1- میزان اعمال
ابوذر غفاری رحمة الله علیه شاگرد برجسته رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرمؤمنان علیه السلام بود. از وی پرسیدند از کجا بدانیم مقاممان نزد خدا چقدر است؟ پاسخ داد: هنگامی که قرآن می خوانید آیات قرآن را ملاک قرار دهید و ببینید چه مقدار از آیات کتاب خدا را برخود تطبیق داده اید.
هریک از ما هنگامی که خود را در آینه می نگرد، محاسن و معایب خود را بی کم و کاست مشاهده می کند. قرآن و اهل بیت علیهم السلام نیز آینه تمام نما و ملاک محاسن و معایب معنوی و روحی ما هستند، با این تفاوت که انسان اگر نتواند عیوب جسمی خود را چندان تعدیل کند، عیوب روحی تعدیل پذیر است و شفای تمام بیماری های معنوی و روحی نزد قرآن و اهل بیت علیهم السلام است. هریک از ما درجاتی نزد خدا داریم، ولی این درجات را می توانیم ارتقا بخشیم و با تقرب به اهل بیت علیهم السلام و اطاعت از فرمان خدا جایگاه خود را نزد خدای متعال بالا ببریم.
2- مثبت گرایی
انسان هیچ گاه چیزهای منفی و جهنم رفتن را نباید از محیط اطراف و افراد پیرامون خود بیاموزد، بلکه اگر تلاش کند از هریک از اطرافیان خود یک چیز خوب فراگیرد که او را یک قدم به سوی بهشت ببرد، و همیشه در پی آموختن کارهای نیک باشد، سرانجام اهل بهشت وعاقبت به خیر می شود.
کسی که پیوسته در حال آموختن کارهای نیک و عمل کردن و کوشیدن برای آخرت باشد و به اهل بیت علیهم السلام توسل کند و از آنان بخواهد او را عاقبت به خیر و از اهل بهشت قرار دهند، بی شک در این راه موفق می شود و خوش عاقبت و بهشتی خواهد شد.
3- خداباوری
خداباوری مقوله ای است که از علوم اهل بیت علیهم السلام حاصل می شود و کسی که به این مرحله برسد، و ایمان داشته باشد که کسی ناظر بر اعمال اوست و البته در عین قدرت به او ظلم نمی کند، همیشه آماده فراخوان ازسوی اوست و همین امر درباره خداباوری حقیقت دارد. بدین معنا که چنین انسانی هر لحظه آماده رفتن به محضر الهی است، لذا می کوشد خوب بیاموزد و خوب عمل کند و در راه هدایت دیگران از هیچ کاری فروگذار نخواهد کرد.
4- اخلاص و تقوا
انسان وقتی متوجّه باشد که در آخرت همان را دارد که از دنیا فرستاده باشد، سعی می کند بیشتر به فکر آخرت بوده و برای آن کار و تلاش نماید و وقتی متوجه باشد که ارزش کار و قبولی اعمال بستگی به درجه اخلاص دارد، اخلاص بیشتری را رعایت خواهد کرد، زیرا اعمال، بلکه حتی نیّت انسان در روز قیامت به صورت فیلم به معرض نمایش گذاشته خواهد شد و اینجاست که انسان متوجه می گردد که باید بر اخلاص و تقوا در اعمال خود بیفزاید تا موارد اثرگذاری آن در دنیا بیشتر باشد و درجات قبولی، رحمت و مغفرت خدای سبحان در آخرت افزون تر گردد.
5- چگونگی بطلان کارهای نیک
«یا أَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَتِکُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَی؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، صدقه های خود را با منت و آزار باطل مکنید».
در روایت آمده است مردی خوشحال و شادمان بر امام جواد علیه السلام وارد شد. حضرت به او فرمودند: تو را شادمان می بینم!
گفت: ای فرزند رسول خدا، از پدرت شنیدم که می گفت: روزی سزاوار شادمانی است که خداوند در آن انسان را به دادن صدقه و نیکی کردن و برطرف کردن نیاز مؤمنان موفق بدارد و امروز ده نفر از برادران [مؤمن] من از فلان شهر و فلان شهر آهنگ من کردند و من به یکایک آنان چیزی دادم و از همین رو شادمانم.
امام علیه السلام فرمودند: به جان خودم که شایسته است [به جهت این کار] شادمان باشی به این شرط که [با بدی] آن را از بین نبرده باشی، یا در آینده از بین نبری!
مرد گفت: چگونه آن را تباه کرده باشم، در حالی که از شیعیان تان هستم؟
امام علیه السلام فرمودند: هم اینک نیکی به برادرانت و صدقه هایت را تباه کردی.
پرسید: ای فرزند رسول خدا، چگونه چنین چیزی رخ داد؟
امام علیه السلام فرمودند: اینکه خدای متعال می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، صدقه های خود را با منت و آزار باطل مکنید».
گفت: ای فرزند رسول خدا، بر کسانی که به آنان صدقه دادم منت نگذاردم وآنان را نیازردم.
امام علیه السلام فرمودند: خدای متعال فرموده است: «صدقه های خود را با منت و آزار باطل مکنید»، و نفرموده: «با منت و آزار به کسی که بدو صدقه داده اید، باطل مکنید»، و این امر هر آزاری را شامل می شود. وانگهی آزار تو نسبت به کسانی که به آنان صدقه داده ای بزرگ تر است، یا آزاری که از تو متوجه فرشتگان الهی که در اطراف تو هستند و نیز آزار تو نسبت به ما؟
مرد گفت: این آزار بزرگ تر است.
امام علیه السلام فرمودند: به یقین مرا و فرشتگان را آزرده ای و بدین ترتیب صدقه خود را باطل کردی.
پرسید: چگونه؟
امام علیه السلام فرمودند: با این سخنت که گفتی: چگونه آن را تباه کردم، در حالی که از شیعیان خلَّص شما هستم؟. وای بر تو، می دانی شیعیان خلَّص ما چه کسانی هستند؟
گفت: نه.
امام علیه السلام فرمودند: حزقیلِ مؤمن، مؤمن آل فرعون، صاحب (دوست) یاسین (که خدای متعال درباره او فرمود: «وَجَآءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یسْعَی؛ مردی از دوردست شهر دوان دوان آمد»، سلمان، ابوذر، مقداد وعمار شیعیان خلَّص ما هستند. [حال که] خود را با آنان همسنگ کرده ای آیا آنان و ما را نیازرده ای؟
مرد گفت: استغفر الله ربی واتوب الیه. پس چگونه بگویم؟
امام علیه السلام فرمودند: بگو: از محبان شما، دشمن دشمنان شما و دوستدار دوستداران شما هستم.
مرد گفت: [از این پس] چنین خواهم گفت و از سخنی که شما و فرشتگان آن را نکوهش کردید، توبه کردم، زیرا شما به جهت نکوهش خداوند از چنین سخنی آن را نکوهش می کنید.
امام علیه السلام فرمودند: اکنون پاداش صدقه هایت به تو بازگشت و تباهی از آن دور شد.
می بینیم که امام علیه السلام از بازگویی اعمالی که صورت گرفته، نهی می کنند، البته ممکن است به منظور تعلیم و تشویق دیگران به کار نیک چنین بیانی جایز باشد.
6- استفاده از توانایی ها در راه خدا
امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام داستانی از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل کرده اند که باید آن را از دو جهت روایت بررسی کرد، چراکه راوی امام معصوم، یعنی امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام است و شخصی که از او روایت شده رسول خدا صلی الله علیه وآله و پیشوای امامان است.
در این روایت آمده است: «سه نفر حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله رسیدند. یکی از آنان گفت: ای رسول، خدا یکصد وقیه (نوعی وزن) طلا دارم و این ده وقیه صدقه (زکات) آن است.
شخص دوم به حضرتش گفت: ای رسول خدا، من یکصد دینار دارم و این ده دینار صدقه آن است.
سومین فرد به ایشان عرض کرد: ای رسول خدا، من ده دینار دارم و این یک دینار صدقه آن است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: «کُلُّکُمْ فِی الأجْرِ سَوَاءٌ کُلُّکُمْ تَصَدَّقَ بِعُشْرِ مَالِهِ؛ همگی تان در اجر یکسانید [چراکه] هرکدامتان یک دهم مال خود را صدقه دادید».
بنا به فرموده فقها در این روایت و روایات متعدد دیگری برای یک دینار، ده دینار و کمتر و بیشتر خصوصیتی قائل نشده است، بلکه مهم این است که انسان از نعمت های خداداده اش انفاق کند و به عبارت دیگر خدای متعال هر انسانی را به اندازه معیّنی فهم و درک داده است، چنان که خود در قرآن کریم می فرماید: «وَاللهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ فِی الْرِّزْقِ؛ خدای متعال (جهت تفاوت استعدادها و تلاش ها) بعضی از شما را بر بعضی دیگر از نظر روزی برتری داده است».
در حدیث شریف آمده است که منظور از کلمه رزق در آیه کریمه علم است. پس یکی هوشمندتر، دیگری در حفظ مطلب قوی تر و آن یک خوش فهم تر است. مهم این است که هر انسانی چه مقدار از هوش، فهم و ادارک خود را در راه خدا هزینه می کند.
جهت دیگر آن است که خدای متعال به هر شخصی مقداری نیرو و توانمندی عنایت کرده است، مانند: زبان، بینایی، قلم، مال و جز آن. حال باید دید شخصی که از این نعمت ها برخوردار است، چه مقدارش را در راه خدا انفاق می کند.
به عنوان مثال دو نفر در راه اهل بیت علیهم السلام خدمت می کنند. یکی روزانه پنج ساعت و دیگری روزانه ده ساعت از وقت خود را به این امر اختصاص می دهد و در عین حال ممکن است پاداش نفر اول همسنگ پاداش نفر دوم و گاهی بیشتر باشد، چراکه نفر اول در صورتی که تمام توانمندی خود را در این راه به کار برده باشد، یا اینکه با داشتن مشکلات و گرفتاری های گوناگون مالی، اجتماعی و جز آن این مقدار وقت گذاشته باشد، اجر او در مقابل فردی که ده ساعت خدمت کرده باشد، ولی تمام توان خود را به کار نبسته و نیز مشکلات و گرفتاری فرد اول را نداشته، به طور قطع بیشتراست.
بنابراین هر انسانی باید در مقدار فهم، ادراک و نیروی خدادادی اش بنگرد و ببیند که چه مقداری از آن را در راه خدای منّان می تواند هزینه کند و سپس دریغ نکند تا اجر و پاداش و سعادت و خوشبختی بیشتری نصیب او گردد، ان شاء الله تعالی.
قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛ و در رسیدن به این نعمت های بهشتی مشتاقان باید بر یکدیگر پیشی گیرند».
از این رو هریک از شما باید در راه کسب مراتب والا و بالای عملِ در راه خدای متعال بکوشد و بدانید که این امر هرچند با سختی و مشکلات همراه باشد، اما ممکن است.
7- راه تقرب به خدا
بسیاری از امور موجب تقرب انسان به خدای سبحان می شوند؛ اموری چون: نماز خواندن، روزه گرفتن، حج به جای آوردن، خمس و زکات دادن، صله رحم و به دیدار خویشاوندان رفتن، نیکی کردن به والدین، ورع و رویگردانی از گناهان و بسیاری امور دیگر. تمامی این کارها موجب می شوند که انسان به خدای سبحان تقرب بجوید و با تفاوت در مراتب و درجات به خدای متعال نزدیک گردد، اما آنچه بیش از سایر امور موجب می شود که انسان به خدا نزدیک شود، خوشخویی و اخلاق نیکو است. در حدیثی شریف سرور و مولایمان حضرت سیدالساجدین، زین العابدین، علی بن الحسین علیهما السلام فرمودند: «ان اقربکم إلی الله احسنکم خلقاَ؛ یعنی نزدیک ترین شما به خدای متعال کسی است که بیش از دیگران خوش اخلاق باشد».
زن و مرد مؤمن هرگونه کار نیکویی را انجام می دهند تا از این راه بیشتر به خدا نزدیک شوند، اما سهل ترینِ راه ها و مهم ترین آن ها در تقرب جستن به خدای متعال آراسته شدن به اخلاق نیکوست. بنابراین هر زنی بایستی نسبت به شوهر خود خوش اخلاق تر و خوش رفتارتر باشد، حتی اگر شوهر با وی بداخلاقی و بدرفتاری کند. همچنین هر مردی باید با همسر خود خوشخویی و خوشرفتاری کند، حتی اگر آن همسر سرکشی کند و بدخویی نماید. همچنین بایستی والدین با فرزندان خود و فرزندان با والدین خود، خویشاوندان و همسایگان، استادان و دانش پژوهان، همسفران و همراهان در خوش اخلاقی و خوشخویی جدیت نموده، همواره بکوشند که با یکدیگر رفتاری درست داشته باشند. کسانی که در مجالس غم و شادی اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین شرکت می کنند، بایستی نسبت به یکدیگر براساس اخلاق حسنه رفتار کنند. باید تمامی مؤمنان، چه زن و چه مرد، نگذارند این فضیلت و امتیاز والا از دستشان برود و بکوشند مقام قرب الی الله تعالی را به دست آورند، که این امتیاز بیش از هرچیز دیگری با آراسته شدن به اخلاق خوب تحقق می یابد. واضح و آشکار است که اخلاق خوب و خوش اخلاقی تنها و تنها در برخورد خوب و چهره گشاده و شاد منحصر نمی شود، بلکه دایره اخلاق خوب بسیار وسیع تر است و به معنای رفتار نمودن با اخلاق خوب و همزیستی با اخلاق ستوده است، یعنی همه رفتارها و کردارها خوب و پسندیده باشند، نه فقط چهره گشاده و روی خوش.
بی تردید تعامل و رفتار با مردم برپایه اخلاق حسنه دشواری ها و مشکلاتی دارد، اما همه این دشواری ها به مرور زمان اندک می شوند و با کمک تصمیم گیری قطعی و عزم جدّی می توان دشواری ها و سختی ها را تحمل کرد. انسان در این دنیا بسیاری از دشواری ها را در راه خدا تحمل می کند و سختی ها را به جان می خرد، مانند: درس خواندن، کسب درآمد و ازدواج و تهیه مسکن مناسب و درمان بیماری ها و سایر امور که همه آن ها با سختی و دشواری همراهند. بنابراین، آیا روا نیست که آدمی دشواری ها را برای رسیدن به هدفی والاتر و برتر و بزرگ تر که همان رسیدن به مقام والای قربِ به خدای عزوجل است، تحمل کند؟
8- معیار دین داری
اغلب مردم تا وقتی که مسائل معیشتی و آسایش زندگی آنان خوب باشد و از بیماری یا ناداری و مشکلات کمرشکن در رنج نباشند، و میان آنان و خویشاوندان یا همسایگان و کسانی دیگر نزاع و کشمکش نباشد، به اسلام و فرمان های آن پایبند هستند، یعنی نماز می گذارند، روزه می گیرند، به حج می روند و چه بسا خمس و زکات هم بدهند و اموالشان را تطهیر کنند و عمل صالح و کار شایسته و خداپسند انجام می دهند و شب های قدر را زنده می دارند و به انواع عبادت ها می پردازند، و دین را در عمق دلِ های خود جای می دهند و حتی به آن می نازند، و در جان خود برای دین حصاری می سازند و گرامی اش می دارند، اما هرگاه با بلا آزموده و با انواع مشکلات درگیر شوند، در آن صورت از میزان التزام و پایبندی خود به دین کم می کنند، چنان که در حدیث شریف از سرور و مولایمان حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است که فرموده اند: «الناس عبید الدنیا والدین لعق علی ألسنتهم یحوطونه مادرّت معایشهم، فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیانون؛ مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبان هایشان است، تا وقتی که امور معیشتی آن ها آباد و به راه باشد، آن را در بر می گیرند، اما هرگاه با نزول بلا مورد آزمون قرار گیرند، در آن صورت دینداران کم خواهند بود».
در تاریخ آمده است که هنگام خروج امام حسین علیه السلام از مکه به سوی کربلا، بسیاری از مردم با حضرت همراه شده بودند، به گونه ای که برخی از آن ها در حال ادای فریضه حج و مناسک آن بوده اند، اما همین که شنیدند امام علیه السلام خارج شده اند، با شتابِ تمام مناسک حج را به پایان آوردند و به کاروان حضرت پیوستند. در گزاره های تاریخی آمده است که امام علیه السلام هنگامی که به سرزمین کربلا رسیدند، هزار و پانصد نفر همراه حضرت علیه السلام بودند، اما در شب عاشورا وقتی که همراهان و همسفران امام فهمیدند که آزمون و تمحیص [بلای الهی برای آزمودن انسان] در کار است و خطرِ جان وجود دارد و بایستی با حکومت ظالمانه یزید درافتند، از گرداگرد امام علیه السلام پراکنده شدند و جز هفتاد و دو تن احدی همراه آن حضرت در کربلا نماند.
ادّعای راست و درست در امر دینداری آن است که انسان همواره و در هر حال پایبند دین باشد و به آموزه های دینی ملتزم بماند و در اموری که برایش نفع دنیایی دارند، یا در اموری که با مصالح و منافع دنیایی او ظاهراً نمی سازند و ضرر و زیانی به همراه دارند، و در همه حالات و در همه امور، باید پایبند دین باشد و از التزام دینی اش کم نکند. به عبارت دیگر بایستی به دین ملتزم و پایبند باشد و در این امر هرچه شود و هر اتفاقی بیفتد، از التزامش کاسته نگردد. این معیار دینداری است.
به عنوان مثال اگر یکی از خویشاوندانش با او قطع رابطه کند، یا یکی از فرزندانش برایش مشکلی بزرگ به وجود آورد، نبایستی حقوق آن ها را واگذارد و انجام ندهد و اگر پدر برای فرزندانش مشکلی بزرگ به وجود آورد، نبایستی آنان کاری ناشایست کنند و رفتاری نمایند که موجب عقوق گردد.
التزام به دین ـ هرچند ضررها و دشواری های دنیایی را به دنبال داشته باشد ـ به عزم جدّی و تصمیم قطعی نیاز دارد. هرکه چنین تصمیمی بگیرد و با خود عهد کند که در هر حال به دین خود ملتزم و پایبند باشد، در آن صورت خدای سبحان جل و علی یاری اش می کند، اما اگر عزم و تصمیمی در میان نباشد، ممکن است مصداق و نمونه کسانی شود که امام حسین علیه السلام در حدیث پیشگفته آنان را توصیف فرمودند.
9- فقط خدا و اهل بیت علیهم السلام
انسانی که چشم امید از همه بپوشد و امیدش فقط به خدا و اهل بیت علیهم السلام باشد، خدا و اهل بیت علیهم السلام به انواع شیوه ها منافع او را تأمین می کند و چه بسا از اموری که به ظاهر با اهداف و منافع او ضدیت دارد، به نفع او استفاده می کنند و از جایی که گمان نمی برد، او را روزی می دهند. چه بسا از به باد رفتن زندگی، زندگی جدیدی برایش دست و پا می کند، بدون آنکه نیاز باشد دستش را پیش کسی دراز کند. (البته چشم امید پوشیدن از مردم به معنای دست از کار و فعالیت کشیدن نیست، بلکه انسان باید همیشه در پی کار و تلاش باشد، ولی بداند که همه اسباب ظاهری به مسبب الاسباب حقیقی باز می گردد).
10- نیت، جهت دهنده اعمال
نیت انسان است که به عمل انسان جهت می دهد و آن را ارزشمند یا بی ارزش می سازد. همین نیت به دلیل اهمیت تعیین کننده ای که دارد، ممکن است باعث شود از میان دو تن که کار واحدی انجام داده اند، یکی با این عمل اهل دوزخ و دیگری اهل بهشت شود. از همین رو است که رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند: «انما الاعمال بالنیات و انما لکل امرئ ما نوی؛ [ارزش] عمل آدمی فقط به نیت است و برای هرکس همان چیزی است که نیت کرده است».
هنگامی که امام رضا علیه السلام در خراسان تشریف داشتند، دو تن نزد ایشان رفتند و درباره حکم نمازهایشان ـ که شکسته یا تمام است ـ از ایشان پرسش کردند. حضرت به یکی از آن دو فرمودند: تو باید نمازت را شکسته بخوانی، زیرا به قصد دیدار من این راه را آمدی و به دیگری فرمود: چون قصد تو ملاقات با سلطان بوده است، واجب است نمازهایت را تمام بخوانی.
در این مثال این دو تن به ظاهر یک کار کرده بودند، ولی تفاوت عملشان در نیت بود. نیت کسی که قصد زیارت امام را داشت، نیت شایسته ای بود و آن که به قصد ملاقات با مأمون عباسی به خراسان آمده بود، نیتی غیرصالح داشت و لذا سفر او سفر معصیت بود و چنان که می دانیم در سفر معصیت نماز شکسته نیست.
11- التزام به اوامر و نواهی الهی
هیچ یک از گناهان را کوچک نشمارید. معصیت هایی چون دروغگویی، غیبت، سخن چینی، تهمت، تجسس، بدگمانی به دیگران، و دیگر گناهانی که ممکن است آدمی در پی وسوسه شیطان بدان دچار شود، همگی معصیت خداست و هیچ کدام را نباید خرد و بی اهمیت تلقی کرد؛ همان طور که هیچ کار نیکی اعم از دعا، تکبیر، حمد خدا، ذکر لا اله الا الله، تسبیح حق، صله رحم، هدیه خریدن برای خویشاوندان و دوستان و ... را نباید کوچک شمرد، زیرا چه بسا خشنودی خدای سبحان در چنین طاعاتی نهفته باشد. پس بکوشید هیچ یک از طاعات یا گناهان را سبک و کوچک نشمارید و به همه اوامر و نواهی الهی التزام کامل داشته باشید.
12- تاثیر نیت بر اعمال
در حدیث شریف نبوی آمده است: «إنّما الأعمالُ بالنیات ولکل امریء ما نوی؛ ارزش اعمال همگان به نیت آنان بستگی دارد و پاداشِ نیتِ هر فرد است که به وی می رسد».
هنگامی که حضرت امام رضا علیه السلام در طوس به سر می بردند، ازسوی مأمون فشارهای بسیاری متوجه ایشان می شد. ازجمله اینکه مدتی ایشان را به شهر سرخس تبعید و در آن جا زندانی کردند. همان طور که پدر بزرگوارشان حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیهما مدت زیادی در زندان هارون بودند، ایشان نیز در این مدت در سرخس محبوس بودند. یک روز دو مرد که از راه دور به خراسان آمده بودند، از زندانبان اجازه خواستند و خدمت ایشان رسیدند. آن دو نفر درباره تمام یا شکسته خواندن نمازهایشان سؤال کردند. امام به یکی از آنان فرمودند: تو به قصد دیدار با من آمده ای، لذا باید نمازهایت را شکسته بخوانی. ولی به دیگری فرمودند: وظیفه تو آن است که نمازهایت را تمام بخوانی، زیرا به قصد دیدار سلطان [و سفر معصیت] آمده ای.
بنابراین هریک از شما باید بکوشد که نیت خود را ارتقا و بهبود بخشد و آن را مایه ارتقا و صعود خود قرار دهد. نیت خود را چنان سازید که پاداش بیشتر و مقام و تقرب افزون تر را برایتان به ارمغان آورد و بدین ترتیب نتایج مثبت بیشتری در دنیا و آخرت به دست آورید.
13- ملاک تعامل خدا با بندگان
خدای متعال به نسبت ایمانی که بندگان دارند و براساس میزان ادای واجبات و عبادات و التزام آنان به اعمال شایسته، با آنان رفتار می کند. برای نمونه آن مقدار از نماز نمازگزار را می پذیرد که با توجه و خشوع و تمرکز ادا شده است و این قاعده در دیگر فرائض نیز صادق است. اهل بیت علیهم السلام نیز همین اصل را اساس کار خود قرار داده اند و هرشخص به اندازه ایمان و التزام وی به اعمال صالح از زیارت و دعا به نیت خود و دیگران بهره خواهد برد.
14- دیدن خدا
در شرح یکی از وصایای رسول خدا صلی الله علیه وآله خطاب به ابوذر غفاری آمده است: «یا أباذر اعبد الله کأنک تراهُ، فإن کنتَ لا تراهُ فإنّه یراک؛ ای ابوذر، خدا را چنان عبادت کن که گویا او را می بینی، چراکه اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند».
هرکدام از ما در کلیه گفتگوهای عادی و روزمره حواسمان را نسبت به سخنان خود و مخاطب جمع می کنیم و حساب شده و از روی تفکر و تمرکز سخن می گوییم. این مطلب در بازار و هنگام معامله و در گفتگو با خانواده، بستگان و بیگانگان صادق است. رسول خدا صلی الله علیه وآله از ما می خواهند هنگام عبادت و نمازخواندن و «یاالله» گفتن نسبت به آنچه بر زبان می آوریم و افعالی که انجام می دهیم، هوشیار باشیم. برای مثال هنگامی که در رکوع «سبحان ربی العظیم وبحمده» می گوییم، بر این نکته التفات داشته باشیم که آن «رب عظیم» ما را می بیند و سخنان ما را می شنود.
خدای متعال جسم نیست و ما نمی توانیم با چشم سر او را ببینیم. ما از مشاهده امور ساده ای چون درد، جاذبه زمین و مانند آن عاجزیم، اما شکی نیست که خدای متعال هنگامی که ما در حال عبادتیم و همین طور در دیگر حالات شاهد گفتار و کردار ماست. پس بهتر آن است که ما نیز هرچند خدای متعال قابل مشاهده نیست، فرض کنیم او را می بینیم. اگر انسان در هنگام گفتگو با پروردگار از چنین تلقینی استفاده کند، دنیا و آخرتش دگرگون می شود. چنین تمرینی باعث می شود انسان به شیوه ای متفاوت عبادت کند و علاوه بر این باعث دوری بیشترِ انسان از معصیت و حصول سعادت دنیا و آخرت وی می شود.
این کار یک مقدمه دارد که باید توسط خود ما فراهم شود. مقدمه چنین کاری اتخاذ تصمیم است و اگر چنین تصمیمی بگیریم، به یاری خدا موفق خواهیم شد.
تصمیم بگیریم هنگام گفتگو با خدای متعال، هنگام «سبحان الله» و یا «الحمدلله» گفتن خدا را در برابر خود تصور کنیم و با توجه و حضور قلب بیشتری عبادت کنیم.
15- در نظر گرفتن خدا در همه امور
در روایت آمده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله خطاب به ابوذر غفاری فرمودند: «یاأباذر، لیکن لَکَ فی کُلِّ شَیء نیة صالحَة حَتّی فی النَوم والأکَلَ؛ ای ابوذر، بکوش در هر کاری ـ حتی خفتن و غذاخوردن ـ نیتی [خدایی و نیکو] داشته باشی».
وصیت رسول خدا صلی الله علیه وآله به جناب ابوذر غفاری از آن دسته احادیث شریفی است که عالمان ما در جاهای متعدد ذکر کرده اند. بنده به همگان ـ به ویژه جوانان و نوجوانان عزیزـ توصیه می کنم از فرصت تعطیلات تابستانی بهره برداری کنند و این سفارشنامه را ـ اندک اندک و مثلاً روزی چند سطرـ از حفظ کنند، چراکه این وصایای ارزشمند در آینده و در دنیا و آخرت به کار آنان و دیگران خواهد آمد. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ده ها وصیت به ابوذر غفاری ـ و در حقیقت از طریق ابوذر به همه مؤمنان در همه زمان ها ـ فرموده اند که حاوی سعادت دنیا و آخرت است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله در این وصیت ارزشمند جایگاه والای هدف را در زندگی و افعال و اقوال ما گوشزد می کنند.
هریک از ما انسان ها در زندگی فعالیت های گوناگونی انجام می دهیم. برای نمونه به سفر می رویم، غذا می خوریم، آب می آشامیم، ازدواج می کنیم، تجارت می کنیم، در راه خدا انفاق می کنیم و هزاران کار دیگر. در پسِ هرکدام از این فعالیت های عادی روزانه چه هدفی نهفته است؟ ممکن است هدف شخصی از این فعالیت ها ارضای تمایلات و غرایز نفسانی مانند خودنمایی یا به دست آوردن سلامت جسمی باشد. برای نمونه ممکن است کسی برای لذت بردن آب بنوشد، یا بخواهد آتش تشنگی خود را فروبنشاند، یا به توصیه پزشک روزانه چندین لیوان آب را ـ باوجود بی میلی ـ بنوشد تا کلیه هایش بهبود یابند. رسول خدا به ابوذر و نیز به همه مؤمنان سفارش می کنند که در پیش افتاده ترین و ساده ترین فعالیت های روزانه نظیر آب خوردن خدا را در نظر بگیریم و بکوشیم هدفی فراتر از سیراب شدن یا سلامت و لذتِ صرف را مدّنظر قرار دهیم.
خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی؛ همه امور به پروردگارت منتهی می شود». بکوشیم که هدف نهایی ما از کلیه فعالیت هایمان ـ حتی نوشیدن آب ـ خدای متعال باشد. برای نمونه یک دانش آموز یا دانشجو درس می خواند تا با موفقیت فارغ التحصیل شود. هدف او از فارغ التحصیلی و گرفتن مدرک کارشناس شدن در رشته ای خاص است و می خواهد کارشناس شود تا در آینده شغل خوبی داشته باشد، چراکه شغل خوب باعث می شود نیازمند نباشد و دست خود را در برابر این و آن دراز نکند و ... . این اهداف همین طور ادامه می یابند، ولی مهم آن است که در نهایت ـ ولو پس از چندین واسطه ـ به خدا برسند و هدف نهایی شخص به نوعی به خدای متعال منتهی می شود «وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی».
16- تسلیم رضای الهی
در روایتى آمده است كه به حضرت امام حسن علیه السلام گفته شد ابوذر مى گوید: به جایى رسیده ام كه مرض برایم بهتر از صحت و فقر براى من بهتر از بىنیازى است.
البته او در گفتار خود صادق بود، چراكه به لذت هاى معنوى رسیده بود. امام علیه السلام فرمودند: خداى رحمت كند ابوذر را، اما ما مى گوییم هر كس به حسن اختیار خدا تن دهد، هیچ گاه غیراز خواست خدا آرزو نمى كند.
17- فرزند داشتن یا نداشتن
خداى متعال مى فرماید:«یهَبُ لِمَن یشَآءُ إِناثًا ویهَبُ لِمَن یشَآءُ الذُّكُورَ * أَوْ یزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وإِناثًا ویجْعَلُ مَن یشَآءُ عَقِیما؛ به هركس بخواهد فرزند دختر و به هركس بخواهد فرزند پسر مى دهد، یا آن ها را پسران و دخترانى توأم با یكدیگر مى گرداند، و هركه را بخواهد، عقیم مى سازد».
بسیارند كسانى كه دختر دارند و دوست دارند اولاد ذكور نیز مى داشتند و كم نیستند كسانى كه پسر دارند و در حسرت داشتن دختر مى سوزند. در این میان كسانى هستند كه اولاد ذكور و اناث دارند و سرانجام نیز گروهى هستند كه یك سره از نعمت فرزند بى بهره اند. خداوند از هر چهار گروه فوق در آیه پیش گفته یاد كرده است و این همه ناظر به حكمت الهى و مصالح حكیمانه بارى تعالى است.
در این میان آنچه اهمیت دارد این است كه انسان در این حیات دنیوى چگونه رفتار كند و داشته ها و نداشته هایش را در مسیر طاعت الهى به كار گیرد و از امتحانات الهى سربلند بیرون آید.
18- نیت صادق و کاذب
در نیت امر دایر بر وجود و عدم است، یعنى انسان یا نیت دارد یا ندارد و همچنین نیت تقسیم به راست و غیرآن مى شود كه مسأله نیت راست در جاهاى دیگرى نیز یاد شده است. در حدیثى قدسى آمده است:«من حج هذا البیت بنیة صادقة؛ هركس با نیت راستین به حج این خانه (مكه) رود».
در این دعا منظور از نیت راست در حج بیت الله الحرام و مانند آن چیست؟ با مرور مثال هایى عرفى مى كوشیم به پاسخ این پرسش نزدیك شویم. فرض كنیم كسى بگوید نیت ازدواج دارد و پس از گذشت چند سال ببینید هنوز ازدواج نكرده است و علاوه بر این در این مدت به خواستگارى نرفته، هزینه ازدواج را تهیه نكرده و كوچك ترین قدمى نیز در این مسیر برنداشته است. عرف و عقل حكم مى كنند كه این شخص به واقع و به نحو جدى قصد ازدواج نداشته و نیت او راست نبوده است، زیرا اگر حقیقتاً قصد ازدواج مى داشت، در پى تحصیل مقدمات این كار بر مى آمد یا دست كم تلاش اندكى مى كرد.
همچنین فرض كنیم كسى ادعا كند كه قصد خرید منزل دارد، ولى پس از مدتى طولانى مشاهده شود كه نه تنها منزلى خریدارى نكرده كه حتى یك بار هم به بنگاه مراجعه نكرده و هیچ خانه اى را ندیده و به هیچ كس نسپرده است كه خانه مناسبى به او معرفى كند. عقل و عرف در این جا نیز حكم مى كنند كه این شخص حقیقتاً قصد خرید خانه نداشته و نیت او صادق نبوده است. كسى كه قصد سفر حج دارد، اما كوچك ترین اقدامى در تهیه مقدمات آن نكند، او نیز در نیت خود صادق نیست.
نیت كاذب ممكن است شكل هاى دیگرى نیز داشته باشد. فرض كنیم كسى به خانه خدا عزیمت كند، اما هدف او اطاعت فرمان خدا نبوده و براى تجارت، گردش یا ـ نعوذ بالله ـ جاسوسى به حج رفته است. چنین كسى حتى اگر تمام واجبات حج را به جاى آورد و از تمام محرمات خوددارى كند، نیت راست ندارد. این مسأله در همه عبادات صادق است. در روایات آمده است: «لیس الصوم من الطعام والشراب؛ روزه داشتن به خوددارى از خوردن و آشامیدن نیست»، بلكـه:«إذا صُمتَ فلیصم سمعك وبصرك وشعرك وجلدك؛ چون روزه گرفتى، گوش، چشم و تمام وجودت باید روزه دار باشد».
بنابراین، صرف امساك از مفطرات ده گانه فقط در حد اسقاط تكلیف است و حكایت از فقدان نیت صادقه در شخصِ به جا آورنده دارد. روزه اى كه با امساك همه اعضا و جوارح از گناه همراه باشد، روزه واقعى محسوب مى شود و نشان دهنده نیت درست صاحب آن است. اگر روزه صرفاً تكلیف را ساقط كند و بس، تمام كسانى كه امساك كرده اند، چنین روزه اى را به جا آورده اند، لذا تنها روزه ای واقعى است كه براى به جا آوردن آن باید نیت راستین داشت و در آن راه از خداى متعال مدد خواست. از این روست كه در فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله آمده است: «با دل هاى پاك و نیت هاى درست از خدا بخواهید كه شما را در روزه داشتن این ماه و تلاوت كتابش در آن موفق بدارد».
19- ارزش نعمت ها
چه بسیار نعمات عظیمى كه انسان از آن برخوردار است و هرگز به عظمت آن ها شعور و وقوف ندارد. دهان یكى از نعمت هاى مهم است كه غیر از غذا خوردن و تنفس كردن، نعمت بزرگى چون تكلم از رهگذر آن براى انسان میسر است. به تصدیق كارشناسان براى اینكه انسان جمله اى ساده و معمولى بر زبان آرد، ماهیچه ها و اعضاى ریز و درشت بسیارى دست به دست هم مى دهند و به یارى كنش هاى پیچیده اى كه در ذهن آدمى روى مى دهد، آن جمله را بر زبان مى آورند. كافى است به یكى از این ماهیچه هاى ریز یا رگ هاى مربوط یا سلول هاى مغز آسیبى برسد تا در فرایند سخن گفتن اختلالات جدى بروز كند. یكى از دوستان ما كه مردى خوب و متقى بود به رغم اصرار دیگران براى پیش نماز شدن، از این كار طفره مى رفت. ایشان انصافاً براى چنین كارى سزاوار بود. علت را كه از ایشان جویا شدم گفت: من فلان حرف را نمى توانم به درستى ادا كنم.
به راستى هرگز اندیشیده اید كه این نعمت بزرگى است كه مى توانیم به آسانى بگوییم آ، ب، ت، پ،...! به مدد همین حروف ساده الفباست كه خطیبان مردم را موعظه مى كنند و به واسطه همین حروف ساده است كه اهل علم درباره موضوعات پیچیده علمى مباحثه و گفتگو مى كنند. اگر این نعمت بزرگ الهى از كسى سلب شود، از سخن گفتن، درس دادن، مباحثه و بسیارى از امور خیر دیگر محروم مى شود.
20- دقت در ادا کردن اعمال
شخصى برایم نقل مى كرد كه یك مؤسسه اقتصادى داشتیم و در بدو تأسیس مقرر شد چند نفر با یكدیگر بنشینیم و جلسه اى تشكیل دهیم و سهم هریك و سایر شرایط دیگرى را كه در تأسیس شركت لازم بود، مشخص كنیم. آن آقا كه نزد من آمده بود، مى گفت: به اندازه یك ماه كار و فعالیت در این جلسه خسته شدم.
دلیل آن را پرسیدم، گفت: زیرا یكى از اعضا بسیار زیرك و در مسائل اقتصادى هم خبره بود، لذا مدام به مغزم فشار مى آوردم تا مبادا حق من پایمال شود و از همین رو در امضاى اسناد و مدارك حساسیت بسیارى به خرج دادم.
ببینید این شخص متدین بود، ولى براى چند درهم دنیا حاضر نبود فریب بخورد و به گفته خودش به اندازه یك ماه فعالیت از آن جلسه خسته شده بود.
برخى افراد گاهى گرفتار ظالمان مى شوند و مورد بازجویى قرار مى گیرند. آن فرد ممكن است در طول شبانه روز یك یا دو وعده غذا نخورد، یا اگر بخورد، چنان آشفته است كه نمى داند چه خورده است، چراكه دائماً حواسش را متمركز بر این كرده تا مبادا در پاسخ به سؤال ها جوابى بدهد كه با سایر پاسخ هایش هماهنگى نداشته باشد و در نتیجه برایش مشكل ایجاد كند. انسان در واقع وقتى فهمید كه طرف مقابلش دانا و سخت حساب گر و دقیق است، دقت مى كند.
متعارف است كه فردى مى گوید نمازم را مى خوانم و مى آیم. طرف مقابل مى گوید بیا و نمازت را بعداً بخوان. او جواب مى دهد نه؛ نمازم را حفظم. راست هم مى گوید، اما واقعاً چرا این گونه است؟ آیا به خدا اعتقاد نداریم؟ بلى؛ به خداى متعال اعتقاد داریم و در عقیده و ایمانمان به خدا هم شبهه اى وجود ندارد، خصوصاً ما اهل علم كه صفات ثبوتى و صفات سلبى خدا را هم مى دانیم و درس این چیزها را هم خوانده ایم، اما چرا این گونه هستیم؟
این مطلب نیاز به همان محاسبه نفس دارد كه تلقین و تكرار و استحضار مى طلبد و در متون روایى مورد تأكید امیرمومنان وسایر معصومان علیهم السلام قرار گرفته است. در روایت آمده است: «ابلیس، بزرگ شیاطین است و به تعدادى از مأمورانش مأموریت مى دهد كه ذهن هر نمازگزارى را منحرف كنند».
وقتى امام جماعت به نماز مى ایستد ابلیس براى امام جماعت دو مأمور مى گذارد، چراكه امام جماعت نسبتاً باتقواتر است. حداقل به ذهنش خطور مى كند كه ممكن است یكى از مأمومان از من بهتر باشد، لذا خجالت مى كشد و به همین سبب توجه خود را در نماز بیشتر خواهد كرد. ابلیس هم دو مأمور را كه یكى از آن ها در سمت راست و دیگرى در سمت چپ امام قرار مى گیرد، موظف مى كند تا ذهن امام را از خدا و نماز منحرف سازند. مثلاً بعد از نماز مى خواهد به مجلسى برود. در نماز فكر مى كند در مجلس چه بگوید و چگونه صحبت كند؟ اگر در جایى مهمان است یا با كسى نزاعى دارد، و خلاصه هر كارى كه دارد شیطان با آگاهى از مسائل او همان مسائل را در ذهن او فعال مى كند تا از توجه به خدا در نماز و حضور قلب غافل شود. بنابراین، براى تسلط بر شیاطین تلقین و توجه و قبل از آن دعا مى خواهد تا خدا این توفیق را شامل حال او كند.
«أعبدالله كأنك تراه». اگر انسان مى توانست خداى عالم السِّر والخفیات را مشاهده كند، در آن صورت چگونه نماز مى خواند؟ پس نمازگزار وقتى الله اكبر و بسم الله الرحمن الرحیم را گفت، حداقل به معنى جملاتى كه ادا مى كند توجه كند و بداند چه مى گوید. مطلب این است كه تكرار این عبارات و ادعیه موضوع را تا اندازه اى براى انسان عادى جلوه مى دهد، لذا باید با تلقین سعى كند تا روز به روز پیشرفت كند، نه پس رفت. از همین رو پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده: «اگر شما خدا را نمى بینید، او شما را مى بیند».
مسأله اى كه در كتب بلاغى و منطقى بدان اشاره مى كنند این است كه: «الشرطیة صادقة مع صدق طرفیها؛ قضیه شرطیه هر دو جهتش صدق باشد یا كذب، صحیح است، چون قضیه است».
آیا انسان خدا را مى بیند؟ خیر؛ خدا هرگز دیده نمى شود، اما این قضیه شرطیه اى است كه اهدافى به دنبال دارد. بنابراین، اگر تو خدا را نمى بینى خدا كه تو را مى بیند.
اقسام رؤیت
رؤیت دو نوع است، گاهى دیدن با چشم سر است و نوع دیگر دیدن و رؤیت به وسیله عقل و درك است و این به معناى انكشاف است. در برخى روایات مستفیضه یا متواتره (كه شاید متواتره باشد)، جمله اى از امام حسین علیه السلام كه دعاى آن حضرت به درگاه بارى تعالى است، وجود دارد كه عرض مى كند: «عمیت عین لا تراك علیها رقیباً؛ كور باد دیده اى كه تو را ناظر بر خویش نبیند» و «فأنه یراك؛ همانا او تو را می بیند».
چشمى كه حضرت فرمودند، چشم سر نیست، بلكه دیده انكشافى است كه از عقل و درك آدمى حاصل مى شود. وقتى حضرت مى فرمایند كور باد آن چشمى كه تو را نبیند، نه این چشم است، زیرا این چشم چنین قابلیتى ندارد، لذا حضرت مى فرمایند: كور باد آن چشمى كه نبیند تو مراقب او هستى.
حضرت رسول اكرم صلی الله عیه وآله مى فرمایند در عبادت باید رؤیت خدا باشد، اما نه رؤیت چشم، چراكه خدا جسم نیست.
از این رو هرگز رؤیت خدا با چشم سر معنایى ندارد و این جهت سلبى است، اما این مطلب را مى توان با تأمل درك نمود كه این جنبه ایجابى رؤیت است.
علامه مجلسى در عین الحیاة درباره این مطلب به تفصیل بحث كرده است. البته باید توجه داشت كه رؤیت باصره بیش از رؤیت عقل به خطا مى رود، گرچه رؤیت عقل نیز گاهى دچار خطا مى شود. انسانى كه در شب در حال سفر است از دور ماشین در حال حركت را مى بیند كه یك چراغ دارد. این خطاى دید است كه به دلیل دورى نور، چشمان آدمى چراغ ها را یكى مى بیند.
ستاره شناسان مى گویند بعضى از این ستاره هایى كه در آسمان مى بینیم و در دید چشمان ما یك ستاره است، در واقع چنین نیست، بلكه ممكن است میلیون ها ستاره باشد، اما به سبب فاصله بسیار آن ها را یكى مى بینیم. در بصیرت انسان نیز خطا وجود دارد، اما اشتباهات آن به مراتب كمتر از خطاهاى دید است.
21- مهم و مهم تر
آحاد مردم یك مسأله مهمى در زندگى دارند كه در صورت تزاحم با دیگر مسائل، آن را كنار گذارده، مسأله مهم تر را مقدم مى دارند كه مى توان مواردى چون: مشكل سلامتى، اقتصادى، اجتماعى، حیثیتى، علمى و ... را به عنوان مهم تر نام برد. با به دست آمدن فرصت مناسبى براى رسیدن به مسأله مهم زندگى یا برطرف كردن مشكل آن، تمام كارها تعطیل شده، به امر مهم پرداخته مى شود. فردى كه در زندگى مسائل مهم و مهم تر دارد، اگر بخواهد، مى تواند خداى متعال و فرمان او را مهم ترین دغدغه زندگى قرار دهد، ولى این امر به یكباره ممكن نیست، اما این قابلیت در انسان ها وجود دارد، همچنان كه در ابوذر نیز وجود داشت. تنها یك مانع سر راه انسان قرار دارد و آن اینكه شرایط محیط و فضایى كه در آن زندگى مى كند، او را گرفتار شهوات و تمایلات مى كند كه در گزینشِ مهم تر، یعنى امر خداى جل وعلا ایجاد مشكل كرده، موجب زحمت فراوان مى شود. شایان توجه است كه زحمت و كوشش در این راه از نظر خدا پنهان نیست، چه اینكه «فإنه یراك؛ او تو را مى بیند» و به یقین پاداش تو را محفوظ مى دارد.
به عنوان مثال، اگر فردى به همنوع خود خدمتى كند، بى تردید طرف مقابل درصدد جبران برآمده، یا به نحوى خدمت او را پاس خواهد داشت. به طور قطع، خداى عزوجل عمل بندگان را نادیده نخواهد گرفت، بلكه به بهترین وجه آن را جبران خواهد نمود، زیرا حضرتش كریم ترین كریمان است و هرچه زحمت بیشتر باشد، پاداش نیز بیشتر و برتر خواهد بود. در اینجا نباید مطلبى را فراموش كرد و آن اینكه خداى عز وجل بیشتر پاداش ها را در قیامت به انسان مى دهد، به این دلیل كه برخلاف آخرت، پاداش دنیایى ارزش چندانى ندارد و ماندگار نیست؛ چیزى كه در قرآن و روایات معصومان علیهم السلام بدان تصریح شده است. بنابراین، باید چیزى را مهم تر بدانیم كه واقعاً مهم تر باشد، وانگهى رسیدن به چنان مرحله اى تحمل و صبر و مقاومت مى خواهد.
22- صحبت با خدا و سخن خدا با بنده
معروف است كسى روى شاخه درختى نشسته بود و بن همان شاخه را مى برید. فردى از آن جا مى گذشت با دیدن آن وضعیت به او گفت: فلانى الان از بالاى درخت مى افتى. گفت: مگر تو علم غیب دارى؟
پاسخ داد: آشكارا مى بینم كه از بالاى درخت مى افتى. او دید كه تذكرش سودى ندارد، لذا راه خود را ادامه داد. آن شخص هم شاخه را برید و از درخت افتاد.
وى پس از آن از زمین برخاست و به دنبال آن فرد رفت و به او گفت: آیا شما پیامبر هستید و علم غیب دارید؟
او در پاسخ گفت: خیر؛ آنچه گفتم كاملاً واضح بود و نیازى به علم غیب نداشت.
این مثال رؤیت نفس و این رویداد امرى عادى و پیش پا افتاده است و درك آن براى همه آسان است. پس چنانچه انسان قدرى تأمل كند، خداى متعال او را توفیق و یارى مى دهد.
«أعبد الله كانك تراه». در روایت آمده است كه اگر انسان بخواهد با خدا سخن بگوید، نماز بخواند، كه البته دعا هم جزء نماز است و اگر بخواهد خدا با وى سخن بگوید، قرآن بخواند.
در واقع نماز و دعا و قرائت قرآن عامل ارتباط میان بنده و پروردگار است و در این حالت آدمى با خداى خود سخن مى گوید و بى شك خدا نیز گفته هاى بنده خود را مى شنود. باید توجه داشته باشیم كه وقتى در حال خواندن قرآن هستیم، این خداست كه با ما سخن مى گوید و باید به سخنان خدا كاملاً توجه كنیم كه البته انسان باید با ممارست و تأمل و توجه حضور قلب خود را بیشتر كند. این را نیز در نظر داشته باشیم كه از خواندن قرآن غافل نباشیم و بنا به شرایط و آمادگى روحى همه روزه یك یا چند صفحه قرآن بخوانیم و در صورتى كه آمادگى لازم نداشته باشیم، به هنگام خواب یا استراحت یك سوره كوچك مانند سوره قدر بخوانیم و در صورتى كه با مفاهیم آن آشنا باشیم، در آن تأمل كنیم.
23- معنای ترس، جبن و ذره
امام صادق علیه السلام در تمام ایام ماه رجب دعایى مى خواندند كه تعلیمى و به منظور آموختن به دیگران نبود. در این دعاى شریف آمده است: «أللّهم إنی أسئلك صبر الشاكرین لك وعمل الخائفین منك؛ خدایا، صبر شاكران براى تو و عمل خائفان از تو را مسألت دارم».
نكته قابل توجه این است كه امام معصوم علیه السلام از خداى سبحان مى خواهد كه صبر سپاس گزاران و كردار ترسیدگان را به او عنایت كند.
ترس با «جُبن» (بزدلى) تفاوت دارد، زیرا جُبن ناشى از جهل است، ولى خوف ریشه در عقل آدمى دارد. جایى كه انسان عاقل باید بترسد، مى ترسد، لذا در قرآن كریم درباره انبیا و اولیا تعبیر خوف به كار رفته است. این تنها انسان است كه داراى خرد است و در جایى كه باید بترسد، مى ترسد و چنانچه نترسد، بى شك جاهل است. در مقابل ترس جبن قرار دارد، به این معنا كه در مواردى مى ترسد. «عمل خائفین منك» سه واژه است كه اندیشیدن در آن ها آدمى را دگرگون مى كند. امام معصوم علیه السلام اول عملی را كه نقطه مقابل تنبلى و بى نشاطى است، مى طلبد، اما نه هر عملى بلكه عمل ترسیدگان كه عاقلانه از چیزى كه واقعاً ترسناك است، مى ترسند؛ ترس عاقلانه نه جاهلانه.
مطلب سوم در واژه «منك» نهفته است، یعنى ترسیدگانى كه تنها از تو مى ترسند. به طور كلى در خوف یك خائف هست و یك مخوف منه و البته خود خوف مراتبى دارد. در صفات جمالیه خداى متعال دو صفت وجود دارد. یكى اینكه خداى سبحان در قرآن فرموده است: «فَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیرًا یرَهُ * ومَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرًّا یرَهُ؛ پس هركه هم وزن ذره اى كار خیر انجام دهد، پاداش آن را مى بیند و هركه هم وزن ذره اى كار بد انجام دهد، مجازاتش را خواهد دید».
دیگر اینكه خداى تبارك و تعالى به هرچیز از ریزترین چیزها تا بزرگ ترین شان آگاه است. حال كسى را كه از همه چیز آگاه است و چیزى بر او پنهان نیست و نظاره گر است و چشم پوشى نكرده، بلكه همه چیز را حساب مى كند، مى توان نادیده گرفت؟ البته ممكن است بعد از محاسبه عفو كند، اما به هر حال قبل از عفو حسابرسى دقیق است.
انسان این مطالب را مى شنود، عمق آن ها را درك مى كند و زبان این درك را باز مى گوید و گوش مى شنود و مغز شنیده ها را دریافت مى كند، اما انسان در عظمت این معانى تأمل نمى كند. كمى بیندیشیم اینكه خدا مى فرماید مثقال ذره را به حساب مى آورد یعنى چه؟ قرآن براساس دقت ها و ظرافت ها سخن مى گوید. مثلا اگر انسان به ستون نورى كه دراثر تابش آفتاب و ورود نور آن از روزنه اى كوچك به اتاق تاریك به وجود آمده است، تأمل كند، انبوه ذره هاى معلق در هوا را مى بیند. این ها همه ذره اند و در عین اینكه بسیار كوچك اند، حجم دارند. واقعاً انسان چگونه مى تواند وزن چنین ذراتى را حدس بزند؟ وزن مثقال ذره چقدر است؟ چه مقدار ذره یك گرم مى شود؟ صدها میلیون یا بیشتر؟
آیا به صورت تقریبى و حدسى مى توان وزنى را در نظر گرفت؟ قرآن از این ذرات تعبیر به وزن فرموده است. خداى متعال كه وزن ذره را مى داند، حساب هم وزن آن را باز مى ستاند و نتیجه آن را به انسان نشان مى دهد. راستى كه چه مطلب دقیق و سنگینى است! آدمى با كمى تأمل عظمت این سخن را در مى یابد. معصومان علیهم السلام این گونه عمل مى كردند و عمل و سخن شان این چنین دقیق و حساب شده بوده است. خوف شان نسبت به اسلوب و درك ما غریب و عجیب است، اما همیشه چنین چیزهایى را در برابر چشمان خود مى دیدند و همواره به این ظرافت ها توجه داشتند.
24- ترس انسان
آقایى حادثه آتش سوزى مِنى در مكه را ـ كه ده - دوازده سال پیش روى داد ـ برایم تعریف كرد. این حادثه كه تلفات جانى فراوانى داشت، به گفته خود راوى، غیرقابل تصور است. شعله هاى بلند آتش دراثر وزش باد، به سرعت چادرهاى حاجیان را طعمه خود مى كرد و در چشم بر هم زدنى چادرها را مى سوزاند و راه گریز نیز وجود نداشت و فراریان سرانجام در كام آتش مى سوختند.
ایشان مى گفت: در همسایگى خیمه ما خیمه اى بود كه پیرزنى به اتفاق جمعى در آن نشسته بودند. این خانم به خاطر كمر درد و پا درد نمى توانست به راحتى حركت كند و الزاماً دو خانم باید زیر بغلش را مى گرفتند تا بلند شود و هنگام راه رفتن دو نفر باید دستش را مى گرفتند. هنگام آتش سوزى هیچ كس به فكر اثاثیه و وسایل و حتى دوستانش نبود و فقط به فكر فرار و نجات خود بود. حاجیان به سمت كوه گریخته، از آن صعود مى كردند، آتش نیز تا پایین كوه آمده بود. من با اینكه كوه نوردى بلد نبودم، از كوه بالا رفتم.
در این هنگام به یاد آن خانم افتادم و با خود مى گفتم كه بیچاره لابد در آتش سوخت. چون حتى اگر كمكش هم مى كردند، باز آتش به آن ها مى رسید. مى گفت در این فكرها بودم كه دیدم آن خانم مثل آهو از كوه بالا مى رود.
چه چیزى باعث شد كه به تعبیر آن آقا این خانم بیمار مثل آهو كوه را در نوردد؟ او كه براى بلند شدن و راه رفتن به كمك دو نفر احتیاج داشت، چگونه توانست فرار كند؟ دلیلش ساده است؛ خوف. چون علت ترسیدن را آشكار دید، لذا واقعاً ترسید و این انگیزه اى براى حركتش شد. متأسفانه این خوف در ما وجود ندارد یا خیلى كم است. البته معناى خوف در كلام امام علیه السلام این نیست كه انسان دست از كار كشیده، به گوشه اى بخزد كه حضرت از خدا: «عمل الخائفین منك» مى خواهند و همین باید ما را وادارد تا بیشتر و بهتر كار كنیم.
25- ترس از حساب و کتاب قیامت
امام صادق علیه السلام درباره امام زین العابدین علیه السلام روایتى فرموده اند. همگان بارها فضائل ومناقب آن حضرت را خوانده، شنیده و براى دیگران گفته اند. در این روایت آمده است حضرت امام زین العابدین علیه السلام سوار بر شترى به حج مى رفتند. شتر در رفتن بیش از معمول كندى مى كرد. امام سجاد علیه السلام تازیانه اى چرمین به دست داشتند. آن را بالا بردند تا آهسته بر آن شتر بزنند شاید كمى تندتر برود، ولى نزدند و فرمودند: «لولا خوف القصاص؛ اگر بیم قصاص و حساب و كتاب روز قیامت نبود [مىزدم]».
پرواضح است كه امام زین العابدین علیه السلام نمى خواستند براى كسى نمایش دهند، بلكه عین واقعیت بوده و خویشتن دارى ایشان به دلیل خوف واقعى از خدا بود.
امام زین العابدین علیه السلام چنان در عبادت پایورزى داشتند و بر خود فشار وارد مى كردند كه به ایشان عرض شد: یابن رسول الله، شما كه این گونه خود را به مشقت و سختى مى اندازید از بین خواهید رفت.
مى بینیم امام علیه السلام آن جا كه به حقوق دیگران و حتى حقوق یك جاندار مربوط مى شد، آن گونه با ملاحظه رفتار مى كرد و به گاه عبادت تا آن جا كه رمق داشت به عبادت مى پرداخت كه هردو نشانه ترس آن بزرگوار از خداى متعال بود.
در روایت دیگرى آمده است كه ایشان فرموده اند: «آه من القصاص؛ آه و افسوس از باز پس دادن قصاص [كه سخت دردناك اسـت]».
از نظر آن حضرت تحمل گرماى طاقت سوز و خستگى شترسوارى از برتابیدن قصاص بسیار آسان تر است و این حقیقت مرتبه ترس شان از خدا را نشان مى دهد كه برآمده از اعتقادشان است. واقعاً خداى متعال همان گونه كه در قرآن فرموده هم وزن ذره اى به كسى ظلم نمى كند، ولى انسان از كوتاهى خودش در انجام وظیفه مى ترسد.
آیا معصومان علیهم السلام ـ نعوذ بالله ـ معصیت كرده اند؟ خیر. پس منظور از خوف چیست كه امام سجاد علیه السلام مى فرمود: «خوف القصاص» و از بیان چنین مطلبى مى خواستند چه چیزى را بازگویند؟ بى تردید نمى خواستند براى ما قصه و روایت بخوانند، بلكه بر آن بودند تا یك حقیقت را عملاً بیان نمایند و با این عبارت آنچه در باور و روح شان بوده بیان كرده اند.
امام سجاد علیه السلام تازیانه را بلند كردند تا شتر خود را كه تنبلى مى كرد به نرمى ضربه اى بزنند، ولى این كار را نكردند، تا این نكات ظریف كه از حد عقل ما بالاتر است و آن ها آن را درك مى كنند، براى ما بیان شود.
26- ترس ظالم از مظلوم
یكى از رفقا كه مدتى گرفتار ظالمان بود و او را شكنجه و آزار داده بودند، براى من نقل كرد و گفت: بعد از نجات در جایى چند نفرى بودیم. صداى شخصى را شنیدم كه به نظرم آشنا آمد. كمى فكر كردم و یادم آمد او از جمله شكنجه گران من بوده كه چشم هایم را بسته، مرا كتك مى زدند و این صدا را آن جا مى شنیدم. كمى به او نگاه كردم. وقتى متوجه نگاه من شد، كمى شك كرد و چون دید همچنان خیره او را زیر نظر دارم، پرسید: چرا نگاه مى كنى؟
گفتم: چیزى نیست، صدایتان برایم آشناست و در این فكرم كه كجا خدمت تان رسیده ام؟ او بیشتر تردید كرد و كمى خود را باخت و عوض شد. بعد از مدتى فقط گفتم: «یادم آمد». آن شخص تا آخر مجلس ـ كه اندكى طولانى شده بود ـ درصدد كنترل كردن خود بود، چراكه ترسیده بود مبادا روزى در جایى از او انتقام بگیرد.
27- موانع اجابت دعا
همچنان كه برخى از امور مانند صلوات فرستادن بر پیغمبر صلی الله علیه وآله و خاندان گرامى اش علیهم السلام باعث استجابت دعا مى گردد، برخى از امور دیگر مانع استجابت دعا مى شود. علامه مجلسى رحمه الله در بحارالانوار به نقل از سید ابن طاووس حدود پانزده مورد از موانع استجابت دعا را برشمرده است. از آنجا كه سید ابن طاووس مردى عالم، متقى و جلیل القدر است، بنده این امور را -بدون آنكه روایت خاصى در این باره دیده باشم- قبول داشتم، اما بعدها دیدم كه این موارد هریك روایت مخصوصى دارد. براى مثال سید ابن طاووس آورده است: «ومن صفات الداعی أن لا یكون عاذراً لظالم على ظلمه؛ ازجمله شروط و صفات لازم براى دعاكننده آن است كه توجیه گر ظلم ظالم نباشد».
عاذر كه در روایت آمده به معناى عذرتراش و توجیه گر است. برخى از افراد خودشان ظالم نیستند و با ظالم ارتباط ندارند و حتى احتیاط مى كنند و از ظالم پول نمى گیرند، ولى فرض كنیم وقتى كارهاى ستمگرانه ظالمى در جایى نقل شود، به نوعى آن كارها را توجیه مى كنند و دستاویزى براى آن مى تراشند. مطابق روایات، دعاى این شخص غیرظالم كه از ظالم و پول او و ارتباط با او مى پرهیزد، پذیرفته نیست.
باید دانست كه شكسته دلى براى استجابت دعا كل علت نیست. به عبارت دیگر تمام اجزاى علت در انكسار قلب جمع نیست، بلكه در مستجاب شدن دعا شروط و موانع دیگرى نیز دخیل است كه دعاكننده آن ها را نیز باید مدنظر قرار دهد. نباید خیال كنیم كه هرگاه دل ما هنگام دعا كردن شكست و اشك از دیدگان ما جارى شد، حتماً خواسته ما مقبول درگاه بارى تعالى مى شود. اینكه انسان خود را به جایى برساند كه دعایش به درگاه خداى متعال پذیرفته شود، كار چندان آسانى نیست و توجه و دقت مى طلبد. امثال ما اگر شاگرد دقیق و خوش فهمى داشته باشند، هنگام تدریس در كلمات خود بیشتر دقت مى كنند و روى یكایك گفته هاى خود قبلاً تأمل مى نمایند، لذا باید هنگام دعا كردن و سخن گفتن با خداى متعال دست كم این گونه باشیم و متوجه باشیم و بدانیم از خدا چه مى طلبیم.
اینكه حضرت پس از این همه صلوات و درود و ستایش با این اسلوب و تفصیلات از خداى متعال درخواست آبادانى قلب به طاعت كرده نشان از اهمیت فوق العاده طاعت دارد. حضرت مى توانستند پس از این شش صلوات از خداى متعال توفیق نماز، روزه، ذكر یا امر دیگرى را درخواست كنند، ولى باوجود چنین امور مهم و نیكویى از خدا درخواست طاعت كرده اند. ذكر گفتن و یادكرد خدا و اولیاى او امرى بسیار نیكوست و از اجزاى طاعت به شمار مى آید، اما باید دانست در مواردى ذكر طاعت است، ولى در جاهاى دیگر ممكن است امور دیگرى بر ذكر مقدم شوند. نماز مستحب طاعت است، اما در برخى موارد و در هنگام تزاحم با امرى مهم تر، آن كارِ مهم تر بر نماز مستحب مقدم مى شود. چه بسا در مواردى چون تقیه و امثال آن همین نماز مستحبى جایز نباشد. عبادت - یا اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم، عبادت اصطلاحى- از اجزاى طاعت شمرده مى شود، ولى با این حال حضرت سجاد علیه السلام از خدا عبادت نخواسته اند، بلكه برمطلب مهم ترى كه طاعت است دست نهاده اند. شاید مهم ترین چیزى كه بنده مى تواند از خدا بخواهد، همین طاعت باشد، اما ذكر، نماز مستحب و مانند آن همان طور كه گاه طاعت است، گاهى طاعت نیست، لذا حضرت پس از این همه صلوات - كه سبب استجابت دعاست - از خداى متعال چنین گوهر گران بهایى را خواسته اند.
این مطلب چندان آسان نیست كه انسان دلش به راستى در پى طاعت باشد و خواست خدا را برخواسته و خواهش هاى خود و دیگران ترجیح دهد.
28- مقدمات طاعت
پیش از هركار باید بدانیم آراسته شدن به صفت طاعت مستلزم چه مقدمات و لوازمى است. براى كسب ملكه طاعت امورى چند لازم است. یكى از پیش نیازهاى ضرورى در این راه مسأله تشخیص است. بدین معنا كه آدمى باید حلال و حرام الهى را به خوبى بشناسد و از احكام، اخلاق و آداب اسلامى و اصول دین آگاهى كافى داشته باشد. منظور از احكام شناخت واجبات و محرمات الهى است؛ یعنى همان امورى كه در كتب فقهى نظیر شرایع الاسلام بدان پرداخته مى شود. اخلاق نیز علمى است كه در آن فضائل و رذائل اخلاقى و چگونگى آراستگى به فضائل و رهایى از رذائل روشن مى شود. براى مثال معراج السعادة كتابى است كه در موضوع اخلاق و چگونگى درمان بیمارى هاى اخلاقى نگاشته شده است. منظور از آداب، مستحبات و مكروهات گوناگون است كه در كتاب هایى چون حلیة المتقین و مرآة الكمال به تفصیل آمده. منظور از اصول دین نیز دانستن اعتقادات ضرورى هر مسلمان در خصوص خدا، معاد و نبوت و ولایت است.
شایان توجه است كه دانستن اصول دین، احكام، اخلاق و آداب از این رو ضرورت دارد كه آدمى بتواند به درستى طاعت را تشخیص دهد، اما بسیارى از ما متأسفانه بسیارى از مصادیق طاعت را به درستى تشخیص نمى دهیم و از این رو در تشخیص طاعت از غیرطاعت راه خطا مى پوییم. هریك از انسان ها بسته به شغل و موقعیت اجتماعى كم و بیش با افرادى ارتباط دارند و ما همگى خواهى نخواهى با پدر، مادر، فرزندان، همسر، برادر، خواهر، بستگان، همسایگان و همكاران، ارتباط داریم و این افراد هریك حقوق خاصى به گردن ما دارند كه نباید در رعایت آن كوتاهى ورزیم. نخستین قدم براى اداى حقوق افرادى كه با ما ارتباط دارند، آن است كه حقوق آن ها را بشناسیم و با رعایت آن در راه اطاعت خدا قدم برداریم. اطاعت خدا و رعایت حقوق این افراد قبل از هرچیز نیازمند شناخت حقوق آنان است. نماز - و عبادت به طور كلى- مصداق طاعت است، ولى در برخى موارد، نه تنها جزء طاعت به شمار نمى رود، كه نوعى معصیت است. براى مثال عده اى از عالمان گفته اند اگر در جایى كه باید تقیه كرد، شخصى برخلاف تقیه عمل كند، عمل او اصلاً باطل است.
انسان علاوه بر دانستن عناوین اولیه باید عناوین و احكام ثانویه را نیز بشناسد، زیرا همین عناوین ثانویه چه بسا احكام الزامى را تغییر داده، حلال را به حرام یا حرام را به واجب یا واجب را به مباح تبدیل مى كند. مثلاً برخى از عالمان گفته اند اگر كسى بى دلیل و بدون محظور خاصى تصمیم بگیرد تا آخر عمر هرگز كار مستحبى را به جا نیاورد، این كار او حرام است. البته كسى كه بدون اتخاذ چنین تصمیمى تصادفاً موفق به انجام دادن هیچ امر مستحبى نشود، مشمول این حكم نیست. موضوع این حكم كسى است كه تصمیم بگیرد هرگز هیچ مستحبى را به جا نیاورد. برخى پا را از این نیز فراتر نهاده و گفته اند اگر كسى بنا بگذارد یكى از مستحبات - مثلاً زیارت امام حسین علیه السلام - را تا ابد انجام ندهد، مرتكب حرام شده است. زیارت امام حسین علیه السلام به خودى خود مستحب است، ولى تصمیم گرفتن بر ترك دائمى آن تا پایان عمر حرام است.
براى توفیق در طاعت پیش از هركار تشخیص موارد طاعت و دانستن احكام و آداب و اخلاق لازم است تا آدمى خداى ناكرده به گمان طاعت در معصیت نیفتد، زیرا اگر اعمال آدمى از روى تشخیص و آگاهى نباشد، خداى ناكرده ممكن است در قیامت مشاهده كند كه هزاران معصیت از روى جهل نسبت به احكام و ندانستن مسأله در نامه اعمالش ثبت شده است. پس از به دست آوردن آگاهى لازم در خصوص احكام و دانستن تزاحمات و تشخیص موارد اهم و مهم، نوبت به این مسأله مى رسد كه انسان به آنچه مى داند عمل كند. در این مرحله باید انسان تلاش كند قلبش به طاعت معمور، یكسره در كار طاعت و دورى از معصیت باشد و البته یك جزء مهم این مقام دعاست، زیرا بدون این مطلب توفیق حاصل نمى شود.
ممكن است كسى با استناد به آیه: «وَ أَن لَّیسَ لِلْإِنسَنِ إِلَّا مَا سَعَى؛ براى آدمى جز حاصل تلاش او نیست»، تلاش و عمل را ملاك قرار دهد كه در این امر شكى نیست. اما در كنار تلاش، دعا به درگاه خدا و توسل به اولیاى خدا نیز فوق العاده اهمیت دارد. در مقابل، بدون تلاش جدى و عنایت الهى، قدم نهادن در وادى طاعت و دست یابى به موفقیت شدنى نیست. از دیگر امورى كه براى توفیق در طاعت لازم است، تصمیم و پیگیرى آن تصمیم است. طلاب علوم دینى براى آنكه یك كتاب حوزوى مانند: كفایة الاصول را نزد استاد بیاموزند، چه بسا یكى دو سال یا بیشتر روزانه نزد استاد مى روند، به بیانات استاد گوش فرا مى دهند، تلاش مى كنند یك غیبت نكنند و حتى در گرما و سرما یا هنگام بیمارى از درس عقب نمانند، مباحثه كنند، از گفتار استاد یا خلاصه درس تقریراتى بنویسند و بعدها مراجعه كنند تا بتوانند پس از این همه صرف وقت و نیرو یك دوره كفایه را به خوبى فرا گیرند. ما – در جایگاه یک طلبه - براى امور ساده اى چون خواندن یك دوره كفایه این همه از خودمان وقت و نیرو صرف مى كنیم، آیا براى طاعت كه از مهم ترین چیزهاست فقط باید به دعا آن هم دعاى لفظى بسنده كنیم و هیچ كوشش و برنامه ریزى ای انجام ندهیم؟! مسلماً این امر هم تصمیم، استقامت، پیگیرى، كوشش و صرف نیرو مى طلبد و كسى كه تصمیم به طاعت گرفته و در این تصمیم صادق باشد، باید تلاش كند و تمام توان خود را صرف این كار شریف نماید تا نتیجه بگیرد. به یقین چنین كسى را مى توان به باغبان صبورى شبیه دانست كه زمین را آماده مى كند و درخت مى كارد و هر روز آن را آب مى دهد و از آن نگهدارى مى كند، پس باید در این كار صبر و حوصله ورزید تا سرانجام از ثمرات درخت پربركت طاعت بهره مند شد.
29- تمرینی برای نفس
براى رسیدن به مراتب عالى طاعت انسان باید آرام آرام نفس خود را به این كار خو دهد. بدین منظور انسان نباید به یكباره فشار بسیارى بر خود وارد كند به گونه اى كه روح او خسته و زده شود، بلكه باید به تدریج و براثر مداومت و تمرین و پشتكار نفس خود را به دورى از معصیت و پذیرش طاعت عادت دهد.
در نامه حضرت امیرمؤمنان علیه السلام خطاب به حارث همدانى آمده است: «وخادع نفسك فی العبادة، وارْفُق بها ولاتقهرها وخذ عفوها ونشاطَها؛ نفس را در عبادت بفریب و با او مدارا كن و او را [به عبادت] مجبور نكن و به هنگام فراغت و شادى اش او را دریاب».
توضیحاً عرض مى شود كه خدعه به معناى فریب دادن و گول زدن است و ماده مفاعله بر كار طرفینى دلالت دارد. دلیل استفاده از ماده مفاعله در اینجا اشاره به خدعه گرى نفس است. نفس امّاره (فرمان دهنده به بدى) پیوسته انسان را به كارهاى زشت، هواپرستى، سستى و آسایش طلبى دعوت مى كند و بدین وسیله او را مى فریبد. از سخن مولاى متقیان استفاده مى شود حال كه نفسِ خدعه كار ما را فریب مى دهد ما نیز از درِ فریب درآییم و به نرمى خواسته خود را پیش ببریم و او را رام و تسلیم خود سازیم و نباید بار بزرگى را به یكباره بر سر نفس خود بنهیم، زیرا این كار جز رماندن اسب سركش نفس و خارج كردن مهار او از دست آدمى نتیجه اى ندارد. در مقابل، نرمى و مدارا و حكیمانه و سنجیده برخورد كردن و آرام آرام و قدم به قدم نفس را به طاعت واداشتن به مراتب بهتر و كارگشاتر از تندى و تیزى و اجبار و استفاده از قوه قهریه است.
30- تلاش بی وقفه شیطان
باید دانست كه خواندن یك دوره كفایه یا لمعه نیازمند صرف وقت بسیار است، ولى آراستگى به فضیلتِ طاعت صرف وقت فراوان، تصمیم صادقانه، همت بالا و پشتكار خستگى ناپذیر و از همه مهم تر تمركز حواس و هوشیارى دائم مى طلبد، لذا كسى كه مى خواهد به این ویژگى آراسته شود، باید همیشه گوش به زنگ باشد تا مبادا شیطان از غفلت او سوء استفاده كند و او را از حال طاعت خارج نماید. ممكن است آدمى بارها و بارها از مكر شیطان فریبكار، دشمن قسم خورده انسان غافل شود، ولى شیطان هیچ گاه گمراه كردن انسان را از یاد نمى برد و همواره مترصد فرصتى است تا از غفلت انسان استفاده كند و او را به معصیت بكشاند. او براى این كار عِدّه و عُدّه (توشه و توان) بسیارى صرف مى كند و با پشتكار فراوان از هیچ اقدامى فرو نمى گذارد. برخى از ما ممكن است در نماز چندان نسبت به اقبال قلب و رعایت ادب حضور در برابر پروردگار اهتمام نداشته باشیم و اصلاً نیایش خود را به چیزى نگیریم، ولى ابلیس براى همین نماز و نیایش ما حساب ویژهاى باز مىكند و آنرا چه بسا بیش از خودمان جدى بگیرد.
در روایت آمده است هرگاه انسان به نماز مى ایستد، ابلیس شیطان مخصوصى را مى گمارد تا او را وسوسه كند و قلب او را از توجه به خدا منصرف سازد. بسیارى از ما در نماز به حدیث نفس مبتلا هستیم و اندیشه مان خود به خود به این سو و آن سو مى رود. از این رو شاید چندان لازم نباشد كه شیطانى اندیشه ما را از خدا و نماز بازدارد. با این حال، ابلیس شیطانى را مأمور مى كند تا ذهن ما را بیشتر مشغول كند و با اندیشه هاى گوناگون به كلى از یاد خدا بازدارد. براى مثال اگر پنجاه درصد ذهن مان مشغول امور دیگر است، كارى كند كه هشتاد یا نود درصد مشغول شود و از یاد خدا غافل گردد. این ابلیس كه براى امورى بدین خُردى این مقدار از خود نیرو صرف مى كند، البته از امور كلان نیز ناامید نمى شود و براى رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز شیطان ویژه اى مى گمارد، هرچند مى داند این كار سودى ندارد و همچنان كه حضرت فرموده اند آن شیطان تسلیم و منقاد حضرت مصطفى شده بود.
آیا شیطانى كه این همه از خود مایه مى گذارد و از هیچ كارى براى غافل كردن ما فروگذار نمى كند، مى گذارد قلب مان به اطاعت آباد شود؟ مسلماً این كار دشوار است، ولى ناممكن نیست. شیطان لعین همیشه بیدار و هوشیار و آماده یافتن فرصت است تا ما را از بهشتِ طاعت به دوزخِ معصیت دراندازد، اما با یادكرد همیشگى خدا و به مدد اولیاى خدا مى توانیم از غفلت رهایى یابیم و خود را همیشه در حالت حضور و هوشیارى نگاه داریم و روز و شب و در همه جا مترصد باشیم تا فرمان خدا را اطاعت كنیم و گرد هیچ غفلت و معصیتى نگردیم.
31- جایگاه احکام الله
رسیدن به بالاترین ارزش و جایگاه ها در نزد خداى متعال بستگى به میزان دفاع ما از احكام خدا، عمل كردن بدان و تطبیق آن در زندگى و همچنین حفظ و رساندن آن به نسل هاى آینده دارد. پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله به نواده ارجمندشان، امام حسین علیه السلام مى فرمایند: «وَإِنَّ لكَ فی الجنّة درجاتٌ لا تنالُها إلاّ بالشهادةِ؛ تو را در بهشت درجاتى است كه جز با شهادت بدان نمى رسى».
مگر غیر از این است كه شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام موجب حفاظت دین خدا در روزگار یزید سركش شد و از تباه شدن احكام الهى جلوگیرى كرد؟ به همین سان اقامه مجالس عزادارى امام حسین علیه السلام نیز مایه استمرار احكام الهى و پایدارى قرآن و سنت و اهل بیت علیهم السلام در میان مردم خواهد بود.
آیا ما به اندازه اى كه برخى براى پول ارزش قائلند، براى احكام الله ارزش قائل مى شویم؟ بعضى از مردم اگر بشنوند كه مالى هرچند اندك در جایى افتاده است، براى به دست آوردن آن به تكاپو و جستجو مى پردازند، ولى اگر به آن ها بگویند فلان كار حرام است با سهل انگارى برخورد مى كنند. این افراد حتى به اندازه چند سكه بى ارزش كه به صرف احتمال در پى یافتنشان برمى آیند، براى احكام الهى ارزش قائل نیستند.
32- سبک شمردن احکام الله
كسى كه احكام خدا را حرمت نگذارد، حرمتى نزد خدا نخواهد داشت. این درست كه خداى متعال كرم عظیم و لطف عمیم دارد و لطف و رزق و مهربانى او در این حیات دنیوى مؤمن و كافر را شامل مى شود، ولى این هرگز به معناى تكریم كافر نیست، بلكه بیشتر به یك میهمانى عمومى مى ماند كه شخصى آن را برپا كند و حتى كسانى كه از آن ها بدش مى آید، هم در آن حاضر شوند. در این موارد میزبان جلوى ورود این افراد را نمى گیرد، ولى این كار او به معناى تكریم آنان نیست، زیرا دعوت عمومى است و صرفاً به خاطر افراد یادشده برگزار نشده است.
بنابراین، از همین لحظه بین خودمان و خدا تصمیم بگیریم مدافع احكام الهى باشیم و در خانه و بیرون خانه، دوستان و همسایگان و حتى كسانى را كه نمى شناسیم به اندازه اى كه مى توانیم امر به معروف و نهى از منكر كنیم.
البته وظیفه نداریم كه ـ برای امر به معروف ـ شمشیر بكشیم و براى این كار بجنگیم! بلكه سلاح ما سخن خوشى است كه به طرف مقابل مى گوییم. اگر شنید و بدان عمل كرد كه چه بهتر، اگر نشنیده گرفت، ما وظیفه مان را انجام داده ایم و چیزى بر گردن نخواهیم داشت.
33- فراگیری احکام الله
از امروز به بعد شروع به حفظ احكام الهى و آموختن مسائل شرعى كنیم و حتى مسائلى را كه دانستن آن بر ما واجب نیست، یاد بگیریم. گیریم كه آموختن احكام زكات و تجارت بر برخى از ما واجب نباشد، ولى براى حفظ و نشر آن احكام آن ها را فرا بگیریم.
هركدام از ما مى تواند یك رساله عملیه تهیه كند و روزانه چند مسأله در ابواب گوناگون فقهى حفظ كند و بدین ترتیب از حكم خدا در خصوص مسائل تجارت، كشاورزى، نماز، زمین ها، ارتباط با برادران، همسایگان، خویشاوندان، پدر و مادر و فرزندان آگاهى یابد. چنین نبود كه اصحاب ائمه علیهم السلام همگى فقیه بودند و براى آموختن مسائل دین فراغت كامل داشتند. برخى از آن ها بقال، كاسب، آردفروش، قصاب و خرمافروش بودند، ولى با این حال این روایات و احكام را حفظ كردند و تا به امروز به دست ما رساندند. اگر كسى بتواند چند حدیث از بر كند و آن را به چاپ برساند، این كار را بكند، چه بسا كه خداى متعال عده اى را به واسطه همین احادیث هدایت نماید و ثواب آن به این شخص برسد.
34- اگر پیامبر صادق نبود...!
وقتى برخى از مشركان ادعا كردند قرآن از جانب خداى متعال نازل نشده و پیامبر صلى الله علیه وآله نعوذ بالله آن را از نزد خود آورده است، خداى متعال با این آیات به آنان پاسخ گفت. این آیات از شگفت ترین آیات قرآن است، زیرا هرچند محال است چنین كارى از پیامبر صلی الله علیه وآله سر زند، خداى متعال در آن با لحن و تعبیرى فوق العاده شدید از پیامبر صلی الله علیه وآله و حبیب خود سخن رانده است. خدا در این آیات نگفته است كه مثلاَ فرستاده ما همچنان كه او را مى شناسید راستگو و درست كار است و همان طور كه به شما دروغ نمى گوید، بر ما نیز دروغ نمى بندد، یا راه و روش او نیز مانند راه و روش دیگر رسولان الهى است و بر خدا دروغ نمى بندد، بلكه گفته است اگر كم ترین دروغى بر ما ببندد، او را با این شدت و غلظت مؤاخذه خواهیم نمود. البته مسلماَ چنین چیزى از آن جناب رخ نمى دهد و هدف از این تعابیر فقط بیان عظمت احكام الهى و نشان دادن این مطلب است كه وقتى پاى احكام الله به میان آید، خداى متعال با هیچ كس حتى محبوب ترینِ آفریده هایش كم ترین ملاحظه اى نخواهد نمود.
در زبان عربى «قال عن فلان» بدین معناست كه سخنى از او نقل كرد و «تقوَّل على فلان» یعنى سخنى را بدو نسبت داد كه نگفته است. بنابراین معناى «لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا» چنین است که اگر این پیامبر سخنانى را از پیش خود به ما مى بست كه ما نگفته بودیم - نه اینكه همه قرآن را به ما مى بست - بلكه اگر فقط «بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ» را به ما نسبت مى داد و مثلاً بر آیات قران كه مجموعاً 6666 آیه است، آیه اى مى افزود، در آن صورت: «لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیمِینِ». «یمین» در لغت به معناى بركت و قدرت است و دست راست را از آن رو «یمین» و«یمنى» گویند كه بیشتر مردم در فعالیت هاى مختلف روزانه بر همین دست تكیه مى كنند. بنابراین شگون و بركت و استمرار زندگى در همین دست است و توان و فعالیت و كار به همین دست بستگى دارد. مقصود از «یمین» در آیات یاد شده، دست راست و به معنای توان و چیرگى است، یعنى اگر مرتكب چنین كارى شود، دست راست او را از او پس مى گرفتیم و توش و توانش را سلب مى كردیم.
خداى متعال به این هم بسنده نمى كند و مى فرماید: «ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ؛ شریان حیاتى وى را قطع مى كردیم».
«وتین» همان «حبل الورید» است كه خداى متعال در جاى دیگر درباره آن مى فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ؛ و ما از شاهرگ دل به او نزدیك تریم».
مطلب به این جا هم خاتمه نمى یابد و خدا در پایان مى فرماید: «فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَجِزِینَ»، یعنى اگر بخواهیم با اشرف انبیا چنین كنیم، هیچ كدام از شما مسلمانان و امت رسول الله كه به او افتخار مى كنید، نمى توانید از او دفاع كنید یا ما را از اجراى این دو كیفر بازدارد.
از مباحث مختصر فوق به دست مى آید كه نزد خداى تعالى هیچ چیزى مهم تر از احكام الهى نیست و هرگونه دست بردن در آن همچنان كه قرآن كریم به ما گفته است، بزرگ ترین جرم به شمار مى رود، به طورى كه دیگر جرایم و گناهان جز شرك به خدا در مقایسه با آن ناچیز و آسان جلوه مى كند.
35- احتیاط در صدور فتوا
كسى كه به كتاب هاى فقهى مراجعه كند، به روشنى این حقیقت را در مى یابد كه فقیهان تنها زمانى فتوا مى دهند كه تمام تلاش خود را به كار برده اند. براى نمونه از چهارده قرن پیش تاكنون میان فقهاى اسلام درباره جواز فتوا دادن براساس روایتى كه یكى از راویان آن مجهول الحال است، بحث ها و مناقشات گسترده و حادى صورت گرفته است. وقتى روایتى در دست داشته باشیم كه با ده واسطه به معصوم مى رسد، و از میان این ده راوى نه تن از آنان ثقه باشند و در این زنجیره راویان فقط یك نفر مجهول الحال وجود داشته باشد كه ندانیم ثقه است یا نه، در اینجا فقها از تكیه كردن بر این روایت و فتوا دادن براساس آن خوددارى مى كنند، زیرا نمى توانیم بدون دلیل و مدرك بگوییم حكم اللَه در فلان مسأله چنین یا چنان است. وقتى كار تا بدین اندازه دشوار و حساس باشد، آن وقت كسى كه تخصصى در فقه ندارد، آیا این حق را دارد كه در احكام الله نظر بدهد و براساس رأى خود چیزهایى را حلال یا حرام اعلام كند؟!
خودم شخصا از مرحوم والد رحمه الله شنیدم كه زمانى یكى از مسائل حج - كه اینجا مجال طرح كردن آن نیست - موضوع گفتگو و مناقشه عده اى از مجتهدان و مراجع تقلید قرار گرفت كه عبارت بودند از خود مرحوم والد رحمه الله، حاج آقا حسین قمى رحمه الله، شیخ محمد رضا اصفهانى رحمه الله و سید زین العابدین كاشانى رحمه الله. آنان پس از سه هفته مناقشه و گفتگوى بسیار نتوانستند در آن مسأله حكم قطعى به حرمت بدهند. از این رو فتوا به احتیاط دادند. این در حالى بود كه آنان گروهى از مجتهدان كاركشته و خبره بودند كه ده ها سال از عمر خود را صرف كرده و در فقه و استنباط احكام كارشناسانى خبره شده بودند، ولى با این حال هنگامى كه نیازمند دلیل بودند، در صدور حكم شتاب به خرج ندادند. فقط انسان نادان است كه در چنین مواردى خودسرانه و چشم بسته نظر مى دهد، اما یك كارشناس خبره، بهتر از هركسى اهمیت و حساسیت موضوع را درك مى كند و احكام الله را سبك نمى شمارد و به صورت سرسرى حكم صادر نمى كند.
احتیاط شیخ مفید در صدور فتوا
شیخ مفید رحمه الله از بزرگان عالمان شیعه بود كه بیش از هزار سال پیش، یعنى در زمان غیبت كبراى حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشریف مى زیست و در حلقه درس وى عالمان ادیان و ملل گوناگون نظیر شیعه، عامّه، نصارا، یهود و صابئیان شركت مى كردند. در تاریخ آورده اند كه روزى از وى درباره زن باردارى پرسش شد كه مرده بود و كودكى كه در شكم دارد، زنده است و حركت مى كند. وى پاسخ داد: باید سمت راست شكم را درید و بچه را بیرون آورد، سپس مادر را به خاك سپرد. پس از آن معلوم شد كه در پاسخ مرتكب خطا شده و باید مى گفت سمت چپ شكم دریده شود. او از این فتواى نادرست خود پشیمان شد و تصمیم گرفت از آن پس هرگز به هیچ كس فتوا ندهد.
از نظر طبى ثابت نشده است كه شكافتن سمت چپ شكم زن باردار با شكافت سمت راست شكمش تفاوتى دارد. ازسوى دیگر شیخ مفید عمداَ برخلاف حكم شرعى فتوا نداد و مانند همه مردم –غیر از معصومان علیهم السلام- كه در معرض خطا هستند، اشتباه كرد. با همه این احوال شیخ مفید از آن ماجرا چنان اندوهناك شد كه تصمیم گرفت از آن پس مطلقاَ فتوا ندهد تا مبادا بار دیگر به خطا افتد و -هرچند ناخواسته و سهوى- به غیرما انزل الله حكم صادر نماید.
شیخ مفید به چنان جایگاهى در علم و فضیلت رسیده بود كه نه فقط مرجع شیعیان، بلكه محل رجوع همه مسلمانان و حتى غیرمسلمانان شده بود و همگان از چشمه گواراى دانش وى سیراب مى شدند.
نقل است كه حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشریف خودشان هنگام مرگ، وى ایشان را مرثیت گفتند و بر آرامگاه وى چنین مرقوم فرمودند: «لا صوّتَ الناعی بِفقدِكَ إنّه یومٌ على آل الرسولِ عظیم؛ كاش مرثیهخوان خبر مرگت را نمى داد، چراكه چنین روزى بر خاندان رسول بس گران و جانكاه است».
عالمى با این منزلت از اینكه چنین خطایى بار دیگر از او سر زند، در خانه نشست و در را به روى خود بست و تصمیم گرفت از آن پس هرگز فتوا ندهد و به اصرارهاى مراجعه كنندگان نیز اعتنا نكرد. تا اینكه مى گویند روزى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف شخصى را نزد ایشان فرستاد. آن شخص به شیخ مفید گفت: امام مى فرمایند: «أفد یا مفید، منك الفتیا ومنّا التسدید؛ اى مفید، همچنان به مردم فایده و فیض برسان. از تو فتوا و از ما اصلاح و راهنمایى». این را بدان كه آن روز امام مرا در پى آن جماعت فرستاد و به آنان گفتم: شیخ مى گوید: اشتباه كردم. شكم زن را از سمت چپ پاره كنید.
شیخ مفید كه این را شنید كسى را نزد آن جماعت فرستاد تا از صحت موضوع اطمینان حاصل كند. فرستاده شیخ از آنان پرسید: با آن زن باردار و كودكى كه در شكم داشت، چه كردید؟ گفتند: به سخن قاصدى كه فرستاده بودید عمل كردیم و شكمش را از سمت چپ پاره كردیم. پس از این ماجرا بود كه شیخ مفید دوباره شروع به فتوا دادن نمود.
36- تنها تو، فقط تو
از یكى از عباد نقل شده است كه مى گفت: هر وقت نماز مى خوانم و به آیه شریفه: «إِیاكَ نَعْبُدُ وَ إِیاكَ نَسْتَعِینُ؛ فقط تو را مى پرستیم، و تنها از تو یارى مى جوییم» مى رسم، مو بر اندامم راست مى شود و اگر گفتن این عبارت واجب نبود، نمى توانستم آن را بر زبان آورم. از این رو از سر ناچارى و در حالى كه باتمام وجود احساس شرمندگى و كوتاهى مى كنمف آن را تلفظ مى نمایم، زیرا «إِیاكَ نَعْبُدُ وَ إِیاكَ نَسْتَعِینُ» بدین معناست كه معبودى جز تو ندارم و عبادت من فقط محض خشنودى توست.
ممكن است كسى «إِیاكَ نَعْبُدُ» را در نماز بر زبان آورد، ولى ژرفاى آن را درك نكند، یا كس دیگرى ژرفاى آن را درك كند، ولى به درستى نداند كه آن را خطاب به چه كسى بیان مى كند. این دو تن هردو قرائتى سطحى دارند، اما مى توان شخص سومى را تصور كرد كه معناى این عبارت را مى داند و همینطور مى داند كه هنگام گفتن آن در برابر چه كسى ایستاده است، ولى با همه این احوال در زندگى شخصى و در مقام عمل چیزهاى دیگرى چون پول، همسر، فرزندان، مقام و شهوات نفسانى را بپرستد، یا مرتكب محرمات الهى شود. معنى این امور شرك به خداى سبحان و دروغ بودن دعوى آن شخص است، هرچند این شرك شركى اعتقادى و موجب نجاست و كفر نباشد، به هرحال همان طور كه در احادیث باب ریا آمده است، مرتبه اى از مراتب شرك است.
37- اخلاص شیخ احمد بن فهد و ثمره آن
شیخ احمد بن فهد حلى رحمه الله از عالمان بزرگ شیعه است كه در فقه، ادعیه و علوم مختلف اسلامى كتاب هایى نگاشته و كراماتى داشته است. وى چند قرن پیش از دنیا رفت و مرقد او در كربلاى معلی و در مسیر كسانى است كه از نجف اشرف به كربلا مى آیند.
مرحوم ابن فهد رحمه الله در مقام پیشواى دینى و هدایتگر مردم بسیارى از مردم را به مذهب اهل بیت علیهم السلام هدایت كرد. در روزگارى كه بیشتر مردم عراق پیرو اهل بیت علیهم السلام نبودند، جمع كثیرى به دست وى مستبصر شدند و به آیین تشیع درآمدند. او به حاكم روزگار خود نزدیك شد و رفت و آمد خود را نزد وى ادامه داد تا اینكه او را نیز به آیین تشیع درآورد و در زمان وى به نام دوازده امام علیهم السلام سكه ضرب شد.
یكى از عالمان ساكن نجف اشرف این ماجرا را برایم نقل كرد. او مى گفت: «از طریق تألیفات و ماجراهاى روزگار مرحوم ابن فهد حلى نسبت به وى علاقه ویژه اى پیدا كردم، تا جایى كه هر وقت براى زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام به كربلا مشرف مىشدم، از مرقد مرحوم ابن فهد شروع مى كردم و ابتدا او را زیارت مى كردم، زیرا آخرین ایستگاهى كه مسافران نجف و كربلا را جا به جا مى كرد در كنار مرقد وى بود. سال ها گذشت و من بر همین منوال رفتار مى كردم. یك شب در عالم رؤیا باغ بزرگى را دیدم كه از عالمان متقدم و متأخر نظیر شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضى، علامه حلى، صاحب جواهر، شیخ انصارى و دیگران آكنده بود، اما هرقدر نگاه كردم مرحوم ابن فهد را در میان آنان ندیدم. از یكى از عالمان سراغ او را گرفتم. گفت: او در باغ دیگرى است. به آن باغ كه رفتم دیدم بوستان بزرگى است كه تمام انبیا نظیر حضرت ابراهیم خلیل، حضرت موسى و حضرت عیسى علیهم السلام در آن حضور دارند. از یكى از آنان پرسیدم: ابن فهد حلى در میان شماست؟ گفت: آرى؛ و نشانى او را به من داد. نزد او رفتم و سلام كردم و گفتم: من هر وقت به زیارت قبر امام حسین علیه السلام مى آیم، به زیارت مرقد شما نیز مى آیم و فاتحه مى خوانم. گفت: تمام این اعمال به دست من مى رسید. پرسیدم: چرا خداى متعال شما را از عالمان جدا كرده و در سلك پیامبران قرار داده است؟ مرحوم ابن فهد پاسخ داد: به اقتضاى نقش و وظیفه اى كه در دنیا داشتم، باید با عالمان محشور مى شدم و در باغ آنان مى بودم، ولى در دنیا یك عمل انجام داده ام كه خداى متعال به واسطه آن مرا به مقام پیامبران بالا برده است. من در دنیا تمام كارهایم مانند رفتار بنده زرخرید در قبال ارباب خود بود و همه كارهایم را به این انگیزه انجام مى دادم. از این رو خدا مقامم را بالا برد و مرا در میان انبیا قرار داد.
بى تردید این امر نیازمند آن است كه انسان پیوسته این واقعیت را مد نظر داشته باشد كه بنده خداست تا این واقعیت در همه حال با وى و پیش چشمانش باشد. انسان از خطا و لغزش ایمن نیست و این یادآورى دائم باعث مى شود خطاهاى او كاهش یابد و در نهایت با آمرزش گناهان، خدا را ملاقات كند.
38- قلوب نورانی
اقرار و گواهى بنده به مالكیت خدا و عبودیت خود و بازگشت به محضر خداى متعال یكى از اصول اخلاق به شمار مى رود، زیرا كسانى را كه نمایانگر این هستند و آن را در وجود خود تحقق بخشیده اند از دیگران متمایز مى كند. چنین افرادى منش و رفتار ویژه اى دارند و شهوات و زر و زیور دنیا كم ترین اثرى در آنان ندارد و هرگز آنان را دچار لغزش نمى كند. این افراد پیوسته خود را بندگان ناچیز خداى متعال احساس مى كنند و آنى از این واقعیت غافل نمى شوند. از همین روست كه خداى متعال نه تنها بر دل آنان مهر نمى زند، بلكه قلوب آنان را به نور خود منور مى كند، به گونه اى كه لغزشگاه ها، دوراهى ها و مواضع خطاخیز را به نیكى تشخیص مى دهند و از آن دورى مى گزینند.
39- خطایی ساده، خسارتی بزرگ
چه بخواهیم و چه نخواهیم همگى بندگان خداییم و این یك واقعیت است، اما امور دیگرى باعث مى شوند كه به این واقعیت مسلم، یعنى بندگى ملتفت نباشیم. گاهى ممكن است همین واقعیت مسلّم در نظر برخى از ما امرى خارجى به نظر رسد كه مى خواهیم آن را به زور در وجود خود جا دهیم.
نكته شایان ذكر دیگر در این مقام آن است كه هركس به عبودیت خود در برابر خدا معترف باشد و این معنا را در جان خود بنشاند، حتى اگر خطایى از او سر زند، مولا او را از درِ رحمت خود نمى راند، زیرا چنین كسى وقتى مرتكب خطایى شود، به سرعت پوزش مى طلبد و تصمیم مى گیرد هرگز آن را تكرار نكند.
همان طور كه نور مادى در این دنیا باعث مى شود انسان دوست را از دشمن، امور سودمند را از چیزهاى زیانبار و راه را از بیراهه و پرتگاه تشخیص دهد، در امور معنوى نیز وضع به همین منوال است. در این دنیا چه بسا یك خطاى كوچك ده ها سال پشیمانى به بار آورد. مثلاً ممكن است كسى در حال استفاده از سوزن خیاطى باشد و یك لحظه غفلت باعث شود كه سوزن در بدنش فرو رود. در امور معنوى نیز گاه یك خطاى ساده یك عمر پشیمانى اخروى را به دنبال می آورد. براى نمونه شخصى را در نظر بگیرید كه به واجبات و مستحبات التزام دارد و اهل نماز و روزه و حساب سال و شب زنده دارى است، ولى یك بیمارى روحى نظیر تكبر دارد كه چون حقیقت عبودیت كاملاً در او تجلى نیافته نمى تواند از آن بیمارى رهایى یابد یا مرتكب گناهانى مى شود كه به او اجازه دیدن این عیب و بیمارى را نمى دهند. چنین كسى در آخرت درست مانند شخصى است كه براثر غفلت به چشم خود آسیب رسانده و براثر همان غفلت كوتاه بقیه عمر را به پشیمانى مى گذراند. وقتى سوزن كوچكى به خطا در چشم طفلی رود، خدا مى داند چه پشیمانى و زیانى به بار مى آورد و انسان چه مبالغ كلانى را صرف جبران آن مى كند. حال كه خطاى دنیوى چنین است، پس لغزش هاى معنوى و خساراتى كه به آخرت انسان وارد مى سازد چه تاوان سنگینى در پى خواهد داشت؟ این در حالى است كه دنیا هیچ و پوچ و بازیچه است و آخرت حیات حقیقى است.
40- ثمره درخواست از غیرخدا
از امام صادق علیه السلام روایت شده است كه فرمودند: «كان فی زمن موسى علیه السلام ملك جبار قضى حاجة مؤمنٍ بشفاعة عبد صالح. فتوفّی فى یومٍ واحد الملك الجبار والعبد الصالح. فقام على الملك الناس وأغلقوا ابواب السوق لموتِهِ ثلاثة ایامٍ وبقى العبد الصالح فى بیته فتناولت دوابّ الأرض عن وجهه. فرآه موسى بعد ثلاث فقال: یا رب هو عدوك وهذا ولیك! فأوحى اللَه إلیه: یا موسى، إنّ ولیی هذا سأل هذا الجبار حاجة فقضاها له فكافأته عن المؤمن وسلطت دوابّ الأرض على محاسن وجه المؤمن لسؤاله ذلك الجبار؛ در زمان حضرت موسى علیه السلام پادشاه ستمگرى مى زیست كه روزى براثر سفارش و میانجى گرى عبدى صالح حاجت مؤمنى را برآورده بود. در یك روز هم آن پادشاه ستمگر و هم آن عبد صالح از دنیا رفتند و مردم مشغول سوگوارى براى شاه شدند و سه روز بازار را تعطیل نمودند. در این سه روز جنازه آن عبد صالح در خانه خود روى زمین بود و جنبندگان زمین گوشت صورت او را مى خوردند. حضرت موسى بعد از گذشت سه روز او را در آن وضع فجیع دید و به خدا چنین شكوه نمود: خدایا، آن پادشاه كه دشمن تو بود، چنان در مرگ وى مردم سوگوارى كردند، ولى این شخص كه از دوستان توست، پس از مرگ به چنین سرنوشتى دچار شد. خداى متعال به موسى وحى فرمود: ای موسى، این دوست من از آن ستمگر حاجتى طلبید و آن ستمگر حاجت وى را برآورده ساخت. از این رو، خواستم با این سوگوارى پاداش آن ستمگر را داده باشم. ازسوى دیگر چون این مؤمن از آن ستمگر حاجت خواسته بود، جنبندگان زمین را بر محاسن چهره اش مسلط كردم».
در این ماجرا چه بسا آن عبد صالح براى تقرب به خدا تمام وقت خود را به طاعت و عبادت سپرى كرده و آن پادشاه ستمگر یكسره به شهوات و كام جویى ها و ستم و طغیان مشغول بوده است. اینكه این دو تن در یك روز مى میرند یك اتفاق تصادفى نیست، زیرا نزد خداى متعال هرچیزى سببى دارد، هرچند ما به آن پى نبریم. مردم در سوگ آن زمامدار خودسر -كه دشمن خدا بود- سه روز به عزادارى مشغول بودند و طى این سه روز پیكر آن ولى خدا بر زمین مانده و بویناك گردیده و خوراك جنبندگان و موران شده بود. آن طاغوت به هنگام مرگ با عزت و احترام تشییع شد، ولى مرگ این بنده صالح با اهانت و خوارى همراه بود. گناه این بنده صالح آن بود كه براى برآوردن حاجت مؤمنى نزد آن طاغوت رفته و شفاعت كرده بود!
براى آنكه گناه آن مرد عابد را بهتر درك كنیم این مثال راهگشاست. فرض كنید شما خادم یا فرزندى دارید كه در خانه شما روزگار مى گذراند و از سفره شما مى خورد و مردم به سبب جایگاه و احترامى كه دارید، به او احترام مى گذارند. فرض كنیم این شخص به پول اندكى نیاز پیدا كند و به جاى آنكه نزد شما بیاید، از دشمنتان پول طلب كند. دشمنتان نیز این فرصت را غنیمت مى شمارد و براى آنكه منتى بر گردنتان بگذارد خواسته او را رد نمى كند. چنین رفتارى ازسوى فرزند یا خادم خانه زادتان چه اندازه برایتان ناگوار و نابخشودنى است و چقدر برایتان گران تمام مى شود؟
رفتار آن عبد صالح و حاجت خواستن او از آن پادشاه ستمگر به همین اندازه زشت و نابخشودنى است، زیرا بندهاى كه نسبت به ارباب خود معرفت كافى دارد و او را بزرگ مى دارد، هرگز دست به چنین كاری نمى زند. از همین روست كه خداى متعال جانوران و موران زمین را بر وى مسلط ساخت تا گوشت چهره وى را بخورند. چنین كسى آبروى ایمان را نزد دشمن خدا بر زمین ریخت و لذا روى او خوراك موران زمین شد. خداى متعال با این كار حساب خود را با آن عبد صالح و همینطور آن پادشاه ظالم یك جا تسویه نمود، زیرا خداى متعال مقتدر و حكیم است و خود فرموده: «وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَیئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ؛ هر بدى ای كه به تو رسد، از جانب خود توست».
ما به درستى نمى دانیم كه میان شفاعتگرى آن عبد صالح و مرگ آن دو تن چه مدت زمانى گذشته است. شاید این مدت ده ها سال بوده است، به ویژه اگر این نكته را مد نظر قرار دهیم كه مردم در گذشته عمر درازى داشتند، اما نتیجه این گناه و ثمره ناخوشایند آن پس از گذشت این همه مدت پدیدار شد.
41- معیار دینداری
اغلب مردم تا وقتی که مسائل معیشتی و آسایش زندگی آنان خوب باشد و از بیماری یا ناداری و مشکلات کمرشکن در رنج نباشند و میان آنان و خویشاوندان یا همسایگان و کسانی دیگر نزاع و کشمکش نباشد، به اسلام و فرمان های آن پایبند هستند، یعنی نماز می گذارند، روزه می گیرند به حج می روند و چه بسا خمس و زکات هم بدهند و اموالشان را تطهیر کنند و عمل صالح و کار شایسته و خداپسند انجام می دهند و شب های قدر را زنده می دارند و به انواع عبادت ها می پردازند و دین را در عمق دل های خود جای می دهند و حتی به آن می نازند و در جان خود برای دین حصاری می سازند و گرامی اش می دارند، اما هرگاه با بلا آزموده و با انواع مشکلات درگیر شوند، در آن صورت از میزان التزام و پایبندی خود به دین کم می کنند، چنان که در حدیث شریف از سرور و مولایمان حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است که فرموده اند: «الناس عبید الدنیا والدین لعق علی ألسنتهم یحوطونه مادرّت معایشهم، فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیانون؛ مردم بندگان دنیا و دین لقلقه زبان هایشان است تا وقتی که امور معیشتی آن ها آباد و به راه باشد، آن را در بر می گیرند، اما هرگاه با نزول بلا مورد آزمون قرار گیرند، در آن صورت دینداران کم خواهند بود». (تحف العقول، ص245)
در تاریخ آمده است که هنگام خروج امام حسین علیه السلام از مکه به سوی کربلا بسیاری از مردم با حضرت همراه شده بودند، به گونه ای که برخی از آن ها در حال ادای فریضه حج و مناسک آن بوده اند، اما همین که شنیدند امام علیه السلام خارج شده اند، با شتاب تمام مناسک حج را به پایان آوردند و به کاروان حضرت پیوستند. در گزاره های تاریخی آمده است که امام علیه السلام هنگامی که به سرزمین کربلا رسیدند، هزار و پانصد نفر همراه حضرت علیه السلام بودند، اما در شب عاشورا وقتی که همراهان و همسفران امام فهمیدند که آزمون و «تمحیص» [بلای الهی برای آزمون انسان] در کار است و خطر جان وجود دارد و بایستی با حکومت ظالمانه یزید درافتند، از گرداگرد امام علیه السلام پراکنده شدند و جز هفتاد و دو تن احدی همراه آن حضرت در کربلا نماند.
ادّعای راست و درست در امر دینداری آن است که انسان همواره و در هر حال پایبند دین باشد و به آموزه های دینی ملتزم بماند، در اموری که برایش نفع دنیایی دارند یا در اموری که با مصالح و منافع دنیایی او ظاهراً نمی سازند و ضرر و زیانی به همراه دارند و در همه حالات و در همه امور، باید پایبند دین باشد و از التزام دینی اش کم نکند. به عبارت دیگر بایستی به دین ملتزم و پایبند باشد و در این امر هرچه شود و هر اتفاقی بیفتد، از التزامش کاسته نگردد. این معیار دینداری است.
به عنوان مثال اگر یکی از خویشاوندانش با او قطع رابطه کند، یا یکی از فرزندانش برایش مشکلی بزرگ به وجود آورد، نبایستی حقوق آن ها را واگذارد و انجام ندهد، و اگر پدر برای فرزندانش مشکلی بزرگ به وجود آورد، نبایستی آنان کاری ناشایست کنند و رفتاری نمایند که موجب عقوق گردد.
التزام به دین ـ هرچند ضررها و دشواری های دنیایی را به دنبال داشته باشد ـ به عزم جدّی و تصمیم قطعی نیاز دارد. هرکه چنین تصمیمی بگیرد و با خود عهد کند که در هر حال در دین خود ملتزم و پایبند باشد، در آن صورت خدای سبحان جل و علی یاری اش می کند، اما اگر عزم و تصمیمی در میان نباشد، ممکن است مصداق و نمونه کسانی شود که امام حسین علیه السلام در حدیث پیشگفته آنان را توصیف فرمودند.
42- پرهیز از ایمان اسمی
اگر کسی در نظر ما بزرگ ترین قدیس یا عابد بود و دچار لغزش گردید، نباید در بنیاد ایمانمان خدشه و خللی وارد آید، زیرا اگر چنین اتفاقی باعث سستی ایمانمان شد، نشان می دهد که ایمانمان اسمی بوده است نه واقعی. این را بدانیم که خدای متعال به دل های ما می نگرد و به مقدار لیاقتمان به ما توفیق و قابلیت و سعادت ارزانی می دارد، زیرا خدای متعال احکم الحاکمین است و عطا کردن به شخص بیش از لیاقت و استحقاق او با اصل حکمت سازگاری ندارد.
هر انسان غیرمعصومی کم و بیش در معرض وسوسه های شیطان و پیروی از هوای نفس قرار می گیرد و ممکن است حکم خدا و حق الله را زیرپا نهد، یا حق الناس یا حتی حقوقی را که از آن اوست و خدا برعهده اش نهاده، نادیده بگیرد. در چنین حالتی انسان باید بی درنگ به استغفار بپردازد و گناه و خطای خود را با توبه جبران کند. این کار باعث می شود تا هیچ گاه گناهان خود را فراموش نکند و همیشه به استغفار بپردازد و ازسوی دیگر با حالت توبه و عاقبت به خیری چشم از جهان فرو بندد.
43- صداقت با خدا
ما باید تلاش کنیم به خدا راست بگوییم و در ارتباطمان با خدا صادق باشیم. صداقت در زندگی و ارتباط با انسان ها نیز آثار و برکات سازنده ای دارد. چه بسا زن و شوهری در شب اول زندگی از هم قول بگیرند که به هم راست بگویند و همین راستگویی منشأ خوشی ها و لذت ها و برکات بسیاری در زندگی شان شود و سعادت اخروی را نیز برایشان به ارمغان آورد.
خدای متعال با ما صادق بوده و شایسته است ما نیز با او صادق باشیم. هرکس در هرحال و به هر اندازه ای که خدا به او عقل داده و می فهمد که راست گفتن به خدا چیست، می تواند اهل راستگویی باشد. خدای متعال فرموده است بعضی از مردم به ما راست گفتند و ما به وعده مان درقبال آنان عمل کردیم و برخی از مردم دروغ گفتند و آنان را مؤاخذه کردیم.
44- خدا را ببینیم
خدای متعال جسم نیست و ما نمی توانیم با چشم سر او را ببینیم. ما از مشاهده امور ساده ای چون درد، جاذبه زمین و مانند آن عاجزیم، اما شکی نیست که خدای متعال هنگامی که ما در حال عبادتیم و همینطور در دیگر حالات شاهد گفتار و کردار ماست. پس بهتر آن است که ما نیز هرچند خدای متعال قابل مشاهده نیست فرض کنیم او را می بینیم. اگر انسان در هنگام گفتگو با پروردگار از چنین تلقینی استفاده کند، دنیا و آخرتش دگرگون می شود. چنین تمرینی باعث می شود انسان به شیوه ای متفاوت عبادت کند و علاوه بر این باعث دوری بیشتر انسان از معصیت و حصول سعادت دنیا و آخرت وی می شود.
45- فقط برای خدا
هریک از ما انسان ها در زندگی فعالیت های گوناگونی انجام می دهیم برای نمونه به سفر می رویم، غذا می خوریم، آب می آشامیم، ازدواج می کنیم، تجارت می نماییم، در راه خدا انفاق می کنیم و هزاران کار دیگر... . باید دید در پسِ هرکدام از این فعالیت های عادی روزانه چه هدفی نهفته است؟ ممکن است هدف شخصی از این فعالیت ها ارضای تمایلات و غرایز نفسانی مانند خودنمایی یا به دست آوردن سلامت جسمی باشد. برای نمونه ممکن است کسی برای لذت بردن آب بنوشد یا بخواهد آتش تشنگی خود را فرو بنشاند یا به توصیه پزشک روزانه چندین لیوان آب را ـ باوجود بی میلی ـ بنوشد تا کلیه هایش بهبود یابند. رسول خدا صلی الله علیه وآله به ابوذر و به همه مؤمنان سفارش می کنند که در پیش پا افتاده ترین و ساده ترین فعالیت های روزانه نظیر آب خوردن خدا را در نظر بگیرند و بکوشند هدفی فراتر از سیراب شدن یا سلامت و لذت صرف را مدّنظر قرار دهند.
46- رضایت معصومان علیهم السلام همان رضایت خداست
جلب خشنودی معصومان علیهم السلام عیناً کسب خشنودی خدای متعال است، زیرا خدای تعالی رضایت خود را به رضای آنان پیوند زده است و به دلیل عصمتی که پروردگار به آنان عنایت فرموده، خشنودی آنان تابع خشنودی خداست. یکی از اموری که رضایت معصومان علیهم السلام را به دنبال دارد محاسبه روزانه نفس است. این معنا بارها ازسوی پیشوایان دین و امامان معصوم علیهم السلام مورد تأکید قرار گرفته است. برای نمونه در حدیث شریفی از مولایمان امیرمومنان حضرت علی صلوات الله علیه آمده است: «لیس منّا من لم یحاسب نفسه کل یوم، فإن عمل خیراً حمد الله واستزاده وإن عمل سوء استغفر الله؛ کسی که هر روز از نفس خود حساب پس نکشد، از ما نیست. بدین ترتیب که اگر کار نیکی به جا آورده بود، سپاس خدا را بگزارد و توفیق بیشتر بطلبد و اگر کار ناپسندی از او سرزده بود، به استغفار بپردازد».
بی شک هیچ یک از ما دوست ندارد مشمول «لیس منا» در گفتار نورانی امام قرار گیرد، لذا باید همه مردان و زنان ایمانی به محاسبه روزانه نفس ـ ولو برای چند دقیقه ـ پایبند باشند و توبه از لغزش یا گناه را به فردا نیفکنند.
47- شیوه صحیح نمازگزاری
در روایات متفاوت ـ كه برخى نیز از سند معتبرى برخوردارند و مشهور فقها نیز براساس آن فتوا مى دهند ـ آمده است مستحب است در نماز جماعت حال نمازگزاران ضعیف را رعایت كنید و قنوت و ركوع و سجود را طول ندهید.
قرآن كریم مى فرماید:«لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ یرْجُوا اللهَ والْیوْمَ الاْخِرَ؛ رسول خدا صلی الله علیه وآله براى شما الگوى خوبى است، براى هركه به خدا و روز رستاخیز امید دارد».
بنابراین، كسى كه خدا را مى خواهد و در پى آخرت است، ببیند رسول خدا صلی الله علیه وآله چگونه بودند و همان گونه باشد و پیامبر صلی الله علیه وآله را سرمشق خود بداند. روایت دارد: «كان رسول الله صلی الله علیه وآله إذا صلى منفرداً یركع حتى یقال: متى یرفع رأسه؟ ویسجد حتى یقال: متى یرفع رأسه؟؛ وقتى پیامبر صلی الله علیه وآله به تنهایى نماز مى خواندند، چنان نمازشان طولانى بود كه چون به ركوع مى رفتند، آن را طول مى دادند، به گونه اى كه حاضران از خود مى پرسیدند: كِى سر از ركوع بر مى دارند؟ و اگر به سجود مى رفتند، چنان سجودشان طولانى مى شد كه مردم مى پرسیدند: كِى سر از سجده بر مى دارند؟».
اما ایشان نمازهاى واجب روزانه را كه از هر نماز دیگرى مهم تر هستند، وقتى به جماعت مى خوانند، بنا به نقل روایت «كان أخف الناس صلاةً فی تمام» (اخف در این روایت به ناس اضافه شده است)، یعنى نمازشان از همه مردم سبك تر و سریع تر بود، اما آن را به صورت كامل [و رعایت حدود اركان و اجزاى آن] اقامه مى كردند و هنگامى كه به سجده یا ركوع مى رفتند، استقرار حاصل مى شد و زود بلند مى شدند.
در روایت لفظ «كان» آمده است كه به قول عالمان فقه، جمله فعلیه بر دوام و استمرار دلالت مى كند و این بدان معناست كه روش و سیره پیامبر صلی الله علیه وآله هماره چنین بوده است.
در روایات و تفسیر سوره طه آمده است كه آن حضرت آن قدر شب ها به نماز مى ایستادند كه به زمین مى افتادند. آن گاه به خودشان بند مى بستند تا نیفتند، چراكه آن روح قوى را بدن نمى توانست كنترل كند. درباره ایستادن ایشان در نماز آمده است:«حتى تورّمت قدماه؛ تا آنكه پاهایشان ورم كرد». یكى از دوستان كه مدت ها در زندان بود مى گفت: من در حبس با خود فكر كردم در یك شبانه روز هزار ركعت نماز بخوانم. در زندان به دلیل انقطاع از زندگى اجتماعى و خانواده، روحیه معنوى به وجود مى آید و تمایل به عبادت زیاد مى شود. او مى گفت: چهارصد و چند ركعت خواندم و دیگر نتوانستم.
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله بشر بوده و قرآن كریم در این باره مى فرماید:«قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ یوحَى إِلَىَّ؛ بگو كه من مثل شما بشر هستم، ولى به من وحى مى شود».
آیا در میان شما كسى نماز هزار قل هو الله را خوانده است؟ اگر فرصتى دست داد، این نماز را كه دو ركعت است بخوانید. در این نماز دو ركعتى در اولین ركعت هزار مرتبه قل هو الله و در ركعت دوم فقط یك مرتبه خوانده مى شود. اگر این نماز را بخوانید خواهید دید كه چند مرتبه این پا و آن پا خواهید شد. ورم كردن پا به یك باره رخ نمى دهد. بى حس شدن، درد گرفتن، خواب رفتگى و خستگى شدید پا مراحلى هستند كه پیش از ورم رخ مى دهند.
48- تشخیص اهم و مهم
مسأله لازم دیگر براى توفیق در اطاعت، دانستن تزاحمات و شناخت اهم و مهم است.
همچنان كه مىدانیم بسیارى از فقها احتیاط واجب را در این مى بینند كه در ركعت هاى سوم و چهارم نماز تسبیحات اربعه سه بار خوانده شود و برخى از فقها در این مسأله فتوا به وجوب داده اند، اما همین فقها گفته اند هرگاه وقت تنگ باشد و سه بار خواندنِ تسبیحات با درك وقت تزاحم پیدا كند، درك وقت اولویت دارد و باید تسبیحات را یك بار خواند. به عبارت دیگر در تزاحم میان این دو امر سه بار گفتنِ تسبیحات مهم و درك وقت اهم است و از میان اهم و مهم باید اهم را ترجیح داد. عروة الوثقى و دیگر كتاب هاى فقهى آكنده از انواع تزاحمات است و هزاران مسأله تزاحم در عبادات و معاملات و ابواب گوناگون فقهى وجود دارد، لذا باید از این قبیل تزاحمات به خوبى آگاه باشیم تا در صورت تزاحم بدانیم چه وظیفه اى داریم و مصداق طاعت را در آنجا به خوبى بشناسیم. در مثال فوق هرگاه وقت تنگ بود و شخصى سه بار تسبیحات اربعه گفت، طاعت نكرده است.
49- ثمرات اطاعت
عمارت قلب به طاعت هرچند امرى است كه دیر به دست مى آید، ولى آثار و بركات فراوانى براى انسان به ارمغان مى آورد. كسى كه به چنین درجه اى رسیده باشد، دل او پیوسته در اندیشه طاعت است و در هرجا و پیش از هركار اندیشه مى كند كه طاعت خدا در این مقام چیست تا آن را انجام دهد. ممكن است در یك جا سخن گفتن مصداق طاعت خدا باشد، و در جاى دیگر سكوت كردن. چنین افرادى اگر در جایى سكوت را مصداق طاعت تشخیص دهند، هرچند شهوت سخن گفتن داشته باشند، لب فرو مى بندند و خاموشى مى گزینند، ولى هرگاه تشخیص دادند كه سخن گفتن طاعت است، سخن مى گویند و بدین منظور مقدمات سخن گفتن را فراهم مى سازند. مثلاً اگر لازم باشد فنون منبر و خطابه را بیاموزند، این كار را مى كنند و از خود خطیبى زبان آور مى سازند. كسى كه قلبش به طاعت معمور شده باشد، مسئولیت شناس است و لازم نیست مقدمات وجودى كارى را به او تذكر دهند، بلكه خود به خود همه مقدمات لازم براى طاعت را تحصیل مى كند.
در مثال پیشین، شخصى كه با دوست خود شرط بسته است فردا فلان روایت را برایش بیاورد و نشان دهد، هركتابى را كه احتمال دهد، مطلب مورد نظر در آن است مى جوید و از تتبع و جستجو خسته نمى شود. چنین كسى مرتب به مغزش فشار مى آورد تا ببیند این روایت در كدام كتاب وجود دارد و اگر كتاب مورد نظر او در دسترس نباشد، جستجو مى كند تا ببیند چه كسى این كتاب را دارد تا آن را از او به امانت بگیرد. او در چنین موردى هرگز به قواعد «رفع ما لایعلمون» و «ما حجب الله» عمل نمى كند. اگر به دست آوردن این روایات ده مقدمه وجودى داشته باشد، این ده مقدمه در ذهن و ارتكاز او به ترتیب چیده مى شود و دل او دیگر اعضا را به تحصیل این مقدمات و پیدا كردن روایت مورد نظر وا مى دارد.
كسانى كه به قول خودشان دل شان براى رفتن به مشاهد مشرفه و زیارت بى قرارى مى كند، اگر پول نداشته باشند، سعى مى كنند از طریق اضافه كار یا قرض آن را به دست آورند. اگر شخص اول و دوم به آن ها قرض ندهد، خواسته خود را با نفر سوم و چهارم مطرح مى كنند و دست از تلاش برنمى دارند. این افراد چه اصطلاح «مقدمه وجود» را بدانند و چه ندانند، به هر درى مى زنند تا سرانجام موفق به زیارت شوند.
بسیارى از اهل علم در ایام محرم و صفر و ماه مبارك رمضان چندجا براى تبلیغ دعوت مى شوند و چه بسا دچار تردید شوند كه از میان گزینه هاى گوناگون كدام یك را برگزینند. در این قبیل موارد قاعدتاً مسائلى چون آب و هوا، نحوه پذیرایى و اقامت و دیگر شرایط مادى به ذهن متبادر شود و ممكن است شخصى یك جا را به دلیل خوبى آب و هوا یا نحوه پذیرایى برجاى دیگر ترجیح دهد، ولى كسى كه قلبش به طاعت آباد شده باشد، برایش فرق نمى كند در جاى خوش آب و هوایى تبلیغ كند یا در دورافتاده ترین و بد آب و هواترین مناطق آفریقا. هرجا كه به نظر او مصداق طاعت باشد، همان جا براى او خوش آب و هواتر است، حتى اگر اوضاع جوى و آب و هواى آن جا مناسب نباشد. در امور اخروى محدودیتى وجود ندارد و هركس هرچند از نظر پول و مقام اجتماعى در درجه پایینى باشد، مى تواند با تصمیم جدى، توسل، كوشش پیگیر، شناخت تزاحمات و اهم و مهم و هوشیارى و مراقبت همیشگى به مراتب بالاى طاعت دست یابد و قلب خود را به طاعت آباد سازد. همچنان كه گفتیم به دست آوردن این ملكه چندان نیازمند صرف وقت نیست، بلكه بیش از آن نیازمند هوشیارى و مراقبت است. بدین معنا كه انسان در كنار دیگر فعالیتهاى روزمره زندگی به این مهم بپردازد و همیشه مترصد اطاعت امر الهى باشد.