1- حرمتی بالاتر از کعبه
«المؤمن اعظم حرمة من الکعبة؛ حرمت مؤمن و ارزش او نزد خدای متعال از کعبه بیشتر است». کعبه در فرهنگ اسلامی اهمیت بالایی دارد و خدای متعال آن را خانه خود خوانده است. البته شکی نیست که خدا نیاز به مکان ندارد و نسبت دادن به خدا به اصطلاح نسبت و اضافه تشریفی است، یعنی خدای متعال این مکان را به نام خود قرار داده و بدین واسطه آن را شرافت بخشیده است، در شرافت و اهمیت و عظمت کعبه همین بس که تمام انبیا و اولیا و امامان و مؤمنان باید دور این خانه بچرخند و طواف کنند. ولی کعبه با وجود این اهمیت فوق العاده ارزشش نزد خدای متعال به اندازه ارزش مؤمن نمی رسد و مؤمن به مراتب ارجمندتر و عزیزتر و با ارزش تر از کعبه است. از این رو به شما سفارش می کنم هیچگاه به مؤمنی توهین نکنید و موجب هتک حرمت و ریختن آبروی او نشوید. مرحوم میرزای شیرازی بزرگ صاحب تنباکو حدود صد سال پیش در سامرا زندگی می کرد و مرجع تقلید عموم شیعیان در زمان خود بود و در شهرهای گوناگون وکیل داشت. یکی از تجار وکیل ایشان در بغداد بود. روزی شخصی نزد میرزا آمد و برای حاجتی از ایشان مقداری پول طلب کرد، ایشان حواله ای به دست او دادند تا آن را نزد وکیل شان در بغداد ببرد و بگیرد. مبلغ حواله چهار لیره بود و هر لیره در آن زمان بیش از هفت یا هشت گرم طلا بود، به طوری که با ده الی دوازده لیره می شد خانه ای معمولی خریداری کرد، آن مرد حواله را گرفت و مبلغ چهار لیره را با مهارت و ظرافت دستکاری کرد و به چهارصد لیره تبدیل نمود. این مبلغ معادل بیش از دو کیلو طلا بود و مبلغ هنگفتی به شمار می رفت که تا آن زمان میرزا چنین حواله ای را برای وکیل نفرستاده بود، لذا وکیل میرزا با دیدن حواله و مبلغ گزاف آن دچار تردید شد و شک کرد اما به روی آن مرد هم نیاورد؛ چراکه ممکن بود مبلغ حواله درست باشد و مصمم شد تا قاصدی نزد میرزا بفرستد و از صحت مبلغ حواله مطمئن شود. وکیل میرزا خطاب به مرد گفت: فعلاً این مبلغ موجود نمی باشد، اگر می توانی دو روزی در کاظمین [که نزدیک بغداد است] توقف کن و سپس نزد من باز گرد و پولت را بگیر، آن مرد نیز چنین کرد و در این فاصله تاجر قاصدی تیزرو نزد میرزا در سامرا [که در صد کیلومتری بغداد است] فرستاد تا از صحت حواله اطمینان حاصل کند. میرزا حواله دست کاری شده را دید و گفت: این حواله را من فرستاده ام. پس از چند روز آن مرد نزد وکیل میرزا باز گشت و مبلغ حواله (چهار صد لیره) را دریافت کرد. از این ماجرا مدت زیادی گذشت و آن مرد گمان می کرد میرزا از ماجرای دست کاری حواله بی خبر است. روزی به دیدار میرزا رفت و عده ای را نزد او یافت، هنگامی که می خواست برخیزد میرزا از او خواست اندکی بماند وقتی خلوت شد میرزا گفت: آن ورقه حواله را نزد من آوردند و دیدم دستکاری شده بود، من آبرویت را نزد آن تاجر نریختم و تحمل کردم ولی ممکن است کس دیگری تحمل نکند، لذا دیگر این کار را تکرار نکن».
میرزای شیرازی در این ماجرا حاضر شده اند از سیصد و نود و شش لیره بگذرند ولی آبروی یک مؤمن ریخته نشود با وجود اینکه می توانستند با این مبلغ ده ها نیازمند دیگر را تأمین کنند. توجه داشته باشیم که مؤمن در اینجا فقط به معنای سلمان و ابوذر نیست بلکه هرشخصی که نماز می خواند و روزه می گیرد مؤمن است.
یکی از کلیدهای موفقیت این است که سعی کنیم هیچ گاه آبروی کسی را نریزیم و بدانیم که ارزش مؤمن نزد خدا از کعبه نیز بیشتر است.
2- ثمره ایمان به خدا
ایمان به خدا و اعتقاد مایه کنترل انسان است. یکی از بهترین راه کارها برای کاهش جرائم فردی و اجتماعی تقویت باورهای عمیق دینی و افزایش فرهنگ مذهبی در همه سطوح جامعه به ویژه در میان جوانان است. جوانی که با این باور بزرگ شود که خدا به تمام جزئیات اقوال وافعال او داناست، هیچ گاه دچار لغزش نمی شود. چنین افرادِ خداباوری در برخورد با اموال و اعراض مردم امانت داری و پاکدامنی به خرج می دهند و دامن خود را به گناه و ستم نمی آلایند.
3- رسیدن به مقامات بالای ایمان
همه امور ارزشمند با دشواری و چشم پوشی از برخی لذات همراه است و مقامات والای ایمانی نیز مستلزم تلاش و زحمت است. بنابراین دست یافتن به چنین مقاماتی محال نیست و کسی که بهای آن را بپردازد، بدان دست خواهد یافت. کسی که صادقانه تصمیم بگیرد راه تقرب به خدا را بپوید و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکند، البته خدای متعال نیز او را وا نمی نهد و در این راه او را یاری خواهد نمود. کسانی که موفق نشده و به هدف نرسیده اند، در واقع تصمیم قاطع و واقعی نگرفته اند.
4- ملاک برتری
در حدیث نبوی آمده است: «إنَّ أَکْمَلَ المؤْمِنینَ إِیماناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقَاً؛ کامل ترین ایمان را مؤمنانی دارند که اخلاقشان [از دیگران] بهتر است». ایمان مهم ترین ملاک مورد پذیرش خدای متعال در دنیا و آخرت و مهم ترین شرط موفقیت در دو جهان است. در عین حال ایمان دارای درجات و مراتب گوناگون و متفاوتی است و حتی از مرتبه والای ایمانی که ویژه کاملان است نیز مرتبه بالاتر و کامل تری وجود دارد. ملاک کمال ایمان براساس حدیث شریف نبوی حسن خلق است؛ بدین معنا از دو انسانی که در شرایط یکسان قرار دارند مثل دو زن یا دو مرد آن یک در ترازوی ایمان کفه ای سنگین تر دارد که در اخلاق از دیگری پیش تر باشد. ممکن است دونفر هردو مؤمن و خوب باشند ولی آن که اخلاق بهتری دارد خوب تر است و هنگام عرضه نامه اعمال هفتگی وی به بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف بیشتر موجبات خرسندی ایشان را فراهم می نماید.
5- از علامات ایمان
در حدیث شریفی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وارد شده است: «لایستکمل المرء الإیمان حتی یحبّ لأخیه ما یحبّ لنفسه؛ ایمان آدمی زمانی کامل می شود که برای برادر مؤمن خود همان را بخواهد که برای خودش می پسندد». نفی و استثنای موجود در این حدیث افاده حصر می کند و از جمع میان این حدیث و دیگر ادله شرعی دریافت می شود مؤمنی که از درجات بالای ایمان برخوردار است برای برادر ایمانی خود همانی را می پسندد که برای خود می خواهد.
تعبیر «رجل» و مرد در این حدیث خصوصیتی ندارد و منظور از «اخ» هم فقط مردان و ذکور نیستند؛ چراکه مردان مؤمن همگی با هم برادر و زنان با ایمان همگی خواهر یکدیگرند و مشمول این حدیث شریف نبوی می باشند، خواه خویشاوند و محرم هم باشند و خواه با همدیگر پیوند خویشاوندی نداشته باشند. بر این اساس مرد برای همسرش باید همان چیزی را بپسندد که برای خود می پسندد و همین طور زن نسبت به شوهر خود باید چنین باشد و انسان باید نسبت به همه مؤمنان اعم از خویشاوندان، بیگانگان، همکاران و حتی مسافران و زائران خیرخواه باشد و آنچه برای خود نمی پسندد برای آنان نیز نپسندد.
نماز و همین طور روزه، حج و ... همه ایمان نیست و فقط جزئی از آن را تشکیل می دهد، از این رو مؤمنی که می خواهد از ایمان کامل برخوردار باشد باید به همه اجزای ایمان پایبند باشد که یکی از مهم ترین این اجزا آن است که برای دیگران همان چیزی را بخواهیم که برای خود می خواهیم. مهم نیست که طرف مقابل به این صفت والا آراسته باشد، بلکه برای یک مؤمن مهم آن است که خود برای کسب این فضیلت و کمال بخشیدن به ایمانش تلاش کند.
6- بدترین مردم
در حدیث شریفی از مولای متقیان علی علیه السلام آمده است که می فرمایند: «المؤمن... نَفسُهُ مِنهُ فی عَنَاءٍ والنَّاسُ مِنهُ فی راحَةٍ؛ نفس مؤمن از او در سختی و مردم از او در آسایش اند» مؤمن واقعی کسی است که اجازه نمی دهد دیگران سختی و مشکلات را تحمل کنند، بلکه سعی می کند بار دشواری ها را خود به دوش کشد و دیگران آسوده باشند.
آسوده بودن مردم از مؤمن فقط بدین معنا نیست که در امانت خیانت نمی کند و دست به قتل و جز آن نمی زند، روشن است که این امور هیچ گاه از مؤمن سر نمی زند و آسوده خاطر بودن مردم از دست وی بدین معناست که مردم از زبان وی ایمن باشند؛ چراکه زخم زبان شدت و دردی به مراتب بیشتر از ضربت تیر و شمشیر دارد. از این رو می توان گفت هرچه دو صفت یادشده در این حدیث در کسی بیشتر باشد ایمان وی شدت و کمال بیشتری دارد.
در میان مردم کسانی ـ خواه درس خوانده و خواه بی سواد ـ وجود دارند که انسان هنگام ملاقات با آنان از ترس زبانشان در گفتارش دقت بیشتری می کند یا از ترس برخورد منفی آنان همه چیزهایی که در دل دارد را بر زبان نمی آورد. چنین افرادی که مردم از زبانشان می ترسند یا به همین سبب آنان را احترام می کنند در روایات نکوهش شده اند. آورده اند که روزی رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله نزد عایشه بودند که مردی اجازه ملاقات با حضرت را طلبید. حضرت فرمودند: چه بد مردی است او! عایشه به اندرون رفت و آن مرد نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد. آن حضرت هنگام سخن گفتن با او با گشاده رویی برخورد نمودند. وقتی از نزد حضرت رفت عایشه پرسید: چرا در اثنای سخن گفتن گشاده روییِ بسیاری به خرج می دادید؟ حضرت پاسخ دادند: بدترین بندگان خدا کسی است که از ترس بددهنی اش مردم از همنشینی با او بدشان بیاید. شایسته است هریک از ما نیز اهل تقوا و انصاف باشیم و در برخورد با همگان خشنودی خدای سبحان را در نظر بگیریم.
7- مرتبه کامل ایمان
در حدیث شریف نبوی آمده است: «لایؤمن أحدکم حتی یحبّ لأخیه ما یحبّ لنفسه؛ تا وقتی هرچه برای خود می پسندید برای دیگران نیز نپسندید، به [حقیقت] ایمان دست نخواهید یافت».
ایمان درجات متفاوت دارد و نفی ایمان در این حدیث شریف نبوی به معنای نفی مراتب بالا و والای ایمانی است. شایسته است که زنان و مردان مؤمن در عمل به این حدیث شریف هرچه برای خود دوست دارند، همان را نیز برای دیگران بپسندند. برای نمونه کسی که دوست دارد ازسوی دیگران مورد احترام واقع شود، دیگران عیوب و لغزش هایش را ندانند یا بدون آن که خواسته اش را بیان کند طرف مقابل آن را برآورده سازد، باید خود نیز در قبال دیگران چنین باشد و ضمن احترام نهادن به آنان از لغزش هایشان چشم بپوشد و حاجتِ صاحب حاجت را پیش از آن که چیزی بر زبان آرد برآورده سازد.
همسری که از ناحیه همسر خود رفتار احترام آمیز و محبت انتظار دارد خود نیز باید با احترام و مهر با وی رفتار کند. و به همین سان خویشاوندان و دوستان و همه افراد؛ چراکه مؤمنان همان گونه که در قرآن و روایت بدان تصریح شده است مانند یک پیکره اند.
عمل کردن به این حدیث شریف نبوی ترقی به درجات بالای ایمانی و مراتب والا را در بهشت به دنبال خواهد داشت. پس همه زنان و مردان مؤمن باید همت و عزم خود را به پایبندی به این صفت معطوف دارند و آن که عزم خود را جزم کند البته موفق خواهد شد.
8- تزلزل دل
اگر دل های ما حقیقتاً با خدای متعال ارتباط داشته باشد با دگرگون شدن دل های دیگر و برخی افراد ـ هرچند مقامات والایی داشته باشند ـ دستخوش دگرگونی و تزلزل نمی شود، اینکه گفته اند: «إذا زلّ العالم یزلُّ بزلّته العالم؛ اگر عالِمی دچار لغزش و خطا شود، جهانی به پیروی از او دچار لغزش خواهد شد» به جای خود کاملاً درست است اما امیدواریم ما از جمله کسانی نباشیم که لغزش های عالِمان موجب لغزش ما شود و بر ما اثر منفی بگذارد؛ زیرا چنین امری نشان دهنده سستی ارتباطمان با خدای سبحان است.
اگر کسی در نظر ما بزرگ ترین قدیس یا عابد بود و دچار لغزش گردید، نباید در بنیاد ایمانمان خدشه و خللی وارد آید؛ زیرا اگر چنین اتفاقی باعث سستی ایمانمان شد، نشان می دهد که ایمانمان اسمی بوده است، نه واقعی. این را بدانیم که خدای متعال به دل های ما می نگرد و به مقدار لیاقتمان به ما توفیق و قابلیت و سعادت ارزانی می دارد، زیرا خدای متعال «احکم الحاکمین» است و عطا کردن به شخص بیش از لیاقت و استحقاق او با اصل حکمت سازگاری ندارد.
9- تسری ایمان در تمام وجود
انسان مؤمن هرچند از نعمت های فراوانی در دنیا برخوردار باشد، این برخورداری در قیاس با تنعمات و برخورداری های بهشتی که در انتظار اوست هیچ و دنیای او در قیاس با آخرتش همانند زندان است. در مقابل انسان کافر هرچند در این جهان در رنج و محرومی و شدت باشد، زندگی دنیوی اش در قبال عذاب اخروی که در انتظار اوست به مثابه بهشت است.
یکی از مهم ترین وظایف مؤمن که باید بدان ملتفت و ملتزم باشد این است که ایمان خود را به قلب و تمام اعضا و جوارح و حتی اندیشه خود سرایت دهد و به ایمان زبانی بسنده نکند. به دیگر سخن مؤمن باید آموزه های ایمانی را در زندگی شخصی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی وعلمی خود به اجرا بگذارد و آن را در تمام شئون و ابعاد زندگی حاکم سازد؛ زیرا ایمان جامع است که نعیم جاودان اخروی و بهشت برین را برایش به ارمغان می آورد؛ همان بهشتی که چشم روزگار مانند آن را ندیده و هیچ گوشی وصف آن را چنان که باید نشنیده و حقیقت آن به دل کسی خطور نکرده است. دست یافتن به چنین مقاماتی هرچند آسان نیست، با عزم و تصمیم و توکل شدنی است.
10- از صفات مهم مومنان
در حدیث شریف وارد شده است: «ینبَغی لِلمُؤمِنِ أَن یکونَ... بَدَنُهُ مِنهُ فی تَعَبٍ وَالنّاسُ مِنهُ فی راحَةٍ؛ جسم مؤمن باید از او در سختی باشد و مردم از [دست و زبان] وی ایمن و آسوده باشند». یکی از صفات برجسته زنان و مردان مؤمن این است که همیشه سعی می کنند خستگی ها، مشکلات و ناراحتی ها را برای خود و بدنشان بخرند، ولی به دیگران ناراحتی را منتقل نکنند. انسان مؤمن کسی است که مردم از دست و زبان و کردار و موضع گیری او کم ترین هراس و نگرانی ای ندارند و جز نیکی از او انتظاری نمی رود. غرض اینکه هرگاه مشکلی برای انسان مؤمن پیش آمد که یا باید به جان بخرد یا بر دیگران تحمیل کند، البته مشکل را به جان می خرد و جز آسودگی برای مردم نمی خواهد.
این رتبه ناظر به درجات بلند ایمان است که عده اندکی از آن بهره مند می شوند، ولی در برخی روایات آمده است کسی که فاقد این ویژگی باشد مؤمن حقیقی نیست. شایسته است که برای دست یافتن به چنین مقاماتی تمرین کنیم و بکوشیم در گفتار و کردارمان جز خیر و نیکی از ما سر نزند و مردم از ما ایمنی کامل داشته باشند. این کار هرچند با دشواری همراه است، در سایه تمرین و توکل و تصمیم جدی سختی های آن هموار می گردد.
11- از صفات مومنان
هرکس در حال خشم مبتلا به نوعی تألم خاطر می شود و همه مردم در این نقطه مشترک هستند، ولی مهم آن است که انسان اجازه ندهد این حالت تألم از درون او به بیرون سرایت کند و باعث تألم خاطر اطرافیان شود.
در روایت شریفی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله آمده است: «المؤمن نفسُهُ منه فی تعب والناسُ منه فی راحةٍ؛ مؤمن چنان است که نفس وی از او خسته و دل آزرده و مردم از او در ایمنی و آسایشند».
کم ترین برداشتی که می توان از این روایت داشت این است که مؤمن در هنگام ناراحتی و غضب خشم خود را به اطرافیان سرایت نمی دهد و پیوسته بردبار و صبور است.
12- از ویژگی های یک مسلمان
«المسلمُ من سَلِمَ النّاسُ من یدِهِ ولسانِهِ؛ مسلمان کسی است که مردم از دست و زبان وی ایمن باشند».
این حدیث شریف نبوی به صورت: «المسلم من سَلِمَ المسلمون یدِهِ ولسانِهِ مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان وی ایمن باشند» نیز آمده است و در حقیقت از نظر علمی میان این دو حدیث تعارضی وجود ندارد.
اسلام عبارت از سلامت دنیوی و اخروی انسان در همه ابعاد است. یکی از وجوه این سلامت آن است که دیگران پیوسته از گزند زبان و آسیب دستان مسلمان ایمن باشند. درحقیقت سلامت مسلمانان و غیرمسلمانان از دست و زبان شخص ناظر به مرتبه والایی از مسلمانی است.
ممکن است گفتن یک سخن به یک شخص عادتاً ناراحت کننده نباشد ولی همسایه یا شخص دیگری از شنیدن آن ناراحت شود. در این صورت شایسته است که آن سخن ـ هرچند به نظر ما آزاردهنده نیست ـ درقبال آن شخص گفته نشود تا اسباب رنجش او فراهم نگردد. مهم آن است که اطرافیان از سخنان و مواضع ما بیمناک نباشند.
هرچند این کار فوق العاده دشوار است ولی توکل برخدا و عزم جدی آن را آسان می سازد. بدین ترتیب که انسان پس از توکل برخدای متعال عزم خود را جزم کند تا همه کسانی که با او زندگی می کنند از آسیب و گزند دست و زبانش در آرامش و ایمنی کامل باشند و همسر، فرزندان، همسایگان، همکاران، بستگان و ... هیچ گونه واهمه ای از او نداشته باشند و احتمال هیچ گونه آسیب و زیان و خیانت و فریبی از وی را ندهند. کسی که بر چنین کاری عزم کند و بر خدا توکل نماید موفق خواهد شد. خدای متعال بخش عمده توفیق را در عزم قرار داده و فرموده است: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ؛ چون برکاری عزم کردی بر خدا توکل کن».
همان طور که ما دوست داریم در فضایی آرام و ایمن زندگی کنیم و آزاری از ناحیه هیچ کس به ما نرسد، دیگران نیز به همین نسبت دوست دارند از گزند ما ایمن باشند. پس شایسته است که این حالتِ ایمنی را نسبت به خود در افراد دیگر ایجاد کنیم. در روایت آمده است هرگاه در آخرالزمان کسی باایمان از دنیا برود و دیگران از آزار وی ایمن باشند فرشتگان الهی دچار شگفتی می شوند؛ زیرا این کار دشواری است که انسان در آخرالزمان عمری را با بستگان و خانواده و دوست و آشنا و غریبه سپری کند ولی دیگران از وی آزرده نشوند.
13- حق همسایه
در روایات فراوانى آمده است كه یكى از شروط ایمان آن است كه همسایگان از آزار شخص در امنیت باشند: «إن المؤمن من أمن جاره بوائقه؛ مؤمن كسى است كه همسایه او از آزار او ایمن باشد».
«جار» در چنین مواردى صرفاً به معناى همسایه نیست. كسى كه در قطار یا هواپیما یا سر سفره طعام كنار انسان نشسته است، همسایه او شمرده مى شود و مشمول حكم حدیث فوق است. هر كس كه به نوعى در جوار انسان است جار اوست، چه در وسایل نقلیه چون قطار و هواپیما و چه در مجلس ختم و جشن و چه بر سر سفره یا هر جاى دیگر.
نكته لطیف در این حدیث آن است كه نفرموده اند به همسایه آزار نرساند؛ بلكه فرموده اند همسایه از آزار و شر او ترسان نباشد و احساس امنیت كند. فرق است میان این كه آزار ما به دیگران نرسد و این كه دیگران از آزار ما در ایمنى و آسایش كامل باشند، معناى دوم بسیار لطیف تر و در عین حال نشان دهنده تكلیفى سنگین تر است. مؤمن چنین نیست كه فقط آزار نمى رساند، بلكه چنان است كه هم جواران او كم ترین احتمالى هم نمى دهند كه از ناحیه او به آنان آزارى برسد و از بابت او خیالشان راحت است و ایمنى كامل دارند.
براى تقریب به ذهن فرض كنید در قطار یا مجلس روضه یا جاى دیگرى كسى تا صبح بغل دست شما مى نشیند بدون اینكه آزارى به شما برساند و رفتارش به گونه اى است كه چنین احتمالى درباره او نمى رود. از این رو به آسودگى شب را به صبح مى رسانید، ولى تصور كنید در مجلسى كسى را مى بینید كه برخورد ناگهانى و ناشایستى با كسى مى كند، طورى كه شما وحشت مى كنید و حواستان را جمع مى كنید تا مبادا بین شما و او نیز چنین برخوردى رخ دهد. مجاوران چنین كسى از دست و زبان او ایمنى ندارند و هر آن ممكن است براى كسى ـ با دلیل یا بى دلیل ـ مشكلى ایجاد كند، در حالى كه نفر اول مجاورانش از او احساس امنیت دارند. یكى از شروط مؤمن آن است كه به گونه اى نباشد كه فرد مجاور او از او بترسد.
14- آدم شدن!
گویند كسى به شیخ انصارى گفت: «عالم شدن چه مشكل، آدم شدن محال است».
ایشان فرمودند: آن طور نگویید، بلكه بگویید: «عالم شدن چه مشكل، آدم شدن چه اشكل!».
شاهد در این حكایت این است كه مجتهد شدن و آدم شدن از محالات عادى است (در برابر محالات عقلى). انصافاً تحصیل آدمیت كار دشوارى است و بدون تصمیم جدى و عزم پولادین و یارى خداى متعال و اهل بیت علیهم السلام شدنى نیست. تحصیل ملكات اخلاقى چون رضامندى و تسلیم هرچند بسیار دشوار است، با عنایت خداى تعالى و یارى اهل بیت علیهم السلام و تمرین و كوشش و مراقبت و محاسبه نفس شدنى است.
در روایت آمده است: شخصى به امام حسن علیه السلام عرض کرد: ابوذر مى گفت: فقر نزد من بهتر از توانگرى و بیمارى نزد من از بهبود بهتر است.
حضرت در پاسخ او فرمودند: «خدا ابوذر را رحمت كند، اما من مى گویم: كسى كه به حسن انتخاب خدا تكیه كند، هیچ گاه حالتى غیراز آنچه خدا برایش برگزیده تمنا نمى كند».
حضرت ابوذر را تكذیب نكرد، زیرا او به راستى در پى ثواب و فضیلت بیشتر بود. اگر روایاتى را كه در وسائل الشیعه، بحارالانوار، مستدرك الوسائل و جامع احادیث الشیعه در باب بیمارى و پاداش هایى كه خداى تبارك و تعالى براى مریض قرار داده است بنگریم، چه بسا بیمارى را بر تن درستى ترجیح دهیم و دوست بداریم بیشتر اوقات بیمار باشیم. بى شك همه ابتلائات مؤمن براى او پاداش الهى در بردارد و همگى نزد خداوند محفوظ است. فقر و بیمارى نیز در همین شمار است و مؤمنى كه در دنیا گرفتار فقر یا بیمارى است، بابت این فقر و بیمارى نزد خداوند پاداش خواهد داشت. مى توان گفت: آن شخص كه بیمارى را بر تن درستى ترجیح مى داد، دوراندیش و آخرت نگر بود و به دلیلِ همین دوربینى و آخرت نگرى بود كه چنین ابتلائاتى را بر عافیت ترجیح مى داد، اما از سخن او بهتر و از دیدگاه او روشن تر و والاتر سخن و دیدگاه حضرت بود كه به او فهماند كه ما یكسره به قضاى الهى دل سپرده ایم و از میان بى نوایى و توانگرى و بیمارى و تن درستى آن را خوش مى داریم و مى پسندیم كه مورد پسند و خوشایند پروردگار ماست. این دیدگاه والا و این بینش عمیق اوج رضامندى است كه هركس را بدان راه نیست. انصافاً اهل بیت علیهم السلام مصابیح الدّجى (چراغ هاى شب افروز) اند. اگر رهنمودهاى روشنى بخش اهل بیت علیهم السلام نبود به راستى انسان و خلقت ناقص و آفرینش انسان ـ با این استعداد و عقل و عواطف ـ لغو بود، چراكه بشر بدون راهنمایى این بزرگواران یا به كژراهه افراط فرو مى افتاد یا بیراهه تفریط را مى پیمود و در كشاكش میان عقل و نفس (یا به تعبیر روایات جنود عقل و جنود جهل) راه به جایى نمى برد.
در روایت پیش گفته اگر فرمایش حضرت نبود، چه بسا بسیارى از ما مى گفتیم ترجیح دادنِ بیمارى بر سلامت نهایت زهد و بى رغبتى به دنیاست. در حالى كه دیدیم در مكتب اهل بیت علیهم السلام این سخن پذیرفته نیست و در مرام و شیوه آن بزرگان تسلیم شدن به مقدرات تلخ و شیرین الهى اصل است. انصافا اگر آموزش هاى اهل بیت نبود ما هرگز بدین آموزه هاى بلند و نورانى راه نمى بردیم. مؤمنى كه در این مكتب انسان ساز و با این تعالیم نورانى پرورش یافته باشد، به خدا نمى گوید: چون فضیلت فقر بیشتر است، ما را فقیر ساز یا تقدیر ما را بیمارى و بلا قرار ده تا پاداش ما افزون تر و كلان تر باشد. در این مكتب مومن تسلیم فرمان خدا و رسول صلی الله علیه وآله است و به هرچیز كه خدا برایش مقدر كند ـ تلخ باشد یا شیرین ـ یكسره خشنود است.
چنین مؤمنى اگر تن درست باشد، خدا را شاكر است و اگر بیمار باشد راضى. این مطلب نیز گفتنى است كه چنین مؤمنى اگر مریض مى شود، نه از سر پرخورى و شكم پرستى و هوس بازى و كوتاهى در حفظ سلامت است. اگر كسى براثر كوتاهى و افراط و تفریط ناخوش شود، این بیمارى با بیمارى مورد نظر ما تفاوت دارد و نمى تواند مصداق «رضى الله» باشد. مؤمن مواظب جان خویش است و سلامت خود را مراعات مى كند، امّا اگر با این حال دچار ناخوشى شد، به تقدیر الهى خرسند است.
بسیارى از ما واجبات و محرمات و مستحبات و مكروهات را رعایت نمى كنیم و براثر نافرمانى خدا گرفتار توابعى چون بیمارى مى شویم و مى پنداریم خدا ما را بیمار كرده است! حال آنكه این باور از بن نادرست است. خداى متعال مى فرماید:« مَّآ أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَة فَمِنَ اللهِ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَیئَة فَمِن نَفْسِكَ؛ هر چه از خوبى ها به تو مى رسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مى رسد از خود توست».
مختصر اینكه در خیلى از اوقات ناخوشى هاى ما نتیجه بى مبالاتى ها و كوتاهى هاى خود ماست. در چنین مواردى كه افراد خود مقصرند، «رضى الله» چندان جایى ندارد، بلكه ـ چنان كه گفتیم ـ انسان باید به تمام وظایف خود عمل كند و به جسم خود ستم روا ندارد و اگر با این وجود دچار ناخوشى شد، یكسره سرسپرده و دل سپرده به مقدرات الهى باشد.
در روایت پیش گفته اگر به جاى امام معصوم زاهدى قرار داشت كه اندیشه اش را از سر چشمه وحى نگرفته بود، بى شك عقل او به این سخن ناب و این پاسخ نغز و درخور و ژرف نمى رسید. ایراد دیگرى كه بر این زهدورزى هاى دور از مكتب اهل بیت علیهم السلام و این پارسایى هاى نابرخواسته از وحى وارد است، بى توجهى به نعمت هاى الهى و كاربرد آخرتى آنهاست. درست است كه بیمارى فضیلت و ثواب دارد، ولى از آن طرف بسیارى از حسنات نیز فقط در پرتو تن درستى و عافیت صورت مى پذیرد. چنان كه بیان شد كوچك ترین اختلال و بیمارى در یكى از اعضاى بدن كه دهان است انسان را از چه بركات و توفیقاتى محروم مى سازد. پس چنین نیست كه نعمت تن درستى فضیلتى ندارد، بلكه مؤمن از نعمت تن درستى در راه اطاعت فرمان الهى حداكثر استفاده را مى برد، ولى اگر ناخواسته از برخى توفیقات بى بهره گردید، راضى و قانع و شاكر است. چنین كسى در هر حال در پى انجام دادن فرمان خدا و رسول صلی الله علیه وآله و در هر حال تسلیم فرمان او و راضى به مقدرات اوست. هم از این روست كه به هنگام بیمارى هرچند از بسیارى توفیقات محروم است، ولى خدا فضیلت ها و پاداش هایى از نوع دیگر روزى او مى كند.
مختصر اینكه فرجام سخن و سخن فرجامین همان است كه حضرت فرمود و البته به وحى الهى مستند است: مؤمن باید تسلیم محض فرمان خدا و راضى به تمام مقدرات تلخ و شیرین الهى باشد و یكسره دل و جان به مشیت الهى بسپارد.
15- دقت در نظام آفرینش
یكى از كتاب هاى آمارى را مى خواندم. در آن آمده بود ستاره شناسان هرچه بیشتر وارد جهان ستاره ها مى شوند و نظم و كیفیت آفرینش را مى بینند، ایمان شان به خدا بیشتر مى شود و عموماً كسانى كه در این حرفه به تخصص رسیده اند، كافر و بى ایمان نیستند و اگر داستان زندگى و باورهاى این ستاره شناسان را در یك جا گردآورى كنند، كتابى مى شود خواندنى و زیبا.
گاه ستاره شناسى پس از پنجاه ـ شصت سال كاوش در آسمان به خدا ایمان مى آورد، اما هیچ گاه عالم مؤمن كافر نمى شود و از وادى ایمان به برهوت كفر نمى رود؛ زیرا فرد ملحد به سبب خطایى كه فكر و عقل او را تسخیر كرده، كفر مى ورزد، اما پس از تأمل و تدبر در آفرینش و آفریدگار، خدا را با درك و عقل خود مى بیند.
16- نشانه ایمان
كوشش انسان براى به فعلیت درآوردن دریافت هاى خود از مواهب الهى دلیل ایمان و باورمندى اوست. در همین معنا روایات متعددى وجود دارد كه بنا به منطوق آن ها در صورتى ایمان انسان كمال مى یابد كه از اوصافى برخوردار باشد و در غیراین صورت به نسبت ویژگى هاى ناداشته ایمان او ضعیف و ناقص است. در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است: «ینبغی للمؤمن أن یكون فیه ثمان خصال : ... نفسه منه فی تعب والناس منه فی راحة ...؛ مؤمن باید از هشت خصلت برخوردار باشد: ... خویشتن را در سختى نگاه مى دارد، ولى مردم از وجودش در آسایش اند».
مسلّم این كه اگر آن سان كه در روایت فوق آمده است نباشیم، ایمان مان ناقص است و آن گونه كه باید در كسب رحمت و فضل خدا موفق نبوده ایم. انسان به دلیل نابرخوردارى از صفات مؤمنان با ستم به دیگران و اعمالى دیگر مرتكب حرام هم مى شود و هیچ عذر و بهانهاى هم نخواهد داشت.
در صورتى كه در راه كسب ویژگى هاى مؤمنان نكوشیم و خویش را بدان صفات زینت ندهیم، بى تردید همیشه در معرض خطر گرفتار شدن به ستمگرى و تعدى نسبت به دیگران قرار خواهیم داشت، زیرا انسان خصلتى اجتماعى دارد و همه روزه صدها بار با افراد خانواده بستگان و دیگر افراد جامعه برخورد می کند. فراتر از این اگر كسى رئیس كارخانه، شركت، اداره و جز آن باشد، به طبیعت حال با افراد بیشترى برخورد خواهد داشت. چنین فردى در مقام سرپرست خانواده، رئیس شركت و ... اگر به عدالت و انصاف با زیردستان و عائله خود رفتار كند، از عهده امتحان الهى - كه در قالب مقام و قدرت بدو عرضه شده - به نیكى برآمده و سعادتمند شده است، زیرا به خوبى توانسته صفات مؤمن بودن را در خود تحقق بخشد. در مقابل اگر -خداى ناكرده- نسبت به زیردستان ستم روا دارد، فرجامى بد براى خویش رقم زده است.
در روایتى از امیرمومنان حضرت علی بن ابی طالب علیهماالسلام آمده است: «من وُلی رقاب عشرة من المسلمین ولم یعدل فیهم، حشره الله یوم القیامة ویداه مغلولتان إلى عنقه، فلا یفكهما إلاّ عدله فی الدنیا؛ كسى كه [به هر دلیل، خواه به جهت توان مالى یا موقعیت اجتماعى یا امرى دیگر] بر ده نفر از مسلمانان حكومت كند، اما با آنان به داد رفتار نكند، در روز قیامت در حالى كه دستانش بر گردنش بسته شده است محشور خواهد شد و جز دادگرى اش در دنیا چیزى او را آزاد نخواهد كرد».
البته حبسى كه براى چنین فردى در نظر گرفته مى شود، توأم با شكنجه نبوده، صرفاً به منظور ایجاد محدودیت براى اوست. چنین بیاناتى از یك عالم معمولى یا مصلح اجتماعى با اندوخته ناقص علمى نیست، بلكه آموزه و سخن پاكان و معصومانى است كه جز براساس حق چیزى نگفته، آخرت را آن سان كه هست توصیف مى كردند.
17- زیرک بودن مومن
روایات معصومان علیهم السلام از زیركى مؤمن مكرر یاد كرده است ازجمله سخن پیامبر صلى الله علیه وآله كه فرموده اند: «المؤمن كیسٌ فَطِن؛ مؤمن زیرك و دانا و بااحتیاط است».
حقیقت این است كه تمام اوصاف انسان ها تبلور دارد و مؤمن كامل نیز از این قاعده مستثنا نیست و لذا باید زیركى و دانایى خود را كه از اوصاف برجسته اوست به ظهور برساند. یكى از این موارد مطلبى است كه در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده و آن این كه مؤمن باید خویشتن را در سختى نگاه دارد تا مردم از گزند او در امان باشند. مثلاً انسان با افرادى بافرهنگ و سلیقه هاى گوناگون سر و كار دارد. حال امر دایر بین این است كه خود را در فشار قرار دهد یا اطرافیان خود را. به یقین باید سختى را براى خود بخواهد و اگر كسى بگوید آیا همیشه باید برخود سخت بگیرم؟ پاسخ «آرى» است، زیرا در این صورت است كه نهاده هاى ایمان در انسان تبلور مى یابد. ما به عنوان مسلمان و امت پیامبر صلى الله علیه وآله و پیرو خاندان رسالت باید از آن بزرگان الگو بگیریم و این سخن الهى را سرلوحه كار خود قرار دهیم كه مى فرماید: « لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ یرْجُوا اللهَ وَ الْیوْمَ الْأَخِرَ؛ قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیكوست؛ براى آن كس كه امید دارد به خدا و روز دیگر».
در این آیه شریفه از سوى خداى منان مورد خطاب قرار گرفته ایم كه اگر به رحمت خدا و آخرت امید بسته ایم باید در تمام كارها به ویژه در پرهیز از آزار مردم و تحمل ناهموارى هایى كه از سوى مردم به ما مى رسد، حضرت رسول اكرم صلى الله علیه وآله را الگوى خویش قرار دهیم.
كسى كه راه پیامبر صلى الله علیه وآله و پیشوایان معصوم علیهم السلام را مى پیماید، بارزترین مصداق خردمندان است، زیرا درمى یابد به چه وسیله و از چه راهى به تجارتى سودمند كه خیر دنیا و سعادت آخرت در آن است دست یابد. آن گاه است كه به پیروى از پیشوایان بزرگ اسلام و به فرموده امام صادق علیه السلام «نفسه منه فی تعب والناس منه فی راحة؛ خود از دست خود در زحمت و سختى است و مردم از او در آسایش اند».
كلمه «ناس» در روایت شامل همگان مانند: زن و فرزند، خویشاوندان، مردم كوچه و بازار، اربابرجوع و جز آنان مى شود. در روایت كلمه «ناس» آمده و نه «مؤمنون» و از این استفاده مى شود كه شرط كمال ایمان این است كه حتى غیرمسلمانان ازجمله: مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان از گزند انسان مؤمن در امان باشند. البته بعضى امور ممكن است از نظر انسان طبیعى باشد، اما همین موارد موجب آزردگى اطرافیان مى شوند و این برخلاف شرطى است كه در روایت آمده است. به عنوان مثال انسان خوراكى را مى پسندد كه خانواده و اطرافیان او آن را نمى پسندند. در این صورت انسان مؤمن بر خود سخت گرفته، بر خلاف میل و سلیقه خود - والبته در موارد حلال نه حرام - با تمایل آنان همراه شده، آنچه آنان دوست دارند و مى خورند همان را میل مى كند. در این باره امام صادق علیه السلام از پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله نقل كرده اند كه فرمودند: «المؤمن یأكل بشهوة أهله والمنافق یأكل أهله بشهوته؛ مؤمن به میل و اشتها (سلیقه)ى خانواده اش مى خورد و منافق خانواده اش به میل او غذا مى خورند».
براى كمال یافتگى در ایمان باید تا این اندازه خواسته مشروع دیگران را لحاظ داشت و به منظور رعایت حال آنان تن به سختى و ناملایمات داد. در باب شراكت و موارد مشابه آن نیز انسان مؤمن اسیر تمایلات خویش نشده و هرگز به ظلم به دیگران تن نمى دهد و اگر با یك مسیحى، یهودى یا پیرو دیگر ادیان در كسب و كار شریك باشد، هرگز او را نمى فریبد، زیرا ایمان مهار بازدارنده انسان از تباهى و نامردمى است. چنین انسانى به گواهى روایات زیرك، خردمند و بااحتیاط است؛ زیرا نعمت هاى جاودانه آخرت را با كالاهاى فناپذیر دنیا تعویض نمى كند.
18- عبرت از دو برادر
در تاریخ و آثار اخلاقى ماجراهاى فراوانى نقل شده كه تماماً عبرت آموز و هشدار دهنده است، ازجمله آمده است: دو برادر بودند، یكى عائله مند و دیگرى مجرد. آن دو زمینى كشاورزى داشتند و در كاشت و برداشت شریك بودند. زمان درو فرا رسید و محصول را برداشتند و هریك سهم خود را جدا كردند. نیمه شبى برادر مجرد از خواب برخاست و با خود اندیشید كه برادر من عیال وار است و هزینه زندگى اش سنگین، اما من چندان خرجى ندارم. آن گاه بدون اینكه برادرش را از قصد خود آگاه كند مقدارى از سهم خود به سهم برادرش افزود. همان شب برادر بزرگ تر از خواب برخاسته، همانند برادرش در اندیشه شد كه بار خود را بسته است، اما برادرش در ابتداى راه است و لذا باید به او كمك كند. با این انگیزه به سراغ محصول خود رفت و مقدارى از آن را برداشت و به خرمن برادر افزود.
در این صورت مى بایست تفاوتى در حجم و وزن محصول آن ها به وجود نمى آمد؛ زیرا همان مقدار كه از خرمن خود كم كرده بودند به آن اضافه شده بود، اما شگفت انگیز اینكه هردو چون محصول خود را بررسى كردند سهم خود را بیش از آن چیزى یافتند كه بود. آن دو به وظیفه اخلاقى خود عمل كرده بودند، اما خداى متعال از نیت آنان آگاه بوده و بنا به وعده تغییرناپذیر «فَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ؛ پس هركه هم وزن ذره اى نیكى كند، [نتیجه] آنرا خواهد دید» هردو را در این جهان پاداش داد و در آخرت نیز از رحمت الهى برخوردار خواهند شد. البته پاداش اعمال در دنیا گاهى با تأخیر همراه است تا تفاوت میان كسى كه براى خدا كار مى كند و كسى كه براى پاداش كار مى كند معلوم شود، چراكه در صورت تأخیر در پاداش آنكه براى خدا كار مى كند و اطمینان ندارد كه خدمتش در دنیا جبران خواهد شد، با این حال براى خدمت به دیگران بى دریغ از آبروى خود و غیرآن هزینه مى كند.
مرحوم اخوى - اعلى اللَه درجاته - در تفسیر آیه ذكرشده آورده اند: انسانى كه به دیگران خدمت كند، افزون بر مقامات و پاداش هاى اخروى در این دنیا نیز پاداش خواهد گرفت.
اگر انسان خود را در زحمت بدارد و ناملایمات روزگار و بدرفتارى مردم را بر خود هموار كند، اما مردم و اطرافیان را از آزار خویش ایمن سازد، همانى خواهد بود كه معصومین علیهم السلام فرمودهاند و به گواهى آنان مؤمن خواهد بود.
19- ایمان مستودع
یكى از نشانه هاى كیفیت مطلوب عمل و ارتباط آن با قلب آن است كه آدمى با منحرف شدن كسانى كه در ایمان و تقوا و علم مقتداى وى هستند، دچار انحراف نشود و لغزش آنان تأثیرى بر عقیده و ایمان وى نگذارد، هرچند او ایمان و عقیده خود را مدیون آنان باشد. اگر چنین نباشد ایمان شخص «مستودع» و ناپایدار است و با فراز و فرود روزگار دستخوش دگرگونى مى شود. از امام جعفر صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» نقل شده است كه فرمودند: «فالمستقر ما ثبت من الإیمان، والمستودع المعار؛ منظور از مستقر ایمان ثابت و منظور از مستودع ایمان عاریتى و ناپایدار است».
روشن است كه ایمان نوع دوم ارتباط كاملى با قلب ندارد و در آن رسوخ نكرده است و چون این ایمان كیفیت مطلوب را ندارد نزد خداى متعال پذیرفته نیست.
20- مراتب ایمان
ایمان مراتب و درجاتی دارد، چنان که بهشت نیز از درجاتی خاص برخوردار است. این مطلب در روایات فراوانی بیان شده است. عالی ترین درجه ایمان آن است که مؤمن از دو ویژگی خاص ـ که گاه جمع کردن آن دو بسیار دشوار است ـ یعنی: خوف و رجا برخوردار شود، یعنی بایستی هرگاه عبادتی یا کار خیری انجام داد، که آن عبادت و عمل صالح موجب افزایش منزلت او نزد خدا می شود، هرگز مغرور نگردد و فریفته اعمال خود نشود. علاوه بر این بایستی هرگاه دچار معصیت یا گناهی شد از رحمت خدای سبحان مأیوس نگردد. بنابراین، مؤمن نه فریفته عبادتش می شود و نه به سبب گناهانش از رحمت خدا ناامید می گردد.
حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند: «مؤمن هرگز به ایمان حقیقی دست نمی یابد، مگر آنکه هم خائف باشد و هم امیدوار و هرگز خائف و امیدوار نمی شود مگر آنکه به خوف و رجای خود عمل کند». (اصول کافی، ج2، ص71، حدیث11).
21- دوری از گناه همراه با امید به مغفرت
هرگاه مؤمن در برابر گناهی قرار گرفت، با تمام اصرار و تأکید بکوشد که خدا را معصیت و نافرمانی نکند و این به سبب خوفی است که از خدای سبحان در دل خود دارد، خوف از این مطلب که شاید خدا از گناهش درنگذرد و این گناه او را نبخشد، یعنی با اعتماد به رحمت خدا نباید گناه کند و اگر مرتکب گناهانی شد، نباید چنین بیندیشد که به سبب این خوف خدای متعال گناهانش را نخواهد بخشید. در روایات ما آمده است که ابن ابی بکر نقل کرده است که روزی حضرت امام سجاد علیه السلام در حال طواف بودند که ناگاه نگاهشان به گوشه ای از مسجد الحرام افتاد و جماعتی را دید. آن حضرت سؤال کرد که این جماعت چه کسانی هستند؟ در پاسخ ایشان گفتند که این محمد بن شهاب زهری است که دچار اختلال در عقل شده و هیچ سخنی بر زبان نمی آورد. خانواده اش او را به اینجا آورده اند تا شاید با دیدن انبوه جمعیت زبان باز کند و چیزی بگوید. وقتی که امام سجاد علیه السلام طواف خود را تمام کردند نزد او رفتند و پرسیدند: تو را چه شده است؟ محمد بن شهاب زهری فوراً امام سجاد علیه السلام را شناخت و در پاسخ آن حضرت گفت: به ولایت و قدرتی دست یافتم و مرتکب گناه قتل شدم. پس از آن از ترس خدا دچار چنین حالتی شدم. امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: من بیشتر از گناهی که کرده ای از یأسی که تو از رحمت خدا داری برایت نگرانم. (یعنی یأس تو از رحمت خدا گناهش بیشتر است از ریختن خون انسان بیگناه). (مجموعه ورام، ج2، ص4).
22- خوف و رجا
تردیدی نیست که نمازگزاردن از علامات ایمان آدمی است، چنان که روزه داشتن و پرداختن زکات و خمس و سایر وظایف شرعی از واجبات به شمار می آیند و بر انسان واجب و از نشانه های ایمان انسان هستند، اما با این همه، بالاترین درجه ایمان آن است که مؤمن از رحمت و بخشندگی خدا مأیوس و نومید نشود و در هیچ حالی دچار ناامیدی نگردد و مع ذلک همیشه این خوف و هراس را در دل داشته باشد که شاید خدا مرا نبخشد و میان این خوف و آن رجا قرار داشته باشد.
23- حقیقت ایمان
مؤمن واقعی کسی است که اجازه نمی دهد دیگران سختی و مشکلات را تحمل کنند، بلکه سعی می کند بار دشواری ها را خود به دوش کشد و دیگران آسوده باشند.
آسوده بودن مردم از مؤمن فقط بدین معنا نیست که در امانت خیانت نمی کند و دست به قتل و جز آن نمی زند، روشن است که این امور هیچ گاه از مؤمن سر نمی زند و آسوده خاطر بودن مردم از دست وی بدین معناست که مردم از زبان وی ایمن باشند؛ چراکه زخم زبان شدت و دردی به مراتب بیشتر از ضربت تیر و شمشیر دارد.
در میان مردم کسانی ـ خواه درس خوانده و خواه بی سواد ـ وجود دارند که انسان هنگام ملاقات با آنان از ترس زبانشان در گفتارش دقت بیشتری می کند یا از ترس برخورد منفی آنان همه چیزهایی را که در دل دارد بر زبان نمی آورد. چنین افرادی که مردم از زبانشان می ترسند یا به همین سبب آنان را احترام می کنند در روایات نکوهش شده اند. آورده اند که روزی رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله نزد عایشه بودند که مردی اجازه ملاقات با حضرت را طلبید. حضرت فرمودند: چه بد مردی است او! عایشه به اندرون رفت وآن مرد نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد. آن حضرت هنگام سخن گفتن با او با گشاده رویی برخورد نمودند. وقتی از نزد حضرت رفت عایشه پرسید: چرا در اثنای سخن گفتن گشاده رویی بسیاری به خرج می دادید؟ حضرت پاسخ دادند: بدترین بندگان خدا کسی است که از ترس بددهنی اش، مردم از همنشینی با او بدشان بیاید. شایسته است هریک از ما نیز اهل تقوا و انصاف باشیم و در برخورد با همگان خشنودی خدای سبحان را در نظر بگیریم.
24- وقف خالصانه
انسان مؤمن باید خود، رفتار، گفتار و اندیشه اش را خالصانه وقف خدای سبحان کند. آدمی هرچند عمر کند در نهایت مرگ در انتظار او خواهد بود؛ لذا شایسته است که همه عمر و زندگی اش را در راه خدای متعال صرف کند تا نعیم ابدی و آسایش جاودان اخروی نصیبش شود؛ زیرا کسی که خود و داشته هایش را برای غیرخدا مصرف کند و در پی کسب مقام یا ثروت و جز آن باشد، در آخرت به بدبختی جاودان و حسرت فراوان دچار می گردد.
25- از وظایف مومن
یکی از مهم ترین وظایف مؤمن که باید بدان ملتفت و ملتزم باشد این است که ایمان خود را به قلب و تمام اعضا و جوارح و حتی اندیشه خود سرایت دهد و به ایمان زبانی بسنده نکند. به دیگر سخن مؤمن باید آموزه های ایمانی را در زندگی شخصی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی وعلمی خود به اجرا بگذارد و آن را در تمام شئون و ابعاد زندگی حاکم سازد، زیرا ایمان جامع است که نعیم جاودان اخروی و بهشت برین را برایش به ارمغان می آورد؛ همان بهشتی که چشم روزگار مانند آن را ندیده و هیچ گوشی وصف آن را چنان که باید نشنیده و حقیقت آن به دل کسی خطور نکرده است. دست یافتن به چنین مقاماتی هرچند آسان نیست، با عزم و تصمیم و توکل شدنی است.
26- از صفات مومنان
یکی از صفات برجسته زنان و مردان مؤمن این است که همیشه سعی می کنند خستگی ها، مشکلات و ناراحتی ها را برای خود و بدنشان بخرند، ولی به دیگران ناراحتی را منتقل نکنند. انسان مؤمن کسی است که مردم از دست و زبان و کردار و موضع گیری او کم ترین هراس و نگرانی ای ندارند و جز نیکی از او انتظاری نمی رود. غرض اینکه هرگاه مشکلی برای انسان مؤمن پیش آمد که یا باید به جان بخرد یا بر دیگران تحمیل کند، البته مشکل را به جان می خرد و جز آسودگی برای مردم نمی خواهد.
27- نشانه اهل ایمان
یکی از مهم ترین ویژگی های اهل ایمان صبر و بردباری آنان است. مؤمن در راه طاعت الهی صبر می کند، در برابر معصیت صبر می نماید و در برخورد با همسر و فرزندان و خویشاوندان و همسایگان صبور است. به همین سان فرزندان در قبال والدین و والدین در قبال فرزندان، استاد در برابر شاگرد و شاگرد در برخورد با استاد صبور است و بردباری می ورزد.
فرض کنیم کسی به بیماری کلیه مبتلا شود. در چنین حالتی آن شخص موظف است در پی درمان برآید و اقدامات لازم را انجام دهد. امّا اگر به رغم درمان و مراجعه به پزشک بهبود نیابد، باید بردباری به خرج دهد نه اینکه اظهار ناخرسندی نماید. کسی که همسر بداخلاق دارد نیز باید در راه اصلاح وی تلاش کند ولی اگر در این راه صددرصد موفق نشد، باید تحمل و بردباری نماید.
در اینکه صبر تلخ است تردیدی نیست ولی در صبر دو عنصر مهم و مثبت وجود دارد:
نخست: آینده شیرینی دارد و انسان بابت صبرکردن هرگز پشیمان نمی شود.
دوم: انسان بردبار از مشکلات دنیا و تنگناهای آخرت دور است.
28- خدا را ببینیم
خدای متعال جسم نیست و ما نمی توانیم با چشم سر او را ببینیم. ما از مشاهده امور ساده ای چون درد، جاذبه زمین و مانند آن عاجزیم اما شکی نیست که خدای متعال هنگامی که ما در حال عبادتیم و همینطور در دیگر حالات شاهد گفتار و کردار ماست. پس بهتر آن است که ما نیز هرچند خدای متعال قابل مشاهده نیست فرض کنیم او را می بینیم. اگر انسان در هنگام گفتگو با پروردگار از چنین تلقینی استفاده کند، دنیا و آخرتش دگرگون می شود. چنین تمرینی باعث می شود انسان به شیوه ای متفاوت عبادت کند و علاوه بر این باعث دوری بیشتر انسان از معصیت و حصول سعادت دنیا و آخرت وی می شود.