1- دو بایسته
از روح آیه «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی؛ و برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست» (نجم/39) دو موضوع بسیار مهم بر می آید:
1. خودسازی؛
2. هدایت دیگران.
خدای متعال در جای دیگر قرآن کریم می فرماید: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْأَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا؛ و سوگند به نفس آدمی و آن کس که آن را منظم ساخته * سپس فجور و تقوا (شر و خیر) را به او الهام کرده است * که هرکس نفس خود را تزکیه کرده، رستگار شده»(شمس/7ـ9).
بنابراین آموزه الهی اگر انسان نفس خود را تزکیه کند و در واقع خود را بسازد، در برابر کاستی ها و به دست نیاوردن آرایه های دنیایی یا در برابر دشنام ها و تهمت ها یا ـ خدای ناکرده ـ اگر دچار فقر، بیماری و مشکلات شود خویشتندار می شود.
2- خودسازی و هدایت دیگران
خود سازی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است، به ویژه برای آقایان و خانم هایی که در مسیر اهل بیت علیهم السلام گام برمی دارند و در حوزه های علمیه اشتغال و فعالیت دارند و علوم اهل بیت علیهم السلام را دنبال می کنند و فرا می گیرند. روشن باشد که خودسازی به وقت نیاز ندارد، بلکه مستلزم داشتن تصمیم و اراده قوی است. توجه داشته باشیم هرچیزی مراتب و درجاتی دارد ازجمله همین تصمیم. وانگهی خودسازی از چنان اهمیتی برخوردار است که خدای متعال افرادی را که خودسازی و تهذیب نفس دارند رستگار خوانده است، آن جا که می فرماید: «قَدْأَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا؛ هرکس نفس خود را تزکیه کرده، رستگارشده».
3- بهره برداری از فرصت حضور در دنیا
دنیا جایی است بسیار عالی و مطلوب و جای تأسف دارد که انسان از آن استفاده نکند. صالحانی که در دنیا بودند، مانند جناب ابوذر و سلمان و جز آنان در همین خاکدان به آن مراتب والا دست یافتند. بنابراین، انسان در هر شرایط و هر سرزمینی باشد می تواند از لحظات و روزهای زندگی خود بهترین استفاده را ببرد.
دو امر مهم وجود دارد که باید نسبت به آن اهتمام ورزید:
1. تزکیه و پیراستن نفس؛ که خدای متعال در این باره می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا؛ که هرکس نفس خود را تزکیه کرد، رستگار شد»(شمس/9).
پس اگر انسان خوش اخلاق و نیک رفتار است، دامنه آن را بگستراند و اگر نسبت به اهل بیت علیهم السلام اخلاص دارد، بر آن بیفزاید و اگر پرهیزگار است مراتب آن را بالا ببرد و خداپروایی خود را بیشتر کند.
در مقابل اگر انسانی زودخشم باشد، باید بکوشد به تدریج از خشم خود بکاهد و خود را از این خصلت برهاند.
2. ارشاد و راهنمایی دیگران؛ در این زمینه باید مرد و زنِ خویشاوندان و آشنایان به ویژه جوانان و نوجوانان را هدایت کرد. توجه داشته باشیم که اگر یک فرد ده یا پانزده نفر را ارشاد کرد اما تنها دو یا سه نفر بپذیرند، اشکالی ندارد، بلکه مهم خود ارشاد و راهنمایی است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله صحابه فراوانی داشتند، ولی اندک افرادی از آنان تحت تأثیر ارشاد و راهنمایی آن حضرت قرار گرفتند و بسیاری از آنان تن به هدایت و رهنمودهای حضرتش ندادند. بنابراین، مهم آن است که انسان انجام وظیفه و مسئولیت کند.
موضوع دوم که بسیار مهم است هدایت دیگران می باشد. این موضوع وقت زیادی می خواهد و پیامبران و هدایتگران 99 درصد وقت خود را صرف این مقوله می کردند.
حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله پس از بعثت سیزده سال در مکه مکرمه و ده سال در مدینه منوره سپری نمودند، که اگر دقت شود در می یابیم که آن حضرت همین نسبت و مقدار از عمر خود را صرف هدایت مردم کردند. در باب هدایت مردم همین بس که رسول خدا صلی الله علیه وآله به امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام فرمودند: «یاعلی، لئن یهدی الله بک رجلاً خیر لک مما طلعت علیه الشمس؛ یاعلی، اگر خدا به دست تو یک نفر را هدایت کند، برای تو از هرچه که خورشید بر آن بتابد بهتراست».
باید توجه داشت که در بیان قرآن و روایات لفظ «رجل» تنها مرد را شامل نمی شود، بلکه یک انسان را اراده می کند و مراد این است که یک نفر به راه راست هدایت شود و در مسیر مستقیم حق قرار گیرد، مثلاً یک غیرمسلمان، مسلمان و یک شیعه نه چندان پایبند، به شیعه ای متعهد و پایبند بدل شود. در این صورت به پاس هدایت یک نفر پاداشی به فرد هدایتگر داده خواهد شد که ارزش آن از تمام آنچه خورشید بر آن می تابد بالاتر و بیشتراست.
4- نقش محوری معارف اهل بیت علیهم السلام در هدایت دیگران
نباید غافل بود که درست عمل نمودن و هدایت دیگران بدون درک و شناخت علوم اهل بیت علیهم السلام ممکن نیست. خدای متعال در این آیه از قرآن که می فرماید: «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ؛(فصلت/33) و کیست خوشگفتارتر از آن کس که به سوی خدا دعوت نماید و کار نیک کند و گوید: من [در برابر خدا] از تسلیم شدگانم» همین دو مطلب را اراده فرموده است؛ یعنی انسان می بایست هم خود درست و بر پایه دانش عمل کند و هم از این رهگذر دیگران را دعوت کند.
5- رغبت قلبی برای هدایت دیگران
یک انسان مؤمن در تعامل با دیگران در فکر هدایت و نجات آنان است و غم آخرت آنان را می خورد. حضرت سیدالشهدا علیه السلام که پیشوا و الگوی ما هستند در روز عاشورا چندین سخنرانی ایراد فرمودند. یکی از این سخنرانی ها دمی پیش از شهادت ایشان و مربوط به زمانی بود که تمام یارانشان به شهادت رسیده بودند. در این هنگام ابن سعد دستور داد طبل و دهل بنوازند تا مبادا مردم سخنان حضرت را بشنوند و تحت تأثیر قرار گیرند. حضرت سیدالشهدا بهتر از هرکسی می دانستند که برای یک رهبر بزرگ نظامی گریستن در وسط جبهه جنگ چیز خوبی نیست، ولی در تایخ آورده اند که آن حضرت در آن لحظه با صدای بلند گریستند. برخی از علما فرموده اند که گریه سیدالشهدا علیه السلام برای خودشان نبود بلکه از این رو بود که می دیدند این خیل پرشمار چگونه با دست خودشان خود را جهنمی می کنند.
6- همگان مسئولیم
در حدیث نبوی وارد شده است: «کلّکم راعٍ وکلّکم مسئولٌ عن رعیته؛ همه شما مسئول هستید و در خصوص زیردستانتان مسئولیت دارید».
همه ما مخاطب این حدیث شریف هستیم و باید نسبت به زیردستان خود احساس مسئولیت کنیم. بدین معنا که پدران و مادران نسبت به فرزندانشان مسئولند، فرزندان نیز نسبت به والدین مسئولیت دارند. به همین سان هر فرد نسبت به خویشاوندان و خانواده و هم کیشان خود مسئول است و از این نظر بین عالِم، کاسب، پیر، جوان، زن و مرد تفاوتی وجود ندارد.
البته در این میان نوع و حجم مسئولیت ها متفاوت است. برای نمونه عالمان مسئولیت سنگین تری نسبت به دیگر افراد جامعه دارند و نباید نسبت به کج روی ها بی اعتنا باشند. اما اصل مسأله در مورد همه صادق است و همگان در این دنیا مسئولیت دارند و در قیامت در این خصوص بازخواست خواهد شد: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ؛ آن ها را نگاه دارید که باید بازخواست شوند».
کسی که مسئولیت ها و وظایفی را که برعهده دارد به درستی ادا نماید، راه خیر و سعادت را می پیماید و کسی که در ادای مسئولیت ها کوتاهی ورزد مورد کیفر الهی واقع خواهد شد. بر این اساس همسر زنی که نماز نمی خواند در روز قیامت در این باره پرسش و مؤاخده می شود و همین طور مردی که در نماز سستی می ورزد، همسر وی مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت.
7- خودسازی و دیگرسازی
هریک از ما باید با ساختن خانواده ای شایسته در جهت ساخت جامعه بکوشیم. علاوه بر این هرکس باید در جهت تهذیب نفس و پالایش روح خود از رذائل اخلاقی و کاستن از بار گناهان خود تلاش نماید؛ زیرا در جهان آخرت هرکس به خود مشغول است و به دیگران توجه نمی کند. خدای متعال در قرآن درباره روز قیامت فرموده است: «یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ* وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ* لِکُلِّ امْرِی مِّنْهُمْ یوْمَئذٍ شَأْنٌ یغْنِیهِ؛ روزی که انسان از برادرش بگریزد* و از مادر و پدرش* و همسر و پسرانش* برای هرکس از آنان در چنین روز کاری باشد که او را از همه باز دارد».
شخصی می گفت: در عالم خواب دیدم گویا قیامت برپا شده و مردمان همگی برای حسابرسی محشور شدند. وقتی نوبت محاسبه به من رسید مرا در برابر رسول خدا صلی الله علیه وآله مورد محاسبه قرار دادند و گفتند: این مقدار حسنات و کارهای نیک انجام داده ای و فلان مقدار معصیت از تو سر زده است. ولی کفه گناهانت سنگین تر از کفه کارهای نیک است. در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه وآله روبه من کرده، فرمودند: چرا این همه گناه از تو سر زده است؟ آیا از خدای متعال حیا نکردی؟!
درآن هنگام احساس شرمندگی ام در برابر رسول خدا صلی الله علیه وآله برایم بسیار سخت تر و دردناک تر از عذاب بود. وقتی از خواب پریدم دیدم بدنم خیس عرق شده است، ولی خدا را شکر کردم که این مسأله فقط یک خواب بوده است و از آن پس کوشیدم رفتار و اعمالم را تصحیح نمایم.
هرکدام از ما باید در پایان فعالیت های روزمره به حسابرسی اعمال نیک و بد خود بپردازیم و مانند تاجری که پس از فراغت از تلاش روزانه دخل و خرج خود را حساب می کند و در پی افزایش سود و جبران تلفات و خسارات وارده بر می آید، در پی جبران اعمال ناپسند خود برآییم و بکوشیم اعمال نیک خود را که سود اخروی برایمان به دنبال دارد افزایش دهیم.
8- رفتاری خداپسند
حدود چهل سال پیش یكى از گویندگان مذهبى كربلا (كه اكنون در قید حیات نیست) بر فراز منبر گفت یكى از دوستان روحانى به من اطلاع داد كه فلانى (یكى از افراد سرشناس شهر) فوت كرده است. خوب است در تشییع جنازه او شركت كنید. گفتم : او را نمىشناسم. گفت: اگرچه او را نمى شناسید، سزاوار است در تشییع او شركت كنید؛ زیرا مردى شایسته بود. گفتم : نه از سر تكبر شركت نم ىكنم، بلكه كارى ضرورى دارم. اما این بهانه كارساز نشد و او با اصرار مرا به حضور در تشییع آن مرحوم واداشت. متوفا را نمىشناختم و از كسب و كار او اطلاعى نداشتم، اما تا اندازه اى توانستم از رفتار تشییع كنندگان، بستگان و موقعیت اجتماعى او را بشناسم. در میان جمع تشییع كننده شخصى را دیدم كه سخت، اما بى صدا مى گریست و بیقرار بود، در عین حال، كسى به او سرسلامتى نمى داد. وضعیت او مرا متعجب كرد و لذا به او نزدیك شدم و پس از سلام گفتم: شما با این مرحوم نسبتى دارید؟ گفت: نه. چون علت گریه و حال او را جویا شدم، گفت: به دلیل خدمت بزرگى است كه به من كرده است و اگر پدر یا برادرم فوت مى كرد، این چنین بى تاب نمى شدم. از او خواستم ماجرا را بیان كند و او موضوع را به پس از اتمام مراسم محول كرد. مراسم تمام شد و نزد او رفتم. به من گفت: زندگى نابسامانى داشتم و عائله مند و مستأجر بودم. به هر كارى دست مى زدم كارم سامان نمى گرفت. در هر خانه اى اتاقى كرایه مى كردم، اما پس از چند ماه به دلیل تأخیر در پرداختن اجاره خانه، صاحب خانه عذر مرا مى خواست و من ناچار به جاى دیگرى نقل مكان مى كردم. از دیگرسو در كسب كار نیز موفق نبودم و لذا نمى توانستم حداقل نیاز خانواده ام را تأمین كنم و سال ها به همین وضع سخت گذران زندگى مى كردم.
روزى هنگام ظهر از مقابل مسجدى عبور مى كردم دیدم نماز جماعت برقرار است. وارد مسجد شدم و به امام جماعت اقتدا كردم. در این اثنا شخصى آمد و كنار من به نماز ایستاد. او قبل از وارد شدن به نماز محتویات جیب خود را بیرون آورد و پیش روى خود بر زمین گذاشت. (این كار در میان بعضى متدینین معمول بود و حالا هم چه بسا كه بعضاً معمول باشد تا در حال نماز آهن یا مال مشكوكى به همراه نداشته باشند؛ زیرا همراه داشتن آهن در نماز مكروه است و از دیگرسو ممكن است به دلیل داشتن مال مشكوك نمازشان دچار اشكال شود). به هرحال او وارد نماز شد و چون به ركوع رفتیم، انگشترى درخشنده توجه مرا به خود جلب كرد. من كه تا آن روز هرگز دزدى نكرده بودم، بى اختیار و از سر بدبختى با خود اندیشیدم كه انگشتر را بدزدم. این فكر مرا از حالت طبیعى خارج كرد، به گونه اى كه ركوع، سجود، قیام، قعود و ذكر را به كلى به دست آشفتگى سپرده بودم.
هربار كه به سجده مى رفتم تصمیم مى گرفتم انگشتر را بردارم، اما ترس از مطلع شدن صاحب آن و رسوایى و افتادن به دست پلیس و پیامدهاى آن مرا از این كار باز مى داشت. سرانجام، در آخرین فرصت تصمیم خود را گرفتم و در وقت رفتن به سجده آخر ركعت آخر نماز دست خود را روى انگشتر نهادم و با سر از سجده برداشتن دست خود را كشیده، روى پایم قرار دادم و با نگاهى زیرچشمى به صاحب آن گمان كردم كه از این امر مطلع نشده است. در حال تشهد با خود فكر كردم بلافاصله پس از نماز و پیش از مطلع شدن او مسجد را ترك كنم كه با جمله «السلام علیكم ورحمة الله وبركاته» مكبر به خود آمدم كه در همان لحظه صاحب انگشتر دستش را روى دستم كه انگشتر در آن بود گذاشت و گفت: انگشتر براى تو، اما به من بگو چرا این كار را كردى؟
من كه از یك سو خود را مالك آن انگشتر گران مى دیدم و از یك سو شرمنده كار خویش بودم شرح حال و وضعیت معیشتى و مشكل بى خانمانى و عائله مندى خود را براى او بیان كردم و گفتم: در تمام این دورانِ سخت زندگى هرگز دست به دزدى نزدم و امروز نیز براى نماز به مسجد آمدم، ولى با دیدن این انگشتر وسوسه شدم تا با دزدیدن آن خودم را از این فلاكت خلاص كنم و شاید بتوانم به زندگى خود و افراد تحت تكفل خود سامانى بدهم.
او با ملایمت و خوش رویى به من گفت: این انگشتر را براى زن خود خریده ام و گران قیمت است؛ لذا ممكن است در موقع فروختن آن دچار مشكل شوى، زیرا قیمت آن با وضعیت ظاهرى و موقعیت اجتماعى تو تناسب ندارد. بنابراین، اگر ازسوى خریدار مورد بازخواست قرار گرفتى مرا به عنوان شاهد معرفى كن، آن گاه آدرس خود را به من داد.
از یكدیگر جدا شدیم و من براى فروش انگشتر به مغازه طلافروشى رفتم و انگشتر را به او نشان داده، گفتم: مى خواهم این را بفروشم.
او نگاهى تردیدآمیز به من و نگاهى به انگشتر انداخت، سپس لبخندى زد و پرسید: این انگشتر را از كجا دزدیده اى؟
گفتم: سخن شما درست نیست، انگشتر مال من است، اگر مى خواهى بخر وگرنه آن را بده، اما او همچنان بر گفته خود اصرار مى ورزید و خواهان ارائه دلیل و مدركى بود كه مالكیت مرا اثبات كند.
به او گفتم: فلانى (صاحب اولى انگشتر) تأیید مى كند كه این انگشتر مال من است. آیا او را مى شناسى؟
گفت: بله، آن گاه پذیرفت كه با گواهى آن مرد انگشتر یا وجه آن را به من بدهد. به هر حال نزد حاجى رفتم و او را با خود نزد طلافروش بردم و او با شنیدن اظهارات آن مرد قیمت انگشتر را كه مبلغ هنگفتى بود به من داد و انگشتر را گرفت.
در این هنگام صاحب انگشتر به من گفت: این پول مال توست اما اگر به طور صحیح از آن استفاده نكنى ظرف حداكثر یك سال آن را تمام كرده، باز به جاى اول باز خواهى گشت. پس بجاست با این پول خانه اى دو اتاقه (بیرونى و اندرونى) در حاشیه شهر بخرى، یك اتاق آن را خود و افراد خانواده ات استفاده كنید و اتاق دیگر را به كسى اجاره بدهى و با وجه الاجارة، اندكى از نیازهاى خود را تأمین كنى و باقیمانده نیاز خود را با كار كردن فراهم آور، در این صورت هم از اجاره نشینى راحت مى شوى و هم منبع درآمدى هرچند اندك برایت فراهم مى شود.
گفته او را عملى كردم و از آن پس یک زندگى ساده، اما راحت دارم. او با رفتار خود چند لطف به من كرد، یكى اینكه آبروى مرا خرید، دیگر اینكه مرا از غلتیدن به دام دزدى و حرام خورى رهانید و سوم اینكه مرا صاحب خانه كرد و از آوارگى و بى خانمانى نجاتم داد. به همین دلیل در فقدان او این چنین ناراحت هستم، كه اگر پدر، مادر یا برادرم مى مرد این اندازه ناراحت نبودم. این داستان داراى دو جهت است، یكى یادآورى تأثیر سخن خیرخواهانه و دیگرى تبیین وظیفه روحانیان نسبت به مسائل جامعه كه مى بایست با حسن نیت و ارشاد و گفتارى منطقى و دوستانه، مشكلات فردى، اجتماعى، اخلاقى و ... را برطرف كنند. همچنین باید توجه داشت اگر در روز قیامت و در محضر عدل الهى كاسبى را بینیم كه به خاطر هدایت شخص گمراهى از ما جلوتر باشد، اما ما به عنوان وظیفه داران هدایت افراد -خداى ناكرده- به دلیل گفتار یا رفتارى ناشایست، انسانى را به بیراهه كشانده باشیم و از فردى سالم و متدین موجودى شرور فاسد العقیده و دزد و جانى ساخته باشیم چه خواهد شد و چه پاسخى خواهیم داشت؟
9- هدایت یافتن و ایثار عیاشی
یكى از بزرگانى كه به وسیله جوانان و دل سوزان شیعه از تاریكى گمراهىها نجات یافت و در مسیر حق قرار گرفت، محمد عیاشى (صاحب تفسیر معروف) بود. وى در آغاز سنى مذهب و از عالمان عامه بود و به زعم خود در فضائل و مناقب سردمداران گمراهى كتاب هایى نوشت. مرحوم محقق بحرانى درباره او گفته است: «كان من فضلاء العامة؛ از عالمان عامه بود». همچنین در كتب رجالى درباره عیاشى آمده است: «روى للعامة فأكثر؛ روایت براى عامه نقل كرد و زیاد نقل كرد».
او در عصر غیبت صغرى مى زیست. عده اى از متدینان با كوشش و سخن مستدل با وى از در مباحثه در آمدند و او در نهایت مذهب تشیع را پذیرفت و بعد از آن در راه تقویت مذهب اهل بیت علیهم السلام از هیچ اقدامى دریغ نمى كرد. پدر عیاشى تاجر بود و چون از دنیا رفت، سیصد هزار دینار (بیش از یك تن) طلا براى فرزندش به ارث گذاشت. در این باره نوشته اند: «أنفق كلها فی سبیل أهل البیت علیهم السلام كان مرتعاً للشیعة؛ تمام آن [سیصد هزار دینار] را در راه اهل بیت علیهم السلام هزینه كرد [و زمانى كه در بغداد مدرسه دینى نبود خانه بزرگى در بغداد خرید و آن را به مدرسه تبدیل نمود] و آن جا آبشخور [علمى] شیعیان شد».
تأسیس چنین مدرسه اى در بغداد در زمانى بود كه بیشتر مردم آن سامان از عامه بودند. همچنین ده ها عالم بزرگ شیعى در مكتب او پرورش یافتند كه ازجمله مى توان نجاشى و كشّى را نام برد؛ دو بزرگوارى كه اگر كتاب رجال شان را از كتب استدلالى شیعه حذف كنیم، دو سوم رساله هاى عملیه اى كه در دست همگان است همانند: شرایع الاسلام و دیگر متون فقهى بى مبنا خواهد بود. پروراندن این بزرگان بخشى كوچك از خدمات عیاشى است. خود او نیز از اعاظم فقیهان و محدثان شیعه شد. او بیش از دویست كتاب نگاشت كه تفسیر (البته ناتمام) او یكى از آن هاست. شایان توجه است كه تمام آثار او در دست نیست و بیشتر آن ها در آتش سوخت.
گذرى در آثارى كه درباره عالمان شیعه نوشته شده است، نشان خواهد داد كه هرجا از عیاشى سخن به میان آمده، تماماً تجلیل، توثیق و تأیید از او بوده است. شیخ طوسى، نجاشى، كَشّى و دیگران بدون استثنا از او به نیكى و وثاقت یاد كرده اند. بى تردید چنین تحولى به قدرت معجزه پدید نیامد، بلكه با اسباب عادى كه همان مؤمنان و شیعیان بودند چهره نمود و سبب شد تا دانشمندى كه به زعم آن روز خود در فضائل و مناقب سركردگان گمراهى كتاب هایى نوشته بود، اینك از خادمان علوم اهل بیت علیهم السلام و از فقیهان و محدثان بزرگ شیعه شود و البته پاداش كسانى كه چنان تحولى به وجود آوردند و باعث هدایت این بزرگان شدند، تنها در روز قیامت مشخص مى شود و عاملان این دگرگونى شناخته خواهند شد. امروز نیز این كار از دست ما برمى آید، منتهى مقدارى همت و استقامت مى طلبد و باید در این راه از چراغ هدایتِ خداافروخته استفاده بیشترى كنیم.
10- افتخار علی بن مهزیار
نام على بن مهزیار را فراوان و غالباً همراه نام حضرت حجة بن الحسن امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف شنیده اید و كمتر كسى است كه نام او را بشنود اما شرف و افتخار تشرف به خدمت امام زمان عجل اللَه تعالى فرجه الشریف به ذهنش خطور نكند. وى از ثقات اصحاب امام جواد و امام هادى علیهما السلام بود و عموزاده اى همنام داشت. این دو ابتدا مسیحى بودند، اما به همت جوانان شیعه با حقیقت اسلام آشنا شدند و مذهب تشیع را برگزیدند و على بن مهزیارِ معروف، به مقامى رسید كه افتخار دیدار با امام زمان عجل اللَه تعالى فرجه الشریف را یافت و چند روزى نیز میهمان حضرتش بود.
11- سعدالخیر
دیگر شخصیتى كه با تأثیر پذیرى از رهنمودهاى جوانان شیعه، شیعه شد و سخت به تشیع پایبند گردید، سعدالخیر نواده مروان بن حكم، طرید (رانده شده) رسول اللَه صلى الله علیه وآله بود. صفت «خیر» را امام باقر علیه السلام به نام سعد اضافه نمود و این امر زمانى بود كه حضرتش به سعد سفارش هایى كرد. چنین موقعیتى نشان دهنده جایگاه والایى است كه او نزد امام باقر علیه السلام یافت. نقل شده است: سعد الخیر روزى در حالى كه چونان زنان شیون مى كرد و مى گریست، به حضور امام باقر علیه السلام رسید. آن حضرت با دیدن بى تابى سعدالخیر پرسید: از چه رو این گونه گریانى؟
سعدالخیر گفت: اى فرزند رسول خدا، من كه از شجره ملعونه (بنىامیه) هستم چگونه [بر حال خود] نگریم؟ امام علیه السلام فرمود: «لست منهم، أنت أموی منا أهل البیت؛ تو از آنان نیستى، بلكه اموى [اما] از ما اهل بیت هستى. [وانگهى] مگر این سخن خدا را نشنیده اى كه مى فرماید: «فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی؛ و یاد كن هنگامى كه ابراهیم گفت: پس هركه از من پیروى كند، به یقین او از من است».
واقعاً چه مقامى از این بالاتر كه یك فرد اموى چنان حق شناس و حق پذیر شود كه امام معصوم علیه السلام او را در شمار اهل بیت علیهم السلام بخواند!
اگر گاهى فرصت هایى دست دهد كه به كتب رجالى نگاهى كنیم نام بسیار كسانى را خواهیم دید كه ناصبى و دشمن سرسخت امامان معصوم علیهم السلام بودند، اما تشیع را پذیرفتند و در شمار اصحاب آن بزرگواران قرار گرفتند. واضح است كه این تحول فكرى و اعتقادى نتیجه زحمت هاى دل سوزان دین و پیروان اهل بیت علیهم السلام بوده است.
12- تفاوت واجب عینی و کفایی
باید خود و دیگران را هدایت كنیم و از آن ناگزیریم؛ چراكه وظیفه ماست، زیرا ارشاد مردم و امر به معروف و نهى از منكر و وادار كردن مردم به انجام واجبات و ترك محرمات و اقامه دین كه قرآن بدان فرمان داده است «أَقِیمُوا الدِّینَ» جزو واجبات كفایى است، اما باید بررسى كنیم آیا به اندازه كافى نیروى تبلیغى وجود دارد كه بتواند همه گمراهان را ارشاد كند یا نه؟
به نظر مى رسد نیرو براى هدایت جامعه به اندازه كافى نیست؛ زیرا اگر تعداد كل مبلغان، وعاظ، علما، مدرسان و طلاب علوم دینى شیعه بر روى كره زمین را حساب كنیم كسى جرأت نمى كند بگوید تعداد آنان به یك میلیون نفر مى رسد، اما دیگران كه در صدد گمراه كردن مردم هستند، میلیون ها نفر نیرو دارند. اگر شما آمار نیروهاى آنان را بررسى كنید مى بینید كه از نیروى پنج میلیونى، ده میلیونى و بیشتر برخوردارند. بر این اساس، متوجه مى شویم كه ما براى انجام این واجب نیروى كافى نداریم و هنگامى كه نیروى كافى براى اداى واجب فراهم نباشد، واجب كفایى تبدیل به واجب عینى مى شود. این سخن از آن روست كه در هیچ شهر و روستایى همه مردم هدایت نشده اند و باتوجه به رواج بازار ابزار متنوع و گسترده فساد و گمراهى در همه جا ارشاد و هدایت دیگران وظیفه من و شما و واجب عینى است. پس در هركجا و در هر موقعیتى كه هستیم، باید به اندازه توان خود با بیان، نوشتن و عمل مان در هدایت مردم بكوشیم و بدانیم كه به علت كمبود نیرو واجب كفایى تبدیل به واجب عینى مى شود، مگر اینكه انسان عذر شرعى یا عقلى داشته، مشكلات او به گونه اى باشد كه او را در اداى واجب كفایى دچار عسر، حرج و ضرر كند.
13- رستگار راستین
على بن مهزیار یكى از رستگاران واقعى است و قبرش در شهر اهواز زیارتگاه هزاران زائر است و حرمى باشكوه دارد، علما در شرح حالش نوشته اند كه خدمت آقا امام زمان عجل اللَه فرجه رسیده است و داستان شگفتى درباره او نقل شده و بیش از هزار سال است كه خداى سبحان حوائج هزاران نفر را در كنار مزارش برآورده ساخته. وى در جوانى مسیحى بود و به وسیله جوانان شیعه هدایت شده، پس از هدایت به مقام والایى رسید. آیا فرجام نیك او جاى دریغ و حسرت ندارد؟ راستى چگونه است كه جوانى مسیحى به جایى مى رسد كه موفق مى شود، بارها خدمت آقا امام زمان عجل اللَه فرجه برسد و امثال من و شما محتاج او باشیم تا در درگاه الهى شفیع مان شود؟
14- گزینش صحیح
از دیدگاه قرآن و اسلام مهم این است كه خدا بشر را از عقل و نفس ملامت گر (وجدان) برخوردار فرموده تا بشر به كمك این موهبت بى مانند خدا راه خوب و بد را بشناسد و البته درصد بالایى از مردم هنگامى كه باور كنند چه چیزى خوب است و چه چیز بد قانع مى شوند و به خوبى ها عمل مى كنند و از بدى ها دورى مى گزینند. وانگهى بیشتر مردم به سبب برخوردارى از این دو موهبت الهى خواهان خوبى ها و پایبند بدان ها هستند و اگر گاهى مشاهده مى كنیم عده اى دنبال خوبى ها نیستند به علت عدم آگاهى آنان است و آنان كه مرتكب اعمال نادرست مى شوند نیز به علت قانع نشدن شان نسبت به نادرست بودن آن اعمال است، یعنى آنان هنوز عمل درست را از كردار نكوهیده و زشت باز نشناخته و به باور نرسیده اند و اگر حق و باطل برایشان روشن شود، غالباً عوض مى شوند و دست از باطل برمى دارند و به حق مى گروند. از این رو، در طول تاریخ اسلام همواره جوانان یهودى یا مسیحى، مسلمان و به دوستداران اهل بیت علیهم السلام تبدیل شده اند.
شاید كسى بگوید تصادفاً برخى از جوانان دست از دین خود بر مى داشته و مسلمان مى شدند، اما به گواه تاریخ تعداد بسیارى از علماى كهنسال مسیحیت كه حتى رهبرى دینى مسیحیان را نیز به عهده داشته اند، پس از بحث و تحقیق درباره اسلام و مسیحیت فهمیده اند كه اسلام بر حق است و از همین رو به اسلام گرویده اند و یا كسانى كه به اهل بیت علیهم السلام ایمان نداشته اند، پس از آنكه حق براى آنان روشن شده است، در شمار دوستداران اهل بیت علیهم السلام درآمده اند.
15- قوم صالح علیه السلام (اصحاب حجر)
خداى متعال در قرآن كریم فرموده است: «وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَبُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ* وَ ءَاتَینَهُمْ ءَایتِنَا فَكَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِینَ؛ اصحاب حجر رسولان را تكذیب كردند. ما آیات خود را براى آن ها فرستادیم ولى آن ها از آن رویگردان بودند».
اصحاب حِجر قوم حضرت صالح علیه السلام هستند. آرامگاه حضرت صالح و هود در كنار مرقد مطهر مولاى متقیان حضرت على علیه السلام در وادى السلام نجف قرار دارد و زیارت آنان پس از فراغت از زیارت حضرت امیر علیه السلام مستحب است؛ همان طور كه زیارت حضرت آدم و حضرت نوح پیغمبر علیهما السلام نیز كه در همان جا مدفونند، استحباب دارد.
حضرت صالح علیه السلام نخستین پیغمبرى نبود كه دروغگو شمرده شد. پیامبرانى كه خداى متعال قبل از حضرت صالح به رسالت برانگیخته بود نیز تكذیب شدند. این پیامبران همگى از جانب خداى متعال مبعوث شده بودند و همگى آیات (نشانه ها) و معجزاتى به همراه داشتند كه ثابت مى كرد ازسوى خدا برانگیخته شده اند. اما ارائه این آیات و معجزات به قوم حجر سودى نداشت و همچنان كه خداى متعال خبر داده است آنان از این آیات و دلالات روشن اعراض نمودند.
براساس روایتى كه از معصومین علیهم السلام به دست ما رسیده است، حضرت صالح علیه السلام مدت 116 سال قوم خود را به سوى خدا دعوت مى كرد و در این مدت طولانى بیش از هفتاد نفر (یعنى با میانگین كم تر از یك نفر در سال) به وى ایمان نیاوردند. این رفتار سخت كوشانه حضرت صالح علیه السلام و دیگر پیامبران الهى این نكته عبرت آموز را براى ما به همراه دارد كه ما نباید از امر به معروف و نهى از منكر دل خسته و ملول شویم، هرچند تأثیر دعوت ما بسیار اندك و نامحسوس باشد؛ زیرا نتیجه كارمان به هر شكل كه باشد خداى متعال به اندازه زحمتمان به ما پاداش خواهد داد.
بر این اساس، اگر یكى از ما فرزندش را براى بار دوم، سوم، چهارم و پنجم صدا زد تا نماز صبح بخواند ولى فرزندش بیدار نشد، ناامید نشود و براى بار ششم هم او را صدا بزند. شاید این بار به گفته ما ترتیب اثر دهد و بیدار شود. حال طرف حساب بندگان خداست و هموست كه به هر حال باید به بندگان پاداش دهد. خداى متعال خطاب به نبى مكرم خود صلی الله علیه وآله مى فرماید: «فَإِنَّمَا عَلَیكَ الْبَلَغُ وَ عَلَینَا الْحِسَابُ؛ در هر حال تو فقط وظیفه ابلاغ و پیام رسانى دارى و كار حسابرسى با ماست».
16- رویگردانی از نشانه های الهی
اعراض و روگردانى از نشانه هاى الهى مربوط به زمانى است كه امر تبیین شده و در نظر همگان واضح و آشكار است. از همین رو مى بینیم كه قرآن زمانى از اعراض سخن مى گوید كه پیش از آن از ارائه آیات و بینات سخن گفته است. كسى كه براى مثال نمى داند حج گزاردن بر او واجب است و حج نگزارد، به چنین كسى نمى گوییم از حج اعراض كرده است. در مقابل، كسى كه از وجوب حج به نیكى آگاه است و استطاعت دارد ولى به حج نمى رود، مُعرِض از حج خوانده مى شود. حالِ اصحاب حجر ـ قوم حضرت صالح ـ نیز بدین منوال بود. آنان حتى پس از مشاهده نشانه هاى روشن و معجزات گویاى الهى همچنان به تكذیب انبیا ادامه دادند و به عبارت دیگر از نشانه هاى الهى اعراض كردند.
17- معجزه حضرت صالح علی نبینا و آله و علیه السلام
بزرگ ترین آیت و معجزه حضرت صالح علیه السلام همان ناقه اى است كه ماجراى آن را كم و بیش همه مى دانیم. ماجرا بدین ترتیب بود كه گروهى از قوم صالح از او خواستند اگر پیامبرى است كه خدا او را فرستاده و خواسته اش را اجابت مى كند، ناقه اى از دل كوه درآورد و بدین ترتیب درستى سخنانش را اثبات كند. حضرت صالح به خواسته آنان توجه نكرد، ولى رو به درگاه خدا آورد و از درگاه بارى تعالى این مطلب را درخواست نمود. در پى دعاى او صداى مهیبى از كوه برخاست. سپس كوه به دونیم شد و از دل آن ناقه عظیمى به همراه بچه اش بیرون آمد كه بنا به گفته برخى بزرگى آن معادل ده ها ناقه بود. روشن است كه چنین كارى هرگز براى خداى قادر متعال دشوار نیست. خداى متعال پیش از آن آدم و حوا را بدون پدر و مادر آفریده بود و حضرت عیسى علیه السلام را نیز فقط از مادر آفرید. خداى سبحان مى فرماید: «إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَىْءٍ إِذَآ أَرَدْنَهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَیكُونُ؛ ما وقتى چیزى را اراده مى كنیم، همین قدر به آن مى گوییم: باش! بى درنگ موجود مى شود».
این ناقه ناقه اى پرمو و زیبا بود كه چون انسانى مؤمن و حكیم با وزانت راه مى پیمود. فقط از علف هاى زمین مى خورد و هنگامى كه به زراعت مردم مى رسید، حتى به قدر دانه اى از آن را هم نمى خورد و هنگام راه رفتن با اینكه تنومند بود روى زراعت مردم یا روی حیوان و یا حشره اى پا نمى گذاشت، بلكه هنگام راه رفتن مراقب بود و دیگر حیوانات نیز به قدرت الهى از او پروا داشتند. در یك سخن این ناقه نه فقط در اصل آفرینش، بلكه از همه جهت معجزه بود. ناقه یادشده در یك شبانه روز به اندازه آبى كه تمام مردم آبادى مصرف مى كردند، آب مى نوشید و مثلاً به اندازه هزار انسان آب مى خورد و روز بعد هرگز آب نمى خورد و آن را براى مردم مى نهاد. از این رو آب آن آبادى در روزهاى مشخصى از آنِ او بود و در روزهاى معین دیگرى از آنِ مردم، همچنان كه در آیه شریفه نیز این مطلب ذكر شده است: «قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ یوْمٍ مَّعْلُومٍ؛ گفت: این ماده شترى است كه نوبتى از آب از آنِ اوست و روزى معین نوبت آب شماست».
البته ناگفته نماند كه ناقه یادشده روزانه به اندازه آبى كه مى نوشید شیر مى داد و این خود معجزه دیگرى بود؛ زیرا حیواناتى كه مردم از شیرشان استفاده مى كنند هرگز به اندازه آبى كه مى نوشند شیر نمى دهند، بلكه میزان شیرشان بسیار كم تر از آبى است كه مى نوشند، اما این ناقه از همه جهت - حتى در این مورد - معجزه بود.
اصحاب حجر از همه نشانه هاى روشن الهى روی برتافتند و به این بهانه كه یك روز تمام آنان را از آب آشامیدنى محروم مى دارد، تصمیم گرفتند آن را بكشند، هرچند از شیر بابركت او استفاده مى كردن. خدا نكند كه آدمى سر به سركشى بگذارد!
حضرت صالح علیه السلام آنان را اندرز داد و گفت: اگر ناقه را پى كنید خداى متعال عذابى بر شما نازل خواهد كرد. گفتند: باكى نیست، بگذار عذاب خدا نازل شود! آنان بى اعتنا به هشدارهاى حضرت صالح علیه السلام آن ناقه را پى كردند. شخصى كه ناقه را پى نمود «قیدار» نام داشت و شقى ترینِ آنان بود. آنان بچه آن ناقه را هم كشتند و البته بنا به قولى آن بچه شتر با دلشكستگى به كوه بازگشت. در پایان گوشت ناقه را میان خود قسمت كردند!
در این جا بود كه حضرت صالح علیه السلام به آنان خبر داد كه پس از سه روز عذاب الهى دامنگیر آنان خواهد شد و چهره هایشان در روز نخست زرد، در روز دوم سرخ و در روز سوم سیاه خواهد گردید و اگر تا آن زمان پشیمان نشوند و از گمراهى بازنگردند، عذاب الهى بر آنان فرود خواهد آمد.
شگفتا از رحمت خداى سبحان! با اینكه این جماعت فرستادگان الهى را دروغگو شمردند و حتى پس از نزول نشانه هاى روشن الهى همچنان به تكذیب ادامه دادند، خدایشان سه روز مهلت داد تا مگر از راه رفته باز آیند و توبه كنند و خدا توبه آنان را بپذیرد، اما دریغا كه آنان همچنان بر گردن كشى و طغیان خود پافشردند تا اینكه روز بعد چهره كسانى كه به حضرت صالح علیه السلام ایمان نیاوردند به زردى گرایید. در این هنگام ضعفاى آنان به بزرگان قوم گفتند: صورت هایمان زرد شد و گفته صالح درباره ما راست از آب درآمد. بزرگان قوم پاسخ دادند: بگذارید زرد شود! مهم نیست! روز دوم چهره هایشان سرخ شد، ولى شقاوتمندان به افراد معترض گفتند: از كجا معلوم؟ شاید صالح ما را جادو كرده باشد، بگذارید سرخ شود. روز سوم كه چهره هایشان سیاه شد گفتند: حتى اگر هلاك شویم، به او ایمان نخواهیم آورد! پس از آن خداى متعال جبرئیل را بر آنان نازل كرد. جبرئیل در میان آنان بانگى زد كه براثر آن بند دل هایشان پاره شد و در همان خانه و كاشانه خود از پا درآمدند.
كم ترین نتیجه و درسى كه از این ماجراى عبرت آموز مى توان آموخت این است كه انسان نسبت به خود آگاه و هشیار باشد و اگر العیاذ بالله در همه آزمون هاى الهى ناكام ماند، در آخرین آزمون سقوط نكند و از امتحان آخر سربلند بیرون آید.
18- یک نصیحت به زبان ساده
خداى متعال مى فرماید: «قُلْ إِنَّمَآ أَعِظكُم بِوَحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَهِ مَثْنَى وَفُرَدَى؛ بگو: من فقط به شما یك اندرز مى دهم: دوتا دوتا و به تنهایى براى خدا بپاخیزید».
این آیه شریفه از آیات شگفت قرآن كریم است. خداى متعال در این آیه به پیامبر خود امر مى كند كه به مشركان، بت پرستان، نصارا و یهود و دیگران بگوید: «من فقط به شما یك اندرز مى دهم و از شما جز گوش سپردن به این یك نصیحت چیز دیگرى نمى خواهم».
همچنان كه مى دانیم اندرزهاى قرآنى بسیار است و بلكه اکثر قرآن اندرز است. همچنین تردیدى نیست كه خلاصه اى از تمام تعالیم پیامبران و آنچه بر آنان وحى شده است همگى در قرآن مجید وجود دارد؛ زیرا همان طور كه مواعظ پیامبر صلى الله علیه وآله در بردارنده تمام حكم و مواعظ پیامبران پیشین است، قرآن نیز عصاره تمام ادیان آسمانى را در خود جاى داده است. با این همه خداى سبحان از پیامبر خود مى خواهد كه تمام این اندرزها را در یك كلمه خلاصه كند و بگوید: « ِنَّمَآ أَعِظكُم بِوَحِدَةٍ». همان طور كه مى دانیم «إِنَّمَا» مفید حصر است؛ یعنى من شما را فقط و فقط به یك چیز نصیحت مى كنم و بس.
اما آن اندرز و سخن حكمت آمیزى كه رسول خدا صلى الله علیه وآله به امر خدا به مشركان و یهود و نصارا فرمود چه بود: «أَن تَقُومُوا لِلهِ». به زبان ساده معناى این عبارت این است كه برخاستن، خواسته ها، رویكردها و اندیشه هایتان یكسره و خالصانه محض خدا باشد. منظور از «قیام لِلهِ» در این آیه بى اعتنایى به نفس در مقام اندیشه و عمل است و اینكه هدف غایى شخص از تمام اعمال و اقوال و نیت هاى وى خدا و جلب رضاى الهى باشد نه مصالح شخصى و خواهش هاى نفسانى.
19- سه وظیفه
مرد و زن مسلمان به ویژه افراد با ایمان و به طور کلی همگان سه وظیفه برعهده دارند:
1. پرورش و تهذیب نفس؛ یعنی با مهار کردن هواهای نفسانی خویشتن را از عذاب الهی دور و ایمن دارد.
2. بستگان خود را نیز با پرورش و تهذیب از آتش دوزخ ایمن سازد.
3. جامعه خود را از روستا گرفته تا شهر و در صورت توان منطقه خود و حتی جهان را با پرورش و تهذیب از آتش جهنم دور بدارد و این فرمان عمومی امر به معروف و نهی از منکر است که مکرراً و با تعبیرهای گوناگون در قرآن کریم و ده ها و ده ها بار در روایات و احادیث شریف وارد شده است.
20- مسئولیت همگانی
«کلّکم راع وکلّکم مسئول عن رعیته؛ همگی تان سرپرستانید و همگی تان در قبال رعیت خود مسئولید». پدر، مادر، فرزند، همسر، برادر، خواهر، استاد دانشگاه، معلم، مدرس و حتی کارپرداز مدرسه یا اداره نسبت به یکدیگر مسئولیت دارند. همین قاعده خویشاوندان و افراد عشایر را نیز در بر می گیرد. شهر و روستا و تمام لایه های اجتماعی از این قاعده مستثنا نیستند و بسا که مسئولیت خادم و پیشکار از مسئولیت مافوق سنگین تر باشد؛ چراکه ممکن است توان یا درک بیشتری داشته باشد. امیرمومنان حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «المرء بأصغریه بقلبه ولسانه؛ [جایگاه و] مسئولیت انسان به دو [عضو] کوچکش بستگی دارد، به قلب [خیرخواه] و به زبان [کارگشا و اصلاح گر] او».
21- تصمیم و عمل
دو نفر را تصور کنیم که به دلایل کاری یا خویشاوندی روزانه با هم ارتباط دارند. از میان این دو نفر کسی مورد عنایت خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار می گیرد که تصمیم بگیرد در راه خدا تلاش کند و زحمت بکشد.
کسی که به بازار برود ولی تصمیم نداشته باشد کار کند، مسلماً در کسب خود موفق نخواهد شد. کسی که تصمیم ندارد در تحصیل یا تهذیب نفس موفق شود مسلماً در این کار نیز توفیق نخواهد یافت. مجاهدت در راه خدا و اهل بیت علیهم السلام نیز از این قاعده مستثنی نیست و تصمیم قاطع می طلبد. اگر بخواهیم مجاهدت در راه خدا را در دو کلمه خلاصه کنیم این دو کلمه عبارتند از: «اتخاذ تصمیم» و «عمل به آن تصمیم».
22- هدایت با یک تصمیم
خدای متعال به هریک از ما کوچک و بزرگ و عالم و غیرعالم این توان را عنایت فرموده است که به معنای واقعی کلمه انسان خوب و مؤمنی شویم. اما این امر نیازمند عزم راستین و تصمیم جدی و مستمر است و اگر به راستی تصمیم بگیریم که انسان خوبی باشیم، خدای متعال نیز ما را در این راه یاری خواهد کرد. از امام موسی بن جعفر علیهما السلام روایت شده است که فرمودند: «إنّما هی عزمة؛ این کار منوط به یک تصمیم جدی و قاطع است». بنابراین، اگر انسان بنای کار خود را بر این قرار دهد که پیرو راستین اهل بیت علیهم السلام باشد، خدای متعال او را یاری و توفیق خواهد داد.
تصمیم و عزم جدی ریشه سعادت و موفقیت است و رستگاری انسان را تضمین می کند. بدین معنا که هرکس در هر مقام و موقعیتی که قرار دارد، سعی کند انسان مؤمن و خوبی باشد. خدای متعال در انسان نیرویی قرار داده است که نیک و بد را از هم تشخیص می دهد. هیچ کس نیست که بد و خوب را از هم تشخیص ندهد و نداند که اموری چون: دروغ گویی، غیبت، ظلم و تجاوز به حقوق دیگران از امور ناپسند و در مقابل کارهایی چون: خیرخواهی، احسان، عدالت و راستگویی از امور پسندیده ای است. این نیرو مانند چراغی راه آدمی را روشن می کند، ولی گاهی خودمان براثر گناه و غفلت پارچه سیاهی روی این چراغ می گذاریم؛ بدین معنا که مرتکب کار ناپسندی می شویم و می دانیم ناپسند است، ولی در آن لحظه از آن غافلیم و نسبت به آن التفات کامل نداریم.
در تاریخ افراد فراوانی داریم که در نهایت گمراهی بوده اند و یکباره تصمیم قطعی گرفته اند که خط مشی خود را تغییر دهند و در پی این تصمیم توانسته اند به انسان هایی نمونه تبدیل شوند. یکی از این افراد ابوذر بود که در احوالات او آورده اند در زمان جاهلیت دزد سر گردنه بوده است، اما همین شخص براثر تصمیم جدی به جایی می رسد که رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله درباره او می فرماید: «زیر آسمان و روی زمین کسی راستگوتر از ابوذر نیست».
23- بهره گیری از موهبت عقل
خدای متعال انسان را از موهبت عقل برخوردار کرده است؛ لذا اگر انسان از عقل هدایت گر راهنمایی بخواهد، خوبی هایش فزونی گرفته، لغزش ها و گناهانش کاستی یافته، تمایلات نفسانی اش به سستی گراییده و در نتیجه از فریبایی های دنیا و دوستان بدسگال در امان خواهد بود و همین واعظ درونی است. در مقابل اگر انسان عقل پند دهنده را به یاری نخواهد، باید بداند که شیطان در کمین او نشسته، با همکاری نفس اماره فریبایی های دنیا و دوستان بدسگال ـ خدای ناکرده ـ او را به دام تباهی ها می اندازد.
تاریخ بسیاری از گناهکاران و سرکشان را به ما معرفی کرده است، اما همین افراد زمانی که به عقل هدایت گر خویش بازگشته، پندهای او را به گوش جان خریده و دست از گذشته تیره خود شستند، در شمار پرهیزگاران درآمدند و توانستند منشأ خیرات فراوانی شوند و شماری از آنان نیز در صف اصحاب امامان معصوم علیهم السلام قرار گرفتند. بنابراین، دروازه توفیق پیش روی همگان باز است و سزاوار است مردان و زنان مؤمن به این دروازه پناه ببرند تا از خیر و سعادت برخوردار شوند.
24- خوب باشیم
یک انسان مسلمان و مؤمن با هر خصوصیاتی که باشد، خدای متعال او را به گونه ای آفریده که می تواند بسیار خوب و یا بسیار بد باشد و یا آنکه بین این دو حالت قرار گیرد.
این امر بستگی به اراده و خواست انسان دارد، زیرا ابوذر غفاری که خوب شد، خواست خود او بود و شمر هم که بد شد، خود او خواست که چنین شود.
همسر فرعون علیرغم محیط آلوده ای که در آن به سر می برد، اراده کرد که خوب باشد، لذا اینگونه شد؛ از آن سو همسر امام حسن مجتبی علیه السلام نیز می توانست به عنوان همسر امام معصوم علیه السلام از بهترین زنان باشد، امّا اراده کرد که بد باشد، لذا لعین دنیا و آخرت شد.
25- تهذیب و تبلیغ
فرصت دنیا را با کسب دو امر غنیمت شمارید: اول تزکیه نفس است. قرآن کریم در این معنا می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا؛ که هرکس نفس خود را تزکیه کرده، رستگار شده». از این رو، انسان باید همه روزه نفس خود را به وسیله ارتباط با خدای متعال و توسل به اهل بیت علیهم السلام و اخلاق نیکو و فعالیت بپیراید، تهذیب و تزکیه نماید و در معرض رشد و پیشرفت قرار دهد. دوم هدایت و راهنمایی دیگران است. بدین معنا که هرآنچه در زمینه عقاید، اخلاق و احکام فراگرفته است، به دیگران نیز بیاموزد و مطمئن باشید که همین امر را خدای متعال برای انسان ثبت کرده، ذخیره آخرت او قرار خواهد داد.
26- دریغ بر فرصت های از دست رفته
بکوشید تا در قیامت از کسانی نباشید که درباره مسئولیت شان در دنیا مورد بازخواست قرار می گیرند و بر فرصت های از دست رفته دنیایی شان افسوس و دریغ می خورند. در این زمینه دیگران را نیز تشویق و از نیروی زبان بیشتر استفاده کنید و ادامه دهید و هرگز ملول و خسته نشوید و بدانید که این امور بخشی از مسئولیت هاست. بی تردید کوتاهی در این زمینه اندوه و پشیمانی در پی خواهد داشت. بسا در قیامت شاهد آن باشیم که افرادی با توانمندی کمتر از ما درجات و مقاماتی بالاتر دارند و آن گاه است که پشیمانی و حسرت سراسر وجود انسان را فرا خواهد گرفت.
27- رشد عمل خالصانه
شخصى برایم داستانى نقل كرد كه مربوط به حدود هفتاد سال پیش است. وى مى گفت: من تازه ازدواج كرده بودم و یك منزل اجاره اى داشتم كه دو اتاق كوچك داشت. اتاق كوچك تر را براى پذیرایى قرار داده بودیم و در اتاق دیگرى كه كمى بزرگ تر بود زندگى مى كردیم. اتاق پذیرایى ما ظرفیت حدود ده نفر را داشت. چون در زمان پهلوى اول (رضا خان) مدارس دختر و پسر مختلط شد و حجاب را منع كرد، با خود فكر كردم در حد توان خودم انجام وظیفه كنم. از این رو، به برخى از بستگان و همسایگان گفتم: حاضرم به صورت رایگان به كودكان پسر شما اصول دین، احكام و اخلاق آموزش بدهم. چون در آن زمان ساعات درس مدارس صبح تا عصر بود، به آنان اعلام كردم صبح تا عصر آماده هستم به فرزندان شما آموزش بدهم. عدهاى از پیشنهاد من استقبال كردند و فرزندان خود را براى آموزش به منزل ما فرستادند، اما چیزى نگذشت كه تعداد آن ها بیشتر شد و آن اتاق كوچك گنجایش همه آنان را نداشت؛ لذا از همسرم خواستم اتاق بزرگ تر را به كلاس درس اختصاص دهیم و محل زندگى خود را به آن اتاق كوچك منتقل كنیم. همسرم نیز قبول كرد و با گذشت چند سال بر اثر افزایش تعداد دانش آموزان ظرفیت منزل پر شد و مجبور شدیم محل جدیدى براى این كار اجاره كنیم و همچنان این جریان ادامه یافت تا اینكه آن اتاق كوچك با چند دانشآموز تبدیل به چندین مدرسه شد.
مطمئن باشید خداى تبارك و تعالى به عمل مخلصانه كمك مى كند؛ چراكه: «ماكان للَه ینمو؛ آنچه براى خداست، رشد مى كند».
هرچند آن شخص از دنیا رفته است، اما بى تردید به پاس پرورش هزاران شاگردى كه مستقیم یا غیرمستقیم، براثر كوشش او تربیت یافته اند، خداى سبحان پاداش عظیمى به او عطا كرده است. در مقابل، آنان كه مى توانستند در این زمینه كارى انجام دهند و ندادند، مقصرند و باید در قیامت پاسخگوى ترك وظیفه خود باشند؛ زیرا در نتیجه كوتاهى آن ها میلیون ها انسان سست اعتقاد و غیرملتزمِ به احكام الهى در جامعه به وجود آمدند كه سبب ظلم، فساد، فقر، مشكلات و گناه در جامعه شدند.