LOGIN
اخلاق
alshirazi.org
فضائل اخلاقی
کد 883
نسخه مناسب چاپ کپی لینک کوتاه ‏ 31 اردیبهشت 1401 - 19 شوال المكرّم 1443

1- شناخت و عمل به احکام دین

آموختن احکام ضروری و مورد ابتلا برای هرکس وظیفه ای لازم است. براساس متون دینی در روز قیامت افرادی که در مدت زندگانی وظایف خود را به درستی انجام نداده اند مورد بازخواست قرار می گیرند و وقتی عذر می آورند که نمی دانستیم، به آن ها گفته می شود چرا نرفتید بیاموزید؟! از این جا معلوم می شود که هرکس باید دست کم احکام مورد نیاز خود را از اهل خبره بپرسد و بیاموزد. هرکدام از ما که قصد خرید منزل یا کالایی را داریم با چندین نفر خبره مشورت می کنیم تا مبادا دچار زیان شویم. چرا نباید برای دین خود که عزیزترین و باارزش ترین چیز در زندگی ماست به قدر یک کالا اهمیت قائل شویم و احکام و معارف خود را از آگاهان بپرسیم و بیاموزیم؟ هریک از ما وظایفی در قبال خود، خانواده، دیگران و خدای متعال داریم که باید به درستی انجام دهیم و مقدمه چنین کاری در ابتدا شناخت این وظایف است. برای نمونه دختران و پسران جوانی که دوران عقد و نامزدی را می گذرانند چه خوب است که به یکی از اهل علم مراجعه کنند و همه وظایف شرعی خویش را در قبال همسرشان جویا شوند و با بصریت و آگاهی بیشتر زندگی مشترکشان را آغاز نمایند. چنین کاری آنان را با وظایفشان آشناتر و به تقوا که کلید حل مشکلات است نزدیک تر می سازد.

2- عادت به نیکی ها

در حدیث شریف نبوی آمده است: «الخیر عادة؛ نیکی عادت است»؛ بدین معنا که ارتکاب همه نیکی ها می تواند برای انسان عادت شود و انسان به احسان و نیکی و خیر عادت کند. به همین قیاس ممکن است بر اثر تکرار بدی انسان بدان عادت کند و شر و بدی برایش به صورت عادت درآید. شایسته است که با تکرار فضائل اخلاقی و تمرین و تلاش این امور را ملکه و عادت خود سازیم. روشن است که اگر انسان تصمیم بگیرد به فضائل اخلاقی ازجمله فروخوردن خشم پایبند شود، در ابتدا این کار با دشواری هایی توأم است، ولی بی شک خدای متعال یاری می کند و این امور برای انسان آسان تر می شود تا جایی که آدمی به خیر و نیکی و فضیلت عادت می کند.

3- سلامت نیت

حال که نماز به جا می آوریم، به زیارت می آییم و ... سعی کنیم مهار ذهن خود را به دست گیریم و به شیطان اجازه ندهیم به دلخواه خود در آن تصرف کند و نیت مان را تباه سازد. نیت انسان مثل جیوه می ماند که وقتی آن را روی دستمان می گذاریم، هرقدر دستمان بی حرکت باشد، جیوه همچنان درحال جنبش و اضطراب است. ممکن است حتی در طی گفتن تکبیرةالاحرام نماز نیت ما دچار دگرگونی شود و تبدیل به یک نیت ریایی گردد. این مطلب درخصوص اطعام، روزه و ... نیز صادق است و انسان باید مواظب سلامت نیت خود باشد.

4- ملاک حسابرسی خداوند

در حدیث شریف آمده است: «إنما یداق الله العباد فی الحساب یوم القیامة علی قدر ما آتاهم من العقول فی الدنیا؛ خدای متعال روز قیامت به اندازه عقلی که در دنیا به بندگان داده است در کارشان دقت و باریک بینی به خرج می دهد». دقت انسان ها نسبت به یکدیگر یکسان نیست و هرکدام از ما به قدر مشخصی از این ویژگی برخورداریم و این دقت در افراد مختلف اندازه های متفاوت دارد. خدای متعال به اندازه عقولی که به مردم داده است، آنان را مستحق عقاب و ثواب می کند و کیفر و پاداش الهی با میزان عقل بندگان نسبت مستقیم دارد.

از این رو هیچ کس نباید خود را با دیگران مقایسه کند و به نعمت هایی که خدا به آنان داده است رشک برد؛ زیرا همان گونه که نعمت هایشان بیشتر است مسئولیت شان نیز بیشتر خواهد بود.

دو نفر تاجر را در نظر بگیرید که یکی با سرمایه ای کوچک و دیگری با سرمایه کلان مشغول داد و ستد باشند. بی شک همان طور که میزان سود تاجر دوم بیشتر از نفر اول است، در صورت ورشکست شدن آن خسارتی که به او وارد می شود نیز بیشتر خواهد بود. به همین قیاس کسی که از نعمت درک و فهم بیشتری برخوردار است، مسئولیت سنگین تری خواهد داشت و مسلماً لغزش های او سنگین است و خدای متعال در قبال خطاهای او کیفر سنگین تری متوجه او خواهد نمود.

5- عوامل کامیابی

انسان به همان اندازه ای که در راه خدا هزینه می کند، پاداش خواهد داشت؛ بی تفاوت که هزینه ای که می کند از ثروت، اندیشه، نیرو یا فعالیت های او باشد یا جز آن. مهم این است که اگر انسان چیزی از داشته های خود را ـ هرچند اندک باشد ـ در راه خدای سبحان هزینه کند یا صدقه بدهد، به آن با دیده ناچیز و بی مقدار ننگرد، این مطلب نخست است.

مطلب دوم درجه و مرتبه اخلاص، فعالیت خوب و تلاش بی دریغ است.

لذا در بیانِ روایات و احادیث شریفه آمده است که در اعمال نیک و سودبخش برای آخرت به کسانی بنگرید که بهتر و بیشتر از شما در این زمینه فعالیت و تلاش می کنند و همیشه این احساس را داشته باشید که در تلاش برای آخرت خود کوتاهی کرده اید.

درباره عمل و تلاش برای دنیا و برخورداری از آن نیز همیشه به فرودستان و افراد بی بهره یا کم بهره بنگرید.

اگر انسان به این مرحله برسد قطعاً از موفقیت بیشتری برخوردار خواهد شد و در غیراین صورت دو مانع اصلی انسان را از رسیدن به موفقیت بازخواهند داشت. یکی شیطان و دیگری نفس امر کننده به بدی هاست. این دو عامل انسان را به بیهوده گرایی و آسایش طلبی خواهند کشاند و در پیِ آن او را از تلاش و رویاروییِ با مشکلات و سختی ها بازخواهند داشت و بدین ترتیب انسان را دچار کم توفیقی یا بی توفیقی می کند.

6- پیشی گرفتن در کار نیک

تقدم در برخی از امور خیر که طرفینی است اهمیت و ارزش بیشتری دارد و به آنکه پیش دستی کرده باشد پاداش بیشتری تعلق می گیرد. برای نمونه در روایات آمده است وقتی دو تن با یکدیگر اختلاف و کدورتی دارند، هریک که برای آشتی کردن پیش دستی کند، بهشت از آنِ او خواهد شد. نیز در روایات آمده است کسی که در سلام کردن بر دیگران سبقت بگیرد، نود حسنه پاداش دارد. در حالی که فقط یک حسنه به پاسخ دهنده سلام تعلق می گیرد. بنده بسیاری از بزرگان، زهاد و مراجع تقلید صاحب رساله را دیده بودم که ده متر مانده به شخص سلام می کردند و همیشه دوست داشتند در سلام کردن بر دیگران پیشی بگیرند. در حقیقت آنان این کار نیک را از پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله آموخته بودند که همیشه در سلام کردن به همه افراد شتاب می کردند. می توان گفت در برخی از نیکی ها حتی ثانیه ها هم دخیل است و چند ثانیه شتاب کردن در کار نیک پاداش آن را دگرگون می سازد.

7- عصمت در دین

مسئله عصمت دین مسئله مهمی است و هیچ چیز برای انسان به اندازه معصوم بودن و ایمن ماندن دینش از گزند اهمیت ندارد. عصمت دین ناظر به امور متعددی است که یکی از آن ها درست بودن اعتقادات انسان است، یعنی براثر جهل یا دور ماندن انسان از دین و اهل بیت علیهم السلام اعتقادات نادرست و عقایدی که مورد قبول خدا نیست به باورهای او سرایت نکند. اولین قدم برای نگهداری از دین دور کردن اعتقادات نادرست و تصحیح اعتقادات است.

در مرحله بعد نوبت به صیانت از اخلاق عملی می رسد. اخلاق نیک جزو دین است و رسول خدا هدف از بعثت خود را به مسئله اخلاق پیوند زده و فرموده اند: «انما بُعثتُ لأتمم مکارم الأخلاق؛ من فقط برای تکمیل والایی های اخلاقی [به پیامبری] برگزیده شدم».

اخلاق عملی و آراسته شدن به اخلاق نیک نیازمند تصمیم جدی و پی گیری است. گاهی یک کلمه یا یک رفتار ناپسند مثل قطع رحم یا ظلم انسان را نعوذبالله می سوزاند و جهنمی می کند و تمام اعمالش را تباه می سازد.

8- خداباوری و معادباوری

نکته ای را یادآوری می کنم که ریشه همه مطالب است و آن عبارت است از معادباوری و خداباوری.

این دو مطلب خلاصه تمام معارف است و تلاش برای استقرار این دو مطلب در ذهن و جان دین انسان را ایمن می کند.

خداباوری این نیست که فقط هنگام دعا کردن و قرآن خواندن به یاد خدا بیفتیم، بلکه خداباوری همیشه و در همه حال در کنار ذهنمان باشد؛ بدین معنا که احساس کنیم که یک وجود نگاهبان شنوای دانا که از نهان و آشکار خبر دارد و نادیدنی ها را می بیند و خوب می شنود همیشه شاهد اعمال ماست. این وجود متعالی وقتی خوشحال، ناراحت، تندرست، و بیمار هستیم و در همه حال حتی زمانی که به او التفات نداریم ما را می بیند و از پنهان ترین نیت های قلبی ما خبر دارد. هیچ ذره ای در این جهان از علم او خارج نیست و به همه جا و همه چیز احاطه دارد. او در عین حال عادل است و به اندازه سنگینی ذره ای به بندگانش ستم روا نمی دارد و بازگشت همه به سوی است. این همان خداباوری است و تمرین و تلاش لازم است تا انسان خداباور شود.

نکته دیگر معادباوری است. زندگانی این دنیا به مثابه یک پل است با این تفاوت که برخی از ما در ابتدای آن و برخی در اواسط آن قرار داریم و عده دیگری هم هستند که بیش از نود درصد این پل را پیموده اند. در هر حال همه ما باید از این پل بگذریم و به قیامت برسیم. لحظه مرگ برای هرکسی آغاز قیامت اوست. در حدیث شریف نبوی آمده است: «من مات فقد قامت قیامته؛ کسی که می میرد قیامت او برپا شده است» باید همیشه این واقعیت در کنار ذهنمان باشد هرچند ندانیم چه زمانی مرگمان فرا خواهد رسید.

کسی که به راستی به خدا و معاد باورمند باشد حسرت و اندوه او هم در دنیا و هم در آخرت کم تر خواهد بود آن کس که از معاد باوری و خداباوری بی بهره باشد مرتکب هزاران معصیت می شود و همین معاصی اسباب اندوه و حسرتِ بی پایان او خواهد شد.

کسی که در حال مرگ است و فرزندان و کسانش گرد او را گرفته اند، دوست دارد به همسر و فرزندانش یک کلمه وصیت کند ولی مجال و مهلت این کار را ندارد. معادباوری یعنی اینکه به این امور اعتقاد داشته باشیم و خود را برای آن آماده سازیم.

چون خداباوری و معادباوری واجب است باید آن را به دیگران هم انتقال دهیم و فرزندان و خانواده و همسایگان و دیگر افراد را به خداباوری و معادباوری فرا خوانیم.

معادباوری و خداباوری نیازمند دعا و تضرع به درگاه خدا و در عین حال کوشش و سعی است.

9- حلم

اگر کسی به ما سخن تندی گفت باید با او به گونه ای رفتار کنیم که این سخن تند او به ده سخن تند تبدیل نشده و خدای نکرده جهنمی نشود. چنین رفتاری را در منطق دین «حلم» می نامند و همه ما باید به این صفت والای اخلاقی آراسته شویم. حضرت ابراهیم علیه و علی نبینا وآله الصلواة والسلام در میان پیامبران الهی جایگاه ویژه ای دارند تا جایی که به گفته صاحب بحار هنگام یادکرد نام او ابتدا بر او و سپس بر پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و خاندان بزرگوارش درود صلوات الله علیهم می فرستیم و چنین کاری را در حق دیگر پیامبران علیهم السلام انجام نمی دهیم. خدای متعال وقتی می خواهد ابراهیم خلیل الله و جلالت قدر و عظمت منزلت او را یادآور شود از میان آن همه والایی های اخلاقی که در وجود او بود به صفت «حلم» آن حضرت اشاره می کند: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیمٌ؛ به راستی که ابراهیم بسیار خدا ترس (یا مهربان) و بردبار بود».

10- ضرورت آشنایی با احکام دین

 برای حفظ دین پس از خداباوری و معادباوری توجه ویژه به احکام الهی ضرورت دارد. متأسفانه برخی از کسانی که در محیط های دینی و شهرهای مذهبی زیسته اند براثر ندانستن احکام پس از ده سال یا بیست سال فهمیده اند تمام نمازهایشان باطل بوده است.

ریشه این مسأله بی اطلاعی از احکام است و همه ما نسبت به این موضوع مسئولیت داریم. اما در این میان مسئولیت خانم ها نسبت به خانم ها بیشتر است؛ چراکه امکان پرسش و ارتباط میان آن ها بیشتر است. خانمی که اهل نماز و روزه و احیای شب های قدر است، مایه تأسف است اگر پس از سال ها بفهمد باید برخی از روزه هایش را اعاده کند و حتی برای برخی از روزه هایش باید کفاره جمع بدهد؛ یعنی علاوه بر سیر کردن شصت مسکین، باید شصت روز هم روزه بگیرد.

11- دانش و کوشش

در یکی از دعاهایی که مولایمان امام جعفر صادق علیه السلام در ایام ماه مبارک و پرفضیلت رجب می خواندند آمده است: «اللهم فاهدنی هدی المهتدین وارزقنی اجتهادَ المجتهدین؛ پروردگارا، مرا چون ره یافتگان هدایت کن و کوشش مجتهدان را روزی ام فرما».

زنان و مردان باایمان باید از این کلام نورانی بهره گیرند و به سوی دانش اندوزی و اجتهاد راه یابند. این درست است که هدایت و اجتهاد ابتدا ازسوی باری تعالی آغاز و به بنده عنایت می شود، ولی به دست آوردن این امور منوط به کوشش و طلب خود شخص نیز هست؛ زیرا خدای متعال در قرآن کریم فرموده است: «وَأَن لَّیسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی؛ وبرای انسان جز حاصل تلاش او بهره ای نیست». 

12- ادای تکالیف شرعی و توصیه به آن

ما هم وظیفه داریم خمس بدهیم و هم دیگران را به ادای آن فراخوانیم. کسی که خمس بدهد، ولی امر به معروف نکند، یا مردم را به خمس فراخواند، ولی خمس ندهد، از میان این دو واجب یکی را انجام داده است. آن که خمس دهد و مردم را بدین کار فراخواند، دو واجب به جای آورده و کسی که هردو را ترک گوید، دو واجب را ترک کرده است. این دو واجب دو واجب مستقل از هم هستند؛ لذا نباید به صرف اینکه توفیق عمل نداریم دست از تبلیغ احکام برداریم، بلکه باید تلاش کنیم ضمن تبلیغ احکام و دعوت مردم به دین خود نیز به احکام الهی و آنچه می گوییم عمل نماییم.

13- بازگشت اعمال

کسی که کار خوبی انجام می دهد، برای خود می کند و کسی هم که کار بَد می کندف برای خود کرده است.

گرچه خوبی و بدی هرکسی به دیگری هم می رسد، اما بیشترین بهره و ضرر خوبی و بدی را خود شخص می برد.

اگر کسی خوش اخلاق و صبور و دارای صفات عالیه باشد، در درجه اول خود شخص است که از آن استفاده و بهره می برد و کسی که از این صفات بی بهره و محروم است، سختی ها و عواقب آن را پیش از همه به خود شخص می رسد.

انسان های خوب هم دنیای خوبی دارند و هم آخرت خوبی، و برعکس آن انسان های بَد در دنیا و آخرت گرفتار هستند.

14- سه عامل توفیق

سه چیز است که توفیق در دنیا و آخرت را به همراه دارد:

1- فروتنی؛ که هرچه فروتنی انسان بیشتر باشد بر توفیق و دوستداران او افزوده می شود.

2- تلاش؛ که انسان باید در حد توان خود برای هدایت مردم بکوشد.

3- گذشت از مردم؛ که باید در این زمینه رسول خدا صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام را که بهترین نمونه های گذشت و بخشش هستند، الگوی خویش قرار دهیم و هرچه آنان فرمان داده اند را با جان و دل بپذیریم و آن را عملی کنیم. 

15- دو عامل موفقیت

دو عمل است که اگر انسان به این دو بپردازد بسیاری از مشکلات آینده او را کاسته و گرفتاری هایش را از بین می برد که این دو عمل یکی داشتن حسن خلق است و دیگری خدمت رساندن به بندگان خدا.

حسن خلق داشتن یعنی اینکه انسان تصمیم بگیرد با همه اطرافیان خود خوش اخلاق و مهربان باشد و این را نیز بداند که هیچ کار سختی نیست که انسان بر انجام آن تصمیم بگیرد و آن کار یا انجام شده و یا نزدیک به انجام می شود زیرا انسان از هر قدرتی برتر و بالاتر است.

خدمت به مردم نیز گره گشایی از امور خلق الله است. انسان در هر حدی که می تواند باید سعی کند تا گره از کار دیگران بگشاید و مشکلات آن ها را برطرف کند.

16- ماندگاری در تاریخ

 یکی از مهم ترین امور این است که انسان چگونه خود و شخصیتش را بسازد.

این مطلب از کلام امیرمومنان حضرت علی علیه السلام استفاده می شود که فرمودند: «المرء حیث وضع نفسه». بسیاری از مردم آمدند و رفتند و نام آنان در تاریخ ثبت شده است، ولی بعضی دیگر هیچ ذکری و اسمی از آن ها وجود ندارد و این دلیل است که انسان خود تاریخ خود را رقم می زند.

برای نمونه از کسانی که برای خود تاریخی ساختند بانویی است به کنیه ام اسود که از اصحاب امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بود. این بانو از ابتدا جزء محبان و موالیان اهل بیت علیهم السلام نبوده و پدری داشته به نام (أعین) که از منحرفان بوده و با همین اعتقاد فوت کرد و همچنین جدی داشته بنام (سنس) که از رهبران نصاری بوده و با نصرانیت خود فوت کرد، ولی این بانوی محترمه به راه حق هدایت شد و موفق شد که 10نفر از برادرانش را هدایت کند و آن 10 نفر از بهترین اصحاب ائمه اطهار علیهم السلام شدند که بسیاری از روایات از طریق آن ها به دستمان رسیده که از جمله آن ها زرارة بن اعین و حمدان بن اعین و بکیر بن اعین هستند. ماندگاری در تاریخ امری است که با پیگیری سه امرامکان پذیر است:

1- اخلاص: بر انسان است که هدف عملش را فقط خدای عزوجل قرار دهد و کسی که عمل خود را مخلصانه قرار داد، مورد توجه اهل بیت علیهم السلام قرار می گیرد و این باعث افزایش در توفیقات است.

2- علم: علم به همراه مهر و تواضع راه شاملی است برای رسیدن به هدف که هرچه انسان علمش بیشتر باشد، بیشتر می تواند خدمت و ارشاد کند و از بهترین اصحاب اهل بیت علیهم السلام بشود و به جایی برسد که امام علیه السلام بفرماید: «یا زرارة انت منا اهل البیت».

3- فداکاری و ایثار: انسان برای نشر علوم اهل بیت علیهم السلام باید فداکاری کند و اگر در این طریق مقداری از وقت و فکر و خورد و خوراک و لباس را نگذاریم نمی توان به هدف رسید، بلکه احتیاج به فداکاری و ایثار تمام وقت، فکر و ... است. 

17- اتمام حجت

به فرض اگر بر فردی واجب است روزه بگیرد، اما از این کار خودداری می کند، آیا او می تواند فردی دیگر را که روزه بر او نیز واجب است، ولی روزه نمی گیرد امر به گرفتن روزه کند؟ پاسخ مثبت است آری می تواند؛ چراکه در این جا دو واجب وجود دارد: یک: خودش روزه شود و حال که نشده پس مرتکب حرام شده است، دو: امر به معروف و نهی از منکر کند که در این فرض امر به روزه گرفتن آن فرد بوده و اگر ترک شود، مرتکب حرام دیگری خواهد شد.

هرچند انسان به انجام تکالیف واجب و ترک محرمات مکلف است، اما این بدان معنا نیست که اگر خود به آن پایبند نباشد، به دیگران هم نباید امر و نهی کند. خیر، این گونه نیست و علمای اسلام نیز بر این مسأله اجماع دارند.

مهم ترین معروف مسائل اعتقادی و اعتقادات است، مانند: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد که هرکدام تفاصیلی دارد و جان سخن اینکه عقاید زیر بنای اسلام است و بدترین منکر فساد عقیده در توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد است؛ زیرا فساد در اصول دین فساد در زیرساخت اعتقاد بوده که مرتبه اول را دارد و مراتب بعدی آن احکام، اخلاق، مستحبات و مکروهات است.

حال ممکن است هریک از شما در جمع یکصد نفری، هزار نفری و حتی میلیونی امر به معروف و نهی از منکر کنید و یک یا چند تن بپذیرند و حتی ممکن است احدی نپذیرد مهم این است که شما انجام وظیفه و اتمام حجت کرده اید و در روز قیامت معترض ندارید که به خدا بگوید این شخص همسایه من بود و می دانست اما نگفت و راهنمایی ام نکرد.

18- تاوان هزینه نکردن در راه خدا

از هفتمین اختر تابناک امامت و ولایت، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نقل شده است که حضرت فرمودند: «إیّاک أن تمنع فی طاعة الله فتنفق مثلیه فی معصیة الله؛ برحذر باش و بترس از اینکه گرفتار تاوان شوی در صورتی که بُخل ورزی و از هزینه نمودن در راه اطاعت خدا که ثواب و عوض دارد اختیاراً دریغ کنی که آنگاه دو برابر آن را در نافرمانی خدا که عقاب و گرفتاری دارد قهراً هزینه خواهی کرد».

امام کاظم، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در این حدیث شریف به یک حقیقت واقعی و یک حقیقت اجتماعی و تاریخی اشاره فرمودند و آن این است که هر انسانی مرد یا زن، ثروتمند یا مستمند، عالم و یا غیرعالم، اگر حقوق مالی یا بدنی برعهده داشته باشد و آن را با اختیار و رغبت تأدیه نکند، دچار وضعیت و شرایطی خواهد شد که دو برابر آن را بدون اختیار و رغبت، بلکه با اکراه و نفرت در راه باطل هزینه کند. به عنوان مثال اگر به عهده انسان بود که یک هزار دینار در راه حق هزینه کند اما از انجام آن خودداری ورزد، زمانی خواهد رسید که دو برابر آن را در راه باطل هزینه خواهد کرد که در این صورت نه تنها اجری نخواهد داشت، بلکه به علت هزینه کردن در راه باطل کیفر نیز خواهد شد.

اگر انسان با صحنه ای رو به رو شد که خدایش بر او واجب کرده نسبت به آن از زبان خود در امر به معروف و نهی از منکر استفاده کند، اما او از انجام چنین وظیفه ای خودداری کند، روزی در پیش خواهد داشت که همین زبان را بیش از آن که باید در راه حق استفاده کند، در راه باطل به کار خواهد بست. بنابراین اگر انسان از توان گویایی خود در راه امر به معروف و نهی از منکر استفاده کند پاداش و درجه خواهد داشت، ولی اگر چنین نکند آن را دو چندان در باطل به کار خواهد برد و نه تنها پاداش نخواهد داشت که مستحق کیفر و عذاب خواهد بود.

19- تلاش برای هدایت مردم

 هدایت مردم در نزد خدا، رسول و اهل بیت علیهم السلام مهم ترین چیز است، لذا مردان و زنان مؤمن در هر حال و شرایطی از سلامت و بیماری، بی نوایی و دارایی، در مشکلات خانوادگی، اجتماعی یا سیاسی باشند، باید خودسازی کرده، دیگران را هدایت نمایند و در مسیر صحیح و روشن قرار دهند. اگر انسان چنین شیوه ای را در پیش بگیرد، زندگی اش توأم با سختی خواهد بود، اما به پاس چنین مشکلی آخرتی بسیار خوب خواهد داشت، چنان که قرآن کریم این بشارت را به رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله داده و می فرماید: «وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَی؛(ضحی/4) و قطعا آخرت برای شما یا رسول الله از دنیا بهتر است».

20- پند پذیری

در روایت آمده است هرکس که در تشییع جنازه ای شرکت می کند باید دو مطلب را در ذهن خود مجسم کند:

اول اینکه اگر من جای این میت می بودم تکلیفم چه می شد و می بایست چه می کردم؟ عمرم را چگونه سپری کرده ام و آیا خدا از من خشنود است؟

و دوم اینکه حال که زنده ام و با پای خویش در حرکتم، به خود تلقین نمایم که روزی من نیز راه این میت را طی خواهم کرد و در پی او از این دنیا خواهم رفت. شاعر مضمون روایتی را در قالب یک بیت شعر این گونه سروده است:

«وإذا حملت إلی القبور جنازةً *** فاعلم بأنک بعدها محمول»

(اگر روزی جنازه میتی را به سوی گورستان بردی، بدان که پس از او تو نیز بدان سو بُرده خواهی شد).

باید در اندیشه آخرت و توشه ای که در آن سرا به کار می آید و مفید خواهد بود، باشیم و در این معنا بیشتر فکر کنیم. هریک از ما هرقدر که خوب باشیم این قابلیت و توانایی را داریم که در این زمینه ترقی کنیم. اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ با نیش زبان، رفتار و زورِ بازو به کسی ستم کرده باشد، در این دنیا و تا هنگامی که زنده است می تواند جبران و چاره سازی کند و به درگاه خدا استغفار نماید و عذر بخواهد و از کسانی که بر آنان ستم روا داشته حلالیت بطلبد، ولی اگر مُرد و به سرای دیگر منتقل شد، دیگر کاری نمی تواند بکند.

21- پیشی گرفتن در اعمال نیکو

خداوند در آیه شریفه می فرماید: «وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛ و در این موفقیت ها مشتاقان باید بر یکدیگر پیشی گیرند» (المطففین/26).

«فلیتنافس» که در این آیه آمده به معنای پیشی گرفتن از یکدیگر است و خدای متعال می فرمایند که در کار خیر، نیت صالح و اخلاق نیکو بر یکدیگر سبقت بگیرید و طبق این آیه شریفه هریک از شما موظفید در امور خیر در مساجد، حسینیه ها، زندگی و غیره بر یکدیگر پیشی بگیرید و ملاک مهم در این امر نیز سه مطلب است:

1. اخلاص در کارهایی که برای خدا و اهل بیت علیهم السلام انجام می گیرد؛

2. تلاش و عمل صالح؛

3. اخلاق نیکو و والا.

مسأله مهم در روزگار ما در هر مکانی به ویژه در کشورهای غیراسلامی گرد آوردن پسران و دختران جوان و جلوگیری از پراکندگی آنان است. شما باید به این مسأله اهمیت دهید و اجازه ندهید که آن ها از چارچوب و محدوده اهل بیت علیهم السلام خارج شوند و البته این امر به تلاش فراگیر و صرف وقتِ بسیار نیاز دارد، پس برای جوانان و فرزندان خود از دوران ابتدایی تا مراحل عالی وقت بگذارید و از در گفتگو و نصیحت با آنان درآیید و از رفتار خشن و اجبار و اکراه با آنان بپرهیزید.

پدرانتان شما را در خط اهل بیت علیهم السلام قرار داده و بر این تربیت صالح پروراندند، شما نیز همان شیوه حسنه را به فرزندان و نسل های جوان فعلی و بعدی و تمام جوانان شیعی منتقل کنید.

نجات پسران و دختران جوان از مفاسد اعتقادی و رفتاری و اخلاقی و قرار دادن آنان در چارچوب اهل بیت علیهم السلام وظیفه شماست که نباید در این راه از هیچ اقدامی فروگذار کنید.

22- باید الگو باشیم

هریک از شما باید بکوشد تا در کسب فضائل انسانی، اخلاق حسنه، تحصیل علم و انجام عمل صالح پیشگام، پیشتاز و برای افرادی که با وی زندگی می کنند فردی نمونه و الگو باشد؛ فرقی ندارد که انسان محصل باشد یا استاد و آموزگار، پدر باشد یا فرزند، انسان باید الگو و نمونه باشد تا توفیق بیشتری در این راه کسب کند. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛(المطففین/26) و در این موفقیت ها مشتاقان باید بر یکدیگر پیشی گیرند». لام در لفظ «فلیتنافس» امر پروردگار عالمیان است برای سبقت گرفتن بر دیگران در فضائل انسانی و اعمال نیک و صالح.

از حضرت سید الساجدین، امام زین العابدین علیه السلام روایت شده است که حضرت فرمودند: «فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ یُعْمَلْ بِهِ لَمْ یَزْدَدْ صَاحِبهُ إِلاّ کُفْراً وَلَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللهِ إِلأّ بُعْداً؛ به تحقیق اگر انسان به آنچه علم دارد جامه عمل نپوشاند، آن علم برای او هیچ سودی جز افزونی در ناسپاسی و دور شدن از خدا نخواهد داشت».

بنابراین، با فزونی علم حقیقی، تقوای الهی و پایبندی به واجبات و انجام آن و دوری از محرمات و ترک گناه در انسان بیشتر می شود. پس جوان تحصیل نکرده و با عمل از جوان تحصیل کرده بی عمل نزد خدای متعال برتر است.

اگر در انسان علم و عمل با تقوا و پرهیزکاری همراه شود، چنین فردی از فرشتگان نزد خدا برتر خواهد بود؛ فرشتگانی که خدای متعال درباره شان می فرماید: «لا یَعْصُونَ اللهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ؛(تحریم/6) از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچی نکرده و آنچه را که از طرف خدا مأمورند انجام می دهند».

انسانِ غیرمعصوم ولی با علم و عمل ممکن است گاهی مرتکب گناه شود، ولی به دلیل تقواپیشگی و پرهیزکاری اش شتابان از کرده خود پیشمان شده، به درگاه خدای عزوجل توبه نموده، طلب آمرزش و درخواست بخشایش از حق تعالی می کند.

23- شرط بزرگی

 خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ؛(یس/12) و آنچه را از پیش فرستاده اند و تمام آثاری که پس از خود به جا می گذارند را ثبت و ضبط می نماییم» و مراد از «مَا قَدَّمُوا؛ آنچه را از پیش فرستاده اند» اعمالی است که انسان انجام می دهد و «آثَارَهُمْ» آثار و دستاوردهای آن عمل است که پس از انسان به جا می ماند.

عثمان، جناب ابوذر را به بلاد شام تبعید کرد، ولی معاویه نتوانست وجود او را در بلاد شام و منطقه جبل عامل در جنوب لبنان تحمل کند و این در حالی بود که او غریب و تنها و بدون امکانات و دارایی بود.

معاویه پس از دو سال نامه ای به عثمان نوشت و او را از آنچه ابوذر انجام می دهد خبردار کرد.

چنان که در تاریخ آمده است هنگامی که عثمان، جناب ابوذر را به بلاد شام تبعید کرد، او همه روزه در میان مردم حاضر شده، آنان را پند و اندرز می داد و به پایبندی به طاعت خدا فرا می خواند و از نافرمانی و عصیان حضرتش هشدارشان می داد و آنچه را از رسول خدا صلی الله علیه وآله در فضائل اهل بیتش شنیده بود برای مردم باز می گفت و به تمسک به آن خاندان پاک دعوتشان می کرد. معاویه در این باره به عثمان نوشت ابوذر بامدادان و شامگاهان در حالی که مردم فراوانی گرد او فراهم آمده اند، چنین و چنان می گوید. پس اگر به مردم این سامان نیاز داری (وفاداری شان را خواهانی) ابوذر را نزد خود بخوان؛ چراکه می ترسم مردم را برضد تو بشوراند.

عثمان در پاسخ نامه معاویه نوشت: ابوذر را نزد من بفرست.

(گفتنی است که در آن روزگار سوریه، لبنان، فلسطین، اردن و اسکندریه که امروز بخشی از ترکیه است، بلاد شام خوانده می شد.)

در تاریخ آمده است که ابوذر را بر شتری سوار کردند و هردو پایش را از زیر شکم شتر به یکدیگر بستند و او را با همان حال تا مدینه بردند و به هیچ وجه اجازه ندادند از شتر پیاده شود، به دیگر بیان او را چند هزار کیلومتر با همان حالت راه بردند. براثر پیمودن این مسیر طولانی با آن شرایط، پاهای جناب ابوذر به علت سایش با کوهان شتر زخمی شد و چون در مقصد او را پیاده کردند گوشت پاهایش پراکنده شد و ریخت.

این نوع شکنجه و آزار به هیچ وجه ابوذر را از کارش منصرف نکرد، چراکه او به راهی که در پیش گرفته بود ایمان و اعتقاد داشت، از این رو تمام سختی ها و آزار و شکنجه ها را بر خود هموار و آن را تحمل کرد.

دستاور آن همه تلاش جناب ابوذر در جبل عامل این بود که بسیاری از علمای نامی بزرگ از آن سامان برآمدند که با مراجعه به کتاب های أمل الآمل فی علماء جبل عامل و تکملة أمل الآمل فی علماء جبل عامل حجم و گستردگی آثار فعالیت های ابوذر روشن و آشکار می شود.

بی تردید انسان می تواند از بزرگان باشد، اما اگر سعی و تلاش نکند و روزگارش سرآید از اینکه انسانی بزرگ نشده و در این راه نکوشیده حتماً پشیمان خواهد شد. البته بزرگ بودن و در شمار بزرگان قرار گرفتن بعد از اخلاصِ در راه خدا مستلزم دو چیز است: اراده و تحمل مشکلات.

این امر به سه چیز نیاز دارد که در قرآن کریم با تعبیرهای متفاوتی آمده است:

1. دعا:

انسان باید همه روزه و همیشه به درگاه خدای متعال دعا کند و همه توفیق را از حضرتش بخواهد؛ چراکه حضرت باری تعالی می فرماید: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ؛(فرقان/77) (یا رسول الله) به آنان بگو اگر دعای شما نباشد پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نخواهد کرد».

2. توسل به رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام:

خدای متعال اراده فرموده است تا به وسیله آنان به درگاه حضرتش عرض نیاز شود. در این باره در متون دعاها و زیارات به صراحت بیان شده است: «وإرادة الرب فی مقادیر أموره تهبط إلیکم وتصدر من بیوتکم؛ و اراده پروردگار در مقدرات امورش بر شما [خاندان] فرو فرستاده می شود و از خانه های شما صادر می گردد و به مردم می رسد».

خدای متعال نیز در این باره می فرماید: «وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ؛(مائده/35) و وسیله ای برای تقرّب به خدا بجویید».

بنابراین، انسان ها باید به وسیله رسول خدا، امیرمؤمنان، حضرت علی، حضرت فاطمه زهرا و امامان معصوم علیهم السلام به درگاه خدای منّان توسل جویند.

3. عزم و اراده رخنه ناپذیر:

خدای متعال در این باره می فرماید: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ؛(آل عمران/159) و هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن».

در آیه ای دیگر می فرماید: «وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛(شوری/43) و اما آنان که شکیبا و باگذشتند، پس این به تحقیق از اموری است پرارزش که تحصیل آن نیاز به عزم جزم دارد».

پس انسان باید در معتقدات خود و آنچه به آن ایمان دارد، عزم و تصمیمی قوی داشته باشد و تصمیم و عزم خود را محترم شمرده، آن را به مرحله عمل برساند و هرگز سستی به خود راه ندهد.

24- همت والا

تاریخ نام بسیاری را جاودانه کرده است؛ افرادی که در نهایت گمراهی و انحراف قرار داشتند و با تصمیم و خواستن مسیر حرکت خود را تغییر داده و در پی این تصمیم به الگوهایی در خیر و نیکی تبدیل شدند. ازجمله این افراد جناب ابوذر غفاری رضوان الله تعالی علیه بود.

درباره او آورده اند که به دلیل تصمیم قاطع و خواستن جدّی خود به جایی رسید که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله درباره اش فرمودند: «ما أظلت الخضراء ولا أقلّت الغبراء علی ذی لهجة أصدق من أبی ذر؛ آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین کسی را بر خود نداشته که از ابوذر راستگوتر باشد».

ابوذر غفاری پس از آنکه مسلمان شد و در مکتب غدیر پرورش یافت، از دوستداران و خاصان امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام شد و در این راه چنان پیش رفت که به دلیل دفاع از غدیر و ولایت امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام مورد خشم حاکمان وقت و جباران روزگار قرار گرفت و در نهایت در تبعید و گرسنه از دنیا رفت.

عثمان کوشیده بود با مادیات و پول ابوذر را جذب خود کند، بدین ترتیب که مبلغی به یکی از غلامان خود داد تا به ابوذر بدهد و قول داد که اگر بتواند ابوذر را به پذیرش پول راضی کند، او را آزاد خواهد کرد. آن غلام نزد ابوذر رفت و هرکاری کرد نتوانست او را به قبول پول وادارد، لذا گفت: این را اگر از من بپذیری، عثمان وعده داده که مرا از قید بندگی آزاد کند.

ابوذر گفت: با قبولی این پول بندگی من قطعی خواهد شد.

ابوذر به جبل عامل لبنان تبعید شد و دو سال در آن جا ماند و با اینکه با زبان، رفتار و شیوه زندگی آنان آشنا نبود و در آن سامان احدی را نمی شناخت، به دلیل برخورداری از یک ویژگی، یعنی همت والا توانست در آن جا بالندگی و منزلت والا یابد. او به تبلیغ اسلام حقیقی یعنی اسلام پیامبر صلی الله علیه وآله و اسلام اهل بیت علیهم السلام پرداخت و به برکت تصمیم جدی او مردم جبل عامل و جنوب لبنان همگی تا به امروز شیعه و از دوستداران و پیروان چهارده معصوم علیهم السلام شدند.

اکنون که خدای منان شما را توفیق راهیافتگی به نور اهل بیت علیهم السلام داده، سزاوار است هرجا که هستید، در کشور فعلی محل سکونت یا کشورتان راه صحابی جلیل القدر جناب ابوذر غفاری را بپویید و مردم دیار خود را با نور اهل بیت علیهم السلام روشن و آگاه نمایید.

25- ترک خشم

 شخصی با مرحوم، اخوی آیت الله العظمی سید محمد حسینی شیرازی اعلی الله درجاته سرسنگین شد و قهر کرد به گونه ای که جواب سلام او را نمی داد و هرگاه او را در راه یا در جایی می دید، روی از او بر می گرداند. در مقابل هرگاه مرحوم اخوی او را می دیدند ـ اتفاقی که هر روزه 1 الی 2 بار پیش می آمد ـ به او سلام می کردند. اخوی رضوان الله تعالی علیه می فرمودند: «تصمیم گرفته ام هربار که او را ببینم به او سلام کنم».

پس از شش ماه آن شخص پاسخِ سلام اخوی را داد و به او گفت: چرا مرا به حال خودم نمی گذاری؟

 اخوی به او پاسخ دادند: من به تکلیف خود عمل می کنم.

 مرحوم اخوی از آن رو چنین می کرد که بر پایبندی به اخلاق نیکو مصمم بود.

مرحوم آیت الله سید محمد رضا حسینی شیرازی رضوان الله تعالی علیه نیز در پرهیز از خشم تمرین خوبی داشت. او از دردِ کمر سخت در رنج بود و لذا برای درمانِ خود به چندین پزشک مراجعه کرد. در یکی از معاینات، پزشک از او پرسید: هنگامی که خشمگین می شوی درد کمرت چگونه است؟

 آن مرحوم در حالی که لبخند بر لب داشت گفت: من خشمگین نمی شوم.

پزشک با شنیدن این پاسخ با کنجکاوی در چهره آن مرحوم خیره گشت.

بر زنان و مردان باایمان شایسته است که بر ترکِ خشم و پرهیز از آن عزم خود را جزم کنند البته به استثنای خشم برای خدا و در راه خدا.

بنابراین کسی که بر ترک عصبانیت مصمم نباشد، در روز قیامت نامه ای از اعمال خود در دست خواهد داشت که هزاران خشم در آن دیده می شود و در پی هربار خشمگین شدن گناهی مانند، دشنام دادن، ناسزاگفتن، دروغ، غیبت، سخن چینی، کفران نعمت و ظلم به دیگران به چشم می خورد. در آن هنگام انسان نمی تواند وجود این همه گناه را توجیه کند.

اگر انسان در حق خود ستم روا دارد، سپس از کرده خود پشیمان شود و توبه کند، خدای منّان توبه او را پذیرفته، گناهانش را پاک می کند، اما اگر کسی تحت تأثیر خشم به دیگری ظلم کند و سپس پشیمان شود و در پی توبه کردن باشد، در صورتی خدای متعال توبه او را می پذیرد که فردِ مورد ستم قرار گرفته، از او گذشت کند و او را ببخشد. حال اگر انسان تصمیم به ترک عصبانیت بگیرد، مواردِ گناهان ارتکابی اش کم شده یا نابود می گردد.

26- اکرام نعمت های خدا

خدای سبحان به هر انسانی نعمت های فراوان و متنوعی عطا فرموده است، بایستی قدر این نعمت ها را بداند و آن ها را ارج بنهد و خدا را نیز سپاس بگوید، تا به واسطه این شکر نعمت آن نعمت نیز افزایش یابد و گونه های دیگر نعمت را نیز به دست آورد. حال اگر عکس آن عمل کند و قدر نعمت ها را نداند و شکر نگوید، چه بسا ممکن است ـ العیاذبالله ـ آن نعمت زایل شود و دیگر باز نگردد، حتی اگر نعمتی که مورد قدردانی انسان قرار نگرفت، بسیار کوچک و به قدر تکه نان خشکی باشد. در روایات شریفه آمده که حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله به خانه عایشه رفتند و در آن جا تکه نان خشکی دیدند که نزدیک بود زیر پا برود. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آن تکه نان خشک را برداشتند و خوردند و پس از آن فرمودند: «ای حمیرا، همسایگان و همجواران نعمت های خدای عزوجل را که به تو عنایت کرده است، گرامی بدار؛ زیرا هرگاه از قومی و جماعتی روی بگرداند، دیگر هرگز بر نمی گردد».

رسول اکرم صلی الله علیه وآله با به کار بردن تعبیر «همسایگان نعمت خدا» که در روایت آمده است، به ما می گویند که ای مردم، شما در همسایگی نعمت های خدای متعال زندگی می کنید و در سایه این نعمت هستید. لذا نعمت های خدا در اصل در معیشت ما هستند و نیز از این تعبیر می توان این استفاده را کرد هرگاه نعمت از دست انسان برود و زایل شود در آن صورت انواع مشکلات و گرفتاری ها را خواهد دید. از این روی حتی یک غفلت ساده و کوچک از یکی از نعمت های خدا ـ که برخی از مردم این نعمت را کوچک و خوار می دانند ـ سیلاب مشکلات و بلاها بر سر انسان می ریزد و سخت گرفتارش می کند. بنابراین بر تمامی خانم ها و آقایان مؤمن بایسته است که همواره هشیار باشند که مبادا یکی از نعمت های خدای متعال در خانه هایشان یا بر سر سفره هایشان مورد اهانت و تحقیر قرار گیرد.

نان نعمتی است پربها و از نعمت های بزرگ خدای متعال و خوراک اصلی به شمار می آید، اما برخی از مردم هرگز اهمیت نمی دهند که تکه ای نان روی زمین افتاده باشد و زیر پا برود. در نظر آنان هیچ اعتبار و قیمتی ندارد. اما در آموزه های دینی و در روایتی که پیش تر گفته شد، مولا و سرورمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله یادآوری می کنند که تکه کوچکِ نان خشکیده، از نعمت های خدای متعال است و بسیار پراهمیت می باشد. همین موضوع را در آموزه های مکتب ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین می بینیم.

در روایتی آمده است که حضرت امام حسین علیه السلام فرمودند: شنیدم که جدّم رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمودند: هرکه لقمه ای [تکه ای نان] روی زمین ببیند و آن را با مسح کردن پاک کند یا از آنچه روی آن نشسته است شست و شو دهد و سپس آن را بخورد، چندان در شکمش نمی ماند تا آنکه خدای متعال او را از شر آتش جهنم رهایی بخش.

27- به تاخیر انداختن مرگ

 انسان می تواند خواب خود را اندکی به تأخیر بیندازد، اما هرگز نمی تواند آن را از خود به کلی دور کند. همچنین آدمی می تواند مردن را اندکی به تأخیر بیندازد اما قطعاً هرگز نمی تواند آن را از خود دور سازد. در روایات اهل بیت علیهم السلام تعبیر «منشأة الاجل» آمده است و معنایش آن است که انسان با انجام دادن برخی کارها در دنیا می تواند مرگ خود را به تأخیر اندازد، مانند دادن صدقه و صله رحم و نیکی به والدین و انجام دادن کارهای خوب و مانند اینها.

بجاست که انسان هر روز به یاد مرگ بیفتد و این مسأله را برای خود تکرار نماید. هرکه هر روز به یاد مرگ بیفتد و درباره اش اندکی بیندیشد، در زندگی اش راستکار و درستکار خواهد شد و از گناهان و معصیت ها و ستمکاری و کلاً تمامی آنچه به جهنم می انجامد، دور می شود و از بلاها و مشکلاتی که در دنیا و آخرت کمرشکن هستند ایمن می گردد.

28- اخلاص برای خدا

به یقین کلید رستگاری انسان در دنیا و آخرت همانا اخلاص برای خداست. پس کسی که برای خدا اخلاص ورزد، حضرت باری تعالی آنچه به مصلحت دین، دنیا و آخرت بنده باشد، برایش فرو می فرستد. از این رو سزاوار است که انسان در تمام اعمال عبادی، داد و ستدها، معاشرت با مردم و دیگر امور خود اخلاص ورزد.

در وصیت رسول خدا صلّی الله علیه وآله به ابوذر آمده است: «یا أباذر لیکن لک فی کل شیءٍ نیة حتی فی النوم والاکل؛ ای ابوذر، در هرچیزی و کاری حتی در خوردن و خفتن نیت [وقصد قربت] داشته باش».

کسی که تشنه می شود و آهنگ نوشیدن آب دارد، شایسته است نیت کند که آب را می نوشد تا سیراب شود و بتواند بندگی خدا کند. فرد جوان که قصد ازدواج دارد نیز باید به این نیت ازدواج کند که فرمان خدا را عملی کرده باشد و در نظر داشته باشد که ازدواج انسان را از فساد و گناه دور می دارد و دیگر اینکه خدای متعال مؤمن همسردار را دوست می دارد. بنابراین، می سزد انسان مصمم شود که تمام اعمالش را برای خدا انجام دهد.

29- مهربانی

کسانی که نسبت به مردم و حتی جانداران رفتاری توأم با مهربانی دارند، محبوب خدایند و هرکس نسبت به دیگری شفقت و مهربانی ورزد، به یقین خود را از رحمت الهی برخوردار خواهد نمود.

در این زمینه داستانی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وارد شده است که آن حضرت در میان جمعی از مردم فرمودند: زنی از بیابانی می گذشت و تشنگی بر او چیره شد. به چاهی رسید و پایین رفت و پس از سیراب شدن از آن جا بیرون آمد. در کنار چاه سگی را دید که از شدت تشنگی خاک می خورد. با خود اندیشید که این سگ نیز از شدت تشنگی حال و روز مرا پیدا کرده است. درون چاه شد و پاپوش خود را از آب پر کرد و آن را به دندان گرفت و بالا آمد و سگ را سیراب کرد. حضرت باری تعالی به پاس این کار گناهان زن را آمرزید.

حاضران گفتند: ای رسول خدا، آیا در [سیراب کردن چهارپایان] و جانوران ما را پاداشی هست؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: «نعم فی کل کبد رطبة أجر؛ آری، هر جگری [که با سیراب کردن] خنک شود، اجر و پاداش دارد».

مهربانی و شفقت لزوماً فطری و در سرشت انسان نیست، بلکه این خوی والا و دیگر فضائل اخلاقی اکتسابی و قابل افزایش است و انسان باید خویش را بدین زیور بیاراید و البته خدای متعال چنین کسی را توفیق خواهد داد. بنابراین، باید همسران نسبت به یکدیگر، پدر و مادر نسبت به فرزندان، فرزندان نسبت به پدر و مادر، بزرگ ترها نسبت به کوچک ترها، کوچک ترها نسبت به بزرگ ترها و فرادستان نسبت به زیردستان مهربان و شفیق باشند. فرودستان نسبت به فرادستان، خویشاوندان، همسایگان، همکاران و دیگر گروه های اجتماعی نیز باید نسبت به یکدیگر رفتاری مهر آمیز داشته باشند.

30- دو درس اخلاقی از رسول خدا صلی الله علیه وآله

 شایسته است که انسان در همه حال در اعمال خیر شرکت کند و حتی اگر مالی نداشت تا در راه خدا انفاق کند، برای این منظور قرض نماید. خدای متعال درباره اهمیت انفاق فرموده است: «وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ؛ و از اموالی که خدا شما را جانشین و نماینده خود در آن قرار داده است انفاق کنید». و همچنین فرموده است: «وَما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَی‌ءٍ فَهُوَ یخْلِفُهُ وَهُوَ خَیرُ الرَّازِقِینَ؛ هرچیزی که در راه خدا انفاق کنید، خدای متعال عوض آن را می دهد و او بهترین روزی دهندگان است».

به دلیل اهمیت احسان و انفاق است که مشاهده می کنیم پیشوایان دین اهتمام فراوانی نسبت به این مهم از خود نشان می دادند و حتی در صورت نداری قرض می کردند. برای نمونه در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است: شخص نیازمندی نزد پیامبر خدا صلی الله علیه وآله آمد و از ایشان کمک خواست. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: چه کسی حاضر است به من قرض دهد؟ مردی برخاست و عرضه داشت من ای رسول خدا، و چهار وسق [معادل صد و شصت من] به پیامبر صلی الله علیه وآله داد. او که جز همین مال چیزی نداشت همه را به آن مرد نیازمند داد. چندی گذشت و همسر آن مرد که به پیامبر قرض داده بود به او گفت: وقت آن نرسیده است که قرض خود را مطالبه کنی؟ آن مرد نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و مال خود را تقاضا کرد. حضرت فرمودند: به تو خواهم داد. آن مرد برای بار دوم و سوم نیز نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمد و مال خود را مطالبه کرد.

یک شب که به خانه اش رفته بود یکی از فرزندانش به او گفت: چیزی آورده ای؟ من امروز هیچ چیز از گلویم پایین نرفته است! مرد نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمد و گفت: طلب من [چه می شود]؟! فرمودند: خواهم داد. عرضه داشت: تا کی می فرمایید «خواهم داد»؟ حضرت به یارانشان فرمودند: چه کسی به من قرض می دهد؟ یکی از انصار گفت: ای رسول خدا، من می دهم و هشت وسق تقدیم نمود. مرد قرض دهنده گفت: من فقط چهار وسق به شما داده بودم [و حق من بیش از این نیست] پیامبر به او فرمودند: بگیر و همه را به او داد.

این روایت شریفه دست کم دو نکته را برایمان روشن می کند:

نخست: اینکه مورد یاد شده در این روایت صدقه است، ولی اختصاص به صدقه ندارد. روایات بسیاری در دست است که نشان می دهد رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام برای مطلق امور خیر قرض می گرفتند. جا دارد که مؤمنان چنین اعمال نیکی را از رسول خدا صلی الله علیه وآله بیاموزند و ایشان را الگوی خود قرار دهند چنان که خدای متعال فرمودند: «لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة؛ حقیقتا در پیامبر خدا برایتان اسوه نیکویی وجود دارد».

دوم: اینکه بهتر است کسی که پولی را از دیگری قرض می گیرد هنگام بازپرداخت ـ البته بدون شرط اولیه ـ چیزی بیش از مبلغ اولیه را پس دهد. همان طور که پیامبر صلی الله علیه وآله در این روایت چنین عمل کردند. این کار مستحب است و باعث تشویق دیگران به دادن وام غیرربوی به مردم می شود در حالی که امروزه با کمال تأسف معاملات ربوی در بیشتر کشورهای اسلامی گسترش یافته است.

جا دارد که همه زنان و مردان مؤمن سیره نورانی رسول الله صلی الله علیه وآله را بخوانند و تصمیم بگیرند مثل ایشان رفتار کنند و به ویژه انفاق و اعمال نیک را از ایشان بیاموزند.

این را هم بدانید که کار خیر فقط در صدقه خلاصه نمی شود، بلکه نیکی به پدر و مادر، پیوند با خویشاوندان، سیر کردن گرسنگان، تهیه لباس برای نیازمندان، فراهم کردن مقدمات ازدواج جوانان بی همسر و جز آن همه و همه از مصادیق کار خیر است.

31- ارزش حقیقی انفاق در راه خدا

تمام مایملک انسان اعم از ثروت، توش و توان، فهم، هوش، دانش و جز آن همه و همه از ناحیه خدای تبارک و تعالی است چنان که آیه شریفه نیز بر همین معنا تأکید می کند: «مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهِ؛ هر نیکی ای که به تو رسد، ازسوی خداست».

بر این اساس کسی که خدای متعال بهره کم تری به او عنایت کرده است، به چیزی که در راه خدا می دهد به چشم خواری نگاه نکند. همچنین کسی که خدا بهره بیشتری به او عنایت فرموده است، نباید افزون طلبی و حرص پیشه کند و نباید خود را با کسی مقایسه کند که بهره کم تری دارد؛ یعنی همچنان که خدای متعال قسمت او را افزون ساخته، باید بیش از افراد دیگر از مال خود انفاق کند و در این زمینه خود را با تهی دستان و افراد متوسط مقایسه نکند.

32- رسیدن به مراتب بالای کمال

آورده اند که روزی ابوذر غفاری صحابی بزرگوار رسول خدا صلّی الله علیه وآله در بیابان مشغول نماز بود و گوسفندانش به چرا مشغول بودند. در همین حال گرگی پیدا شد و یکی از گوسفندان را به دندان گرفت. ابوذر از یک سو نمی خواست برای یک گوسفند مناجاتش را با پروردگار سبحان قطع کند و ازسوی دیگر دوست نداشت گوسفند زبان بسته طعمه گرگ شود. در این حین شیطان به دلش انداخت که اگر در حال نماز گرگ ها تمام گوسفندان را بدرند و چیزی نماند که با آن گذران زندگی کنی چه خواهی کرد؟ پاسخ داد: «توحید خدای سبحان، ایمان به رسول خدا و دوستی سرور آفریده ها پس از او، یعنی علی بن ابی طالب و ائمه طاهرین که از نسل اویند و دشمنی با دشمنانشان برایم باقی می ماند و اگر اینها را داشته باشم، هرچه از دنیا از کفم برود باکی نیست». در این هنگام شیری فرا رسید و گوسفند را از چنگ گرگ رها کرد و به ابوذر گفت: به نمازت بپرداز که خدا مرا بر گوسفندانت گماشته است تا نمازت تمام شود. روشن است که خود خدای متعال گوسفند را رزقِ شیر و گرگ و درندگان دیگر قرار داده است، ولی در این جا و به احترام مؤمنی چون ابوذر شیر درنده نه تنها به گوسفندان ابوذر گزندی نمی رساند، بلکه به شبانی و پاسداری از آن ها می پردازد تا خلوت ابوذر با پروردگارش گسسته نشود.

فقهای بزرگوار ما گفته اند که شکستنِ نمازِ واجب برای خوف از زیان مالی، جانی یا جز آن اشکالی ندارد، ولی در غیراز این حالات شکستن نماز واجب حرام و معصیت خداست. با این حال کسی چون ابوذر که مقام والایی نزد خدای متعال دارد و از خوبان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله است از این حق خود استفاده نمی کند و ضمن رعایت ادب حضور در پیشگاه الهی همچنان به نماز خود ادامه می دهد.

در این ماجرا خدای متعال برای ابوذر جایز دانسته بود که نمازش را بشکند و اموال خود را حفظ نماید، ولی با این حال ابوذر از این حق خود استفاده نکرد. شاید بتوان این قبیل امور را از ویژگی های افرادی چون ابوذر دانست بدین معنا که اگر چنین نبودند ابوذر و مانند ابوذر نمی شدند. در روایت آمده است که روزی حلوایی برای امیرمؤمنان علیه السلام پیشکش آوردند. آن جناب نوک انگشت مبارکشان را درون آن قرار دادند و آن را ملاحظه کردند. سپس انگشتشان را به لبه ظرف کشیدند تا حلوا در آن نماند و از آن حلوا چیزی نخوردند. وقتی علت را جویا شدند، فرمودند: رسول خدا از این حلوا تناول نفرموده اند؛ لذا من هم نمی خواهم از چیزی بخورم که رسول خدا نچشیده اند. در حقیقت این رفتار حضرت علی علیه السلام نوعی مواسات و همراهی با رسول خدا و ادای حق برادری است.

هرچند پرهیزکاری عبارت از پایبندی به واجبات و محرمات الهی است و انسان باید ورع و تقوا را از همین نقطه آغاز کند، ولی نباید به این مقدار بسنده کرد، بلکه خوب است علاوه بر تقید به واجبات و محرمات نسبت به امور مستحب و مکروه نیز عنایت بیشتری به خرج دهیم. کسی نگوید ادای واجبات الهی و پرهیز از حرام برایمان کافی است و نیازی به امور دیگر نداریم، چراکه اگر چنین بود خدای متعال بسیاری از امور را مستحب قرار نمی داد. در حقیقت این امور به تقوای انسان کمک می رساند و او را پله پله به سوی مراتب کمال سوق می دهد. هیچ یک از ما دوست نداریم وقتی با شخصی در حال گفتگو هستیم وی به جای دیگری توجه کند و این را نوعی کم معرفتی می شماریم. خوب است حتی هنگام خواندن دعاهای مستحب این را بدانیم که در محضر الهی و مشغول گفتگو با او هستیم و معرفت و ادب حضور اقتضا می کند که از گسستن مناجات الهی بپرهیزیم.

در روایت آمده است: «أکبَر الکبائِرِ، الشِّرکُ بِاللهِ؛ بزرگ ترینِ گناهان کبیره شرک به خداست». در این روایت بزرگ ترین گناه کبیره ظلم یا چیزی از این دست معرفی نشده، بلکه شرک به خدای سبحان در رأس همه کبائر قلمداد شده است. کسانی چون ابوذر و عمار سال های سال از عمرشان را به شرک سپری کردند، ولی در نهایت به چنان مقام والایی رسیدند که خدای متعال ـ فارغ از اسباب و علل طبیعی ـ شیر درنده را به شبانی گوسفندانشان می گمارد. بی شک کسانی که سلسله پدران و نیاکانشان همگی مسلمان و مسلمان زاده بودند نیز می توانند به این قبیل مراتب والای معنوی و روحانی دست یابند.

33- پرهیز از به تاخیر انداختن کار نیک

 کسی که امروز توان انجام دادن کار خیری را دارد ـ خواه این عمل خیر پروژه ای کلان چون تأسیس یک مؤسسه خیریه باشد و خواه کمک مالی مختصری به یک نیازمند ـ نباید این اقدام نیک را با امروز و فردا کردن به تأخیر اندازد؛ زیرا معلوم نیست که فردا زنده می ماند یا نه و بر فرض زنده ماندن تضمینی وجود ندارد که فردا نیز توان انجام آن کار نیک را همچنان داشته باشد. از همین روست که در تعالیم والای پیشوایان دین مشاهده می کنیم که ما را به عجله کردن در امور خیر سفارش می کنند.

مولای متقیان علی علیه السلام می فرمایند: «وَلا تُؤَخِّرْ عَمَلَ یومٍ إلی غَدٍ وَامضِ لِکُلِّ یومٍ عَمَلَهُ؛ کار هیچ روزی را به فردا میفکن و کار هر روز را در همان روز انجام ده».

اگر انسان به تأخیر و امروز و فردا کردن عادت کرد، ممکن است در حالی بمیرد که توفیق بسیاری از خیرات از او سلب شده است. بسیارند درگذشتگانی که قصد انجام اعمال نیک و تأسیس مؤسسات و نهادهای خیریه و خدمات اجتماعی عام المنفعه و جز آن را داشتند، ولی فقط و فقط در پی به تأخیر انداختن امور، و امروز و فردا کردن، موفق نشدند چنین کنند و مرگ ناگهانی دست آنان را از دنیا و انجام این امور کوتاه کرد.

شایسته است انسان خود را به شتاب کردن در اعمال خیر عادت دهد و اگر حقوق الهی و حق الناس بر گردن دارد، ادا نماید. همچنین اگر قصد دارد وصیت شرعی کند، بدون فوت وقت وصیت نامه بنویسد تا خدای ناکرده حسرت بی پایان اخروی دامنگیر وی نشود. هرقدر انسان اعمال صالح را عقب بیندازد به همان اندازه دچار پشیمانی خواهد شد.

روزی شخصی که وجوه شرعی به گردن داشت به دیدنم آمد و تقاضا کرد: مبلغ آن را برایش معین کنم. پس از اینکه مبلغ را معین کردم گفت: بنده می توانم این مبلغ را هم اکنون بپردازم، ولی خواهشمندم اجازه دهید روز دیگری این پول ها را پرداخت نمایم. رفت و سال بعد که آمد عذرخواهی کرد و اظهار داشت که به دلایلی تمام سرمایه اش را از کف داده است. کمی بعد باخبر شدم که از دنیا رفته است. این شخص در حالی چشم از جهان فروبست که از حقوق شرعی ای که به گردن داشت هیچ چیزی نپرداخته بود. مانند این مسأله در زندگی روزانه بسیاری از افراد اتفاق می افتد. هریک از ما بکوشیم که در شمار این افراد نباشیم و فرصت را بسیار غنیمت بشماریم.

34- اهتمام به انجام کارهای نیک

 آدمی باید خیر و نیکی و خوشرفتاری را از پارسایان و اهل فضیلت بیاموزد و نباید بدی را از بدکاران بیاموزد و مثلاً گسستن پیوند خویش را از قاطعان رحم یاد بگیرد. اساساً باید خیر و فضیلت را از هرکس که شده بیاموزیم و شر و بدی و گمراهی و ستم را از هرکه دیدیم از آن اجتناب نماییم. برای نمونه اگر برادری پیوند خود را با برادرش قطع کند، برادر دوم نباید مقابله به مثل کند. وقتی پدر و مادری با فرزندشان قطع رابطه کردند، شایسته است که فرزند چنین کاری را از آنان نیاموزد و بکوشد رابطه و پیوند خود را با آنان استحکام بخشد.

35- پبامبر اخلاق

 رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله شخصی هستند که احکام و شرایعی چون نماز، روزه و حج را به ما آموختند و فرمودند: «خذوا عنّی مناسککم؛ مناسک و شرایع دین خود را از من بیاموزید». با این حال از ایشان نقل نشده که فرموده باشند: من برای آموختن نماز، روزه، وضو، خمس و ... به مردم برانگیخته شدم، اما ایشان فرموده اند: «إنّما بُعِثْتُ لِأُتمِّمَ مکارمَ الأخلاقِ؛ من فقط برای تکمیل مکارم اخلاقی به پیامبری مبعوث شدم». این حدیث شریف دلیل روشن و گویایی بر اهمیت اخلاق و نقش فوق العاده آن در ساختن جامعه ای دین دار و سالم است.

36- آنچه باقی می ماند

 «مَا عِندَکُمْ ینفَدُ وَمَا عِندَ اللهِ بَاقٍ؛ آنچه نزد شماست فنا می شود و آنچه نزد خداست باقی می ماند».

خدای متعال در این آیه شریفه آشکارا وعده فرموده که آنچه از آنِ ما و مربوط به زندگی دنیاست محکوم به نابودی است و جاودانگی فقط مربوط به اموری است که نزد خداست. هریک از ما ـ اعم از زن و مرد و جوان و پیر و ... در مدت عمر خود مقداری غذا مصرف می کند، میزان معینی لباس می پوشد و ... . همان گونه که می دانیم این مسأله هیچ ارزشی ندارد و تفاوتی نمی کند که شخص در مدت عمر خود بیشتر از این نعمت ها برخوردار شده باشد یا کم تر و به عنوان مثال کسی کم تر از دیگری غذا خورده باشد یا بیشتر.

اما در مورد مسائل معنوی نظیر حسن خلق، نماز، عبادت، طاعت و خدمت به خلق مسأله متفاوت است. شخصی که در مدت عمر خویش همیشه حسن خلق را مد نظر قرار می داده تفاوت بسیار با کسی دارد که اخلاق خوبی نداشته است. کسی که در طول عمر خود نماز شب می خوانده، با کسی که نماز شب نمی خوانده است یکسان نیست. به همین قیاس آن که عمر خود را به عبادت و طاعت طی کرده، بسیار سعادتمندتر از کسی است که چندان اهل طاعت نبوده یا خدای ناکرده اهل معصیت بوده است.

خود ما از میان دو تن که یکی اهل نماز شب بوده و دیگری که نماز شب نمی خوانده، آن را برتر می دانیم که نماز شب می خوانده است. به عبارت دیگر برای شخص نمازخوان قیمت بیشتری قائل می شویم. علت آن است که اموری چون نماز و طاعت و خوش اخلاقی و خدمت به مردم به گفته قرآن مجید «مَا عِندَ الله» به شمار می روند و از اموری هستند که نزد خدا نیز قیمت و ارزش دارند.

شایسته است اموری را که خودمان به ارزشمندی آن ها اعتقاد داریم در زندگی اجرا کنیم و اگر حسن خلق و نماز شب و خدمت به خلق را کار ارزشمندی می دانیم، به آن پایبند باشیم و بکوشیم اهل این فضائل اخلاقی شویم. بهتر است تصمیم بگیریم در هرحال به فضائل اخلاقی که جزء «مَا عِندَ الله» و نیکی های ماندگار است آراسته شویم.

خدای متعال در وجود همه ما نیرویی قرار داده که به یاری آن کم و بیش امور نیک و بد را از هم تمییز می دهیم. بکوشیم آنچه نیک می دانیم و برای آن ارزش قائل هستیم در زندگی و رفتار خود تحقق بخشیم. نباید به صرف آن که دیگران رفتار نامناسبی دارند، ما نیز در قبال آنان بدرفتاری پیشه سازیم، بلکه باید همت و نیت ما این باشد که صرف نظر از نیکی یا بدی رفتار طرف مقابل جز به نیکی رفتار نکنیم و اجازه ندهیم بدرفتاری دیگران ما را نیز به بدرفتاری وا دارد.

37- عمل صالح

تربیت فرزندان صالح، مدارا با مردم و تحمل بدرفتاری والدین و همسر مصداق عمل صالح است. خدای متعال تمام صحنه های دنیا را آزمون الهی توصیف کرده و فرموده است: «ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ کَیفَ تَعْمَلُونَ؛ پس از آن شما را در زمین جانشین آنان [گذشتگان] قرار دادیم تا بنگریم چگونه رفتار می کنید». بنابراین نحوه رفتار ما با همکاران، بستگان، والدین، همسر، بیگانگان و ... همگی امتحان الهی است و در صورتی که هنگام تعامل با این افراد فرمان و خشنودی خدا را مد نظر قرار دهیم از این آزمون ها سربلند بیرون آمده ایم.

بنده شاید در محضر سی تن از استادان تحصیل کرده ام که فقط یکی از آن ها مرحوم اخوی اعلی الله مقامه هستند. درمیان این استادان کسانی بودند که هرگاه یکی از طلاب سؤالی می پرسید پاسخ او را نمی دادند و می گفتند: خودت تحقیق کن. علم عزیز است! ولی برخی دیگر مانند مرحوم اخوی بودند که هرکس از ایشان هر سؤالی می پرسید با سعه صدر و به صورت کامل پاسخ می دادند. این کار نیز مصداق عمل صالح است.

38- مجاهدت در راه خدا

 «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا؛ کسانی را که در راه ما مجاهدت می کنند، به راه های خویش هدایتشان می کنیم».

در حقیقت این آیه شریفه معیار مناسبی برای درک این مطلب است که چه کسانی مورد عنایت الهی قرار می گیرند و رضایت حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و توفیق شامل حال آنان می شود. از نظر قرآن کریم کسانی که در راه خدا تلاش و مجاهدت می کنند، مورد عنایت الهی قرار خواهند گرفت.

دو نفر را تصور کنیم که به دلایل کاری یا خویشاوندی روزانه با هم ارتباط دارند. از میان این دو نفر کسی مورد عنایت خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار می گیرد که تصمیم بگیرد در راه خدا تلاش کند و زحمت بکشد.

کسی که به بازار برود، ولی تصمیم نداشته باشد کار کند، مسلماً در کسب خود موفق نخواهد شد. کسی که تصمیم ندارد در تحصیل یا تهذیب نفس موفق شود، مسلماً در این کار نیز توفیق نخواهد یافت. مجاهدت در راه خدا و اهل بیت علیهم السلام نیز از این قاعده مستثنی نیست و تصمیم قاطع می طلبد. اگر بخواهیم مجاهدت در راه خدا را در دو کلمه خلاصه کنیم این دو کلمه عبارتند از: «اتخاذ تصمیم» و«عمل به آن تصمیم».

39- ایمان و عمل صالح

«الَّذِینَ ءَامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَئَابٍ؛ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، خوشا به حالشان و خوش سرانجامی دارند».

برخی از افراد ممکن است در ابتدای زندگی یا در یکی از مقاطع حیات خود سعادتمند باشند، ولی قرآن کریم در آیه یادشده به ما می گوید کسانی که ایمان و عمل صالح دارند، همیشه سعادتمند هستند.

ایمان بدین معناست که شخص خدا را بشناسد و بداند که خدا عادل است و پاداش کارهای نیک نیکوکاران و جزای کارهای ناشایست را می دهد.

 شخص مؤمن می داند که هیچ کار نیکی از او تباه نمی شود و نتیجه مثبت آن روزی عاید خودش می گردد و عواقب منفی کارهای ناپسند نیز خواهی نخواهی به خود شخص باز می گردد.

منظور از عمل صالح عملی است که انسان آن را پسندیده می داند و دوست دارد با او به همان شیوه رفتار شود، مثلاً فرزندان باید خود را جای والدین بگذارند و به همان سان رفتار کنند که دوست دارند فرزندانشان با آنان رفتار نمایند. همان طور که دوست داریم دیگران در قبال ما با مهربانی و گذشت و انصاف رفتار کنند، ما نیز باید مهربانی و گذشت پیشه کنیم و در روابط خود با دیگران انصاف را رعایت نماییم.

کسی که دو صفت کلیدی ایمان و عمل صالح را در خود جمع کند، در همه حال سعادتمند است و پایان کار او نیز عاقبت به خیری و خوشبختی خواهد بود.

دنیا دار مشکلات است و هیچ کس نیست که در این جهان، اوضاع کاملاً به کام او باشد و هیچ مشکلی نداشته باشد. کسی که ایمان و عمل صالح دارد خوشبخت است، اما خوشبختی او بدین معنا نیست که هیچ مشکلی در دنیا نخواهد داشت، بلکه سعادتمندی چنین شخصی بدین معناست که هرگز مشکلات او را بی تاب و افسرده و دلمرده نمی سازد و بر اراده و بردباری او فائق نمی آید، بلکه اوست که بر مشکلات گوناگون فائق و چیره است؛ زیرا ریشه سعادتمندی ـ که همانا ایمان و عمل صالح بوده و در وجود او نهفته است ـ همه مشکلات را در نظر او هموار می سازد.

40- خشنودی خدا

 در حدیث شریف آمده است: «إن الله تبارک وتعالی ... أخفی رضاهُ فی طاعتِهِ فلا تَسْتَصْغِرَنَّ شیئاً مِن طاعتِهِ فَرُبَّما وافَقَ رِضاهُ وأنتَ لا تَعْلَمُ؛ خدای تبارک و تعالی ... خشنودی خود را در طاعت و فرمانبرداری قرار داده است. پس هیچ یک از اوامر او را کوچک و بی اهمیت نشمارید؛ زیرا چه بسا خشنودی خدا در آن باشد و شما ندانید».

دعا، ذکر، نمازهای واجب و مستحب، تک تک اعمال حج، صبر، حُسن خلق، صله رحم و ... همگی جزء طاعاتی هستند که انسان باید همگی را انجام دهد و هیچ کدام را خرد و بی ارزش نپندارد، حتی امور به ظاهر کوچکی مانند یک استغفار در نیمه شب هنگامی که انسان برای لحظه ای از خواب بیدار می شود، بسیار مهم است تا جایی که در قرآن کریم از صفات متقین قلمداد شده است: «وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ؛ و در سحرگاهان از خدا طلب آمرزش می نمودند». چه بسا خشنودی خدای متعال در همین طاعات به ظاهر کوچک نهفته باشد. بنابراین، انسان هیچ یک از طاعات را نباید کوچک بشمارد و در آن کوتاهی کند.

41- بزرگ ترین توانمندی

خدای متعال به هریک از ما ـ کوچک و بزرگ و عالم و غیرعالم ـ این توان را عنایت فرموده است که به معنای واقعی کلمه انسان خوب و مؤمنی شویم، اما این امر نیازمند عزم راستین و تصمیم جدی و مستمر است و اگر به راستی تصمیم بگیریم که انسان خوبی باشیم خدای متعال نیز ما را در این راه یاری خواهد کرد. از امام موسی بن جعفر علیهما السلام روایت شده است که فرمودند: «إنّما هی عزمة؛ این کار منوط به یک تصمیم جدی و قاطع است». بنابراین، اگر انسان بنای کار خود را بر این قرار دهد که پیرو راستین اهل بیت علیهم السلام باشد، خدای متعال او را یاری و توفیق خواهد داد.

42- از ابوذر بیاموزیم

باتوجه به اینکه از این داستان بیش از چهل سال می گذرد، همچنان بسان روز اول یادآوری آن مرا سخت تکان می دهد. ماجرا از این قرار است که زمانی که در بیروت بودیم، عزم دیدار یکی از عالمان آن سامان را کردیم، ولی مطلع شدیم که او در خارج از منزل است و از ما خواسته شد به خانه اش رفته منتظر او بمانیم تا بیاید.

ما نیز به خانه او رفتیم. در آن هنگام ظرفی پر از انجیر برای ما آوردند. به جهت پذیرایی از او تشکر کردیم. او گفت: بخورید. این انجیر «ابوذر» است (منظور وی انجیر جنوب لبنان بود).

همان دم چهارده قرن به عقب بازگشتم؛ زمانی که ابوذر به «جبل عامل» تبعید شد و دو سال در آن جا زندگی کرد، اما با زبان مردم آن سامان بیگانه بود. بی تردید آنچه سبب ماندگاری نام او تا به امروز شده است که میوه منطقه ای را به نام او می خوانند، همت بلند اوست.

اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه وآله بسیار بودند، تا آنجا که گفته شده است شمار اصحاب پیامبر صلّی الله علیه وآله و کسانی که او را دیده یا از حضرتش روایت کرده اند به 250 هزار تن می رسد، ولی چند تن از آنان همانند ابوذر شدند؟

امروزه نیز شنوندگان حق و حقیقت بسیارند، اما عاملان به حق بسیار اندک هستند.

روایت شده است که امام رضا علیه السلام فرموده اند: «خدای رحمت کند کسی را که امر ما را زنده نگاه دارد.

یکی از اصحاب پرسید: چگونه امر شما را زنده بداریم؟

فرمود: دانش ما را فرا گیرد و آن را به مردم بیاموزد».

علوم اهل بیت علیهم السلام را می توان به سه بخش تقسیم نمود:

1. اصول دین؛

2. احکام اسلام؛

3. اخلاق و آداب اسلامی.

43- ایثار در دعا کردن

 در روایتی از امام صادق علیه السلام از پدرانش از حضرت امام حسین از امام حسن علیهما السلام آمده است که فرمود: «در شب جمعه مادرم فاطمه سلام الله علیها را دیدم که در محراب عبادتش قرار گرفت و به نماز پرداخت و همچنان مشغول نماز و عبادت بود تا اینکه سپیده دمید. می ‌شنیدم که مادرم برای مردان و زنان مؤمن دعا می کرد و [یکایک] آنان را نام می برد و بر دعای خود برای آنان می‌ افزود، اما برای خود دعا نمی ‌کرد. به او گفتم: ای مادر، چرا آن گونه که برای دیگران دعا می ‌کنی، برای خود دعا نمی ‌کنی؟

مادرم فرمود: ای پسرکم، ابتدا برای همسایه سپس برای خویش [دعا می ‌کنم]».

دعاهای متعدد و فراوانی از اهل بیت علیهم السلام و نیز حضرت فاطمه سلام الله علیها در دست داریم که براساس ساختار آن، انسان باید ابتدا برای خود و سپس برای دیگران دعا کند، مانند: «اللهم اغفرلی وللمؤمنین» یا «اللهم اغفرلی ولأبی»، اما روایتِ نقل شده از حضرت زهرا سلام الله علیها در عین اختصار، به موضوع بسیار مهمی اشاره دارد و آن مقدم داشتن دیگران به هنگام دعاست.

ممکن است کسانی باشند که دعا را کم ‌بها یا ناچیز بشمارند، زیرا هزینه، وقت و تلاش نمی ‌طلبد، ولی سرور ما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ارجمندی و منزلت دعا را شناخته، می ‌داند دعا کردن در واقع سخن گفتن با آفریدگار همه چیز است و هموست که هر نعمتی را ارزانی می دارد و هر بلا و مصیبتی را بازمی ‌گرداند و لذا شب را تا به صبح به دعا برای دیگران سپری می ‌نمود، اما برای خود دعا نمی ‌کرد.

بی تردید همگی ‌مان نیازمند دعا هستیم و حضرت حق نیز در این باره فرموده است: «قل ما یعبؤا بکم ربی لولا دعاؤکم...؛ [ای پیامبر،] بگو: اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی ‌کند».

در حدیث شریف نیز آمده است: «الدعاء مخ العبادة؛ دعا مخ (اساس و اصل) عبادت است».

به یک سخن مقدم داشتن دیگران حتی به هنگام دعا کردن از فضائل بسیار بلند و ارجمند است. چنین آموزه ای را تنها در قرآن و مدرسه اهل بیت علیهم السلام خواهیم یافت؛ همان ‌هایی که نه تنها در دعا، حتی در نیاز‌های مادی، دیگران را بر خویش مقدم می ‌دانستند.

باید از اهل بیت علیهم السلام پیروی کرده، مقدم داشتن دیگران را به هنگام دعا از آن پاکان بیاموزیم. بنابراین، مؤمنان باید فرزندان، والدین و همسایگان و دوستان، خویشاوندان، پدران و مادران، فرزندان و همسایگان و دوستان خود را به هنگام دعا کردن بر خود مقدم بدارند و برآورده شدن حاجات آنان را از خداوند مسألت کنند.

این گونه ایثار و مقدم داشتن دیگران دو ارمغان برای دعاکننده دارد:

1. چون انسان برای دیگری دعا کند، فرشته، دو برابرِ آن را برای دعا کننده می خواهد. بنابراین، اگر انسان روزی فراوان، فرزند درست کردار و توفیق خداوندی بخواهد، باید همان را برای دیگران بخواهد تا دوچندان نصیب او شود.

2. ازخودگذشتگی افزون بر پاداش و ارجمندی اخروی، آثار و برکات دنیایی دارد.

44- انسان در گرو اعمال

هرچیز خوب یا بدی که آدمی در دنیا و آخرت با آن مواجه می شود، نتیجه رفتار خود اوست و انسان با زبان و مال و اعضای بدن خود نیکی یا بدی را برای خودش می خرد.

بنابراین، مؤمن باید همیشه به اعمال خیر مبادرت ورزد؛ زیرا نمی داند چه عمل خیری سبب سعادت دنیا و آخرت او می گردد. همچنین همیشه باید از اعمال ناپسند خودداری نماید؛ زیرا نمی داند که کدام یک از اعمال ناپسند باعث می شود که مشکلات و دشواری ها او را فراگیرند و در دنیا و آخرت زیانکار گردد. از این روست که امام صادق علیه السلام فرمودند: هرکس قصد انجام دادن کار نیکی را داشت، باید در آن شتاب کند و آن کار نیک را عقب نیندازد؛ زیرا چه بسا بنده ای کار نیکی می کند و خدای متعال در پی آن کار می فرماید: تو را آمرزیدم و هرگز بر تو گناهی نخواهم نوشت. همچنین هرکس اندیشه گناه از خاطرش گذشت هرگز گرد آن نگردد؛ زیرا چه بسا کار ناپسندی از بنده ای سربزند که در پی آن خدای متعال بگوید «به عزت و جلالم سوگند که از این پس هرگز تو را نخواهم آمرزید».

همچنین امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام فرمودند: خدای متعال چهار چیز را در چهار چیز پنهان داشت: خشنودی خود را در طاعت قرار داد. بنابراین هیچ طاعتی را کوچک نشمار زیرا چه بسا آن کار مورد خشنودی خدا باشد و تو از آن خبر نداشته باشی. همچنین خشم خود را در معصیت قرار داده است، بنابراین، هیچ معصیتی را کوچک نشمار؛ زیرا چه بسا خشم خدا در آن باشد و تو ندانی.

45- ایمان و عمل صالح

 عده ای از مردم _ چه در مصیبت ها و چه در رفاه و خوشی_ هماره در راه نزدیک شدن به خدا می کوشند، اما دسته ای دیگر اگر دنیا را به کام داشته باشند، به خدا نزدیک شده و اگر گرفتار مصیبت و بلا شوند متأسفانه از خدا فاصله می گیرند.

مردم نیکوکار باشند یا بدکردار، در این دنیا در کنار یکدیگر زندگی می کنند، اما در آخرت وضع به گونه دیگری است. به این معنا که ممکن است کسانی در دنیا نزدیک یکدیگر زندگی کنند، اما در آخرت فاصله هزاران فرسنگی داشته باشند؛ یکی در بهشت و دیگری در دوزخ و البته افراد یک خانواده نیز ممکن است چنین باشند. در مقابل، کسانی هستند که در این دنیا بیگانه اند و به دور از یکدیگر زندگی می کنند، اما در آن دنیا دوستان یکدیگرند و در کنار هم زندگی می کنند که این نزدیکی و آن جدایی و فاصله، تنها و تنها براساس ایمان و عمل صالح است.

در روایت آمده است: «روزی حضرت موسی علیه السلام به درگاه حضرت احدیت عرضه داشت: بار خدایا، همسایه من در بهشت کیست؟ خطاب رسید: پیرزنی است که در فلان روستان زندگی می کند».

«ویوم تقوم الساعة یومئذ یتفرقون؛ روزی که رستاخیز برپا گردد، آن روز [مردم] پراکنده می شوند».

هرکس در هر سنی و در بدترین شرایط زندگی می تواند انسانی صالح باشد. در مقابل، همین انسان اگرچه در بهترین شرایط قرار داشته باشد، می تواند خود را در پرتگاه های تباهی فرواندازد؛ چیزی که از دید قرآن کریم و تاریخ دور نمانده و برای هر دو دسته نمونه هایی را بر شمرده است.

بنابراین، همان گونه که دانش فراوان دلیلی بر دستیابی به مراتب عالی کمال نیست، عدم نیل به مدارج بالای علمی نیز دلیل بدکاری و شقاوت پیشگی انسان نیست.

خدای متعال انسان را آفرید و زن و مرد را به یک اندازه از تمایلات و خواسته ها و همچنین عقل برخوردار کرد تا از آن در بازشناختن درست از نادرست کمک گیرند. لذا هرکس از هوای نفس و باورهای [نادرست] خود پیروی کرد، به تدریج به عنصری نامطلوب مبدل خواهد شد و اگر فرمان عقل را بر هوای نفس خود مقدم بدارد، فرجامی ستوده و نیکو خواهد داشت.

46- تعریف اخلاق

اخلاق به مجموعه هنجارهایى اطلاق مى‏ شود كه در تعامل فرد با فرد، و فرد با جامعه نقش بسیار كارآمد و پیوند دهنده دارد و در صورت گسترش این هنجارها جامعه‏ اى سالم، صمیمى و به دور از هر نابسامانى به وجود مى ‏آید، چه اینكه اخلاق انسان‏ ها را به ایجاد جامعه‏ اى مى‏ خواند كه در آن، بدى با نیكى پاسخ داده مى ‏شود و پاسخ نامهربانى مهرورزى و محبت است.

47- اخلاق، برخاسته از فطرت

زمانى جایگاه والاى اخلاق و ضرورت آن براى جامعه روشن مى ‏شود كه بدانیم یكى از سه ركن اسلام به شمار رفته، در كنار عقاید و احكام قرار گرفته است. البته این بدان معنا نیست كه در دیگر ادیان و مكاتب، به مقوله اخلاق توجه نشده است، بلكه اخلاق و گرایش به والایى‏ ها ریشه در فطرت پاك انسان ‏ها دارد و مورد قبول همگان است و آنچه برخى از انسان ‏ها را دگرگونه و با اخلاق و مفاهیم آن بیگانه مى سازد، گریز از فطرت پاك و گرایش به ناهنجارى‏ هاست كه غیرطبیعى و بیگانه با فطرت است. 

48- مصادیق اخلاق نیکو

پایبندى به اخلاق را باید در منش انسانى فرد و جامعه، مانند: ظلم ‏ستیزى، گناه ‏گریزى، حسن معاشرت، رعایت حقوق افراد، نگاه داشتن حریم دیگران، درستكارى، راست گفتارى، گذشت، بخشش، مهربانى و ... جستجو كرد.

چنانچه روایات خاندان رسالت را بكاویم، درخواهیم یافت كه موارد یادشده، با شرایطى مكارم اخلاق خواهند شد. در حدیثى از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله مى‏ خوانیم: «ثلاث من مكارم الأخلاق: تصل من قطعك، وتعطی من حرمك، وتعفو عمّن ظلمك؛ سه چیز از مكارم اخلاق است: با كسى ‏كه از تو گسست، بپیوندى، به آنكه [از دهش خویش] محرومت كرد، عطا كنى و از آنكه به تو ستم روا داشت، درگذرى». اوج ظهور روایت پیش گفته، در برخورد حضرت سیدالشهداعلیه السلام با حـرّبن یزید ریاحى به نمایش درآمده است؛ آن هنگام كه حـر و سپاه تشنه و مركب ‏هاى تشنه آنان به وسیله حضرت و یارانشان سیراب شدند. این در حالى بود كه حـر حضرت را بر سر دوراهى بیعت با یزید یا كشته شدن قرار داده بود و در واقع براى جنگ با حضرتش آمده بود؛ چیزى كه بر حضرت پنهان نبود. نیز هنگامى ‏كه یار و دوست امام صادق علیه السلام به حضور ایشان مى ‏رسد، حضرت كمك‏ رسانى او را به مرد ناصبى دشمن اهل بیت علیهم السلام مى ‏ستاید و صدها و صدها مورد دیگر كه هریك اخلاق به مفهوم مطلق را به چشم جهانیان مى ‏كشند.

49- بازگشت کشورهای غرب به اخلاق

جوامع غربى كه از آزادى‏ هاى مختلفى برخوردار بوده و چندان توجهى به اخلاق نداشتند، اكنون از پیامدهاى بى ‏توجهى به اصول اخلاقى به ستوه آمده‏ اند، به گونه ‏اى كه دولت آمریكا و انگستان تصمیماتى اتخاذ كردند كه براساس آن در مقاطع مختلف تحصیلى اخلاق تدریس شود تا مگر از این رهگذر اندكى از آفت‏ هاى بى ‏بندوبارى ـ كه دستاورد روزگاران طولانى اخلاق گریزى بوده است ـ بكاهند و جامعه خود را به صلاح آورند. شگفتا كه این طرح ازسوى همگان و غالب مردم آن سامان مورد استقبال قرار گرفت. در واقع دیدگاه‏ هایى كه تا دیروز خواستار رهایى از تمام قید و بندهاى اجتماعى و اخلاقى بود، امروزه سرخورده از كج روى خود و با پى بردن به انحراف فكرى شان، خواستار حاكمیت اخلاق بر جامعه شده است.

50- اخلاق از منظر اسلام

از نظر اسلام اخلاق چنان جایگاهى دارد كه به علم، ارزش، معنا و منزلت مى ‏دهد؛ چراكه دانشمند نابرخوردار از اخلاق و بى‏ توجه به تمام قراردادهاى اخلاقى و اجتماعى، به منظور رسیدن به خواسته‏ هاى خود ـ اگرچه با معیارهاى انسانى ناسازگار باشد ـ دست به هر كارى مى ‏زند. عالمانى كه گرد شاهان اموى و عباسى فراهم آمدند از همین قبیل بودند و در واقع از همه مفاهیم اسلامى و انسانى كه اخلاق سرآمد آن قرار داشت پلى ساخته، تا با گذشتن از آن به دنیاى چند روزه و گذرا دست یابند. البته كم نبودند كسانى ‏كه در همان زمان از اخلاق آفرینان، یعنى امامان معصوم علیهم السلام پیروى كرده، اخلاق و پایبندى به آن را با جهانى عوض نكرده، همچنان در مسیر راست قرار داشتند و پاك از این جهان رخت بربستند.

یكى از پاك سرشتان صفوان جمال (شتربان) بود. او كه پیرو راستین خاندان رسالت علیهم السلام بود، با یك اشاره امام كاظم علیه السلام متوجه خطاى خود شد و تمام شتران خود را فروخت تا شاهان عباسى را حتى با كرایه دادن شتران خود براى سفر حج كمك نكرده باشد، چه اینكه از حضرت شنیده بود كه «حتى در ساختن مسجد نباید به آنان كمك كرد». پس بر خود واجب مى ‏دانست این آموزه «نبایدى» اخلاق اسلامى را نیز لحاظ داشته، بدان پایبند باشد.

51- تزاحمات اخلاقی

اینكه انسان مراتب اخلاق را از قرآن استنباط كند، اهمیت بسیار دارد. چنانكه مى ‏دانیم در احكام و مباحث فقهى مسأله ‏اى به نام «تزاحم» وجود دارد كه در طى آن دو واجب با هم تزاحم مى ‏كنند. مثلاً ممكن است كسى به علت بیمارى نتواند مانند افراد سالم نماز بخواند و فقط مى ‏تواند ركوع یا دو سجده را مانند دیگران به جاى آورد. چنین شخصى اگر بخواهد ركوع اختیارى كند، باید دو سجده را با حركت سر به جا آورد و اگر بخواهد دو سجده اختیارى به جا آورد، باید ركوع خود را با اشاره سر انجام دهد. حال مسأله این است كه چنین كسى چه وظیفه‏ اى دارد و از میان ركوع و سجدتین كدام مقدم است؟

نكته اینجاست كه مسأله تزاحم، در علم اخلاق نیز وجود دارد و این مطلب كه انسان بتواند در تزاحمات اخلاقى نیز برداشت صحیحى داشته باشد، بسیار حائز اهمیت است. برخى قضایا هست كه اگر انسان پیش ‏تر بررسى نكرده باشد، ممكن است هنگام مواجه شدن با آن به درستى عمل نكند یا به گونه ‏اى عمل كند كه به زیان دینش تمام شود.

52- برخورد نیک با مردم

یكى از آقایان اهل علم در مكان مقدسى مشغول دعا و ذكر و توسل بود. كسى به نزد ایشان آمد و قرآنى جلوى ایشان گذاشت تا برایش استخاره بگیرد. آن روحانى كه نمى ‏خواست از حال و فضاى دعا خارج شود، ابتدا خود را به نشنیدن زد، ولى آن مرد قرآن را به دست ایشان چسباند. آن آقا چاره‏ اى ندید جز اینكه زودتر برایش استخاره بگیرد و او را از سر خود باز كند. وقتى قرآن را باز كرد دید آن مرد قرآن را وارونه به دستش داده است. ناگهان از كوره در رفت و فریاد زد: تو آمدى حواس مرا پرت كردى و دعاى مرا خراب كردى، قرآن را هم وارونه به من مى ‏دهى؟!

معمولاً مردم وقتى كار مهمى چون خرید خانه، ازدواج یا معاملات مهم دارند، به سراغ استخاره مى‏ آیند آن مرد هم كه در این عوالم نبود بهت زده در این اندیشه شده بود كه چرا این مرد بزرگوار و اهل علم چنین رفتار تندى كرده و علت خشم او را نفهمید. هرچند اگر كمى صبر مى ‏كرد تا دعا و نماز و توسل آن آقا تمام شود، با چنان رفتار تندى مواجه نمى ‏شد. از طرفى آن بزرگوار نیز باید مردم دارى و حلم بیشترى به خرج داده، قضاى حاجت مردم را بر اعمال مستحبى خود ترجیح مى‏ داد و پس از برآوردن خواسته آن مرد، دعا و توسل خود را ادامه می داد. صبورى، فروخوردن خشم و گشاده رویى كه در متون دینى فراوان مورد سفارش قرار گرفته در این موارد كاربرد دارد. روایات و قرآن حكم مى ‏كند كه انسان در برخورد با مردم ملایم و خویشتن دار و گشاده‏ رو باشد.

در روایت آمده است: «ثلاث من أتى الله بواحدة منهن أوجب الله له الجنة: الإنفاق من إقتار والبشر لجمیع العالم والإنصاف من نفسه؛ هركس با یكى از سه صفت خدا را ملاقات كند، خدا بهشت را بر او واجب مى ‏گرداند: انفاق به وقت تنگدستى، خوشرویى با همه مردم و انصاف در داورى میان خود و دیگران».

چنانكه گفتیم كسى‏ كه در پى آراسته شدن به مكارم اخلاقى است، باید از قبل برخى امور را تمرین كرده باشد تا هنگام نیاز با تشخیص درست و به درستى عمل كند. در مثال پیش گفته كه یكى از موارد تزاحمات اخلاقى است، برآوردن حاجت مردم باارزش ‏ترین و مهم ‏ترین افعال و بى ‏شك بر ذكر و دعا نیز مقدم است. از طرفى رنجاندن مردم نیز از نظر اخلاقى فعل بسیار منفى و ناپسندى است. بسیارند كسانى ‏كه به خیال خود مى ‏خواهند رفتارى اخلاقى داشته باشند و از رهگذر آن مرتكب حرام یا مكروه یا دست كم مرجوح مى ‏شوند. 

53- اهمیت واکنش حکیمانه

متأسفانه بسیارند كسانى ‏كه هیچ رفتار تندى را بى واكنش رها نمى‏ كنند و هر سخن و تعبیر نامناسب براى آنان انگیزه پاسخ گویى به وجود مى ‏آورد. برخى نیز معتقدند انسان نباید چیزى را در دل خود نگاه دارد و بردبارى در برابر رفتارهاى ناملایم و سكوت در قبال سخنان نیش دار و گزنده را عامل ایجاد عقده در شنونده مى ‏دانند. چه بسا گروه یا اشخاص بردبار و خودنگهدار ازسوى صاحبان این باور به دورویى متهم شوند و در مقابل، شخصیت خود را مدح كرده، خود را افرادى بشمارند كه ظاهر و باطن‏ شان یكسان است.

پر واضح است كه این قبیل استدلال با منطق اهل بیت علیهم السلام  و منطق عقلا مغایر است. در حقیقت تمام انبیا و اولیا بلكه همه خردمندان دل ‏شان چه بسا خون بوده است، لكن بر چهره ‏هاشان ظاهر نمى‏ گشته و تنها افرادى عادى هستند كه رنگ رخسارشان خبر از سِرّ درون ‏شان دارد. امیرمومنان حضرت علی علیه السلام در توصیف مؤمن فرمود: «حُزنُه فی قَلبه وبِشرُهُ فی وَجهه؛ اندوه مؤمن در دلش و شادمانى ‏اش در چهره اوست».

همچنین در تعالیم پیشوایان معصوم آمده است: «ثلاثٌ من أتى الله بواحدة منهن أوجب الله له الجنّة: الإنفاق من إقتار، والبشر لجمیع العالم، والإنصاف من نفسه؛ هركس یكى از سه صفت را داشته باشد، خداوند بهشت را بر او واجب مى ‏كند: انفاق در تنگ دستى، گشاده‏ رویى در برخورد با همگان و در میان خود [و حقوق مردم] به انصاف عمل‏ كردن».

اگر دورویى این باشد از آنِ تمام انبیا و اولیاست، ولى نام این رفتار دورویى نیست، بلكه عین عقل و محض دین است و حتى اگر این شیوه جزء سیره پیشوایان معصوم و مورد سفارش آنان نبود، عقل حكم مى‏ كرد كه آدمى نباید در برابر هر قول و فعلى بى ‏درنگ از خود واكنش نشان دهد، بلكه باید ـ هرچند اندك ـ ارزش آن را بسنجد و در صورت لزوم، به مقتضاى حكمت بدان پاسخ گوید.

54- زیارت اهل قبور

در روایات نسبت به زیارت اهل قبور ـ كه امر پسندیده‏ اى است ـ سفارش و تأكید شده است. البته این كار براى دنیاى انسان مفید است؛ زیرا اهل قبور براى انسان و حل مشكلات او دعا مى‏كنند و بخشى از مشكلات انسان براثر دعاى پدر و مادر و درگذشتگانش حل مى ‏شود. این كار فایده آخرتى نیز دارد؛ چراكه انسان با رفتن به قبرستان، به زیارت قبور انسان ‏هاى مؤمنى نیز موفق مى ‏شود كه عمر خود را در مسیر اطاعت خدا و پیروى از اهل بیت علیهم السلام سپرى كردند و این امر خالى از بهره معنوى نیست. از طرفى در میان اهل قبور بسیارند بیچارگانى كه از كردار خود پشیمانند، ولى راه بازگشت و فرصت جبران و تدارك مافات از آنان سلب شده است. تأمل در گذشته و حال این گروه بر عبرت آموزى و هوشیارى انسان در پیمودن مسیر صحیح مى ‏افزاید.

امیرمومنان حضرت علی علیه السلام درباره آنان فرمودند: اگر اهل قبور را مى‏ دیدید و حالشان را مشاهده مى ‏كردید، از ناراحتى نمى ‏توانستید زندگى كنید.

55- شناخت حلال و حرام

براى اینكه از حرام دورى كنیم اولین گام شناخت حرام، و تمییز حلال از حرام است. آن كس كه حرام را از حلال تشخیص نمى ‏دهد، نمى ‏تواند خود را از درافتادن به حرام نگاه دارد. از این رو پیش از هر كار باید بدانیم چه چیزى حلال است و چه كارى حرام.

البته شمارى از مسائل عمومى هست كه كم و بیش همه افراد از حرمت و حلّیت آن آگاهند. مثلاً ـ نعوذ بالله ـ شراب خوارى، زنا و حرام خوارى را همه مى ‏شناسند و حكم آن را مى ‏دانند. حتى در مناطق دوردستى كه نداى ضعیفى از اسلام و ایمان به آن جا رسیده و مردم فرهنگِ مذهبى بالایى ندارند و به اصطلاح در دین وعقیده مستضعف اند، نیز حرمت امورى چون فریب دادن در معاملات و آزردن مردم را مى ‏دانند، اما حرام ‏هایى وجود دارند كه بسیارى از مردم نمى ‏شناسند و از این رو به گمان اینكه حلال و چه بسا كار پسندیده ‏اى است انجام مى ‏دهند. براى نمونه بسیارى از مردم نمى‏ دانند ممكن است گاهى ساختن مسجد نیز حرام باشد. امام صادق علیه السلام به شخصى فرمودند: «لا تعنهم على بناء مسجد؛ ستمگران را در ساخت مسجد نیز یارى مكن».

از اینجا روشن مى ‏شود كه هركس براى ظالمان مسجد بسازد، كار ناروایى كرده و كسى ‏كه خانه ‏اش را به ظالم بفروشد تا مسجد درست كند، مرتكب كار حرام شده است و این خرید و فروش حرام است. همچنین بنّایى كه براى ظالمان مسجد مى‏ سازد، مرتكب حرام شده است. صادق آل محمد صلی الله علیه وآله ـ كه بهتر از هركس اسلام و جزئیات آن را مى‏ شناسد و حرام و حلال الهى را باید از او و دیگر پیشوایان معصوم علیهم السلام فرا گیریم ـ ساختن مسجد براى ظلمه را حرام نموده است.

شاید بسیارى از متدینان معمولى كه تا اندازه‏ اى با احكام حلال و حرام آشنا هستند، این حكم را ندانند و در عمر خود نیز نشنیده باشند كه ساخت مسجد همان ‏طور كه ممكن است كار پسندیده و پراجرى باشد، در شرایطى حرام گردد.

56- غیرت دینی صفوان جمال

در گذشته مردم براى حمل و نقل و مسافرت از شتر به عنوان مركب و باربرى قوى و در برابر تشنگى و طوفان‏ هاى شن بسیار مقاوم استفاده مى‏ كردند. در آن زمان عده ‏اى بودند كه كارشان اجاره دادن شتر براى مسافرت بود. این افراد كه «جمّال» (ساربان) خوانده مى‏ شدند، در حقیقت سرمایه ‏شان شتر بود و هركدام از آنان تعدادى ـ اندك یا بسیار ـ شتر در اختیار داشت و در ازاى مبلغى اجاره، آن ها را در اختیار مسافران قرار مى ‏داد. كسانى‏ كه قصد سفر داشتند و از خود شترى نداشتند، به تعدادى كه لازم بود از ساربانان شتر اجاره مى ‏كردند. این افراد معمولاً تختى درست مى ‏كردند و روى این شتران مى ‏نهادند تا نشستن روى شتر و طى مسیر به سادگى صورت گیرد.

صفوان یكى از دوستان حضرت موسى بن جعفر علیه السلام نیز شغل شتربانى داشت و از این راه امرار معاش مى‏ كرد.

هارون الرشید خلیفه عباسى نیز ازجمله كسانى بود كه از صفوان شتر كرایه مى ‏گرفت و در موسم حج از شترهاى او استفاده مى‏ كرد و مبلغ خوبى در ازاى آن به صفوان مى‏ داد. او در عین حال از ارادت صفوان به حضرت موسى بن جعفر علیه السلام آگاهى داشت و به خوبى مى ‏دانست صفوان پیرو امام كاظم علیه السلام است و نه تنها هارون را قبول ندارد، كه او را از اهل جهنم مى ‏شمارد. لذا هارون از او شتر كرایه مى ‏كرد تا شاید بتواند او را به سوى خود متمایل كند. به عبارت دیگر هارون از این كار در پى سود مادى نبود، زیرا نقل است كه هارون مى ‏گفت: «اى ابر ببار كه هرجا ببارى ملك من است و حاصلش به من باز مى ‏گردد». همین نشان مى ‏دهد كه هارون به شترهاى صفوان نیازى نداشت.

او شترهاى صفوان را یك جا كرایه مى‏ كرد و مبلغ مناسبى نیز مى ‏پرداخت. اگر صفوان مى‏ خواست شترهایش را به دیگران كرایه بدهد، لازم بود هریك یا چند شتر را به یك نفر كرایه دهد و چه بسا نمى ‏توانست تمام شترهایش را كرایه دهد. از طرفى افرادى كه از او شتر كرایه مى‏ كردند مانند هم كرایه نمى ‏پرداختند و مبلغ پرداختى برخى بیشتر و مبلغ برخى كم‏ تر بود. به هر حال وقتى هارون با صفوان معامله مى‏ كرد از نظر مادى به سود صفوان بود؛ چراكه بدون دردسر و زحمت سود بیشترى به دست مى‏آورد و این همه فقط براى استمالت و به دست آوردن رضایت و جلب نظر وى به سمت دستگاه هارونى و دوركردن او از موسى بن جعفر علیه السلام بود.

داستان از این قرار است كه روزى صفوان خدمت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام رسید. حضرت به او فرمود: صفوان، همه چیز تو خوب است جز یك كار.

از حضرت پرسید: كدام كار؟

حضرت فرمودند: اینكه شترهایت را به هارون اجاره مى ‏دهى.

گفت: یابن رسول الله، شترهایم را براى مناسك حج به هارون اجاره مى ‏دهم.

حضرت به او فرمودند: آیا امیدوار نیستى و دوست ندارى كه هارون از حج بازگردد و پول تو را بدهد؟

گفت: آرى یابن رسول الله.

حضرت فرمودند: همین هم حرام است.

صفوان همان جا تصمیم گرفت از آن پس شترهایش را به هارون الرشید اجاره ندهد و از این كسب دست بكشد و شترهایش را یك جا بفروشد و همین كار را كرد. چون هارون او را طلبید تا شترهایش را اجاره كند، عذر خواست و گفت: شترهایم را یك جا فروختم.

هارون از او پرسید: چرا چنین كردى و شترهایت را فروختى؟

صفوان در پاسخ گفت: پیر شده ام و این كار از من ساخته نیست. شاگردانم نیز درست كار نمى‏ كنند و باید بر آنان نظارت كنم كه این كار در توان من نیست.

هارون كه به خوبى صفوان را مى ‏شناخت و از علاقه و ارادت او به موسى بن جعفر علیه السلام آگاه بود سرى تكان داد و گفت: مى ‏دانم قصه از كجا آب مى‏ خورد. داستان آن چنان كه گفتى نیست و مى ‏دانم چه كسى به تو گفته است چنین كنى. اگر علاقه من نسبت به تو نبود، دستور مى ‏دادم گردنت را بزنند. این روایت حاوى نكات دقیق و درس آموزى است. نكته اول این است كه همه مى ‏دانیم و فقها نیز فراوان به این مسأله پرداخته ‏اند كه هرگاه كسى به ظالم چیزى براى هركارى اجاره بدهد، مرتكب حرام شده است، اما حضرت به این مساله اشاره نفرمودند و علت حرمت كار صفوان را چنین چیزى ندانستند، بلكه حضرت علت حرمت كار صفوان را مطلبى دانستند كه در ذهن صفوان نبود و متأسفانه حرمت امثال آن براى بسیارى از ما ناشناخته است. حضرت حتى نفرمودند كه ممكن است براى هارون دعا كنى تا به سلامت برگردد. این مطلب نیز از حرام‏ هاى ناشناخته نیست و چنان كه مى ‏دانیم فقهاى ما آورده ‏اند كه دعا براى ظالمان جایز نیست و ازجمله گفته‏ اند: «هركس در قنوت نماز براى ظالمى دعا كند، نماز او پذیرفته نخواهد بود».

حضرت، صفوان و ما را به این نكته فراموش شده توجه دادند كه دوست داشتن ظالم جایز نیست و ذره‏ اى مهر ستمگران را در دل داشتن، انسان را دچار مشكل آخرتى مى‏ كند. در روایات پیشوایان ما آمده است: «هركس سنگى را دوست داشته باشد، با آن محشور خواهد شد». نه فقط دوست داشتن كه امامان علیهم السلام ما را از رضایت داشتن به فعل ظالمان نهى كرده ‏اند. حضرت علی علیه السلام مى‏ فرماید: «الراضی بفعل قوم كالداخل فیه معهم؛ هركس از كردار قومى خشنود باشد، جزء آنان است».

پس اولین نكته درس آموزِ این روایت این است كه اندكى مهر ظالم در دل داشتن به دین انسان صدمه وارد مى ‏كند و اگر انسان همین قدر راضى گردد كه ظالمى در قید حیات باشد تا پول و حق او را برگرداند، مرتكب كار ناپسندى شده است. پیروان اهل بیت علیهم السلام باید نسبت به این حكم حساس باشند و به قدر سرسوزنى به افعال ستمگران راضی نباشند.

نكته دوم این است كه حضرت موسى بن جعفر علیه السلام و صفوان نیك مى‏ دانستند شركت هارون در موسم حج منوط به شترهاى صفوان نیست و اگر صفوان شترهایش را به او كرایه ندهد، بسیارند كسانى ‏كه شدیداً و از عمق جان دوست دارند هارون چنین پیشنهادى به آنان بدهد و چه بسا حاضر باشند با بهاى اندكى شترهایشان را به سلطان اجاره دهند و حتى به آن افتخار كنند. وانگهى با وجود اینكه هارون بدون شترهاى صفوان نیز از كار خود باز نمى ‏ماند، حضرت موسى بن جعفر علیه السلام صفوان را از همكارى با ظالم منع كردند و به خوبى می دانستند كه هارون هرگز معطل صفوان و شترهایش نیست و ده‏ ها نفر شتربان حاضرند با او همكارى و معامله نمایند. امام علیه السلام از صفوان مى ‏خواهد بار گناه هارون را به دوش نكشد و این گناه را به اهل دنیا واگذارد. دیگر نكته شایان توجه دلیرى صفوان در عمل به فرمایش حجت خداست. بى ‏شك ترك شغلى كه انسان سال ‏ها بدان خو كرده و زیر و بم آن را آموخته و روى آوردن به شغل جدیدى كه مدت ‏ها طول مى‏ كشد تا در آن متبحر شود، كارى است دشوار و هزینه بر و فرصت سوز. آدمى باید مدت‏ ها وقت بگذارد و فراوان آزمون و خطا كند و چه بسا به سرمایه‏ اش زیان برساند تا تجربه كافى بیندوزد و به مانند افراد آن صنف كارآزموده شود.

از طرفى تصمیم آنى گرفتن و فروش تمام اموال بى ‏شك همراه با زیان فروشنده است و اگر صفوان شترهایش را به تدریج و با صبر و حوصله مى ‏فروخت، مسلماً برایش سود بیشترى داشت تا اینكه آن ها را یك جا بفروشد. این مطلب از عزم حماسى و تصمیم قاطع صفوان خبر مى ‏دهد كه پس از شنیدن امر امام معصوم در او ایجاد شد. اگر از همه اینها بگذریم از این مطلب نمى ‏توان به سادگى گذشت كه صفوان به خواسته سلطان جائر و ستمگرى جواب رد داد كه هیچ كس از سطوت و سفاكى او ایمن نبود و اگر خشمگین مى ‏شد، چه بسا در صدور فرمان قتل صفوان درنگ نمى ‏كرد، به ویژه كه از عشق و پیروى او نسبت به حضرت موسى بن جعفر علیه السلام نیز خبر داشت.

صفوان در قلمرو حكومت هارون و زیر نظر او بود و اگر هارون مى ‏خواست، مى ‏توانست این رفتار صفوان را به شدت پاسخ دهد و او را به دست دژخیمان بسپارد. در عین حال صفوان با دست رد زدن به سینه خلیفه مقتدر عباسى خود را در خطر بزرگى وارد كرد و خواسته حجت خدا را بر خواسته خود و هارون و هركس دیگرى ترجیح داد و این فعل حماسى از شهامت و غیرت دینى او حكایت مى‏ كند و همین است كه از هزاران ساربان و شتربان امروزه تنها نام صفوان بر جاى مانده است. 

57- فاصله از وظیفه

كم و بیش با تاریخ زندگانى حضرت امام صادق، حضرت جعفربن محمد علیه السلام آشنا شده ‏اید. در اینجا یكى از ماجراهاى زمان ایشان را ـ كه جاى تأمل و تفكر بسیار دارد ـ نقل مى ‏كنم.

یكى از اصحاب نزدیك و از یاران خوب امام علیه السلام داوود است. او خویشاوندى داشت كه ناصبى بود و خود و اجدادش در دشمنى با محمد وآل محمد صلی الله علیه وآله گوى سبقت را از همه ربوده بودند. داوود متوجه شد كه آن ناصبى به دلایلى دستش از مال و منال تهى گشته، روزگار را به سختى سپرى مى ‏كند؛ لذا به كمك او شتافت و مبلغى در اختیار وى گذارد. وقتى خدمت حضرت صادق علیه السلام رسید ایشان فرمودند: «از كمك و دستگیرى تو از آن خویشت بسیار خوشحال شدم».

عجبا! خوشحالى امام از چیست؟ از داوود كه بانى خیر بوده؟ ابداً، بلكه خوشحالى امام از كمكى است كه به یك ناصبى شده، شخصى كه خود و طایفه ‏اش عمرى كمر به عداوت و كینه و دشمنى با محمد وآل محمد صلی الله علیه وآله بسته ‏اند! خوب تأمل كنید. منظور امام چیست و چه درسى از صحیفه گسترده دین را مى ‏خواهند پیش روى ما بگشایند؟

حضرت نفرمودند من از تو خوشحال شدم چون تو انسان خوبى هستى، بلكه گفتند: خوشحالى من از عمل تو است. ببینید امام از كمكى كه حتى به یك دشمن مى ‏شود اظهار خوشحالى مى‏ كنند. اگر ما بودیم آیا خوشحال مى ‏شدیم؟ راستى كه چه فاصله عمیقى است میان رفتار ما و آنچه به عنوان وظیفه بر ما تكلیف شده است.

داوود صحابه حضرت است و در مكتب آن بزرگوار تعلیم دیده و احكام شرعى و عرفى را در حضور ایشان فرا گرفته و خطا نمى‏ كند. هرچه مى ‏كند بر مبناى رهنمودهاى امام است. آنچه این ماجرا به ما مى ‏آموزد این است كه: «صله رحم كنید ولو اینكه طرف مقابل انسان بسیار بدى باشد».

نفس عمل ما ملاك است و اینكه كمك گیرنده خوب باشد یا بد، مسلمان باشد یا كافر، فرقى نمى ‏كند و همین نكته بسیار مهمى است.

ما در زندگى روزمره خود گاه به مواردى بر مى ‏خوریم كه جاى افسوس و تأسف دارد. حال یا نسبت به آنچه بزرگان دین به ما توصیه كرده‏ اند جاهلیم و نادان، و یا مى ‏دانیم اما مغز ما قدرت باور این همه عظمت را ندارد. شاید بارها در طول زندگى خود دیده ‏اید كه شخصى مى ‏خواهد به فردى كه به دلایلى در تنگدستى و عسرت قرار گرفته است كمك كند، اما عده ‏اى ناآگاه بناى شستشوى مغزى را مى ‏گذارند كه وامصیبتا، چه مى‏ كنى؟ این آدم شرور و فاسد و بسیار بدكردار است. او استحقاق كمك ندارد. نادانان با این تلقینات كه با اهداف دین ما مغایرت دارد، بانى خیر را از كار خیرش باز مى‏ دارند. انسان باید فارغ از راهزنى‏ هاى فكرى به وظیفه ‏اش عمل كند و در راهى باشد كه بزرگان دین آن را پیش روى او قرار داده‏ اند و دمى از تكلیف خود غافل نباشد و توجه كند كه بد بودن و خوب بودن و یا مسلمان و كافر و دشمن بودن كمك گیرنده به كسى مربوط نیست. آن را خدا مى ‏داند، كه خود راه را فرا روى بزرگان ما قرار داده تا بفرمایند: «صله رحم كنید حتى با دشمنان خود».

امام صادق علیه السلام با تأیید كار داوود مى‏ خواهند بفرمایند: «تو احسانت را انجام بده بدون اینكه ذره ‏اى در این فكر باشى كه طرف احسان گیرنده خوب است یا بد، دشمن است یا دوست، روزى به تو ناسزا گفته است یا نگفته است، یا اینكه دیگران را دعوت كرده و از دعوت تو دریغ كرده است و ...».

پشت سر امام جماعت به نماز مى ‏ایستید. او ركوع مى‏ كند، شما هم همان كار را مى ‏كنید، تمام اعمال نماز را آن طور كه او انجام مى ‏دهد به تبعیت از او به انجام مى ‏رسانید. این یعنى چه؟ یعنى «ألا وإنّ لكل مأموم اماماً یقتدی به، بدانید هر مأمومى امامى دارد كه به او اقتدا مى ‏كند». چه مقدار در این امر موفق هستیم؟ تا چه حدى كارهایى را كه امامان ما انجام داده‏ اند، انجام مى‏ دهیم؟!

58- رفتار نکوی امام حسین علیه السلام با حر

داستان حرّ را همه مى‏ دانند. وى با سپاهى هزار نفرى راه را بر سید الشهداعلیه السلام بست. در همان زمان حرّ و لشكریان او بى ‏آب شدند و حضرت به آنان آب دادند. این اقدام امام علیه السلام در حالى بود كه مى ‏دانستند حضرت و عده‏ اى از اصحاب فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله را مى ‏كشند و در شهادت آن حضرت علیه السلام شركت مى ‏كنند. حضرت مى‏ دانستند كه حرّ از بند بندگى نفس آزاد شده، به راه راست باز خواهد گشت، اما سپاه او چه؟ آیا آنان لیاقت و استحقاق آن را داشتند كه ازسوى حضرت سیراب شوند؟ هرگز، ولى امام حسین علیه السلام با بزرگوارى و كرامت خود آن گونه عمل كردند تا به ما بیاموزند. مى‏ خواهى به شرورى احسان كنى، با خود مى ‏اندیشى اگر به او احسان كنى ممكن است شرورتر شود؟ به من و تو مربوط نیست. حضرت سید الشهدا علیه السلام به حرّ و همراهان او احسان مى ‏كنند. آنان با اینكه احسان حضرت را چشیدند، شریك خون حضرت شدند و تا قیام قیامت در عذاب الهى جاودانند.

59- وظیفه شناسی و تاسی به اهل بیت علیهم السلام

شرورى شرارت كرده، شخصى خواسته یا ناخواسته ورشكست شده و از هستى ساقط گشته است. بر مبناى قوانین و احكام شرعى و عرفى اسیر است و زندانى و جزایش را مى ‏بیند. حال انسان حس مى ‏كند او احتیاج به كمك و احسان دارد تا از این بند رها شود. اگر انسان به این شخص کمک کند (كه البته كارى بجا و پسندیده است)، اما او بعد از رهایى شرورتر شود به شخص او بستگى دارد و خدایش. انسان بدون توجه به این امر باید به وظیفه ‏اش عمل كند. از كجا معلوم شرورى كه مورد احسان قرار مى‏ گیرد به راه راست هدایت نشود؟

باید توجه و عنایت داشت كه اگر از ده شرور و فاسد كه مورد احسان قرار مى ‏گیرند و عاقبت بعد از رهایى یك یا دو نفرشان به راه راست هدایت شوند، عامل آزادى‏ شان كارى بس بزرگ و شكوهمند كرده است، در حالى كه خداى عز وجل چنین خوان پربركتى براى همگان گسترانده، ما هنوز در مهمانى دادن و ندادن‏ مان دعوا داریم كه فلان كس را دعوت نمى ‏كنم چون در فلان مهمانى مرا دعوت نكرد. به عیادتش نمى‏ روم چون در فلان جا به من ناسزا گفت و یا در فلان موقع به عیادتم نیامد. از همدیگر گروكشى مى ‏كنیم. این ها را مثال زدم چون در خیلى از جاها این گونه‏ ایم. مگر نه اینكه ما خود را محبّ امام حسین و امام صادق علیهما السلام مى ‏دانیم؟ مگر نه اینكه به یاد عاشورا و مظلومیت حضرت سید الشهداعلیه السلام  بر سر و سینه خود مى ‏زنیم؟ پس چرا این گونه ‏ایم؟ چرا به آنچه آنان با رفتار و كردار و گفتار خود راهنماى ما بوده و هستند تأسّى نمى‏ كنیم؟

60- طغیان و تضرع فرعون

قرآن كریم در چند آیه از فرعون و سركشى ‏اش سخن مى‏ گوید، از آن جمله ادعاى خدایى او را از زبان خودش نقل مى ‏كند كه گفت: «فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الاعْلَى؛ و گفت: پروردگار بزرگ ‏تر شما منم».

او به حضرت موسى علیه السلام گفت خدایى كه تو از آن دم مى‏ زنى كجاست؟ این جا من خدایم و با این ادعا انسان ‏ها را مى ‏كشت و بسیارى را زندانى و اسیر و شكنجه مى‏ كرد. زمانى در مصر باران نبارید و آن سامان دچار خشكسالى شد و قحطى فراگیر گردید و ده‏ ها هزار نفر از قحطى جان دادند. حضرت موسى علیه السلام كه پیامبرى اولو العزم بود با درازكردن دست استغاثه به درگاه الهى از خداوند باران طلب كرد. وحى آمد: باران نمى‏ فرستم.

حضرت موسى علیه السلام موضوع را با بنى اسرائیل در میان گذارد. دو قوم بزرگ در مصر باستان زندگى مى ‏كردند: یكى بنى اسرائیل و دیگرى قبطى‏ ها. ماجراى موسی علیه السلام با خداى عز وجل دهان به دهان مى ‏گشت و پس از چند روزى ناگهان ابرها نمایان شدند و باران باریدن گرفت. بدین ترتیب زراعت ‏ها آبیارى و زمین‏ ها سیراب شدند. كسانى از بنى اسرائیل كه ایمانى ضعیف داشتند به حضرت موسی علیه السلام گفتند: تو به ما دروغ گفتى، یا ـ نعوذ بالله ـ خدا؟

قبطىذ ‏ها و كفار نیز مى ‏گفتند: بروید پى كارتان، خداى شما چیزى نمى ‏داند.

حضرت موسى علیه السلام كه تندیس ایمان بود با خدا به مناجات پرداخته، عرضه داشت: بارالها، تو گفتى باران نمى ‏فرستم، اما ابرهاى رحمتت باریدن گرفت، چه حكمتى در كار است؟

وحى مى ‏آید كه شبى فرعون تنها به بام خانه ‏اش رفت و به زارى و تضرّع پرداخته، مى ‏گفت: خدایا، تو خود مى‏ دانى، من نیز مى‏ دانم كه خدا نیستم. تنها معبود تویى. تو هم خداى منى و هم پرودگار همه. حال به درخانه تو آمده، به درگاه تو التماس مى‏ كنم! اى موسى، فرعون بنده ‏ام بود، نخواستم او را از خود برانم.

شگفتا، پروردگار، بنده بد و گنه كار خود را به سبب كردار و گفتار و رفتارش به جهنم مى ‏برد، اما خدایى ‏اش را از آن گنه كار و مدعى خدایى دریغ نمى‏ كند.

داستانى كه نقل شد به چهار هزار سال پیش بر مى‏ گردد، اما آنچه خدا در قرآن مى ‏آورد مربوط به سال و جاى خاصى نیست كه مربوط به همه زمان‏ ها و مكان ‏هاست.

این داستان به ما یاد مى ‏دهد كه چه كنیم. هرچه در این دنیا به ما ارزانى شده از مواهب الهى است، حال كه تمام داشته‏ هایمان از خداست، آیا استفاده از آن ها باید در راه الله باشد یا خیر؟ تأسف باید بخوریم بر حال خودمان كه چرا مواهب دنیا، ما را كه باید به شكرانه ‏اش در راه الله باشیم، به بیراهه مى‏ كشاند؟

61- معیارهای نادرست

اگر نیت احسان داریم، نباید در این فكر باشیم كه آیا طرف درخور احسان است یا نه؟ هرگز در فكر وظیفه احسان گیرنده در قبال خودمان نباشیم. اگر به كسى احسان كردیم اما در مقابل بدى دیدیم، نباید در این فكر باشیم كه آیا این بود جزاى خوبى ‏هاى من؟ رفتار امام صادق علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام را در مورد كمك به افراد مختلف به یاد بیاوریم و به ایشان تأسّى جوییم. البته این كار بسیار دشوار است، زیرا در نفس انسان روح تكبّر وجود دارد و در ضمیر او روح غضب.

روزى بنده خدایى به همسرش سیلى زد و همین ضربه سبب پارگى پرده گوش آن زن شد. او نزد من آمد و از همسرش گلایه كرد و گفت: عصبانى شدم و سیلى به گوش همسرم زدم.

بنده خدا فكر مى ‏كرد كه عصبانى شدن عذر موجهى است براى سیلى زدن به گوش همسر. چنین حالتى در همه وجود دارد. مهم این است چگونه خود را كنترل كنیم تا عكس العمل نابجایى نداشته باشیم. متأسفانه معیارها و ارزش‏ هاى اسلامى و انسانى در جامعه امروز ما همواره رنگ مى ‏بازند. این جامعه آنى نیست كه خدا مى ‏خواهد و ائمه علیهم السلام از ما انتظار داشته و دارند. مشكل ما این است كه بیشتر دیگران را مقصر مى ‏دانیم نه خود را و انگشت اتهام به طرف دیگران مى ‏كشانیم. 

62- ناسپاسی دیگران

دل زده نشدن و چهره درهم نكشیدن از ناسپاسى دیگران ممارست و تمرین مى ‏خواهد. در این دنیا نمى ‏توان كسى را یافت كه مورد ناسپاسى واقع نشده باشد. هركس به یك طریق ناسپاسى مى ‏بیند، یكى از همسر، دیگرى از فرزند، خواهر، برادر و دوست.

پس بر این عقیده نباشیم كه كفرانى نخواهیم دید، بلكه در این فكر باشیم كه چگونه مى ‏توانیم در مقابل كفرانى كه مى‏ بینیم، صبور باشیم، تحمل داشته باشیم و از همه مهم ‏تر خوشرویى و برخورد نیكوى خود را از دست ندهیم كه البته رسیدن به نقطه گریز از برخورد متقابل سعى و همت بلند مى ‏خواهد.

63- گذشت؛ مرتبه ای از کمال

چنانچه انسان بخواهد به مراتب عالى انسانیت و ایمان دست یابد، باید هر ناسپاسى ای را به دیده گذشت بنگرد كه در این صورت مى ‏تواند به كسب كمالات نفسانى نایل آید. وانگهى اگر كسى تمام برخوردهاى ناشایست را چه از خود و دوست باشد، چه از بیگانه ودشمن، با صبورى كامل تحمل كند، در این صورت مى ‏تواند خود را یكى از مصادیق سخن امیرمومنان علیه السلام بداند، آن جا كه فرمود: « خیارالمؤمنین مُكفَّرون؛ [در حق] بهترین‏ هاى مؤمنان ناسپاسى مى ‏شود».

بى ‏تردید تمام مردم و هریك به گونه ‏اى و به وسیله یكى از خویشاوندان، دوستان، نزدیكان و گاهى توسط بیشتر آنان مورد ناسپاسى قرار مى ‏گیرند و بهترین ‏هاى مؤمنان مى ‏توانند با پرورش روح تحمل در خود، ناسپاسى‏ ها را بر خود هموار كنند. حال باید دید چه نتیجه ‏اى از آمادگى و پرورش روح به دست مى ‏آید؟

فردى یك عمر با ورزش بدن خود را ورزیده مى‏ كند تا در مقابل بیمارى ‏ها و حوادث احتمالى خویش را مصون گرداند كه در این صورت اگر روزى ضربه‏ اى بر پاى او وارد آمد، به دلیل استحكام عضله و استخوان صدمه ‏اى به او نخواهد رسید، اما همین فرد در صورتى كه چنین آمادگى ای نداشته باشد، بى ‏تردید نمى‏ تواند در برابر كوچك ‏ترین صدمه و ضربه ای مقاومت كند. ممكن است كسى بپرسد یك عمر ورزش كردن ارزش آن را دارد كه مثلاً از شكستگى پا كه در یك لحظه رخ مى ‏دهد جلوگیرى كند؟ به حكم عقل نه تنها ارزش دارد كه باید بدین كار تن داد.

همین امر نیز در مورد خودسازى صادق است؛ چراكه اگر انسان آمادگى روحى نداشته باشد، ممكن است در یك لحظه دنیایش را و مهم‏ تر از آن آخرتش را از دست بدهد. باید توجه داشت كه خدمت كردن به خلق خدا مستلزم داشتن تحمل است، زیرا همه افراد قدردان زحمات دیگران نیستند و خواسته یا ناخواسته خدمت او را نادیده گرفته، از آن قدردانى نمى‏ كنند. همین امر نشان مى ‏دهد كه دنیا محل آزمون بندگان است تا سپاسگزار از ناسپاس و خادم از مدعى خدمت بازشناخته شود. لذا انسان كه مى ‏تواند با قدرت اراده تمام ناهموارها را هموار و سختى‏ ها را آسان كند، باید در برابر چنین رفتارى بردبارى داشته و در برابر ناسپاسى‏ ها خوش رو باشد و گره به ابرو نزند. بدین ترتیب مى‏ تواند مراتب كمال را در نوردد.  

64- فرجام شوم

شایسته است انسان با در نظر گرفتن دوران كوتاه عمر، كم ‏تر دغدغه ناسپاسى دیگران را داشته باشد، بلكه باید با تلقین و تمرین خود را آماده هر برخوردى كند كه از ناسپاسى برآمده باشد. به عنوان مثال، انسان باید اطرافیان خود چه خویشان نزدیك چه دوستان و ... را كه در میان آنان داناترین و جاهل ‏ترین وجود دارند، در نظر بگیرد و اصل را بر این بگذار كه نادان ها جاى خود دارند، اما همین نزدیكان دانا و دانش اندوخته و با كمال نیز روزى وى را مورد ناسپاسى قرار خواهند داد. آن گاه براساس همین برداشت آنان را مورد نیكى خود قرار دهد. حال اگر روزى آنچه را پیش بینى كرده بود، محقق شد، نظر به اینكه هماره این مسأله را در ذهن خود پرورش مى‏ داده چندان متأثر و ناراحت نخواهد شد.

نقطه مقابل بى ‏توجهى به ناسپاسى و قدرناشناسى و پرهیز از خودخورى آشفتگى روحى از رفتار افراد ناسپاس است. در صورتى كه این حالت در انسان قوت بگیرد، هر فرجام شومى ممكن است در انتظار انسان باشد، مانند: سرخوردگى، افسردگى، دیوانگى وـ خدای ناكرده ـ مرگ‏ هاى ناگهانى.

البته با كمى تحت تأثیر قرار دادن احساسات و تمایلات نفسانى كه ستایش را مى ‏پسندند و از ناسپاسى سخت آزرده خاطر مى‏ شوند، مى ‏توان بر این مشكلات فائق آمد و در واقع این پدیده‏ ها تنها و تنها از شهوت خودخواهى و عدم توجه به سرشت انسان‏ ها مایه مى‏ گیرد. 

65- تلخ کردن شیرینی ها

معروف است كه دو برادر یا باجناق یكى سركه فروش و دیگرى شیره فروش بود. كاسبى كه سركه مى ‏فروخت وضعش به مراتب بهتر از شیره فروش بود. روزى همسر مرد شیره فروش به خواهرش گفت: با اینكه شوهرت سركه مى ‏فروشد، وضعیت تو به مراتب از من بهتر است و این عجیب به نظر مى ‏رسد!

زن سركه فروش در جواب گفت: شوهر تو شیره را ترش مى ‏فروشد، اما شوهر من سركه را شیرین!

 این سخن، سخن پرمعنایى است. شیره فروش كالاى شیرین عرضه مى ‏نمود، اما با ترش رویى با مشترى برخورد مى ‏كرد برعكس، آن یكى سركه ‏اش را با رویى گشاده و خندان به خریدار مى ‏فروخت.

66- عمل؛ برای خدا

به یك سخن اینكه اگر انسان براى خدا كارى را انجام دهد، از ناسپاسى دیگران چه باك؟ چراكه پاداش هر كار نیكى با خداى متعال است و اگر هدف از خدمت خلق خدا باشد، ناسپاسى حق اوست كه هدفى جز خشنودى خدا داشته است. فراموش نكنیم ناسپاسى در سرشت انسان است و همین انسان وجود پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله را كه سراسر خیر و بركت براى مردم بود، كفران كرد و دیگر معصومان علیهم السلام و همینطور بهترین مؤمنان با ناسپاسى مردم رو به رو بوده و هستند و این كفران نعمت ادامه خواهد داشت. فردى كه مورد ناسپاسى قرار گرفته تصور نكند كه تنها با او چنین برخوردى شده است كه پیشوایان معصوم علیهم السلام نیز در معرض چنین برخوردهایى بودند، چه رسد به مراجع تقلید، گویندگان، افراد خیرى كه مؤسسه‏هاى دینى، فرهنگى و ... تأسیس مى‏ كنند.

صدها كار خیر و خدمت اجتماعى آنان نادیده گرفته مى‏ شود و یك نقطه ضعف را چنان بزرگ می کنند و به صورت چماق برضد او به كار مى‏ برند. حال اگر خدا در میان نباشد، كار بسى مشكل است و شهرت طلبى انسان را تباه مى ‏كند.

اگر انسان‏ هایى كه نعمت خدمات‏ شان كفران مى‏ شود بهترین‏ هاى اهل ایمان و مؤمنان باشند، بى‏ تردید در مقابل ناسپاسى در هم نخواهند شكست و برعكس به طور مداوم و روزافزون بر موفقیت آنان افزوده خواهد شد و با نشاط بیشترى فعالیت خواهند كرد و هرگز از راهى كه انتخاب كرده‏ اند، روى گردان نخواهند شد. پرداختن به این كارها باید با تمرین و آمادگى براى تحمل هر رفتار ناپسندى همراه باشد و نباید منتظر معجزه الهى بود تا به وسیله آن انسان‏ ها ظرفیت بالایى به دست آورند، كه معجزه تنها در مواردى استثنایى رخ مى ‏دهد، البته خدا كارها را آسان و مقدمات را فراهم مى ‏كند.

ما نیز اگر خود را چنان پخته و آماده كرده ‏ایم كه در مسیر كارهاى خیر قرار بگیریم و این را نیز بر خود هموار ساخته ‏ایم كه آنچه مى ‏كنیم فقط براى خدا و بهره مندشدن نفس خود است، آن وقت هیچ كفرانى ازسوى هیچ كس ما را نمى ‏آزارد و از راهى كه انتخاب كرده ‏ایم منصرف نمى ‏كند.

67- بی تابی در بی حرمتی ها

انسان نیز با بى‏ تابى در برابر بى ‏حرمتى ‏ها و ناسپاسى ‏ها اعمال خیر خود را از دست خواهد داد و اندوخته‏ اى براى آخرت خود نخواهد داشت.

از دیگر سو بر فرض اینكه كسى بخواهد مورد ناسپاسى قرار نگیرد و در این راه همچون اولیاى خدا باشد، هرگز چنین نخواهد شد، زیرا آنان كه معصوم بودند و اعمالشان در چارچوب درستى و راستى بود، آن گونه مورد ناسپاسى قرار مى‏ گرفتند. بنابراین، ما نیز باید خود را براى پذیرش ناسپاسى دیگران آماده كنیم و به خود بقبولانیم كه امكان خطا در ما وجود دارد و در نتیجه، به دلیل خطاكارى خود مورد ناسپاسى قرار گرفته‏ ایم. در این صورت دیگر تحت تأثیر تبلیغات قرار نخواهیم گرفت و در نهایت، پاداش خود را همچنان محفوظ خواهیم داشت.

68- دوستی برای خدا

شكى نیست افعالى كه به دست و پا و زبان و جوارح مربوط است در اختیار انسان است، ولى آیا افعال و حالات درونى و قلبى نیز چنین است؟ و آیا دوست داشتن و دوست نداشتن اختیارى است؟ باید گفت بسا كسى از اشرار باشد، ولى انسان ناخواسته یا ناخودآگاه او را دوست بدارد یا كسى از اهل خیر باشد، ولى انسان نتواند او را دوست بدارد.

با این حال دین ما بر دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى او تأكید دارد و تولى و تبرى جزء واجبات و از فروع دین است. در متون دینى ما آمده است: «هل الدین الا الحب والبغض؛ آیا دین چیزى جز دوست داشتن  ودشمن داشتن است؟».

حبِّ مورد نظر در رتبه نخست از آنِ خدا و سپس انبیا و چهارده معصوم علیهم السلام و پس از آن اهل توحید و ولایت ازجمله اولیاست.

نكته قابل تأمل در این است كه همین حب و بغض ـ كه از افعال قلوب به شمار مى ‏رود و از حالات جوانحى است نه افعال جوارحى ـ نیز اندك اندك و براثر عادت مى ‏تواند تحت تصرف آگاهانه قوه عاقله قرار گیرد. انسان مى‏ تواند براى دوست داشتن اهل خیر ـ هرچند بیگانه باشند ـ و دشمن داشتن اهل شر ـ هرچند خویشاوند باشند ـ تمرین كند و از رهگذر این تمرین و عادت دهى آهسته آهسته به سمت خیر و اهل خیر نزدیك و از شر و اهل شر دور شود.

69- راه عادت به نماز شب

بسیارى مراجعه مى ‏كنند و مى‏ فرمایند دوست داریم نماز شب بخوانیم، ولى موفق نمى‏ شویم بیدار شویم. دو سه روز پیش یكى از دوستان مى ‏گفت: چهار بار ساعت را تنظیم كردم و هر بار بیست دقیقه زنگ ساعت را به تأخیر انداختم، ولى در نهایت نتوانستم از رختخواب خارج شوم.

معمولاً به این دوستان عرض مى ‏كنم اگر به صورت تدریجى پیش روند زودتر موفق مى ‏شوند. بدین ترتیب كه انسان از همان ابتدا بنا را بر این نگذارد كه یازده ركعت را با سیصد بار «العفو» گفتن و دعا كردن براى چهل مؤمن و اذكار و دعاهاى مفصلِ تشهد و قنوت و سجده را كه وارد شده بخواند. چنین نمازِ با آداب و تفصیلى براى روزهاى نخست سنگین است و زمان و فرصت زیادى مى‏ خواهد تا آمادگى حاصل شود. بهتر است در ابتداى كار شب‏ ها كه به خواب مى ‏رود تصمیمش بر این باشد كه نیمه شب برخیزد و وضو بگیرد و فقط دو ركعت نماز بدون سوره (فقط با حمد) بخواند. شایان توجه است كه سوره در نماز شب شرط صحت نیست. قنوت را با ذكرى مختصر به جاى آورد، مثلاً بگوید: «اللّهم اغفرلی» یا فقط یك صلوات بفرستد و حتى مى‏تواند آن را ترك كند. چنین نماز مختصرى براى روزهاى اول بسیار مناسب است.

در مراحل بعدى اگر دید حال بیشترى دارد این دو ركعت را به چهار ركعت افزایش دهد و مدتى این گونه نماز شب بخواند تا به سحرخیزى و شب زنده دارى عادت كند. این شیوه نماز شب خواندن از نظر تمرینى اشكالى ندارد و مسأله آن در جواهر نیز آمده است. افرادى كه به شب خیزى عادت ندارند و تازه مى‏ خواهند به آن روى آورند اگر این شیوه را به كار گیرند، موفقیت ‏شان به مراتب بیشتر خواهد بود. در حقیقت با این تمهید به جاى آنكه شیطان انسان را اغوا كند و از فضیلت راز و نیاز شبانه با خدا باز دارد، ما او را فریب داده‏ ایم و او را از عملى كردن مقصودش باز داشته ایم.

70- شناخت واجبات و محرمات

چنان كه مى ‏دانیم سرسلسله فضائل و رذائل واجبات و محرمات هستند. در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است:«أزهد الناس من اجتنب المحارم؛ زاهدترین مردم كسى است كه از محرمات دورى گزیند».

خوب است از كنار این گونه روایات به آسانى و بى‏اعتنا نگذریم و همین قدر احتمال بدهیم كه فرائض و محرمات در همین مواردى كه مى‏ شناسیم، منحصر نیست و چه بسا واجبات و محرماتى نیز باشد كه ما نیاموخته ‏ایم. شایسته است هركس در هر لباس و مقامى به قدر توان در پى تفقه در دین و شناخت وظیفه ‏اش باشد، مثلاً زن و مرد وظایف متقابل خود را بدانند، پدر و فرزند و مادر و فرزند تكلیف دوجانبه خود را (در حیات و ممات) بشناسند و افراد نسبت به خویشاوندان، همكاران، برادران ایمانى و اطرافیان خود وظیفه شناس باشند و پس از آشنایى به تكلیف و وظیفه در پى اداى آن حقوق برآیند.

در روایت است یكى از صحابه رسول الله صلی الله علیه وآله پرسش مى ‏كرد. در این هنگام شخص دیگرى از صحابه سر رسید و چون عجله داشت، نوبت را رعایت نكرد و خواست سؤال خود را از حضرت بپرسد. حضرت ابتدا رو به شخص اول نمودند و فرمودند: الان حق تقدم با توست، آیا اجازه مى ‏دهى سوال این شخص را پاسخ دهم؟ سپس آن شخص اجازه داد و پیامبر صلی الله علیه وآله پاسخ نفر دوم را داد.

در روایت دیگری آمده است: «ومن العقوق أن ینظر الرجل إلى أبویه بحدّ النظر إلیهما؛  ازجمله موارد عقوق آن است كه انسان به پدر و مادر خود به تندى و خیره خیره بنگرد».

در روایتى دیگر چنین آمده است:«من نظر إلى والدیه نظر ماقت وهما ظالمان له لم تقبل له صلاة؛ هركس با نگاهى كینه توزانه به پدر و مادر خود بنگرد، اگر چه آن دو به او ستم كرده باشند، نمازى از او پذیرفته نخواهد شد». برخى از فقها نیز فتوا به حرمت چنین كارى داده‏اند.

شاید بسیارى از مردم از وجود چنین حرام ‏هایى ناآگاه باشند. غیراز واجبات و محرمات مشهور ـ كه همگان بیش و كم از آن آگاهند ـ واجبات و محرماتى نیز داریم كه حتى بسیارى از متدینان از آن بى ‏خبرند، چراكه بسیارى از احكام در كتاب‏ ها نیامده یا فقها نرسیده‏ اند به درستى آن ها را تنقیح كنند. از این رو انسان ـ به ویژه اگر اهل علم باشد ـ شایسته است در پى آموختن این احكام برآید تا در روز قیامت جاهل مقصر به شمار نیاید و مورد بازخواست قرار نگیرد كه چرا نیاموختى؟

71- عادت تدریجی

هركس باید به قدر توان خود در پى افزایش فهم خود از دین برآید و حلال و حرام الهى را بشناسد و سعى كند آرام آرام خود را بر اداى فرائض الهى و خوددارى از محرمات عادت دهد.

همان طور كه اهتمام به رعایت حلال و حرام براثر عادت آسان مى‏ شود، مستحبات و مكروهات نیز عادت بردارند. انسان مى ‏تواند از همان ابتدا خودش را به نماز اول وقت، نماز شب و احسان و دستگیرى از مردم عادت دهد. اگر كسى خود را آرام آرام به انجام امور مستحب و ترك مكروهات خو داد، پس از مدتى التزام به مستحبات و تقید به ترك مكروهات برایش طبیعت ثانوى و امر آسانى خواهد شد. 

72- خواب شیخ بهایی

زكریابن آدم از اصحاب و یاران و معاصر سه یا چهار تن از امامان معصوم علیهم السلام بود و در قبرستان شیخان قم مدفون است. روایتى هم از معصوم علیه السلام در مورد ایشان وارد شده كه فرمودند: «المأمون على الدین والدنیا؛ او در دین و دنیا [ى مردم] امانت دار است».

توصیفى كه از زكریا شده، بسیار مهم و بدین معناست كه اگر از او مسأله ‏اى سؤال شود و او پاسخ آن را نداند، جواب نمى‏ داد و اگر شبى را از گرسنگى خواب نمى ‏رفت و نزد او غذاى لذیذى به امانت گذارده بودند، هرگز به آن دست نمى ‏زد. از همین رو در بیان معصوم علیهم السلام نسبت به امور دنیا و دین امانت دار خوانده شد و هرگز خیانت از او متصور نبود.

روایاتى كه از زكریا بن آدم به ما رسیده و یا منقول از ایشان باشد معدود است، در حالى كه از شیخ صدوق مقدار زیادى روایات و احكام شرعى به ما رسیده است. كتاب‏ هاى من لا یحضر الفقیه، امالى، عیون، علل، خصال و حدود سیصد كتاب از شیخ صدوق قدس سره وجود دارد. آمده است: از شیخ بهایى سؤال شد كه زكریا بن آدم برتر است یا شیخ صدوق؟

شیخ بهایى در پاسخ گفت: زكریا بن آدم. بنا به نقل راوى، شیخ بهایى پس از آن، شیخ صدوق را در عالم رؤیا دید و از شیخ بهایى سؤال كرد: چگونه زكریا بن آدم را از من برتر دانستى؟ شیخ بهایى با قاطعیت پاسخ داد: براى آنكه درباره‏ اش از معصوم علیهم السلام وارد شده «المأمون على الدین والدنیا»، درحالى كه درباره شما چنین چیزى وارد نشده است. شیخ صدوق در عالم رؤیا به او گفت: شیخنا، تو كه عالم هستى، دیگر چرا؟ این چه قیاسى است؟ من در زمان معصومین نبودم تا درباره من سخنى وارد شود تا برترى من بر زكریا بن آدم روشن شود، با این حال چگونه حكم نمودى كه زكریا بن آدم از من مهم‏ تر است؟

شیخ بهایى از خواب بیدار شد و گفته‏ هاى شیخ صدوق را تأیید كرد.

لذا نمى ‏توان به این دلیل تمسك كرد كه چون زكریا از اصحاب امامان معصوم علیهم السلام بوده از دیگران برتر است. به هر حال ممكن است در بین ما نیز افرادى مهم‏ تر باشند، اما این برترى به تدریج به دست مى ‏آید، نه یكباره. 

73- برداشتی غلط از توکل

برخى افراد آموزه‏ هایى چون توكل را به درستى فهم نمى‏ كنند و به خیال باطل خود براى متجلى ساختن صفت توكل در خود، دست از تلاش‏ هاى واجب و متعارفِ روزمره برمى ‏دارند. چنین افرادى را گمان این است كه توكل با تهیه دیدن اسباب طبیعى دنیوى ناسازگار است و امور دنیوى و معیشتىِ متوكلان از طرق غیرمتعارف و اسباب غیبى فراهم مى ‏شود و خود كم ‏ترین تلاشى براى معاش و بهسازىِ زندگى خود نمى‏ كنند. اما تعالیم اسلامى این اندیشه را مردود و چنین باورى را باطل مى‏ شمارد. « اللهم أنت ثقتی فی كل كرب» هرگز بدان معنا نیست كه آدمى قوانین دنیا را رعایت نكند و دست از كار و تلاش بردارد. در قرآن شریف آمده است: « وَ أَن لَّیسَ لِلْإِنسَنِ إِلَّا مَا سَعَى‏؛ براى انسان جز حاصل تلاش او  چیز دیگرى نیست».

 توكل آن است كه انسان در عین تلاش و تهیه اسباب متعارف دنیوى یكسره به مقدرات الهى دل سپارد و به خداى متعال وثوق كامل یابد و به آنچه حضرت حق برایش مقدر مى‏ دارد خشنود باشد.

 خود سیدالشهدا علیه السلام هنگامى كه به سمت كربلا به راه افتادند به تمام وسایل و امكانات آن روز مجهز بودند. نقل است كه ایشان علاوه بر گاو و گوسفندانى براى تغذیه 250 شتر همراه خود برده بودند. در برخى از متون تاریخى آمده است كه حضرت سیدالشهدا علیه السلام با هزار و پانصد نفر وارد كربلا شدند. تهیه آب و غذا و مایحتاج هزار و پانصد انسان و 250 شتر و آن مقدار گاو و گوسفند كار آسانى نیست. قبل از ملاقات با حر حضرت به محلى رسیدند كه آب داشت، دستور دادند آب بردارند. یاران حر هزار نفر بودند كه خود و اسبان‏ شان تشنه بودند. در تاریخ آمده است: «فقال الحسین علیه السلام لفتیانه إسقوا القوم وارووهم و رشفوا الخیل ترشیفا؛ سیدالشهدا علیه السلام به مردان خود فرمودند: این جماعت را آب دهید و سیراب ‏شان كنید و اسبان‏ شان را نیز آب بنوشانید».

 صرف ‏نظر از گرماى هوا، اسب و شتر چه بسا باید به قدر ده مرد آب بنوشند تا سیراب شوند. از اینجا معلوم مى ‏شود كه حضرت سیدالشهدا علیه السلام به قدرى مشك همراه خود برده بودند كه توانستند 1500 سوار و 250شتر و احشامِ همراه و افزون بر آن هزار سرباز حر و اسبان‏ شان را سیراب كنند. پس حضرت تمام تجهیزات و ابزار لازم آن روز را از پیش تهیه كرده بودند و جانب احتیاط را فرو نگذاشتند.

از آنچه گذشت روشن مى ‏شود كه «أللهم أنت ثقتی فی كل كرب» هرگز بدین معنا نیست كه انسان دست از كوشش لازم بردارد، بلكه انسان باید براى امور زندگى و تهیه لوازم آن كوشش كند و امور دنیوى خود را از طرق طبیعى و دنیوى حل نماید، ولى در عین حال چشم امیدش به خدا باشد و یكسره دل بدو سپارد و فقط به او اطمینان و توكل كند.

 در روایت آمده است حضرت سیدالشهدا علیه السلام هنگامى كه به شهادت رسیدند مدیون بودند و امام زین‏ العابدین علیه السلام از جانب ایشان قرض ‏شان را ادا فرمودند.

 این مسأله در مورد برخى دیگر از پیشوایان ما صادق است و نشان از این مطلب دارد كه آن بزرگواران در راه برآوردن حاجت حاجتمندان از هیچ كوششى -حتى قرض گرفتن- فروگذارى نمى ‏كردند. این امر دست كم این مطلب را تأیید مى ‏كند كه گوینده «اللهم أنت ثقتی فی كل كرب» مانند دیگران قرض مى ‏گرفت و چنین نبود كه امور خود را از طرق غیبى حل كند.

 در روایت آمده است امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به كسى كه خبر دستگیرى پسرش را شنید، شیئ با ارزشی دادند تا براى آزاد كردن فرزندش هزینه كند.

 روز عاشورا اشیای فراوانى نزد اهل بیت علیهم السلام موجود بود به گونه ‏اى كه وقتى دشمنان به خیمه‏ هاى حضرت حمله كردند اشیای فراوانى را به غارت بردند. چنین نبود كه در خیمه ‏ها صرفاً كوزه‏ اى شكسته یا مشكى خشك و از این قبیل اشیا موجود باشد، بلكه خیلى چیزها داشتند. در تاریخ آورده‏ اند كه خانه‏ اى در كوفه نبود مگر اینكه بعضى از اموال غارت شده اهل بیت علیهم السلام در آن یافت نشود. از این همه روشن مى ‏شود امام حسین علیه السلام چندان بى ‏سازوبرگ به كربلا نیامده بود. كوتاه سخن این كه توكل و كوشش هركدام در جاى خود درست است و این دو نه تنها با هم ناسازگار نیستند كه در عین سازگارى و سازوارى قرار دارند.

74- محبت به دشمن

حضرت سیدالشهدا علیه السلام هنگام ملاقات با حر و لشكر خسته و تشنه ‏كامش  مى ‏توانست به صرف كم ‏ترین اشاره آنان را از پا درآورد. به ویژه اینكه حضرت از لحاظ عِدّه و عُدّه و سازوبرگ آماده‏ تر بود و رعایت همه جوانب را كرده بود و سپاه مقابل خسته و تشنه بودند و تاب نبرد نداشتند و در صورت بروز درگیرى بى ‏شك به سادگى از پا در مى ‏آمدند. این افراد در چنگ حضرت بودند و كافى بود ایشان اشاره كنند تا در زمانى اندك و طىّ نبردى آسان همگى كشته یا اسیر شوند، ولى حضرت نه تنها چنین نكرد، بلكه آنان را با تقدیم آب، گوارا ساخت و خود و اسبان‏ شان را سیراب كرد.

 حر راه را بر امام علیه السلام بست و اجازه حركت نداد و اظهار داشت مأمور است كه حسین ‏بن على علیه السلام را متوقف كند و نگذارد به حركت ادامه دهد. هرچند حر پاك‏ طینت بود و برخورد تندى با حضرت نكرد، اما به هر حال دشمن بود. كافى بود حضرت به آنان آب ندهد تا همگى از تشنگى هلاك شوند. حضرت سیدالشهدا علیه السلام از خودشان دفاع مى ‏كردند، ولى منطق آنان چنین نبود كه هركس دشمن ماست باید از تشنگى هلاك شود. منطق پیشوایان ما منطق هدایت افراد و نجات دادن انسان‏ ها بود. در حقیقت آنان حتى نسبت به دشمنان خود نیز در نهایت مهرورزى بودند و تمام كوشش آنان این بود كه دست ‏كم یك نفر از سپاه مقابل را به جاده حق هدایت كنند و از آتش دوزخ برهانند. این ماجراهاى تكان دهنده و عبرت ‏آموز حاوى درس ‏هاى بسیار ژرف و انسان ‏سازى است كه تأمل در آن ها هشیارى مى ‏آفریند.

 باید بكوشیم این منطق فوق ‏العاده انسانى را به گوش جهانیان برسانیم. باید به دنیا بفهمانیم كه اسلام مالامال از مهرورزى، مروت، واقع ‏گرایى و انسانیت - به تمام معنا و در بالاترین درجات - است. اگر موفق شویم این تعالیم نورانى را به جهانیان برسانیم، هدف حضرت سیدالشهدا علیه السلام كه «لیستنقذ عبادك» است، بیش از پیش تحقق پیدا مى ‏كند. نه تنها جهانیان، كه بسیارى از مسلمانان هنوز از بسیارى از این مطالب به درستى آگاهى ندارند. این مطالب شرح و توضیح مى ‏طلبد و ظرافت‏ هایى دارد كه باید به درستى به مردم تفهیم شود. در روایتى صحیحه امام رضا علیه السلام به اباصلت (عبدالسلام ‏بن صالح هروى) - كه از ثقات است - فرمود: «رحم‏ الله عبداً أحیا أمرنا؛ خدا رحمت كند كسى كه امر ما را احیا كند». اباصلت مى ‏پرسد چگونه مى ‏توان امر شما را احیا كرد؟ حضرت پاسخ دادند: «یتعلّم علومنا ویعلّمها الناس فإن الناس لو عَلِموا محاسن كلامنا لاتبعونا؛ علوم ما را فرا گیرد و آن ‏را به مردم بیاموزد؛ زیرا اگر مردم به خوبىِ كلام ما پى ببرند، از ما پیروى خواهند نمود». حضرت سیدالشهدا علیه السلام به عنوان پیشواى به حق و امام دنیا و آخرت و جن و انس به مردم معرفى نشده است و همگان - به طور كلى - و ما اهل علم - خصوصاً - وظیفه داریم آن حضرت و رسم و راه ایشان را به جهانیان بشناسانیم و هدف بلند ایشان را - كه همانا «لیستنقذ عبادك» باشد - تحقق بخشیم.

75- معنای صدقه

در توضیح معناى صدقه عرض مى‏ شود که از نظر عرف صدقه مفهومى مغایر با معناى حقیقى خود یافته و تا اندازه اى عدم مطلوبیت دارد و ایجاد تنفر مى ‏كند، اما در زبان روایات، بار مثبت و كاملاً پسندیده ای دارد؛ به این معنا كه صدقه  تصدیق خدا و پیامبر صلى الله علیه وآله است. به دیگر بیان، هرچه را خدا یا پیامبر صلى الله علیه وآله بگویند، انسان  بپذیرد و تصدیق كند.

 در روایت آمده است روزى پیامبر خدا صلى الله علیه وآله از نماز جماعت فراغت یافت و شخصى را دید كه - شاید به دلیل به موقع نرسیدن براى نماز - نماز را به تنهایى و فرادا مى‏ گزارد. پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: «من یتصدق على هذا فیصلی معه؟ چه كسى بر این [نمازگزار] تصدق كرده، او را در نماز گزاردن همراهى مى‏كند؟». پس از این سخن پیامبر صلى الله علیه وآله شخصى فرموده حضرتش را به گوش گرفت و به آن مرد اقتدا كرد.

 نظر به اینكه در نماز جماعت به مقدار پاداشى كه براى مأموم لحاظ شده به امام اضافه مى‏ شود. این پاداش را پیامبر صلى الله علیه وآله صدقه ‏اى از طرف مأموم براى امام جماعت دانسته است؛ چراكه مأموم با تصدیق سخن پیامبر صلى الله علیه وآله مبنى بر پاداش شركت در نماز جماعت، در نماز جماعت شركت كرده و او را از پاداش خداوند بهره‏ مند كرده است. همچنین صدقه به پدر و مادر كه در روایت آمده است، همین معنا را اراده مى ‏كند.

76- کیفیت نماز معصومان

گاه سخن از نماز امیرمؤمنان، امام حسن مجتبى و سایر معصومان علیهم السلام به میان مى ‏آید و از طرفى سخن از نماز ماست. در مقام مقایسه در مى ‏یابیم كه نماز ما در واقع بى ‏جان و جوهر است. امامان معصوم علیهم السلام به هنگام نماز یا به گاه آماده شدن براى نماز از خود بى ‏خود مى ‏شدند. در تاریخ است كه در یكى از جنگ‏ ها تیرى به پاى امیرمومنان حضرت علی علیه السلام نشست. كار خارج كردن تیر از پاى حضرت دشوار و دردناك بود. از این رو زمانى كه حضرت به نماز ایستادند، تیر را از پاى ایشان درآورند. امیرمومنان علیه السلام آنچنان از غیرنماز فارغ شده بود كه درد كشیدن تیر را احساس نكرد.

 حضرت امام حسن علیه السلام وقتى وضو مى‏ گرفت رنگ چهره ‏شان زرد مى‏ شد؛ چراكه مى ‏دانست در برابر چه كسى قرار خواهد گرفت. البته مثل این حالات عظیم جز براى معصومان علیهم السلام براى احدى ممكن نیست و انتظار چنین نمازى نیز نمى ‏رود، اما نمازگزار حداقل آن قدر باید حضور ذهن داشته باشد كه وقتى به نماز ایستاده و می گوید «الله اكبر» بداند چه مى ‏گوید و معناى «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» را بداند و وقتى كه «الحمد للَه ربّ العالمین» را بر زبان مى ‏آورد، آگاه باشد كه از چه و با چه كسى صحبت مى ‏كند. همین قدر سعى و تلاش در اقامه نماز خوب است.

 حال اگر از نمازى سخن گفته شود كه آدمى را از خود بى‏ خود مى‏ كند و جز ذات الهى چیزى به ذهن خطور نمى ‏كند به یقین مراد از چنین نمازى نماز معصومان علیهم السلام است. از آنجا كه آنان امامان ما هستند و بنا به فرموده امیرمومنان علیه السلام: «ألا وإنَّ لكلّ مأموم اماماً؛ بدانید كه هر مأمومى را امامى است»، باید -اگر نه مانند آنان- كه حداقل حضور قلب و ذهن را در نماز رعایت كنیم و به این مقدار كه نام و تاریخ زندگى امامان را بدانیم، اكتفا نكرده، بلكه باید منش آنان را سرمشق قرار دهیم و به آن عمل كنیم و مهم ‏تر اینكه سعى كنیم مستخف به نماز نباشیم و آرام آرام بعضى از مراتب استخفاف را كم كنیم. شیطان كارش این است كه هنگام نماز در كنار انسان بایستد و او را از فرمان «صبّروا النفس» دور كند و از دیگر سو مطالب داراى اهمیت را از ذهن انسان مى‏ گذراند و بدین ترتیب او را از حضور قلب و گزاردن نمازى پسندیده محروم مى ‏كند.

 یكى از سخنرانان مى ‏گفت من به عنوان یك منبرى محورهاى سخنانم را در حال  نماز تنظیم مى ‏كنم.

 اگرچه ممكن است ایشان این سخن را جدى نگفته باشد، اما این احتمال نیز وجود دارد. پس باید بپذیریم كه نماز جاى هیچ فكرى جز فكر خدا نیست و نماز را بگذارید فقط براى نماز. هرچیزى جاى خود دارد و نماز زمان عبودیت و اظهار نیاز به معبود است. نماز یعنى پیوستن یك قطره به دریا و تطهیر روح.

77- اجابت فوری

شخصى مى ‏گفت براى حاجتى كه داشتم توسلى كردم و فوراً حاجتم برآورده شد. اكثر ما زمانى كه در فشار و سختى و اضطراب روحى قرار مى‏ گیریم و حاجتى داریم به سراغ دعا مى ‏رویم. البته كارى پسندیده است، اما كاش همیشه به یاد خدا باشیم و در آسایش و راحتى نیز مانند روزهاى گرفتارى دعا كنیم و ذكر بگوییم.

 در كتاب شریف كافى روایات متعددى آمده است ازجمله اگر خداى متعال كسى را خوش نداشته باشد و- نعوذ باللَه - نخواهد او را در آخرت با اولیا و صالحان محشور و همنشین كند، وى را دچار استدراج مى ‏كند؛ بدین معنا كه خدا وسایل این امر را نه به اجبار، بلكه به تدریج در اختیار انسان مى ‏گذارد تا خود سبب طرد خویش از درگاه الهى را فراهم آورد و در روز قیامت از همنشینى با اولیاى خدا محروم گردد.

 در این باب آمده است یكى از اصحاب امام صادق علیه السلام خدمت حضرت رسید و عرض كرد: یابن رسول ‏اللَه، دعا كردم خدا به من خانه ‏اى عطا كند، در اندك زمانى خواسته‏ ام برآورده شد. نیز از خدا هزار درهم خواستم، دعایم مستجاب شد و همان هزار درهم به دستم رسید نه بیشتر و نه كم ‏تر. همچنین از خدا خادمى طلب كردم و همان شد. یابن رسول ‏اللَه، من از استجابت فورى دعاهایم بیمناكم.

 حضرت علیه السلام فرمودند: از چه مى‏ترسى؟ دعا كردى و خداى متعال اجابت فرمود.

 عرض كرد: «خشیت أن أكون مستدرجا؛ از آن ترسانم كه مبادا مستدرج باشم».

 حضرت علیه السلام فرمودند: حال كه مى ‏ترسى مستدرج باشى چه مى‏ كنى؟

 عرض كرد: شكر خدا مى ‏كنم و مى ‏گویم: الحمد له. الحمد لله كه محتاج این و آن نیستم. الحمد لله كه فلان مشكل را ندارم.

 حضرت علیه السلام فرمودند: «فما أعطیتَ أفضل ممّا أعطیت؛ آنچه (نعمت شكرگزارى) به درست آوردى از آنچه [از مال دنیا] به تو داده ‏اند برتر است».

 یكى از چیزهایى كه اولیاى خدا از آن در هراسند این است كه دعایشان زود مستجاب شود، به خواسته ‏هاى خود برسند و غرق در نعمت و بى ‏نیازى شوند و در نهایت از ذكر و یاد خدا غافل بمانند. كسى كه در این دنیا از مظاهر دنیوى بى ‏نیاز باشد و خانه، اتومبیل، ویلا و خدمتگزار داشته باشد و از بیشتر نعمت‏ هاى دنیوى بهره‏ مند گردد و كاملاً به آن ها دل بسته باشد و از دیگرسو از یاد خدا غافل شود و سر از فرمانش برتابد، چندان تمایلى به اندیشیدن در امور آخرتى نخواهد داشت كه همین امر برجسته‏ ترین نماد استدراج است.

 بنابراین، باید دید و نگاه خود را اصلاح كرد و چگونه اندیشیدن در امور دنیا و آخرت را فرا گرفت. جاى تردیدى نیست كه انسان هزاران احتیاج دارد، اما نباید ناداشته ‏هاى خود را با داشته‏ هاى دیگران مقایسه كند و در این اندیشه باشد كه چرا دیگرى ثروتمند است، ولى من نه و او چنین و چنان دارد و من محرومم؟ بلكه باید توجهش به چیزهایى باشد كه خدا به او عطا فرموده است و هماره براى داشته‏ هاى خود كه بسیارى از مردم از آن ها محرومند، خداى را سپاس گوید.

78- انفاق امام سجاد علیه السلام

روایت شده است كه امام سجاد علیه السلام انگور دوست مى ‏داشت. روزى یكى از خادمان حضرت كه مأمور خرید نیازهاى خانه ایشان بود از بازار مى ‏گذشت که چشمش به سبدى انگور افتاد كه براى فروش عرضه شده بود. چون مى ‏دانست ایشان انگور را دوست دارند، مقدارى خرید و به خانه برد. امام علیه السلام روزه بودند. موقع افطار انگورها را نزد حضرت آورد تا میل كنند. حضرت علیه السلام با تبسم رضامندى دست‏ شان را دراز كردند تا از آن تناول كنند كه صداى نیازمندى از بیرون خانه به گوش رسید كه مى ‏گفت من فقیرم و اكنون نیز وقت افطار است. چیزى به من دهید.

 حضرت علیه السلام به خادم گفتند: این انگورها را به سائل بده.

 عرض كرد: یابن رسول‏الله، مقدارى به او بدهید و بقیه را خودتان تناول بفرمایید.

 حضرت علیه السلام فرمودند: نه، همه آن را به او بده.

 امر حضرت علیه السلام اجرا شد و ایشان با چیز دیگرى افطار كردند. روز بعد خادم باز مقدارى انگور خرید و هنگام افطار براى امام علیه السلام آورد. حضرت علیه السلام بعد از نماز خواستند با انگور افطار كنند كه این بار نیز صداى نیازمندى از خارج خانه به گوش رسید. حضرت علیه السلام با شنیدن صدا امر فرمودند خادم انگورها را به سائل بدهد. روز سوم نیز همانند روز اول و دوم سپرى شد و روز  چهارم بانگ مددخواهى بینوایى به گوش نرسید و حضرت انگور را تناول فرمودند.

 همه اعمال و رفتار ائمه علیهم السلام درسى است براى همگان كه باید از آن پیروى كنند تا به معناى واقعى كلمه دوستدار و پیرو این خاندان به شمار روند. مى‏ بینیم حضرت سجاد علیه السلام همانند پدر و جدش و مادرش فاطمه زهرا علیهم السلام از چیزى كه مورد علاقه ‏شان بود مى ‏گذشت تا بدین وسیله دلى را شاد گرداند و به كمال نیكوكارى دست یابد؛ چراكه خداى متعال در قرآن فرموده است: «لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى‏ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ؛ هرگز به نیكوكارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق كنید».

79- تأسی به رسول الله صلی الله علیه وآله در زندگی

از دیگر مسائل این است كه بدانیم چگونه زندگى كنیم و چه معیارهایى در زندگى داشته باشیم. اگر درصدد یافتن معیارهاى اسلامى و اخلاقى باشیم به موارد فراوانى برمى ‏خوریم كه در روزگار ما زندگى مى ‏كنند یا با فاصله نه ‏چندان زیادى پیش از ما زندگى مى ‏كردند.

 نگاهى به زندگى آن بزرگان چگونه زیستن را به انسان مى ‏آموزد. یكى از این بزرگان وارسته شیخ مرتضى انصارى قدس سره است. در احوالات ایشان نوشته‏ اند وى مدت شانزده سال مرجعیت عامه شیعه را برعهده داشت و به دلیل همین موقعیت سالیانه مبالغ هنگفتى از سكه‏ هاى رایج به عنوان وجوه شرعى براى ایشان مى ‏آوردند. زمانى كه آن بزرگوار چشم از جهان فروبست و به دیدار حق شتافت، پس از انجام مراسم، میراث ‏بَران گرد آمدند تا ارثیه شیخ را تقسیم كنند. پس از محاسبه، ارزش تمام آنچه از او برجاى مانده بود، هفت تومان شد.

 ارزش هفت تومان آن روز به قیمت امروز حداكثر دویست و هشتاد هزار تومان مى ‏شود، یعنى هریك تومان، معادل چهل هزار تومان؛ مبلغى كه با دارایى بینواترین مردم این روزگار سازگارى ندارد. داستان دیگرى از شیخ انصارى نقل شده است كه قابل تأمل است. نقل كرده‏اند مبلغ هنگفتى پول براى شیخ آوردند. او بدون اینكه آن ‏را وارسى كند محموله را دست‏ نخورده فرستاد تا میان مستمندان تقسیم شود.

راستى او كه بود؟ آیا معصوم بود؟ بى‏ تردید خیر، اما خودساخته و از فریبایی ‏هاى دنیا رهیده بود و مى‏ كوشید تا از سرور آفرینش حضرت محمدبن عبد الله صلى الله علیه وآله پیروى كند؛ پیامبرى كه نیمى از اتاق كوچكش را با حصیر و نیمى دیگر را با خاك یا شن فرش كرده بود، بر حصیر مى‏ خفت و بر خاك اتاق نماز مى‏ گزارد. این بزرگان در بخشش نیز راه پیامبر صلى الله علیه وآله را مى ‏پیمودند. در روایات آمده است پیامبر خدا صلى الله علیه وآله مكرراً در حالى كه سخت گرسنه بودند، غذاى اندك خود را به كسانى مى‏ بخشیدند كه به اندازه آن حضرت گرسنه نبودند.

80- برنامه همه جانبه اسلام برای زندگی بشر

اسلام، آدمى را از پیش از تولد تا پس از مرگ برنامه داده است و تمامى آنچه براى سعادت و كامروایى دنیایى و آخرتى ‏اش لازم است بیان كرده است. اخلاق اسلامى مجموعه هنجارها و ناهنجارهاست كه با عنوان فضائل و رذائل یا بایدها و نبایدها مطرح مى‏ شود. اخلاق یا دانشِ چگونه زیستن در میان علوم اسلامى جایگاه بسیار والایى دارد. از این ‏روست كه پیامبر صلى الله علیه وآله فرموده‏اند: «إنی بعثت لأتمم مكارم الأخلاق؛ برانگیخته شدم تا كرامت ‏هاى اخلاق را به كمال برسانم» و خداى سبحان نیز فرموده است: «وَ إِنَّكَ لَعَلَى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ به راستى تو را خویى است بسیار والا». پس بى ‏دلیل نیست كه اخلاق شانه ‏به ‏شانه عقاید و احكام حركت مى‏ كند. احكام، وظایف رفتارى آدمى را در عرصه شریعت تعیین مى‏ كند و عقاید باورهایش را. اخلاق به وى مى ‏آموزد كه چگونه در بستر جامعه با سایر هم‏ كیشان و هم نوعانِ خود زندگى كند تا سعادتمند شود و نیز چگونه روح الهى خود را از پیرایه‏ ها پاك كند تا لایق خلیفة الله شدن شود و تاج كرامت را بر سرنهد و از حضیض ذلّت به اوج عزّت برسد.

81- ثمره نیکی در زمان حیات

نقل شده است یكى از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله از دنیا رفت و پس از مرگ او فرزندش خدمت رسول خدا صلى الله علیه وآله رسید و عرض كرد: یا رسول ‏الله، پدرم یك اتاق پر از خرما برجاى گذاشته و وصیت كرده هنگامى كه از دنیا رفتم به رسول خدا صلى الله علیه وآله اطلاع بده كه این اتاق خرما در اختیار شماست و براساس نظر خود آن را مصرف كنید تا ثواب آن عاید من گردد.

 در آن دوران خرما غذاى معمول و متعارفی بود و افراد براى غذاى روزانه یا افطار یا سحرى از خرما استفاده مى‏ كردند.

 حضرت رسول‏ صلى الله علیه وآله خرماى موجود در آن اتاق را به مردم دادند و یك دانه از آن روى زمین باقى مانده بود كه قسمتى از آن را پرندگان خورده بودند. حضرت آن خرما را از روى زمین برداشتند و فرمودند: «اگر صاحب این اتاق خرما همین یك دانه خرما را در زمان حیاتش و به دست خود در راه خدا داده بود، ثوابش براى آخرت او بیش از تمام این خرماهایى بود كه من پس از مرگ او به مردم دادم».

 بنابراین، اگر بعد از مرگ ما دیگران براى ما طلب مغفرت كنند، شب اول، سوم، هفتم، چهلم و سال بر سر مزار ما حاضر شوند و براى ما فاتحه، نماز و قرآن بخوانند، تمام اینها خوب است، ثواب هم عاید ما مى ‏شود، اما رسول خدا صلى الله علیه وآله كه ثواب شناس و آخرت شناس است مى ‏فرمایند اگر در زمان حیات خود حتى كار كوچكى انجام دهید ثواب آن با بزرگ ‏ترین كارهایى كه دیگران بعد از مرگ شما انجام دهند، قابل مقایسه نیست.

82- نیکی در زمان حیات

بسیارى از ما آماده ایم در وصیت نامه خود بنویسیم پس از مرگ من ثلث مالم را در راه خدا مصرف كنید، خمس و ردّ مظالم بپردازید و به نیابت از من نماز، روزه و حج بجا آورید و ... . اما باید توجه داشت كه این كار آسان است؛ زیرا وصیت كننده مى‏ داند پس از مرگ اموالش در اختیار ورثه قرار مى ‏گیرد. از این رو وصیت مى‏ كند دیگران براى او خیرات بفرستند، ولى اگر كسى در زمان حیات خود كه دارایى ‏اش را در اختیار دارد و دست ورثه نیفتاده است، سختى دل كندن از مال را به جان بخرد و كارى انجام دهد، براى قیامت او ارزشمندتر است و لذا تا زنده هستیم باید براى آینده خود كارى انجام دهیم.

نمونه ‏هاى فراوانى وجود دارد كه ورثه اجازه نداده ‏اند به وصیت میت عمل شود. به عنوان نمونه سال ها پیش همراه یكى از دوستان براى دیدار شخصى كه بیمار بود به منزلش رفتیم. او وصیت نامه ‏اش را -كه در دفاتر رسمى دولتى به ثبت رسانده بود- آورد و به ما نشان داد. وى وصیت كرده بود بعد از مرگش مقدارى از اموالش را براى مصارف مشخصى در اختیار مرحوم اخوى بگذارند. باتوجه به این كه وصیت نامه او قانونى بود و همه فكر مى ‏كردند اجراى وصیت نامه او قطعى است، اما تا امروز كه بیست و پنج سال از تاریخ فوت او مى ‏گذرد، هنوز یك هزارم آنچه او وصیت كرده بود عملى نشده است. مرحوم اخوى نیز تا زنده بودند چند مرتبه افرادى را فرستادند تا با ورثه او گفتگو كنند و وصیت او را عملى نمایند، اما مؤثر واقع نشد، تا اینكه مرحوم اخوى از دنیا رفتند.

 مى ‏دانیم كه بسیارى از وصیت‏ها با همین سرنوشت روبه رو مى ‏شوند، البته برخى از ورثه نیز به وصیت نامه‏ ها عمل مى ‏كنند كه خوشا بر احوالشان.

 بنابر آنچه گذشت، چرا انسان در كار خود كوتاهى كند و كار را به ورثه واگذارد؟ در حالى كه اگر هم ورثه به وصیت عمل كنند، ثوابش كم است. بنابراین، عقل حكم مى‏ كند انسان تا زنده است براى قیامتش كارى انجام دهد، هرچند سخت است كه انسان خانه و دارایى و ... را در راه خدا بدهد، زیرا مى‏ ترسد در آینده محتاج شود، اما ثواب آن قابل مقایسه با آنچه بعد از مرگ براى او انجام مى‏ دهند نیست. 

83- اصرار بر هدایت دیگران

باتوجه به افتخارى كه نصیب ما شیعیان شده است كه پیشواى بزرگى مانند آقا امیرمؤمنان‏ حضرت علی بن ابی طالب علیهماالسلام داریم، سعى كنیم از بركت وجود آن حضرت براى رستگارى در دو سرا بهره‏ مند شویم و بدانیم افتخار واقعى با پیروى از ایشان تحقق مى‏ یابد. لذا با آن حضرت پیمان مى‏ بندیم كه به سفارش هاى ایشان در عمل به قرآن، اهمیت به نماز، صله رحم، احسان به مردم و ... عمل كنیم و با بستگان و مردم با اخلاق نیك رفتار نماییم. توجه داشته باشیم انسان بداخلاق على‏رغم توانایی هایى كه دارد، براى دیگران غیرقابل تحمّل مى‏ شود و افراد از گرد او پراكنده مى‏ گردند. دیگران را نیز نصیحت كنید تا همراه با شما به سوى بهشت گام بردارند و تنها به فكر رستگارى خود نباشید و حتى اگر ده بار و صد بار به آنان تذكر داده ‏اید، خسته نشوید و بر تلاش خود در راه آشنا كردن‏ شان با قرآن بیفزایید تا آنان نیز با عمل به قرآن رستگار شوند و در پرتو آن پاداش شما نیز افزوده گردد.

84- نماز عامل دوری از زشتی ها

قرآن مى ‏فرماید:«إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى‏ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنكَرِ؛ نماز از كار زشت و ناپسند باز مى ‏دارد».

 با خواندن قرآن كریم بررسى كنید چرا برخى علی رغم اینكه نماز مى ‏خوانند مرتكب گناه نیز مى ‏شوند و چگونه مى ‏توان به این آیه عینیت بخشید كه انسان نمازگزار به گناه آلوده نشود و آنگاه كه راه رسیدن به مطلوب آیه را فهم كردید، به گونه ‏اى نماز بخوانید كه مانع آلودگى ‏تان به گناه شود. از معصوم‏ علیه السلام نقل شده است كه فرمودند هنگامى كه شروع به خواندن سوره‏ هاى قرآن مى‏ كنید به این فكر نباشید كه زودتر آن را تمام كنید، بلكه هر آیه ‏اى را تلاوت مى‏ كنید مقدار انطباق اعمال خویش را با آن بسنجید.

85- معنای غبطه و حسد

در محاورات عادى غبطه به معناى حسرت است و در علم اخلاق غبطه جزء فضائل اخلاقى است و با حسد كه جزء رذائل اخلاقى است، در تقابل است.

 حسد یعنى انسان نتواند برخوردارى دیگرى را از نعمتى كه خدا به او داده تحمل كند و ناراحت شود و آرزوى برباد شدن نعمت او را كند و خود صاحب آن نعمت شود، كه این صفت از صفت هاى ناپسند است. اما گاهى كسى مى ‏بیند دیگرى نعمتى دارد و آرزو نمى‏ كند كه آن نعمت از دست او زائل شود، بلكه آرزو مى ‏كند كه خدا همانند آن را به او نیز ارزانى فرماید، كه این صفت را اصطلاحاً غبطه مى‏ گویند.

بنا به نقل روایت، فضل بن شاذان شخصى را براى انجام كارى خدمت امام حسن عسكرى‏ علیه السلام فرستاد كه پس از بازگشت از خدمت آن حضرت گفت: حضرت به من فرمودند: «أَغْبِطُ أَهْلَ خُراسان لمَكان الفَضْل بِن شاذان وَكَوْنَه بَین أَظْهُرِهِم؛ از وجود فضل بن شاذان [با آن مقام و جلالت‏] در میان مردم خراسان، بر آنان غبطه مى‏ خورم».

 پر واضح است مقصود امام ‏علیه السلام در این روایت معناى تطبیقى غبطه نیست، بلكه مقصود معناى مجازى آن است. باید توجه داشت كه نسبت دادن هیچ یك از معناى حقیقى و مجازى غبطه (حسرت) به امام معصوم‏ علیه السلام جایز نیست، یعنى امام معصوم‏ علیه السلام نسبت به كسى حسرت یا غبطه نمى‏ خورند، زیرا هیچ كس ویژگى ممتازى ندارد كه امام معصوم فاقد آن باشد، اما هیچ كس نمى ‏تواند مدعى شود آنچه امام معصوم دارد، او نیز دارد.

 پس طبق قرائن خارجیه مى ‏توان نتیجه گرفت كه منظور امام این است كه جا دارد هركس نسبت به جایگاه فضل بن شاذان حسرت بخورد و بگوید اى كاش من هم در خراسان مى ‏بودم تا از اخلاق نیك، بیان و عمل فضل بن شاذان استفاده مى ‏كردم.

86- راه جبران حرام اندوزی

یك نفر از كارگزاران بنى‏ امیه خدمت امام صادق ‏علیه السلام رسید و عرض كرد من بدون توجه به احكام حلال و حرام و رعایت ضوابط شرعى اموال هنگفتى جمع كرده ‏ام، ولى اكنون متوجه خطاى خود شده ‏ام. حكم آن اموال چیست؟

 حضرت فرمودند: اگر حكم آن را بیان كنم اجرا مى ‏كنى؟

 گفت: آری.

 حضرت فرمودند: باید از تمام اموالت حتى لباسى كه بر تن دارى چشم بپوشى. او هم تأملى كرد و گفت: انجام مى ‏دهم و به این صورت توبه كرد و در شمار سعادتمندان درآمد.

87- انسان صاحب اختیار است

یك آقا یا بانویى در هر شرایطى قرار داشته باشد، مى ‏تواند بهترین یا بدترین زن روزگار خود و حتى تمام تاریخ شود؛ چراکه خوب بودن یا بد شدن به انتخاب فرد است، چه اینكه خداى تبارك و تعالى به هر مرد و زنى لطف فرموده است و عقل، قدرت فهم و اختیار به او عطا كرده و انسان به خواست خود هر راهى را كه بخواهد بر مى‏ گزیند. خداى متعال در قرآن كریم براى زن كافر و مؤمن مثال زده، ابتدا مثال كافر را بیان نموده، مى‏ فرماید: «ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ؛ خدا براى كسانى كه كفر ورزیده ‏اند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده».

 این دو همسر دو تن از پیامبران برگزیده الهى، یعنى همسر حضرت نوح - كه از پیامبران اولوالعزم است - و همسر حضرت لوط، بودند، اما با وجود اینكه در منزل دو پیامبر زندگى مى ‏كردند و با آنان معاشرت داشتند و شب و روز شاهد گفتار و كردار نیك آن دو بزرگوار بودند، كارشان به اندازه‏ اى زشت بود كه در این مورد ضرب المثل و نمونه شده‏ اند. در مقابل، خداى متعال بعد از این آیه از زن دیگرى به عنوان نمونه زن درستكار یاد كرده، فرموده است: «وَضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ؛ و براى كسانى كه ایمان آورده‏اند، خدا همسر فرعون را مثل آورده».

 آسیه همسر فرعون با وجود اینكه با شوهرش كه نماد ظلم، شقاوت و سركشى بود و ادعاى خدایى مى‏ كرد، روزگار مى‏ گذراند، اما به اندازه ‏اى پسندیده عمل كرده است كه خدا در قرآن كریم از او به عنوان الگوى زنان درستكار عالم یاد مى‏ كند. بنابراین، انتخاب خوب و بد بودن به عهده انسان نهاده شده است و خدا به انسان قدرت انتخاب داده تا هر راهى را دوست دارد انتخاب كند.

88- حلم و صبر موجب تقرب به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف

مسأله مهمی كه باید براى رسیدن به مقام قرب امام زمان عجل الله فرجه مورد توجه قرار گیرد، حلم است. در علم اخلاق صبر و حلم هردو به معناى شكیبایى هستند، اما با این تفاوت كه صبر به معناى شكیبایى در برابر پیش ‏آمدهایى است كه انسان در برابر آن ها بى ‏اختیار است، مانند كسى كه دراثر تصادف مصدوم مى ‏شود و دست و پایش آسیب مى ‏بیند و باعث درد و بى‏ خوابى او مى ‏شود، یا بردبارى در برابر مشكلات زندگى كه شخص راهى غیراز آن ندارد، اما گاهى ممكن است خانمى با سخنان نادرست و احتمالاً بى‏ اساس شوهر، پدر، مادر، فرزند و ... رو به رو شود. در این صورت اگرچه او حق رد آن سخنان را دارد و مى ‏تواند در برابر گوینده ایستادگى كند، با خودسازى قدرت تحمل و بردبارى خود را در برابر این گونه سخنان تقویت مى ‏كند كه به این نوع شكیبایى حلم گفته مى ‏شود.

89- لزوم مهلت دهی به بدهکار

گاهى بدهكار و طلبكار احكام مسلّم قرآن را زیر پا مى ‏گذارند. شاید اكثر آنان اصلاً ندانند در قرآن چنین حكمى وجود دارد كه اگر شخصى از كسى طلبكار است و مى ‏داند بدهكار غیراز مستثنیات دین دارایىِ دیگرى ندارد، نمى ‏تواند بدهكار را وا دارد كه منزل، لباس، لوازم مورد نیاز منزل یا ماشینش را كه در حد نیازش باشد، بفروشد و بدهى او را بپردازد. بسیارى خبر ندارند كه چنین حكمى نه تنها نظر شیعه كه از ضروریات فقه اسلام است و قرآن كریم در این ‏باره تصریح كرده، مى ‏فرماید: «وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى‏ مَیسَرَةٍ؛ و اگر [بدهكارتان] تنگدست باشد، پس تا [هنگام] گشایش مهلتى [به او دهید]».

90- کیفیت اعمال ملاک تقرب

در روایتى از امام صادق‏ علیه السلام نقل شده است كه فرمودند: «مرّ بی أبی وأنا بالطواف وأنا حدث وقد اجتهدت فی العبادة فرآنی و أنا أَتصابُّ عرقاً فقال لی: یا جعفر یا بُنی، إنّ اللَه إذا أحبَّ عبداً أدخله الجنة ورضی عنه بالیسیر؛ روزى در [ایام جوانى‏] و در حال طواف بودم و سخت خود را در عبادت به زحمت انداخته بودم و عرق از بدنم جارى بود. در آن حال پدرم از كنارم گذشت و به من فرمود: اى جعفر، پسرم [خود را به زحمت نینداز؛ زیرا] اگر خدا بنده ‏اى را دوست بدارد، او را وارد بهشت مى ‏كند و از عمل كم نیز خشنود مى‏ شود».

91- درجات متعدد بهشت

امام سجاد علیه السلام فرمودند: «إنّ الجنّة درجات، فدرجة أهل الفعل لا یدركها أحد من أهل القول ودرجة أهل القول لا یدركها غیرهم؛ قطعاً بهشت درجاتى دارد، كه مدعیان به سخن درجه اهل عمل را در نیابند و دیگران (آنان كه نه اهل عمل باشند و نه اهل سخن) به درجه اهل سخن نائل نیایند».

 حضرت در این بخش از سخن خود بهشت را داراى مراتبى خوانده‏ اند و اینكه بهشتیان در یك سطح نیستند؛ زیرا مقام كسانى كه عمل صالح انجام مى‏ دهند، بیشتر از مقام كسانى است كه سخنان خوب مى ‏گویند، هرچند سخن خوب گفتن عمل پسندیده ‏اى است، اما مقام هركدام از این دو گروه متفاوت است.

92- مقام معنوی شطیطه

شطیطه بانویى است كه به مقام والایى رسیده و در نیشابور مدفون است. من هرگاه به مشهد مشرف مى‏ شوم اگر محذورى نداشته باشم، به احترام آن بانوى والا مقام به همراه دوستان همسفرم به زیارت ایشان مى ‏رویم. این بانوى ارجمند داستانى شنیدنى دارد.

 در شرح حال او، نام پدر، شوهر، فرزندان و دیگر بستگانش نیامده و محل و تاریخ تولد او معلوم نیست، ولى باتوجه به نام عربى او مى‏ توان احتمال داد اهل یمن، حجاز، عراق یا یكى از كشورهاى عربى بوده است. شطیطه از جهت ادبى اسم مصغر است، یعنى «شط كوچك».

 او كه در شهر نیشابور زندگى مى ‏كرد متوجه شد كاروانى عازم مكه است و قصد دارد در مدینه با امام موسى كاظم‏ علیه السلام دیدار كند. عده‏ اى از نیشابوریان، كیسه‏ هاى پول، طلا و پارچه ‏هاى گران ‏قیمت براى آن حضرت فرستادند. او نیز با شرمندگى دو درهم براى امام‏ علیه السلام فرستاد؛ مبلغى كه یك پنجم قیمت یك گوسفند و ناچیز بود، به خصوص باتوجه به هدیه كسانى كه مثلاً هزار دینار معادل سه كیلو طلا فرستاده بودند.

 او دو درهم را در پارچه ‏اى بست و به شخصى كه قصد داشت به زیارت خانه خدا و امام موسى كاظم‏ علیه السلام در مدینه برود، داد و این آیه را خواند كه مى ‏فرماید: «وَ اللهُ لَا یسْتَحیىِ مِنَ الْحَقِ‏؛ و حال آنكه خدا از حق [گویى] شرم نمى ‏كند».

 و بدین صورت حقى را كه از آن حضرت به عهده داشت، حالا یا خمس بوده یا نذر براى ایشان فرستاد.

 هنگامى كه پیك و حامل هدایاى مردم نیشابور به مدینه و خدمت حضرت امام موسى كاظم‏ علیه السلام رسید و امانت‏ هاى مردم را تحویل ایشان داد، حضرت قبل از همه هدایا آن دو درهم را برداشته و خواندند: «وَ اللهُ لَا یسْتَحیی مِنَ الْحَقِ‏». آنگاه به وسیله همان شخص كفنى براى شطیطه فرستادند و به او فرمودند: وقتى به نیشابور رسیدى كفن را به شطیطه بده و به او بگو: چند روز بعد از آن از دنیا خواهى رفت و من براى نماز میت شما حاضر مى ‏شوم.

 در آن زمان تعداد انگشت شمارى از شیعه در نیشابور زندگى مى ‏كردند. پس از چند روز شطیطه از دنیا رفت و مراسم غسل و كفن او به وسیله زنان شیعه شهر نیشابور انجام شد و جنازه را تا محل دفنش تشییع كرده، تابوت را در مقابل قبرى كه از قبل آماده شده بود گذاشته، آماده نماز شدند، اما كسى از ماجراى شطیطه خبر نداشت و شاید شیعیان از همدیگر مى ‏خواستند كسى نماز میت را بخواند. در همین حال از دور سوارى را دیدند كه شتابان به سوى آنان مى ‏آید كه به منظور غبارآلود نشدن، سر و روى خود را بسته است. سوار از اسب پیاده شد و پارچه را از صورت خود كنار زد. شیعیان كه حضرت را ندیده بودند، ایشان را نشناختند، ولى آن شخص كه تازه با امام كاظم ‏علیه السلام دیدار كرده بود و خبر داشت كه ایشان براى خواندن نماز شطیطه تشریف مى ‏آورند، حضرت را شناخت و شیعیان را از حضور حضرتش آگاه كرد و آن ها از اینكه امام‏ علیه السلام را در میان خود مى ‏دیدند بسیار شادمان شدند و نماز میت را به امامت ایشان برگزار كردند و با حضور ایشان شطیطه را به خاك سپردند.

 این داستان جاى تأمل دارد كه چگونه یك زن كه اطلاعات چندانى درباره او در دست نیست با ارسال مخلصانه دو درهم خدمت آن امام معصوم‏علیه السلام به مقامى مى‏رسد كه حضرتش از مدینه براى خواندن نماز بر جنازه او به نیشابور تشریف برده، پس از خواندن نماز وقتى او را در قبر مى ‏گذارند، مقدارى از خاك قبر امام حسین‏ علیه السلام روى بدنش مى ‏افشانند. آیا براى چنین مقام ارجمندى مى ‏توان بهایى مادى قائل شد؟ هرگز، زیرا اگر كسى صدها میلیارد هم ثروت داشته باشد، وقتى از دنیا مى ‏رود، آن ثروت براى او ارزشى ندارد و هر مقدار مثلاً اعتبار و بهره ‏مندى از مادیات، محبوبیت اجتماعى و دست ‏بوسى داشته باشد، همه تمام مى‏ شود، اما این مقام و احترام تمام نمى ‏شود، بلكه جاودانه خواهد بود.

 به یقین چنین سخنى گزافه نیست؛ چه این كه بعد از هزار و دویست سال امروز قبر شطیطه مزار شیفتگان اهل بیت ‏علیهم السلام و حاجتمندان است و در آخرین سفرى كه به زیارت ایشان رفتم، دیدم مزار او حرم، ضریح و بارگاه دارد. شخصى كه در حرم او مشغول خواندن قرآن بود، مى‏ گفت: نذر شطیطه كرده بودم كه در عوض برآورده شدن حاجتم، یك ختم قرآن در حرم او بخوانم و به روح او هدیه كنم. اكنون مشغول اداى نذر خود هستم.

93- محبت اهل بیت علیهم السلام به مردم

خداى سبحان بسیار مهربان است و ائمه معصومین‏ علیهم السلام نیز كه افتخار ما پیروى از آن هاست - واژه‏ اى بهتر از واژه افتخار نمى ‏شناسم كه در حق آنان به كار برم - نیز بسیار مهربانند و هر كار خوبى را به بهترین وجه جبران مى‏ كنند و عوض آن را مى ‏دهند. وانگهى جلب توجه و عنایت ائمه‏ علیهم السلام نیاز به پول ندارد. مردم مى‏ توانند از راه دور با عرض یك «السلام علیك یا أبا عبداللَه‏» عنایت آن پاكان را جلب كنند. البته اگر شخصى با توان هزینه كردن مثلاً ده درهم در راه خدا دو درهم هزینه كند، یا كسى كه مى ‏تواند یك میلیون تومان در راه خدا بدهد، اما كمتر از آن پرداخت كند، به همان اندازه كم بهره‏ مند خواهد شد. به هر حال هركس به اندازه توان عقلى، علمى، اخلاقى و ادراك خود مسئول است.

94- علی علیه السلام الگویی کامل

یكى از اصحاب امیرمؤمنان ‏علیه السلام نقل مى ‏كند: در دوران ریاست ظاهرى حضرت على‏ علیه السلام شبى در خدمت آن حضرت بودم. هنگام خواب فرا رسید و حضرت براى استراحت به بستر رفتند و من هنوز بیدار بودم. پس از چندى دیدم آن حضرت بیدار شد و برخاست و به من فرمودند: «أرامقٌ أم راقد؛ خوابى یا بیدار؟»، ولى به دلیل كمبود خواب به سختى حركت مى‏ كردند.

 عرض كردم: یا امیرالمؤمنین، شما روزها مشغول كار و اداره امور مردم هستید، چرا شب این ‏گونه كم استراحت مى ‏كنید؟

 در پاسخ فرمودند: «إن نمت اللیل ضیعت نفسی، وإن نمت النهار ضیعت حقوق الرعیة؛ اگر شب بخوابم، خویش را ضایع كرده‏ ام و اگر روز بخوابم، حقوق مردم را».

 این میزان خواب و استراحت حضرت على‏ علیه السلام پیشواى ما شیعیان است. از جهت دارایى و تعلقات دنیایى ایشان نیز نقل شده است که كسى بر آن حضرت وارد شد و از او پرسید: وسایل زندگى شما كجاست؟! حضرت فرمودند: به خانه دیگر فرستاده‏ ام. وقتى آن شخص خانه حضرت را ترك كرد، از دیگران پرسید: خانه دیگر حضرت كجاست؟! به او گفتند: منظور آن حضرت خانه آخرت بوده است نه دنیا.

 از جهت خوراك نیز خود حضرت فرموده‏ اند: «وَ من طعْمِه بِقُرصَیه ألا وإنكم لاتقدرون على ذلك، ولكن أعینونی بورع؛ و از خوراكش به دو قرص نان اكتفا كرده است. البته شما را یاراى آن نیست كه چنین كنید، ولى مرا به پارسایى و مجاهدت و پاكدامنى و درستى خویش یارى دهید».

 حق نیز همین است كه نمى ‏توانیم مانند آن حضرت باشیم، اما به فرموده آن حضرت باید با پارسایى و تقوا او را یارى كنیم. ورع ما نیز آن است كه احكام خدا را فرا گیریم و به آن عمل كنیم و دیگران را نیز ارشاد نماییم.

95- انتخاب آگاهانه

«بینة»، یعنى چیز واضح و روشن و از این رو در شریعت اسلام به شهادت دو مرد عادل یا شهادت یك زن عادل نسبت به یك چهارم مال و چهار زن یا چهار مرد بینه گفته مى ‏شود؛ زیرا افراد متقى و عادل كه به ملكه عدالت متصف و از گناه گریزانند هنگامى كه نسبت به چیزى شهادت دهند، آن مسأله روشن و واضح مى‏ شود. البته احكام شهادت، ویژگى‏ هاى شاهد و ... در ابواب مربوط به آن در كتب فقهى ذكر شده است.

 خداى متعال مى‏فرماید: كتب آسمانى و قرآن را فرستادیم تا راه هدایت و ضلالت براى مردم روشن شود و هركس در هر راهى مى‏رود با آگاهى آن راه را طى كند، نه كوركورانه.

 اراده خدا بر این نیست كه مردم به اجبار در راه صحیح حركت كنند و از حركت در مسیر گمراهى خوددارى ورزند، بلكه هدف این است كه هركس راه خود را آگاهانه انتخاب كند. از این رو قرآن مى ‏فرماید: «لِّیهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عن بینة». حرف لام در اول كلمه «لیهلك» براى تعلیل است، یعنى علت و هدف از ارسال رُسل و فرو فرستادن كتب این است كه اگر كسى هلاك شود و كسى زنده شود و حیات معنوى و واقعى پیدا كند، براساس آگاهى باشد. رسالت انبیا و اولیا و كتب آسمانى همین بوده است كه مردم بدانند مثلاً راست گفتن، نماز خواندن، روزه گرفتن و مانند این ‏ها خوب است و بدان ‏ها پایبند باشند و آنان كه مرتكب دروغ، ظلم و سایر محرمات مى ‏شوند نیز بدانند كه عمل زشتى انجام مى ‏دهند. خداى سبحان نمى ‏خواهد كسى چشم ‏بسته كار خیر انجام دهد یا مرتكب عمل زشت شود. 

96- مژده به میراث خواران

یكى از شاگردان مرحوم آقا سید عبدالهادى شیرازى رضوان اللَه علیه داستانى را كه اصل آن را مى ‏دانستم، براساس مشاهدات عینى خود برایم نقل كرد كه براى من جالب بود. مرحوم آقا سید عبدالهادى شیرازى تا حدود هفتاد سالگى منزل ملكى نداشت و هنگامى كه خواستند براى ایشان منزلى تهیه كنند، قبول نمى‏ كردند و مى ‏فرمودند: «بشّر الوارث؛ به وارث بشارت دهید». البته بشارت دادن به وارث عمل نادرستى نیست و ثواب هم دارد كه انسان براى ورثه خود مالى به ارث بگذارد و از نظر شرعى مكروه است كه انسان در زمان حیاتش همه دارایى ‏اش را مصرف كند تا مالى به ورثه ‏اش نرسد و خدا این عمل را نكوهش نموده. اما این عبارت به این معنى است كه با این عمل چیزى به مالك نمى ‏رسد و رمز آن یك چیز است - كه فكر مى‏ كنم این نكته در ذهن و ارتكاز شما هم باشد - و آن اینكه انسان دائماً به خود تلقین كند كه «وَمَا عِندَ اللهِ بَاقٍ» و این آیه را هر روز، هر هفته، هر ماه و هر سال، صدها و هزاران بار تكرار كند.

 این سخن به این معنا نیست كه كسى دست از كار و تلاش بكشد و مشغول گفتن این ذكر شود، بلكه منظور این است كه انسان گامى پیش تر به سوى خدا بردارد و بر موفقیت ‏هایش افزوده شود.

97- ثروت بیشتر، خدمت بیشتر

نقل شده است روزى امام صادق‏ علیه السلام جویاى حال یكى از اصحاب شدند. به ایشان عرض كردند: یابن رسول‏ الله، وضع مالى او خوب است و بسیار مقدس و متدین است. از این رو سرمایه و مغازه ‏اش را به دست شاگردانش سپرده و خودش شبانه‏ روز در كنار قبر مطهر پیامبر صلى الله علیه وآله (در مسجدى كه هر دو ركعت نماز در آنجا برحسب افراد و روایات مختلف ثواب ده تا صد هزار ركعت نماز را دارد) مشغول عبادت است.

 امام صادق‏ علیه السلام كه ثواب نماز در مسجد پیامبر صلى الله علیه وآله را بهتر از همه مى ‏دانند او را احضار كردند و به او فرمودند: باید از فردا صبح سر كار حاضر شوى و به جاى رفتن به حرم پیامبر صلى الله علیه وآله به محل كسب و كارت بروى.

 او گفت: یابن رسول الله، من نیازى ندارم.

 حضرت فرمودند: اشكال ندارد. انسان متدین هرچقدر ثروت و دارایى‏ اش بیشتر باشد، خدمتش هم بیشتر مى ‏شود.

 حضرت در پاسخ كسى كه گفت من براى هزینه زندگى نیازى به كار ندارم، از كار با عنوان [عامل‏] عزت تعبیر فرمودند. بنابراین، كاركردن یك وظیفه است، اما باید انسان به خودش تلقین كند كه آنچه نزد خداست باقى مى ‏ماند، به ویژه اینكه از یك طرف شیطان و از طرف دیگر نفس اماره و نیز دوستان بد و زرق و برق دنیا انسان را به دورى از راه راست فرا مى‏ خوانند. لذا انسان باید توجه داشته باشد كه رمز موفقیت در آگاهى یافتن از این معنا و تلقین نسبت به این مسأله مهم است كه آنچه نزد خداست پایدار و جاودان خواهد ماند و آنچه نزد انسان است نابود خواهد شد.

98- ذره ذره خسارت!

در روایت آمده است كه برخى از مردم نگاه كردنشان، خوردن‏ شان، خریدشان و سایر اعمالشان حرام است. در این فرض و باتوجه به سخن امام‏ علیه السلام آیا در طول هفتاد یا هشتاد سال، انسان یك میلیون گناه نمى ‏كند؟ شخصى در كهنسالى نزد خودش محاسبه كرد كه اگر از هنگام بلوغ تا زمان محاسبه اعمالش كه حدود شصت سال مى شده، روزى یك دروغ، تهمت و یا غیبت مرتكب شده باشد، یا یك ناسزا به مردم گفته باشد، یا یك ظلم به زن، فرزندان، پدر، مادر و دیگران كرده باشد، نزدیك به بیست ‏هزار گناه مى ‏شود. همین كه شماره گناهانش را به ذهن آورد، سكته كرد و از دنیا رفت. اگر كسى عمق مسأله را فهم كند، یقیناً به قلب و به رگ‏ هاى عصب مغزش فشار وارد مى‏ شود و جان مى ‏سپارد، همان‏ گونه كه وقتى خسارت بزرگى به انسان وارد شود یا خبر ناگوارِ مرگ جوانى به مادرش برسد، فشار شدیدى بر او وارد مى ‏شود.

99- فهم و درک، عامل نجات

پرسشى به ذهن مى ‏رسد و آن اینكه چرا برخى با هزاران گناهى كه دارند حداقل احساس فشار نمى‏ كنند و وجدانشان به درد نمى ‏آید؟ پاسخ این است كه چنین افرادى به كودك خردسالى مى‏ مانند كه هنگام مشاهده عقرب به سراغ آن مى‏ رود و به علت عدم فهم و درك چه بسا اگر بتواند آن را با دست مى‏ گیرد تا با آن بازى كند؛ زیرا خطر آن را نمى ‏داند. از این رو با این عمل به استقبال نیش عقرب مى ‏رود. همین طور پدرى كه سیلى به صورت فرزند خود مى ‏زند، به دلیل عدم درك و فهمِ ظلم بودن آن چنین عملى را انجام مى‏ دهد. هرقدر فهم و درك انسان بیشتر شود، از مقدار نزاع‏ ها و كشمكش ‏هاى او كاسته خواهد شد. انسان عاقل و فهیم حتى اگر بداند دیدگاه رفیقش با دیدگاه او كاملاً تفاوت دارد، باز هم با او نزاع نمى‏ كند.

 امروز یكى از دوستان قصه ‏اى درباره برخورد دوستش با او برایم نقل كرد كه به ذهنم رسید گاهى مؤمنان نیز تحت فشار شیطان خود را گرفتار برخى مسائل بیهوده مى ‏كنند. از این رو در پاسخ او داستان دو نفر را نقل كردم كه یكى از آن ها را مى ‏شناخت. گفتم: این دو نفر به تقوا و عدالت یكدیگر قطع دارند و پشت سرهم نماز مى‏ خوانند، اما در برخى مسائل با یكدیگر كاملاً اختلاف ‏نظر دارند و مثلاً یكى از آن ها صد در صد با مسأله ‏اى موافق است و دیگرى صد در صد با آن مسأله مخالف. مع ذلك به ایمان و عدالت یكدیگر اعتقاد دارند و هر دو خود را خدمت گزار اهل بیت‏ علیهم السلام مى ‏دانند.

 به هر حال، اگر هم اختلاف نظر دارند، چون هر دو فهیم هستند، اختلافشان هرگز به نزاع كشیده نمى‏ شود. اگر اختلاف نظرها به نزاع و قهر بینجامد، نشانه این است كه افراد رمز موفقیت را به خود كمتر تلقین كرده‏ اند و باید بیشتر تمرین و تلقین كنند. اساساً نشانه انسان‏ هاى موفق این است كه آیه «ما عنداللَه باق» را به خود تلقین كرده ‏اند و این باور و تلقین بر عملشان تأثیر گذاشته باشد.

100- جایگاه احکام الله

رسیدن به بالاترین ارزش و جایگاه ها در نزد خداى متعال بستگى به میزان دفاع ما از احكام خدا، عمل كردن بدان و تطبیق آن در زندگى و همچنین حفظ و رساندن آن به نسل‏ هاى آینده دارد.

 پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله به نواده ارجمندشان امام حسین علیه السلام مى ‏فرمایند:

«وَإِنَّ لكَ فی الجنّة درجاتٌ لا تنالُها إلاّ بالشهادةِ؛ تو را در بهشت درجاتى است كه جز با شهادت بدان نمى ‏رسى».

 مگر غیراز این است كه شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام موجب حفاظت دین خدا در روزگار یزید سركش شد و از تباه شدن احكام الهى جلوگیرى كرد؟

 به همین سان اقامه مجالس عزادارى امام حسین علیه السلام نیز مایه استمرار احكام الهى و پایدارى قرآن و سنت و اهل بیت علیهم السلام در میان مردم خواهد بود.

 آیا ما به اندازه ‏اى كه برخى براى پول ارزش قائلند، براى احكام‏ الله ارزش قائل مى‏ شویم؟ بعضى از مردم اگر بشنوند كه مالى هرچند اندك در جایى افتاده است، براى به دست آوردن آن به تكاپو و جستجو مى ‏پردازند، ولى اگر به آن ها بگویند فلان كار حرام است، با سهل ‏انگارى برخورد مى‏ كنند. این افراد حتى به اندازه چند سكه بى ‏ارزش كه به صرف احتمال در پى یافتنشان برمى ‏آیند براى احكام الهى ارزش قائل نیستند.

101- فراگیری احکام الله

از امروز به بعد شروع به حفظ احكام الهى و آموختن مسائل شرعى كنیم و حتى مسائلى را كه دانستن آن بر ما واجب نیست یاد بگیریم. گیریم كه آموختن احكام زكات و تجارت بر برخى از ما واجب نباشد، ولى براى حفظ و نشر آن احكام آن ها را فرا بگیریم.

 هركدام ما مى‏ تواند یك رساله عملیه تهیه كند و روزانه چند مسأله در ابواب گوناگون فقهى حفظ كند و بدین ترتیب از حكم خدا در خصوص مسائل تجارت، كشاورزى، نماز، زمین ‏ها، ارتباط با برادران، همسایگان، خویشاوندان، پدر و مادر و فرزندان آگاهى یابد. چنین نبود كه اصحاب ائمه علیهم السلام همگى فقیه بودند و براى آموختن مسائل دین فراغت كامل داشتند. برخى از آن ها بقال، كاسب، آردفروش، قصاب و خرمافروش بودند، ولى با این حال این روایات و احكام را حفظ كردند و تا به امروز به دست ما رساندند. اگر كسى بتواند چند حدیث از بر كند و آن ‏را به چاپ برساند، این‏ كار را بكند؛ چه ‏بسا كه خداى متعال عده‏ اى را به واسطه همین احادیث هدایت نماید و ثواب آن به این شخص برسد.

102- اگر پیامبر صلی الله علیه وآله صادق نبود!

خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ، ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ، فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ؛ و اگر پیامبر بعضى گفتارهاى ساختگى را به ما نسبت دهد، قطعاً او را با قدرت (و به قهر) مى ‏گرفتیم و سپس رگ قلبش را قطع مى ‏کردیم و هیچ یک از شما نمى ‏توانست سپر او شود».

وقتى برخى از مشركان ادعا كردند قرآن از جانب خداى متعال نازل نشده و پیامبر صلى الله علیه وآله نعوذ بالله آن ‏را از نزد خود آورده است، خداى متعال با این آیات به آنان پاسخ گفت. این آیات از شگفت ‏ترین آیات قرآن است؛ زیرا هرچند محال است چنین كارى از پیامبر سر زند، خداى متعال در آن با لحن و تعبیرى فوق‏ العاده شدید از پیامبر صلی الله علیه وآله و حبیب خود سخن رانده است. خدا در این آیات نگفته است كه مثلا فرستاده ما همچنان كه او را مى ‏شناسید راستگو و درست ‏كار است و همان‏ طور كه به شما دروغ نمى ‏گوید، بر ما نیز دروغ نمى ‏بندد، یا راه و روش او نیز مانند راه و روش دیگر رسولان الهى است و بر خدا دروغ نمى ‏بندد، بلكه گفته است اگر كم‏ ترین دروغى بر ما ببندد، او را با این شدت و غلظت مؤاخذه خواهیم نمود. البته مسلماً چنین چیزى از آن جناب رخ نمى‏ دهد و هدف از این تعابیر فقط بیان عظمت احكام الهى و نشان دادن این مطلب است كه وقتى پاى احكام‏ الله به میان آید، خداى متعال با هیچ كس حتى محبوب ‏ترینِ آفریده‏ هایش كم ‏ترین ملاحظه ‏اى نخواهد نمود.

 در زبان عربى «قال عن فلان» بدین معناست كه سخنى از او نقل كرد و «تقوَّل على فلان»، یعنى سخنى را به او نسبت داد كه نگفته است. بنابراین، معناى «لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا» چنین است که اگر این پیامبر سخنانى را از پیش خود به ما مى ‏بست كه ما نگفته بودیم - نه اینكه همه قرآن را به ما مى ‏بست - بلكه اگر فقط «بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ» را به ما نسبت مى‏ داد و مثلاً بر آیات قران كه مجموعاً 6666 آیه است، آیه ‏اى مى ‏افزود، در آن صورت «لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیمِینِ». «یمین» در لغت به معناى بركت و قدرت است و دست راست را از آن ‏رو «یمین» و«یمنى‏» گویند كه بیشتر مردم در فعالیت‏ هاى مختلف روزانه بر همین دست تكیه مى ‏كنند. بنابراین، شگون و بركت و استمرار زندگى در همین دست است و توان و فعالیت و كار به همین دست بستگى دارد. مقصود از «یمین» در آیات یاد شده، دست راست و به معنای توان و چیرگى است، یعنى اگر مرتكب چنین كارى شود، دست راست او را از او پس مى ‏گرفتیم و توش و توانش را سلب مى‏ كردیم.

 خداى متعال به این هم بسنده نمى ‏كند و مى‏ فرماید: «ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ؛ شریان حیاتى وى را قطع مى‏ كردیم».

 «وتین» همان «حبل الورید» است كه خداى متعال در جاى دیگر درباره آن مى ‏فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ؛ و ما از شاهرگ دل به او نزدیك ‏تریم».

 مطلب به این جا هم خاتمه نمى ‏یابد و خدا در پایان مى ‏فرماید: «فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَجِزِینَ»؛ یعنى اگر بخواهیم با اشرف انبیا چنین كنیم، هیچ كدام از شما مسلمانان و امت رسول ‏الله كه به او افتخار مى ‏كنید، نمى‏ تواند از او دفاع كند یا ما را از اجراى این دو كیفر بازدارد.

از مباحث مختصر فوق به دست مى‏ آید كه نزد خداى تعالى هیچ چیزى مهم‏ تر از احكام الهى نیست و هرگونه دست بردن در آن همچنان كه قرآن كریم به ما گفته است بزرگ ‏ترین جرم به شمار مى ‏رود، به طورى كه دیگر جرایم و گناهان جز شرك به خدا در مقایسه با آن ناچیز و آسان جلوه مى ‏كند.

احتیاط در صدور فتوا

كسى ‏كه به كتاب ‏هاى فقهى مراجعه كند، به روشنى این حقیقت را در مى ‏یابد كه فقیهان تنها زمانى فتوا مى ‏دهند كه تمام تلاش خود را به كار برده‏ اند. براى نمونه از چهارده قرن پیش تاكنون میان فقهاى اسلام درباره جواز فتوا دادن براساس روایتى كه یكى از راویان آن مجهول الحال است بحث‏ ها و مناقشات گسترده و حادى صورت گرفته است. وقتى روایتى در دست داشته باشیم كه با ده واسطه به معصوم مى ‏رسد و از میان این ده راوى نه تن از آنان ثقه باشند و در این زنجیره راویان فقط یك نفر مجهول الحال وجود داشته باشد كه ندانیم ثقه است یا نه، در اینجا فقها از تكیه كردن بر این روایت و فتوا دادن براساس آن خوددارى مى ‏كنند؛ زیرا نمى ‏توانیم بدون دلیل و مدرك بگوییم حكم‏ اللَه در فلان مسأله چنین یا چنان است. وقتى كار تا به این اندازه دشوار و حساس باشد، آن وقت كسى ‏كه تخصصى در فقه ندارد، آیا این حق را دارد كه در احكام‏ الله نظر بدهد و براساس رأى خود چیزهایى را حلال یا حرام اعلام كند؟!

 خودم شخصا از مرحوم والد رحمه الله شنیدم كه زمانى یكى از مسائل حج - كه اینجا مجال طرح كردن آن نیست - موضوع گفتگو و مناقشه عده ‏اى از مجتهدان و مراجع تقلید قرار گرفت كه عبارت بودند از خود مرحوم والد رحمه الله، حاج آقا حسین قمى رحمه الله، شیخ محمد رضا اصفهانى رحمه الله و سید زین‏ العابدین كاشانى رحمه الله. آنان پس از سه هفته مناقشه و گفتگوى بسیار نتوانستند در آن مسأله حكم قطعى به حرمت بدهند. از این ‏رو فتوا به احتیاط دادند. این در حالى بود كه آنان گروهى از مجتهدان كاركشته و خبره بودند كه ده ‏ها سال از عمر خود را صرف كرده و در فقه و استنباط احكام كارشناسانى خبره شده بودند، ولى با این حال هنگامى ‏كه نیازمند دلیل بودند در صدور حكم شتاب به خرج ندادند. فقط انسان نادان است كه در چنین مواردى خودسرانه و چشم‏ بسته نظر مى ‏دهد، اما یك كارشناس خبره بهتر از هركسى اهمیت و حساسیت موضوع را درك مى ‏كند و احكام ‏الله را سبك نمى ‏شمارد و به صورت سرسرى حكم صادر نمى‏ كند.

احتیاط شیخ مفید در صدور فتوا

 شیخ مفید رحمه الله از بزرگان علماى شیعه بود كه بیش از هزار سال پیش، یعنى در زمان غیبت كبراى حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشریف، مى ‏زیست و در حلقه درس وى علماى ادیان و ملل گوناگون نظیر شیعه، عامّه، نصارا، یهود و صابئیان شركت مى ‏كردند. در تاریخ آورده ‏اند كه روزى از وى درباره زن باردارى پرسش شد كه مرده بود و كودكى كه در شكم دارد زنده است و حركت مى ‏كند. وى پاسخ داد: باید سمت راست شكم را درید و بچه را بیرون آورد، سپس مادر را به خاك سپرد. پس از آن معلوم شد كه در پاسخ مرتكب خطا شده و باید مى‏ گفت سمت چپ شكم دریده شود. او از این فتواى نادرست خود پشیمان شد و تصمیم گرفت از آن پس هرگز به هیچ‏ كس فتوا ندهد.

 از نظر طبى ثابت نشده است كه شكافتن سمت چپ شكم زن باردار با شكافت سمت راست شكمش تفاوتى دارد. ازسوى دیگر شیخ مفید عمدا برخلاف حكم شرعى فتوا نداد و مانند همه مردم -غیراز معصومین علیهم السلام- كه در معرض خطا هستند، اشتباه كرد. با همه این احوال شیخ مفید از آن ماجرا چنان اندوهناك شد كه تصمیم گرفت از آن پس مطلقا فتوا ندهد تا مبادا بار دیگر به خطا افتد و -هرچند ناخواسته و سهوى- به غیر ما انزل ‏الله حكم صادر نماید.

 شیخ مفید به چنان جایگاهى در علم و فضیلت رسیده بود كه نه فقط مرجع شیعیان، بلكه محل رجوع همه مسلمانان و حتى غیرمسلمانان شده بود و همگان از چشمه گواراى دانش وى سیراب مى‏ شدند.

 نقل است كه حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشریف خودشان هنگام مرگ وى ایشان را مرثیت گفتند و بر آرامگاه وى چنین مرقوم فرمودند: «لا صوّتَ الناعی بِفقدِكَ إنّه   یومٌ على آل الرسولِ عظیم» (كاش مرثیه‏خوان خبر مرگت را نمى ‏داد، چراكه چنین روزى بر خاندان رسول بس گران و جانكاه است).

 عالمى با این منزلت از اینكه چنین خطایى بار دیگر از او سر زند، در خانه  نشست و در را به روى خود بست و تصمیم گرفت از آن پس هرگز فتوا ندهد و به  اصرارهاى مراجعه‏ كنندگان نیز اعتنا نكرد. تا اینكه مى ‏گویند روزى امام  زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف شخصى را نزد ایشان فرستاد. آن شخص به شیخ مفید گفت: امام مى ‏فرمایند: «أفد یا مفید، منك الفتیا ومنّا التسدید؛ اى مفید، همچنان به مردم فایده و فیض برسان. از تو فتوا و از ما اصلاح و راهنمایى». این را بدان كه آن روز امام مرا در پى آن جماعت فرستاد و به آنان گفتم: شیخ مى‏ گوید: اشتباه كردم. شكم زن را از سمت چپ پاره كنید.

 شیخ مفید كه این را شنید كسى را نزد آن جماعت فرستاد تا از صحت موضوع اطمینان حاصل كند. فرستاده شیخ از آنان پرسید: با آن زن باردار و كودكى كه در شكم داشت چه كردید؟ گفتند: به سخن قاصدى كه فرستاده بودید عمل كردیم و شكمش را از سمت چپ پاره كردیم. پس از این ماجرا بود كه شیخ مفید دوباره شروع به فتوا دادن نمود.

103- چهار کلید رستگاری

از رسول گرامى اسلام صلی الله علیه وآله روایت شده است كه فرمودند: «أربع من كُنّ فیه كان فى نورالله الأعظم، من كانت عصمة أمره شهادة أن لا اله الاّ الله وأنّی رسول ‏اللَه ومن إذا أصابَتهُ مصیبة قال إنّا لله وإنّا إلیه راجعون ومن إذا أصاب خیراً قال الحمدُ للَه ربّ العالمین ومن إذا أصابَ خطیئة قال أستغفرالله وأتوب إلیه؛ چهارتن در نور اعظم خداى متعال قرار دارند: كسى كه پشت و پناه و مایه ایمنى خود [از عذاب آخرت] را «لا اله الاّ اللَه» و گواهى به رسالت من قرار دهد. آنكه هرگاه مصیبتى به وى رسد، بگوید «انّا للَه وانّا الیه راجعون»، آنكه در هر خوشى «الحمد للَه رب العالمین» گوید و كسى كه هرگاه خطایى از او سر زد بگوید «استغفراللَه واَتوب اِلیه».

برکات نور خدایی

اگر انسان در نور اعظم خداى سبحان باشد هیچ ‏گاه دچار لغزش و انحراف نمى ‏شود، سربه سركشى نمى ‏گذارد، نفس اماره ‏اش بر وى چیره نمى ‏شود، به شیطان فرصت فریب نمى‏ دهد و دنیا در چشم او بسیار پست و بى‏ ارزش مى‏ نماید؛ چراكه با این نور حقایق اشیا را به درستى مى‏ بیند. چنین كسى همان طور كه با نور مادى اجسام را از همدیگر تشخیص مى ‏دهد و از میان آن ها آنچه مى‏ خواهد بر مى ‏گیرد و آنچه نمى‏خواهد وا مى ‏نهد، با نور خدا نیز حقایق اشیا را آنچنان كه هست مى ‏بیند.

 فرض كنید كسى در تاریكى بر سر سفره ‏اى نشسته باشد و نداند بر سر سفره خوراك نهاده‏ اند یا چیز دیگر. چنین كسى چه بسا دست دراز كند و نادانسته عقرب یا حشره ‏اى زیان بار یا سمّى خطرناك را -كه عمداً یا سهواً بر سفره نهادند- به دهان گیرد. اما كسى كه در فضاى روشنى غذا مى‏ خورد آنچه را در برابر اوست مى‏ بیند و به چیزى كه نمى ‏شناسد یا در آن احتمال ضرر مى ‏دهد دست نمى ‏زند.

 این مسأله در معنویات نیز صادق است. اگر انسان در نور خداى متعال نباشد، در گمراهى و سرگردانى و تاریكى و حیرت است، هرچند خود را شناساى حقایق و سایر اشیا بپندارد.

تفسیر «انا لله و انا الیه راجعون»

در تفسیر «انا لله وانا الیه راجعون» احادیث بسیارى وارد شده است. چكیده این احادیث گویاى این معناست كه این عبارت خود شامل دو فقره است. نخست «انا للَه؛ ما از خداییم» و دیگر: «انا إلیه راجعون؛ ما به سوى خدا باز مى ‏گردیم». فقره نخست اقرار به مالكیت خداى متعال است و گوینده آن در واقع اعتراف مى ‏كند كه من متعلق به خودم نیستم، بلكه خود و تمام مایملك من یكسره از آنِ خداست. فقره دوم این عبارت اعتراف به فنا و بازگشت به سوى خداى سبحان است.

 بى ‏شك منظور از حدیث نبوى در ابتداى گفتار این نیست كه صرف بر زبان آوردن لفظ «انا للَه وانا الیه راجعون» انسان را در نور خداى متعال قرار مى ‏دهد، بلكه آگاهى و یقین به مضمون حدیث و نشاندن آن در عمق خاطر و بیان آن از ژرفاى جان است كه چنین ثمره ‏اى دارد. بدین ترتیب كه گوینده آن به خاطر آورد كه مالك نفس و زبان و چشم و گوش و دارایى و روابط و شخصیت و دانش خود و دیگر چیزها نیست و از سر باورمندى بگوید: همه این ها از آن خداست و خداى سبحان این امور را تحت تصرف من قرار داده است تا ببیند چگونه رفتار مى ‏كنم. ملك فقط از آنِ خداست و من هیچ‏ گونه مالكیتى ندارم، بلكه فقط بنده ناچیزى هستم كه براى اطاعت فرمان اربابم مرا بدین ‏جا آورده ‏اند.

 بنده ‏اى كه او را براى آشپزى و تهیه خوراك براى ارباب خریده‏ اند هنگامى كه او را به آشپزخانه مى ‏آورند و آب و آتش و مواد غذایى در اختیار او مى‏نهند، آیا آنچه اربابش مى ‏خواهد و دوست مى‏ دارد انجام مى ‏دهد یا آنچه خود مى ‏پسندد؟ بى تردید یك بنده حق ندارد خواست خود را بر خواست مولایش مقدم بدارد وگرنه سرنوشت او كیفر و طردشدن خواهد بود. به همین سان كسى كه «انا لله» مى‏ گوید و خود را مملوك پروردگار مى‏ شمارد، اگر در این دعوى صادق است، باید به خاطر داشته باشد كه عبد مملوك و مطیع مولاست و به بندگى خود و مالكیت آقاى خود معترف باشد.

 اگر با این حال چنین عبارتى بر زبان آورد، در آن صورت در نور اعظم خدا خواهد بود و عیوب خود را خواهد شناخت؛ زیرا به واسطه نور است كه انسان خود و پیرامون خود را مى ‏بیند و امور زشت و زیبا را از هم تشخیص مى ‏دهد. چنین كسى از آنچه برایش زیانبار است یا سودى دربر ندارد، اجتناب مى ‏كند و آنچه را به وى ارتباط ندارد وا مى‏ نهد و فقط به چیزهایى كه براى دنیا و آخرتش سودمند است رو مى كند.

104- خضوع و بینش در حضور امام حسین علیه السلام

در كربلاى معلا یكى از مؤمنان بود كه هنگام خواندن زیارتنامه سیدالشهدا علیه السلام به یكى از عبارات كه مى ‏رسید آن‏ را نمى ‏خواند و مى‏ گفت: من از امام حسین علیه السلام شرم دارم كه هنگام سخن‏ گفتن با ایشان دروغ بگویم. آن عبارت این بود: «عبدُك وابن عبدك؛ من غلام و غلام‏ زاده توام». آن مؤمن مى‏ گفت: خود را در مقام غلامى امام حسین علیه السلام نمى‏ بینم و لذا موقعى كه به این عبارت مى ‏رسم نمى ‏توانم آن ‏را بر زبان آورم.

 در اینجا به درستى عمل این شخص كارى نداریم. آنچه در این ماجرا بیش از هرچیز شایان دقت است، توجه و آگاهى او نسبت به این معناست كه او در حال مكالمه با امام معصومى است كه سخن او را مى ‏شنود و سلام او را پاسخ مى گوید. همچنین مفهوم عبارت «عبدك وابن عبدك» را به خوبى مى ‏فهمید و مى ‏دانست كه این عبارت ناظر به درجه و مقامى است كه او هنوز بدان دست نیافته است، لذا مى ‏گفت برایم دشوار است كه این فقره را بر زبان آورم؛ زیرا به خوبى مى ‏دانم كه رابطه من با امام حسین علیه السلام آنچنان كه باید و شاید رابطه بنده و مولاى خود نیست وگرنه از فرمان ایشان سرپیچى نمى‏ كردم و مى‏ دانم كه امام حسین علیه السلام نیز این مطلب را مى ‏داند.

 در حقیقت نور الهى باعث شده بود این مرد نسبت به این حقایق بصیرت حاصل كند. وگرنه هزاران، بلكه میلیون ‏ها نفر هستند كه به زیارت امام حسین علیه السلام مى ‏روند و همگى این عبارت را بر زبان مى‏ آورند و حال بسیارى از آنان با مضمون این عبارت فرسنگ‏ ها فاصله دارد.

105- ثمره عمل در زمان حیات

در روایات آمده است كه یكى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه وآله پیش از وفات وصیت كرد یك اتاق را پر از خرما كنند و به پیامبر بدهند تا شخصاً میان مسلمانان تهى‏ دست تقسیم فرمایند. ناگفته نماند كه در آن زمان خرما از غذاهاى اصلى و در عین حال نوعى خورش به شمار مى ‏رفت. پس از مرگ او رسول خدا صلی الله علیه وآله خرماها را میان تهى ‏دستان تقسیم فرمودند تا اینكه یك حشفه (یعنى خرماى خشك یا خرمایى كه پرندگان به آن نوك زده و از آن خورده‏ اند) باقى ماند. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: اگر این ‏مرد فقط همین یك دانه خرماى خشك را در زمان حیات خود انفاق مى ‏كرد براى وى بهتر از انفاق این همه خرما پس از مرگ مى‏ بود.

 این كارِ بسیار ساده ‏اى است كه انسان وصیت نامه ‏اى بنویسد و در آن قید كند كه فلان مقدار از دارایى وى را در راه خدا انفاق كنند. اما مهم ‏تر و ارزشمندتر آن است كه به دست خود و در زمان حیاتش چنین كارى كند و رشته تعلق خاطرش را از آن مال به دست خود پاره كند و صد البته این ‏كار آسان نیست و تمرین و اراده لازم دارد.

106- برکات صدقه

از امام صادق علیه السلام روایت شده است كه فرمودند : «الصدقةُ بالید تدفع میتة السوء وتدفع سبعینَ نوعاً من البلاءِ وتفكّ عن لحى سبعین شیطاناً كلهم یأمرون أن لا تفعل؛ صدقه ‏اى كه انسان به دست خود می ‏پردازد، از مرگ بد جلوگیرى مى ‏كند و هفتاد بلا را از آدمى دور مى ‏سازد و دست هفتاد شیطان را مى‏ بُرد كه همگى به صدقه دهنده مى ‏گویند: نده».

یكى از مؤمنان و اخیار را مى ‏شناسم كه در مسجد الحرام و كنار كعبه معظمه قول داد كه در یك طرح خیریه به اندازه پانصد دینار همكارى كند. همین ‏شخص هنگامى‏ كه به وطن خود بازگشت از تصمیم خود منصرف شد و بهانه‏ هایى واهى آورد، اما دوهفته نگذشت كه فقط در یك معامله سه میلیون دینار زیان دید!

107- صالحات؛ سود ماندگار

كلمه «صالحات» به همراه مشتقاتى چون «صالحین» و ... در حدود صدبار در قرآن به‏ كار رفته است. اما ببینیم معناى صالح چیست؟

 منظور از صالح در این‏جا سودمند است. ثروتى كه پس از مرگ از خود به جا مى ‏گذاریم چه‏ بسا باقى بماند، ولى وبال گردن ما باشد و تبعات منفى آن پس از مرگ دامن ما را بگیرد. اما ثروتى كه در راه خدا انفاق مى ‏كنیم در شمار نیكى ‏هاى ماندگار است؛ بدین معنا كه به ‏كارمان مى ‏آید و برایمان سودمند واقع مى‏ شود.

 كسى ‏كه پس از مرگ عشرت‏ سرا یا خانه فسادى از خود به ‏جا مى ‏گذارد، این سرا پس از وى باقى مى ‏ماند، ولى آیا باقى‏ ماندن چنین مكانى به سود اوست یا به زیان او؟! در مقابل، كسى ‏كه در زمان حیات خود مسجد یا حسینیه ‏اى مى ‏سازد یا كتابى مذهبى و سودمند چاپ مى‏ كند یا اموال خود را در راه مستمندان، مساكین یا دیگر راه‏ هاى خیر صرف مى ‏كند اموال صرف شده وى باقیات الصالحات و نیكى هاى ماندگار است.

108- سه عمل راهگشا

در حدیث شریف آمده است: «إذا مات ابن آدم انقطعَ عمله إلا من ثلاث: صدقة جاریة أو علم ینتفع به من بعدِهِ أو ولدٌ صالح یدعو له؛ هنگامى‏ كه آدمى‏ زاد از این جهان به سراى باقى مى‏رود، پرونده اعمال او بسته مى‏شود جز در سه چیز [كه همچنان باز خواهد ماند]: صدقه جاریه، دانشى كه پس از وى به‏ كار آید، یا فرزند صالحى كه برایش دعا كند.

مرحوم والد نقل مى‏ كرد كه در نجف اشرف یا كربلاى معلا تاجر مؤمن و پیرى زندگى مى ‏كرد كه روزى ماجراى انفاق یك اتاق پر از خرما توسط آن صحابى به گوشش خورد و اینكه اگر آن را در زمان حیات خود انفاق مى ‏كرد برایش بسیار بهتر بود. این شخص پس از شنیدن این ماجرا تصمیم گرفت به مضمون این روایت عمل كند. از این‏ رو با اینكه هنوز در قید حیات بود براى خود مجلس ختم گرفت و به همراه آن اطعام داد و مردم جمع شدند و براى وى قرآن خواندند. به همین ‏سان مجلس چهلم و سالگرد خود را نیز برگزار نمود و طى آن خیرات داد و چند روز پس از مجلس سالگرد از دنیا رفت.

 این‏ كار انصافاً كار زیبایى است هرچند ازسوى برخى از مردم مورد شماتت و ریشخند قرار گرفت.

احسان کردم، احسان دیدم!

شخص دیگرى از مؤمنان نیكوكار كه در ساخت حسینیه و كتابخانه عمومى مشاركتى كرده بود پس از مرگ در عالم رؤیا دیده شد و حالش را جویا شدند. در عالم رؤیا گفته بود: همان‏ طور كه احسان نمودم و حسینیه ساختم مورد احسان قرار گرفتم و اكنون در باغستانى بزرگ به خوشى و شادى روزگار مى ‏گذرانم.

شایسته است كه همگى آستین همت بالا زنیم و بخشى از اموال خود را صرف كارهاى خیر و مؤسسات خیریه نماییم. كسى که نمى ‏تواند به تنهایى مسجد بسازد، به اندازه خودش مشاركت كند و به قدر وسع خود پول بدهد؛ چراكه این امور نیكى ‏هاى ماندگار و جاوید هستند.

109- کفر ورزیدن به طاغوت

«طاغوت» از ماده «طغیان» گرفته شده و طغیان هرچیز به معناى زیاد شدن و از حد گذشتنِ آن است. براى نمونه خداى متعال مى ‏فرماید: «إِنَّا لَمَّا طَغَا الْمَآءُ حَمَلْنَكُمْ فِى الْجَارِیةِ؛ هنگامى‏ كه آب از حد گذشت، شما را بر كشتى نشاندیم».

 ماده طغیان در مسأله اندیشه نیز به‏ كار مى ‏رود و معمولاً از آن شیوه‏ ها و مكاتبى اراده مى ‏شود كه از راه خدا منحرف شده‏ اند. كسى‏ كه در اوج انحراف فكرى است، طاغوت است. خداى متعال همچنین مى ‏فرماید: «فَمَن یكْفُر بِالطَّغُوتِ؛ كسى ‏كه نسبت به افراط و ناراستى‏ هاى فكرى كفر ورزد»، «وَیؤْمِن بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى‏؛ و به خدا ایمان آورده و به عروة الوثقى یا پیوند استوار الهى چنگ زده است». ویژگى این عروة الوثقى آن است كه «لَا انفِصَامَ لَهَا؛ سست نیست و هرگز گسسته نمى‏شود»، زیرا این پیوند پیوندى حقیقى و راست است نه پیوندى دروغین و ساختگى. برخلاف دروغ كه ریسمانى سست و پوسیده دارد و كسى ‏كه بدان چنگ زند، در پرتگاه هلاكت سقوط مى ‏كند، حق و راستى ریسمانى استوار و ناگسستنى دارد.

110- پیمان سودمند

شكست و گسست در دین خدا راه ندارد و وقتى خداى متعال به آدمى وعده مى ‏دهد كه در صورت فرمانبردارى از او به خوش بختى دست خواهد یافت، بى ‏تردید چنین خواهد شد و مسلمان حقیقى و فرمانبردار به خوش‏ بختى مى ‏رسد. برخلاف دیگر مكاتب و ارزش ‏ها كه وعده مى‏ دهند، ولى به وعده خود وفا نمى ‏كنند و دیر یا زود پوچىِ وعده‏ هاى دروغینشان آشكار مى‏ گردد.

111- پاداش به میزان توانایی افراد است

امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام داستانی از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل کرده اند که باید آن را از دو جهت روایت بررسی کرد، چراکه راوی امام معصوم؛ یعنی امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام، است و شخصی که از او روایت شده رسول خدا صلی الله علیه وآله و پیشوای امامان است.

در این روایت آمده است: «سه نفر حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله رسیدند. یکی از آنان گفت: ای رسول خدا، یکصد وقیه (نوعی وزن) طلا دارم و این ده وقیه صدقه (زکات) آن است. شخص دوم به حضرتش گفت: ای رسول خدا، من یکصد دینار دارم و این ده دینار صدقه آن است.

سومین فرد به ایشان عرض کرد: ای رسول خدا، من ده دینار دارم و این یک دینار صدقه آن است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: «کُلُّکُمْ فِی الأجْرِ سَوَاءٌ، کُلُّکُمْ تَصَدَّقَ بِعُشْرِ مَالِه؛ همگی تان در اجر یکسانید [چراکه] هرکدامتان یک دهم مال خود را صدقه دادید».

بنا به فرموده فقها این روایت و روایات متعدد دیگری برای یک دینار، ده دینار و کمتر و بیشتر خصوصیتی قائل نشده است، بلکه مهم این است که انسان از نعمت های خداداده اش انفاق کند و به عبارت دیگر خدای متعال هر انسانی را به اندازه معیّنی فهم و درک داده است، چنان که خود در قرآن کریم می فرماید: «وَاللهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ فِی الْرِّزْقِ؛ خدای متعال (جهت تفاوت استعدادها و تلاش ها) بعضی از شما را بر بعضی دیگر از نظر روزی برتری داده است».

در حدیث شریف آمده است که منظور از کلمه «رزق» در آیه کریمه علم است. پس یکی هوشمندتر، دیگری در حفظ مطلب قوی تر و آن یک خوش فهم تر است. مهم این است که هر انسانی چه مقدار از هوش، فهم و ادارک خود را در راه خدا هزینه می کند.

جهت دیگر آن است که خدای متعال به هر شخصی مقداری نیرو و توانمندی عنایت کرده است، مانند زبان، بینایی، قلم، مال و جز آن. حال باید دید شخصی که برخوردار از این نعمت ها است چه مقدارش را در راه خدا انفاق می کند.

به عنوان مثال دو نفر در راه اهل بیت علیهم السلام خدمت می کنند. یکی روزانه پنج ساعت و دیگری روزانه ده ساعت از وقت خود را به این امر اختصاص می دهد و در عین حال ممکن است پاداش نفر اول همسنگ پاداش نفر دوم و گاهی بیشتر باشد، چراکه نفر اول در صورتی که تمام توانمندی خود را در این راه به کار برده باشد یا اینکه با داشتن مشکلات و گرفتاری های گوناگون مالی، اجتماعی و جز آن این مقدار وقت گذاشته باشد، اجر او در مقابل فردی که ده ساعت خدمت کرده باشد، ولی تمام توان خود را به کار نبسته و مشکلات و گرفتاری فرد اول را نداشته است، قطعا بیشتر است. بنابراین، هر انسانی باید در مقدار فهم، ادراک و نیروی خدادادی اش بنگرد و ببیند که چه مقداری از آن را در راه خدای منّان می تواند هزینه کند و سپس دریغ نکند تا اجر و پاداش و سعادت و خوشبختی بیشتری نصیب او گردد.

112- رزق

خداوند در آیه کریمه می فرماید: «وَاللهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فی الرِّزْقِ». این آیه بدان معناست که خدای متعال مردم را در روزی متفاوت قرار داده و روزی فقط مال را شامل نمی شود، بلکه تمام داشته های انسان، مانند درک، فهم، قدرت، هوشمندی، زبان، قدرت نوشتن و غیرآن را شامل می شود و همان گونه که انسان ها از نظر چهره و ظاهر با یکدیگر متفاوت هستند، روزی خدای متعال به آنان نیز متفاوت است.

به عنوان مثال همه ما نمازهای واجب را به جای می آوریم، ولی نماز هریک با نماز دیگری متفاوت است. بدین معنا که یکی با تمام وجود حضور قلب دارد و متوجه خدای متعال است و دیگران هریک در مراتبی پایین از توجه قرار دارند و برخی نیز هیچ توجه و حضور قلبی ندارند. بر همین اساس برخی در قیامت در نامه اعمال خود هیچ اثری از نماز نمی بینند، حال آنکه در دنیا نماز خوانده اند و نمازشان صحیح بوده است. چنین شخصی در حال نماز به خدا توجه نداشته و هماره در اندیشه سوداگری معاملات تجاری، فعالیت های سیاسی و غیرآن بوده؛ لذا نمازی مقبول در نامه اعمال او ثبت نشده است. برای عده ای نمازهایی با قبولی پنجاه درصد، سی درصد تا یک درصد ثبت شده است؛ چراکه آنان به همین نسبت غرق مادیات و اندیشه های غیرخدایی بوده اند، لذا نمازشان کامل ثبت نشده است.

آری، همین سخنان من نیز در نامه اعمالم و چگونگی و هدف شما از گوش دادن به این سخنان نیز ثبت خواهد شد. در مورد اعمال شما و دیگران همین قانون جاری است، یعنی ممکن است عمل شخصی که سه ساعت کار کرده باشد، از عمل ده ساعته فردی دیگر بهتر و برتر باشد. عکس این نیز صادق است.

گاهی فردی بیمار شده، دچار سردرد می شود و در عین حال برای خدا و اهل بیت علیهم السلام کار می کند که عمل او در برابر عمل یک انسان سالم و پیراسته از درد و بیماری به مراتب بزرگ تر و سنگین تر است.

در روایات شریف از امام معصوم علیه السلام آمده است که اگر شخصی در راه اهل بیت علیهم السلام هرچند کوتاه مدت زندانی شود و مورد شکنجه قرار گیرد، چنین چیزی پاداش او را نزد خدای متعال فزونی می بخشد، لذا چند سفارش برای شما دارم:

1. با تمام وجود به سوی خدای متعال توجه کنید و در این راه بکوشید و در تلاش هایتان در رفتار متقابل با یکدیگر و دیگران باید خدا را در نظر بگیرید و هدف از تمام اعمال و رفتارتان آن حضرت باشد و باید نیت خود را برای حضرتش خالص گردانید و از یاد خدا غافل نشوید.

2. ببینید در این راه چه اندازه زحمت می کشید و نسبت به عمل و مقدار آن چقدر اهمیت می دهید.

3. چگونگی اعمال خود را بسنجید و بررسی کنید، یعنی عملی حرام در اعمالتان سر نزند و کار خود را با اخلاق نیکو همراه کنید.

4. مقدار اثرگذاری اعمال و زحمت های خود را از نظر دور ندارید.

114- در خوبی ها از یکدیگر پیشی بگیریم

هریک از شما باید بکوشد تا در کسب فضائل انسانی، اخلاق حسنه، تحصیل علم و انجام عمل صالح پیشگام، پیشتاز و برای افرادی که با وی زندگی می کنند فردی نمونه و الگو باشد. فرقی ندارد که انسان محصل باشد یا استاد و آموزگار، پدر باشد یا فرزند، باید الگو و نمونه باشد تا توفیق بیشتری در این راه کسب کند. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛ و در این موفقیت ها مشتاقان باید بر یکدیگر پیشی گیرند»(المطففین/26). لام در لفظ فلیتنافس امر پروردگار عالمیان است برای سبقت گرفتن بر دیگران در فضائل انسانی و اعمال نیک و صالح.

113- شرط بزرگ بودن

بی تردید انسان می تواند از بزرگان باشد، اما اگر سعی و تلاش نکند و روزگارش سرآید، از اینکه انسانی بزرگ نشده و در این راه نکوشیده حتماً پشیمان خواهد شد. البته بزرگ بودن و در شمار بزرگان قرار گرفتن بعد از اخلاص در راه خدا مستلزم دو چیز است: اراده و تحمل مشکلات.

رسیدن به این امر به سه چیز نیاز دارد که در قرآن کریم با تعبیرهای متفاوتی آمده است:

1. دعا:

انسان باید همه روزه و همیشه به درگاه خدای متعال دعا کند و همه توفیق را از حضرتش بخواهد؛ چراکه حضرت باری تعالی می فرماید: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ؛ یا رسول الله، به آنان بگو اگر دعای شما نباشد پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نخواهد کرد» (فرقان/77).

2. توسل به رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام:

خدای متعال اراده فرموده است تا به وسیله آنان به درگاه حضرتش عرض نیاز شود. در این باره در متون دعاها و زیارات به صراحت بیان شده است: «وإرادة الرب فی مقادیر أموره تهبط إلیکم وتصدر من بیوتکم؛ و اراده پروردگار در مقدرات امورش بر شما [خاندان] فرو فرستاده می شود و از خانه های شما صادر می گردد و به مردم می رسد».

خدای متعال نیز در این باره می فرماید: «وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ؛ و وسیله ای برای تقرّب به خدا بجویید»(مائده/35). 

بنابراین، انسان ها باید به وسیله رسول خدا، امیرمؤمنان حضرت علی، حضرت فاطمه زهرا و امامان معصوم علیهم السلام به درگاه خدای منّان توسل جویند.

3. عزم و اراده رخنه ناپذیر:

خدای متعال در این باره می فرماید: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ؛ و هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن»(آل عمران/159).

در آیه ای دیگر می فرماید: «وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛ و اما آنانکه شکیبا و با گذشت هستند، پس این به تحقیق از امور پرارزش است، که تحصیل آن نیاز به عزم جزم دارد»(شوری/43).

پس انسان باید در معتقدات خود و آنچه به آن ایمان دارد، عزم و تصمیمی قوی داشته باشد و تصمیم و عزم خود را محترم شمرده، آن را به مرحله عمل برساند و هرگز سستی به خود راه ندهد.

114- مواظبت بر نماز اول وقت

بر مؤمنان واجب و بایسته است که نماز واجب را همیشه مواظبت کنند، مخصوصا نماز صبح. هرگز نبایستی در ادای آن تنبلی کرد و نباید آن را از اول وقت به وقت دیگر انداخت و اگر هم کسی از سر تقصیر ـ العیاذ بالله ـ به وقت دیگر انداخت و نتوانست در اول وقت بخواند، فوراً استغفار کند و از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز پوزش و عذر بطلبد تا رعایت امام صلوات الله علیه از ما دچار خلل نشود و همواره مستمر باشد و ذکر و تذکر او پیاپی و متصل و مستمر بماند تا از این رهگذر در دنیا و در آخرت کام روا و سعادتمند باشیم.

115- قدردانی از نعمت ها

خدای سبحان به هر انسانی نعمت های فراوان و متنوعی عطا فرموده است و او بایستی قدر این نعمت ها را بداند و آن ها را ارج بنهد و خدا را نیز سپاس بگوید، تا به واسطه این شکر نعمت، آن نعمت نیز افزایش یابد و گونه های دیگر نعمت را نیز به دست آورد. حال اگر عکس آن عمل کند و قدر نعمت ها را نداند و شکر نگوید، چه بسا ممکن است ـ العیاذبالله ـ آن نعمت زایل شود و دیگر باز نگردد، حتی اگر نعمتی که مورد قدردانی انسان قرار نگرفت، بسیار کوچک و به قدر تکه نان خشکی باشد. در روایات شریفه آمده که حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله به خانه عایشه رفتند و در آنجا تکه نان خشکی دیدند که نزدیک بود زیر پا برود. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آن تکه نان خشک را برداشتند و خوردند و پس از آن فرمودند: «ای حمیرا، همسایگان و همجواران نعمت های خدای عزوجل را که به تو عنایت کرده است، گرامی بدار؛ زیرا هرگاه از قومی و جماعتی روی بگرداند، دیگر هرگز بر نمی گردد». (فروع کافی، ج6، ص300، ح6).

رسول اکرم صلی الله علیه وآله با به کار بردن تعبیر «همسایگان نعمت خدا» که در روایت آمده است به ما می گویند که ای مردم شما در همسایگی نعمت های خدای متعال زندگی می کنید و در سایه این نعمت هستید، لذا نعمت های خدا در اصل در معیشت ما هستند و نیز از این تعبیر می توان این استفاده را کرد که هرگاه نعمت از دست انسان برود و زایل شود در آن صورت انواع مشکلات و گرفتاری ها را خواهد دید. از این روی، حتی یک غفلت ساده و کوچک از یکی از نعمت های خدا ـ که برخی از مردم این نعمت را کوچک و خوار می دانند ـ سیلاب مشکلات و بلاها را بر سر انسان می ریزد و سخت گرفتارش می کند. بنابراین، بر تمامی خانم ها و آقایان مؤمن بایسته است که همواره هوشیار باشند که مبادا یکی از نعمت های خدای متعال در خانه هایشان یا بر سر سفره هایشان مورد اهانت و تحقیر قرار گیرد.

نان نعمتی است پربها و از نعمت های بزرگ خدای متعال و خوراک اصلی به شمار می آید، اما برخی از مردم هرگز اهمیت نمی دهند که تکه ای نان روی زمین افتاده باشد و زیر پا برود و نان در نظر آنان هیچ اعتبار و قیمتی ندارد. اما در آموزه های دینی و در روایتی که پیش تر گفته شد، مولا و سرورمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله یادآوری می کنند که تکه کوچک نان خشکیده ازجمله نعمت های خدای متعال و بسیار پراهمیت است. همین موضوع را در آموزه های مکتب ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین می بینیم.

در روایتی آمده است که حضرت امام حسین علیه السلام فرمودند: شنیدم که جدّم رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمودند: هر که لقمه ای [تکه ای نان] روی زمین ببیند و آن را با مسح کردن پاک کند یا از آنچه روی آن نشسته است شست و شو دهد و سپس آن را بخورد، چندان در شکمش نمی ماند تا آنکه خدای متعال او را از شر آتش جهنم رهایی بخشد. 

116- اخلاص در راه خدا

به یقین، کلید رستگاری انسان در دنیا و آخرت همانا اخلاص برای خداست. پس کسی که برای خدا اخلاص ورزد، حضرت باری تعالی آنچه را به مصلحت دین، دنیا و آخرت بنده باشد برایش فرو می فرستد. از این رو سزاوار است که انسان در تمام اعمال عبادی، دادوستدها، معاشرت با مردم و دیگر امور خود اخلاص ورزد.

در وصیت رسول خدا صلّی الله علیه وآله به ابوذر آمده است: «یا أباذر لیکن لک فی کل شیءٍ نیة حتی فی النوم والاکل؛ ای ابوذر، در هرچیزی و کاری حتی در خوردن وخفتن نیت [و قصد قربت] داشته باش».

کسی که تشنه می شود و آهنگ نوشیدن آب دارد، شایسته است نیت کند که آب را نوشیده، سیراب شود تا بتواند بندگی خدا کند. فرد جوان که قصد ازدواج دارد، نیز باید به این نیت ازدواج کند که فرمان خدا را عملی کرده باشد و در نظر داشته باشد که ازدواج انسان را از فساد و گناه دور می دارد و دیگر اینکه خدای متعال مؤمن همسردار را دوست می دارد. بنابراین، می سزد انسان مصمم شود که تمام اعمالش را برای خدا انجام دهد.

117- عافیت

در حدیث معاذ بن کثیر آمده است: همراه پیامبر صلی الله علیه وآله بودم که حضرت از کنار مردی گذشت که دعا می کرد و چنین می گفت: پروردگارا، از تو صبر مسألت دارم. پیامبر صلی الله علیه وآله به او فرمودند: [برای خود] بلا طلبیدی، از خدا عافیت بخواه.

همچنین مولایمان امام رضا صلوات الله علیه فرمودند: علی بن الحسین صلوات الله علیهما مردی را دید که پیرامون کعبه طواف می کرد و می گفت: پروردگارا، من از تو صبر می خواهم علی بن الحسین علیهما السلام دست بر شانه او زد و فرمود: [برای خود] بلا طلب کردی. بگو: «اللهم إنی أسألک العافیة والشکر علی العافیة؛ خدایا، من از تو عافیت و توفیق شکر عافیت می خواهم».

عافیت در احادیث و دعاهای شریف معصومین معنای جامع و گسترده ای دارد و شامل عافیت بدن، دین، دنیا و آخرت می شود. عافیت در دنیا آن است که انسان به فضل خدای متعال از هرگونه بلا و مصیبت و گزند دور باشد. عافیت در دین بدان معناست که آدمی از ایمان و عقیده ای استوار بهره مند باشد. عافیت در آخرت آن است که حساب آدمی در قیامت آسان باشد و سرانجام آن که عافیت بدن بدین معنی است که جسم آدمی دچار بیماری مزمنی نباشد. شایسته است که انسان از خدای متعال عافیت را به معنای گسترده و جامع آن طلب کند.

118- رهایی از آتش

فخر فروشی بر دیگران نتیجه تکبر است و تکبر و غرور سرانجامی جز آتش دوزخ ندارد. نفس اماره انسان به غرور و فخر فروشی تمایل دارد و اگر انسان با عقل خود مهار نفس و غرور و خواهش های آن را به دست نگیرد، به آتش دوزخ دچار می گردد. در حالی که فروتنی انسان را به بهشت و رضوان الهی رهنمون می شود. یکی از مصادیق تواضع این است که انسان همه نیکی هایی که در خود و پیرامون خود می بیند از خدای متعال و اسلام بداند. خدای متعال فرموده است: «مَّا أَصَابَکَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهِ؛ هر نیکی ای که به تو رسید ازسوی خداست»؛ لذا آدمی باید خود را به صفت فروتنی آراسته و از غرور خودداری کند تا از آتش دوزخ برهد؛ بدین معنا که نباید به ثروت، قدرت، خویشاوندان، علم و دیگر داشته های خود بنازد. حتی علم نیز به خودی خود فضیلت نیست، بلکه ابزاری است که اگر انسان در راه نیک آن را به کار برد، فضیلت است. اما اگر در راه شر مورد استفاده قرار گیرد ـ چنانکه امروز در جهان غالبا چنین است ـ نه تنها فضیلت نیست، بلکه ضد فضیلت و شر است.

119- مهربان باشیم

مهربانی و شفقت لزوماً فطری و در سرشت انسان نیست، بلکه این خوی والا و دیگر فضائل اخلاقی اکتسابی و قابل افزایش است و انسان باید خویش را بدین زیور بیاراید و البته خدای متعال چنین کسی را توفیق خواهد داد. بنابراین باید همسران نسبت به یکدیگر، پدر و مادر نسبت به فرزندان، فرزندان نسبت به پدر و مادر، بزرگ تر ها نسبت به کوچک ترها، کوچک تر ها نسبت به بزرگ ترها و فرادستان نسبت به زیردستان مهربان و شفیق باشند. فرودستان نسبت به فرادستان، خویشاوندان، همسایگان، همکاران و دیگر گروه های اجتماعی نیز باید نسبت به یکدیگر رفتاری مهر آمیز داشته باشند.

120- وظیفه روابط متقابل

همسران وظیفه دارند که ضمن مراجعه به رفتار روزانه خود در قبال همسرانشان اگر برخورد نامناسبی با آنان داشته اند، خود را مقصر بدانند و تلاش کنند دوباره مرتکب آن خطا نشوند. فرزندان نسبت به پدر ومادر، پدر و مادر نسبت به فرزندان، استاد، شاگرد، کاسب، مشتری، دوست، همکار و همه و همه باید نسبت به یکدیگر همین شیوه را پیش گیرند و در پی اصلاح خطاهای خود برآیند. 

121- پرهیز از ایمان اسمی

اگر کسی در نظر ما بزرگ ترین قدیس یا عابد بود و دچار لغزش گردید، نباید در بنیاد ایمانمان خدشه و خللی وارد آید؛ زیرا اگر چنین اتفاقی باعث سستی ایمانمان شد، نشان می دهد که ایمانمان اسمی بوده است نه واقعی. این را بدانیم که خدای متعال به دل های ما می نگرد و به مقدار لیاقتمان به ما توفیق و قابلیت و سعادت ارزانی می دارد؛ زیرا خدای متعال «احکم الحاکمین» است و عطا کردن به شخص بیش از لیاقت و استحقاق او با اصل حکمت سازگاری ندارد.

هر انسان غیرمعصومی کم و بیش در معرض وسوسه های شیطان و پیروی از هوای نفس قرار می گیرد و ممکن است حکم خدا و حق الله را زیرپا نهد یا حق الناس یا حتی حقوقی را که از آن اوست و خدا برعهده اش نهاده نادیده بگیرد. در چنین حالتی انسان باید بی درنگ به استغفار بپردازد و گناه و خطای خود را با توبه جبران کند. این کار باعث می شود تا هیچ گاه گناهان خود را فراموش نکند و همیشه به استغفار بپردازد و ازسوی دیگر با حالت توبه و عاقبت به خیری چشم از جهان فرو بندد.

122-  از وظایف مومن

یکی از مهم ترین وظایف مؤمن که باید بدان ملتفت و ملتزم باشد این است که ایمان خود را به قلب و تمام اعضا و جوارح و حتی اندیشه خود سرایت دهد و به ایمان زبانی بسنده نکند. به دیگر سخن مؤمن باید آموزه های ایمانی را در زندگی شخصی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی وعلمی خود به اجرا بگذارد و آن را در تمام شئون و ابعاد زندگی حاکم سازد، زیرا ایمان جامع است که نعیم جاودان اخروی و بهشت برین را برایش به ارمغان می آورد؛ همان بهشتی که چشم روزگار مانند آن را ندیده و هیچ گوشی وصف آن را چنان که باید نشنیده و حقیقت آن به دل کسی خطور نکرده است. دست یافتن به چنین مقاماتی هرچند آسان نیست، با عزم و تصمیم و توکل شدنی است.

123- تعجیل در انجام کار نیک

کسی که امروز توان انجام دادن کار خیری را دارد ـ خواه این عمل خیر پروژه ای کلان چون تأسیس یک مؤسسه خیریه باشد و خواه کمک مالی مختصری به یک نیازمند، نباید این اقدام نیک را با امروز و فردا کردن به تأخیر اندازد، زیرا معلوم نیست که فردا زنده می ماند یا نه و بر فرض زنده ماندن تضمینی وجود ندارد که فردا نیز توان انجام آن کار نیک را همچنان داشته باشد. از همین روست که در تعالیم والای پیشوایان دین مشاهده می کنیم که ما را به عجله کردن در امور خیر سفارش می کنند.

اگر انسان به تأخیر و امروز و فردا کردن عادت کرد، ممکن است در حالی بمیرد که توفیق بسیاری از خیرات از او سلب شده است. بسیارند درگذشتگانی که قصد انجام اعمال نیک و تأسیس مؤسسات و نهادهای خیریه و خدمات اجتماعی عام المنفعه و جز آن را داشتند، ولی فقط و فقط در پی به تأخیر انداختن امور و امروز و فردا کردن موفق نشدند چنین کنند و مرگ ناگهانی دست آنان را از دنیا و انجام این امور کوتاه کرد.

شایسته است انسان خود را به شتاب کردن در اعمال خیر عادت دهد و اگر حقوق الهی و حق الناس بر گردن دارد، ادا نماید. همچنین اگر قصد دارد وصیت شرعی کند، بدون فوت وقت وصیت نامه بنویسد تا خدای ناکرده حسرت بی پایان اخروی دامنگیر وی نشود. هرقدر انسان اعمال صالح را عقب بیندازد به همان اندازه دچار پشیمانی خواهد شد.

124- از دلایل محروم ماندن از خیر

همه مردم ـ جز اولیای الهی ـ معصوم نیستند و معمولاً گناهان خود را از یاد می برند، ولی خطاهای دیگران و ستم هایی را که از ناحیه دیگران به آن ها رسیده است فراموش نمی کنند. این معنا به تواتر در روایات اهل بیت علیهم السلام وارد شده است. به عنوان مثال افراد معمولاً ستم هایی را که در حق همسرانشان انجام داده اند در خاطرشان نمی ماند، ولی بدرفتاری های همسرانشان را در قبال خود از یاد نمی برند. چنین رفتاری باعث محروم ماندن از خیر می شود و انسان را از توفیقات دیگر باز می دارد.

چه خوب است هریک از ما گاه با خدایمان خلوت کنیم و تقصیرهایمان را در برابر پروردگار به یاد آوریم و برای کسانی که از ما در حق آنان ستمی رفته یا به ما ستم کرده اند، به درگاه خدا توبه آریم و برای خود و آنان آمرزش بطلبیم. چنین کاری با برکات و توفیق توأم است و کفه حسنات آدمی را سنگین تر می سازد. به یاد داشته باشیم که دنیا و هرچه در آن است در قبال آخرت هیچ است؛ بدین معنا که مشکلات و سختی های این جهان هرچند تلخ و کمرشکن باشد در برابر عذاب اخروی وزنی ندارد و عذاب اخروی است که ـ العیاذ بالله ـ مدت و شدت بیشتری دارد.

125- استفاده از فرصت دنیا

هر انسانی در طی حیات کوتاه یا بلند خود فرصت هایی در اختیار دارد که محدود و تمام شدنی است؛ بدین معنا که اگر این فرصت ها را غنیمت بشمارد و وقت و امکانات خود را صرف کسب خشنودی پروردگار کند، ثمرات نیکوی آن را که شادمانی و سعادت جاوید است درک می کند. در مقابل، از دست دادن فرصت و اتلاف عمر شریف موجب ندامت طولانی و چه بسا پشیمانی دنیا و آخرت می گردد.

126- خیر را بیاموزیم

آدمی باید خیر و نیکی و خوشرفتاری را از پارسایان و اهل فضیلت بیاموزد و نباید بدی را از بدکاران بیاموزد و مثلاً گسستن پیوند خویش را از قاطعان رحم یاد بگیرد. اساساً باید خیر و فضیلت را از هرکس که شده بیاموزیم و شر و بدی و گمراهی و ستم را از هر که دیدیم از آن اجتناب نماییم. برای نمونه اگر برادری پیوند خود را با برادرش قطع کند، برادر دوم نباید مقابله به مثل کند. وقتی پدر و مادری با فرزندشان قطع رابطه کردند، شایسته است که فرزند چنین کاری را از آنان نیاموزد و بکوشد رابطه و پیوند خود را با آنان استحکام بخشد.

127- دستگاه تکوینی خداوند

مسائل و قواعد ریاضی همیشه ثابت و تخلف ناپذیر است و اگر داده ها صحیح باشد، نتایج ثابت و درست خواهد بود. دستگاه خدای متعال نیز همانند قواعد ریاضی تخلف ناپذیر است و همیشه نتایج ثابت و صحیح می دهد و خطا و اشتباه در آن راه ندارد؛ بدین معنا که اگر انسان در پی طاعت خدا و اعمال نیک باشد، در دنیا و آخرت نتایج مثبت دریافت می کند و اگر از اختیار خود سوء استفاده کند، به کیفر اعمال خود می رسد و نتیجه اعمال ناپسندش به خود او باز می گردد.

128-  گندم از گندم بروید

کسی که نسبت به صله ارحام اهتمام داشته باشد، خدای متعال سلامت و طول عمر را روزی وی می کند و کسی که با خویشاوندان خود قطع رابطه کند، عمرش کوتاه و مبتلا به ناخوشی های گوناگون می شود. پدر و مادری که در تربیت فرزندان خود از هیچ اقدامی فروگذاری نمی کنند، در آینده نزدیک از فرزندان صالح خود خیر می بینند. فرزندانی که به پدر و مادر خود نیکی می کنند، در آینده آنان نیز به نوبه خود از فرزندانشان نیکی و احترام و مدارا خواهند دید. کسی که شکر نعمت های الهی را به جا آورد، خدای متعال نعمت را بر وی دوچندان می سازد و کسی که کفران نعمت کند، سرنوشتش محرومیت خواهد بود. این مطلب از بدیهیاتی است که همگان به درستی آن اذعان دارند و در مثل نیز گفته اند: «گندم از گندم بروید جو زجو».

129- ریشه اصلی مشکلات

ریشه بسیاری از اختلافات خانوادگی و اختلافات میان دو شریک یا همکار به این مطلب باز می گردد که هرکدام از دوطرف معتقد است طرف مقابل او فلان وظیفه را دارد، ولی بدان عمل نمی کند. در این موارد اگر یکی از طرفین تصمیم بر مجاهدت داشته باشد، از شدت اختلافشان کاسته می شود و اگر طرفین چنین تصمیمی داشته باشند، اختلافات کلاً از میان می رود. مجاهدت در این موارد بدین معناست که در برابر رفتار نامناسب طرف مقابل به جای واکنش منفی و تند ابتدا خود را به جای او بگذاریم و از چشم او به قضایا بنگیریم.

130- یک تصمیم قاطع

هرکدام از ما وقتی کار نیکی انجام می دهیم، می دانیم کار خوبی انجام داده ایم و هرگاه مرتکب عمل ناپسندی شویم، به نیکی از کرده خویش آگاهیم و بر آن وقوف عمل داریم، زیرا صدور عین همان کار را از دیگری نمی پسندیم. البته باید دانست که یک عمر خوب بودن و نیت و گفتار و کردار نیک داشتن کار دشواری است، زیرا همه روزها یکسان نیست و چه بسا انسان گرفتار و تنگدست است، بیمار است، گرفتار همسایه بد است، همسرش او را رنج می دهد، شریک بد دارد و ... . نگه داشتن جانب دین و طاعت و کسب رضایت خدا در همه این حالات دشوار است و تصمیم قاطع لازم است تا انسان از همه این امتحانات سربلند بیرون آید و در همه این حالات فقط کردار خوب و مورد پسند خدا از او صادر شود.

131- حیف است

حیف است انسان بتواند بهشت را تحصیل کند، ولی در این کار کوتاهی ورزد و حیف است که بتواند خود را از آتش دوزخ برهاند، ولی نه تنها این کار را نکند، بلکه آتش دوزخ دیگری را علاوه بر دوزخ خود به جان بخرد. اگر شخصی همسر یا شریک بداخلاق و نامناسب دارد و بر بدرفتاری های او بردباری بورزد، سرانجام علاوه بر بهشت، بهشت شریک و همسرش نیز به او می رسد. وانگهی چه بسا همین بردباری باعث دگرگونی طرف مقابل شود و او را شرمگین نماید و به سمت درستی و صلاح سوق دهد.

132- دعا برای دیگران

باید از اهل بیت علیهم السلام پیروی کرده، مقدم داشتن دیگران را به هنگام دعا از آن پاکان بیاموزیم. بنابراین، مؤمنان باید فرزندان، والدین و همسایگان و دوستان، خویشاوندان، پدران و مادران، فرزندان و همسایگان و دوستان خود را به هنگام دعا کردن بر خود مقدم بدارند و برآورده شدن حاجات آنان را از خداوند مسألت کنند. این گونه ایثار و مقدم داشتن دیگران دو ارمغان برای دعا کننده دارد:

1. چون انسان برای دیگری دعا کند، فرشته دو برابر آن را برای دعا کننده می ‌خواهد. بنابراین، اگر انسان روزی فراوان، فرزند درست کردار و توفیق خداوندی بخواهد، باید همان را برای دیگران بخواهد تا دوچندان نصیب او شود.

2. از خودگذشتگی افزون بر پاداش و ارجمندی اخروی آثار و برکات دنیایی دارد.

133- بازخورد اعمال

هر عمل نیکی که از مومن سر بزند، به مقدار همان عمل ـ و چه بسا بیشتر و حتی چند برابر آن عمل ـ آثار و برکات مثبت برای او به همراه می آورد. به عبارت دیگر عمل صالح تجارت سودمندی است که چندین برابر سود به همراه دارد و در آن از خسارت و زیان مطلقاً خبری نیست. همچنین هر رفتار ناپسند به اندازه خود ـ وچه بسا بیشتر ـ نتایج و بازخوردهای منفی برای شخص در پی خواهد داشت.

134-عامل توفیق

توفیق در گرو داشتن دو ویژگی است که شایسته است خود را بدان آراسته کنید: اول داشتن اخلاق خوب و پسندیده در برخورد با همگان است؛ چراکه صاحب اخلاق نیکو همانند عطردان در هر حال حتی در صورت شکسته شدن عطر افشانی می کند. صاحب اخلاق نیکو نیز به همین صورت دیگران را تحت تأثیر خود قرار می دهد و دوم کمک و خدمت به مردم است که باید آنچه در توان دارید در خدمت به مردم به کار گیرد؛ چراکه خدای متعال  نیازهای کسانی را که به بندگانش خدمت کرده اند، برطرف می کند و آنان را  دوست دارد. این مطلب را نیز در نظر بگیرید که هرکس نیازهای مردم را برآورده سازد، خدای عزوجل نیازهای او را برطرف خواهد کرد.

135- راهی آسان برای کسب ثواب

دنیا فرصتی در عرصه ایفای نقش و موضع گیری است. به عنوان مثال سلام دادن از دو کلمه «سلام علیکم» تشکیل شده است. در حدیث شریف آمده است که انسان هنگام ورود به منزل، محل کار و وارد شدن بر کسی یا در هنگام عبور از گذرگاه ها با این دو لفظ سلام بدهد. همینطور اگر همسران، برادران، خواهران، فرزندان، پدران و مادران چنین کنند، به ازای هر سلام نود حسنه برای آنان ثبت خواهد شد. با این توصیف اگر انسان در روز صدبار سلام کند، نُه هزار حسنه به دست خواهد آورد و این آسان ترین راه برای کسب حسنات است.

136- نقش ها و موضع گیری ها

 این دنیا نقش ها، موضع گیری ها و فراز و فرودهایی دارد. در زمان ائمه اطهار علیهم السلام نیز شیعیان وظیفه، نقش ها و موضع گیری هایی داشتند و هریک از آنان به مرتبه و درجه ای نایل شدند و اختلاف درجه و مراتب آنان طبق سه معیار است:

1. نیت؛ یعنی اخلاص و توجه به سوی خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام.

2. فعالیت؛ یعنی فردی در این راه ـ مثلاً ـ روزی ده ساعت و دیگری پنج ساعت و آن یکی سه ساعت و فرد دیگری یازده ساعت فعالیت دارد.

3. تحمل مشکلات؛ بدین معنا که انسان در راه اهل بیت علیهم السلام چه اندازه صبوری ورزیده و در این راه چه اندازه مشکلات را بر خود هموار ساخته و اینکه در راه گردآوردن جوانان و جذب آنان به مسیر و خط اهل بیت علیهم السلام چه مقدار زحمت کشیده است.

قرآن کریم درباره ما و شما و تمام مؤمنان می فرماید: «هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللهِ؛ هریک از آنان برای خود درجه و مقامی در پیشگاه خدا دارند»(آل عمران/163).

بنابراین، هیچ یک از شما در امور سه گانه فوق به مقدار کم راضی نباشید؛ چراکه زندگیِ خانه آخرت خود را در این جهان می سازید، لذا هرقدر قدرت فعالیت و توانمندی دارید به کار گیرید و بر آن بیفزایید. همین طور باید بیش از پیش سختی ها و رنج های موجود در این ماه را تحمل کنید و بر آن صبوری ورزید.

137- مهم و مهم تر

خدایا، به ما فرصت ده تا هرگز مهمّ را بر مهم ‏تر مقدم نداریم و خوب را بر خوب ‏تر ترجیح ندهیم.

مثلاً اطعام صد گرسنه عملى است كه نفعش در آخرت به بانى آن خواهد رسید و این خود فضیلت است، اما در برابر هدایت مردم در مرتبه پایین ترى قرار دارد و هدایت مردم مهم‏ تر است. حال اگر كسى صد گرسنه را اطعام كرد و فرد دیگرى همین نیرویى را كه صرف سیر كردن صد گرسنه شده، صرف مسلمان شدن كافرى كند، یك سنّى را به مذهب تشیع درآورد یا یك محبّ اهل بیت علیهم السلام را كه متدین نیست متدین كند، این اقدام برتر است و رضاى خدا در این هدایت است، نه اطعام، كه بى ‏شك مواردى از آن الزامى است و حكم الزامى دارد، اما این هدایت مهم‏ تر است.

 138- نتیجه عمل خوب و بد

عمل من و شما در زن و فرزندان، بستگان، خویشان، همسایگان و دوستان‏ مان اثر مى ‏گذارد؛ بدین معنا كه عمل خوب ما آثار مثبت مى گذارد و اعمال بد ما نیز تأثیرات منفى دارد. افعال خوب و بد در تاریخ و آینده انسان تأثیرگذار است. كتاب‏ه اى اخلاقى و داستانى مربوط به عالمان گذشته، از شیخ مفید گرفته تا به حال، واقعاً براى ما آموزنده است. به راستى این حكایات انسان را تغییر مى ‏دهد و بر او تأثیر مى‏ گذارد. دویست سال قبل حاجى كلباسى فلان داستان را داشته، سیصد سال قبل فلان واقعه براى علامه مجلسى اتفاق افتاده، این داستان‏ ها كه حقایقى از زندگى بزرگان و گذشتگان صالح است در ما اثر مى ‏گذارد و ما را آگاه مى‏ سازد. ما نیز باید امروز مانند عالمان سیصد یا دویست سال گذشته مفید و مؤثر باشیم. آن افراد خوب در زمان خود مایه بركت و هدایت و رشد اجتماع بودند. ما نیز باید از ماجراهاى آنان درس بیاموزیم و راه آنان را ادامه دهیم و بدانیم كه هرگونه در این دنیا عمل كنیم، نتیجه آن را خواهیم دید.

139- فرصت ها را غنیمت بدانیم

امیر سخن، حضرت امیرمؤمنان على علیه السلام در خصوص اینكه انسان الزاماً باید از فرصت ‏ها بهره بگیرد و آن را هدر ندهد، تشبیه زیبایى دارد كه موضوع این گفتار است. حضرت فرمودند: «إن الفرص تمرّ مر السحاب؛ فرصت‏ ها همچون ابر مى‏ گذرند».

این فرصت ‏ها را غنیمت شمارید. هنگامى ‏كه شب فرا مى ‏رسد، روز از بین رفته است و متقابلاً با آمدن روز پرده تاریك شب برچیده مى‏ شود.

امیرِ سخن حضرت على علیه السلام زمانى این تشبیه لطیف را بیان فرمود كه هنرِ واژه و كلمه، برترین هنر بود و فصاحت و بلاغت ارزش والایى داشت. شایان توجه است كه جز آن حضرت، دیگرى چنین تشبیهى بیان نكرده و این حاكى از ابتكار آن حضرت در ارائه تشبیهات رسا و روان است. البته با دیدگاهى كه نسبت به اهل بیت علیهم السلام در خصوص عصمت آنان داریم، شنیدن سخنان گهربار و یا ابداع و ابتكار سخن‏ هاى پربار از ایشان امرى عادى است، ولى براى كسانى‏ كه چنین اعتقادى ندارند، این مطالب برایشان حائز اهمیت خواهد بود. باتوجه به اینكه فرصت ‏ها از دست رفتنى است، انسان باید آن را غنیمت بشمارد و از عمر خود به طور شایسته بهره بردارى كند. حال اگر ده درصد از آن استفاده كرد، به همان مقدار بهره خواهد برد و به همین كیفیت است در مراحل دیگر كه میزان موفقیت براساس استفاده و بهره بردارى از فرصت است.

140- سه سکوی سعادت

برای دستیابی به بزرگی و عظمت باید تصمیم بگیرید و در این راه مقاومت کنید و این امر در گرو سه عامل است:

1. اخلاص:

باید مصمم باشید که خدای متعال و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام امید و هدف شما در تمام کارهایتان باشد و در تمام عرصه های زندگی خانوادگی، سیاسی، اجتماعی و جز آن این عامل را لحاظ دارید.

2. تلاش و کوشش:

تصمیم بگیرید که در هر حال و همیشه پرتلاش و فعال باشید و هیچ فرصت و راهی را برای نفوذ کم حوصلگی و خستگی در خود باز نگذارید و اجازه ندهید این عوامل بازدارنده در شما رخنه کند.

3. اخلاق:

عزم خود را جزم کنید که در برخورد با همه خوش اخلاق و خوش رفتار باشید. در حدّ جایگاه و توان صاحبان اراده، وظیفه تعیین می شود و این سخن مضمون آیاتی از قرآن کریم و احادیث شریف خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است.

شما پس از 30 تا 40 سال دیگر همگی سالخورده خواهید بود. بنابراین، هریک از شما که تصمیم و اراده ای قوی تر داشته و در برابر مشکلات مقاوم تر و در گرفتاری ها صبورتر و در برخورد با دوستان بردبارتر باشد، قطعاً موفق تر از دیگران خواهد بود و در راه خدمت به اسلام و اهل بیت علیهم السلام توفیق بیشتری خواهد داشت.

خدای متعال می فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ؛ [بدی را] با آنچه بهتر است دفع کن، آنگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یک دل می گردد».

نیز می فرماید: «وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ؛ و این [خصلت] را جز کسانی که شکیبا بوده اند نمی یابند و آن را جز صاحب بهره ای بزرگ نخواهد یافت».

بنابراین، هریک از شما تصمیم بگیرد و اراده کند، مصداق این سخنان خدای متعال خواهد بود.

141- رشد عمل خالصانه

شخصى برایم داستانى نقل كرد كه مربوط به حدود هفتاد سال پیش است. وى مى ‏گفت: من تازه ازدواج كرده بودم و یك منزل اجاره‏ اى داشتم كه دو اتاق كوچك داشت. اتاق كوچك ‏تر را براى پذیرایى قرار داده بودیم و در اتاق دیگرى كه كمى بزرگ‏ تر بود زندگى مى ‏كردیم. اتاق پذیرایى ما ظرفیت حدود ده نفر را داشت. چون در زمان پهلوى اول (رضا خان) مدارس دختر و پسر مختلط شد و حجاب را منع كرد، با خود فكر كردم در حد توان خودم انجام وظیفه كنم. از این رو، به برخى از بستگان و همسایگان گفتم حاضرم به صورت رایگان به كودكان پسر شما اصول دین، احكام و اخلاق آموزش بدهم. چون در آن زمان ساعات درس مدارس صبح تا عصر بود، به آنان اعلام كردم صبح تا عصر آماده هستم به فرزندان شما آموزش بدهم. عده‏ اى از پیشنهاد من استقبال كردند و فرزندان خود را براى آموزش به منزل ما فرستادند، اما چیزى نگذشت كه تعداد آن ها بیشتر شد و آن اتاق كوچك گنجایش همه آنان را نداشت، لذا از همسرم خواستم اتاق بزرگ‏ تر را به كلاس درس اختصاص دهیم و محل زندگى خود را به آن اتاق كوچك منتقل كنیم. همسرم نیز قبول كرد و با  گذشت چند سال براثر افزایش تعداد دانش ‏آموزان ظرفیت منزل پر شد و مجبور شدیم محل جدیدى براى این كار اجاره كنیم و همچنان این جریان ادامه یافت تا اینكه آن اتاق كوچك با چند دانش ‏آموز تبدیل به چندین مدرسه شد.

 مطمئن باشید خداى تبارك و تعالى به عمل مخلصانه كمك مى ‏كند؛ چراكه: «ماكان للَه ینمو؛ آنچه براى خداست، رشد مى ‏كند».

 هرچند آن شخص از دنیا رفته است، اما بى ‏تردید به پاس پرورش هزاران شاگردى كه مستقیم یا غیرمستقیم، براثر كوشش او تربیت یافته ‏اند، خداى سبحان پاداش عظیمى به او عطا كرده است. در مقابل، آنانكه مى‏ توانستند در این زمینه كارى انجام دهند و ندادند، مقصرند و باید در قیامت پاسخگوى ترك وظیفه خود باشند؛ زیرا در نتیجه كوتاهى آن ها میلیون ‏ها انسان سست اعتقاد و غیرملتزمِ به احكام الهى در جامعه به ‏وجود آمدند كه سبب ظلم، فساد، فقر، مشكلات و گناه در جامعه شدند.

142- برترین صدقه

روایات متعددی از پیشوایان دین بر این معنا تأکید دارند که برترین صدقه عبارت است از صدقه و احسان به خویشاوندانی که پیوند خویشاوندی را بریده اند. ازجمله در روایت شریفی از مولایمان امام صادق علیه السلام آمده است: «سُئِلَ رَسُولُ الله صلی الله علیه وآله: أَیُّ الصَّدَقَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: عَلَی ذِی الرَّحِمِ الْکَاشِحِ؛ از رسول خدا صلی الله علیه وآله سؤال شد برترین صدقه چیست؟ فرمودند: صدقه ای که به خویشاوندی داده شود که از آدمی اعراض کرده و پیوند خویشاوندی را گسسته است».

«کاشح» کسی است که نسبت به انسان کینه پنهان دارد. صدقه دادن به چنین ارحامی فقط منحصر در پول دادن به آنان نیست، بلکه اگر آدمی دارای علمی است و می خواهد آن را به دیگران بیاموزد، بهتر است که از چنین خویشاوندانی شروع کند و اگر قصد ازدواج دارد، بهتر است با آنان ازدواج نماید و اگر یک میهمانی ترتیب داده و می خواهد مردم را دعوت کند، از خویشاوندانی شروع کند که کدورتی از او دارند و ... .

متأسفانه امروز در جامعه مشاهده می کنیم که کدورت ها و قطع رابطه ها میان خویشاوندان بسیار است در حالی که خدای متعال ما را به پیوند و صله رحم با همه خویشاوندان حتی آنان که قطع رابطه کرده اند فرا خوانده است. از این رو شایسته است کسی که در پی اعمال با فضیلت است، از خویشاوندان گسسته خود شروع کند و دوباره پیوندها را برقرار سازد. چنین عمل باارزشی تأسی به سیره والای معصومان صلوات الله علیهم اجمعین است. در تاریخ می خوانیم که شش تن از عموهای رسول خدا صلی الله علیه وآله و فرزندانشان به شدت با آن حضرت قطع رابطه کردند، ولی هیچ گاه یک کلمه منفی از دهان مبارک آن حضرت علیه این افراد شنیده نشده و ابولهب را خود خدای متعال در قرآن نکوهیده است. ائمه اطهار سلام الله علیهم نیز همین گونه بودند و با تمام خویشاوندان خود حتی کسانی که به آن ها پشت می کردند، دیدار و پیوند برقرار می ساختند.

143- ضرورت صله رحم

تمام افراد جامعه از زن و مرد باید توجه داشته باشند مبادا با جلوگیرى از صله رحم نامه اعمال خود را سیاه كنند. اگر انسان بتواند، باید او را نصیحت و به انجام كارهاى پسندیده تشویق كند و از او بخواهد تا در مقابل بدكارى ‏هاى احتمالى طرف مقابل خود، خوب و بزرگوار باشد و در صورتى كه نتواند نصیحت كند، خموشى گزیده، آتش افروزى نكند، چراكه زبان بوته امتحان است. امام صادق علیه السلام فرموده ‏اند كسانى‏ كه از این عالم كوچ نموده و به آن دیار شتافته و به خاك سپرده شدند، اگر مى‏ دیدید چه بر سر آنان مى آید، راحتى و استراحت‏ شان سلب مى‏ شد.

عذاب آن ها از چیست؟ به جهت نماز و روزه ‏اى كه خوانده و گرفته‏ اند؟ یا عزادارى و سوگوارى براى امام حسین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام عذاب مى ‏شوند؟ بى‏ تردید چنین اعمالى عذاب ندارد، بلكه این عذاب ‏هاى سهمگین همه از زبان است. پس باید از شر زبان خانمان سوز و اعمال بربادده، به خدا پناه برد. 

144- ثمره انصاف

در مناسبتى به عده‏ اى گفتم همه كشورها تیمارستان دارند و علت نیاز به تیمارستان از ضعف اعصاب سرچشمه مى ‏گیرد و منشأ ضعف اعصاب نیز مشكلات زندگى است، زیرا برخى مشكل مالى دارند، برخى مشكل خانوادگى، شغلى، بهداشتى، سیاسى یا اجتماعى و تیمارستان‏ ها و آسایشگاه‏ هاى روانى نیز همواره پر از بیماران روحى است و پیر و جوان و از اقشار گوناگون در آن نگهدارى مى ‏شوند، اما تا كنون نشنیده ‏ایم یك مرجع تقلید را به تیمارستان برده باشند. حدود هزار و دویست سال است ما مراجع تقلید داریم، یعنى از زمان غیبت صغرى تا كنون و آن ها نیز مانند ما بشرند و از سایر مردم نیز مشكلات و گرفتارى بیشترى دارند؛ چراكه باید بین حقوق مردم و خدا جمع كنند و این مشكل جمعِ بین حقوقِ مردم و خدا افزون بر مشكلات شخصى آنان است؛ مشكلى كه دو لبه تیز دارد و همه آنان از این حقیقت باخبر هستند، ولى هیچ‏ گاه سرانجامِ آنان به تیمارستان كشیده نشده است، زیرا آنان از روز اول همه مشكلات و گرفتارى ‏ها را در وجود خود هضم و روح خودشان را از بند تعلقات آزاد كرده ‏اند. از این‏ رو، با وجود اینكه مشكلات و گرفتارى دارند و ناراحت هم مى ‏شوند، به گونه ‏اى خودسازى كرده ‏اند كه سرانجامشان به تیمارستان منتهى نمى ‏شود و علت اصلى آن آزادى روحى است كه ناشى از انصاف میان خود و دیگران است.

معروف است كه عقاب نیرومندترین پرنده دنیاست و هنگامى كه براى شكار طعمه فرو مى‏ آید به قدرى نیرومند است كه مى‏ تواند در حال حركت، گوسفندى را به چنگال بگیرد و به پرواز خود ادامه داده، به آشیانه خود ببرد. روشن است كه بلندكردن هر جسمى از زمین به مراتب از كشیدن آن روى زمین یا پایین آوردن سخت ‏تر است، زیرا براى بالا بردن جسم از زمین باید بر جاذبه زمین غلبه نمود. حال اگر همین عقاب نیرومند را در قفس نگهدارند و آزادى او را بگیرند، در طول سال حتى یك متر هم نمى ‏تواند پرواز كند. در مقابل، ضعیف ‏ترین موجودات مانند پشه اگر آزاد باشد، مى ‏تواند روزى چند كیلومتر پرواز كند. این تفاوت وضعیت دو موجود آزاد و گرفتار در بند است. بى ‏تردید آزادى روح از همه این‏ ها مهم ‏تر است و نمى ‏توان آن را با آزادى فیزیكى مقایسه نمود و باید توجه داشت كه نیرومندترین بخش وجود انسان چشم، گوش، زبان، دست، پا، معده، كلیه، كبد، قلب یا مغز نیست، بلكه مهم ‏ترین بخش وجود هركس روح اوست كه موجب تعالى انسان مى‏ شود و هركس به هر مرتبه ‏اى از كمال رسیده به كمك روحش بوده و یقیناً از این ابزار استفاده كرده است.

 كسى كه علیرغمِ در اختیار داشتن این ابزار به جایى نرسیده، روحش در قفس بوده است و كلید باز كردن درِ قفسِ روح هم در دست خود انسان است و جز او هیچ‏ كس قدرت گشودن آن قفس را ندارد. خود ما باید روحیه خود را با استفاده از ابزارى كه خداى سبحان در اختیارمان قرار داده تقویت كنیم و بالا ببریم تا قدرت گسستن بندهاى اسارت روحى و معنوى را پیدا كنیم.