LOGIN
اخلاق
alshirazi.org
قلب سلیم
کد 1058
نسخه مناسب چاپ کپی لینک کوتاه ‏ 30 آذر 1401 - 26 جمادى الأولى 1444

1- دعایی برای سلامت دین

خداى عزوجل درباره دعا و جایگاه آن مى‏ فرماید: «قُلْ مَا یعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّـی لَوْلاَ دُعَآؤُكُمْ؛ [اى رسول ما، به امت] بگو: كه اگر دعاى شما نبود، خدا به شما توجه و اعتنایى نداشت».

جمله ای از دعایى كه در بحار الانوار آمده است نقل مى ‏شود تا دریابیم چگونه ممكن است دین را تا واپسین دم زندگى به سلامت نگاه داشت. این دعا از دعاهاى ویژه سحر ماه مبارك رمضان است كه در مفاتیح الجنان نیامده است، اما سید ابن طاووس از شیخ طوسى در اقبال و علامه مجلسى در بحارالانوار آن را آورده ‏اند. این دعا همانند دعاى بهاء و دعاى ابوحمزه ثمالى مهم است. در این جا قسمت كوتاهى از آن را مورد بحث قرار مى ‏دهیم.

امام زین العابدین علیه السلام در این دعا به درگاه خداى متعال عرضه مى‏ دارند: «اللّهم سلِّ قلبـی عن كل شیء لا أتزوّده إلیك، ولا أنتفع به یوم ألقاك، حلال أو حرام، ثُمَّ أعطنـی قوّة علیه وعزاً وقناعة ومقتاً له ورضاك فیه؛ بار خدایا، آنچه را ره توشه ‏ام براى رسیدن به تو نباشد، و آن روز را كه به دیدارت آیم و مرا سود نبخشد، از دلم برگیر، خواه حلال باشد، خواه حرام، آن گاه مرا چیرگى بر آن عطا فرما و عزت و قناعتى و نفرت از آنچه از دلم برگرفته ‏اى در آن باشد و خشنودى تو را به ارمغان آورد».

عبارت «اللّهم سلِّ قلبـی» تأملى فوق العاده مى‏ طلبد و در واقع یك دعاست.

در دعاى پیش گفته شده مى ‏بینیم حضرت دعا مى‏ كند و از خدا مى‏ خواهد تا هرچیز غیرخدایى را از دلش برگیرد. این دعا روشن مى ‏كند همان گونه كه قلب انسان را به تباهى مى ‏كشاند، او را نیز نجات مى‏ دهد. حب ظهور و درخشیدن، سركوب كردن و ... جزئى از تمایلات انسان است. از همین رو امام سجاد علیه السلام از خدا مى‏ خواهد تمام آنچه را در روز واپسین گرهى از كار او نمى ‏گشاید، حتى امورى كه نه ضررى دارد و نه سودى، از دلش برگیرد. واقعاً این دعا جاى تأمل دارد و بر هر بیداردلى لازم است در آن دقت نماید.

2- سلامت دین در عقل کامل

در روایتى حضرت امام كاظم علیه السلام به هُشام مى‏ فرمایند: «من أراد... السلامة فی الدین فلیتضرّع إلى الله ـ عزّوجل ـ فی مسألته بأن یكَمِّل عقله؛ هركه خواهان سلامت در دین باشد، باید در دعایش از خدا بخواهد كه عقل و ادراك او را كمال و فزونى بخشد».

قدر مسلم عقل سالم و كامل مایه سلامتى دین است. كسى ‏كه مى‏ داند چگونه دین خود را حفظ كند، عاقل است، كه البته كمال عقل نیز تضرّع و دعاى به درگاه خدا را مى ‏طلبد.

روایت شده است كه امیرمومنان حضرت علی علیه السلام درباره عقل فرمود: «العقل ما عُبد به الرحمان، واكتسب به الجنان؛ عقل چیزى است كه به وسیله آن خداى پرستش شود و بهشت به دست آید».

به یقین چنین عقلى انسان را در مسیر حق قرار داده و قدرت تشخصیص درست از نادرست را به او مى ‏دهد.

3- آبادانی قلب

برای هرچیزی نوعی آبادانی و خرابی متصور است. برای مثال یک زمین ممکن است با درختان و کشت و کار و نهرها آباد باشد، یا به صورت زمینی بایر افتاده باشد. آبادانی جسم انسان به سلامت و ویرانی آن به بیماری هاست. نکته اینجاست که چه بسا عضو خراب زیان های فوق العاده ای به بار آورد، مثلاً چشمی که بینا نیست، باعث می شود انسان به زمین بخورد یا پای او در چاله ای فرو رود. همچنین است دست و پا و زبان و دیگر اجزای پیکر آدمی. قلب انسان نیز ممکن است آباد یا ویران باشد و آبادانی آن به فرمانبرداری از خدای سبحان است. حضرت امام زین العابدین علیه السلام در صلواتی که از ایشان روایت شده و مقارن ظهر هر روز از ماه شعبان خوانده می شود، به درگاه الهی عرضه می دارند: «اللّهم صلّ علی محمد وآل محمد واعمر قلبی بطاعتک؛ خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و قلب مرا به فرمانبرداری از خود آباد کن».

خدای تبارک و تعالی آدمی را به انجام دادن دسته ای از امور فرمان داده و او را از ارتکاب گروه دیگری از اعمال باز داشته است. عمل به همه این اوامر و نواهی همسو با مصلحت فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان در دنیا و آخرت است. کسی که از اصول و احکام دین، واجبات، محرمات، اخلاق و آداب دینی آگاه و بدان پایبند است، قلبش به طاعت الهی آباد است و کسی که از این امور بی خبر است و بدان التزام ندارد، دلش ویرانه ای بیش نیست.

یکی از ساده ترین روش هایی که انسان را به طاعت الهی وا می دارد و قلب معموری برایش به ارمغان می آورد، محاسبه روزانه نفس است. شایسته است که زنان و مردان مؤمن به این ادب دینی پایبند باشند و هر روز ـ ولو چند دقیقه ـ به محاسبه اعمال روزانه خود بپردازند. بدین ترتیب که اگر در فهرست اعمال روزانه خود کار نیکی دیدند، سپاس الهی به جا آورند و از خدا توفیق بیشتر بطلبند و اگر خدای ناکرده کار ناپسندی از آنان سر زده بود، ضمن استغفار تصمیم بگیرند هرگز آن را تکرار نکنند. این عمل در عین آسانی تأثیر بسیاری در موفقیت انسان و آبادانی دل وی خواهد داشت.

4- قلب پاک

پاكى قلب امرى است كه فقط خود انسان و خدا و كسانى‏ كه دانش خدایى دارند، مانند اهل بیت علیهم السلام از آن آگاهند. خداى متعال میان دیدگان مردم و باطن ما پرده‏ اى افكنده است و دیگران تنها براساس ظاهر و برخى اعمال انسان مى ‏توانند درباره او داورى كنند و براى شناخت او راهى به باطن وى ندارند. درست مانند پرده ‏اى كه خداى حكیم بر شكم آدمى نهاده و غذا و چرك و آلودگى و خون را كه در شكم انسان است، از دیده مردم پنهان داشته است. بسیارند كسانى ‏كه ظاهرى آراسته، ولى باطنى نازیبا و پلید دارند و از دیگر سو كم نیستند كسانى‏ كه ظاهر چندان پارسایى ندارند، ولى حقیقتاً پرهیزگار و مسلمانند.

اعمال انسان نیز چنین است. گاهى عمل درست و زیبا و به قول فقها جامع شرایط و اجزا و فاقد موانع و قواطع است، ولى از سر نیتى صادق برنخاسته و دل صاحب آن طاهر نیست. این قبیل اعمال مانند وضو گرفتن و نماز نخواندن و چه بسا بدتر از آن است.

البته قلب طاهر هرچند پنهان و نادیدنى است، نمودهایى دارد كه از طهارت صاحب آن حكایت مى‏ كند، چراكه برخى اعمال تنها از نهاد پاك و جان تابناك بر مى ‏خیزد.

یكى از دوستان مى ‏گفت زمانى كه آقاى بروجردى رحمت الله علیه به قم آمدند و مرجعیت را عهده دار شدند، شخص با نفوذى نسبت به ایشان اهانت زشتى كرد و نسبت ناروایى داد. آقاى بروجردى هیچ واكنشى نشان نداد، ولى طرف مقابل با این كار خود موقعیت اجتماعى بالایش را از دست داد و كارش به جایى رسید كه در مدت كوتاهى خانه نشین شد و حتى دوستانش از او كناره گرفتند و این كار برایش بسیار گران تمام شد.

آن شخص به ناچار خدمت آقاى گلپایگانى رحمت الله علیه رسید و از ایشان خواست وساطت كند تا بتواند خدمت آقاى بروجردى برسد و معذرت بخواهد. آقاى گلپایگانى یكى از نزدیكان آقاى بروجردى به نام سید مصطفى خوانسارى را ـ كه تا چند سال پیش زنده بود ـ دید و به ایشان گفت: از قول من به آقا بگویید: فلان شخص كه مرتكب آن خطا شده بود، پشیمان است. اجازه دهید خدمت‏تان برسد و دست‏ تان را ببوسد و توبه كند.

آقاى بروجردى در آن هنگام موقعیت فوق العاده‏ اى در كل جهان داشت و مرجع عام شیعه بود. ایشان كم‏ ترین احتیاجى به آن شخص نداشت و انصافاً بود و نبود آن آقا برایشان فرقى نمى‏ كرد.

آقاى خوانسارى گفت: خدمت آقا عرض كردم: آقاى گلپایگانى خدمت ‏تان سلام رساندند و گفتند خوب است اگر اجازه دهید فلانى خدمت ‏تان برسد و دست ‏تان را ببوسد و معذرت خواهى كند. تا این مطلب را به آقاى بروجردى گفتم فرمودند: ما به دیدنش مى ‏رویم!

آقاى خوانسارى مى‏ گفت: من كه توقع چنین سخنى را از آقا نداشتم و غافل گیر شدم. انتظار داشتم آقا بگوید: لازم نیست بیاید و خودم را آماده كرده بودم بر خواسته ‏ام اصرار و تأكید كنم، ولى در كمال ناباورى من ایشان از بنده خواستند وقتى بگیریم و به اتفاق به دیدن ایشان برویم.

به راستى تا قلب انسان پاك نباشد، چنین رفتارهایى از او سر نمى ‏زند.

5- آبادانی قلب

موضوع این گفتار شرح و تفسیر یكى از فقرات ارزشمندى است كه در صلوات معروف به «شجرة النبوة» آمده است. این دعا و صلوات مروى از حضرت امام سجاد علیه السلام است و به طرق گوناگون روایت شده است كه در برخى از طرق حضرت امام باقر علیه السلام آن ‏را از پدر بزرگوارشان نقل مى‏ كنند.

 این نیایش مركب از شش صلوات و توأم با مدح و ثناى اهل بیت علیهم السلام است و این‏ گونه آغاز مى ‏شود: «اللّهم صلّ على محمد وآل محمد، شجرة النبوة وموضع الرسالة ومختلف الملائكة ومعدن العلم وأهل بیت الوحی؛ خدایا، بر محمد و خاندان او درود فرست؛ همان‏ ها كه شاخسار [بلند] نوبت و جایگاه رسالت و مكان آمد و شد فرشتگان و گنج ‏خانه دانش و اهل بیت وحى ‏اند».

 در این دعا پس از هر صلوات تعبیرات بلندى در وصف خاندان رسالت ذكر شده كه اسلوب آن دست ‏كم در دعاهایى كه در دسترس داریم، اگر بى ‏نظیر نباشد، كم‏ نظیر است. این شش صلوات با تفصیلى كه دربر دارد، مقدمه دعاهایى است كه پس از آن آمده و با این عبارت آغاز مى ‏شود: «واعمر قلبی بطاعتك؛ و قلبم را به اطاعت از خود آباد كن».

 قبل از عبارت یادشده جز صلوات -كه البته خود نیز دعاست- و ثناى اهل بیت علیهم السلام و بیان برخى از مناقب آنان چیزى نیامده است. در روایت آمده است یكى از اسباب استجابت دعا این است كه انسان قبل از دعا بر پیغمبر و آل پیغمبر صلوات بفرستد. حضرت امام سجاد علیه السلام پس از شش صلوات -كه هریك از اسباب استجابت دعا است- به خداى متعال عرضه مى‏ دارند: «واعمر قلبی بطاعتك؛ قلب مرا به طاعت خود آبادان كن». در این جمله ژرف معانى بلندى نهفته است كه با تأمل در آن روشن مى ‏شود.

 «عمارت» به معنى آبادانى است و اصطلاحاً زمین معمور زمینى است كه در آن خانه، زراعت، دامدارى و یا چیزى از این قبیل وجود داشته باشد و روشن است كه صحراها و زمین‏ هاى وانهاده را آباد و معمور نمى‏ شمارند، لذا امام ‏علیه السلام نفرموده است «واعمر دینی» یا «واعمر امری»، بلكه ماده «عمارت» را به قلب نسبت داده و به خداى متعال عرضه مى‏ داشت قلب مرا معمور كن. آن گاه آبادانى قلب را به طاعت مقید كرده، فرموده ‏اند: قلب مرا به «طاعت» معمور كن، یعنى عمارت با طاعت مورد نظر حضرت بوده است، نه عمارت با چیز دیگر و از طریق سایر خوبى‏ ها. عمارت قلب از طریق عبادت یا ذكر هرچند به خودى‏ خود كارى پسندیده و چه بسا مراتبى از آن واجب باشد، تنها یك جزئى از كلىِ طاعت است. از این ‏رو حضرت فرموده‏ اند: «واعمر قلبی بطاعتك؛ خدایا! قلبم را به فرمانبردارى از خود آباد كن». به عبارت روشن ‏تر خدایا تو كارى كن كه قلبم به طاعت آباد شود.

 در میراث دعایى شیعه، نیایش ‏هایى وجود دارد كه ائمه علیهم السلام آن ها را به یاران خود تعلیم كرده و فرموده‏اند: در فلان زمان یا براى فلان منظور این دعا را بخوانید. در مقابل، دعاهاى دیگرى وجود دارد كه براساس روایات، پیشوایان ما ضمن تعلیم آن به افراد، خود نیز آن ها را مى ‏خواندند. علاوه بر این دو دسته، دعاهاى دیگرى نیز روشن ‏كننده این مطلب است كه ائمه علیهم السلام خودشان این‏ گونه دعا مى‏ كرده ‏اند كه از آن ‏جمله صلوات شجرة النبوة است. در روایت آمده است: «وكان علی‏ بن الحسین یدعو عند كل زوال من أیام شعبان وفی اللیلة النصف منه فیقول ...؛ حضرت على ‏بن الحسین علیه السلام در ماه مبارك شعبان هر روز هنگام زوال (ظهر) و در شب نیمه شعبان [این ‏گونه] دعا مى ‏فرمودند...».

 براساس نقل فوق و روایات دیگر، امام زین ‏العابدین علیه السلام در همه روزهاى ماه شعبان هنگام زوال چند ركعت نماز مى‏ خواندند (كه شاید جزء نوافل ظهر حضرت بوده) و پس از به‏ جا آوردن مقدماتى چند با این صلوات به درگاه خدا نیایش مى ‏كردند. پس، این صلوات ازجمله دعاهایى است كه ائمه ما خودشان با آن ها به درگاه خدا نیایش مى ‏كردند.

براى روشن ‏تر شدن مفهوم آبادانى قلب از طریق طاعت مثالى مى ‏زنیم. در جهان زمین ‏هاى بسیارى وجود دارد كه مورد استفاده قرار نگرفته است. بسیارى از صحراها یا زمین‏ هاى بایر هرچند این قابلیت را دارند كه در امر كشاورزى یا شهرسازى و مانند آن مورد بهره‏ بردارى قرار گیرند، بى ‏استفاده مانده اند. ازسوى دیگر زمین ‏هاى بسیارى نیز وجود دارد كه آباد است. در بین مالكان زمین ‏هاى معمور ممكن است شخص در یك زمین صد مترى ده اتاق ساخته باشد، ولى شخص دیگرى در زمینى با همین مساحت بیست اتاق ایجاد كرده باشد. این دو شخص هردو زمین خود را عمارت كرده ‏اند، ولى كمیت و كیفیت كارشان و در نتیجه سودى كه از ملك خود عایدشان مى‏ شود، یكسان نیست. ممكن است شخص سومى در زمینى با همین مساحت عمارتى ده طبقه بنا كند و به سود سرشارى دست یابد كه هرگز نتوان آن‏ را با عایدات دو شخص پیشین مقایسه كرد، زیرا ده برابر آن دو از زمین خود استفاده كرده است. چه بسا آن دو تن نیز مى‏ توانستند زمین خود را مانند شخص سوم عمارت كنند، اما در این كار كوتاهى كرده ‏اند. البته این فرض هم وجود دارد كه دو شخص اول قدرت آن ‏را نداشتند كه همانند شخص سوم از زمین خود نهایت استفاده را ببرند و عمارتى ده طبقه در آن تأسیس كنند، چراكه توان جسمى و امكانات مالى انسان‏ ها در دنیا بسیار متفاوت است. در میان صدها نفر از طلاب علم اندك ‏افرادى به مقامات والا و بالاى علمى مى ‏رسند و مراتبِ علمى همین عده كم ‏شمار نیز چه بسا یكسان نباشد و برخى از برخى اعلم باشند، زیرا برخى از طلاب علم خوش ‏استعداد هستند و برخى كم ‏استعداد. برخى از آنان این قدرت جسمى و روحى را دارند كه روزانه بیش از طلاب معمولى درس بخوانند و درس بدهند، ولى برخى از آنان از سطح متوسط نیز پایین ‏ترند. در زمینه عبادت نیز ممكن است شخصى بتواند روزانه صدها ركعت نماز بخواند، اما شخص دیگرى بیش از مقدارى كه بر او واجب است توان جسمى و روحى براى عبادت نداشته باشد. همه امور دنیوى مشمول این قاعده است و ما همگى با محدودیت‏ هاى فراوانى سر و كار داریم و مال و توانایى و فهم و فرزندان و املاك و دانش ما یكسان نیست، اما در امور اخروى این قاعده صادق نبوده و باب رسیدن به كمالات اخروى بر هیچ‏ كس مسدود نیست و از مقامات ویژه چهارده معصوم علیهم السلام كه بگذریم، بقیه كمالات براى همگان دست ‏یافتنى است و هركس مى ‏تواند با سعى و توسل و تقرب و كوشش و همت ‏طلبیدن از اهل بیت علیهم السلام به مقامات و كمالات والا و بالا دست یابد.

 خداى متعال كار آخرت را چنان قرار داده است كه ناتوان‏ ترین افراد از لحاظ جسم و امكانات و ... ممكن است با تواناترین افراد برابر یا از او بهتر شود. ممكن است كسى در دنیا تا آخر عمر هرقدر بكوشد، به دلیل عدم توانایى مالى یا عمر كوتاه یا نداشتن زمینى مناسب یا محدودیت‏هاى دیگر نتواند عمارتى ده طبقه داشته باشد، ولى از این محدودیت ‏ها در امور اخروى خبرى نیست و هركس اگر به راستى بخواهد به جایى برسد، مى ‏رسد.

 چنان كه مى ‏دانیم حضرت موسى، حضرت عیسى، حضرت نوح، حضرت ابراهیم خلیل و نبى‏ خاتم علیهم السلام انبیاى اولوالعزم هستند، اما كسانى كه بخواهند، با عملى یا خدمتى مى ‏توانند همنشین آن بزرگواران شوند. نقل شده است كه پیرزنى درخواست كرد در مقابل نشان دادن قبر حضرت یوسف علیه السلام از خداى متعال بخواهد او را با حضرت موسى علیه السلام هر كجا هست قرار دهد، حضرت موسى علیه السلام هم پذیرفت.

 براساس روایت فوق، آن پیرزن با اینكه پیامبر نبود، به جایى رسید كه با یكى از انبیاى اولوالعزم از نظر مرتبت یكسان شده بود. بنابراین، در امور آخرتى محدودیتى وجود ندارد و خداى متعال این قابلیت را در اختیار همگان نهاده است و هركس خواستار رسیدن به مقامات معنوى و اخروى باشد، باید این قابلیت و امكان را در خود به فعلیت درآورد.

براى روشن ‏تر شدن مفهوم آبادانى قلب به طاعت به این مثال توجه كنید. فرض كنیم چندین كشاورز هركدام یك هكتار زمین داشته باشند و یكى از آن ها گندم و دیگرى سبزیجات و ... بكارد و یك نفر نهال گردو بنشاند. كسى‏ كه گندم كاشته مانند دیگر گندمكاران باید مرحله كاشت، داشت و برداشت را طى كند، ولى كسى‏ كه سبزیجات كاشته مسلماً بیش از یك گندمكار باید زحمت بكشد و از كشت خود مراقبت نماید، زیرا كاشتن سبزیجات تلاش و نگهدارى و زحمت بیشترى مى ‏طلبد و نسبت به كاشت گندم به مراتب دشوارتر است، اما درخت گردو دیربازده با عمر طولانى است و چندان به آب‏ دادن و مراقبت نیاز ندارد.

 بنابراین، كسى ‏كه درخت گردو كاشته، اقدام به سرمایه گذارى طولانى مدت نموده است، ولى در عوض از این بابت اطمینان دارد كه سرما و گرما و كم‏ آبى تأثیر كمترى بر محصول او دارد و لازم نیست انرژى و توجه و كوشش زیادى صرف درختان كند. در مقابل كسى ‏كه زمین خود را با كشت سبزیجات آباد كرده، باید توجه و مراقبت زیادى نسبت به محصول خود به عمل آورد و شخصى كه گندم كاشته نسبت به او آسوده ‏تر است و تلاش كمترى به كار مى ‏بندد و البته آن كه درخت گردو كاشته، از هردو نفر آسوده خاطرتر است.

 كسى‏ كه چشم خود را به طاعت عمارت كرده، به گناه چشم مبتلا نمى ‏شود. همین ‏طور كسى‏ كه گوش یا زبانش را به طاعت عمارت نموده، در برابر گناهان مربوط به گوش یا زبان ایمنى دارد و كمتر از دیگران در لغزشگاه‏ هاى مربوط به گوش و زبان مى‏ افتد، اما كسى ‏كه قلب خود را به طاعت آباد ساخته، مانند كسى است كه درخت گردو كاشته باشد و لذا محصول او از طوفان و آفت و سرما و گرما ایمن است یا دست ‏كم نسبت به دیگران ایمنى بیشترى دارد، زیرا قلب مركز وجود انسان است و اگر قلب انسان چیزى را بخواهد، تمام اعضا و جوارح در تكاپوى به دست آوردن آن مى‏ افتند. وقتى قلب انسان شیفته چیزى شد، تمام اندام ها بسیج مى ‏شوند تا خواسته قلب را فراهم كنند و حتى براى رسیدن به آن، چه بسا انسان از بسیارى از خواهش ‏هاى خود بگذرد و چیزهاى دیگر را فدا نماید. براى بسیارى از طلاب علوم دینى این اتفاق پیش آمده است كه وجود روایت یا مطلبى را ادعا كنند، ولى طرف مقابل‏ شان آن‏ را انكار كند. در چنین مواردى شخص چه بسا رنج شب‏ بیدارى را برخود هموار و كتاب‏ هاى گوناگونى را جستجو كند تا به روایت مورد نظرش دست یابد و با سربلندى آن ‏را به هم‏ مباحثه‏ اى خود نشان دهد. چنین كسى براى آنكه صحت ادعاى خود را ثابت كند و در برابر هم ‏قطاران شرمنده نشود، ساعات آسایش و خورد و خواب خود را فدا مى‏ كند تا گمشده خویش را بیابد و با شوق و رغبت تمام تا صبح بیدار مى‏ ماند و براى یافتن مطلب مورد نظرش خواب ناز را بر خود حرام مى ‏كند و همه كارهاى دیگر خود را كنار مى‏ گذارد، زیرا دل او در پى این كار است و تا به خواسته دل خود پاسخ مناسب ندهد، آرام نمى‏ نشیند. همین انسان در حالت عادى چه بسا نتواند یك ساعت شب ‏بیدارى را تحمل كند.

 هرگاه قلب كسى به طاعت آباد شده و طاعت خدا خواسته درونى‏ اش گردد، تمام اعضا و جوارح او خواه ناخواه در حال اطاعت خواهند بود و چنین كسى بهتر و آسان ‏تر از دیگران از معصیت چشم مى ‏پوشد و لازم نیست مانند دیگران مراقب گناهان چشم، گناهان زبان، گناهان گوش و ... باشد، بلكه چشم و زبان و گوش و دیگر اعضاى او براى تحصیل طاعت و دورى از معصیت هماهنگ شده ‏اند و بدون آنكه تلاش بسیارى براى مهار چشم و گوش و زبان به خرج دهد، خودِ این اعضا یكسره در كار طاعت و دورى از معصیت خواهند بود. شایان توجه است كه وقتى از صمیم جان مشتاق چیزى باشیم، خود به‏ خود در پى آن مى‏ افتیم و نیازى به محرك و مشوق نداریم. به دیگر سخن اگر دل آدمى خواستار مطلبى شد، در راه رسیدن به آن از هیچ كوششى هرچند به درازا انجامد، فروگذارى نمى ‏كند. همین‏ طور اگر قلب انسان به طاعت آبادان شود، خود به ‏خود در پى اطاعت از اوامر و دورى از نواهى است.

6- قلب آباد موسی بن جعفر علیه السلام

در روایت آمده است كه حضرت موسى ‏بن جعفر علیه السلام از اینكه در زندان فراغتى و خلوتى براى عبادت پیدا كرده بودند، خدا را شكر مى‏ گفتند. پرواضح است كه آن حضرت در زندان فراغت و خلوت بیشترى براى عبادت داشت، زیرا در بیرون زندان امور مهم‏ ترى چون رسیدگى به حوائج مردم و تربیت آنان وجود داشت كه با عبادت مزاحمت داشت. یاددادن احكام، برآوردن حاجات مردم، تربیت شاگردان مستعد، هوشیار كردن مردم در برابر ظالمان و بسیارى از وظایف دیگر موجب مى ‏شد كه حضرت بیشتر وقت خود را بدان اختصاص دهد.

 نقل است كه منصور عباسى پس از آنكه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را شهید كرد در پى این بود كه بداند وصى آن‏ حضرت كیست تا او را نیز به شهادت برساند و به خیال خام خود رشته امامت و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را از هم بگسلاند. وقتى تشخیص داد كه وصى آن‏ حضرت فرزندشان امام موسى كاظم علیه السلام است، تصمیم گرفت آن‏ حضرت را به قتل برساند. امام شبانه از مدینه خارج شد و فرداى آن ‏روز حتى بسیارى از بستگان آن ‏حضرت نیز نمى‏ دانستند ایشان كجا رفته است. تا پیش از آن، حضرت در میان مردم حضور داشت و در مسجد یا مكان‏ هاى دیگر با افراد گوناگون دیدار مى‏ كرد، ولى پس از آن شب روزها و هفته ‏ها گذشت و كسى از ایشان خبر نداشت. منصور عباسى مأمورانى گماشت تا حضرت را بیابند و ایشان را به قتل برسانند.

 در آن زمان حضرت در خانه ‏اى در مكه پنهان شده بود. در روایت آمده است كه ایشان برخى از شب‏ ها از خانه بیرون آمده، در تاریكى شب به مسجدالحرام مى ‏رفت و طواف مى‏ كرد و نماز مى ‏گزارد. جاسوسان منصور عباسى كه از یافتن حضرت در مدینه ناامید شده بودند، دایره جستجو را به شهرها و مناطق دیگر گسترش دادند و همه ‏جا را در پى یافتن ایشان زیرپا نهادند.

 آن ‏حضرت حتى در این دوره اختفا مانند دوره ‏اى كه در حبس بود، فرصت و فراغتِ كافى براى عبادت و خلوت نداشت، زیرا در این مدت هنوز به واسطه برخى از یاران نزدیك و اصحاب سِرّ، مردم مشكلات خود را با ایشان در میان مى‏ نهادند و حتى در برخى روایات آمده است كه همین خواص به اجازه حضرت برخى از مردم را به حضور ایشان مى ‏بردند و آن حضرت مسائل و احكام و مواعظ لازم را براى آنان بیان مى ‏فرمود. در روزگارى كه حضرتش در حبس روزگار سپرى مى‏ كرد، وضع متفاوت بود و ایشان برحسب اسباب و وسایل ظاهرى دیگر نمى‏ توانست با مردم ارتباط داشته باشد. از این‏ رو فرصت و فراغتِ بسیارى براى خلوت و عبادت یافته بود و لذا خدا را بر این فرصت مناسب عبادى سپاس مى ‏گفت.

 غرض از بیان این مطلب این است كه بدانیم گفتن احكام، ارشاد و راهنمایى مردم و برآوردن نیازهاى آنان از نظر حضرت مهم ‏تر از عبادت مصطلح و نماز و روزه مستحب بوده است. به عبارت دیگر حضرت طاعت خدا را در برآوردن حوائج مردم و راهنمایى آنان مى ‏دانستند و این كار را – هنگامى ‏كه هنوز به زندان نرفته بودند - از عبادت مهم ‏تر مى‏ دانستند.

 براین نكته باید افزود كه عبادت حضرت عبادت ویژه‏ اى بود و نباید عبادت ایشان را با عبادت پارسایانى كه گرد خود مى‏ بینیم یكسان بشماریم. بى ‏شك حتى یك سجده ایشان را نمى ‏توان با عبادت‏ هاى چنین افرادى قیاس كرد. در روایت آمده است كه حضرت پس از اقامه فریضه صبح، بین ‏الطلوعین را با اذكار مى ‏گذراند و پس از طلوع آفتاب سر به سجده مى ‏نهاد و تا اذان ظهر سر از سجده برنمى ‏داشت و پس از آن بدون نیاز به تجدید وضو نماز مى ‏خواندند. حضرت با اینكه این همه نسبت به عبادت شوق و رغبت داشت، بیرون از زندان این كار را نمى ‏كردند، چون این كار مزاحم اهم داشت و برآوردن نیازهاى برادران دینى و مؤمنان - كه به طاعت نزدیك‏ تر بودند - در نظر حضرت بر عبادت تقدم داشت. چه بسا برخى از مراجعان حضرت را سؤال ‏پیچ مى ‏كردند یا حتى نسبت به ایشان حسادت و بى ‏ادبى مى ‏نمودند، ولى پاسخگویى به چنین مراجعانى - هرچند براى ما ناخوشایند باشد - از دید حضرت مصداق طاعت بود و آن‏ را بر نیایش ‏هاى خود ترجیح مى ‏داد.

 از این ‏رو وقتى قلب انسان به طاعت آباد شد، بار نفسانى ‏اش كم مى ‏شود و خواسته خدا را بر خواسته خود ترجیح داده، هیچ كارى را بر فرمانبردارى از خدا مقدم نمى‏ شمارد، حتى اگر آن كار عبادت باشد.

7- تناسب ظرف و مظروف

یكى از علما - كه خدایش رحمت كند - براى من نقل كرد: مدت‏ ها به امیرمومنان علیه السلام متوسل شده، از حضرتش مى ‏خواستم تا اسم اعظم را به من بیاموزد و هربار نیز متعهد مى ‏شدم كه حتى اگر گرسنه بمانم، از آن براى خود استفاده نكنم و فقط براى حل مشكل مردم آن را به كار برم. در سفرى با كالسكه از نجف اشرف به كاظمین مى ‏رفتیم. در كنار من شخصى نشسته بود كه بیان و حركاتش از تدین او حكایت داشت. راهى كه به كاظمین منتهى مى ‏شد، از حله مى‏ گذشت. چون به حله رسیدیم و كالسكه بر روى پل رسید، ناگهان به سمتى متمایل شد و سواران به رودخانه افتادند. من توانستم با سختى فراوانى و به فاصله ‏اى كه از محل سقوط در رودخانه داشتم خود را نجات دهم. در همین حال شخصى را در رودخانه دیدم كه تنها مقدارى از سرش از آب بیرون بود. او به سختى نفسى همراه با ناله كشید و به زیر آب رفت. از صدا او را شناختم. او همان همسفر متدین من بود كه در كالسكه كنارم نشسته بود. من كه نمى ‏توانستم او را نجات دهم و او در حال غرق شدن بود، رو به سمت نجف كردم و به امیرمومنان علیه السلام عرض كردم: آقا، اسم اعظم را براى چنین موقعیتى و نجات این  مرد متدین مى‏ خواستم.

سپس مردم را براى نجات او به یارى خواستم. عده ‏اى جمع شدند و او را از آب بیرون كشیدند. اقدام ‏هایى براى نجات او صورت گرفت و شكم او را كه از آب پر شده بود، تخلیه كردند. كسانى كه شاهد وضعیت او بودند، كار وى را تمام شده خواندند و عده‏ اى او را زنده مى ‏دانستند. در نهایت همگى او را رها كردند و رفتند. من مقدارى آب قند تهیه كرده، آن را به تدریج و قطره‏ قطره در دهان آن مرد مى ‏چكاندم. سرانجام نفسى كشید و پس از مدتى حال طبیعى خود را به دست آورد. همان شب در عالم خواب كسى به من گفت: «هیچ میدانى او اسم اعظم را بلد بود؟». از خواب بیدار شدم و به این نتیجه رسیدم كه ظرفیت چنین موهبتى را ندارم، چراكه تا واپسین لحظه زندگى حاضر نبود از اسم اعظم كه در اختیار داشت براى نجات جان خود استفاده كند.

 مطلب قابل‏ توجه در این داستان این است كه هركس با هر موقعیت و هر جنسیتی مى ‏تواند به این مقام برسد و در حقیقت آبادانى قلب به طاعت خدا همین است.

8- اعتدال و آبادانی قلب

توجه داشته باشیم اگر دل به جایى توجه و تعلق داشته باشد، چیزهاى دیگر از نظر او ارزش ندارد، اما متأسفانه دل ما به یك جا یا یك مسأله وابستگى ندارد، بلكه گرفتار پریشانى و در جاهاى متعدد در جولان است و در واقع هرچیزى را -جز آنچه باید- ارزشمند مى ‏بیند.

 كسانى كه از آسایش، خوشى ‏ها، ثروت، اعتبار و جز آن چشم مى ‏پوشند، بى ‏تردید هدفى والاتر را دنبال مى‏ كنند كه از آسایش و ثروت و دیگر آرایه ‏هاى دنیایى باارزش ‏تر است.

 جان كلام آنكه اگر قلب مردى یا زنى به طاعت خدا آباد شد، به دنبال وظیفه دینى و اجتماعى اش خواهد رفت و چنین امرى براى او مهم ‏ترین سرمایه به شمار مى ‏رود و دیگر در این مسأله نمى ‏اندیشد كه آیا وظیفه ‏اى كه دنبال مى‏ كند، با خواست ‏هاى نفسانى ‏اش سازگارى دارد، یا نه. البته زندگى را نیز بر خود سخت و تنگ نخواهد گرفت، چه اینكه پشت پا زدن به تمام خواسته ‏ها و سركوب كردن آن كارى پسندیده نیست، كه افراط و تفریط هیچ گاه مطلوب نبوده و نیست، بلكه معیار در كارها میانه روى است.