1- راه رهایی از مشکلات
در روایت آمده است که روزی صحابی جلیل القدر ابوذر غفاری گوسفندانش را برای چرا به صحرا برد و خود مشغول نماز شد. در حین نماز گرگی سر رسید و یکی از گوسفندان را به دندان گرفت و گریخت. ابوذر غفاری بی اعتنا به او همچنان نمازش را ادامه داد. در همین اثنا شیری فرا رسید و گوسفند را از چنگال گرگ رهایی داد و نزد ابوذر آمد و به او گفت من همین جا می مانم تا نمازت تمام شود!
ابوذر غفاری چه بسا بهتر از ما به این حکم شرعی واقف بود که نماز مستحبی را می توان برای عذر شکست و نماز واجب را نیز با خوف ضرر می توانیم بشکنیم، اما با این حال روا ندانست که به خاطر یک گوسفند گفتگویش را با خدای متعال قطع کند. در این جا مشاهده می کنیم که یک مورد تقوای مستحب چنین ثمره شگفت و نیکویی برای شخص متقی به دنبال می آورد.
ما نیز اگر تقوا بورزیم، همین حکم را داریم و از چنین ثمرات نیکویی برخوردار خواهیم شد و خدای متعال در فروبستگی ها و مشکلاتمان گشایش ایجاد می کند، ولی این هرگز بدین معنا نیست که انسان متقی هیچ مشکلی ندارد؛ زیرا وجود مبارک چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین پیشوایان تقوا هستند و در رأس همه پرهیزکاران قرار دارند و در عین حال در زندگی با مشکلات خُرد و کلان بسیاری مواجه می شدند. پس انسان متقی نیز در زندگی مشکلاتی دارد، ولی خدای متعال در مشکلات راه نجات و گریزگاهی پیش پایش قرار می دهد و او را به حال خود نمی گذارد.
2- مصادیق تقوا
تقوای هرکس بسته به خود او متفاوت است و هرکس وظیفه ای دارد که همان را باید به جا آورد. یکی از مصادیق تقوای پدر و مادر بذل عنایت و دقت در تربیت فرزندان صالح است و در مقابل تقوای فرزند به این است که همیشه در پی کسب رضایت والدین و خدمت به آن ها باشد. به همین قیاس تقوای اقتصادی بدین معناست که هنگام کسب و کار خدا را در نظر داشته باشیم و از کم فروشی وغش در معامله خودداری نماییم. تقوای اهل علم نیز عبارت است از آموختن علوم و معارف اصیل و حقیقی اهل بیت علیهم السلام وعرضه صحیح آن به مردم و تحمل مشکلات این راه. کسی که به خاطر خدا رنج درشتی ها و بد اخلاقی های پدر و مادر را بر خود هموار کند، چه بسا خدای متعال او را از بسیاری رنج ها، اندوه ها و گرفتاری های اجتماعی و اقتصادی و ... در امان بدارد.
3- قرب بندگان در نزد خدای متعال
«هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللهِ واللهُ بَصِیرٌ بِمَا یعْمَلُونَ؛ هریک از مردم را نزد خدا درجاتی متفاوت است و خدا به آنچه می کنند آگاه است».
استادی را درنظر بگیرید که شاگردان متعددی با درجات و مراتب متفاوت دارد. برخی از آنان درس را به خوبی فرا می گیرند و کوشش بیشتری به خرج می دهند و برخی دیگر تلاش کمتری می کنند یا چه بسا کاهلی به خرج می دهند. مسلماً استاد از دانشجویان کوشا و درس خوان قدردانی بیشتری می کند و عنایت و توجه بیشتری به آنان دارد. پدر یا مادری که فرزندان متعدد و متفاوتی دارند نیز چنین است. مسلماً فرزند صالحی که بیش از برادران و خواهرانش امر پدر و مادر را اطاعت کند در چشم والدین عزیزتر و گرامی تر خواهد بود. این قاعده درمیان ما انسان ها و رابطه ای که با خدا داریم نیز صادق است. هریک از ما انسان ها درجات مختلفی داریم و مراتب اطاعت ما از خدای متعال گوناگون است. هرچه تقوا و طاعت ما افزون تر باشد، نزد خدا مقام و درجه و قرب بیشتری خواهیم داشت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عنایت افزون تری به ما خواهند نمود.
4- مقدمات واجب
بسیاری از امور مستحبی همچون دعاها و نمازهای نافله نیز ممکن است واجب کفایی شود. دعا کردن، توسل جستن و حتی نماز شب هرچند امور مستحبی هستند، در برخی موارد مقدمه تقوا می گردند. از طرفی خدای متعال امر به «فَاتَّقُوا اللهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ؛ تا آنجا که در توان دارید تقوای الهی پیشه کنید» فرموده است. پس بی راه نیست اگر نماز شب و دعا و بسیاری امور مستحب دیگر را برای دست یافتن به تقوا واجب عینی بدانیم.
5- نقش اثرگذار تقوا
آن که تقوا ندارد چه بسا کار بدی را انجام دهد و گمان کند کار خوبی انجام داده است، قرآن کریم نیز در این باره می فرماید: «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا؛ آنان کسانی هستند که تلاش هایشان در زندگی دنیا به هدر رفته است ولی با این حال می پندارند که کار نیک انجام می دهند». به همین دلیل همه ما موظفیم در کسب تقوای الهی بکوشیم و میزان تقوای خود را افزایش دهیم. در این حکم زن و مرد و جوان و پیر مشترکند و همه باید در هر حال تقوای الهی را اصل و اساس زندگی خود قرار دهند.
6- مرحله اول برای کسب تقوا
هریک از ما بنا به شرایط ویژه ای که داریم باید محرمات و واجبات ویژه و مورد ابتلای خود را بشناسیم و بدان پایبند باشیم؛ والدین باید بدانند نسبت به فرزندان چه واجباتی دارند تا آن را به جا آورند و در این خصوص از چه محرماتی باید بپرهیزند، فرزندان نیز باید واجبات و محرمات خود را بشناسند و به همین سان همگی باید واجبات خود را در خانواده و محل کار و همچنین وظایف خود را نسبت به خدا و اهل بیت علیهم السلام به درستی بشناسیم. گام اول برای کسب تقوا شناخت گناهان کوچک و بزرگ است. کسی که محرمات را کاملاً نمی شناسد بی شک در ورطه حرام می افتد. برای مثال بسیاری از مردم مفهوم اسراف را نمی دانند و روزانه در زندگی و محیط خانواده خود نعمت های الهی را نادانسته تبذیر می کنند، اما کسی که می داند حتی دور انداختن مقادیر اندکی از غذاها اسراف است از ابتلا به این حرام ایمن خواهد بود.
7- شاخصه متقین
در بخشی از خطبه متقین مولای متقیان علی علیه السلام آمده است: «الخَیرُ مِنهُ مَأمولٌ وَالشرُّ مِنهُ مَأمونٌ؛ مؤمن به گونه ای است که دیگران از او توقع خیر دارند و هرگز انتظار بدی از او ندارند». انسان نباید از موقعیت و طی مسیر کمال ناامید شود وهمیشه باید در جهت خوب شدن فعالیت کند، هرچند این مسیر را اندک اندک و آهسته طی نماید. یکی از راه های حفظ دین در دوره آخرالزمان عمل به همین دو کلمه از فرمایش مولای متقیان علی علیه السلام است؛ بدین معنا که چنان باشیم که اطرافیان ما نه تنها از ما وحشت نداشته باشند، بلکه از زندگی و ارتباط با ما خرسند و خوشدل باشند.
8- تقوا
تقوا شاهراهی به سوی سعادت و کسب موفقیت است و باعث نجات انسان از بحران ها و مشکلات دنیوی و اخروی می گردد.
شایسته است که انسان از خدای متعال پروا داشته باشد و در هر گناه خرد و کلانی طاعت و تقوای الهی را رعایت کند. باید همیشه این نکته را مدنظر داشته باشیم که بین رفتار ما و نتایج حاصل از اعمالمان نوعی همانندی وجود دارد. به عبارت دیگر کسی که اهل خیر و نیکی است خیر می بیند و آن که در پی بدی ها باشد، نتایج بد اعمالش در دنیا یا آخرت دامن گیرش خواهد شد. بنابراین افراد باتقوایی که از خدای عزوجل پروا می کنند در دنیا و آخرت ثمرات نیکی در انتظارشان خواهد بود.
9- رسیدن به درجات بالای تقوا
در دنیا هرچیزی دارای درجات و مراتب گوناگون است. برای نمونه انسان ها از نظر سلامت بدن یکسان نیستند و برخی دارای سلامت بیشتر و عدّه ای کم ترند. وقتی افراد گوناگون یک جامعه اسلامی را در نظر می گیریم لفظ مؤمن بر آن ها صدق می کند، ولی بهره این افراد از ایمان یکسان نیست و عدّه ای در درجات پایین تر ایمانی قرار دارند و عدّه دیگر چه بسا به مقامات بالا و والایی در ایمان دست یافته باشند. همان طور که در ده میلیون نفر شاید یکی دو نفر یافت شوند که از نظر جسمی صد درصد سالم هستند و کم ترین ناخوشی ای ندارند، به همین قیاس در میان مؤمنان عده معدودی به درجات بلندی از ایمان دست می یابند که دست یافتن به آن برای دیگران مشکل است.
دست یافتن به مراتب بالای ایمان دشوار است، ولی کسی که تصمیم جدی داشته باشد و از خدا یاری بطلبد، مورد عنایت خدا و اهل بیت علیهم السلام واقع می شود و به درجات بلند ایمان دست می یابد. چنین شخصی بی تردید به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نزدیک تر است.
10- درسی از امام سجاد علیه السلام
حضرت امام زین العابدین علیه السلام چندین سفر با یک شتر معین به حج تشریف بردند (این برای ما مایه شرافت است که به زیارت خانه خدا رویم، ولی وقتی امام به حج می رود، حِل و حرم و منا و مقام ابراهیم مشتاق قدوم ایشان است و به خدمت ایشان مشرف می شود) در روایت آمده است که حضرت هیچ گاه آن شتر را تازیانه نمی زدند و گاهی فقط تازیانه را بالا و پایین می آوردند و می فرمودند از قصاص الهی می ترسم.
این رفتار امام سجاد علیه السلام همچون همه اعمال آن جناب عبرت آموز است و باید موجب تنبّه ما شود تا دست کم در برخورد با مردم تقوای الهی را بیش از پیش ملاک کارمان قرار دهیم.
11- از آثار تقوا
«وَمَن یتَّقِ اللهَ یجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا؛ هرکس از خدا پروا کند، خدا راه نجاتی پیش پایش می نهد». خدای متعال در این آیه شریفه از تقوا سخن رانده است. تقوا یعنی انسان از خدا پروا کند و او را در همه حال ناظر تمام اعمال و اقوال کوچک و بزرگ خود بداند. فرد باتقوایی که در همه حال خدا و خشنودی خدا را در نظر دارد، خدای متعال نیز در گرفتاری ها او را تنها نمی گذارد و راه نجاتی پیش پای او می نهد.
البته نجات دادن او بدین معنا نیست که انسان باتقوا هیچ مشکلی نخواهد داشت. این جهان دارِ بلا و از انواع مشکلات و گرفتاری ها آکنده است. تنها بهشت خداست که هیچ مشکل و اندوهی در آن راه ندارد. همه مردم دنیا از دارا و تهی دست و پیر و جوان هرکدام با مشکلاتی مواجه اند، نکته این جاست که خدای متعال برای انسان باتقوا در گرفتاری ها راه نجاتی قرار می دهد و به نوعی او را از آن مشکل خارج می سازد.
12- از آثار تقوا
فرماندار منصور دوانیقی در مدینه شخصی به نام خالد قِسری بود که غلامی به نام رزام داشت. این غلام روزی برای کاری نزد منصور رفت و هنگام بازگشت، منصور از او خواست نامه ای را که دستور داده بود درون لباسش بدوزند، در مدینه باز کند و به مضمون آن عمل نماید. هنگامی که به نزدیکی های مدینه رسید کاروانی به تازگی از شهر خارج می شد. در این هنگام مردی خود را کنار وی رساند و به او گفت: ای رزام، از خدا بترس و در خون آل محمد شرکت مکن. رزام از گفته او شگفت زده شد، ولی آن مرد که امام صادق علیه السلام بود افزود: او تو را نیمه شب فرا خواند و دستور داد در گوشه قبایت نامه ای دوختند و از تو خواست در مدینه آن را بگشایی و به مفاد آن عمل کنی. رزام که بسیار شگفت زده شده بود خود را به دست و پای امام افکند و مرید ایشان شد. وی پرسید: با نامه و دستور منصور چه کنم؟ حضرت فرمودند: [بدون هیچ واهمه ای] نزد او برو. او مردی فراموشکار است و ماجرای این نامه را فراموش کرده است. رزام چنین کرد و دید منصور کمترین سخنی از آن نامه به میان نیاورد.
همین رزام بعدها به دلایلی در مدینه زندانی بود. زندانبان وی او را به سقف آویزان می کرد و درِ زندان را می بست و به خانه می رفت. اما در آن مکان اشخاص دیگری نیز بودند که وقتی زندان بان می رفت رزام را می گشودند و او را پایین می آوردند و کمی قبل از آن که زندان بان بیاید او را به حالت اول باز می گرداندند. رزام می گوید یک روز که در همان حال بودم از پنجره نامه ای به درون اتاق پرت شد. در آن نامه که به خط امام صادق علیه السلام بود خواندن دعایی توصیه می شد. دعا را خواندم و آن گرفتاری به برکت دعای امام صادق علیه السلام به سرعت از من مرتفع شد.
این ماجرا یکی از شواهد تقواست. هرکدام از ما در چارچوب زندگی و فعالیت هایمان باید خدا را شاهد تمام کارها و حتی نیات خود بدانیم. اگر تقوا پیشه کنیم ـ صرف نظر از سعادت اخروی ـ در گرفتاری های دنیا نیز خدای متعال راه نجاتی در برابرمان خواهد نهاد.
13- هشدار رسول خدا صلی الله علیه وآله در مورد تقوا
مرحوم علامه مجلسى به نقل از كتاب صفات الشیعه مرحوم صدوق آورده است که حمیرى از ابن محبوب از ابن رئاب و او از ابو عبیده نقل مى كند كه گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم كه مى فرمود: «لما فتح رسول الله صلی الله علیه وآله مكة قام على الصفا، فقال: یا بنـی هاشم، یا بنـی عبد المطلب، إنی رسول الله إلیكم، وإنی شفیق علیكم، لاتقولوا: إن محمداً منا، فوالله ما أولیائی منكم ولا من غیركم إلاّ المتقون. فلا أعرفكم تأتونـی یوم القیامة تحملون الدنیا على رقابكم، ویأتی الناس یحملون الآخرة؟ ألا وانی قد اعذِرت فیما بینـی وبینكم وفیما بین الله ـ عز وجل ـ وبینكم، وإن لی عملی ولكم عملكم؛ پس از فتح مكه رسول خدا صلی الله علیه وآله بر فراز كوه صفا ایستادند و خطاب به بستگان خود فرمودند: اى بنى هاشم و اى فرزندان عبد المطلب، من فرستاده خدایم و نسبت به شما مهر و شفقت مى ورزم. مبادا بگویید: محمد خویشاوند ماست [و همین ما را بس است و نیازى به كوشش و تقوا نداریم، بلكه] به خدا سوگند، چه از شما [كه اقوام و بستگان من هستید] و چه از غیرشما فقط انسانهاى متقى دوستان من هستند. مبادا در روز قیامت شما را در حالى ملاقات كنم كه [بار] دنیا [پرستى] را بر دوش خود مى كشید، ولى دیگران [توشه] آخرت را حمل مى كنند؟ آگاه باشید كه من بین خود و شما و میان شما و خداى متعال اتمام حجت كردم [و دیگر شما را عذرى باقى نیست] و عمل من براى من و كردار شما از آن شماست (هركس در گرو كردار خویش است).
این روایت به اصطلاح رجالیان روایت صحیحه است و راویانى كه در سلسله سند آن قرار دارند، از جهت ارزش رجالى از مقامى بالا برخوردارند و تماماً از عالمان بزرگوار شیعه و برخى از آنان از اصحاب اجماع به شمار مى روند.
این فرمایش رسول گرامى اسلام صلی الله علیه وآله ظاهراً جنبه عمومى نداشت و بیشتر خطاب به خویشاوندانشان ایراد شد. در میان بستگان رسول خدا صلی الله علیه وآله بزرگوارانى چون حضرت عبدالمطلب و حضرت ابوطالب و جناب حمزه علیهم السلام بودند كه نقش بسیار كارآمدى در یارى رسول خدا صلی الله علیه وآله و دین اسلام داشتند و در عین حال افرادى همچون ابوجهل و ابوسفیان نیز وجود داشتند كه به آن وجود گرامى ناسزا مى گفتند و به ایشان سنگ مى زدند و فضولات درون شكمبه بر سر مباركشان مى ریختند و از هیچ آزار و توهین و سخن ناروایى در حق آن بزرگوار دریغ نمى كردند.
با این حال، رسول خدا صلی الله علیه وآله از بستگان خویش مى خواست تا اصل مسلم تقوا را در هر حال فراموش نكند و چنین نباشد كه با اتكا به رابطه خویشاوندیشان با رسول خدا صلی الله علیه وآله، كوشش در راه كسب تقوا و درستى و درست كارى را به كنار نهند و آن سان كه دیگران عمل مى كنند، عمل نكنند. ممكن بود این شائبه منفى در ذهن و دل بسیارى از آنان تداعى كند كه ما نزدیكان و برادران و عموها یا عموزادگان رسول خداییم و شاید چندان كه براى دیگران لازم است، ملزم نباشیم به سفارش هاى ایشان نسبت به تقوا و عمل صالح عمل كنیم. از این رو حضرت به آنان گوشزد فرمودند كه بستگان و دوستان حقیقى من افراد پرهیزگارند، چه وابستگى خونى با من داشته و از قریش و بنى هاشم باشند یا كم ترین نسبت سببى یا نسبى با من نداشته باشند.
14- همخونی ظاهر و باطن
«ثُمَّ جَعَلْنَكُمْ خَلَئِفَ فِى الْأَرْضِ مِن بَعْدِهِمْ لِنَنظُرَ كَیفَ تَعْمَلُونَ؛ آنگاه شما را در زمین جانشین آن ها قرار دادیم تا بنگریم كه چگونه عمل مى كنید». انسان معمولاً در پى آن است كه ظاهرى نیكو از خود جلوه دهد. حتى مى توان گفت پنهان داشتن عیوب و نقایص در نهاد آدمى سرشته شده و از همین روست كه پیوسته مى كوشد حقیقت و باطن خود را پنهان دارد تا دیگران به تفاوت میان ظاهر و باطن او پى نبرند و ندانند كه خودنمایى و ظاهر سازى مى كند؛ زیرا معمولاً همخوانى ظاهر و باطن پیش فرض مقبولى است كه با دیدن هر انسانى در وهله نخست به ذهن بیننده متبادر مى شود.
وقتى كسى را مى بینیم كه بر حضور در نماز جماعت پایبند است، حكم مى كنیم كه انسان خوبى است و انگیزه اى درونى او را به حضور در نماز جماعت پایبند ساخته است. همچنین است وقتى كه یك عالم یا شخصى را مشاهده مى كنیم كه به زیارت اماكن مقدس و مذهبى مى رود یا در مجالس علما حضور مى یابد یا در ماه مبارك رمضان چندین بار قرآن را ختم مى كند. در چنین حالاتى معمولاً نگرش مثبتى از شخص در ما ایجاد مى شود كه با ظاهر او مطابقت تام دارد. به عبارت دیگر ما ظاهر خوب او را دلیلى بر خوب بودن او در تمام جوانب زندگى قلمداد مى كنیم.
در یكى از خطبه هاى ارجمند مولاى متقیان على علیه السلام در وصف منافقان آمده است: «وقارب من خطوِهِ وشمّر من ثوبِهِ؛ هنگام راه رفتن قدم هاى كوتاه و آهسته برمى دارد و دامن از زمین برمى فشاند»، یعنى ظاهرى از خود مى سازد كه مردم با دیدن آن او را انسان خوبى تلقى كنند و بگویند او حتى از امور مكروه هم خوددارى مى كند، چه رسد به كارهاى حرام و حتى بر مستحبات كوچك هم كاملاً پایبند است! براى همین است كه چنین منافقانى هنگام راه رفتن با شتاب راه نمىروند، بلكه با وقار و طمانینه راه مى پیمایند تا به دیگران بگویند این آرامش ناشى از آرامش قلب است، درحالى كه واقع امر چنین نیست. اما اگر آدمى بتواند با ظاهرسازى انسان دیگرى را بفریبد، هرگز این توان را ندارد كه با خداى سبحان كه بر پیدا و پنهان او آگاه است چنین كند. در حدیث شریف آمده است: «إنّ اللهَ لا ینظُرُ إلى صوركم وأعمالكم وإنّما ینظر إلى قلوبكم؛ خداى متعال به صورت ظاهر یا كردارتان نمى نگرد، بلكه به دل هاى شما نگاه مى كند».
گویا خداى سبحان به آدمى مى گوید هرقدر مى خواهى ظاهر خود را در چشم دیگران بیاراى كه من بر باطن افراد آگاهم و براساس باطن توست كه تو را مورد محاسبه قرار خواهم داد و همه ثواب و عقاب هایم براساس باطن افراد است، نه ظاهر آنان.
البته این مطلب هرگز بدان معنا نیست كه زیبایى و آراستگى ظاهر پسندیده نیست، بلكه منظور این است كه آراستگى ظاهر به همراه آراستگى و آبادانى باطن مطلوب است. به قول علماى منطق در اینجا عقد سلب وجود ندارد و فقط عقد ایجاب وجود دارد. درست مانند آیه شریفه زیر: «یا أَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ اى مؤمنان، چرا سخنى بر زبان مى آورید كه به آن عمل نمى كنید؟ نزد خدا سخت ناپسند است كه سخنى بگویید و بدان عمل نكنید».
آیا این آیه بدین معنى است كه كسى كه مرتكب برخى از امور حرام مى شود، دیگر واجباتى نظیر امر به معروف و نهى از منكر از عهده او ساقط است؟ یا معناى آن این است كه شخص شرابخوار حق ندارد دیگرى را از شرابخوارى بازدارد؟
به همین قیاس، در شیوه تعبیرى آیه یادشده نیز نوعى تشویق و برانگیختن وجود دارد. مثل آنكه به كسى بگوییم حال كه مردم را به نیكى و معروف فرا مى خوانى، چه خوب بود پیش از آن خود اهل نیكى مى بودى یا حال كه از زشتى ها نهى مى كنى سزاوار است كه خود نیز از آن خوددارى نمایى. هیچ گاه به شرابخوارى كه اهل نماز است نمى گوییم حال كه اهل شراب هستى، پس نماز نخوان، بلكه به او مى گوییم حال كه اهل نمازى، شرابخوارى را كنار بگذار. این نوع خلق ایجاد انگیزه و تشویق در گفتگوهاى متعارف روزانه هم وجود دارد و به عنوان مثال گفته مى شود: تو كه فرزند فلانى هستى چرا این كار را مى كنى؟
15- سخت ترین آیه قرآن
در مجلسى متشكل از عده اى از علما و فضلا سخن از دشوارترین و طاقت فرساترین آیه قرآن بر انسان شد. هركسى نظر خود را ابراز نمود و بعضى در این میان اظهار داشتند آیه شریفه: «فَاسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرت؛ پس همان گونه كه فرمان یافته اى استقامت كن» دشوارترین آیه قرآن است؛ زیرا استقامت براى انسان دشوار است و شمار كمى از انسان ها توان پایدارى و ثبات قدم دارند. از ابن عباس نقل شده است كه مردى خدمت رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله عرضه داشت: پیرى زود به سراغتان آمده است؟ حضرت فرمودند: سوره هود مرا پیر كرد. ابن عباس گفت: هیچ آیه اى بر رسول خدا صلى الله علیه وآله نازل نشده است كه از آیه «فَاسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرْت» توان فرساتر و دشوارتر باشد.
به نظر مى رسد كه استقامت هرچند طاقت فرسا و دشوار است، گاه براى برخى از افراد اصلاً سختى ندارد. فرض كنید كه شخصی براثر معاشرت با پرهیزگاران و زاهدان خوراك درشت و جامه خشن را بیشتر بپسندد و اصلاً به بستر نرم و آسایش و رفاه و تنعمات دنیوى اندیشه نكند و به سختى و زندگى زاهدانه خو كرده باشد. اگر چنین فردى ناچار شود مدتى در مكانى بماند كه در آن از خوراك لذیذ و بستر نرم و آسایش خبرى نیست به جاى آنكه ناخرسند و خسته شود، چه بسا احساس لذت كند. از این رو به نظر نمى رسد كه این آیه براى چنین شخصى هم دشوارترین آیه به شمار رود. در آن مجلس شخص دیگرى اظهار داشت دشوارترین آیه قرآن این آیه است: «قُلْ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَنُكُمْ وَأَزْوَجُكُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وَأَمْوَلٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَرَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَكِنُ تَرْضَوْنَهَآ أَحَبَّ إِلَیكُم مِّنَ اللهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِى سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یأْتِىَ اللهُ؛ بگو اگر پدر، فرزند، برادر، همسر، خویشان و اموالى كه به دست آورده اید و تجارتى كه از كسادى اش مى ترسید و خانه هاى دلخواه در نظر شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او محبوب تر است، منتظر باشید تا خدا فرمان خویش را نازل كند و البته خدا فاسقان را هدایت نخواهد كرد».
البته این سخن درستى است. چه كسى این توان را دارد كه به همه پیوندهاى دنیوى خود پشت پا بزند و در جایى كه میان خواهش هاى خود و فرمان خدا تعارض ایجاد شده است همه چیز را فداى خدا و رسول صلی الله علیه وآله و جهاد كند؟ به ویژه اینكه اغلب مردم خودشان را فداى این دلبستگى ها مى كنند! بى شك این كار رادمردى و همت مردانه اى مى طلبد و حقیقتاً این آیه از دشوارترین آیات قرآن است.
اما این اندیشه آنجا به ذهن من خطور كرد كه هیچ كدام از آن دو آیه شریفه دشوارترین آیات نیستند، بلكه از دیدگاه بنده دشوارترین آیه كه تمام وجود انسان را معطوف خود مى كند و جا دارد كه آدمى روزانه ده ها بار در آن به تأمل ایستد، این آیه شریفه است: «ثُمَّ جَعَلْنَكُمْ خَلَئِفَ فِى الْأَرْضِ مِن بَعْدِهِمْ لِنَنظُرَ كَیفَ تَعْمَلُونَ؛ آنگاه شما را در زمین جانشین آن ها قرار دادیم تا بنگریم كه چگونه عمل مى كنید». كانونِ دشوارى این آیه كلمه «كیف» است. روزانه میلیون ها تن از مسلمانان در نمازهاى جماعت و فرادا رو به سوى قبله مى آورند و همگى به یك شكل نماز مى خوانند، اما چیزى كه موجب تفاوت نمازهایشان مى شود كیفیت یا چگونگى نمازهاى آنان است. چه بسا در یك شهر - به ویژه شهرهاى مذهبى- هزاران تن براى نماز شب در برابر خدا بایستند، ولى از نظر كیفى میان این نمازها تفاوت هاى بسیار وجود داشته باشد.
16- کیفت اعمال
آیه مباركه «ثُمَّ جَعَلْنَكُمْ خَلَئِفَ فِى الْأَرْضِ مِن بَعْدِهِمْ لِنَنظُرَ كَیفَ تَعْمَلُونَ؛ آنگاه شما را در زمین جانشین آن ها قرار دادیم تا بنگریم كه چگونه عمل مى كنید» به ما گوشزد مى فرماید كه خداى متعال پیشینیان ما را نه از آن رو كه نگاهى منفى به آنان داشت از این جهان برد و این طور نیست كه ما را به دلیل خوب بودنمان جانشین آنان قرار داد. نه آنان همگى گناهكار و مستحق مرگ بودند و نه ما همگى نیكوكاریم و بدین سبب پس از آنان هنوز در دنیا زندگى مى كنیم، بلكه خداى متعال فرصت یكسانى در اختیار همه مردم قرار داده است تا ببیند كه هریك از مردم چگونه رفتار مى كنند.
مهم ترین چیز در عمل كیفیت و چگونگى است والا چه بسا دو عمل از نظر ظاهرى در عین همانندى باشند، ولى از نظر كیفیت با همدیگر اختلاف فاحشى داشته باشند.
بهترین شاهد این معنا فاصله آشكارى است كه میان نماز اصحاب ابى عبداللَه الحسین علیه السلام و نماز عمر سعد و سپاهیان او علیهم اللعنة والعذاب در روز عاشورا وجود داشت. روشن است كه میان این دو نماز دنیایى تفاوت وجود دارد.
بنابراین، كیفیت دشوارترین چیزى است كه روزانه ده ها بار با آن مواجه می شویم. همه ما در طى روز با خانواده، بستگان، دوستان، دشمنان، استادان و شاگردان خود ارتباط داریم و در عین حال با مسأله پول نیز سر و كار داریم، ولى نحوه تعامل ما در این مسائل كاملاً متفاوت است. مردم در چگونگى انفاق مال یا در نحوه صرف كردن زمان خود یكسان عمل نمى كنند. ممكن است دو نفر در آن واحد در حال تلاوت قرآن باشند ولى از نظر كیفیت عمل میان قرائت آن دو فرسنگ ها فاصله باشد و مثلاً هدف یكى از آن دو صرفاً ختم قرآن باشد و قصد قارى دوم بیدارشدن از خواب غفلت باشد. در این مثال با اینكه هر دو قارى قرآنند تفاوت زیادى میان كارشان وجود دارد.
17- نیت مهم تر از عمل
ممكن است دو نفر مالشان را انفاق كنند، ولى یكى از آن دو براى ریا چنین كند، ولى دیگرى براى تشویق دیگران به كار خیر دست به این اقدام زده باشد. دونفر را در نظر آورید كه هر دو نماز شب به جاى مى آورند و هردو از كارشان مسرورند اما یكى از بابت توفیق الهى كه نصیب وى شده دلشاد است، ولى شادى نفر دوم - العیاذ باللَه - شادى عجب و خودپرستى است. براى روشن تر شدن كیفیت عمل و اهمیت آن مثال دیگرى مى زنیم. دوتن از ائمه جماعت را مى شناسم كه ماجراى یكسانى براى هردوى آن ها اتفاق افتاد. ماجرا از این قرار بود كه هر دو در حین نماز جماعت به یاد آوردند كه طهارت ندارند و نمازشان را شكستند. از آنجا كه چنین نمازى فاقد شرط طهارت و صرفاً نمازى صورى است رو به مأمومان كردند و گفتند: آقایان، اكنون به یادم آمد كه وضو ندارم؛ لذا نمازتان را به صورت فرادا كامل نمایید. اما من كه ماجراى هركدام را به صورت جداگانه از زبان هریك شنیده بودم به تفاوت آشكار میان عمل آن دو واقف بودم. پیش نماز نخست بى درنگ چنین كرد تا مبادا شیطان او را وسوسه كند. از این رو این اقدام او كارى محض رضاى خدا بود. اما پیش نماز دوم مى گفت وقتى یادم آمد كه وضو ندارم، خجالت كشیدم به مردم بگویم و با خود گفتم: ممكن است برخى از مردم بگویند او پیش از نماز وضو داشت ولى در اثناى نماز وضویش باطل شد! ولى در همین لحظه با خود گفتم: اشكال ندارد نمازگزاران درباره من این طور فكر كنند. اكنون فرصت خوبى است كه خود را در دل نمازگزاران جا كنم و حسن ظن آنان را به خود افزایش دهم. اگر این كار را بكنم خواهند گفت: این امام جماعت انسان متدینى است و واقعیت را به سبب شرم از ما مخفى نكرد، بلكه بى درنگ مساله را با ما درمیان نهاد و از امامت جماعت خوددارى نمود.
در این مثال هر دو امام نمازشان را به دلیل فقدان شرط طهارت شكستند، ولى پیش نماز اول از این كار نیتى رحمانى و امام جماعت دوم قصدى شیطانى داشت و مى خواست شمار مریدان و مأمومان خود را افزایش دهد. بعدها خبردار شدم كه مریدان و نمازگزاران این پیش نماز دوم زیاد شدند و او به هدف خود رسید. ولى خدا مى داند میان این دو پیش نماز چقدر فاصله است و صد البته پاداش و عاقبت و جایگاه یكسانى نخواهند داشت هرچند از نظر ظاهرى كارشان یكسان بود و یك كار كردند.
18- نیت عامل قبولی یا رد اعمال
شاید برایتان پیش آمده باشد كه دوستى شما را به یكباره براى صرف نهار یا شام به خانه اش دعوت كند و چون در كل عمر خود حتى یك بار هم از شما چنین دعوتى نكرده است این كار او باعث شگفتى شما شود. اما به محض ورود به خانه او متوجه شوید كه این میهمانى در اصل به افتخار یكى از دوستان صمیمىِ صاحب خانه ترتیب داده شده و دعوت از شما براى حضور در این مهمانى بیشتر تصادفى بوده است. شاید صاحب خانه با خود اندیشیده است كه از این فرصت به دست آمده استفاده كند و شما را نیز در كنار آن دوست دعوت كند. آیا در چنین حالتى همان قدر از صاحب خانه ممنون مى بودید كه مستقلاً و محض خودتان شما را به میهمانى فرا مى خواند؟
در هر دو حالت صورت قضیه یكسان است، ولى شما براى هركدام آثار خاصى مترتب مى كنید و در هریك به نوع خاصى رفتار مى نمایید. در هر دو حالت شما به یك میهمانى دعوت شده اید و چه بسا در حالت اول غذا چرب تر و داراى كیفیتى بهتر باشد اما شما به نرخ غذا و صورت ظاهر توجه نمى كنید، بلكه به قلب و نیت شخص مى نگرید و براساس آن داورى مى نمایید.
19- اعتقاد سست
یكى از علماى اخلاق ذیل آیه شریفه «لِنَنظُرَ كَیفَ تَعْمَلُونَ» و در بررسى ویژگى هاى مطلوب و كیفى اعمال مى فرمود یكى از كیفیت هاى مهم عمل آن است كه در صورت لغزش یا انحراف یكى از پیشوایان دینى یا مربیان و مرشدان روحى، شخص دچار كم ترین لغزش و تردید نشود و از ایمان و اعتماد وى به خدا كاسته نگردد.
شخصى را مى شناسم كه از اخیار و مؤمنان بود و دست كم از كارهایى كه انجام مى داد به نظر مى رسید اهل صلاح است. مثلاً اهل انفاق مال در راه خدا بود و با مردم تعامل نیكى داشت و گفتار و كردار وى چنین مى نمود كه متعلق به یك نفس مؤمن است. این مطلب باعث شد كه بسیارى از جوانان به سبب وى متأثر شوند و ازجمله جوانى چنان تحت تأثیر شخصیت آن مرد قرار گرفت كه خود اهل ایمان و صلاح شد.
اما دیرى نگذشت ورق برگشت و از آن مرد پارسا لغزش هایى رخ داد كه بر روح آن جوان اثرى منفى برجا نهاد. به طورى كه پس از مدت ها زندگى در سایه ایمان را یكباره كنار نهاد. البته این مطلب نشان مى دهد كه نوع ارتباط آن جوان با خدا ارتباط استوار و صحیحى نبوده و به جاى پیوند با خداى سبحان با آن مرد پیوند خورده بود. اگر آن جوان به جاى وابستگى به آن مرد به خداى سبحان پیوستگى داشت هرگز ایمان وى به شك بدل نمى شد و با لغزش آن مرد دچار خلل و لغزش نمى گردید.
20- باور غلط
مى شنویم كه اگر فلان شخص - با مقام والاى اجتماعى یا علمى یا دینى- مرتكب گناه مى شود یا در زندگى شخصى خود لغزش هایى دارد، دیگر از ما مردم معمولى چه توقعى مى توانید داشته باشید؟ بى شك این سخن درست نیست و نشان دهنده باور اجتماعى نادرستى است كه در جامعه ریشه دوانده است. كسى كه چنین سخنى مى گوید قلب وى با خدا مرتبط نیست و با دیگرى پیوند دارد. گویا این افراد فراموش كرده اند كه خداى متعال به دل و درون ما مى نگرد نه به ظاهر و برون ما.
همه ما از علما و پیشوایانمان چیزهایی مى آموزیم ولى اگر یكى از آن ها به قدر یك سرانگشت دچار انحراف شود، شایسته نیست از او پیروى كنیم هرچند او ما را به راه راست هدایت كرده باشد. فرض كنیم دوستى فروشگاهى را به شما معرفى كند كه كالاى مورد نظرتان را - كه تا آن موقع آن را به قیمتى گران تر مى خریدید- به قیمتى ارزان تر و كیفیتى بهتر عرضه كند. آیا در چنین حالتى از دوست خود بابت این كار سپاسگزار نخواهید بود؟ حال فرض كنیم پس از مدتى دوستتان به هر دلیل دیگر از آن فروشگاه خرید نكند و از آن كالا بدگویى كند، آیا شما كه به خوبى از كیفیت و قیمت مناسب كالا آگاهید با دوستتان همنوا مى شوید و دیگر از آن فروشگاه خرید نمى كنید یا اینكه به تغییر عقیده او اعتنا نمى كنید و هرچند از علت این تغییر موضع آگاهى ندارید همچنان به خرید آن كالاى باكیفیت و ارزان ادامه مى دهید؟
بى شك شما راه دوم را بر مى گزینید؛ زیرا هرچند دوستتان بود كه براى نخستین بار واسطه آشنایى شما با این فروشگاه شد، اما شما مبناى رابطه تجارى خود را دوست خود قرار نداده اید و مستقیماً با صاحب فروشگاه ارتباط ایجاد كرده اید. ازسوى دیگر چون صداقت صاحب فروشگاه و كیفیت و ارزانى كالاى او را مستقیماً و از نزدیك لمس كرده اید، دلیلى براى تخریب این رابطه تجارى نمى بینید و همچنان به كار خود ادامه مى دهید. آیا انسانى كه حقیقت را یافته است پس از آن به امور اعتبارى اهمیتى مى دهد؟ امور اعتبارى و قراردادى همیشه دچار تغییر و تبدیل مى شوند و براى مثال قیمت یك كالا براساس قاعده عرضه و تقاضا در بازار همیشه در نوسان است. بهاى یخ در تابستان به ویژه اگر جریان برق قطع شود، افزایش مى یابد، ولى در فصل سرما به دلیل كاهش تقاضا قیمت آن دچار كاهش مى گردد. اما این نوسانات و دگرگونى ها فقط مربوط به امور اعتبارى است و در امور حقیقى راه ندارد و خداى متعال حقیقت مطلق و غایت غایتها و منبع همه خیرات و فیوضات است. این درست است كه «إذا زلّ العالِم یزلّ بزلّته العالَم؛ اگر عالمى دچار لغزش شود، عالَمى در پى وى دچار لغزش مى شود»، اما اگر ما با ارتباط مستقیم قلبى با خداى متعال به ایمانى پایدار دست یافته باشیم، در آن صورت حتى با لغزش عالِم كه عالَمى را مى لغزاند ما دچار لغزش و سستى نمى شویم و خداى متعال ما را بر ایمان ثابت قدم خواهد داشت.
كسى كه خداى متعال را یافته باشد، دیگر به آنچه براى زید و عمر اتفاق افتاده است اعتنایى نمى كند. این را بدانیم كه خداى متعال به باطن و قلب ما مى نگرد و به مقدار لیاقتى كه داریم توفیق و قابلیت و سعادت روزی ما مى فرماید؛ زیرا این خلاف حكمت بارى تعالى است كه به انسانى بیش از لیاقت و شایستگى هاى وى چیزى عطا كند. ما كه انسان هایى معمولى هستیم و عقول محدودى داریم، همیشه در پى آنیم كه خلاف حكمت رفتار نكنیم چه رسد به خداى متعال كه او سرچشمه تمام حكمت هاست. در پرتو آنچه گفتیم علت مستجاب نشدن برخى از دعاهایمان نیز توجیه منطقى مى یابد. شاید در عالم آخرت برایمان معلوم شود كه علت مستجاب نشدن بسیارى از دعاهایمان نداشتن شایستگى لازم براى آن بوده است. البته خداى متعال بهتر از خود بنده و بهتر از هركس دیگرى مصلحت بندگانش را مى داند. بكوشیم نیات قلبى و كیفیت اعمالمان را ارتقا بخشیم و با داشتن ایمانى پایدار از لغزش هاى مربیان و معلمان دچار لغزش و سستى نشویم. فقط كسى كه به هدف رسیده است این شایستگى را دارد كه ملاك و معیار ما قرار گیرد نه كسى كه راه و هدف را نشانمان داده و پس از پیمودن مقدارى از مسیر دچار سستى شده و از ادامه راه بازمانده است.
21- پیوند با خدا
قلب انسان باید با خداى متعال پیوند و الفت داشته باشد و خداى متعال به دل هایمان مى نگرد كه آیا با او ارتباط دارد یا خیر. اگر دل انسان مستقیماً پایبند خدا باشد و فقط و فقط با خدا ارتباط داشته باشد، این حالت همان حالت و كیفیت مطلوبى است كه در اصل براى آن زاده شده ایم. اما اگر چنین رابطه اى وجود نداشته باشد، عمل ما سودى به حالمان ندارد و كیفیت و ثمربخشى لازم را نخواهد داشت. اگر دل هاى ما حقیقتاً با خداى متعال مربوط شود با تغییریافتن دل هاى دیگران كه ظاهراً از ما بهترند، تغییرى نمىكند.
22- ایمان مستودع
یكى از نشانه هاى كیفیت مطلوب عمل و ارتباط آن با قلب آن است كه آدمى با منحرف شدن كسانى كه در ایمان و تقوا و علم مقتداى وى هستند، دچار انحراف نشود و لغزش آنان تأثیرى بر عقیده و ایمان وى نگذارد، هرچند او ایمان و عقیده خود را مدیون آنان باشد. اگر چنین نباشد، ایمان شخص «مستودع» و ناپایدار است و با فراز و فرود روزگار دستخوش دگرگونى مى شود. از امام جعفر صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» نقل شده است كه فرمودند: «فالمستقر ما ثبت من الإیمان، والمستودع المعار؛ منظور از مستقر ایمان ثابت و منظور از مستودع ایمان عاریتى و ناپایدار است».
روشن است كه ایمان نوع دوم ارتباط كاملى با قلب ندارد و در آن رسوخ نكرده است و چون این ایمان كیفیت مطلوب را ندارد نزد خداى متعال پذیرفته نیست.
23- شناخت گناه و موقعیت های آن
در یكى از دعاها آمده است: «إِلَهِي خَلَقْتَنِي سَمِيعاً فَطَالَ لِمَا كَرِهْتَ سَمَاعِي وَ أَنْطَقْتَنِي فَكَثُرَ فِي مَعَاصِيكَ مَنْطِقِي وَ بَصَّرْتَنِي فَعَمِيَ عَنِ اَلرُّشْدُ بَصَرِي وَ جَعَلْتَنِي سَمِيعاً بَصِيراً فَكَثُرَ فِيمَا يُرْدِينِي سَمْعِي وَ بَصَرِي؛ پروردگارا، مرا شنوا آفریدى، ولى به آنچه نمى پسندى فراوان گوش سپردم، مرا زبانِ گفتار دادى و من با آن سخنان معصیت بارِ بسیارى گفتم، مرا دیده بینا بخشیدى، ولى به راه هدایت بصیرت نیافتم، مرا شنوا و بینا فرمودى، ولى چشم و گوش خود را در امورى كه مایه هلاك خود بود به كار بردم».
باید ببینیم محرماتى كه ممكن است در معرض آن قرار گیریم چه چیزهایى هستند و تصمیم بگیریم از آن ها پرهیز كنیم؛ زیرا هر انسانى معمولاً در معرض گروه خاصى از گناهان است و عده دیگرى از معاصى را نمى تواند انجام دهد یا اصلاً با شأن او ناسازگار است. براى نمونه یك دانشجوى علوم دینى معمولاً در معرض شرابخوارى نیست؛ زیرا چنین كارى در شأن او نیست و اصلاً به آن فكر نمى كند و ارتكاب چنین معصیتى از او متصور نیست. همین طور لواط، زنا، دزدى، كم فروشى و گناهانى از این قبیل از چنین كسى انتظار نمى رود، ولى در عوض طلاب علوم دینى شدیداً در معرض غیبت، آزار زبانى و اهانت به مردم هستند و باید نسبت به چنین پرتگاه هایى هوشیارى بیشترى داشته باشند. غرض اینكه هریك از ما قبل از درافتادن به ورطه معصیت آماده باشیم و ببینیم بیشتر در معرض چه گناهانى قرار داریم و نسبت به آن گناهان هوشیار و گوش به زنگ باشیم كه مبادا مبتلا شویم.
24- حسابرسی اعمال
قرآن کریم درباره سنجش عملکرد انسان ها می فرماید: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ؛ پس هر شخص هم وزن ذره ای کار خیر انجام داده آن را می بیند * و هر فرد هم وزن ذره ای کار بد کرده آن را می بیند»(زلزله/7و8).
روشن باشد که ذره، کوچک ترین جرم است که هنگام تابیدن نور خورشید از روزنه ای دیده می شود که در هوا معلق و در حرکت است. اگر ذره ای به این کوچکی مورد بازخواست قرار می گیرد، بازخواست از هم وزن مثقال، مدّ و صاع [که به مراتب بیشتر است] چگونه خواهد بود.
بنابراین، سزاوار همگان است که تقوا پیشه کنیم و از درک و دانش و فعالیت خود هرچه بیشتر بهره گیریم.
25- کمال پرهیزکاری
هرچند پرهیزکاری عبارت از پایبندی به واجبات و محرمات الهی است و انسان باید ورع و تقوا را از همین نقطه آغاز کند، ولی نباید به این مقدار بسنده کرد، بلکه خوب است علاوه بر تقید به واجبات و محرمات نسبت به امور مستحب و مکروه نیز عنایت بیشتری به خرج دهیم. کسی نگوید ادای واجبات الهی و پرهیز از حرام برایمان کافی است و نیازی به امور دیگر نداریم؛ چراکه اگر چنین بود، خدای متعال بسیاری از امور را مستحب قرار نمی داد. در حقیقت این امور به تقوای انسان کمک می رساند و او را پله پله به سوی مراتب کمال سوق می دهد. هیچ یک از ما دوست نداریم وقتی با شخصی در حال گفتگو هستیم، وی به جای دیگری توجه کند و این را نوعی کم معرفتی می شماریم. خوب است حتی هنگام خواندن دعاهای مستحب این را بدانیم که در محضر الهی و مشغول گفتگو با او هستیم و معرفت و ادب حضور اقتضا می کند که از گسستن مناجات الهی بپرهیزیم.
26- بازگشت از گناهان
هر انسان غیرمعصومی خواه ناخواه به وسوسه های شیطانی، شهوات نفس و تمایل به دنیا و زر و زیور آن مبتلاست، در این میان برخی بیشتر در ورطه گناه و اطاعت هوای نفس می افتند و عدّه ای کم تر. مهم آن است که انسان پس از آنکه ناخواسته به ورطه گناه افتاد و خطایی از او سر زد خود را مقصر بداند و به توبیخ و محاسبه نفس بپردازد و از درگاه الهی و کرم بی منتهای او طلب آمرزش نماید. در این صورت میزان سیئات او به مراتب کم تر خواهد بود و خدای متعال به او توفیق توبه و بازگشت عنایت می فرماید. اما کسی که همیشه و در همه حال نسبت به خود خوش بین و از خود راضی است و به همه گفتارها، کردارها، انجام دادن ها و خودداری کردن های خود به دیده حسن ظن می نگرد، بیشتر در معرض خطا و گناه است و کم تر توفیق کارهای نیک و عاقبت به خیری را خواهد داشت.
27- نتایج اعمال
شایسته است که انسان از خدای متعال پروا داشته باشد و در هر گناه خرد و کلانی طاعت و تقوای الهی را رعایت کند. باید همیشه این نکته را مدنظر داشته باشیم که بین رفتار ما و نتایج حاصل از اعمالمان نوعی همانندی وجود دارد. به عبارت دیگر کسی که اهل خیر و نیکی است خیر می بیند و آن که در پی بدی ها باشد، نتایج بد اعمالش در دنیا یا آخرت دامن گیرش خواهد شد. بنابراین، افراد باتقوایی که از خدای عزوجل پروا می کنند، در دنیا و آخرت ثمرات نیکی در انتظارشان خواهد بود.
28- گناهان را کوچک نشماریم
هیچ یک از گناهان را کوچک نشمارید. معصیت هایی چون دروغگویی، غیبت، سخن چینی، تهمت، تجسس، بدگمانی به دیگران و دیگر گناهانی که ممکن است آدمی در پی وسوسه شیطان بدان دچار شود، همگی معصیت خداست و هیچ کدام را نباید خرد و بی اهمیت تلقی کرد. همان طور که هیچ کار نیکی اعم از دعا، تکبیر، حمد خدا، ذکر لا اله الا الله، تسبیح حق، صله رحم، هدیه خریدن برای خویشاوندان و دوستان و ... را نباید کوچک شمرد؛ زیرا چه بسا خشنودی خدای سبحان در چنین طاعاتی نهفته باشد. پس بکوشید هیچ یک از طاعات یا گناهان را سبک و کوچک نشمارید و به همه اوامر و نواهی الهی التزام کامل داشته باشید.