1- معنای زهد
زهد واقعى از ملكات نفسانى و مربوط به باطن و قلب انسان است. این مطلب در عین اینكه ممكن است، اما دشوار نیز هست، زیرا انسان باید بخواهد، بكوشد و با توسل به ائمه طاهرین علیهم السلام معناى درست زهد را بفهمد تا شیطان او را در مسیرهاى باطلى چون تصوف نیفكند. از طرفى باید بداند كه زهد مربوط به خود انسان است و آدمى حق ندارد نسبت به خانواده و فرزندان خود سخت گیرى كند، بلكه آسان گیرى و گشایش در امور آنان نیز در جهت همان زهد حقیقى و جزئى از آن به شمار مى رود.
2- ترک دنیا برای دنیا!
زهد از ملكات نفس و در اصل مربوط به باطن آدمى است و از اینجا روشن مى شود كه زهد حقیقى یك مقوله است و تظاهر به زهد مقوله اى دیگر و این دو كاملاً با یكدیگر متفاوت و جدا هستند. بسیارند زاهدانى كه به حقیقت زهد رسیده اند، ولى كم ترین تظاهرى به آن نمى كنند و زهد خود را پنهان مى دارند، چراكه زهدشان براى خداست و در مقابل، بسیارند زاهدنمایانى كه براى دنیا ترك دنیا گفته اند و دوست دارند در میان مردم به عنوان زاهد و تارك دنیا شناخته شوند و در حقیقت با كار آخرت، متاع دنیا را مى جویند.
3- زهد حقیقی
شاید نخستین و دشوارترین مشكل كه در قدم اول رسیدن به زهد رخ مى نماید، شناخت زهد حقیقى و تمییز دادن آن از غیرزهد است. بسیارند كسانى كه زهد را نداشتن ملك و املاك مى دانند، در حالى كه زهد نداشتن علاقه به ملك است. زهد آن نیست كه مالك چیزى نشویم، بلكه زهد حقیقى آن است كه چیزى مالك ما نشود و مهار ذهن و زبان ما را به دست نگیرد و دل و جان ما را تسخیر نكند. همچنان كه بزرگان گفته اند: «الزهد أن لا یملكك المال لا أن لا تملك المال؛ زهد آن است كه ثروت مالك تو نشود، نه اینكه تو مالك ثروت نشوى».
4- زهد تحمیلی
خطاى دیگر در مسیر زهد آن است كه از مایحتاج زندگى خانواده برداریم و به نیازمندان بدهیم. بسیارند كسانى كه این كار را زهد مى پندارند و فرش زیر پاى زن و بچه را در راه خدا مى بخشند و از خوراك خانواده بر مى دارند و به دیگرى مى دهند. این گونه خطاهاى آشكار كوچك ترین ارتباطى با زهد حقیقى ندارد. آن كس كه در پى آراستگى به ملكه زهد است، مى تواند چنان كه برایش امكان داشت، خانواده و فرزندانش را هم به این صفت خداپسندانه دعوت كند. اگر خودشان طالب چنین كارى بودند، مى توانند زهد بورزند، ولى اگر نخواستند یا نتوانستند، پسندیده نیست كه زهد بر آنان تحمیل شود و از آنان خواسته شود زاهد باشند. شایان توجه است كه از منظر روایات، توسعه بر عیال در قلمرو زهد حقیقى شمرده شده است، ازجمله شخصى نزد امام معصوم علیه السلام آمد و عرض كرد: یك درهم دارم كه مى توانم بدان در كار خانواده ام گشایش دهم. چنین كنم یا آن را در راه خدا صدقه بدهم؟
حضرت در پاسخ فرمودند: «أسع على عیالك؛ با آن بر خانواده ات توسعه بده».
توجه كنیم كه آن شخص نفقه واجب و نیازهاى ضرورى عیال خود را تهیه نموده و پرسش وى در این باره نبود، بلكه او یك درهم مازاد بر نیاز داشت و مى توانست با آن آسایش بیشترى براى خانواده اش فراهم كند، یا اینكه آن را صدقه دهد و امام علیه السلام او را به هزینه كردن درهم بر خانواده توصیه فرمودند. این روایت نشان مى دهد زهد واقعى فقط مربوط به خود انسان است و زاهد واقعى نباید بر خانواده و افراد تحت سرپرستى خود سخت بگیرد.
5- زهد پیشوای عادل
نقل است كه امیرمومنان حضرت علی علیه السلام در زمان ریاست ظاهرى، در سال فقط یك روز گوشت میل مى فرمودند، زیرا چنان كه گفتیم خداوند بر پیشوایان عادل فرض فرموده است كه خود را با ناتوان ترین و تهى دست ترین افراد بسنجد و به مانند آنان بخورند و بپوشند. روزى حضرت وارد منزل شدند، دریافتند كه در خانه شان گوشت سرخ مى كنند. وقتى در این باره جویا شدند به ایشان عرض كردند: بستگان عیال تان گوسفندى كشته اند و مقدارى از گوشت آن را براى ایشان فرستاده اند. حضرت فرمودند: «فكلوا هنیئاً مریئاً؛ پس بخورید، نوش جان تان باد».
در این روایت نیامده است كه حضرت فرموده باشند اكنون كه من گوشت نمى خورم، شما هم نخورید. این قبیل روایات كه ناظر به سیره نورانى امامان بزرگوار ماست، نشان مى دهد كه زاهد حقیقى اگر به مولاى متقیان علیه السلام تأسى مى كند، نباید اطرافیانش را به زهد وادارد و بر خانواده خود سخت بگیرد.
6- زهد واجب و مستحب
متأسفانه بعضى به گمان خود اهل زهد و پارسایى اند، ولى با افعال ضددینى خود به گونه اى عمل مى كنند كه آب خوش از گلوى خانواده و افراد تحت تكفل شان پایین نرود.
در احوال شیخ على قمی (معروف به زاهد قمى) آورده اند كه ایشان حتى نوع خوراك روزانه خود را نیز بر خانواده شان تحمیل نمى كرد. مثلاً اگر قرار بود یك یا دو بادمجان بخورد، خودش آن ها را مى شست و با پوست خرد مى كرد و هنگامى كه خانواده اش دیگ بار مى گذاشتند، آن را درون دیگ مى ریخت. روشن است كه این تكه هاى بادمجان كه با پوست خرد شده بود، از بقیه بادمجان هایى كه براى خانواده بود، كاملاً تمایز داشت.
در مقابل كسانى كه مى خواهند زهد بورزند، ولى نسبت به خانواده سخت گیرى مى كنند، هستند كسانى كه معتقدند زهد ورزیدن در این زمان اصلاً شدنى نیست، زیرا انسان نمى تواند زن و بچه اش را تحت فشار قرار دهد و از طرفى این مقولات امروزه ناپذیرفتنى و باعث مسخره دیگران است. این افراد با تمسك به چنین عذرهایى به كلى مقوله زهد را رد و خود را از این چشمه جوشان معنویت محروم مى سازند. از این افراد باید پرسید مگر عایشه همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله نبود؟ آن بزرگوار زاهدترین مردم بود، ولى زنانى چون عایشه و حفصه داشت. امام حسن مجتبى علیه السلام نیز در روزگار خود زاهدترین مردم بود، ولى از نظر معاش زندگى كم ترین فشارى بر همسرش جعده وارد نمى كرد. بنابراین، كسى نمى تواند به این بهانه كه امروزه خانواده ها این مقولات را نمى پذیرند، به كلى از تلاش براى رسیدن به زهد دست بردارد. این مطلب نیاز به زمان و تمرین دارد و بى شك با كوشش، در دراز مدت نتایج مثبتى حاصل مى شود.
7- زهد تحریف شده
از دیگر مواضع خطا در مقوله زهد این است كه برخى معناى زهد را چنین مى پندارند كه انسان چیزى نخورد و نیاشامد و در زندگى و خوراك یكسره بر خود سخت بگیرد، در حالى كه این پندار جز آموزه اى تحریف شده و غلط مشهور نیست. خداى متعال مى فرماید: «یا أَیهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّیباتِ واعْمَلُوا صالِحًا؛ اى پیامبران، از چیزهاى پاكیزه بخورید و كار شایسته كنید».
مطابق تعالیم آسمانى اسلام هرگاه كسى غذا نخورد، یا كم بخورد و این كار موجب شود كه نتواند كار كند و به فعالیت هاى ضرورى زندگى اش برسد، مرتكب خطا شده است. گفتنى است لفظ «مِن» در آیه پیش گفته معناى لطیفى دارد و این نكته را مى رساند كه نه هرچیزى را باید خورد، هرچند از طیبات باشد. گفته اند: «الزهد أن تترك الدنیا فلا تبالی من أخذها؛ زهد آن است كه دنیا را وانهى و در اندیشه آن نباشى كه چه كسى آن را در اختیار گیرد».
به عبارتى مانعى ندارد جسم انسان از نعمت ها برخوردار باشد، ولى باید جانش از بود و نبود رها و بركنار باشد. نعمت هاى الهى را در مسیر نیرو گرفتن براى طاعت خدا به كار گیرد، ولى قلبش در بندِ داشتن یا نداشتن نباشد و در صورت داشتن ها شاد و سرمست نشود و به گاه از دست دادن، اندوهگین نگردد. چنان كه روشن است این مطلب هرگز بدین معنا نیست كه انسان نخورد و نیاشامد یا از نعمت هاى خداوندى ـ كه براى همگان آفریده ـ بهره مند نشود، بلكه باید از نعمت هاى خداداده استفاده كند تا نیرو گیرد و طاعت الهى را نیكوتر به جاى آورد.
8- زهد شیطانی
موضع خطاخیز دیگر در زهد ورزیدن درافتادن به راه هاى انحرافى چون تصوف و پیوستن به فرقه هاى گمراه است. این امور نیز جزء دام گاههاى شیطان و لغزش گاه هایى است كه آدمى را از پیمودن راه راست باز مى دارد، زیرا شیطان براى هركس در هر حال و مقامى كه باشد، مطابق شأن او ریسمان هایى آماده ساخته است. شیطانى كه براى گمراه كردن بندگان خدا آن گونه قسم خورده است و سپاهى را كه بر جسد آسمانى سیدالشهداعلیه السلام تاختند، از زبان عمربن سعد «خیل الله» نامید، ممكن است براى به انحراف كشیدن كسى، از دروازه زهد دروغین وارد شود و او را از قرار گرفتن در صراط مستقیم باز دارد. كسى كه مى خواهد دچار كیدهاى گوناگون ابلیس نشود، باید پیوسته بیدار باشد و همیشه خود را در درگاه خدا و آستان ائمه طاهرین علیهم السلام نیازمند و فقیر بداند و در راه شناخت و عمل به زهد حقیقى مورد تأیید مكتب اهل بیت علیهم السلام از هیچ كوششى چشم نپوشد.
9- زهد حقیقی
خداى متعال در قرآن كریم فرموده است: «لِّكَیلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَآ ءَاتَكُمْ؛ بر چیزى كه از دستتان رفته، افسوس نخورید و براى آنچه به شما داده شده است، شادمان نشوید».
از مولاى متقیان حضرت على علیه السلام روایت شده است كه فرمودند: «الزهدُ كلّهُ بین كلمتین من القرآن: قال الله سبحانه (لِّكَیلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَآ ءَاتَكُمْ) ومن لم یأس على الماضى ولم یفرح بالآتى فقد أخذ الزهدَ بطرفیه؛ تمام زهد در دو كلام از قرآن جمع شده است: خداى متعال مى فرماید: «بر چیزى كه از دستتان رفته است، افسوس نخورید و براى آنچه به شما داده شده است، شادمان نشوید». كسى كه بر گذشته اندوهگین و به آینده و آنچه به دست مى آورد شادمان نشود هردو سوى زهد را دارا شده است».
بنا بر فرمایش گهربار مولاى متقیان زهد آن نیست كه آدمى مالك چیزى نباشد، یا از خوراك و آشامیدنى ها و نكاح و دیگر تنعمات دنیوى رویگردان شود، بلكه حقیقت زهد آن است كه هراندازه ثروت و قدرت كه از دست آدمى رفت، هرچند كلان و ارزشمند باشد انسان بر آن افسوس نخورد و اندوهگین نشود و هراندازه ثروت و قدرت كه به دست آورد، شادمان نشود.
البته این مطلب ناظر به منزلت بالا و مقام والایى است كه انسان به سادگى به آن نمى رسد. براى رسیدن به این مقام تمرین پیوسته اى در درازمدت لازم است كه طى آن انسان دائماً معناى آیه شریفه را در صحنه ها و اتفاقات گوناگون زندگى در خاطر آورد، و این كار را آن قدر تكرار كند كه این معنا براى وى ملكه شود. شكى نیست كه منظور آیه یادشده این نیست كه انسان نسبت به داشته ها و نداشته ها مطلقاً تأثیرى نپذیرد، چراكه سرشت انسان به گونه اى نهاده شده است كه با از دست دادن هرچیز باارزش اندوهگین، و با به دست آوردن هرچیز نیكویی -مادى یا معنوى- شادمان مى گردد. در حقیقت این آیه فقط و فقط از حالتى نهى مى كند كه گویاى عبودیت انسان در برابر اشیا است و انسان را به رهایى و بریدن بند بندگى فرا مى خواند.
10- تغییرات مثبت
اگر اندوهگین شدن به سبب از دست دادن چیزى -حتى اگر شعرى باشد كه انسان آن را از حفظ بوده و سپس آن را فراموش كرده است- یا شادى بر به دست آوردن چیزى در نهاد آدمى سرشته باشد، آیا انسان مى تواند خود را به گونه اى تغییر دهد كه دیگر از این به دست آوردن و از دست دادن خشنود یا ناشاد نشود؟
این درست كه تغییر كردن كار دشوارى است، ولى به هرحال ناممكن نیست. اینكه گفته اند «خویى كه با شیر در شود، با جان برآید» بر اشخاص سست اراده صدق مى كند، نه بر انسان هاى عالم و داراى اراده و آگاهى؛ این یك.
دیگر آنكه منظور ما از این بحث تغییر بنیادین سرشت و عناصر ثابت آن نیست، بلكه مقصود تصرف و دستكارى آگاهانه در درجات شدت و ضعف صفات انسان و آثار و لوازم مترتب بر آن است. براى مثال نفس انسان به طور طبیعى به آسودگى و تن آسایى میل دارد و از كارهایى چون دانش اندوزى كه تلاش دوچندان مى طلبد گریزان است. با این حال افراد فراوانى را مشاهده مى كنیم كه براثر فشارى خودخواسته یا از ناحیه دیگران آستین همت بالا مى زنند و نسبت به تحصیل چنان همتى در آنان ایجاد مى شود كه در این راه از خواب شب و لذات زندگى نیز مى گذرند.
البته مردم از نظر سرعت تغییریافتن و شدت آن یكسان نیستند. برخى از مردم طبیعتشان به سرعت دگرگونى را مى پذیرد و برخى دیگر با كندى. البته هرچند انسان به منافع تغییریافتن فكر كند و زیان هایى را كه در این راه از او دور مى شوند در خاطر آرد، سرعت تغییرپذیرى وى بیشتر خواهد شد.
همان طور كه نهادهاى بشرى از این جهت تفاوت دارند، غرایز و صفات نیز از نظر قوت و ضعف یكسان نیستند. براى نمونه بزرگان گفته اند آخرین رذیله اى كه از قلب مؤمن خارج مى شود حب جاه است و این بدان معنى است كه حب جاه ازجمله طبایع ریشه دار و قوى در انسان است.
علاوه بر این ها شرایط محیطى و تربیتى و عوامل وراثتى نیز در سرعت و شدت تغییرپذیرى افراد تأثیر دارند، اما در این میان نكته قطعى آن است كه تغییر یافتن شدنى و ممكن است.
11- راضی به رضای الهی
روایت شده است كه یكى از فرزندان امام باقر علیه السلام بیمار شد و بیمارى او موجب اندوه فراوان حضرت گردید، اما هنگامى كه از دنیا رفت امام با چهره اى گشاده نزد اصحاب خود آمدند و فرمودند: «إنا لنحبّ أن نعافی فیمن نُحِب، فإذا جاء أمرالله سلّمنا فیما أَحَب؛ ما مى خواهیم كسانى كه دوستشان داریم در عافیت و خوشى باشند، ولى با این حال وقتى فرمان خدا در رسد، تسلیم خواست خدا مى شویم».
قریب به همین ماجرا درباره امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است.
12- افسوس نخورید و شادمان نشوید!
تمام حقیقت زهد در میان دو كلمه از قرآن نهفته است: خداى متعال فرموده است: «تا بر چیزى كه از دستتان رفته است، افسوس نخورید و براى آنچه به دست آورده اید، شادمان نشوید». كسى كه بر گذشته اندوهگین نشود و به آینده و آنچه به دست مى آورد، شادمان نگردد، زهد را دارا شده است.
همیشه این مطلب را در خاطر بیاوریم كه تمام داشته هاى ما امانت الهى است و خواهى نخواهى روزى باید از آن دل بكنیم. اگر به این مطلب به نیكى بیندیشیم و آن را در خود تحقق بخشیم، بسیارى از مشكلات ما برطرف مى شود و دین و دنیایمان از گزند روزگار ایمن مى ماند و سعادت دوجهان و مقامات والاى زهد را به دست خواهیم آورد.