1- انسان موفق
درخت بی ثمر را کسی سنگ نمی زند، ولی اگر درخت ثمربخش و دارای میوه باشد، هدف حملات سنگ و چوب همه قرار می گیرد.
انسان مفید و ثمربخش نیز همین وضعیت را دارد. مهم این است که چنین فردی تحت تأثیر سنگ پرانی ها و ضربات چوب و دیگر اشیا آشفته و پریشان نشود. مثلی است قدیمی که می گوید: «بزرگی کاخی است که دوست و دشمن به یک اندازه در پدید آوردنِ آن سهم دارند». این بدان معناست که دشمنان انسان در عظمت بخشیدن به او اثرگذار هستند.
2- آفت سستی
در حدیث شریف آمده است: «ایاکَ وَالتَّسویفِ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیومِکَ وَلَستَ بِما بَعدَهُ» این حدیث شریف به روشنی ما را به شتاب کردن در کارهای نیک بر می انگیزد. وقتی می توانیم کار نیکی را همین امروز انجام دهیم، نباید آن را به فردا موکول کنیم؛ چراکه معلوم نیست فردایی در کار باشد. چه بسا پیران، جوانان، زنان و مردانی در گوشه قبرستان ها خفته اند که همگی کارهای نیک بسیاری را در نظر داشتند و می خواستند انجام دهند، ولی فقط به سبب روحیه امروز و فردا کردن از توفیق آن محروم ماندند. این افراد فلان کار نیک را به فردا و ماه آینده یا روی دادنِ فلان اتفاق و آمدن فلان شخص منوط می کردند، ولی دریغ که هیچ گاه این شرایط برایشان جمع نشد و نتوانستند آن نیکی را در نامه اعمالشان ثبت کنند.
این مطلب حتی در مورد عباداتی چون نماز اول وقت نیز صدق می کند. گاهی انسان به دلیل ترجیحی شرعی نمازش را به تأخیر می اندازد که در آن صورت پشیمان نخواهد بود، ولی اگر خدای ناکرده ترجیح شرعی وجود نداشته باشد، انسان نباید نمازش را به تأخیر اندازد و در هرجا که هست اعم از مدرسه، بازار، محل کار و ... وضو بسازد و نمازش را در اول وقت به جا آورد. مسأله حج نیز چنین است. ممکن است کسی مستطیع شود، ولی بی دلیل ادای این فریضه را یک یا چند سال به تأخیر اندازد. روشن است که ادای حج مخصوص پیران نیست و جوانانی که شرایط لازم و استطاعت کافی دارند باید در ادای این مهم سستی نورزند. سفرهای زیارتی و تبلیغی، فعالیت های ارشادی، سخن گفتن برای دیگران، ذکر گفتن، خواندن دعا و قرآن و ... همگی از امور نیکی هستند که اگر به تأخیر افتند ممکن است هرگز تحقق نیابند و انسان را دچار حسرت بی توفیقی کنند. هریک از ما اگر در خویشاوندانِ گذشته خود تأمل کنیم می بینیم چه کارهای نیکی که این افراد قصد داشتند به جا آورند، ولی فقط و فقط کاهلی و امروز و فردا کردن این توفیق را از آنان سلب نمود.
این تأخیرها خدای ناکرده ممکن است به عادت ثانویه انسان بدل شود و انسان زمانی متوجه شود که قدرت و جوانی خود را از دست داده و دیگر مانند گذشته توان انجام حسنات و خیرات را ندارد. ازسوی دیگر فراموش نکنیم این امروز و فردا کردن ها اگر باعث بی توفیقی و زیان دنیوی شود بسیار ناگوار است، ولی به هرحال امور دنیوی جبران پذیر است، اما حسرتی که در آخرت گریبان انسان را می گیرد هرگز قابل جبران نیست و به مراتب ناگوارتر خواهد بود.
3- اکتفا به قدر نیاز
انسان ها نیازهایی دارند که نمی توان از آن روی برتافت، اما بسنده کردن به حداقل آن ممکن است. به عنوان مثال، خواب ضرورت زندگی است، ولی نباید در آن زیاده روی کرد، بلکه باید به قدری خوابید که بیش از حد نباشد و جنبه خوش گذرانی نداشته باشد، به این دلیل که افراد موفق به اندازه نیاز و رفع خستگی استراحت کرده و می کنند تا وقت بیشتری برای فعالیت و پیشرفت در اختیار داشته باشند.
4- یکسان بودن دیروز و امروز
هرکس که امروز و دیروزش یکسان باشد مانند کسی است که سرمایه خود را از دست داده است. هرکدام از ما اگر در جهات معنوی مانند خوش رفتاری با خانواده و اطرفیان، حضور قلب در نماز، خدمت به بندگان خدا، کسب علم و ... دو روزمان یکسان باشد از سرمایه عمر به درستی استفاده نکرده ایم؛ زیرا انسان زیرک کسی است که هر روزش بهتر از دیروز باشد و کسی که هر روز گامی به عقب می نهد و امروزش بدتر از دیروز است، مطابق روایت ملعون است.
5- اگر بخواهیم
نعمت هایی چون شنوایی، بینایی، عمر و ... نعمت هایی است که خدای متعال به رایگان در اختیار ما قرار داده است. یکی از این سرمایه ها فهم است و هرکس بهتر می فهمد کارنامه روزانه اش در چه وضعیتی قرار دارد. یکی دیگر از نیروهایی که خدای متعال سخاوتمندانه و به رایگان به ما عنایت کرده است آن که اگر چیزی را واقعاً بخواهیم به آن می رسیم و خدای سبحان این توان را به همه داده است. از این روست که می گویند «خواستن توانستن است». هرکدام از ما باید واقعاً عزم خود را جزم کنیم و بخواهیم که امروزمان از دیروز و این ماه مان از ماه گذشته بهتر و پربارتر باشد. کسی که چنین باشد موفق و سعادتمند است و همیشه از گذشته و حال خود خرسند خواهد بود.
6- راه بهره گیری از استعدادها
خدای سبحان دو موهبت استعداد و توانمندی را در انسان به ودیعت نهاده است که باید آن را بکار گرفت، چنانکه معدن های طلا و نقره و دیگر معادن موجود در دل کوه ها و زمین را باید استخراج کرد و به مردم عرضه داشت. به همین ترتیب انسان باید گنجینه ای را که خدای متعال در او به ودیعت نهاده بیرون آورد و به کارگیرد، همان گونه که به مقدار اراده هر شخصی قدرتی در او نهفته است.
به کارگیری و فعال کردن استعداد و توانمندی موجود در انسان به سه چیز نیاز دارد:
اول: اخلاص برای خدا و اهل بیت علیهم السلام است؛ بدین معنا که انسان در تمام کارها باید بر خدای متعال توکل کند و کار و تلاش خود را با خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام آغاز کند و با آن ها به انجام رساند.
دوم: داشتن روحیه ای شاداب همراه با فعالیت گسترده است؛ یعنی بایسته و شایسته است که انسان با کسب روحیه ای فراخ و سرزنده بر فعالیت و تلاش خود در راه خدای سبحان و اهل بیت علیهم السلام بیفزاید و انسان باید علی رغم وجود مشکلات اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و بهداشتی روحیه و توانِ فعالیت را در خود پدید آورد؛ چراکه در غیراین صورت مشکلات انسان ها را از قافله باز می دارد.
سوم: اخلاق نیکو است، در حدّی که قرآن کریم از انسان خواسته. آن جا که می فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ؛ بدی را از راهی که بهتر است دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)» (مؤمنون/96).
اگر کسی به این سه مورد آراسته شود حتماً انسان موفقی خواهد بود. وانگهی جامعه جهانی با تمام گستردگی اش به مؤمنانی فعال نیاز دارد و این نیاز به عراق، ایران، منطقه خلیج و جز آن محدود نیست.
مهم داشتنِ عزم و اراده است، زیرا انسان تنها با توانمندی و شایستگی چندان به جایی نمی رسد، بلکه باید عزم و اراده داشته باشد و آن را ابزار پیشرفت خود سازد. توجه داشته باشیم که شایستگان و توانمندان فراوان به دلیل فقدان عزم و اراده به جایی نرسیدند و عکس این قضیه نیز صادق است.
7- دو عامل موفقیت
نخست: عمارت و آبادانى قلب به طاعت خدا كه چنین موهبتى خواسته امام معصوم علیهم السلام از حضرت حق است كه در آخر صلوات شعبانیه آمده است. امام سجاد علیه السلام در بخش آخر این صلوات به درگاه الهى عرضه مى دارد: «أللّهم صلّ على محمد وآل محمد واعمر قلبی بطاعتك ؛ بارخدایا! بر محمد و خاندان او درود فرست و قلبم را به طاعت حضرتت آباد فرما».
طاعت - بنا به گفته علما - از اعمال اندام ها مانند: دست، پا، زبان، گوش و چشم است. به عنوان مثال اگر بگوییم فلان شخص مطیع خداست، بدین معناست كه او نماز مى گذارد، روزه مى گیرد، دروغ نمى گوید، میان دو تن صلح و سازگارى برقرار مى كند و امر به معروف و نهى از منكر مى نماید و البته غالب این كارها از اعمال اندام هاست. وانگهى ممكن است انسان نماز بخواند، روزه بگیرد و قرآن تلاوت كند، اما اعمالش مورد قبول واقع نشود، در مقابل نماز و اعمالى كه اركان آن صحیح باشد، قبول است و این مقبولیت از آن روست كه صاحب چنین نمازى مى داند با خدا سخن مى گوید و همین حضور قلب و توجه «آبادانى قلب» مورد درخواست امام علیه السلام است كه از اهمیت فوق العادهاى برخوردار است.
بنابراین، اگر قلب انسان به طاعت خدا آباد شود، چنین فردى موفق است. حال اگر قلب به تمایلات و خواسته هاى نفسانى و شهوات سرگرم باشد و تحت تأثیر نفس اماره قرار گیرد، وضع به گونه دیگرى خواهد بود. در این جا منظور از شهوات غریزه جنسى نیست، بلكه تمام تمایلات نفسانى كه آن نیز نمایى از آن جمله است، مد نظر است. به عنوان مثال، اگر كسى موقعیت اقتصادى، اجتماعى یا علمى - كه از نظر مردم مطلوب و پسندیده است - به دست آورد، سعى مى كند به شكلى آن را به نمایش گذارد و مردم را از داشتن چنین موقعیتى آگاه سازد. در واقع این خصلت نوعى شهوت و تمایل است و «حب الظهور» (شهوت خودنمایى) نام دارد و قلب چنین كسى به طاعت خدا آباد نیست، اما اگر قلب به طاعت خدا آباد شود، این گرایش از میان مى رود و البته نسبت از بین رفتن خصلت خودنمایى یا همان حب الظهور به نسبت آبادى قلب به وسیله طاعت خدا بستگى دارد و در نهایت كار به جایى مى رسد كه چنین كسى از دانش و توانمندى هاى خود براى دنیاى خویش استفاده نخواهد كرد.
دوم: استفاده از وقت است. بى تردید صدها و صدها زن عالم در طول زمان بروز كردند كه دختر شهید اول، همسر شیخ بهایى و در عصر ما حاجیه خانم امین اصفهانى - كه خدایشان رحمت كند - از آن جمله اند. پر واضح است كه رسیدن به چنین مراتبى تنها با خواندن چند متن و شركت در امتحان و كسب نمره قبولى ممكن نیست، بلكه تلاشى بى امان مى طلبد. بنا به گفته گذشتگانى كه در عرصه دانش مراتبى به دست آورده بودند، دانش با زبان حال به جوینده علم مى گوید: «تمام خویشتن خود را به من واگذار تا اندكى از خود را در اختیارت گذارم».
پرواضح است كه حجم بسیار دانش اهل بیت علیهم السلام با عمر كوتاه بشر - حتى اگر صد عمر مفید باشد - هیچ تناسبى ندارد. بنابراین طالب علم باید از هدر دادن وقت بپرهیزد و تنها به اندازه ضرورت تن به استراحت بدهد تا بتواند فقط اندكى و حتى كم تر از قطره اى از اقیانوس دانش خاندان رسالت برخوردار شود. از دیگر سو باید توجه داشت كه انسان هرچه دانش اندوزد، همچنان نیازمند تحصیل آن است.
در سال هایى كه در كربلا بودیم به همراه مرحوم اخوى و چند تن از آقایان براى زیارت غدیریه امیرمومنان علیه السلام به نجف اشرف مشرف شدیم و دو روز در نجف ماندیم و در مدرسه آیت اللَّه العظمى بروجردى قدس سره منزل گزیدیم. در این دو روز غالباً به منظور زیارت و گزاردن نماز به حرم مطهر - كه با مدرسه فاصله بسیار كمى داشت – مى رفتیم، سپس وقتى را به غذا خوردن و استراحت اختصاص مى دادیم و در بقیه اوقات هركس به كارى مى پرداخت. مرحوم اخوى بیشتر اوقات، قبل و پس از صرف غذا و زیارت در جمع ما حضور نمى یافتند، بلكه به زیرزمینى در همان مدرسه مى رفتند و مشغول نوشتن مى شدند.
در تمام دو روزى كه در نجف اشرف بودیم ایشان از فرصت هاى كوتاه میان روز، فاصله میان دو زیارت و حتى چند دقیقه اى استفاده كردند و چون به كربلا بازگشتیم، كتابى بیش از دویست صفحه اى به نام «الفضائل والاضداد» با موضوع اخلاق در دست داشتند كه در همان فرصت هاى كوتاه و پراكنده دو روز حضور در نجف نوشته بودند.
خداى متعال در توصیف پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرموده است: «وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ و راستى كه تو را خویى والاست». در مقابل، خطابى كه در عرصه دانش خواهى از سوى حضرت حق بدو مى رسد چنین است: «وَ قُل رَّبِ زِدْنِى عِلْمًا؛ و بگو: پروردگارا، بر دانشم بیفزاى».
در حالى این آیه بر پیامبر صلى الله علیه وآله نازل شده و او را مورد خطاب قرار داده است كه حضرتش سرآمد عالمان همه دوران ها بود. بنابراین اگر طالب علم خواهان پیشرفت باشد، باید از تمام فرصت ها حتى فرصت هاى چند دقیقه اى استفاده كرده، بر دانش خویش بیفزاید.
در هرحال انسان اگر بخواهد با دو شرط مى تواند موفق شود، یكى عمارت و آبادانى قلب است؛ چراكه با ویرانى قلب نباید امید موفقیت داشت. وانگهى میزان موفقیت در گرو مقدار عمارت قلب است و هرچه آبادانى قلب بیشتر باشد، نسبت موفقیت بیشتر خواهد بود. دیگرى استفاده از وقت و فرصت است. به دیگر سخن، این كه هریك از شما بانوان گرامى 20 - 30 سال آینده به همان اندازه موفق خواهد بود كه دو شرط یادشده را بیشتر در خود فراهم كرده باشد و در آن صورت به مقام والاى علمى دست خواهد یافت.
8- سه عامل موفقیت
عوامل موفقیت ما سه چیز است: یك آرى و دو تا نه؛ یعنى آرى گفتن به مشكلات از امروز تا پایان عمر؛ چراكه هر كارى مشكلاتى دارد و هیچ عملى بدون مشكل به انجام نمى رسد. ما شاهدیم كه افراد براى اداره زندگى یك خانواده اى چهار یا پنج نفره باید زحمت فراوانى بكشند و سردى و گرمى دنیا و پستى و بلندى و رفت و آمدها را تحمل كنند. بنابراین، كسى كه قصد دارد نامش در دفتر خدمت گزاران اهل بیت علیهم السلام ثبت شود، باید تمام مشكلات و كمبودها را به جان بخرد و هرگز اجازه ندهد هیچ مشكلى حتى مشكلاتى كه پیش بینى نمى كرده است، اعصاب او را آشفته كرده، او را از پاى در آورد. از این رو اولین عامل موفقیت آرى گفتن به مشكلات و به جان خریدن آن ها است.
دومین عامل موفقیت نه گفتن به سرگردانى است. انسان در طول زندگى همواره بر سر دو راهى، سه راهى و چهار راهى مى ماند. در این شرایط هرچه فكر كند خوب است، زیرا «الفكرة مرآة صافیة؛ اندیشه [و اندیشیدن] آینه اى شفاف است». لذا حتى اگر ساعت ها فكر كند خوب و شایسته است، اما ماندن در حال تحیر و دو دلى نادرست است. بر همین اساس، انسان باید در مواقع تحیر یكى از دو طرف قضیه را كه پس از فكر كردن مفیدتر تشخیص مى دهد برگزیند و به راه خود ادامه دهد و خود را از سرگردانى نجات دهد.
سومین عامل موفقیت نه گفتن به ناامیدى است، پس اگر انسان تشخیص دهد باید عملى را در راه اهل بیت علیهم السلام انجام دهد و آغاز كند، اما پس از مدتى به پیشرفتى نائل نیاید، نباید مأیوس شود، چه این كه قرآن از همه ما خواسته است پیامبرصلى الله علیه وآله را سرمشق خود قرار دهیم، آن جا كه مى فرماید: «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ یرْجُوا اللهَ وَ الْیوْمَ الْأَخِرَ؛ قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا (صلی الله علیه وآله) سرمشقى نیكوست، براى كسى كه به خدا و روز واپسین امید دارد».
پیامبر صلى الله علیه وآله مدت 23 سال مردم را به اسلام دعوت كردند، اما عده اى از مردم مكه كه از روز نخست بعثت پیامبر صلى الله علیه وآله دعوت او را شنیده بودند در سال بیست و سوم بعثت به آن حضرت ایمان آوردند؛ یعنى 23 سال طول كشیده است تا برخى از مردم مكه در شمار گروندگان به پیامبرصلى الله علیه وآله در آمدند. و برخى نیز در سال فتح مكه ایمان آوردند، یعنى مدت 21 سال طول كشیده است تا دعوت ایشان را پذیرفتند، اما آن حضرت هرگز مأیوس نشدند و به دعوت و تلاش خود ادامه دادند. یأس صفتى است سخت نكوهیده كه باید از آن دورى جست و هرگز نباید گرفتار آن شد. البته استفاده از تجربه دیگران كه راهى را پیموده اند كارى است پسندیده؛ چراكه انسان با اصلاح برنامه و رفع كمبودهاى احتمالى طرح هاى آنان مى تواند با تهیه و تنظیم برنامه اى سنجیده به راه خود ادامه دهد، اما هرگز نباید از پاى نشست و تن به نومیدى داد.
9- همت بلند
میزان موفقیت آدمى معمولاً كم تر از چیزى است كه تصمیم داشته و براى آن برنامه ریزى كرده است. از همین روست كه مولاى متقیان على علیه السلام فرمودهاند: «من طلب شیئاً ناله او بعضه؛ هركه چیزى را بخواهد، بدان یا به كم تر از آن مى رسد».
البته مقصود ما در این جا این نیست كه آدمى جبراً محكوم به چنین حالتى است، بلكه منظور این است كه غالباً توان چنین چیزى را ندارد و تجربه نیز مؤید همین معناست. براى مثال كسى كه قصد مطالعه بیست صفحه از كتابى را دارد، وقتى سه - چهار صفحه را پشت سر مى گذارد چندان احساس خستگى ندارد. اما اگر ده صفحه یا بیشتر بخواند، ممكن است احساس خستگى كند و از ادامه مطالعه بازماند. ولى كسى كه فقط قصد خواندن سه صفحه را دارد، به محض خواندن دو صفحه احساس خستگى خواهد كرد و علت این امر آن است كه انسان معمولاً پیش از رسیدن به مقصدى كه در نظر گرفته است احساس خستگى مى كند. این قاعده در مورد همه مردم - جز عده معدودى از افراد موفق - صادق است.
10- سه عامل موفقیت
سه چیز اگر در وجود شما جمع شود، مطمئناً می توانید کارهای بزرگی در کل دنیا انجام دهید و آن سه مطلب عبارتند از: 1– لا للتحیر: انسان نباید در زندگی متحیر باشد؛ چراکه تحیر عمر انسان را تلف می کند. 2 – لا للیأس: هیچ وقت مأیوس نشوید. اگر فکر می کردید فلان کار 5 ساله تمام می شد و نشد، بگویید اشتباه کردم و بیشتر باید در نظر می گرفتم و مأیوس نشوید. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با بعضی از اطرافیان21 سال صحبت کردند و ارشادش نمودند تا اینکه هدایت شدند. 3 – نعم للمشکلات (آری به مشکلات): شما ببینید زندگی چند نفره چه مقدار مشکلات دارد حال هرچه کار مهم تر و سنگین تر باشد، طبعاً مشکلات بیشتر خواهد بود و هرچه این سه مطلب درصدش بیشتر در وجودتان باشد، موفقیتتان بیشتر خواهد بود.
11- سه رکن موفقیت
پیامبران و امامان ـ که درود خدا بر آنان باد ـ نه با خشونت بلکه با اخلاق نیکو مردم را نصیحت می کردند.
برپایه استنباط، نتیجه گیری و تجربه شخصی خود در زندگی دریافته ام که موفقیت سه رکن دارد که دو مورد آن سلبی و یک مورد آن اثباتی است:
1- باید به نومیدی «نه» گفت؛ بدین معنا که در سخت ترین شرایط انسان باید نومیدی را از خود دور کند و تسلیم آن نشود.
2- به سرگشتگی «نه» بگوید و آن را از خود براند؛ یعنی که انسان باید تصمیم بگیرد که در زندگی به سرگشتگی و سرگردانی دچار نشود. از آن جا که انسان در زمینه کار و فعالیت یعنی در زندگی اجتماعی خود معمولاً با مشکل انتخاب برتر و بهتر رو به رو می شود، باید از ابزار اندیشه تصمیم به انتخاب بهتر و برتر بگیرد و گرفتارِ سرگردانی نشود؛ چراکه سرگردانی انسان را نابود می کند.
3- سومین مورد نهراسیدن از مشکلات است که باید به آن پاسخ مثبت دهد و به مصاف آن برود. روشن باشد که خدای متعال انسان را با مشکلات می آزماید.
12- فرصت ها را غنیمت بدانیم
امیر سخن، حضرت امیرمؤمنان على علیه السلام در خصوص اینكه انسان الزاماً باید از فرصت ها بهره بگیرد و آن را هدر ندهد تشبیه زیبایى دارد كه موضوع این گفتار است. حضرت فرمودند: «إن الفرص تمرّ مر السحاب؛ فرصت ها همچون ابر مىگذرند».
این فرصت ها را غنیمت شمارید. هنگامى كه شب فرا مى رسد، روز از بین رفته است و متقابلاً با آمدن روز پرده تاریك شب برچیده مى شود.
امیرِ سخن حضرت على علیه السلام زمانى این تشبیه لطیف را بیان فرمود كه هنرِ واژه و كلمه، برترین هنر بود و فصاحت و بلاغت ارزش والایى داشت. شایان توجه است كه جز آن حضرت، دیگرى چنین تشبیهى بیان نكرده و این حاكى از ابتكار آن حضرت در ارائه تشبیهات رسا و روان است. البته با دیدگاهى كه نسبت به اهل بیت علیهم السلام در خصوص عصمت آنان داریم، شنیدن سخنان گهربار و یا ابداع و ابتكار سخن هاى پربار از ایشان امرى عادى است، ولى براى كسانى كه چنین اعتقادى ندارند، این مطالب برایشان حایز اهمیت خواهد بود. باتوجه به اینكه فرصت ها از دست رفتنى است، انسان باید آن را غنیمت بشمارد و از عمر خود به طور شایسته بهره بردارى كند. حال اگر ده درصد از آن استفاده كرد، به همان مقدار بهره خواهد برد و به همین كیفیت است در مراحل دیگر كه میزان موفقیت براساس استفاده و بهره بردارى از فرصت است.
13- تسویف ازبین برنده آرزوها
«إِیاکَ وَالتَّسْوِیفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیوْمِکَ وَلَسْتَ بِمَا بَعْدَهُ؛ از امروز و فردا کردن بپرهیز؛ چراکه تو در امروز قرار داری نه آینده». وقتی به پیرامون خود می نگریم نمونه های بسیاری از افراد را مشاهده می کنیم که قصد انجام کارهای نیک فراوانی را داشتند، ولی فقط و فقط به دلیل امروز و فردا کردن از این توفیقات بی بهره ماندند. از همین روست که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ما را به شتاب کردن در امور خیر دعوت می کنند. بدین معنا که وقتی کار نیکی را می توانیم امروز انجام دهیم، هرگز آن را به فردا نیندازیم. این مسئله در مورد همه امور نیک اعم از واجبات، مستحبات وعبادات صادق است. برای نمونه نباید نماز ظهر خود را از اول وقت به تأخیر اندازیم. وقتی می توانیم روزه مستحبی بگیریم، به دیدار خویشاوندان برویم و ... باید بدون فوت وقت این کارها را انجام دهیم.
14- همت
همت والا نقش ارزنده و مهمی در پیشرفت انسان و جوامع دارد. بلندهمتی انسان را وا می دارد که خدمات والایی به خود و جامعه عرضه دارد. در مقابل کم همتی مانع پویایی و کوشش می شود و انسان را از طی مسیر کمال و پیشرفت باز می دارد. امام جعفر صادق علیه السلام فرموده اند: «ثلاث یحجزن المرء عن طلب المعالی: قصر الهمة وقلة الحیلة وضعف الرأی؛ سه چیز آدمی را از به دست آوردن امور ارزشمند و والا باز می دارد: کوتاهی همت، نداشتن چاره و سستی رأی».
15- پرهیز از منفی نگری
اگر انسان بر ترک مسائل منفی و منفی نگری تصمیم بگیرد، حتماً موفق می شود و در غیراین صورت نتیجه بر عکس خواهد بود؛ زیرا کسانی که انسان را به مسائل منفی مشغول و سرگرم می کنند، فرصت موفقیت را از او می گیرند.
همچنین اگر انسان به مسائل منفی بی اعتنا باشد، کمتر و کمتر درگیر آن خواهد شد. به راستی کسانی که به مسائل منفی پرداخته، سرگرم آن شدند، چه دستاورد و چه رهاوردی برای مردم داشته اند و چه آثاری از خود بر جای نهاده اند؟ پاسخ منفی است، یعنی هیچ.
16- مسئولیت برتر از وظیفه
مسئولیت برتر از وظیفه است. مثلاً چه بسا کارمندی وظیفه ای را به انجام می رساند، اما وقتی که مسئول شد، وظیفه اش سنگین تر و مهم تر می شود و به مسئولیت تبدیل می گردد. حال اگر مسئولیت ازسوی خدا باشد، طبعاً بزرگ تر است و راه موفقیت در این امر خطیر تصمیم گرفتن و مصمم شدن است. اگر انسان تصمیم گرفت که مسئولیت خود را انجام دهد کم و بیش موفق می شود و در این صورت هم دنیایش سالم خواهد بود و در آخرت نیز مورد بازخواست قرار نخواهد گرفت.
مسئولیت آن است که انسان در پی تأثیرگذاری باشد نه دعوا و امر و نهی. ایفای مسئولیت باید با اخلاق خوب و صبر فراوان صورت گیرد، نه آشوب و نزاع؛ چراکه در این صورت توفیق حاصل می شود و اگر هم چنین فردی موفق نشد دست کم به مسئولیت دینی خود عمل کرده، در روز قیامت نزد خدای سبحان رو سفید بوده و براساس آیه قرآن زبان اعتذار دارد، آن جا که می فرماید: «قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یتَّقُونَ؛ تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد و شاید که آنان پرهیزگاری کنند».
17- سه شرط موفقیت
در حدیث شریفی از امام جواد علیه السلام آمده است: «المؤمن یحتاج إلی (خصال) توفیق من الله وواعظ من نفسه وقبول ممن ینصحه؛ مؤمن به [چند خصلت] نیاز دارد: توفیقی ازسوی خدای متعال، پند دهنده ای از درون و قبول نصیحت از نصیحت کننده».
هرگاه این سه ویژگی در کسی فراهم آید همانند جناب ابوذر غفاری، جناب سلمان فارسی، شیخ مفید، شیخ طوسی و علامه بحرالعلوم رضوان الله تعالی علیهم خواهد شد.
توفیقِ ازسوی خدای متعال این است که خدای متعال در قرآن کریم تصریح کرده است که انسان را آفریده تا او را از رحمتِ خویش برخوردار سازد و نسبت به تمام بندگان خود مهربان است؛ لذا توفیق را به عنوان امری ثابت و همیشگی برای آنان رقم زده و زمینه آن را فراهم آورده است، ولی انسان نیازمندِ آن است که توفیق بی پایان و فراگیر خدا را برای خود جلب و جذب کند و برای این منظور به دو چیز دیگر نیاز دارد که یک مورد آن پند دهنده و واعظی از درون است.
این مطلب بدان معناست که انسان باید خویشتن را موعظه کند و بایسته ها و نبایسته ها از قبیل حلال و حرام و جز آن را به خود تلقین کند. این ویژگی دوم است که امام جواد علیه السلام در فرمایش فوق الذکر بدان فرمان داده است.
ویژگی سومی که در حدیث شریف بدان سفارش شده آن است که انسان نصیحت و خیرخواهیِ ناصحان و خیرخواهان را بپذیرد. پر واضح است که انسان معصوم و از آغاز آفرینش خود علامه نبوده و البته شیطان بر او چیره بوده و نفس اماره از درون او را به رذائل اخلاقی فرا می خواند.
از این رو انسان به پند دهنده ای نیاز دارد تا او را از پیمودن بیراهه و افتادن به پرتگاه گناه بازدارد، لذا چنین چیزی مستلزم آن است که انسان خوش اخلاق، انعطاف پذیر و نرمخو باشد تا بتواند نصیحت دیگران را بپذیرد.
نخستین موردِ سه ویژگی یادشده که همان رأفت و مهربانی خدای عزوجل نسبت به بندگان باشد فراهم است ولی ویژگی دوم و سوم را خودِ انسان باید درصدد به دست آوردن آن برآید و در این راه بکوشد.
18- از دست دادن فرصت ها
در حدیث شریفی از مولای متقیان حضرت علی علیه السلام وارد شده است که می فرمایند: «إضاعة الفرصة غصّة؛ از دست دادن فرصت ها مایه اندوه است». هر انسانی در طی حیات کوتاه یا بلند خود فرصت هایی در اختیار دارد که محدود و تمام شدنی است، بدین معنا که اگر این فرصت ها را غنیمت بشمارد و وقت و امکانات خود را صرف کسب خشنودی پروردگار کند، ثمرات نیکوی آن را که شادمانی و سعادت جاوید است درک می کند؛ در مقابل از دست دادن فرصت و اتلاف عمر شریف موجب ندامت طولانی و چه بسا پشیمانی دنیا و آخرت می گردد.
19- غنیمت شمردن فرصت ها
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرمایند: «تَرکُ الفُرَصِ غُصَصٌ، الفُرَصُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ؛ از دست دادن فرصت ها مایه اندوه است و فرصت ها چون ابر در گذر است».
یکی از نعمت های مهمی که خدای متعال در اختیار انسان قرار داده است، نعمت عمر است. اگر انسان از این سرمایه بی بازگشت به نحو احسن و برای آخرت خود بهره برداری کند، در عالم آخرت دچار خسران و پشیمانی نخواهد شد، ولی اگر لحظات عمر شریف خود را بیهوده تلف کند، پشیمانی عظیمی دامن گیر وی خواهد شد.
20- بازگشت اعمال
«إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا؛ اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید واگر بدی کنید به خود بد نموده اید». مطابق این آیه شریفه هرکار نیک و بدی که انسان مرتکب شود، در نهایت به خود او باز می گردد و نتیجه مثبت یا منفی آن عاید خود شخص می شود. برای نمونه کسی که با احتیاط و رعایت قوانین رانندگی اتومبیل خود را براند، به سلامت به مقصد می رسد، ولی کسی که احتیاط نمی کند و نامعقول عمل می کند، زیانِ کارش به خودش می رسد و چه بسا در دره ای هولناک سقوط کند. کسی که با تلاش سال ها درس می خواند در نهایت در اقتصاد، مهندسی و یا رشته ای دیگر کارشناس می شود و آن که تن پروری می کند و درس نمی خواند موفقیتی به دست نخواهد آورد.
21- همه چیز بسته به خواست خود انسان است
یک انسان مسلمان و مؤمن با هر خصوصیاتی که باشد، خدای متعال او را به گونه ای آفریده که می تواند بسیار خوب و یا بسیار بَد باشد و یا آنکه بین این دو حالت قرار گیرد.
این امر بستگی به اراده و خواست انسان دارد؛ زیرا ابوذر غفاری که خوب شد، خواستِ خود او بود و شمر هم که بَد شد، خود او خواست که چنین شود.
همسر فرعون علی رغم محیط آلوده ای که در آن به سر می برد، اراده کرد که خوب باشد؛ لذا اینگونه شد. از آن سو همسر امام حسن مجتبی علیه السلام نیز می توانست به عنوان همسر امام معصوم علیه السلام، از بهترین زنان باشد، امّا اراده کرد که بَد باشد، لذا لعین دنیا و آخرت شد.
حضرت رضا علیه السلام فرموده اند: اگر انسان تصمیمش را بگیرد و اراده کند، موفق می شود. بنابراین انسان باید تصمیم بگیرد تا خوب باشد که جامع آن نیز تلاش، اخلاص و اخلاق نیکو است.
22- خواستن و عمل کردن
بسیارند كسانى كه دوست دارند انسان هاى خوب و داراى فضائل اخلاقى و صفات حمیده باشند، ولى در عمل بسیارى از این افراد موفق به كسب این اخلاق روحانى نمى شوند و در مقام امتحان سربلند بیرون نمى آیند. خواستن چیزى است و عمل كردن چیز دیگر و آزمون الهى نیز براى نشان دادن همین مطلب است. تمام این امور «خواستن» مى خواهد، ولى این كافى نیست و آنچه اهمیت دارد «عمل كردن» و استقامت است.
حضرت امیرمومنان علی علیه السلام مى فرمایند: «فلما رأى الله صدقنا أنزل بعدونا الكبت وأنزل علینا النصر؛ چون خدا راست كردارى ما را در نبرد دید، دشمن ما را خوار ساخت و ما را پیروزى بخشید».
البته این جا ترتّب زمانى نداریم و منظور این نیست كه پس از آنكه ما صبر كردیم خدا فهمید ما صبر داشتیم و از این رو ما را پیروزى بخشید، بلكه در این كلام حضرت علیه السلام صرفاً ترتب ذكرى و لفظى مورد نظر است.
23- عادت های خوب و بد
انسان هرگونه كه خود را عادت دهد، به همان گونه خو خواهد گرفت. آنان كه متخلق به اخلاق الهى اند، به یكباره چنین ویژگى ای نیافته و اندك اندك خود را به نیكى خو داده اند و قدم به قدم پیش رفته، بدان رسیده اند. در روایات آمده است كه انسان هر كار خیرى به جا آرد، انجام كارهاى خیر دیگر براى او آسان مى شود و در یك كلام، نیكى به نیكى منجر مى شود و طاعت طاعت مى آورد. عكس این گزاره نیز صادق است، بدین صورت كه با ارتكاب هر معصیت از زشتى آن در نظر آدمى كاسته مى گردد و جرأت آدمى در تكرار آن افزون مى شود و ارتكاب معاصى بزرگ تر برایش آسان جلوه مى كند. هر فعلِ شر راه را براى شرى دیگر باز مى كند و هر كار خیر انسان را به نیكى هاى دیگر فرا مى خواند.
البته هر دو سوى این مطلب در تمام افراد وجود داشته و قابلیت پرورش دارد. برخى خود را به انجام خوبى ها عادت مى دهند و نیكى ها را در خود رشد مى دهند و در مقابل گروهى نیز اندك اندك راه بدى پیموده، بدىها را در خود رشد مى دهند و به شرور عادت مى كنند.
افرادى كه به سحرخیزى عادت ندارند، خواب شان در هنگام سحر گران تر و شب بیدارى برایشان دشوار است. این افراد اگر اندك اندك و به آرامى خود را به شب خیزى عادت دهند، به جایى مى رسند كه سحرخیزى و شب زنده دارى برایشان كاملاً آسان و عادى مى شود.
كسانى كه زودرنج و عصبى اند و در برابر كوچك ترین رفتار ناخوشایندی از كوره در مى روند، مى توانند به تدریج خود را به خون سردى و آرامش بیشتر عادت دهند و البته این كار شدنى است و اگر این كار ناممكن بود و این توان در وجود آدمى نهفته نبود، تكلیف به شكیبایى و بردبارى و امر به فرو خوردن خشم، كارى نادرست و لغو مى بود.
24- خیرخواهی معنوی
انسان ها از نظر استعداد و درجات معنوى یكسان نیستند.
درجات بالاى معنوى مانند كتاب هاى مبسوطى است كه از صفحات فراوان و جملات بسیار و هزاران كلمه و میلیونه ا حرف فراهم آمده است. امور دیگر نیز چنین است. كسانى كه مقامات معنوىِ فوق العاده اى دارند، در طول زمان و با صبر و استقامت و پشتكار بدین جا رسیده اند و گام به گام راه پیموده اند و اندك اندك خود را به خوبى و پارسایى و اطاعت خدا عادت داده اند.
مرحوم والد ما ماجرایى نقل مى كردند كه براى بهره مندى و عبرت آموزى آن را نقل مى كنم. ایشان مى فرمودند: مادرم زنى پارسا و مقید به نماز شب بود. زمانى كه بسیار خردسال بودم هر سحرگاه پیش از نماز شب مرا بیدار مى كرد و مى گفت: مهدى جان، بلند شو برایت نخودچى آورده ام. اسم نخودچى را كه مى شنیدم بلند مى شدم و مادرم مرا مقابل سجاده خود مى نشاند و یك مشت نخودچى به من مى داد و مى گفت: اینها را بخور و به من نگاه كن. یك وقت نخوابى. همه را یك دفعه هم نخور، هر دانه را كاملاً بجو، تمام كه شد دیگرى را بخور. آن گاه خودش بر مى خاست و به نماز مى ایستاد و من نخودچى مى خوردم و به او مى نگریستم.
از این مطلب که بیداركردن بچه ای كه به حد تكلیف نرسیده اشكال دارد یا از باب وجود مصلحت بى اشكال است بگذریم. چنین كودكى كه از خردسالى سحرگاه به شوق خوردن نخودچى عبادت شبانه مادر پارساى خود را تماشا مى كرد، از همان خردسالى به سحرخیزى و شب بیدارى عادت كرد و مادر روحِ شب زنده دارى را در خمیرمایه فرزند قرار داد و آن را طبیعت دومش ساخت.
تا آنجا كه به یاد مى آورم والد ما همیشه نیمه شب ها بیدار بودند و درس خارج خود را هنگام سحر آماده مى كردند. در اواخر حیات شان كه كسالت داشتند و از شدت درد یا تنگى نفس خواب شان نمى برد و شاید یكى دو ساعت مانده به سحر براثر فشار خستگى به خواب مى رفتند و هنگام سحر بیدار مى شدند، هرچند نزدیكان شان مى گفتند: قدرى بیشتر بخوابید. مى گفتند: خوابم نمى برد.
طبیعى است كه سحرخیزى در خردسالى، شب زنده دارى در بزرگ سالى را به صورت عادت ایشان درآورد. نخستین برداشت ما از این ماجراى ساده این است كه اگر زبان انسان وسیله خیر و راست گفتار باشد و با گفتار و كردار امر به معروف و نهى از منكر كند، خدا رفتار و گفتار او را آكنده از بركت كرده، آن را چون شجره طیبه بارور مى سازد كه باقیات الصالحاتش تا ابد باقى است. انسان نسبت به كسانى كه آنان را باور دارد و بزرگ و خیرخواهشان مى پندارد، پذیراتر است و گفتارشان تأثیر و گیرایى فراوانى در او دارد. فرزندان و شاگردان ما نسبت به ما چنین اند و آنان نیز به نوبه خود فرزندان و شاگردانى خواهند داشت كه رهنمون و كلام نیك ما را به كار خواهند بست و ما را در پاداش نیكى هاى پى درپىِ خود شریك خواهند ساخت.
در روایت آمده است: «الدال على الخیر كفاعله؛ هدایت كننده به [كارهاى] نیكو همانند كسى است كه آن را انجام دهد».
بى تردید تمام مدتى كه مرحوم والد ما سحرخیزى و عبادت مى كردند و هر فضیلت و علم و حال و مقامى كه به واسطه این شب بیدارى ها عاید ایشان شده، براساس قاعده در نامه عمل مادر پارساى ایشان هم ثبت است. در روایتى دیگر آمده است:«من سنّ سنة حسنة فله أجرها وأجر من عمل بها إلى یوم القیامة، من غیر أن ینقص من أجورهم شیء؛ هركس سنت حسنه اى را بنیاد نهد، پاداش آن سنت و پاداش كسانى كه تا روز قیامت بدان عمل مى كنند براى اوست، بى آن كه از پاداش آنان چیزى كاسته شود».
باید توجه داشت كه مصداق سنت حسنه تنها ساختن مسجد، حسینیه، مدرسه، نوارخانه و كتابخانه نیست، بلكه این تربیت كردن ها برجسته ترین مصادیقِ سنت حسنه است و گاهى یك امر به معروف فعلى یا قولى یا گامى و سخنى خیرخواهانه و از سر شفقت چون درخت با بركتى هر روز برگ و بار تازه اى مى دهد و جلوه دیگرى مى نماید.
این ماجرا اهمیت آموزش در جوانى و كم سالى را نیز نشان مى دهد. آن مادر قصد داشت فرزند خردسالش در آن ساعت شب بیدار باشد تا دست كم نماز و عبادت مادر را تماشا كند و در ذهنش نقش بندد و در ضمیر او نسبت به سحرخیزى و نماز جاذبه و علاقه ایجاد شود و چنین نیز شد. در جوانى و نوجوانى دل انسان پاك است و از همین رو یادگیرى معارف بهتر صورت مى گیرد و پایدارى آن نیز بیشتر است كه گفته اند:«العلم فی الصغر كالنقش فی الحجر؛ دانش آموختن در خردسالى چون نقشى است كه بر سنگ نگارند».
25- ترک تدریجی
یكى از اهل علم كه عادت داشت سیگار بكشد قسم خورد یا نذر كرد كه كشیدنِ سیگار را ترك كند. بدین منظور یكباره دست از دخانیات كشید. از آن جا كه نفس او بدین كار خو گرفته بود، هرگاه وقت سیگار كشیدن او فرا مى رسید، احساس ناراحتى مى كرد، اما او همچنان مقاومت مى كرد. چند روزى كه بدین منوال گذشت حالات عصبى به او دست مى داد و رنگ چهره اش تغییر مى كرد. براى جبران ناكامى حاصل شده به چاى پناه برد. اگر پیش تر در شبانه روز دو یا سه استكان چاى مى نوشید، پس از ترك سیگار ده الى پانزده استكان چاى غلیظ مى نوشید. عده اى از نزدیكان ایشان خدمت آقا میرزا محمد تقى شیرازى قدس سره آمدند و گفتند: وضعیت خواب ایشان نیز به هم ریخته است. روزانه چندین چاى سنگین مى نوشد كه براى سلامتش زیان آور است. حواسش جمع نیست و نمى توانند مانند گذشته به درس و بحث بپردازد. ایشان فرمودند: اشكالى ندارد. برود سیگار بكشد. پس جاى قاعده «لا ضرر» كجاست؟ و افزودند: ایشان نباید یكباره و بدین نحو، بلكه باید كم كم آن را ترك كند.
آقاى دیگرى در قم بود كه مرحوم شده است. ایشان مبتلا به سیگار بود و مى گفت: پزشك به من گفته است سیگار برایت ضرر دارد؛ لذا هرگاه مى خواست سیگار بكشد، سیگار را نصف مى كرد و نصف آن را مى كشید و نیمه دیگر را براى وعده دیگر مى گذاشت. پس از مدتى دیدم سیگارهایش را سه قسمت مى كند و هر سیگار را در سه وعده مى كشد. چنین كسى بى شك موفق مى شود و بدون آنكه به سلامت یا فعالیت هاى روزانه خود ضرر برساند، آهسته آهسته سیگار را ترك می کند. تمام امور ـ اعم از خیر و شر ـ به عادت بستگى دارد. انسان هاى بد به یكباره بد نشده اند و انسان هاى الهى نیز قدم به قدم مسیر توحید را طى كرده اند. كم كسى است كه به یكباره بد شود و كسانى كه نهادشان ظلمت محض است نادرند. لذا بهتر است انسان براى ترك عادات ناپسند، با تأنى و آهستگى عمل كند تا به خود صدمه نزند و در تصمیم خود شكست نخورد.
البته این قاعده كلیت ندارد و افراد نادرى نیز وجود دارند كه اراده اى پولادین دارند و عادات ناپسند را ـ بى آنكه خللى در فعالیت هاى روزمره شان ایجاد شود ـ به یكباره ترك مى كنند. نقل مى كنند مرحوم آقاى حجت كوه كمرى رضوان الله علیه به قدرى به سیگار وابستگى داشت كه گاه روى منبر یا حین تدریس مجبور مى شد سیگار بكشد و سپس تدریس خود را ادامه دهد. این مرجع بزرگ در اواخر عمر گرفتار بیمارى ریوى شد. یكى از پزشكان به ایشان گفت: سیگار كشیدن براى سلامت شما زیان دارد.
ایشان فرمودند: من شما را موثق و اهل خبره مى دانم. آیا سیگار براى سلامتى ام زیان بسیار دارد یا كم؟ پزشك گفت: زیانِ بسیار دارد.
نقل مى كنند ایشان در آن حال سیگارى كه در دست داشت كنار گذاشت و تا آخر عمر سیگار نكشید. با اینكه این تصمیم و اجراى آن كارى فوق العاده دشوار بود، ولى زیانى از این جهت به ایشان وارد نشد. البته ممكن است برخى از ما از چنین قدرت روحى ای برخوردار باشیم، ولى غالباً چنین اراده هایى نادر است. از این رو بهتر است چنین اقداماتى به آهستگى و اندك اندك صورت پذیرد تا زیانى متوجه انسان نشود. دیگر امور نیك مانند: درس خواندن، درس دادن، مطالعه، كتاب نوشتن و كارهاى بد عادت بردار است و اگر انسان خاصیت عادت پذیرى را در جهت صحیح به كار برد، میزان موفقیتش به مراتب بیشتر خواهد شد.
26- تلاش خستگی ناپذیر
چه بسا فضلایى كه پنج سال در این اندیشه به سر مى برند كه كتاب سودمندى در یك موضوع بنویسند، ولى گرفتار تردید هستند و شیطان نیز توفیق این كار نیك را از آنان سلب مى كند. این افراد مى خواهند هرگاه اراده نوشتن كنند میز كارشان مرتب باشد، خانواده و دیگران حواس شان را پرت نكنند، كسى با آنان كار نداشته باشد، تلفن زنگ نخورد، گرسنه و تشنه نباشند و ... كه البته چنین امكانى براى هیچ كس وجود ندارد. بنابراین، كسى كه عادت به نوشتن ندارد، بهتر است از نوشتن متون كوتاه شروع كند و مسلماً كسى كه اصلاً عادت به نوشتن ندارد، به پاى نویسنده اى نمى رسد كه سال هاى سال روزانه چندین ساعت مداوم مشغول نوشتن بوده است. بنابراین، فرد تازه كار نباید میدان را خالى كند، بلكه آن قدر باید تلاش كند تا به هدف خود برسد.
این مسأله در مورد خطابه و منبر نیز صادق است. هیچ یك از خطیبان زبردست از روز اول مهارت كافى نداشتند، بلكه با گذشت زمان و براثر تكرار و تمرین و آرام آرام به مهارت فعلى خود در سخنورى رسیده اند. عزیزانى كه قصد منبر و تبلیغ دارند، باید ابتدا سخنان خود را در پنج دقیقه خلاصه كنند تا اندك اندك مهارت لازم را بیابند.
ابوذر و سلمان از همان روز اول ابوذر و سلمان نبودند و هریك از ما نیز چه بسا بتوانیم ابوذر و سلمان شویم. خداى متعال راه را بر كسى نبسته است و دور نیست كه در آخر الزمان افرادى قدم به عرصه گیتى نهند كه از ابوذر بهتر باشند. در روایاتِ بسیارى مؤمنان آخر الزمان ستایش شده اند و با تعابیر بلندى از آنان یاد شده است. این گروه افرادى غیرعادى نیستند و تمرین و تكرار و عادت دهى و استقامت است كه انسان را قدم به قدم پیش مى برد و از او ابوذر مى سازد. براى صعود به بام یك ساختمان بلند، باید پله پله بالا رفت و صعود دفعى به فراز آن ناممكن است.
27- استفاده از فرصت ها
هیچ گاه براى شروع كارهاى نیك و عادت دادن نفس به آن ها دیر نیست. انسان باید بدون توجه به زمان از دست داده شده، تك تك لحظاتى را كه در پیش دارد غنیمت شمارد و پیوسته در تقوا و تقرب به خدا و امور نیكى چون كسب دانش بكوشد. برخى را گمان بر این است كه تنها در خردسالى مى توان دانش اندوزى را آغاز كرد، اما در حقیقت چنین نیست و این اندیشه از تسویلات شیطان خبیث است. كم نبودند عالمانى كه در بزرگ سالى مثلاً سى - چهل سالگى قدم در مسیر دانش آموزى نهادند. براى مثال سید محسن اعرجى (معروف به محقق بغدادى و مقدس بغدادى) از این شمار است. او در تقدس و تدین و همینطور علم و تحقیق به مانند مقدس اردبیلى است و امور شگفت آورى از او نقل مى كنند.
وى كتابى فقهى به نام "وسائل الشیعه" و كتابى اصولى به نام "المحصول" و اثرى رجالى به نام "عُدة الرجال" دارد و الحق كه در هر سه دانش تبحر كافى داشته است. شیخ انصارى پیوسته در رسائل خود از المحصول یاد و بدان استناد مى كند. این فقیه بزرگ در پى مجاهداتش با دولت عثمانى گرفتار نبرد دشوارى با آن دولت شد كه به كشته شدن عده اى از دو طرف انجامید. نقل است كه این فقیه برجسته كه از برجسته ترین شاگردان وحید بهبهانى بود تا سى سالگى خواندن و نوشتن نمى دانست.
مى توان گفت قسمت بزرگى از دانش فقه و اصول و رجال كه امروزه در اختیار حوزه هاى علمیه است نتیجه كوشش هاى شش - هفت نفر از شاگردان مرحوم وحید بهبهانى است. افرادى چون صاحب ریاض، نراقىِ پدر (صاحب معراج السعادة پدر صاحب مستند)، سید بحر العلوم، كاشف الغطا و سید محسن اعرجى. صاحب جواهر و شیخ انصارى شاگرد همین مدرسه اند. صاحب جواهر تقریبا كل ریاض را در جواهر آورده است و گاه ذیل عباراتى چون «قال فی الریاض» نزدیك به یك صفحه از سخنان ایشان را نقل كرده است.
صاحب ریاض نیز آن گونه كه در احوالات ایشان آورده اند، از سى سالگى تحصیل علم را آغاز كرد. این دو بزرگوار عمرى طولانى ـ مثلاً نود یا صد سال ـ نداشتند و با وجود اینكه از سى سالگى دانش آموختند، در پى استقامت و كوشش بى امان خود به مدارج بالاى علمى رسیدند.
این مثال ها نشان مى دهد كه هیچ كس نباید صرف اینكه به سى یا چهل سالگى رسیده، از طلب علم یا تحصیل اجتهاد مأیوس شود. بى شك خداست كه منشأ هر كامكارى و توفیق است، ولى بدون كوششِ پیگیر انسان به هیچ هدف بلندى نمى رسد كه حضرتش مى فرماید: «وأَن لَّیسَ لِلاْنسَـنِ إِلاَّ مَا سَعَی؛ براى انسان جز حاصل تلاش او نیست».
چنین افرادى مى توانند با حسن استفاده از خاصیت عادت پذیرى اندك اندك به نظم و دقت و كوشش پیگیر خو بگیرند و از كم ترین لحظات عمر براى دانشاندوزى بهره برند تا نتیجه مطلوب را به دست آرند.
28- استفاده صحیح از قابلیت ها
مسلم این است كه سلمان و ابوذر از ابتدا در چنین مقامى قرار نداشتند و به یكباره به تعالى نرسیدند. به لطف خداى منان من و شما مسلمان و مؤمن هستیم و پدر و مادر ما هم از مؤمنان ومتدینان بودند، اما ابوذر كه بود؟ پدر و مادرش كه بودند؟ خودش قبل از اسلام كه بود؟ یك بت پرست بود، ولى چون از قابلیت هاى خود استفاده كرد به چنان مقامى نایل آمد. نمى توان گفت چون ابوذر در كنار پیامبر صلی الله علیه وآله بود ابوذر شد، چراكه بسیارى در محضر آن حضرت بودند، ولى بر كفر خود اصرار مى ورزیدند و اگر معیار كمال یافتگى ایمانى ملازمت رسول خدا صلی الله علیه وآله مى بود، مىبایست آن كفر پیشگان نیز به مرتبه ابوذر و سلمان مى رسیدند.
از امام صادق علیه السلام روایت شده كه فرمودند: «إناّ صُبَّرٌ وشیعتنا أصبر منّا؛ ما صبر كنندگانیم و شیعیان ما صبرشان از ما بیشتر است».
روایات دیگری نیز در همین معنا آمده و مؤید این مطلب است كه بیشتر مردم مى توانند با صبورى و مقاومت بهتر از ابوذر معاصر و همنشین پیامبر صلی الله علیه وآله باشند كه البته سخت است، اما شدنى و ممكن.
29- ضرورت هدف در زندگی
در روایت آمده است: به امام صادق علیه السلام عرض شد: «یابن رسول الله على ماذا بنیت أمرك؛ تصمیم خود را در این دنیا بر چه اساسى قرار داده اى؟».
پاره اى مردم در این دنیا بدون هیچ برنامه و تصمیمى زندگى مى كنند. این قبیل افراد بدون تصمیم حركت مى كنند و اعمال و رفتارشان نیز براساس برنامه خاصى صورت نمى پذیرد و در واقع مانند كودكانى هستند كه صبح از خواب بیدار مى شوند و تا هنگام شب بدون هیچ فكر و اراده اى حركت مى كنند. اگر از آن كودك سؤال شود: برنامه امروز تو چیست و دنبال چه چیزى هستى، یقیناً جوابى نخواهد داد، زیرا خود او نمى داند چه كارى را باید انجام دهد. دلیل این سرگشتگى كودك در آن است كه كارهاى او بدون تفكّر و برنامه ریزى است و درك مشخصى ندارد. انسان عاقل دقیقاً در تقابل با این وضعیت قرار گرفته و داراى درك و اراده و شعور است و كارهاى خود را در قالب برنامه خاصى انجام مى دهد.
خداى متعال به انسان عقل عطا كرده است تا بتواند درك كند و در زندگى كارهاى خود را براساس اراده و تصمیم انجام دهد. هر انسانى باید در زندگى براى خود هدفى را مشخص كند و در هر سن و سالى از نوجوان چهارده ساله تا پیرمرد هفتاد ساله هریك باید براى باقى مانده عمر خود تصمیم و برنامه اى داشته باشند و هریك در این اندیشه باشد كه آینده خود را چگونه باید سپرى كند؟
خوردن، خوابیدن، زندگى كردن و مسافرت جزء اهداف زندگى نیست و هیچ كدام از آن ها هدف به شمار نمى آید. اگر از هر انسان عاقلى سؤال شود: آیا گردش، تفریح، خوردن و آشامیدن جزء اهداف شماست به یقین جواب منفى خواهد بود. انسان عالم باشد یا كاسب، پیر باشد یا جوان، ثروتمند باشد یا فقیر، دكتر باشد یا ...، باید در زندگى خود داراى هدف و تصمیم باشد و بداند چگونه در زندگى مى خواهد رفتار كند، از چه راهى پول به دست آورد، در چه راهى آن را به مصرف برساند یا با همكاران خود چگونه رفتار كند.
بى تردید براى تمام موارد یاد شده باید برنامه داشت و تصمیم گرفت و انسان باید زمانى را به فكر كردن و تصمیم گرفتن اختصاص دهد. پرواضح است این وقت و زمانى كه به گرفتن تصمیم اختصاص مى یابد داراى ارزش و اعتبار فوق العاده است. شخصى كه دوست دارد هر سال در درس خود قبول شود و مدارج ترقى را پشت سر گذارد، باید براى رسیدن به این هدف برنامه منظمى داشته باشد. همچنین شخصى كه كاسب است و دوست دارد روز به روز در كسب و كار خود موفق تر شود، باید برنامه اى منظم و دقیق داشته باشد.