(فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ)[1]. فسوق بنا شد بالنتیجه در جمع روایات و ادله به معنای کذب، سبّ و افتخار باشد که در روایات مفاخره داشت که عرض شد که مقصود افتخار است گرچه معنای مجازی برای مفاخره است اما در لغت هم وارد است. سبّ در روایات نداشت بلکه سباب داشت که بد نیست که اشاره کنم. سباب با سب هر دو مصدر سبّ است مثل کتب کتباً و کتاباً. کتاب هم به معنای مصدر میآید یعنی نوشتن با اینکه در آخرش به فارسی دال و نون و یا تاء و نون باشد. کتب مصدرش چیست؟ یکی کَتْبْ است و یکی کتاب است. سبَّ مصدرش سبّ است مثل ضَرَبَ ضرباً و سباب است و اینکه در روایات سباب داشت اینها یک وجوه بلاغی است که ائمه علیهم السلام در موارد مختلف در تعبیراتشان وارد شده که در محلش اشاره شده. راجع به قرآن کریم بیشتر نوشته شده و راجع به روایات این جهت بلاغی کمتر گفته شده و شاید یک مقداری بخاطر اين باشد که بعضی از روایات نقل به معنی شده و نص کلمه و عبارت معصوم علیه اسلام ممکن است که نباشد. خلاصه اینکه در روایات سباب گفته شده از نظر حکم فرقی ندارد. شخص محرم یکی از محرمات احرام بر او این است که سبّ کند. عرض شد که سب یعنی چه؟ یعنی سبّ، چه کسی تعیین میکند که چه سبّ است؟ عرف. چون عرف معین تمام موضوعات احکام شرعیه است. حکم مال خداست إن الحکم الّا للّه، چه واجب است و چه حرام است؟ چه طاهر است چه حلال است و چه حرام است؟ احکام فقط مال خداست و پیامبر صلی الله علیه و آله و بقیه معصومین علیهم السلام مبلغین احکام هستند. پیامبر صلی الله علیه و آله مبلغ اول هستند و ائمه علیهم السلام و حضرت زهراء علیها السلام مبلّغین از پیامبر صلی الله علیه و آله هستند و گاهی هم به اذن خدای عزّوجلّ که در روایات وارد شده تعبیراتی که داشت اما حکم مال خداست و باید از جانب خدا برسد اما موضوع حکم، فلا رفث، این «لا» حکم است یعنی نه یعنی حرام است و از محرمات احرام است. (فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ). در حج لاء این لا حکم است و موضوع هم یکی رفث یکی فسوق و یکی جدال است و هر جائی که شارع یک موضوعی برای حکمی داشت از اول تا آخر کل فقه است و خود شارع موضوع را تعیین نکرد که مقصودش از این موضوع چیست؟ و اگر تعیین نکرد از عرف بگیرید و میآید که (فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ)، در جدال، جدال موضوع است و حرام است حکم است، حرام است را شارع فرموده لا، جدال موضوع است، جدال یعنی چه؟ خود شارع جدال را تعیین کرده که میآید در بحث جدال. خوب اینکه تعیین کرد فبها اما جائی که شارع تعیین نکرده و فسوق را معصومین علیهم السلام که مبلغین از طرف خدای عزّوجلّ هستند فرمودند فسوق یعنی کذب، یعنی سب و یعنی مفاخره. کذب یعنی چه؟ یعنی کذب و سب یعنی یعنی سب، چه کسی تعیین میکند که چه سبّ است؟ عرف اگر بخواهید مفصل مراجعه کنید من سر نخش را عرض میکنم. شیخ انصاری در مکاسب محرمه چاپهای جدید جلد یک صفحه 255 در احکام سبّ که حکم سب چیست و کجا سبّ حرام است و کجا جائز است و کجا واجب است؟ مرحوم شیخ متعرضند و در مکاسب میفرمایند: ثم انّ المرجع في السبّ (به چه کسی رجوع کنیم که سبّ یعنی چه؟) إلی العرف. هر چیزی را که عرف سبّ میگوید این از محرمات احرام است چون شارع فرمود فلا رفث و لا فسوق و معصوم علیه اسلام فرمودند: فسوق یکی سبّ است و خود معصوم علیه اسلام سبّ را معنی نکردند و وقتی که معنی نکردند آنچه را که عرف میفهمد که سب است این از اول تا آخر فقه همین است و هر جا که معلوم نبود میشود شک و احکام شک را باید ببینیم اگر حالب سابقه دارد یا ندارد، طرف علم اجمالی هست و یا شبهه بدویه است احکام شک را داراست اما هر جا که شک نشد عرف خودش محکّم است و وقتی که مولی و شارع موضوع حکمش را خودش تعیین نکرد یعنی همان را عرف میفهمد و اگر عرف در جائی شک کرد احکام شک میآید و گیری ندارد و اگر در جائی عرف اختلاف کرد که مکرر فرمودهاند و در همینجا هم متعرض شدهاند فلان کلمه نزد یک عرفی سبّ است و نزد یک عرفی سبّ نیست. نزد اهل فلان کشور این کلمه سبّ است و نزد اهل فلان کشور سبّ نیست و شاید مدح هم باشد نزد بعضیها که این مسألهای دیگر است. اصل احکام را ما یا از خدا میگیریم و یا از راههائی که تعیین کرده میگیریم و موضوعات احکام تمامش مربوط به عرف میشود مگر آن جائی که خود شارع تعیین موضوع کرده باشد که عرض کردم که شارع در جدال تعیین موضوع کرده است اما در سبّ تعیین موضوع نکرده و در فسوق تعیین موضوع کرده، فسوق معنای عام است و معصومین علیهم السلام فرمودند یعنی کذب، سب و مفاخره و وقتی که معصوم علیه اسلام این را تعیین کرد همین میشود و چهارم و پنجم ندارد و دوتا هم نیست که سومی نداشته باشد و وقتی که تعیین نمود سب آن وقت سبّ یعنی چه؟ اگر خود معصوم علیه اسلام تعیین فرموده بودند که سب یعنی چه همان را اخذ میکردیم و شکی در این نیست اما وقتی که تعیین نفرمودهاند مرجع عرف است و اینکه شیخ فرمودند مثل جاهای دیگر است از اول تا آخر فقه این کلمه عرفاً و العرف شما زیاد میبینید از کتابهای شیخ طوسی بگیرید تا به امروز و وجهش هم همین است. وقتی که شارع برایش حکم بیان میکند این حکم یک موضوعی دارد که موضوع را شارع ذکر کرده و شارع موضوع را بیان نکرد که مقصودش از این موضوع چیست و همان را که عرف میفهمد همان موضوع است.
[1]. بقره: 197.
فهرست
جلسه 1079. 5
جلسه 1080. 17
جلسه 1081. 28
جلسه 1082. 39
جلسه 1083. 50
جلسه 1084. 61
جلسه 1085. 71
جلسه 1086. 79
جلسه 1087. 91
جلسه 1088. 102
جلسه 1089. 112
جلسه 1090. 120
جلسه 1091. 130
جلسه 1092. 139
جلسه 1093. 150
جلسه 1094. 161
جلسه 1095. 171
جلسه 1096. 181
جلسه 1097. 190
جلسه 1098. 202
جلسه 1099. 214
جلسه 1100. 224
جلسه 1101. 235
جلسه 1102. 247
جلسه 1103. 257
جلسه 1104. 267
جلسه 1105. 279
جلسه 1106. 287
جلسه 1107. 295
جلسه 1108. 305
جلسه 1109. 315
جلسه 1110. 325
جلسه 1111. 335
جلسه 1112. 345
جلسه 1113. 354
جلسه 1114. 362
جلسه 1115. 370
جلسه 1116. 381
جلسه 1117. 391
جلسه 1118. 400
جلسه 1119. 407
جلسه 1120. 417