندند و آن را فراگیر ساختند. بسیارند راویانى كه از امام باقر و امام صادق‏ علیهما السلام روایات معتبر و گرانسنگى را روایت كردند، كه كارشان روغن ‏فروشى و گندم‏ فروشى و شتربانى و... بود. گاه یک راوی براى شنیدن روایتى خستگى ماه‏ها سفر را بر خود هموار مى ‏كرد تا مستقیم و بى ‏واسطه روایت را از راوى اول بشنود. گاه عالمى سال ‏هاى طولانى غربت را تحمل مى‏ كرد تا علم دین را از عالمان طراز اول فراگیرد. مى ‏توان گفت كه تمام عالمان نامدار شیعه، در غربت و فقر و رنج دانش آموختند، تا در فروزندگى و تابندگى این چراغ زوال ‏ناپذیر سهیم شوند.

32- تبلیغ در حال تقیه

در روایت صحیح از امام صادق ‏علیه السلام نقل شده است منصور دوانیقى در یكى از ماه‏ هاى رمضان اعلام كرد، فردا عید فطر است و از من دعوت كرد در آن روز در مجلس او حاضر شوم و روزه ‏ام را افطار كنم. من نیز رفتم و گرچه مى‏ دانستم آن روز از ماه رمضان است و عید فطر نیست، مع ذلك افطار كردم.

 امام صادق‏ علیه السلام در توضیح عمل خود فرمودند: «أن أُفطر یوماً مِن شهر رمضان وأقضیه أحبّ إلی مِن أن یضرب عُنقی؛ اگر یك روز از ماه رمضان را افطار كنم و قضاى آن را به جاى آورم، بهتر از آن است كه گردنم زده شود».

 در برخى از نسخه‏ها «أقضیه» ندارد، اما بنابر دیدگاه مشهور فقها در مواقعى كه انسان مجبور شود براى تقیه، روزه ماه رمضان را افطار كند، باید قضاى آن را به‏ جا آورد.

 این روایت صحیح نشان مى ‏دهد در زمان امام صادق‏ علیه السلام جوّ خفقان به گونه ‏اى بوده است كه اگر خلیفه روز ماه مبارك رمضان را عید اعلام مى‏ كرد نه تنها شیعیان، بلكه حتى امام صادق ‏علیه السلام مجبور به افطار مى ‏شدند و الّا او را به شهادت مى ‏رساندند. علی رغم چنان فضایى با كوشش شاگردان امام صادق‏ علیه السلام عده‏ اى از فرزندان بنى ‏امیه و بنى‏ عباس شیعه شدند. اگر كتاب ‏هاى رجالى شیعه، ازجمله كتاب المراجعات مرحوم علامه سیدعبدالحسین شرف‏الدین عاملى را مطالعه كنید، خواهید دید ایشان ده‏ ها تن از رجال شیعه را نام برده كه نام آنان در صحاح سته كه از منابع روایى اهل سنت است، نیز برده شده است. این مسأله بدین معنا نیست كه صحاح سته طرفدار و مبلغ شیعه هستند، بلكه از آن روست كه این راویان قبلاً پیرو مذهب اهل سنت بوده، كه با كوشش شیعیان، شیعه شده ‏اند.

33- سه عامل موفقیت

اكنون، پرسش این است كه چه عواملى باعث شد امثال شیخ مفیدها، سید مرتضى‏ها و ... به آن مراتب والا برسند؟

 در پاسخ باید گفت سه عامل مهم باعث موفقیت آن ها شده است: اخلاص، تلاش و حسن خُلق.

 مسلّم است كه امكان و میزان موفقیت هركس، بستگى به بهره‏ مندى او از این عوامل دارد. خداى متعال فقط عصمت را به چهارده معصوم‏ علیهم السلام اختصاص داده و از دیدگاه اسلام كسى نمى ‏تواند به مقام چهارده معصوم علیهم السلام برسد، اما همه مى ‏توانند به مرتبه پایین‏ تر از عصمت نائل شوند. از این رو، همه قابلیت رسیدن به مقام شیخ مفید، سید بحرالعلوم، شیخ انصارى و امثال آنان را دارند و این توفیقات منحصر به آنان نیست. دیگران نیز، اگر همان راه‏ هایى را كه شیخ مفید و امثال او رفته‏ اند، طى كنند، مى‏ توانند به مقام آنان و حتى بالاتر از آن نیز برسند.

34- تلاش، رمز موفقیت

از عوامل موفقیت انسان تلاش است. مطالعه شرح حال عالمان به انسان كمك مى ‏كند تا راز موفقیت مردان بزرگ را بشناسد و دریابد كه چگونه از میان هزاران نفر عالم و اندیشمند، تنها تعداد انگشت‏ شمارى به موفقیت ‏هاى بزرگ نائل شده ‏اند.

 مرحوم مامقانى، صاحب آثار فراوانى در تفسیر، فقه، اصول و رجال است، اما بیشتر به عالِم رجالى معروف است. وى در اول كتاب رجالش به مناسبتى در شرح حال خود نوشته است: من حتى شب‏ هاى طولانى زمستان، بیش از چهار ساعت نمى‏ خوابیدم و مشغول نوشتن این كتاب بودم.

 این نشان دهنده این واقعیت است كه انسان بدون زحمت و تلاش به جایى نمى ‏رسد؛ چراكه بنا نیست انسان با معجزه باسواد و موفق به خلق اثرى شود.

 شخصى را مى ‏شناسم كه شب هاى طولانى زمستان، حدود نه تا ده ساعت بیدار و مشغول مطالعه و نوشتن بود و روزها مقدار كمى مى‏ خوابید و بقیه روز را با مطالعه و درس سپرى مى ‏كرد.

35- تلاش شیخ عباس قمی

حدود چهل سال قبل، در صحن حضرت زینب‏ علیها السلام پیرمردى را دیدم كه درباره تلاش و جدیت مرحوم حاج شیخ عباس قمى داستانى برایم نقل كرد. او مى ‏گفت: من در سفرى از عراق به سوریه با مرحوم حاج شیخ عباس قمى همسفر بودم. آن زمان كه تازه مسافرت با اتومبیل رایج شده بود، ماشین ‏ها مرتب و بى ‏نقص نبودند و معمولاً در طول یك مسافرت، چند بار خراب مى ‏شد و نیاز به تعمیر پیدا مى ‏كرد. از این رو، هرگاه ماشین خراب مى ‏شد، مرحوم حاج شیخ عباس با خوش‏ رویى و فروتنى از راننده مى ‏پرسید تعمیر ماشین چقدر طول مى ‏كشد؟ چنانچه راننده مى گفت چند دقیقه طول مى‏ كشد، او مشغول گفتن ذكر مى‏ شد و اگر مى‏ گفت - مثلاً - بیش از نیم ساعت طول مى‏ كشد، ایشان دستمالى را كه لوازم نگارش، مانند: قلم، مركب و چند كتاب در آن گذاشته بود باز مى‏ كرد و كنار جاده مشغول مطالعه و نوشتن مى ‏شد و لحظه ‏اى از عمر خود را تلف نمى‏ كرد.

 شاید مثلا بخش ‏هایى از كتاب مفاتیح الجنان یا منتهى الآمال یا ... را در همان سفر نوشته باشد. به هر حال این داستان‏ ها نشان مى ‏دهد، كسى با خواب و استراحت بیش از حد به جایى نمى ‏رسد.

36- وارثان پیامبران

از ابتداى تاریخ اسلام تا كنون، افراد بسیارى براى كسب علوم دینى تلاش كرده ‏اند و از آغاز شكل ‏گیرى حوزه ‏هاى علمى به صورت رسمى نیز اشخاص فراوانى موفق به حضور در حوزه ‏ها و كسب علوم مختلف شده ‏اند، اما طلاب علوم دینى كه امروز به بركت لطف و فضل الهى سعادت تحصیل علوم دینى را پیدا كرده ‏اند، از هر نظر مرهون لطف خداى متعال قرار گرفته اند، زیرا امروز طلاب علوم دینى علاوه بر اینكه وارث دانش و فضائل پیامبران علیهم السلام، پیامبر اسلام‏ صلى الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام هستند، همچنین وارث دستاوردهاى عالمان برجسته و بزرگى هستند و همه این ها زمینه ساز رشد و پیشرفت طلاب شده است.

37- زمینه های پیشرفت

باید توجه داشت كه یك محصل جوان، هرچقدر با استعداد و باهوش باشد، اگر در یك روستاى دور افتاده قرار گیرد، نمى ‏تواند به مراتب بالاى اجتهاد یا دكترا و... برسد، چراكه روستا فاقد قابلیت‏ ها و امكانات لازم براى رسیدن به مراتب بالاى علمى است. اما طلبه ‏اى كه موفق مى ‏شود در حوزه ‏اى فعال تحصیل كند كه همه نوع امكانات پیشرفت علمى، اعم از منابع، اساتید، ابزار اطلاع رسانى و... در آن وجود دارد و وسایل رفاهى نسبى هم فراهم است، از جهت قابلیت پیشرفت چیزى كم ندارد و به اصطلاح، مقتضى موجود است و در چنین موقعیتى هرچقدر كوشش شخص بیشتر باشد، به نتایج بهترى مى ‏رسد.

 سلمان و ابوذر از امكاناتى كه امروز در اختیار طلاب قرار دارد، بى‏ بهره بودند و هرچند آموزه‏ هاى دینى را مستقیماً از زبان پیامبر صلى الله علیه وآله و امیرمؤمنان‏ علیه السلام فرا گرفتند، اما از درس‏ ها و سخنان حضرت على ‏علیه السلام در دوران حكومت ظاهریش و نیز از درس ‏هاى امام حسن و امام حسین و امام باقر و امام صادق‏ علیهم السلام و از توقیعات امام زمان عجل الله فرجه و نیز حاصل سال ‏ها تلاش شاگردان مكتب امام صادق ‏علیه السلام در پایه‏ ریزى و پیشرفت علوم مختلف بى ‏بهره بودند، ولى امروز همه چیز براى پیشرفت علمى فراهم است.

38- عزم و جدیت در کارها

براى رسیدن به موفقیت، یك مقدمه و چند ابزار لازم است كه مقدمه لازم آن تصمیم است. امام رضا علیه السلام در یكى از نامه‏ هایشان به اصحاب مرقوم فرمودند: «إنها هی عزمة؛ شرط آن تصمیم و عزم جدى است».

 حرف «ة» در كلمه «عزمة» نشانه مبالغه است، مانند علّامة و در این موارد «ة» نشانه تأنیث نیست، بلكه علامت مبالغه است كه براى مذكر هم به كار مى‏ رود، از این رو به حلّى كه عالم بسیار بزرگى است گفته مى ‏شود «العلّامة الحلی»، یعنى بسیار عالم؛ و «عزمة»، یعنى تصمیم بسیار محكم.

 بنابراین، مقدمه مهم و شرط لازم كسب موفقیت، داشتن اراده و تصمیم جدى است و طبیعى است كه هركس در تصمیم خود محكم‏ تر و پایدارتر باشد، موفق ‏تر خواهد بود.

39- پایداری، عامل موفقیت

دو مرجع تقلید را مى‏ شناسم كه هم معاصر بودند و یكى از آن ها حدوداً ده سال كوچك ‏تر از دیگرى بود. اما از هر جهت در كارهاى علمى‏ اش موفق‏ تر بود. روزى مرجع بزرگ ‏تر مى‏ گفت: من چند سال قبل از او شروع به تحصیل كردم و فكر نمى‏ كردم او روزى از این همه اعتبار علمى و اجتماعى برخوردار شود.

 از این واقعیت مى‏ توان پى برد كه تنها سن شرط موفقیت نیست، بلكه عامل موفقیت، تصمیم جدى و پایدار است، زیرا اگر كسى در كار خود جدى باشد، عوامل و ابزار موفقیت را نیز فراهم مى ‏كند و منتظر تهیه ابزار نمى‏ ماند. از این‏ رو، موفقیت رابطه مستقیمى با تصمیم جدى دارد، یعنى هرچقدر تصمیم جدى ‏تر باشد، امید موفقیت هم بیشتر است.

40- دو عامل موفقیت

عوامل مؤثر در رسیدن به موفقیت چند امر است ازجمله اینكه انسان تمام وقت خود را به كسب علم، اعم از عقاید، احكام و اخلاق اختصاص دهد و به هیچ‏ وجه عمر خود را به هدر ندهد.

 مسأله مهم دیگر، تقوا است. باتوجه به اینكه انسان در درون خود تمایلاتى را احساس مى‏ كند كه در بیان قرآن و روایات «شهوت» خوانده مى ‏شود؛ یعنى اشتها. این خواسته ‏ها و شهوت‏ هاى درونى، بر او فشار وارد مى ‏كند و تا آنجا پیش مى ‏رود كه انسان را از صراط مستقیم منحرف و او را در ورطه نابودى گرفتار مى‏ كند. انسان براى اینكه خود را از انحراف حفظ كند، نیاز به ابزار و وسیله بازدارنده‏ اى دارد و آن تقواست. نقش تقوا در وجود انسان به مانند نقش ترمز در وسایل نقلیه است كه اگر مثلاً كسى در جاده ‏اى كوهستانى كه پر پیچ و خم و دو طرف آن نیز دره یا كوه قرار گرفته رانندگى كند، باید ماشین مجهز به ترمزى قوى باشد تا راننده بتواند وسیله نقلیه را از منحرف شدن به چپ و راست باز دارد و البته شرط گذشتن بى ‏خطر از چنین راه‏ هایى هشیارى راننده است. بنابراین، انسان براى حفظ نفسِ خود از افتادن به دره شهوات، نیازِ به تقوا دارد كه در پناه آن خود را از افراط و تفریط و انحراف به چپ و راست و خروج از صراط مستقیم حفظ كند.

 مثال دیگر اینكه گاهى انسان غذایى را دوست دارد، اما براى او مضر است، و خوردن آن باعث نابودى‏ اش مى ‏شود. با این فرض اگر انسان نیروى بازدارنده ‏اى نداشته باشد كه او را از افراط و تفریط در خوردن حفظ كند، خواسته ‏هاى درونى بر انسان غالب شده، در خوردن، آشامیدن، كامجویى جنسى، خواب، بیدارى، كار، استراحت و...، دچار افراطش كرده، بیمار و نابودش مى كند. در زبان عربى به این نیروى بازدارنده و ترمز نفسانى درونى تقوا گفته مى ‏شود و از ماده «وقایة» به معناى نگهداشتن و معناى لغوى آن، خویشتن ‏دارى است.

41- سه فضیلت

طلاب باید براى دست ‏یابى به سه چیز تلاش كنند: دانش اندوزى، كسب تقواى الهى و خوش اخلاقى.

 منظور از خوش اخلاقى، معناى عام آن است، ازجمله: خوشرویى، صبر، صدق، صفا، وفا، بردبارى و سایر فضایل اخلاقى و دورى از رذائل اخلاقى.

 تاكنون میلیون ‏ها نفر از پیروان انبیا آمدند و رفتند، اما بسیارى از آنان به مقام والایى نرسیدند، زیرا تصمیم جدى نگرفتند، اما بسیارى نیز با تصمیم جدى و تلاش بى‏ وقفه به مقام‏ هاى والایى رسیدند، مانند: شیخ مفید، شیخ طوسى، سید مرتضى، سید رضى، ابن زهره، ابن براج، علامه حلّى، محقق حلى، سید بحرالعلوم و شیخ انصارى قدّس سرّهم. این بزرگواران روزى طلبه‏ هایى نوجوان بودند، اما با تصمیم جدى و پشتكار از عالمان بزرگ شدند و آخرت خود را تأمین كردند.

 هركس اینگونه تلاش كند و ابزار لازمى را كه بیان شد در اختیار داشته باشد، به یقین با مدد الهى مى ‏تواند به مقام آن ها برسد كه خداى سبحان فرموده است: «وَ الَّذِینَ جَهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا؛ و كسانى كه در راه ما كوشیده ‏اند، به یقین راه‏ هاى خود را بر آنان مى ‏نماییم».

 خدا در این آیه با تأكید سوگند یاد كرده است كه هركس تصمیم بگیرد در راه مستقیم او حركت و در آن راه تلاش كند، حتماً او را به راه‏ هاى خود هدایت خواهد كرد. شكى نیست كه هركس این گونه حركت كند، موفق خواهد شد و به هر مرتبه‏ اى برسد، تأثیرگذار خواهد بود و هزاران نفر از او بهره‏ مند مى ‏شوند، فرقى نمى‏ كند مرجع تقلید باشد یا خطیب و نویسنده.

 علامه مجلسى در آغاز تحصیل طلبه نوجوانى بود، ولى با فراهم آوردن مقدمات و ابزار لازم به جایى رسید كه تاكنون میلیون ‏ها نفر از آثار وجودى او بهره‏ مند و بسیارى از آنان نیز براثر بهره‏ گیرى از ثمرات تلاش ‏هاى او منشأ خیرات و بركات فراوانى شده ‏اند.

42- خدا، بی نیاز مطلق

ما اهل علم به فضل الهى در راه رسول خدا صلى الله علیه وآله و امام جعفر صادق علیه السلام هستیم و در خدمت اسلامِ پیامبر و مذهب جعفرى مى‏كوشیم و كم و بیش به ترویج و تبلیغ معارف اهل بیت علیهم السلام اشتغال داریم.

 نكته ‏اى كه در اینجا مى‏ خواهم یادآورى كنم این است كه ما در این زمینه چه بسیار بكوشیم و از خدمتگزارى در این راه فروگذار نكنیم و چه كم‏ تر بكوشیم، یا اساساً هیچ كوشش و خدمتى انجام ندهیم، براى خدا فرقى ندارد. اگر به خوبى در این مجال تلاش كنیم، براى خدا سودى ندارد و اصلاً خداى متعال نیازى به ما و هیچ یك از آفریده ‏هاى خود، حتى انبیا و رسولان هم ندارد. همین ‏طور اگر در خدمت به اسلام و نشر تشیع سستى و كوتاهى كنیم، زیانى به خدا نمى‏ رسانیم و اگر همه مردمان از راه حق به یكسو شوند، بر دامن كبریایی حضرتش هیچ گردى نخواهد نشست. اگر در این عرصه تلاش كافى به خرج دادیم، به خودمان سود رسانده ‏ایم و اگر قصور و تقصیرى از ما صادر شد، زیان و خسران و پشیمانى آن دامان ما را خواهد گرفت.

 خداى متعال فرموده است: «أَفَلَمْ ییأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یشَاءُ اللهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا؛ آیا مؤمنان نمى ‏دانند كه اگر خدا بخواهد، همه مردم را هدایت مى‏ كند؟».

 از این آیه - كه پاسخ همه اشكالات یادشده در آن آمده است - معلوم مى‏ شود كه اگر خداى متعال مى ‏خواست، مى‏ توانست همه مردم را به صورت ابوذر و سلمان بیافریند. خداى قادر متعال از انجام دادن چنین كارى ناتوان نیست و قادر بود همه را معصوم خلق كند، ولى حكمت بارى ‏تعالى اقتضا كرده است چنین نكند و لذا امروزه شاهد مراتب و درجات گوناگونى در میان آفریده‏ هاى خدا هستیم.

 غرض اینكه خداى متعال هیچ نیازى به ما ندارد و هرچه كنیم، ثمرات نیك و بد آن به خودمان باز مى‏ گردد.

43- توشه آخرت

قرآن کریم می فرماید: «یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ؛ آن روز که قیامت برپا می ‌گردد، (مردم) از هم جدا می ‌شوند»(روم/14). این فرموده الهی بدان معناست که انسان در دنیا هر کاری بکند و هرچه پیش فرستد، در قیامت بر همان اساس گروه بندی می شود. بنابراین، شما امروزه با یکدیگر کار می کنید، اما در آخرت بنا به درجه و مرتبه عملتان، پراکنده و گروه گروه می شوید.

ملاک درجه بندی و معیار ارزشمندی آخرت سه چیز است:

1. نسبت اخلاص در عمل برای خدا و درجه وفاداری به اهل بیت علیهم السلام؛

2. نسبت فعالیت و تلاش و درجه سعی و کوشش؛

3. نسبت اخلاق و آداب نیکو و درجه خوش رفتاری و خوش برخوردی با مردم.

از این رو، هر مؤمنی که بردبار و شکیباتر، گشاده رو و درستکارتر باشد، در قیامت بر دیگران مقدم خواهد بود و قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللهِ؛ هریک از آنان، درجه و مقامی در پیشگاه خدا دارند» (آل عمران/163).

قرآن کریم همچنین می فرماید: «فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛ در این نعمت های بهشتی راغبان باید بر یکدیگر پیشی گیرند!»(المطففین/26). این یعنی هریک از شما باید بکوشد که در درجه بالاتر و والاتر اخلاص، اخلاق، آداب، تلاش و کوشش قرار گیرد. از خدای متعال خواستارم تا شما را در این راه یاری فرماید.

در حدیث آمده است: «الدال علی الخیر کفاعله؛ راهنمایی کننده خیر همانند شخصی است که آن را انجام دهد». ان شاء الله شما در شمار راهنمایان به راه راست و اعمال خیر باشید و در آینده با همت و تلاش شما جامعه به سوی نور اهل بیت علیهم السلام و پیروی از آنان هدایت گردد و شما پاداش آن را خواهید گرفت.

44- آنچه می ماند!

«مَا عِندَکُمْ ینفَدُ وَمَا عِندَ اللهِ بَاقٍ؛ آنچه پیش شماست تمام می شود و آنچه پیش خداست پایدار است».

همگان از مرد و زن مخاطبان این آیه کریمه هستند و صریح آیه این است که تمام آنچه در دنیاست، فنا می شود، مگر آنچه برای خدا باشد. به دیگر بیان هر فردی پنجاه سال، صد سال یا اندکی بیشتر و کمتر در این دنیا زندگی می کند و زمانی تمام داشته هایش به اتمام می رسد، سلامتی و امیال و شهواتش از دست می رود و مال دوستی، حب دنیا و خشم و دیگر خصلت هایش زائل می شود. حال اگر تمام این امور را در راه خدا به کار گیرد، قطعاً نامی جاودانه و یادی ماندگار خواهد داشت.

صدها سال قبل جوانی همانند شما می زیست که علوم دینی فرا می گرفت و به دلیل این که تمام کارهایش برای خدا بود، جاودانگی یافت و جاودانگی اش تا هزاران سال نیز پایدار خواهد ماند. او شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه بود.

در جلسات درس شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه انبوه طلاب علوم دینی پیرو مذهب اهل بیت علیهم السلام مانند: شریف رضی، سید مرتضی، شیخ طوسی و جز آنان و نیز از اهل تسنن، مسیحیان، یهودیان و لائیک ها و شاعر ابوالعلاء معری حضور می یافتند. البته به برکت وجود شیخ مفید، بسیاری از شاگردانش که با مذهب اهل بیت علیهم السلام بیگانه یا اصلاً غیرمسلمان بودند به سوی نور اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هدایت شدند. آن عالم بزرگوار ـ که خدایش رحمت کند ـ مصداق بارز این سخن امام رضا علیه السلام بود که فرمودند: «یتعلم علومنا و یعلمها الناس؛ علوم ما را فراگیرد و به مردم بیاموزد».

در احوالات شیخ مفید آمده است زمانی جمعی از عالمان اهل تسنن از شهرهای عراق نزد ایشان رفته و از او فرصت و زمانی خواستند تا با وی به مناظره علمی پردازند. شیخ به آنان گفت: در حال حاضر اشتغالات تدریس، تألیف و مباحثه های علمی زیادی با دیگران دارم. شما می توانید پنج روز دیگر بیایید.

میهمانان گفتند: پنج روز در انتظار ماندن برای ما ممکن نیست.

شیخ به ایشان فرمود: با این توصیف، شما می توانید سحرگاه روز بعد بیایید، چون تنها در آن هنگام فرصتِ تأمین خواسته شما را دارم.

وقت و ساعتی که شیخ مفید برای مناظره با میهمانان خود معین کرد، از تلاش بی امان وی در راه نشر معارف اهل بیت علیهم السلام و فعالیت های علمی اش حکایت دارد، لذا بر طلاب علوم دینی است که به او اقتدا کرده، تمام عمر و دارایی خود را در راه خدای متعال صرف نمایند.

شایسته است که مؤمنان همگی، به ویژه طلاب علوم دینی جز در مواردی مانند: اوقات غذا خوردن و استراحت های ضروری، لحظه ای از زندگی خود را بیهوده بر باد ندهند و تمام اوقات خود را در راه خدا صرف کنند، تا بتوانند خود را به طور جدی وقف علم آموزی نمایند. باید به تقوای حقیقی الهی پایبند باشیم. بدین معنا که تمام پیوند و علایق غیرضروری خود را با دنیا و آرایه های آن و سرگرمی ها و هوس هایش قطع کنیم.

هرکس پایبندی اش به تقوای الهی بیشتر باشد، به همان نسبت از توفیق الهی برخوردار خواهد شد، بهره بیشتری در هدایت افراد جامعه خواهد داشت، و نامه اعمالش در روز قیامت نورانی تر خواهد بود.

در روایات شریفه از امیرمومنان علیه السلام نقل شده است که فرمودند: سه تن به محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله مشرف شدند. یکی از آنان به حضرت گفت: ای رسول خدا، یکصد «اوقیه» (واحد وزن معادل: 7 مثقال) طلا دارم، اینک ده اوقیه آن صدقه است. نفر دوم به حضرت عرض کرد: ای رسول خدا، من یکصد دینار دارم و این ده دینار آن صدقه است. شخص سوم به حضرت عرضه داشت: ای رسول خدا، من ده دینار دارم و این یک دینار آن صدقه است. رسول خدا صلی الله علیه وآله به آنان نگریستند و فرمودند: همگی تان در پاداش یکسانید؛ چراکه هریک از شما یک دهم مال خود را صدقه داده است.

محمد بن مکّی العاملی قدس سره معروف به «شهید اول» عالمی جلیل القدر بود و آثار متعدد و گرانبهایی از او برجای مانده است. او حدود هفتصد سال قبل می زیست و یک دختر و دو پسر داشت به نام های: محمد، علی و فاطمه. دخترش فاطمه علوم آل محمد علیهم السلام را نزد او فرا می گرفت. پس از به شهادت رسیدن آن عالم بزرگ، خانه ای، زمینی و مقداری پول از او برجای ماند. فاطمه به دو برادر خود پیشنهاد داد تمام دارایی پدر برای شما باشد و کتاب ها را برای من بگذارید. آن دو پذیرفتند. نتیجه این سوداگری این بود که فاطمه دختر شهید اول، علامه روزگار خود شد، چندان که عالمان برای رفع اشکالات علمی خود به وی مراجعه می کردند و آن زن ارجمند «سِت المشایخ؛ مهتر عالمان» نام گرفت.  سید حمیری یکی از شاعران بلند آوازه شیعی بود، اشعاری نیکو می سرود و در شمار شاگردان امام صادق علیه السلام قرار داشت. گفتنی است که وی از نسل رسول خدا صلی الله علیه وآله نبود و اینکه او را «سید» می خوانند به معنای بزرگ و ارجمند است. درباره او گفته اند که وقتی از جایی به جایی دیگر کوچ می کرد و جا به جا می شد، اشترانی پیشاپیش او در حرکت بودند که هریک انبوهی از کتاب بر پشت خود حمل می کرد. او می گفت: ای مردم، اگر کسی فضیلتی از امیرمومنان علیه السلام بیان کند که درباره آن شعری نسروده باشم، یک دینار طلا به او خواهم داد. روزی مردی نزد وی رفته، به او گفت: [ای سید حمیری،] امیرمومنان علیه السلام قصد بیرون شدن کردند و جامه های خود را بر تن نمودند و یک لنگه پاپوش خود را به پا کردند و دست پیش بردند تا لنگه دیگر را برگیرند که عقابی از آسمان سر رسید و لنگه دیگر را شتابان برگرفت و آن را با خود برد و سپس به زیر افکند که ناگاه عقربی سیاه از آن بیرون افتاد.  حمیری که درباره این مطلب شعری نسروده بود، اندکی در اندیشه فرو رفت و ابیاتی به این معنا سرود:«ای مردم، شگفت ترین شگفتی [ماجرای] پاپوش امیرمومنان علیه السلام است که دشمنی پست از جماعت جن که از راه راست و درست کاری دور است، در پاپوش امیرمومنان علیه السلام لغزید تا انگشت پای بهترین آفریدگان، یعنی امیرمومنان علیه السلام را بگزد...».

هرکاری که برای خدا و اهل بیت علیهم السلام باشد، بالندگی گرفته، جاودانه می شود، چنان که نام دختر شهید اول و سید حمیری ماندگار شد، اما از دو پسر شهید اول ذکری نیست. سید حمیری همانند همگان زیست و بیش از هزار سال قبل از دنیا رفت و همه چیزش تمام شد و فنا پذیرفت، مگر خدمات فرهنگی و اندیشه او در راه اهل بیت علیهم السلام که جاودانگی یافته است.

زید بن ثابت طلای فراوانی از خود برجای نهاد، عثمان بن عفان پشته هایی از طلا و اموال به ارث گذاشت و طلحه و زبیر نیز دارایی فراوانی برجای نهادند، اما نام شان مرد و یادشان به دست فراموشی سپرده شد. در مقابل، ابوذر غفاری رضوان الله تعالی علیه حتی درهمی از خود برجای ننهاد، ولی برای خدا و اهل بیت علیهم السلام تلاش کرد و بدین ترتیب توشه ای برای آخرت خود اندوخت و تاریخ نامش را جاودان کرد.

45- تلاش برای توشه آخرت

جاودانگی نام بزرگانی چون شیخ مفید و شیخ صدوق سه دلیل عمده دارد: اخلاص؛ تلاش و تحمل سختی ها و آراستگی به اخلاق نیکو.

روحانیان و کسبه همانند دو کفه ترازو هستند و این بدان معناست که هردو در کنار یکدیگر باید به مسئولیت خود عمل کنند. هرانسانِ برخوردار از ایمان، درک و توانمندی، اگر در استفاده از این سه خصلت در راه خدا و راه اهل بیت علیهم السلام کوتاهی کند، قطعاً در روز قیامت افسوس و حسرت خواهد خورد و خدای متعال نسبت به کوتاهی اش او را مورد بازخواست قرار خواهد داد. همگی ازجمله دو قشرِ یادشده پس از فوت و کوچ به سرای دیگر بازگشتی ندارند، از این رو هرکس باید در حد توان و درک خود برای آخرت خویش عمل کند و توشه ای بیندوزد.

46- استقامت در همه حال

هریك از ما باید به طور جدى تصمیم بگیرد كه اوامر پیشوایان معصوم علیهم السلام را در وجود خود عملى كند. یكى از این امور آن است كه هركس باید بنا را بر این بگذارد که در كار خود جدى و كوشا باشد. كاسبِ وظیفه شناس هیچ گاه به دلیل سردى یا گرمى هوا، داشتن مهمان یا با بهانه‏ هاى واهى كسب و كار خود را تعطیل نمى ‏كند و از تحصیل معاش دست نمى ‏كشد. چنین كسى بى‏ تردید روزى كاسب موفق و بااعتبارى خواهد شد. در مقابل، كسى ‏كه یك روز به دلیل سردى هوا و روز دیگر در پى گرما و روز دیگرى به بهانه مهمان داشتن یا حوصله نداشتن به سر كار نرود، در كسب و كار موفق نبوده، راه به جایى نخواهد برد.

این مسأله درباره دیگر مشاغل و همینطور تحصیل علم صادق است. كسى‏ كه تصمیم جدى نسبت به درس خواندن گرفته باشد، اگر روزى سرش درد كند، درس را رها نمى ‏كند و اگر خانواده و خویشاوندان او به سفر روند، تداوم درس و بحث را بر فعالیت‏ هاى جنبى و تفریحى و سفر ترجیح خواهد داد. كسى ‏كه در سرما و گرما و سلامتى و بیمارى و خوشى و ناخوشى درس بخواند و در این راه استقامت بورزد، مسلماً آینده علمى خوبى خواهد داشت و در نهایت از زحمات خود بهره لازم را خواهد برد.

47- سکوی موفقیت

صدها سال قبل بسیاری مانند شما وارد حوزه علمیه شده، به تحصیل علوم دینی پرداختند، اما اندک شماری از آنان موفق شدند و به مراتب والای علمی دست یافتند، مانند: شیخ طوسی، مقدس اردبیلی، علامه امینی، صاحب جواهر و سید بحرالعلوم رضوان الله علیهم.

این افراد اندک مانند شما جوان بودند که وارد حوزه بزرگ نجف اشرف شدند. به راستی چه شد که این تعداد اندک موفق شدند، اما دیگر طلاب چنین توفیقی نیافتند؟

دلیل اصلی موفقیت آنان در گرو سه چیز بوده است:

1-     نسبت اخلاص آنان؛

2-     نسبت فعالیت و آمادگی برای کسب علم؛

3-     نسبت اخلاق.

درصد خوبی از اخلاص، فعالیت و تلاش بی امان در تحصیل علوم دینی و اخلاق والا در علامه بحرالعلوم، صاحب جواهر و شیخ انصاری بود.

48- مددخواهی از اهل بیت علیهم السلام

براى كسب توفیق در راه انجام وظایف، افزون بر كوشش و مداومت بر كار یا  تحصیل دانش، باید از ارواح ملكوتى اهل بیت علیهم السلام مدد جوییم تا به لطف دعاى آنان به موفقیت دست یابیم.

 به مرحوم آقا سید محمد كاظم یزدى رحمه الله گفته بودند فلان عالم گفته است كه شما حافظه بسیارى خوبى دارید. ایشان در جواب فرموده بودند: تنها حافظه ملاك نیست. سعى و تلاش و دعا و استشفاع به اهل بیت علیهم السلام نیز مى‏خواهد.

 انسانی که بنا را بر این بگذارد كه مى‏خواهد عالم بشود اگر در راهش زحمت بكشد، موفق مى‏گردد. انسان اگر بخواهد كارى را انجام بدهد، مى‏تواند. اراده انسانى به گونه‏اى قدرتمند است كه اگر آن را با تلاش و پایدارى همراه كند، بر هر چیزى چیره مى‏شود.

 در روایت این مضمون آمده است: «من رام شیئاً بلغه أو اقترب منه؛ هر كس چیزى را بخواهد، آن را به دست آورد یا بدان نزدیك شود».

49- توصیه به جوانان طلبه

در روزگاری که همانند شما، جوان و در آغاز راه و در کربلای معلی مشغول تحصیل علوم دینی بودم، روزانه شش درس داشتم و با هر درسی مباحثه و مطالعه می کردم و درس هایم را می نوشتم.

شما نیز همین مقدار جدیّت داشته باشید تا موفق شوید. توجه داشته باشید که روزی 4 ـ 5 درس برای جوانانِ پرشور و انرژی، کم است و با تلاش بیشتر در این زمینه می توانید اندوخته بزرگ علمی برای خود فراهم کنید.

دیگر این که از تقوایِ حقیقی غافل نشوید و آخرین مورد، آراسته شدنتان به اخلاق نیکوست.

اگر اینگونه باشید و به سه مورد پیش گفته پایبند شوید، حتماً از دعای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برخوردار خواهید شد و بدانید که دعای پربرکت آن حضرت حتماً برای شما بسیار مفید است.

 

50- عوامل توانمندی شیعیان

هر فردی، علی الخصوص عالمان شیعه و به ویژه جوانان شیعه از توانمندی بزرگی برخوردارند و این توانمندی باید با سه ویژگی همراه باشد تا موفقیت و پیروزی در پی داشته باشد:

1. اخلاص برای خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام است. بدین معنا که هریک از شما در کار خود فقط به خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام امید ببندد و به مشکلات و مصیبت ها اجازه ندهد جان و تن او را تسخیر خود کند.

2. تلاش پیوسته و همه جانبه است.

3. پایبندی و آراستگی به اخلاق خوب با همگان، حتی افراد بد رفتار است.

مهم این است که انسان با همگان حتی کسانی که رفتاری بد و ناشایست با وی داشته اند و دارند، با اخلاق خوب رفتار کند و این آموزه الهی را به گوش گیرد که می فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ؛ بدی را با بهترین رفتارها بازگردان».

صبر، استمرار در کار و عزم و اراده در شمار اخلاق خوب قرار دارد و خدای متعال درباره اراده و عزیمت در کارهای نیک می فرماید: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ؛ و چون عزم [کاری نیک] کردی بر خدا توکل کن [و بدان بپرداز]».

فلسطین، از سال 1948 میلادی اشغال شده است و تا به امروز اشغال است. هیچ می دانید چه کسی پای یهودیان را به این سرزمین گشود، زمینه سکونت آنان را در آن جا فراهم کرد، میان آنان و مسلمانان آتش جنگ برافروخت و در نهایت دولت اشغالگر آنان را در فلسطین تأسیس کرد؟ هرتزل عامل این امر بود؛ هموکه پدر یا آفریننده اسرائیل خوانده می شود. با نگاهی به کتاب «از هرتزل تا بن گوریون» شناختی بیشتر از او به دست خواهید آورد. او جوانی بود نه چندان فرهیخته و راهنمایی را نیز کامل نکرده بود. در فقر می زیست و به کارهای ساده ـ مثلاً ـ کارگری یا فروشندگی مشغول بود. از نظر اجتماعی نیز فاقد موفقیت مطلوب و از خانواده ای بی نام بود، اما او با همت بلند و تلاش بی امان خود، رژیمی را پایه گذارد که سرنوشت دنیا را در دست گرفته اند و پروژه صهیونیسم در واقع یکی از دستاوردهای اوست.

64 سال از تأسیس این رژیم شوم می گذرد و هرگاه یهودیان در فلسطین اشغالی یا در دیگر نقاط جهان تأسیس سرزمین دروغین و جعلی اسرائیل را جشن می گیرند، عکسی از بن گوریون، نخستین نخست وزیر اسرائیل و هیئت وزیران او در مراسم خود می آویزند. با دقت در این عکس، چهره هرتزل بالای سر بن گوریون دیده می شود.

اگر تمام یا یکی از سه شرط اخلاص و تلاش و اخلاق با درصد بالایی در فردی پدید آید، و آن فرد در تمام مشکلات و سختی ها خدا را در نظر بگیرد، قطعاً خواهد توانست شیعیان را در سراسر جهان نجات دهد.

ایرانِ چند صد سال قبل تحت حاکمیت ناصبی ها، یعنی دشمنان سرسخت اهل بیت علیهم السلام قرار داشت و هزاران تن از شیعیان به دست یا فرمان آن حاکمان شکنجه و کشته شدند، اما مرد و زن، به ویژه جوانان شیعه کمر همت بستند با صبر و بردباری، استواری و پیوستگی فرهنگ و منش اهل بیت علیهم السلام را به همگان معرفی کردند و در نشر آموزه و مناقب این خاندان سخت کوشیدند و در نتیجه ایران شیعه شد؛ چنان که امروزه شاهد آن هستیم.

باید به این سفارش رسول خدا صلی الله علیه وآله عمل کنید که فرمودند: «اطلب العلم من المهد الی اللحد؛ زگهواره تا گور دانش بجوی» و مانده عمرتان را در راه فراگیری علوم اهل بیت علیهم السلام و آموختن آن به مردم سپری کنید.

51- دو عامل موفقیت

نخستین عامل از عوامل موفقیت تواضع است. قرآن كریم خطاب به پیامبر صلى الله علیه وآله مى ‏فرماید: «فَبِما رَحمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛ پس به [بركت] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدى و اگر تندخو و سخت‏ دل بودى، قطعاً از پیرامون تو پراكنده مى‏ شدند».

 خداى سبحان در این آیه صریحاً خطاب به آن حضرت مى‏ فرماید: اگر سخت‏ دل مى ‏بودى، مردم از اطرافت پراكنده مى ‏شدند.

 عامل دوم موفقیت تلاش است. انسان باید آنچه در توان دارد، براى آگاهى بخشیدن به مردم به كار بندد و براى اینكه شخص بتواند تلاش چشم‏گیرى داشته باشد، باید از جلسات غیرضرورى، كارها و استراحت ‏هاى غیرضرورى چشم‏ پوشى كند و در عوض با سخنرانى، گفتگو، نگارش و سایر فعالیت‏ ها، بر تلاش خود براى هدایت مردم بیفزاید. بدون شك همان ‏گونه كه موفقیت دانش ‏آموزان، دانشجویان و طلابى كه مشغول تحصیل هستند به تلاش جدى آنان بستگى دارد و هركس بیشتر تلاش كند، پیشرفت و نمره قبولى ‏اش بیشتر است، موفقیت در هدایت مردم نیز به تلاش افراد بستگى دارد.